بایگانی دسته: توسعه افسارگسيخته

خجیر را همچنان می‌خراشند و آب می‌اندازند!

تابلوی لرزان و مجروح پارک ملی خجیر در میان خرابه ها خود گویای همه چیز است!

    امروز به اتفاق همکارانم برای ارزشیابی طرح‌های پژوهشی مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی استان تهران به پارک ملّی خجیر رفتم.
   تقریباً هر آنچه که دیدم تأسف‌بار و ناامید‌کننده بود؛ قابل تصور نیست که یکی از دیرینه‌ترین و پرمطالعه‌ترین پارک‌های ملّی کشور اینک در چنین شرایط یأس‌آوری به سر برد. تقریباً از همه جا صدای غرش غول‌های آهنی (بلدوزر) به گوش می‌رسید و چنان به جان دامنه‌های شکننده‌ی خجیر افتاده بودند که انگار در پی کشف مخفیگاه دشمنی خون‌ریز هستند.

صدای غالب لودرها و بولدوزرها صدای غالب خجیر است!

    ظاهراً سد ماملو در حال آبگیری است و بخشی از جاده‌ی خجیر به پارچین هم می‌رود زیر آب. بنابراین پیش از آن که جاده ناپدید شود، راه‌سازان مشغول ساختن جاده‌ای دیگر در بالادست هستند. امّا انگار یک جای کار می‌لنگد! یعنی یا آبگیری زودتر از موقع انجام شده و یا پروژه جاده‌ی جایگزین دیرکلنگ خورده که حالا همه را سراسیمه کرده است.

جاده پارچین در کنار سد ماملو که قرار است به زیر آب رود

    از طرفی در بستر رودخانه جاجرود (بالادست سد) هم بی‌مهابا مشغول جاروکردن و مکش شن و ماسه هستند؛ انگار مسابقه‌ای اعلام نشده برای تاراج بستر رودخانه درگرفته است.

ماشین آلات و تریلرها مشغول مکیدن شن و ماسه های بستر رودخانه جاجرود هستند!

    به رغم همه‌ی مناظر ناخوشایندی که برشمردم، این نهال سرو سیمین هم آنجا بود و حس و حالی عجیب را در من آفرید …

باورتان می‌شود؟ فقط چین، آمریکا، روسیه، ژاپن، کره، آلمان و هندوستان از ما بیشتر آلوده می‌کنند!

نقشه ای که باید خیلی هارو شرمنده کنه! شما فکر می کنید می کنه؟

     امروز وقتی در این نقشه که توسط سازمان ملل متحد – UNFCCC – تهیه شده و آخرین تاریخ بروزرسانی آن به همین تابستان سال جاری می‌رسد، دقت کردم؛ هم حیرت کردم و هم نگران شدم از این همه پیشرفت نسبت به سال 2002!
     البته خیلی دوست دارم که گاه پس از حیرت از شنیدن خبری در حوزه محیط زیست ایران، اندکی هم خوشحال شوم تا نگران؛ امّا گویا این آرزویی بزرگ در این دیار است! نیست؟
    به هر حال بر بنیاد آمارهای ارایه شده در این نقشه که میزان انتشار گازهای گلخانه‌ای توسط کشورهای جهان را نشان می‌دهد، ظاهراً فقط هفت کشور در جهان وجود دارد که بیشتر از ایران گازهای گلخانه‌ای به نیوار (اتمسفر) می‌فرستند.
    البته یک نکته‌ی امیدبخش در این نقشه به چشم می‌خورد! این که هنوز اطلاعات برخی کشورها مثل افغانستان، لیبی، سومالی، آنگولا و چندتای دیگه به این مرکز نرسیده؛ خدا را چه دیدید؟ شاید اگر میزان انتشار گازهای گلخانه‌ای در این کشورها معلوم شد، رتبه‌ی ایران رفت زیر آنگولا! امّا فعلاً که ایران ما بیشتر از کشورهایی چون سوئد، نروژ، فنلاند، آرژانتین و همپای استرالیا، کانادا و اغلب کشورهای صنعتی اروپایی مثل فرانسه و بریتانیا زمین را آلوده می‌کند.

نیروگاه اراک-28 مهر 1388 - یکی از عوامل ارتقا دهنده رتبه ایران!

    مؤخره:
   می‌گویند ایرانی‌ها فقط یک درصد جمعیت جهان را دارند (شاید هم کمتر)؛ همچنین در همین حدود از خشکی‌های جهان سهم گرفته‌اند؛ اما در تولید علم فقط یک هزارم سهم دارند. برای همین است که وقتی درمی‌یابیم چنین کشوری در بین 10 کشور اصلی آلوده‌کننده در جهان قرار گرفته تن‌مان می‌لرزد و خدا را شکر می‌کنیم که هنوز وزارت نیروی جهانی در سازمان ملل وجود ندارد تا مشترکین پرمصرف را جریمه کند!

ماهي‌ها حوض‌شان گل‌آلود است!

سال‌ها پيش شاعر آسماني و دوست داشتني من – سهراب سپهري – گفته بود:
تو اگر در تپش باغ خدا را ديدي
همت كن و بگو
ماهي‌ها
حوض‌‌شان بي آب است …

امروز كه داشتم به ارزيابي و داوري برنامه راهبردي بهينه‌سازي الگوهاي مديريت حوضه‌هاي آبخيز، كار ارزشمند دكتر اسماعيل شريفي و همكارانش در مركز حفاظت خاك و آبخيزداري مي‌پرداختم، ناگهان در بخش تصويرسازي از وضع موجود فرسايش در كشور، با اين تصوير روبرو شدم و دلم گرفت …

چگونه باور كنيم مرگ ماهي ها را ...

پيش خود گفتم:
حالا اگر سهراب زنده بود، بايد به جاي «حوض بي‌آب» از حوض گل‌آلود استفاده مي‌كرد! آن هم در كشوري كه نرخ فرسايش آن در بهترين حالت، شش برابر ميانگين جهاني است.

بياييم به خود قول دهيم كه من و تو هرگز كاري نكنيم كه به قانون جهان بربخورد و آب را از ايني كه هست، گل‌آلودتر كند.
بياييم از اين پس ديگر از پايان يافتن زندگي نترسيم؛ از اين بترسيم كه ممكن است هرگز آغاز نشود اين زندگي!

کاش دولت‌سالاران در مورد طبیعت هم مثل شهرآورد استقلال و پرسپولیس نگران می‌شدند!

