بایگانی دسته: توسعه افسارگسيخته

Green Desert!

     اشتباه نکنید! امروز نه می‌خواهم در باره‌ی این مدل از بیابان سبز با شما گفتگو کنم و نه آن یکی مدل!
     امروز می‌خواهم از آمازون بگویم … از ریه‌ی زمین که اینک لکه‌هایی برهنه در تاروپودش شکل گرفته و این مرطوب‌ترین و سبزترین پاره‌ی زمین را به بیابانی سبز بدل ساخته تا من و تو یادمان بماند که بشر در صورت بهره‌گیری از قدرت ویرانگری، می‌تواند تا چه اندازه توانا در تخریب باشد.

بیابان سبز در آمازون - سال 2009 (این عکس همزمان با اجلاس کپنهاگ منتشر می شود)

     فکر کنم باید کارشناسان برنامه توسعه‌ی سازمان ملل متحد – UNDP  – در تعریف خود از بیابان‌زایی تغییر دهند. زیرا حالا ممکن است در مناطق  نیمه مرطوب و مرطوب هم بیابان‌زایی رخ داده و بیابانی جدید متولد شود!
    شایان توجه آن که مطابق تعریف: بیابان‌زایی عبارت است از تخریب سرزمین در مناطق خشک، نیمه خشک و نیمه مرطوب خشک ناشی از فرآیندهای طبیعی یا مؤلفه‌های انسانی.

رابطه دلفین ، ترور جان اف کندی ، علف‌کش و سام خسروی‌فرد!

دلفین ها می میرند! چه در این سوی آب و چه در آن سوی آب! چرا؟

          سام را همه‌ی اهل محیط زیست ایران خوب می‌شناسند؛ آدمی دقیق، متخصص در جزییات امور و فوق‌العاده مسئولیت‌پذیر نسبت به آنچه منتشر می‌کند.
    بنابراین وقتی در آتش نوشتش به بررسی ماجرای مرموز مرگ فله‌ای دلفین‌ها در خلیج فارس می‌پردازد و آن را با تروری مرموز‌تر در ینگه دنیا مقایسه می‌کند، باید حرفی داشته باشد، حرف‌ستان!
    من که به وجود او در وبلاگستان سبز افتخار می‌کنم؛ او کم می‌نویسد؛ امّا همیشه هست و می‌نویسد و مثل بعضی‌ها پیوسته و پرتکرار دچار سردی و گرمی نمی‌شود! می‌شود؟

گزارش این رویداد را در درگاه ABC بخوانید.

     اینک امّا دانشمندان استرالیایی دریافته‌اند که ممکن است بین مرگ دلفین‌ها در سواحل جنوب غربی این کشور با مصرف بی‌رویه‌ی علف‌کش‌ها رابطه‌ای وجود داشته باشد؛ رخدادی که بلافاصله ما را به یاد مصرف بی رویه «د د ت» در اوایل دهه‌ی 1970 میلادی می‌اندازد. عمل آزمندانه و نابخردانه‌ای که آثارش در هزاران کیلومتر آن سوتر و چندین سال سال بعد‌تر ظاهر شد و سبب گردید پوست تخم پنگوئن‌ها به شدت آسیب‌پذیر شده و درنتیجه ماندگاری این گونه‌ی زیبا و باهوش طبیعت به مخاطره‌ای جدی بیافتد.
رخداد استرالیا، بار دیگر نشان داد که عدم توجه به ملاحظات محیط زیستی در برنامه‌های تولید غذا، می‌تواند بازی با آتش باشد؛ آتشی که حتا آتش نوشت هم دیگر نمی‌تواند از پس گرمایش برآید! می‌تواند؟

