بایگانی دسته: سفرنامه

قصه‌ی سرو سیمین خجیر!

نهال سرو سیمین در کنار جاده خجیر به پارچین- 3 آبان 1388

      حدودای یک بعدازظهر روز یکشنبه – 3 آبان 1388 – بود که این درخت اسرارآمیز را دقیقاً در جایی که نباید باشد و بروید، دیدم و به راننده – آقای ذوالفقاری – گفتم که بایستد …
     دور تا دور این نهال نوپای سرو سیمین سنگچین شده بود و در درون آن هم یک بطری خالی یک و نیم لیتری به چشم می‌خورد. انگار فرد یا افرادی آن را تیمار کرده و کود و آب می‌دهند تا در سخت‌ترین شرایط ممکن به حیات خود ادامه دهد و خشک نشود.

به سنگ چین ها دقت کنید ... درون گلدان سنگچین شده پراز خاک مغزی و هوموس دار است.

     ما (من و پژمان رودگرمی و آقای ذوالفقاری) نیز چنین کرده و ظرف آب موجود در خودرو را به پایش ریختیم.
    خیلی دوست دارم بدانم که انگیزه‌ی آن هم‌وطنی که این سرو سیمین را در کنار آسفالت بی روح محور خجیر به پارچین کاشته و تیمار می‌کند، چیست؟ دکتر رودگرمی هم که در همان حوالی کار می‌کند، ماجرا را نمی‌دانست و البته قول داد که در این باره تحقیق کند.
    شاید آنجا یادآور مکانی مقدس یا خاطره‌ای فراموش نشدنی برای اوست و البته شاید هم آن درخت اتفاقی آنجا سبز شده است…

سنگچین ها ادامه دارد ...

      هر چه که هست، برای همه‌ی انسان‌هایی که از کنار این درخت عبور کرده و آبش داده‌اند و می‌دهند، آرزوی سبزترین زندگی را دارم. همان «زندگی» نابی که به سال‌های عمرشان می‌افزایند و نه مثل اغلب ما که صرفاً سال‌های عمر را به «زندگی» می‌افزاییم. آنها زندگی کردن را آموخته‌اند و ما زندگی ساختن را.
     باشد که همه‌ی ما یاد بگیریم که زندگی کردن برتر از زندگی ساختن است و هر لحظه زندگی می‌تواند یک موقعیت ناب و ناهمتا باشد.

شادي‌ها را به فردا نينداز!

هفته گذشته در ايستگاه انجدان، واقع در منطقه‌ي حفاظت شده هفتاد قله در استان مركزي بودم. ارتفاع منطقه از سطح دريا، 2100 متر ، واقع در غرب منطقه لته در (35 كيلومتري جنوب شرقي شهرستان اراك) است. درمنه، استيپا و آستراگالوس نيز، تيپ غالب گياهي مراتع منطقه را تشكيل مي‌دهد.

در آنجا «او» را ديدم كه در كمترين فضاي ممكن، آرام گرفته بود … وقتي محو تماشايش بودم، به ياد جمله‌ي بزرگي افتادم كه مي‌گفت: « درست است كه بايد به افكار بزرگ انديشيد، امّا اين دليل نمي‌شود كه از شادي‌هاي كوچك لذت نبريم.»

به نظر مي‌رسيد كه زمين ناپايداري را براي ماندن انتخاب كرده است … اما يادم رفته بود كه او پرنده است! و پرنده حتا مي‌تواند بر پرتگاه آشيان بسازد.

آمده بودم تا در معيت گروه ارزشيابي مؤسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع كشور(آقايان دكتر طبايي عقدايي، دكتر حسين سردابي و دكتر قادر كريمي)، از نزديك در جريان ميزان پيشرفت طرح‌هاي تحقيقاتي مركز تحقيقات كشاورزي و منابع طبيعي استان مركزي قرار بگيريم. اما به دليل سرماي شديد سال گذشته، خشكسالي امسال، عدم تخصيص اعتبار لازم و نيز نبود همكاري جوامع محلي منطقه و تجاوز به منطقه‌ي محصور شده طرح، پيشرفت محسوسي مشاهده نشد.

خوشبختانه مشاهده‌ي او و صبوري‌هايش، درد پژوهش را – در اين زمان – برايم تحمل‌پذير كرد … هم اويي كه يادم انداخت، شادي لحظه‌ها را در «لحظه‌ها» درك كنم و به فردا نياندازم.
طبيعت درس‌هاي بزرگي براي ما دارد، به شرط آن كه مجال شنيدن و ديدنش را به خود بدهيم.

آهاي توفان، دست نگه‌دار؛ ما هنوز ايستاده‌ايم!

مهندس اسماعيل پور و دانايي - 27 خرداد 87 - ميزان جابجايي خاك كاملاً مشخص است.