      روزنامه همشهری امروز را اگر بخوانید با این تیتر زنهاردهنده مواجه می‌شوید: «تخريب ارسباران و مسئولاني كه دير نگران مي‌شوند
      در ادامه این مطلب نویسنده با ناباوری می‌پرسد چرا پس از گذشت چند سال از هشدارهای بی‌شمار کارشناسان و دلسوزان محیط‌ز‌یست در مورد عواقب جبران‌ناپذیر فعالیت مجتمع فرآوري مس از معدن سونگون، سرانجام باید امروز قائم‌مقام سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور – دکتر شمس‌الله شریعت‌نژاد –  از ادامه فعالیت این مجتمع صنعتی در جوار جنگل‌های یگانه‌ی ارسباران ابراز نگرانی کند؟!

چه می کنه این معدن مس سونگون در ارسباران!

       خواستم بگویم:

      با اسدالله افلاکی همراه هستم و به باور من هم مسئولان کشوری و لشکری ایران در حوزه‌ی محیط زیست و عواقب نامیمون فشارهای انسانی وارد بر آن یا اصلاً نگران نمی‌شوند و یا خیلی دیر نگران می‌شوند! درست بر خلاف عواقب فشارهای انسانی که ممکن است در یک شهرآورد قرمز و آبی محتمل باشد! می‌گویید نه؟ لطفاً به حجم و غلظت خبرهای مرتبط با برگزاری این بازی فوتبال در ورزشگاه آزادی تهران توجه کنید که چه تمهیدات بی‌سابقه‌ای را برایش در نظر گرفته‌اند تا مبادا از تلفیق رنگ قرمز و آبی، ناگهان رنگ سبز بوجود نیاید!

     خواستم بگویم:
     کاش یه خورده از این کهیرزدن مسئولین نسبت به گسترش رنگ سبز در معابر عمومی را، نسبت به عقب‌نشینی این رنگ از طبیعت مقدس وطن هم داشتند …

    خواستم بگویم:
   عقب‌نشینی رنگ سبز از طبیعت وطن به مفهوم ناپایداری سرزمین و فرورفتن در چاهی ژرف و تیره است که هم خاک را به نابودی می‌کشاند و هم خاک‌نشان را …

    خواستم بگویم:
    نگرانی از عدم توانایی در مهار آتش در تالاب گندمان پس از 10 روز، باید به مراتب بیشتر از نگرانی از اجتماع سرخ‌آبی‌های پایتخت باشد.

    و سرانجام خواستم بگویم:
   عواقب ناپایداری بوم‌شناختی (اکولوژیک) برای یک ملک و ملت بزرگ و تاریخ‌ساز، به مراتب جبران‌ناپذیر‌تر از عواقب سبزنمایی احتمالی تماشاگران در یک مسابقه‌ی فوتبال است.

کاش برای طبیعت هم به اندازه این بازی وقت می گذاشتیم و برنامه می ریختیم و دل نگرانی می کردیم و پوشش خبری می دادیم!

همین!

نقشه‌ای که ابعاد ویرانی سرزمین در عراق، سوریه و ایران را نشان می‌دهد!

ابعاد گسترش کانون های تولید گرد و خاک واقعاً حیرت انگیز است!

       نقشه‌ای که ملاحظه‌ می‌کنید، پراکنش مکانی چشمه‌های تولید گرد و خاک را در منطقه‌ی بین‌النهرین در سال گذشته نشان می‌دهد؛ همان طور که آشکار است، برخی از این چشمه‌ها در کشورهایی چون ترکیه، عربستان، کویت، اردن و ایران قرار دارد. امّا اغلب این مراکز ناپایدار در عراق و سوریه مستقر هستند. ابعاد فاجعه هنگامی ملموس‌تر می‌شود که پراکنش و وسعت این چشمه‌های تولید گرد و خاک را با نقشه  سال 1368 مقایسه کنیم – در یادداشت قبلی – تا دریابیم که چه فاجعه‌ای در کشور همسایه‌ی غربی ما بعد از پایان جنگ تحمیلی ایشان بر علیه ایران رخ داده است!
     تو گویی واقعاً دست خدا صدا ندارد و خشم و آه میلیون‌ها ایرانی اینگونه سرذزمین عراق را به گرانیگاه عمده‌ی تولید گرد و خاک و ریزگرد بدل ساخته است!
     با این وجود نباید دست روی دست نهاد و همچنان نظاره‌گر این فاجعه‌ی کم‌نظیر محیط زیستی بود؛ چرا که بازخوردهای نامیمون آن، فقط به درون مرزهای عراق محدود نخواهد شد.

مهمترین حوزه های کانونی با رنگ قرمز مشخص شده است.

    به هر حال آنچه که از این پژوهش بدست می‌آید این است که:
 
•  رسوبات ريزدانه كف درياچه‌هاي محلي واقع در كشور عراق، رسوبات برجاي مانده در پيچانرودهاي خشك، كفه‌هاي رسي- سيلتي و نواحي بياباني واقع در كشورهاي منطقه  از جمله، منشاءهاي اصلي توليد گرد و غبار و شنهاي روان در اين منطقه به شمار مي‌آيند.
•    كانونهاي توليد گرد و خاك در عراق، سوريه، عربستان سعودي، مناطقي از ايران و جنوب تركيه به ترتيب از كانون‌هاي مهم و تاثيرگذار بر توفانهايي هستند كه  بر مناطق جنوبي و جنوبغربي ايران تأثير مي‌گذارند.
    مناطق واقع در بين النهرين از مناطق عمده مشاركت‌كننده در توليد گرد و غبار هستند.
•   فعاليت و تاثيرتوفان‌هاي گرد و غبار از اواخر زمستان 1384 ظاهر شده و در سال 1385 تقريبا فروكش كرده و مجددا در سال 1386 شدت يافته است.
•   شدت وقوع توفان‌ها و فراواني آنها در سال 1387 به اوج خود رسيده است (البته نتایج این تحقیق سال 1388 را پوشش نمی‌‌دهد، وگرنه به نظر می‌رسد، وخامت اوضاع همچنان روندی صعودی را طی می‌کند).
•   استان خوزستان و نواحي مرزي تا شهرايلام به ترتيب بيشترين تجربه وقوع توفان گرد و غبار در سال 1387 داشته اند
•   اوج فراواني توفان‌ها در انتهاي فصل بهار و تابستان بوده است.
• به نظر مي‌رسد مجموعه عوامل نظير تغيير اقليم و افزايش سرعت توفانها و به هم خوردن سطح خاكهاي حساس به فرسايش در اثر توفان‌هاي سالهاي اخير و تردد بيش از حد وسايل نقليه اعم از نظامي و غيرنظامي در كشور عراق و به طور كلي دخالتهاي غير مسئولانه انسان در طبيعت سبب شدت گرفتن توفانهاي گرد و غبار در منطقه شده است.
• در نتيجه لازم است اقدامات اساسي در قالب طرح‌هاي مقابله با بيابان‌زايي، كنترل فرسايش بادي در كانون‌هاي بحران به عمل آيد.