آی آدم‌ها! هوا در آن‌بالاها – در شهرکرد – بس ناجوانمردانه سرد است …

مسلخستان درختان 20 ساله در شهرکرد - عکس از هومان خاکپور

     روز گذشته، در سکونتگاهی که در بین 30 مرکز استان با عنوان بام ایران شناخته می‌شود؛ رخدادی تلخ روی داد که اشک بسیاری از طرفداران محیط زیست را در شهرکرد درآورد. آنها که شهرکرد را از نزدیک دیده‌اند، می‌دانند که این شهر برخلاف آنچه انتظار می‌رود از سرانه‌ی سبزینه‌ی درخوری برخوردار نیست و برهنگی زمین در شهرکرد کمتر از کرمان به چشم نمی‌آید! می‌آید؟
    با این وجود، بنابر روایت تصویری دیده‌بان عزیز طبیعت چهارمحال و بختیاری – هومان خاکپور – به بهانه‌ی دفاع از ارزش‌ها و نشر فرهنگ! این بار این مظلوم‌ترین و مفیدترین آیه‌های پروردگار هستند که در دامنه‌ی جنوبی کوه تهلیجان در صف مرگ قرار گرفته و بیش از 500 اصله از ایشان به جوخه‌ی اعدام سپرده شدند! چرا؟!
انگار واقعاً هوا در آن بالاها در بام ایران، بس ناجوانمردانه‌تر از هر زمان دیگری  و هر مکان دیگری سرد است! نیست؟

پست جدید دکتر پیمان یوسفی آذر!

دکتر پیمان یوسفی آذر

     پیمان یوسفی آذر چندسالی است که در سمت مدیرکل جنگل‌های خارج از شمال سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور مشغول انجام وظیفه است. او در شمار نیروهای ناصر مقدسی – معاونت مناطق خشک و نیمه خشک – محسوب می‌شود که به خصوص این اواخر بسیار فعال نشان داده و درمجموع می‌شود او را یکی از مدیران متخصص و علاقه‌مند به حوزه‌ی کاری‌اش قلمداد کرد. به ویژه عملکرد شجاعانه‌ی او در برابر طبیعت‌ستیزان پرقدرتی که در تلاش برای نابودی جنگل ابر هستند، آشکارا قابل ستایش است.
    او روز شنبه – 30 آبان 1388 – در بخش خبری 12:30 شبکه‌ی خبر به طور زنده با آقای مهندس قربان‌پور، مدیرکل راه و ترابری استان گلستان مناظره داشت. در جایی از این مناظره‌ی تاریخی، هنگامی که قربان‌پور معلوم بود که در برابر استدلال‌های منطقی دکتر یوسفی آذر کم آورده است، گفت: اصلاً شما را چه به اظهار نظر در باره جنگل‌های ایران؟! شما بروید همان وظیفه‌ی خودتان، یعنی جنگل‌های خارج از کشور را درست انجام دهید!
    در این لحظه‌ی تاریخی عکس‌العمل یوسفی آذر واقعاً دیدنی بود و تازه دریافته بود که با چه آدم آفسایدی داشته از آموزه‌های محیط زیستی ناب برای دفاع از جنگل ابر سخن می‌گفته!
    یادم هست که یک روز نماینده بندرعباس در باره سوراخ شدن لایه ازن یک حرف تاریخی زد (هر کس سوراخ کرده، خودش هم برود بدوزد!) و یا آن یکی نماینده که گفته بود: چرا ما باید دلمان برای قوچ ارمنی بسوزد؟ بگذار همان کشور ارمنستان برای حفظ آنها سرمایه‌گذاری کند!!
    حالا انگار می‌شود به راحتی بر این سیاهه‌ی دلپذیر، گفته‌های تاریخی جناب قربان‌پور را هم اضافه کرد! نمی‌‌شود؟

