امروز در مراسم جشن کارنامهی فرزندم – اروند – یکی از مدرسان شاخهی legoeducation (لگوی آموزشی) سخنان کوتاهی در بارهی برنامههایی که برای پکیج آموزشیشان در سال تحصیلی آینده دارند، ارایه داد … و البته در لابه لای سخنانش، به نکتهی دردناکی هم اشاره کرد که سبب شد تا چشمها به زمین دوخته شده و اغلب والدین حاضر ناخواسته سر به زیر گردند!
آن نکته این بود که مطابق پژوهشهایی که انجام گرفته، کیفیت کار گروهی در بین کودکان اروپایی 70 (از صد) است. این در حالی است که میانگین این رقم در جهان 22 است و از همه شگفتآورتر و البته شرمآورتر آن که پژوهشگران نهادی که مرکزش در کپنهاگ دانمارک قرار دارد، رتبهی برخی از کشورهای – به اصطلاح جهان سوم – از جمله ایران را منفی 18 ذکر کردهاند.
خانم مازندرانی، این را هم اضافه کرد که شرکت مزبور به دلیل نگرانی از آسیبوارد شدن به شهرت نیکوی برند خویش، با اکراه فراوان حاضر شده تا قرارداد آموزشی در این حوزه با طرف ایرانی امضاء کند! زیرا نگران نافرجام ماندن دوره در ایران و اُفت محبوبیت تکنولوژی آموزشی خویش بوده است!
ایشان گفتند: نخستین چیزی که اغلب خانوادهها خواسته یا ناخواسته به فرزندانشان یاد میدهند این است که باید در هنگام آمدن مهمان، اسباببازیهایشان را جمع کنند تا مبادا خراب شود! باید مستقل باشند … ما هرگز به کودکانمان اجازهی تمرین کار گروهی را نمیدهیم!
در داستانهامان هم رد پای تک محوری بسیار زیاد است، از دهقان فداکار بگیر تا چوپان دروغگو …
اصلاً انگار کمتر ملّتی را بتوان سراغ گرفت که مانند ایرانیها برای حل مشکلاتشان دست را سایهبان چشم کرده و منتظر ظهور یک قهرمان باشند! (و البته اغلب آن قهرمان نگونبخت را هم بعد از ظهور – مطابق فرمایش صاحب کتاب جامعهشناسی نخبه کشی – زیرپایش را خالی میکنیم تا با مخ بخورد به زمین و آنگاه همه با هم سر میدهیم: احمق است آن کس که بالاتر نشست ؛ استخوانش سختتر خواهد شکست!)
برای همین است که اغلب مدالهای جهانی ما در رشتههای ورزشی هم به آن گروه از ورزشها اختصاص دارد که انفرادی هستند.
در چنین شرایطی البته امیدهایی هم وجود دارد …
مثلاً چطور است همه به احترام جوانان والیبالیست ایرانی که توانستند یکی از معدود مقامهای جهانی را در یک رشتهی گروهی برایمان به ارمغان آورند، کلاه از سر برداریم و به مدیران و مربیان این فدراسیون درود بفرستیم.
مؤخره :