نقشه ها از مهندس نادر جلالی

    – پيشنهادات
–  با توجه به اهميت اين پديده و نقش آن در سلامتي و بهداشت مردم و همچنين خسارات اقتصادي و زيست محيطي كه به بخش عظيمي از كشور وارد مي‌کند، به منظور كنترل ، كاهش و حل اين مشكل موارد زير پيشنهاد ميشود:
•    بازديد از مناطق  منشاء و مناطق تحت تاثير و نمونه برداري از نهشتههاي منابع توليد گرد و غبار و بررسي  شرايط و اقداماتي كه منجر به بروز شرايط فعلي شدهاند و همچنين بررسي طرحهاي مورد نظر دولتهاي محلي، بررسي راهحلهاي ممكن و بالاخره كامل كردن اين مطالعات و ارایه گزارش نهايي
• ايجاد هماهنگيهاي لازم با وزارت خارجه براي برقراري ارتباطات علمي و ديپلماتيك لازم با كشورهاي ذيربط منطقه
• تشكيل يك ستاد براي پيشنهاد و هماهنگي پزوژههاي اجرايي لازم در كشورهاي ذيربط
•  اقدام براي ايجاد هماهنگيهاي لازم با معاونتهاي ذيربط وزات متبوع به منظور انجام اقدامات لازم براي اراضي كشاورزي و منابع طبيعي واقع در مناطق آسيب ديده
•    اخذ اعتبارات لازم در سازمانهاي بينالمللي از قبيل سازمان بهداشت جهاني، فائو، كنوانسيون بين‌المللي مقابله  با بيابان‌زايي و . . .

    مؤخره:
    اخیراً وزیر خارجه ایران در اجلاس سازمان ملل متحد به همین موضوع اشاره کرده و خواستار کمک‌های مالی و فنی سازمان‌های بین‌المللی ذیربط برای مهار بحران ریزگردها در منطقه شده است.
    امید که از این رخدادهای تلخ، تمامی مردم منطقه درس گرفته و دیگر به هیچ قیمتی آتش جنگ و تجاوز را بر شمیم صلح و دوستی ترجیح ندهند.

    در همین باره:

   – در باره این دو تصویر از قدیمی‌ترین پل معلق ایران بر روی کارون!

  – سابقه وقوع و منشاء توفان‌ها در جنوب غرب ایران – ۲

  – جنایت امروز صدام حسین در تهران!

  – خدمتی که خس و خاشاک به استاد کردوانی کرد!

  – سهم ایران در تشدید شتاب خطرناک بیابان‌زایی در عراق!

  – هشدار! آب فرات دوباره نصف شد؛ ترک‌ها مقصر هستند یا سوری‌ها؟

  – راهکارهایی برای برون رفت از کابوس غبارآلودگی آسمان آبی ایران

  – حرف‌ها را زده‌ایم؛ حالا هنگام عمل است!

  – طغیان خس و خاشاک امروز، نتیجه بی‌توجهی به هشدار تاریخی دیروز!

شطرنج سبز!

طرحی گویا از محمود تبریزی عزیز

     طرحي از محمود تبريزي در روزنامه جام جم ديدم كه عجيب مرا به ياد جدال نگران‌کننده و نابرابري مي‌اندازد كه اين روزها بين سپاهيان سبز در منابع طبيعي و محيط زيست از يك سو با توسعه‌سالاران طبيعت‌ستيز از سوي ديگر در جريان است.
    آيا ما مجازيم تا با هر هزينه‌اي و به هر بهانه‌اي از تماميت سبز سرزمين مادري به نفع استقرار آهن و سيمان و آسفالت بكاهيم؟ و آیا این چرخه‌ی زوال شتابان کیفیت محیط زیست و کاهش محسوس منابع طبیعی – که به قول مؤلفان کتاب اقتصاد اکولوژیک تنوع زیستی از آن با عنوان «کمیابی نو» یاد می‌شود – را می‌توان روزی معکوس کرد؟
يا این که چاره‌ای نداریم جز آن که نظاره‌گر سنگ‌نبشته‌اي باشيم كه بر روي آن و با دست خودمان نوشته‌ايم:
 

   آنها آخرين نسلي بودند كه اين بخت و آن فراست را داشتند تا از زوال خويش و یگانه زیستگاه‌شان جلوگيري كنند؛ اما شگفتا كه فقط نگاه كردند و سكوت اختيار نمودند تا مرگ خود را رقم زنند!

بدون ارزشگذاری و ارزشیابی دقیق تنوع زیستی کشور راه به جایی نخواهیم برد (طرح از صفحه کاکتوس جام جم)

    به باور من تا زمانی که نتوانیم با زبان اقتصاد حاکم بر کشور از موجودیت محیط زیست وطن تصویرسازی کرده و نه‌تنها به ارزشگذاری سزاوارانه‌ی منابع خویش در عرصه‌های طبیعی که به ارزشیابی دقیق و علمی از تنوع زیستی همت گماریم، آن چرخه و روند شوم کماکان با شتابی دمادم افزاینده، کارمایه‌ها را می‌بلعد و کیفیت زندگی را می‌رباید. آرمانی که البته برای تحققش، افزون بر لزوم یک اراده‌ی سیاسی پرقدرت، تربیت دانش‌آموختگانی خبره در این حوزه را هم می‌طلبد.