    مؤخره:
    بعدازظهر روز دوشنبه – 2 آذر 88 هم یک مناظره رادیویی بین موافقین و مخالفین احداث جاده در جنگل ابر از رادیو ایران پخش شد که آقایان قره‌خانی نماینده مردم علی آباد گرگان در مجلس شورای اسلامی به همراه دکتر یوسفی آذر و قربان‌پور شرکت داشتند که الحق و والانصاف، یوسفی آذر یک تنه به خوبی در برابر آنان مقاومت کرد. با این وجود، برایم بسیار دردناک بود که می‌دیدم یک نماینده‌ی مجلس اینگونه بی‌پروا تمامی آموزه‌های محیط زیستی را به سخره گرفته و با شدت از احداث جاده در دل جنگل ابر دفاع می‌کند. او حتا این را هم گفت که فقط جنگل ابر که زیبا نیست! همه‌ی استان گلستان زیباست و حالا – لابد- ابر نشد، جای دیگر که هست!
     به نظر می‌رسد، طرفداران محیط زیست باید بیش از پیش آگاه بوده و قاطعانه‌تر از قبل در برابر این صف‌آرایی طبیعت‌ستیزانه سنگربندی کنند. به ویژه جا دارد از شخصیت‌هایی چون آیت‌الله دری نجف‌آبادی در این خصوص مدد گرفت.

در ستایش دانشمندان دانشگاه ادینبورگ!

پژوهشگران دانشگاه ادینبورگ

     اخیراً پژوهشگران اسکاتلندی در دانشگاه ادینبورگ، دریافته‌اند که می‌توان به مدد برخی باکتری‌های موجود در اندام گروهی از حشرات و گیاهان نورافشان، میدان‌های مرگ ناشی از پنهان‌سازی مین را کشف کرد.
    کشف بزرگ این دانشمندان، بار دیگر ثابت می‌کند که بشر امروز حق ندارد به بهانه‌ی آن که فایده‌ای برای فلان گیاه یا جانور نمی‌شناسد، آن را علف هرز یا جاندار زیانکار نامیده و نسلش را به انقراض بکشاند.
    ما باید بپذیریم که هنوز – در بهترین حالت – چیزی در حدود 10 درصد از گونه‌های گیاهی و جانوری موجود در کره خاک را شناسایی کرده‌ایم؛ واقعیتی که عظمت نادانی بشر را در این حوزه بر دل و جان نخبگان زمین می‌تاباند.

     یادمان باشد که تا چند دهه پیش:
    ما نمی‌دانستیم که یک شب‌پره ساکن در آمریکای لاتین می‌تواند میلیون‌ها هکتار مراتع استرالیا را از مرگ نجات دهد؛
   ما نمی‌دانستیم که به کمک گیاهی به نام پریوش قرمز می‌توان سرطان هاجکین و لوسمی لنفتیک کودکان را درمان کرد؛
   ما نمی‌دانستیم که سرخدار پاسیفیک می‌تواند به مبتلایان سرطان سینه و تخمدان امیدی تازه دهد؛
   ما نمی‌دانستیم که بزاق زالو می‌تواند مانع لخته‌شدن خون در حین عمل جراحی شود؛
   و ما نمی‌دانستیم که ماده‌ای در پوست نوعی قورباغه ساکن در برکه‌های اکوادر وجود دارد که اثر تسکین‌دهنده‌ی درد آن ده‌ها برابر مرفین است.

   این ها را گفتم تا بار دیگر که خواستیم برگه‌ای را به بهانه‌ی توسعه و اشتغال‌زایی امضاء کرده و مجوز نابودی یک زیستگاه را صار کنیم؛ بار دیگر که خواستیم ابر  را به زمین کشیده و خشکش کنیم و بار دیگر که خواستیم از ژرفای دنا یا از بلندای بابا‌موسی یا میانه‌ی تالاب انزلی توسعه‌ای را بازمهندسی کنیم؛ اندکی بیشتر تأمل کرده و به یاد آوریم: شاید داروی نجات فرزند من از عصاره‌ی نهفته در جان زیستمندان همین سرزمین قرار است بدست آید.
     طبیعت را دوست بداریم و پاسداری‌اش کنیم، حتا اگر آن را نمی‌شناسیم!
                                                                            همین.

یک پیروزی دیگر برای طرفداران محیط زیست در ابر!

