همهي ما روزي چشم باز كرده و خود را در دنياي آدمزمينيها ديدهايم؛ اون هم اغلب ناغافلكي!
و همهي ما روزي هم چشم بر اين دنيا خواهيم بست كه اتفاقاً آن هم اغلب ناغافلكي است!
در بين اين آمدن و رفتن، اما ميتواند اتفاقي رخ دهد كه احساسي ناب از رضايتمندي و سرخوشي را تجربه كني و تا آخرين لحظهي حضورت در واژهي اكنون شناور باشي و سرمستانه از آبتني كردن منتهاي لذت را ببري …
ميداني آن اتفاق چيست؟
اين كه هر يك از ما بكوشيم تا دنيا را در وضعيتي بهتر نسبت به زماني كه در آن وارد شديم، ترك كنيم.
به همين راحتي!
برای همین است که وقتي اين دو تصوير را در كلبهي مجازي ابوحنانهي عزيز ديدم، دلم به شوق آمد، چشمانم خيس شد، تنم لرزيد و سراپاي وجودم را غروري ناب فراگرفت؛ غرور از داشتن چنين هموطنان عاشقي، كه حاضرند خود را به زحمت اندازند تا همنوعان خويش و نيز ديگر زيستمندان دريايي و كنارآبزي در وضعيتي بهتر زندگي كنند.
و مگر عشق جز اين است؟
عشق يعني:
گرم يادآوري يا نه
من از يادت نميكاهم
و آن سه هموطن بوشهري عميقاً نشان دادند كه عاشق طبيعت و زيستمندان آن هستند. آنها نشان دادند که ترجیح میدهند به جای آن که فقط نام خود را در آغوش گرفته و بغل گیرند، نام آنهایی را به آغوش کشند که نمیشناسند و شاید هرگز هم نبینند … و این یعنی: عشق واقعی به انسانیت.
آري …
آن چند جوان بيادعاي بوشهري به من و تو درس بزرگي دادند؛ اين كه ميشود همواره با كمترين امكانات هم كاري كرد كارستان و دنيايي ساخت شبيه هيچستان … همان هيچستاني كه ميشود سراغ سهراب را آنجا گرفت.
هیچستانی که
تا نسیم اتشی در بن برگی بوزد
زنگ باران به صدا در میآید
بیاییم از امروز پیمان بندیم که در به صدا درآوردن زنگ باران امساک نخواهیم کرد
بیاییم قول دهیم در گفتن جملهی دوستت دارم، مصلحتسنجی نخواهیم کرد
و بیاییم عهد ببندیم که نکتههای شیرین زندگی را که درمییابیم با دیگران به اشتراک خواهیم نهاد.
روايت مصور و دلنشين ابوحنانهي عزيز را از اين ماجراي دلپذير اينجا بخوانيد و دعا كنيد و دعا كنيم كه بر شمار اين گونه هموطنان در دور و برمان افزوده شود.
باور كنيد:
دنيا در حال فرياد است كه به شما بگويد: بله!
چرا صداي مهربانيهايش را گاه نميشنويم يا جدي نميگيريم؟
سلام
بزرگواری شما همواره باعث خرسندی من است.
درود بر شما و احسنت به تلاش های شبانه روزی جنابعالی به منظور سبز نگه داشتن زندگی برای کشور عزیز و مردم عزیزمان .
بدرود.
چقدر زیبا بود در این شرایط اضطراب و شوک بعد از این شگفتی انتخاباتی!چقدر چسبید… .
با این جمله می توان “چرا صدای مهربانیهایش را گاه نمیشنویم یا جدی نمیگیریم؟”زندگی کرد… .
پاینده باشین.
بازتاب: مهار بیابان زایی » بایگانی » هم آن بادام کوهی را در بافق و هم آن پای مصنوعی را در کامبوج جدی بگیرید!