    چنین است که آرزو دارم صحنه‌گردان اين صفحه‌ي شطرنج بتواند سرانجام موازنه‌ي قدرت را – پیش از آن که دیر شود و فرصت جبرانی باقی نماند – به سود سبزباوران طبيعت‌دوست و اندیشه‌مند تغيير داده و به حاميان مديريت سازه‌اي و طرفداران عمليات تكنوژنيك نشان دهد كه مي‌توان با مهرورزي اشتغال ايجاد كرد،  ساختمان و مسكن و کارخانه زد و پل و جاده بنیان نهاد؛ بدون آن كه مجبور باشیم بر ناپايداري بی‌بازگشت طبيعت وطن بيافزاييم.
     آيا مي‌توان در تحقق اين آرزو به صاحبان جديد دو كرسي متولّي منابع طبيعي (صادق خليليان) و محيط زيست( محمد‌جواد محمدي‌زاده) اميد بست؟!
    این پرسشی است کلیدی که البته به زودی پاسخش آشکار می‌شود: این که آیا این دو به اصول چنین بازی شطرنجی آگاه هستند و قواعد بازی را می‌دانند؛ آیا آنها می‌توانند شجاعانه و در عین حال زیرکانه در برابر منویات طبیعت‌ستیزانه‌ی غالب در جلسات کابینه‌ی دهم مقاومت کرده و پژواکی درخور ارایه دهند؟ یا این که آمده‌اند تا با کمترین مقاومت و خون‌ریزی ممکن مانند اکثر پیشینیان خود، سپاه سبز را به دشمن تسلیم کنند؟!

پارچه ی شادباشی که هنوز برسردر سازمان حفاظت محیط زیست می درخشد!

     مؤخره:
     یکی از دوستانم در سازمان حفاظت محیط زیست برایم به نکته‌ای جالب از جلسه‌ی معارفه‌ی رییس جدید و بدرقه‌ی رییس قبلی سازمان اشاره کرد؛ این که میزان کف‌زدن‌ها و تشویق‌هایی که در هنگام دعوت از محمدی‌زاده برای سخنرانی و اعلام برنامه‌ها و دیدگاه‌هایش صورت گرفت، چندین برابر تشویق‌های اندکی بود که برای فاطمه‌ی جوادی رخ داد! همان دوست می‌گفت: این نشانه‌ی محبوبیت محمدی‌زاده البته نیست، بلکه نشانه‌ی خوشحالی زایدالوصف اغلب پرسنل سازمان است که رفتن جوادی را لحظه‌شماری می‌کردند.
باشد که از این بدرقه‌ی تلخ، رییس جدید عبرت بگیرد و به نحوی عمل کند که در هنگام ترک صندلی ریاست سازمان حفاظت محیط زیست، همکارانش برایش مراسمی را برپادارند که با مراسم قدردانی از نخستین وزیر ارشاد دولت هاشمی رفسنجانی پهلو زند.

    پیوست:
   بدرود گندمان؟! باورم نمی‌شود … آیا درست خواندم؟

نامهرباني‌هاي مسكن مهر با منابع طبيعي شتاب مي‌گيرد!

maskan-mehr

پس از ماجراي شبيخون قانوني! به نهالستان گرمسيري لردگان در استان چهارمحال و بختياري، اينك همكارانم خبر مي‌دهند كه به رغم مخالفت صريح مسئولين منابع طبيعي استان گلستان، بخش‌هايي قابل توجه از اراضي مركز تحقيقات كشاورزي و منابع طبيعي استان گلستان قرار است كه براي طرح توسعه مسكن مهر اختصاص يابد! افزون بر آن از شهرستان بندر گز نيز خبر مي‌رسد كه چندين هكتار از اراضي درختكاري شده‌ي متعلق به اداره‌ي منابع طبيعي آن شهرستان كاملاً تسطيح شده و درختانش در كمال نامهري با زندگي بدرود گفته‌اند تا بر مزارشان مسكن مهر برويد!

طرحي هوشمندانه از محسن ظريفيان كه بدجوري آدم را به فكر فرو مي برد! نمي برد؟!

مؤخره:
مهرورزي خوب است، سرپناه درست كردن براي مردم از مهرورزي هم بهتر است؛ امّا هيچكس حاضر نيست در كاخي مرمرين ساكن شود كه پايه‌هايش بر زميني دوزخي و آتشين استقرار يافته باشد. ساخت مسكن بر روي جنازه‌هاي درختان در سرزميني كه فقط 7 درصد آن داراي پوشش درختي و جنگلي است، در بهترين حالت عين حماقت است و در بدترين حالت، مصداق بارز خيانت و تاراج ملّي.
حال قضاوت با شماست كه طبيعت‌ستيزاني اينگونه را از دسته‌ي نخست بدانيد يا از گروه دوّم!

رمز ماندگاری گاوخونی چیست؟

      در ادامه یادداشت پیشین، اینک در بخش دوم می کوشم تا نشان دهم متهم اصلی خشکیدگی زاینده رود و گاوخونی کیست یا چیست؟!

جمله ای زنهاردهنده از جبران خلیل جبران

      تالاب گاوخونی دست‌کم در پیشینه‌ای به درازای یکی از دوره‌های زمین‌شناسی به حیات خویش ادامه داده و بنابراین، دلیلی ندارد که هیچ مؤلفه‌ی طبیعی آزاردهنده‌ای مانند خشکسالی‌های دوره‌ای بتواند حیات این چالاب ارزشمندی کویری را به مخاطره اندازد.
    دریافت موصوف از آن جهت می‌تواند امیدوارکننده باشد که یادآوری می‌کند: همه چیز در دستان ما و تحت کنترل مدیریت حاکم بر سرزمین است. این مدیریت باید با بازتعریف اولویت‌ها و نیازهای راهبردی خویش متناسب با ردپا و توان اکولوژیکی منطقه، شجاعت یک جراحی دردناک اما لازم و کارساز را در حوضه‌ی آبخیز زاینده‌رود دارا باشد.
اگر فقط خسارت ناشی از خشکسالی در سال زراعی گذشته به بیش از 112 میلیارد تومان رسید  و امسال این رقم از مرز باورنکردنی یک هزار و 50 میلیارد تومان  هم گذر کرده و کشاورزان زحمتکش اصفهانی را با شوکی بنیان‌کن مواجه ساخت؛ نباید صرفاً بر بنیاد آموزه‌های متأثر از مدیریت بحران، به تسکین درد و پرداخت خسارت و اهدا وام از محل صندوق ذخیره‌ی ارزی اکتفا کرد. باید بر مبنای مدیریت خطرپذیری حرکت کرده و سامانی را در دیار نصف جهان تعریف کنیم که به مدد آن، آسیب‌پذیری کشاورزان و کارآفرینان و تولیدکنندگان در چنین رخدادهایی به کمینه رسد.
 مهم‌ترین دلايل اُفت کمّی و کیفی آب ورودي به تالاب عبارت است از افزایش مصرف آب در هر سه بخش شرب، کشاورزی و صنعت و نیز تزریق مواد سمی متأثر از:
– رشد جمعيت و مهاجرت به استان اصفهان و درنتيجه افزايش مصرف آب
– توجه شبكه‌هاي آبرساني و انتقال آب به شهرها و استان‌هاي مجاور از قبيل يزد و كاشان