چشم اندازی ناب از جنگل زیبای ابر

     سرانجام، استاندار سمنان پس از کش و قوس‌های فراوان، دستور توقف عملیات جاده‌سازی (بخوان جنگل‌زدایی) را در جنگل ابر صادر کرد. دو هفته است که طرفداران محیط زیست هر چه فریاد دارند، هر چه توان دارند و هر چه استدلال دارند در مجامع گوناگون محلی و ملّی عرضه داشته‌اند تا بلکه بتوانند از بزرگترین حماقت (بخوان جنایت) قرن در هیرکانی جلوگیری کرده و این سبزکشی بی مثال را به پایان برند. به ویژه باید از دو مدیر توانمند یکی در سازمان حفاظت محیط زیست (دکتر محمّدباقر صدوق) و دیگری در سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور (دکتر پیمان یوسفی آذر) قدردانی کنم که مرد و مردانه در برابر طبیعت‌ستیزان قدرقدرت و دولت‌سالار ایستادند و پا پس نکشیدند.
    امید که نسل امروز بتواند جنگل زیبا و بی‌مثال ابر را به آیندگان نیامده بر این آب و خاک مقدس تحویل دهند.

خودكشي يك وبلاگ سبز!

 

 

     امروز دلم گرفت … داشتم در باره رودخانه كشف رود و روزگار پژمان آن در خراسان رضوي جستجو مي‌كردم؛ رودخانه‌اي كه در طي مسير 290 كيلومتري‌اش از كوه‌هاي زيباي بينالود و هزارمسجد تا پل خاتون سرخس، هر آنچه فاضلاب شهري و كشاورزي و صنعتي و بيمارستاني است، نثارش مي‌كنيم؛ رودخانه‌اي كه از آب گوارايش! محصولات كشاورزي و سبزي برداشت مي‌كنيم و به خورد خود و دام‌هاي مان مي‌دهيم … و رودخانه‌اي كه بيش از 4 سال است ناقوس مرگ را در ديار حكيم جاودان طوس به صدا درآورده؛ اما دريغ از هيچ فريادرسي …
در طول اين سال‌ها، فردي استاندار خراسان شمالي بود كه اينك متولي شماره يك پاسداري از سبزينگي كشور است. خيلي دوست دارم بدانم نحوه‌ي تعامل حسين آقاميري با محمدي‌زاده در طول اين سال‌ها چگونه بوده است؟
به هر حال حاصلش هر چه كه بود، امروز صداي خبرنگار كم سر و صداي رسانه‌ي به شدت محافظه‌كار راديو در بخش پيك بامدادي را هم درآورد تا به عينه همه مردم ايران با گوش‌هاي خود بشنوند كه همچنان فاضلاب بيمارستاني بدون تصفيه وارد كشف رود مي شود …

بگذريم!

منظورم اين بود كه در گرماگرم اين جستجو دريافتم كه يكي از وبلاگ‌نويسان فعال حوزه سبز، دست به خودزني زده و تمامي موجوديت تارنماي پربارش را در دادگاهي فرمايشي به آتش كشيده و حكم اعدام را نيز به اجرا درآورده …
و هيچ هم فكر نكرده كه ما از اين به بعد براي ديدن آن تصاوير زيبا در تارنمايش و آن تمثيل‌هاي يگانه، چقدر تنها خواهيم شد …
در يادداشت، روزگار سينوسي سبزنويس‌ها گله كرده بودم كه چرا كم مي‌نويسيد؟ يادم رفته بود كه بگويم: چرا خودكشي مي‌كنيد؟
حالا مي‌گويم و اميدوارم ديگر شاهد قتل هيچ مهتابي به فرمان نئون نباشي

آخرین لطیفه سال: سدها مانع تخریب محیط زیست می‌شوند!

اگر گفتید که چه شباهتی بین این کامیون با جریان سدسازی در کشور وجود دارد؟! - طرح از جام جم

