انسان هنر را آفرید، زیرا به زیبایی نیاز داشت و نیازمند زیبایی بود، زیرا معنای خود و جهان را جست و جو میکرد.
رامین جهانبگلو
فقط کافی است یک لحظه چشمانتان را بربندید و دوباره زمین زیرپایتان را از منظر این طوطی پدرسوخته! نگاه کنید …
ببینید چه حس نابی دارد پهلو زدن به باد مخالف و پرواز کردن بر فراز آبیترین سیارهی منظومهی شمسی …
نگاه کنید که چه هارمونی شگفتآوری در برابر دیدگانتان به ثبت رسیده است … آیا رنگی از قلم افتاده است در این پرواز شکوهمند؟
اینجا آمازون است؛ قلب سبز و تپندهی کره زمین در کشور سامباهای لغزان …
آیا میتوان این ضیافت پرشکوه رنگها را خرید؟ چقدر باید هزینه کنیم تا بشود چنین بهشت مسحورکنندهای را به صورت دستساز دوباره آفرید؟
رقمی که در ذهن به آن میرسید، ارزش واقعی زیستن در سرزمینی است که طبیعتی شاد و رنگین دارد …
و تنها آن هنگام است که درک میکنیم: چرا باید از طبیعت حراست کرده و برای ماندگاریاش هزینه بپردازیم؟
طبیعتی که هر آیینه یادمان میاندازد، میشود سبز اندیشید، صورتی رفتار کرد، پرتقالی زندگی کرد و در آبی دریاها عشق را مزه مزه کرد …
و طبیعتی که تنها نگریستن ژرف به آن است که میتواند عطش سیریناپذیر آدمی برای جستجوی معنای خود و جهان را ارضاء کرده و او را وادارد تا مشتاقانه در افسون این دانستگی شناور گردد …