سهم مصرف کشاورزی با رنگ قرمز مشخص است

– افزايش سطح اراضي كشاورزي حاشيه زاينده‌رود و استفاده از روش‌ها و شگردهای نادرست و پرمصرف آبياري و یا کشت‌هایی که متناسب با محدودیت‌های حاکم بر منطقه نیست و متعاقب آن ورود زهكش‌هاي كشاورزي حاوي علف كش‌ها، آفت‌كش‌ها و كودهاي شيميايي به رودخانه زاینده رود و تالاب گاوخونی.
– توسعه فضاهاي سبز شهري
– افزايش مصارف جديد از جمله مصارف صنعتي و توسعه صنايع بزرگ از جمله فولاد سازي و ورود پساب‌های آلوده و فلزات سنگین به منابع آب سطحی و زیرزمینی.

میزان سالانه محصولات کشاورزی در اصفهان

   همان طور که از این جدول مشخص است، سهم بخش کشاورزی از مجموع آب قابل استحصال استان، چیزی بین 85 الی 90 درصد بوده است. همچنین بیشترین میزان تولید محصول نیز مربوط به سال زراعی 85-1384 است که رقم کل آن 5318631 تن بوده است . یعنی در خوشبینانه‌ترین حالت، به ازای مصرف هر متر مکعب آب در بخش کشاورزی استان بین 700 تا 900 گرم ماده‌ی غذایی تولید شده است که تقریباً برابر با میانگین کشوری است، اما از استاندارهای جهانی (تولید 3 کیلوگرم محصول به ازای مصرف یک متر مکعب آب) فاصله‌ی بسیار دارد.
    سؤال اصلی این است که چرا باید در یکی از غنی‌ترین استان‌های کشور از نظر سرمایه‌های انسانی و زیرساخت‌های نرم‌افزاری، همچنان راندمان تولید کشاورزی چنین نازل باشد؟ آن هم هنگامی که مجموع شاغلین این بخش، فقط حدود 3/11 درصد از مجموع شاغلین استان را شامل می‌شوند .
    یک بار دیگر آمارها را مرور کنید: بیش از یک هزار میلیارد تومان در سال زراعی جاری به بخش کشاورزی استان خسارت وارد شده که در غالب وام‌های مختلف یا کمک‌های نقدی اغلب آنها توسط دولت جبران شده است. آیا بهتر نیست چنین سرمایه‌ی گزافی در مسیر بهبود دانش به کار رفته در بخش کشاورزی مورد استفاده قرار گیرد؟ استفاده از روش‌های آبیاری تحت فشار، ترویج کشت گلخانه‌ای، انتخاب و کاشت آن گروه از محصولاتی که بیشترین بازده را با توجه به شرایط بوم‌شناختی منطقه دارند، بهبود صنایع مرتبط با برداشت و حمل و انبارداری محصولات کشاورزی و … از جمله راه‌کارهایی است که استان اصفهان از کارمایه‌ی لازم برای پیشرفت در آن بهره‌مند است.
     فقط کافی است تصور کنید راندمان این بخش به دو برابر افزایش یابد؛ این یعنی آن که بخش کشاورزی اصفهان می‌تواند با نیمی از آبی که در اختیارش قرار می‌گیرد، همین مقدار تولید داشته باشد و در آن صورت با آب مازاد حاصل هم، زاینده‌رود پرآب خواهد بود و گاوخونی به حیات خویش ادامه خواهد داد و نشاط و سلامتی دوباره به دیار زنده‌رود بازخواهد گشت.
     حال تصورش را بکنید به موازات این اقدام، مدیریت استان سیاست‌های کنترل جمعیت خویش را بر مبنای سند 20 ساله مهار کند، سرمایه‌گذاری در بخش استحصال انرژی‌های نو افزایش یابد، صنعت گردشگری استان زیرساخت‌های خود را در حد نام بلند اصفهان ارتقاء بخشد، سامانه‌ی لوله‌کشی شهری مرمت شده و از ÷رت آب جلوگیری گردد، صنایع پرمصرف آب، استاندارهای خود را بهبود بخشیده و سرانجام نظارت جدی‌تری بر برداشت آب در بالادست زاینده‌رود از طریق موتور‌پمپ‌ها اعمال شود ؛ آنگاه دیار زنده‌رود چه دوران بهشت‌گونه‌ای را که تجربه نخواهد کرد.

    – فرجام سخن
   تالاب‌ها به یقین از آن دست سرمایه‌های طبیعی به شمار می‌آیند که کمتر می‌توان جایگزینی برای آن معرفی کرد؛ چرا که اثری ماندگار در هر دو حوزه‌ی مادّی و فرامادی بر زندگی انسان و نبات برجای می‌نهند. در حقیقت، اگر می‌پذیریم: «هر منبع طبيعی يا دارايي زيست‌محيطی، می‌تواند نوعی “سرمايه‌ي طبيعی” محسوب شود که ارزش آن برای جامعه، طبق تعريف معادل با ارزش استهلاک منافع آتی است که می‌توان از مصرف آن دارايي بدست آورد. به سخنی ديگر، ارزش سرمايه‌های طبيعی را بايد مترادف با بقاء و ادامه‌ي حيات نسل انسان در نظر گرفت.» باید بر این واقعیت نیز صحه نهیم که هیچ سرمایه‌ی طبیعی در جهان وجود ندارد که به اندازه‌ی تالاب‌ها بتواند به ماندگاری و بقای باکیفیت حیات در کره‌ی زمین کمک کند.
    با این وجود و به رغم چنین دانستگی سترگی، باید اعتراف کنیم که تا همين اواخر هيچ کوشش قابل توجهی برای کمّی کردن این سرمایه‌های ناب طبیعی صورت نگرفته بود و کسی در انديشه‌ي محاسبه‌ي ارزش جنگل، تالاب، خاک کشاورزی، آب پاک و … از اين منظر نبود. حتا غم‌انگيزتر آن كه امروز هم كه در ماده 59 از قانون برنامه‌ي چهارم اين اجازه به سازمان حفاظت محيط زيست داده شده است تا به ارزشگذاري اقتصادي مواهب طبيعي محيط زيست كشور بپردازد ، عملاً يك فرصت‌سوزي ديگر اتفاق افتاد و اينك كه در پايان راه برنامه‌ي چهارم قرار داريم، هنوز استارت اين مطالعات هم به درستی زده نشده است! چرا؟! در حقیقت اگر امروز برنامه‌ریزان و طراحان چیدمان توسعه‌ی کشور از ارزش واقعی منافع این سرمایه‌های طبیعی بی‌مانند در سبد تولید ناخالص ملّی کشور آگاه بودند، بی‌شک نقشه‌ی راه چیز دیگری بود و امروز نباید در سوگ خاموشی زنده‌رود و خشکی گاوخونی دست به آسمان می‌ساییدیم و این گونه نگران می‌بودیم.