       همین الان آبی که در دست دارید، زمین نهاده و جوابیه‌ی تاریخی شركت توسعه منابع آب و نيروي ايران  – وابسته به وزارت نیرو – را به روزنامه همشهری بخوانید تا بقیه‌ی روز را با خنده‌ای نمکین از این همه حماقت/نادانی/ … سرکنید (نقطه‌چین‌ها را خود می‌توانید بسته به میل و مناعت طبع‌تان پر کنید!).
      در این جوابیه می‌خوانیم که برای ساخت سد کارون 4 فقط 65 هزار درخت بلوط ناقابل را مجبور شده‌اند قطع کنند که بسیار اندک و قابل چشم‌پوشی است! به خصوص اگر بدانیم با این کار نگذاشته‌ایم 27 میلیون بشکه نفت خام بسوزد و کلی گاز گلخانه‌ای در فضا منتشر شود!
     روح فضای حاکم بر این جوابیه آدم را یاد استدلال‌های شعبان بی‌مخ محورانه‌ی آشنایی می‌اندازد که می‌گویند: ما مجبوریم آدم‌هایی که خوب نیستند را حذف کنیم تا مبادا جامعه را به انحراف بکشند! و هیچ کس هم جرأت ندارد بپرسد: چرا آدم ناخوب بوجود می‌آید و چرا تلاش نمی‌کنید تا بدها را خوب کنید؟ چرا باید راحت‌ترین راه ریختن خون باشد؟
اینجا نیز می‌خوانیم که سدسازی با وارد آوردن یه کمی تخریب، باعث می‌شود تا آدم بدها بهانه به دست‌شان نیافتد تا جنگل‌ها را خیلی تخریب و آسمان را یه عالمه آلوده کنند!
      مقایسه مطروحه در این پاسخ هم کاملاً طنازانه است!
     درست مثل آن که بگویید: اگر قرار بود فاصله تهران تا لندن را پیاده طی می‌کردید، باید n تعداد کفش پاره کرده و فلان سال هم در راه می‌بودید و حتا ممکن بود در راه لولوخرخره‌ها شما را بخورند، ولی در عوض ما شما را با درشکه‌ی تمام اتوماتیک در کمتر از شش ماه به مقصد می‌رسانیم!

کسی که به سدسازی افتخار کند، مانند همان بنده خدایی است که نمی داند کجا را دارد تبر می زند؟!

     آخر برادران عزیز!
    چرا ساخت سد و تولید انرژی از آن را با فعالیت به شدت مخرب و آلوده‌کننده نیروگاهی مقایسه می‌کنید؟ چرا برای ما نمی‌گویید که اگر دو هزار گیگاوات برق قرار بود از طریق پانل‌های خورشیدی و انرژی بادی تأمین شود، چقدر آلودگی به محیط تحمیل می‌کرد؟ چرا نمی‌گویید که مگر اروپایی‌های ابله مغز خر خورده‌اند که دارند 50 میلیارد یورو از پول نازنین‌شان را در صحرای آفریقا دود می‌کنند؟
     چرا برای ما از اثرات غیرقابل جبران سدسازی بر اراضی پایین دست نمی‌گویید؟ چرا از خطرات تغییر سامانه‌ی آب‌شناختی حوضه‌ی آبخیر کارون نمی‌نویسید؟ چرا تنش‌های اجتماعی بالادست و پایین‌دست را در نظر نمی‌گیرید و چرا یادتان می‌رود آن همه ریالی را که خرج می‌کنید تا سدی روزمینی را در سرزمینی بنا کنید که تبخیرش زبانزد بوده و سدهای زیرزمینی‌اش بی‌استفاده مانده است؟ اصلاً چرا از عملیات شاس در سفیدرود حرف نمی‌زنید؟!
    حرف‌های بیشتری هم البته می‌شود زد، منتها قرار بود فقط بخندیم، نه این که حرص بخوریم!

    در همین باره و از همین نویسنده:

   – حمله‌ي شديد معاون وزير جهاد كشاورزي به مافياي سدسازي در كشور!

   – كداميك در اولويت است؟ سدسازي يا افزايش راندمان آبياري!

   – گزارشي از برپايي نخستين همايش ضد سد در ايران!

   – سدها، عامل افزايش ميزان تبخير در ايران و جهان

   – سد ؛ آخرين گزينه است نه اولين!

   – هشدار دكتر محمدرضا مقدم به سدسازان!

   – اگر تالاب‌ها را از دست دهيم …

   – سدها و توسعه

   – اکباتان ؛ سدی که ۵۰ میلیارد تومان اعتبار اضافی هم نتوانست از به گل نشستنش ممانعت کند!