درختاني كه از دشواري‌هاي سرزمين مادري در خوزستان حكايت‌ها دارد …

در آغازين روزهاي آخرين هفته‌ي بهار ۸۷ (۲۵ الي ۲۷ خردادماه ۸۷)، چند روزي را به بهانه‌ي شركت در آيين‌هاي بزرگداشت روز جهاني مقابله با بيابان‌زايي مهمان ديار زرخيز خوزستان و مردمان پاكنهاد و خونگرمش بودم.
يكي از برنامه‌هاي اين سفر بازديد از مناطق جنگل‌كاري‌شده در غرب رودخانه‌ي كرخه بود؛ عرصه‌اي ۵۰ هزارهكتاري كه به عنوان يكي از كانون‌هاي عمده‌ي فرسايش بادي و توليد رسوب شناخته شده و اينك به مدد تلاش شبانه‌روزي و شايان تقدير همكاران سخت‌كوشم در اداره كل منابع طبيعي استان خوزستان (آقايان صابرپور، دانايي، محمّدعلي جعفري، البرز اسماعيل‌پور، شهريار بذركار، اُرشم، هويزه، روحي‌پور و …) به پهنه‌اي جنگلي و آشياني دلپذير براي پرندگان و جانداران منطقه بدل شده است.

p۶۰۶۰۱۱۲.JPGوضعيت ريشه‌ها و خاك رفته كاملاً وضعيت فرسايش بادي را در منطقه نشان مي دهدكليك كنيد تا بزرگتر ببينيد

البته به زودي از اين سفر در «مهار بيابان‌زايي» بيشتر خواهم نوشت … امّا تا آن زمان مي‌خواستم توجه خوانندگان عزيز مهار بيابان‌زايي را به اين تصاوير تأمل‌برانگيز جلب كنم؛ تصاويري كه در بيست و هفتمين‌روز از خردادماه ۱۳۸۷ و در اراضي شن‌زار جنب حميديه، مگران و منطقه‌ي خُسرج گرفته شده و دو اصله درخت كُنار (konar) نسبتاً ديرينه را نشان مي‌دهد كه دليرانه در برابر شرايط دشوار محيطي و ضربات سهمناك ذرات شن دوام آورده و به استادي نمايشي غرورآميز از مقاومت و سازگاري با طبيعت را – آن هم در گرماي سوزان حميديه – به ثبت رسانده‌اند.

p۶۰۶۰۱۱۱.JPGمحمد درويش در كنار كُنار!

فقط كافي است به يقه‌ي نخستين درخت و نحوه‌ي رشد و حركت ريشه‌هاي پيشين آن – كه اينك به تنه‌ها و اندام هوايي‌اش بدل شده‌اند – بنگريد  تا دريابيد كه نرخ فرسايش بادي و شدّت آن تا چه اندازه در اين منطقه شتابناك بوده و چه حجم عظيمي از خاك را در طول يكي دو دهه‌ي اخير جابه جا كرده و با خود به يغما برده است؛ آن هم خاكي كه براي توليد هر سانتيمتر مكعب آن ۵۰۰ سال زمان لازم است. امّا كُنار قصه‌ي ما همچنان باقيمانده و سايه‌اي خنك و لذت‌بخش را در گرماي ۴۵ درجه‌اي آن روز به نگارنده و همراهانش هديه داد؛ درختي كه اين توان را داشته تا گرمايي سوزان‌تر و روزگاري خشك‌تر و غبارآلود‌تر از آن روز را هم تحمل كند و خم به ابرو نياورد … هر چند كه خميده قامت شود !

كُنارها در لانگ شات!

اين را هم بگويم كه درجه‌ي داغي شن‌زارهاي اطراف منطقه چنان بود كه احساس مي‌كردم كف كفش‌هايم در حال ذوب شدن است، اتفاقي كه عملاً رخ داد! و پاشنه‌هاي كفشم در اثر شدت حرارت زمين كاملاً از هم وارفت و جدا شد.
بياييم همه براي اين آيه‌هاي مقاومت كلاه از سربرداريم و بار ديگر به آن فرزانه‌ي هنرمندي (بتهون) كه بيش از يكصد سال پيش گفته بود: «براي من جان يك درخت به اندازه جان يك انسان ارزش دارد.» اداي احترام كنيم. درختاني چون كُنار منطقه‌ي خسرج حميديه كه با حضورش در آن شرايط طاقت‌فرسا و پايداري‌اش نه‌تنها زيستمندان فراواني را آشيان و پناه داده است (شايد بيش از ۲۵ پرنده در لابلاي شاخه‌هاي اين درخت لانه داشتند)، بلكه درسي بزرگ و فراموش نشدني به رهگذران كويري و مسافران گذري‌اي و مردمان  روستاهاي عبدالخان، بيت موزان، كاظم حمد، فاي، صنديحه و … داده و مي‌دهد كه از كنارش عبور كرده يا خواهند كرد