سیمای امروز گاوخونی؛ نگین سابق فیروزه ای کویر! (عکس از گوگل ارث)

    کلام آخر آن که
   سال‌ها پیش اندیشمندی لبنانی گفته بود: «دريغ بر ملتي كه دَم برنمي‌آورد، مگر هنگامي كه در تشييع جنازه گام برمي‌دارد؛ خود را نمي‌ستايد، مگر در ميان ويرانه‌هايش؛ و عصيان نمي‌كند، مگر هنگامي كه گردنش در ميان تبر و كنده قرار دارد.»
    اینک ما باید ثابت کنیم که در شمار آن ملت‌هایی نیستیم که باید برایشان دریغ ورزید و افسوس خورد. ما باید ثابت کنیم که به آن درجه از بلوغ و توسعه يافتگي رسيده‌ایم كه بتوانيم اولويت‌هاي اصلي و مؤلفه‌هاي اساسي مؤيد رفاه پايدار خود و فرزندان‌مان را شناخته، انتخاب كرده و از آنها حمايت كنيم.
     حرفم اين است كه اگر من ِنوعي، امروز بايد در دفاع از بديهياتي فرياد زنم كه سال‌هاست درستي و اصالت آنها به اثبات رسيده است، ريشه‌اش در کاهلی خود ماست. اگر مجبورم در دفاع از روشنايي روز و تاريكي شب قلم زده و بگويم: «منابع طبيعي را نبايد سد راه توسعه پنداشت». يا «سدسازي نبايد به قيمت ناپايداري اكولوژيك سرزمين تمام شود.» يا «حفظ تالاب‌ها، براي تضمين توان زيست‌پالايي سرزمين مقدس مادري لازم است.» يا «مرگ هر گونه‌ي گياهي يا جانوري، يعني سوختن يك كتاب خطي و يگانه.» يا «در هيچ جاي دنيا با افتخار از رقم جاده‌كشي خود به بهاي مرگ جنگل‌هاي طبيعي‌شان ياد نمي‌كنند.» يا … دليلش در ناداني یا سهل‌انگاری و تنبلی ماست.

     هموطن عزیز زنده رودی من!
     امروز من و تو بايد در انديشه‌ي افزايش راندمان بهره‌وري از مزيت‌هاي نسبي سرزمين خود مي‌بوديم؛ امروز بايد مي‌كوشيديم تا راندمان آبياري در بخش كشاورزي را از 80 به 90 درصد برسانيم، نه از 30 به 40 درصد! امروز بايد در انديشه‌ي ساخت سلول‌هاي فتوولتاييكي مي‌بوديم كه مي‌توانست به جاي توليد يك مگاوات انرژي از 5 هكتار بيابان در ساعت، دو برابر این مقدار را از يك هكتار بيابان استحصال كند و بدين‌ترتيب، من و تو در سرزمینی زيست مي‌كرديم كه نه‌تنها به مرزهاي واقعي خودكفايي رسيده بود، بلكه با افتخار سهم بزرگي از نياز كارمايه (انرژي) کشور و جهان را تأمين مي‌كرد.
    ما باید کلیشه‌ها را بشکنیم و نشان دهیم که می‌شود از وابستگی معیشتی به سرزمین کاست؛ اما در عین حال مردمی ثروتمند و بانشاط بود که در طبیعتی پایدار و زیبا روزگار می‌گذرانند و از جریان روح‌بخش زاینده رود و دم مسیحایی گاوخونی لذت می‌برند.

انشاالله

شیخ بهایی عزیز؛ خوب شد که زاینده رود امروز را نمی‌بینی!

پوستر همایش که در همه جای شهر می شد آن را دید

    ساعتی پیش از دیار شیخ بهایی عزیز – اصفهان – برگشتم. رفته بودم تا در «همایش بررسی علل بحران زاینده‌رود» شرکت کنم. همایشی که دست‌کم از دو نظر، کم‌نظیر بود؛ یکی موقعیت مکانی محل برگزاری همایش – که عبارت بود از کف بستر خشکیده‌ی زاینده‌رود در جوار سی و سه پل – و دیگری، تعدد چشمگیر شرکت‌کنندگان حاضر در همایش و حضور کم‌سابقه‌ی مردم.
    این همایش با همت جمعيت حمايت از منابع طبيعي و محيط زيست« پيام سبز» و حمایت شوراي اسلامي شهر اصفهان، شهرداري اصفهان، سازمان نظام مهندسي كشاورزي و منابع طبيعي استان اصفهان، سازمان نظام‌‌ مهندسي ساختمان اصفهان و كانون خبرگان كشاورزي استان اصفهان برگزار شد. با این وجود به نظر می‌رسد، جای کارشناسان وزارت نیرو و نخبگان مرتبط از استان‌های چهارمحال بختیاری، یزد، کرمان، قم و خوزستان خالی بود.