   – تقابل چرچیل و انجیل در حوزه سدسازی!

   – پز روشنفکری ، سدسازی و رابطه با آمریکا!

زنده‌رود زنده شد؛ چه كنيم تا اين زندگي را مرگ نباشد؟

لحظه جاري شدن زاينده رود در شهر اصفهان: 11 آبان 1388_ منبع : وبلاگ my-holy-solitude

حتماً در خبرها خوانده‌ايد و يا بعضاً تصاوير و فيلم‌هاي مربوط به شور و شعف كم‌نظير اصفهاني‌هاي عزيز ديار زنده‌رود را ديده‌ايد كه چگونه به جشن و پايكوبي پرداخته و تا پاسي از شب در كنار زاينده‌رود دوباره خيس نشسته‌اند و اين رخداد تر را در دفترچه‌ي خاطرات‌شان جاودان ساختند.

كاري نكنيم كه شادي اين جوان دف زن به غم بدل شود!

خوشحالي هم دارد. چه اگر زاينده‌رود را از اصفهان كسر كنيم، يعني طراوت و نشاط و بركت را از اين ديار تمدن‌ساز حذف كرده‌ايم.
امّا در پس اين شادماني، نبايد فراموش كنيم: زماني بود كه مجموع حجم سالانه‌ي آب اين رودخانه به 800 ميليون متر مكعب هم نمي‌رسيد، امّا اصفهاني‌هاي خوش ذوق كمتر به ياد مي‌آوردند خشكي زاينده‌رود و فوتبال بازي كردن در زير پل خواجو را.
امروز اما به شهادت آمارهاي وزارت نيرو، اين رقم از 1500 ميليون متر مكعب در سال هم گذشته است (به ميمنت طرح‌هاي انتقال آب) و قرار است تا سال آينده 250 ميليون متر مكعب ديگر هم با افتتاح تونل سوم كوهرنگ به اين رقم اضافه شود! پس چرا بايد دوره‌هاي آب نديدن سي و سه پل آنقدر طولاني‌تر و پرشمارتر شود؟!
در باره‌ي اين چرا؟ گفتگويي را با خبرگزاري ايلنا انجام داده‌ام كه مي‌توانيد اينجا آن را بخوانيد.

سبزترين مصوبه مجمع تشخيص مصلحت نظام!

خدانگه دار تهران؟!

و سرانجام پس از كش و قوس‌هاي فراوان، هاشمي رفسنجاني و تيم سرد و گرم چشيده‌اش در مجمع تشخيص مصلحت نظام، چراغ سبز لازم براي پايان دوره 220 ساله‌ي پايتختي تهران را صادر كردند.
اقدامي كه به باور نگارنده و بسياري از فعالان حوزه محيط زيست و علاقه‌مندان به پايداري سرزمين، مي‌تواند به حق در شمار مهم‌ترين راهكار پاسداري از اصل 50 قانون اساسي شناخته شده و به عنوان سبزترين اقدام يك حكومت در ايران در طول 3 قرن گذشته ياد شود.

تجاوز تهران به آباد بوم هاي مجاور تقريباً از همين زمان كليد خورد!

راست آن است كه تهران مدتهاست نه‌تنها خودش نفس كم‌آورده، بلكه بلايي بر سر آبادبوم‌ها و زيستگاه‌هاي اطرافش آورده كه آنها هم عملاً از نفس كشيدن استعفا داده‌اند.
چه كسي فكر مي‌كرد تاكستان‌هاي رؤيايي شهريار روزي به اين مصيبت گرفتار آيند؟ چه كسي مي‌پنداشت كه بهشت لواسانات روزي تحمل يك جاندار اضافي را براي رفع نياز شربش هم نخواهد داشت؟ كيست كه مي‌توانست تصور رعب‌انگيز چنين فرونشست بي‌سابقه‌اي را در دل البرز مركزي حدس بزند و اين كدام ذهن آينده‌نگر و فرزانه‌اي بود كه توانايي پيش‌بيني اينگونه فرجام شومي را براي دشت ورامين بكند؟
امّا همه‌ي اين اتفاق‌ها و بسيار بدتر از آن در كمتر از نيم قرن در تهران رخ داد و ما امروز با ابرشهر بي در و پيكري مواجه هستيم كه حدود 85 درصد نخبگان كشور را درخود جاي داده است و افزون بر آن، بيش از 35 درصد توان صنعتي كشور، 40 درصد كارمندان دولت، 20 درصد جمعيت و 85 درصد توان مالي ايران را در خود بلعيده است! آن هم در پهنه‌اي كه فقط 2 درصد خاك ايران مساحت دارد.
اگر اين بي‌عدالتي نيست؛ پس بي عدالتي چيست؟

اتفاقي كه در تهران و شهركهاي اغماري اش افتاده و مي افتد!

به راستي چرا بايد باغ‌شهر كرج به بيابان‌شهري نفرين‌زده بدل شود؟ چرا بايد هموطنان ما در تهران سالي 200 ميليارد دقيقه از وقت نازنين‌شان را در خيابان‌هاي دودآلود و پرازدحام تلف كنند و ناچار باشند هوايي را را نفس بكشند كه سالانه پذيراي ۷۰ تن ذرات معلق، ۲ تن سرب، ۳ هزار و۵۶۰ تن منو اکسیدکربن، یک هزار و ۲۶۰ تن ترکیبات آلی فرار غیر متان، ۲۸۵ تن اکسیدهای گوگرد و ۴۵۲ تن اکسیدهای ازت است؟  چرا تهران از منظر پايداري محيط زيستي حتا نمي تواند در بين 200 شهر نخست جهان جاي گيرد؟ و چرا بايد تعداد سالانه‌ي مرگ طبيعي در تهران از شمار انگشتان يك انسان هم كمتر باشد؟!

لانه زنبوري به نام تهران!

اميد كه پايتخت شماره 30 ايران، داراي بهترين جانمايي ممكن باشد و بر منطقه‌اي استقرار يابد كه كمينه‌ي بلاياي طبيعي از جمله زلزله، رانش زمين و سيل را متحمل شود؛ جايي كه براي فراهم كردن منابع آبي مورد نيازش، لازم نباشد تا مسيله و شهريار و ورامين و جاجرود و كرج و طالقان و خجير و سرخه‌حصار و … را بيابان كرد!
درود بر همه‌ي آن تصميم‌سازان و تصميم‌گيران شجاع و خردمندي كه به رغم همه كارشكني‌ها و زد و بندهاي پشت پرده مافياي زر و زمين! توانستند اين مصوبه‌ي سبز را به تصويب برسانند و اميدوارم كه تا پايان سند چشم‌انداز 20 ساله بتوانيم ما نيز مثل مردم برزيل، پاكستان، استراليا، تركيه و … يك مركز سياسي سزاوار و درخور را تجربه كنيم.

محمدي‌زاده خوب حرف مي‌زند؛ يعني خوب هم عمل مي‌كند؟!

چه كسي باور مي كند اين خنده ها؟!