نگارنده در حال سخنرانی در کنار رییس دانشگاه اصفهان و عضو شورای شهر

     زاینده‌رود، میراثی جهانی و متعلق به تمام بشریت است. مردمان دیار زنده‌رود در طول چند هزار سال گذشته، سزاوارانه نشان داده‌اند که استحقاق برخورداری از این رود زاینده و حیات بخش را در فلات مرکزی ایران دارند. بنابراین، دلیلی ندارد که از تعامل و هم‌اندیشی و هم‌افزایی با دیگر کارشناسان استان‌های مرتبط برای یافتن خردمندانه‌ترین راهکار پایداری این شاهرگ حیاتی ایران مرکزی و نگین فیروزه‌ای انتهایی‌اش – تالاب بین‌المللی گاوخونی – پرهیز کنند.
    نگرش‌های بخشی هرگز نتوانسته و نمی‌تواند به پایداری سرزمین کمک کند؛ اگر می‌خواهیم به درستی دلایل مرگ زاینده‌رود را بازیابی کرده و با شجاعت به جراحی و درمان بیماری مدیریتی حاکم بر این سامانه همت گماریم، باید نشان دهیم که از شنیدن حرف حق نمی‌هراسیم.
     مگر نه این است که همه‌ی ما ایرانی هستیم و باید برای اعتلای نام بلند ایران بکوشیم؟
    در باره‌ی این همایش، موضوعات مطرح شده در آن، سخنرانی خویش و بازتاب‌های آن بیشتر خواهم نوشت.
    تا آن زمان یادمان باشد که می‌خواهیم در باره‌ی پهنه‌ی آب‌شناختی‌ای صحبت می‌کنیم که زادگاه بزرگان و فرزانگانی چون شیخ بهایی بوده و فراخی آن بیش از سه برابر استان گیلان است؛ آبخیزی که هر قطره‌ی آبش برای این که از سراب تا پایاب برسد، باید 405 کیلومتر راه را طی کنید که از این منظر، زاینده‌رود را باید یازدهمین رودخانه‌ی طویل کشور در بین 123 رودخانه مهم ایران دانست؛ رودخانه‌ای که با دبی متوسط سالانه‌ی 41 مترمکعب بر ثانیه، پانزدهمین رودخانه‌ی پرآب کشور هم به حساب می‌آید و از همه مهم‌تر آن که صدها هزار سال است که از برکت زاینده‌رود، تالابی به بزرگی پایتخت ایران در پایابش آفریده شده و حیات را تطهیر کرده و می‌کند؛ تالابی بین‌المللی و منحصر به فرد که به حق او را: «نگین فیروزه‌ای کویر» می‌نامند.
    بیاییم کاری نکنیم که اگر آن شیخ فرزانه و خردمند امروز می‌زیست، نفرین‌مان می‌کرد!

     در همین باره:
– فروش آب رودخانه زاينده‌رود‌ به طور موكد ممنوع شود!
– ما به مجلس ترحيم زاينده‌رود آمده‌ايم!
– توسعه بیش از حد بخش‌های مختلف زاینده رود را خشک کرد
  نگاههای نگران به زاینده رود
– مردم بيش از مسوولان نگران وضعيت زاينده رود هستند
– همایش بررسی علل بحران زاینده رود
– بحران آب در اصفهان

زنده رود در اینجا همچنان زاینده رود است! باورتان می‌شود؟

سیمان سفید دشت یا سیمان شهرکرد؛ مسأله این است!

منظره کارخانه سیمان شهرکرد یا سفید دشت از ارتفاعات تنگ صیاد - تابستان 1385

    چهارشنبه‌ی هفته‌ی گذشته، در مسیر حرکت از بروجن به سمت شهرکرد، کارخانه‌ی سیمانی را دیدم که همین سال گذشته افتتاح شده بود. این کارخانه دقیقاً در دو کیلومتری شهر سفید دشت و در جوار منطقه‌ی حفاظت شده و پارک ملّی تنگ صیاد قرار گرفته است. کارخانه‌ای که دو سال پیش از افتتاحش نیز آن را از بلندای ارتفاعات تنگ صیاد دیده بودم و با نگرانی می‌پرسیدم که چرا این کارخانه‌ باید در فاصله‌ای چنین نزدیک به یک پارک ملّی با ارزش احداث شود؟  امروز امّا برایم جالب بود که بدانم، مردم منطقه در باره‌ی این کارخانه چه فکر می‌کنند و آیا توانسته‌اند با معضل آلودگی ناشی از آن کنار بیایند؟

کارخانه سیمان مورد بحث در 28 مرداد 1388

     تا این که متوجه شدم که میزان گرد و غبار و آلودگی ناشی از کارخانه – در برخی از روزها – به قدری زیاد است که کارگران شاغل در واحد تولیدی هم‌جوار – كارخانه فولاد چهارمحال و بختياري – را به ستوه آورده؛ چرا که ایشان ناچار هستند همه روزه لایه‌ای از غبار سیمان‌اندود را از روی خودروهای پارک شده‌ی خویش پاک کنند!
     به همین دلیل وقتی شنیدم که مردم سفید دشت نیز تاکنون دوبار اقدام به بستن این محور ارتباطی کرده تا مطالبات خویش را در ارتباط با این کارخانه به گوش مسئولین برسانند، خوشحال شدم؛ به ویژه آن که یاد اقدام ستایش برانگیز اهالی خیابان ملّت نوشهر نیز در باره جاده‌ی کمربندی بندر نوشهر افتادم؛ امّا با کمال حیرت دریافتم که اعتراض مردم سفید دشت به آلودگی ناشی از فعالیت این کارخانه نیست؛ بلکه آنها می‌گویند: چرا نام این کارخانه باید «کارخانه سیمان شهرکرد» باشد که 30 کیلومتر با محل فاصله دارد؟ در حالی که سفید دشت در دو کیلومتری کارخانه است و بنابراین، باید نام کارخانه بشود «کارخانه سیمان سفید‌دشت»! جالب این که محمود احمدی نژاد هم خرداد سال گذشته در پاسخ به اعتراض مردم که مسیر عبور خودروی وی و همراهانش را بند آورده بودند؛ گفته بود: «مهم کشور است نه نام کارخانه
      یاد جمله‌ای از جبران خلیل جبران افتادم که می‌گوید: «ثروت حقیقی یک ملّت در ذخیره‌ی طلا و نقره – و چاه‌های نفت و گاز و … – او نیست، بلکه در توان یادگیری او، در بصیرت او و در درستکاری فرزندان اوست.»
    راستش حرف‌های دیگری هم می‌خواستم بزنم که دیدم، نزنم سنگین‌ترم!
   امّا شما مجازید که به شیوه‌ی «در باره‌ی الی»، خودتان پایان دلخواه و نتیجه‌گیری اخلاقی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و البته محیط زیستی‌تان را از این قصه‌ی کوتاه بکنید!
و بفهمید و بفهمیم که چرا روند بیابان‌زایی و تخریب سرزمین در این کشور همچنان دست بالا را دارد؟

زنده رود در اینجا همچنان زاینده رود است! باورتان می‌شود؟

زاینده رود زیبا در 70 کیلومتری غرب اصفهان (باغ بهادران) 28 مرداد 1388

      این تصویر را روز 28 مرداد 1388 در منطقه ییلاقی و بسیار زیبای باغ بهادران – 70 کیلومتری غرب اصفهان –  از زاینده رود گرفته‌ام؛ از همان زاینده رودی که مردمان دیار زنده رود، آن اصفهانی‌های هوشمند و خردمند، مدتهاست که در حسرت قطره‌ای از آبش چشم به بستر خشک و تفتیده‌‌اش در جوار پل‌های زیبای خواجو و سی و سه پل دوخته‌اند.