عالي‌ترين مقام كشور در قلمرو طبيعت ايران، اين روزها حسابي گرد و خاك راه انداخته و تقريباً همه‌ي حرف‌ها و انتقادها و ناله‌ها و درددل‌هاي طرفداران و متخصصين محيط زيست وطن را گاه حتا تندتر و بي‌پيرايه‌تر بر زبان آورده و از وضعيت پايداري طبيعت ايران به شدت ابراز نگراني مي‌كند.
او مي‌گويد: فقط 9 كشور در جهان وجود دارند كه بيشتر از ايران، به تاراج و تخريب كره‌ي زمين مشغولند!
او اين را هم حتا مي‌گويد كه با ادامه‌ي روند موجود، ممكن است نسلي از ايرانيان كه در قرن 22 پا به عرصه‌ي وجود گذارند، هرگز در سرزمين مادري‌شان نتوانند ردپايي از سبزينه و درخت بيابند.
و مگر ما چيز ديگري جز اين مي‌گوييم؟ وقتي مي‌بينيم كه محمدي‌زاده هم با همان عشق و علاقه از حفظ تالاب‌ها سخن مي‌گويد كه ما!
نكته‌ي تأمل‌برانگيز‌تر آن كه محمدي‌زاده بر خلاف رييس قبلي كه همه‌ي تقصيرها را به گردن مدير پيشينش مي‌انداخت، كمتر در اين دام افتاده و درعوض آشكارا مديريت كلان كشور و عدم توجه سزاوارانه به محيط زيست را در برنامه‌هاي توسعه به چالش گرفته است.
او اينك در انتخاب برخي از همكاران خود نيز چنين رويه‌اي را امتداد داده و اميدهايي را در دل علاقه‌مندان و نخبگان محيط زيست روشن كرده است.
حال بايد ديد اين كلام‌هاي روشن‌گرانه و اين انتقادهاي تند از وضعيت ناهنجار امروز، تاكجا مجال ادامه يافته و آيا مرد اول طبيعت ايران آنقدر ميدان دارد يا به او ميدان داده‌اند! تا بتواند در عمل هم آمال‌ها و آرزوهاي خود را جامه‌ي عمل بپوشاند؟
يك طرفدار محيط زيست هميشه بايد به تبعيت از مهر و نيكفرجامي نهفته در دل طبيعت، مثبت‌انديش باشد؛ از اين رو من هم اميدوارانه به اين تحولات و سخنان نگاه مي‌كنم و با پايشي بيشتر و دقيق‌تر از قبل به انتظار عينيت يافتن  آنها مي‌مانم.

سپاس از دکتر حجت‌الله زاهدی‌پور

آقای دکتر حجت الله زاهدی پور - 28 مهر 1388

حجت‌الله زاهدی‌پور، یکی از پژوهش‌گران باسابقه در حوزه منابع طبیعی و محیط زیست استان مرکزی است؛ او اینک مسئولیت بخش منابع طبیعی در مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی اراک را برعهده دارد. هفته‌ی گذشته در معیت گروهی از همکارانم(کنشلو، علیزاده، میرحاجی و رسول امید) برای ارزیابی طرح‌های آن مرکز، مهمان او و همکاران سختکوشش بودیم.

حفر زمین و برداشت شن و ماسه در پایین دست ذخیرگاه بلوط استان مرکزی

زاهدی‌پور ما را به بازدید از یگانه رویشگاه بلوط در استان مرکزی برد. جایی در جوار روستاهای پاکل و سرسختی در کیلومتر 15 از محور شازند به هندو و بعد از آستانه. این ذخیره‌گاه منحصربه‌فرد و مشرف به یکی از سرشاخه‌های قره‌ چای، هنوز هم برای بسیاری ناشناخته است و شاید برخی از متخصصان زاگرس هم ندانند که بلوط‌های غرب تا نزدیکی‌های اراک امتداد دارند.

یگانه ذخیر گاه بلوط استان مرکزی

با این وجود، متأسفانه عده‌ای سودجو در پای این ذخیره‌گاه ناهمتا به استخراج و حمل شن پرداخته و در غالب معدن‌کاوی مشغول تاراج این بستر شکننده و ارزشمند بودند. امّا زاهدی‌پور با مقاومت و پیگیری مثال‌زدنی و نامه‌نگاری‌های فراوان سرانجام توانسته بود از ادامه‌ی کار این طبیعت‌ستیزان ممانعت کند. اقدامی که سبب شد تا نسل فردای اراک هم همچنان از موهبت داشتن بلوط زاگرس بهره‌مند باقی بمانند.

نمایی دیگر از همان ذخیره گاه در سال 1386

از طرف همه‌ی آن بلوط‌های نازنین و کم‌توقع و همه‌ی ایرانیانی که هنوز به دنیا نیامده‌اند، امّا حق دارند که بدانند بلوط چيست و زاگرس کدام است؟ از دکتر زاهدی‌پور قدردانی می‌کنم.

حجم عملیات تخریبی در این تصویر کاملاً مشخص است.

درود بر او و همه‌ی دلسوزانی که در این مهم یاریش کردند.