سیمای آشنا و خشک زاینده رود در سال 1388! چرا؟

     در باره‌ی دلایل این رخداد غم‌انگیز بیشتر خواهم نوشت …

 

فرزندان زنده رود در آرزوی دوباره جریان زاینده رود ... نقاشی می کشند ...(عکس از خبرگزاری مهر)

خدمتي كه خس و خاشاك به استاد كردواني كرد!

دكتر كردواني در كنار دكتر بشيري: دو چهره ماندگار وطن

استاد كردواني! يادتان هست فرمان قتل تالاب‌ها را صادر كرديد؟

       صبح امروز به طور اتفاقي شنونده‌ي گفتگوي دكتر پرويز كردواني با بخش صبحگاهي راديو جوان بودم. ايشان در باره مهم‌ترين دلايل توليد گرد و خاك و افزايش غلظت ريزگردها در آسمان ايران سخن مي‌گفت. وي گفت: من هم‌اكنون در دفتر فرماندار سختكوش سمنان هستم و از اين كه وقت ايشان را مي‌گيرم، عذر مي‌خواهم! امّا نگفت كه اين موضوع چرا بايد براي شنوندگان راديو جوان جالب باشد؟!
     بگذريم …
    استاد اشاره كردند كه اين ريزگردها از شام (منطقه‌اي بين عراق و سوريه كنوني) مي‌آيد و بنابراين من به آقاي عبدي‌نژاد (مديركل دفتر امور بيابان) و خانم جوادي هم گفته‌ام كه با مالچ‌پاشي در كشور نمي‌توانيد از شر اين ريزگردها خلاص شويد. امّا – جالب‌تر آن كه – با مالچ‌پاشي در عراق هم نمي‌توانيد! كردواني افزود كه مهم‌ترين دليل افزايش اراضي خشك و مستعد توليد گرد و خاك در عراق، كم‌آب شدن رودخانه‌هاي دجله و فرات است كه سبب شده ديگر اين رودخانه‌ها طغيان نكنند و چالاب‌هاي اطراف و پايين‌دست خود را مشروب نسازند. در نتيجه اين اراضي هم به چشمه‌هاي توليد گرد و خاك بدل شده‌اند كه البته حرف بسيار درستي است. امّا نكته‌اي كه ايشان – انشاالله به سهو – فراموش كردند كه تذكر دهند، آن بود كه چرا دجله و فرات ديگر طغيان نمي‌كند؟! و چرا حق آبه‌ي اين رودخانه‌ها اينقدر كم شده است؟ آيا جز اين است كه سه كشور تركيه، سوريه و ايران با زدن سدهاي متعدد و انحراف آب، اجازه‌ي خروج آب از كشورهاي متبوع‌شان را به كمينه رسانده‌اند؟ آيا اين معضل ناشي از همان احداث سدهاي بي‌رويه‌اي نيست كه آقاي دكتر فرمان داده بودند بايد بر روي هر دره در كشور ايران هم احداث شود؟ آيا آقاي دكتر فراموش كرده‌اند كه چگونه فرمان قتل تالاب‌ها را صادر كردند؟ حال چگونه است كه يادشان افتاده، مرگ تالاب‌ها مي‌تواند به افزايش كانون‌هاي فرسايش بادي و توليد گرد و خاك و خاشاك بيشتر بيانجامد؟
      البته باز جاي شكرش باقي است كه اين ريزگردهاي عربي و خس و خاشاك‌ هوا توانستند چهره‌ي ماندگار و دوست‌داشتني كشور را از خواب غفلت بيدار كرده و به ايشان يادآوري كنند كه سدسازي را نبايد در هر دره‌اي توصيه كرد و نمي‌توان بي مهاباي فرداها به جنگ طبيعت رفته و فرمان ذبح تالاب‌ها را صادر كرد.

     نكته‌ي ديگر برمي‌گردد به پيشنهاد جديد استاد، مبني بر اين كه به جاي خاك‌پوش‌هاي نفتي (مالچ‌پاشي)، از ريگ براي تثبيت ماسه‌هاي روان بين‌النهرين استفاده شود. ايشان اين را هم گفتند كه يكي از دوستان‌شان يك دستگاه سنگ‌شكن جديد ساخته كه مي‌تواند سنگ‌ها را خرد كند و از ريگ حاصل براي تأمين مواد لازم در اين روش بهره برد!
      راستش به فرض كه همه‌ي اين فرض‌ها درست باشد، هنوز نمي‌دانم كه ريگ پاشي را مي‌خواهند با استفاده از چه ابزاري و در چه زماني و با چه هزينه‌اي انجام دهند؟ و آيا اصولاً ذرات بسيار ريز دوميكروني كه اينك در فضاي 18 استان كشور قدرت‌نمايي مي‌كنند را مي‌شود با ريگ ريخته شده بر سرشان مهار كرد؟!
     واپسين نكته آن كه شگرد خاك‌پوش‌هاي نفتي كمك مي‌كند تا بستر براي تثبيت زيست‌شناختي (بيولوژيك) مهيا شود. اما ريگ‌پاشي قرار است چه كند؟ آيا مي‌خواهيم مسكن باشيم يا در پي درمان دايمي و پايداري واقعي سرزمين هستيم؟

    بيشتر بدانيم:

    – هشدار! آب فرات دوباره نصف شد؛ ترک‌ها مقصر هستند یا سوری‌ها؟

    – راهکارهایی برای برون رفت از کابوس غبارآلودگی آسمان آبی ایران

    – حرف‌ها را زده‌ایم؛ حالا هنگام عمل است!

    – طغیان خس و خاشاک امروز، نتیجه بی‌توجهی به هشدار تاریخی دیروز!

 

     همدردي!

    – بدين وسيله مراتب همدردي خود را با ديده بان عزيز محيط زيست ايران و ديگر اهالي شريف پونك اعلام مي‌دارم و اميدوارم كه از اين پس جنازه‌ها را در همان جايي قرار دهند كه هميشه قرار مي‌دادند!