بایگانی دسته: توسعه افسارگسيخته

تخریب جنگل ابر سپر حفاظتی منطقه را از بین می برد!

    جنگل ابر هنوز هم چشم جنگل‌های زیبای هیرکانی است و هنوز هم می‌توان به رغم فشار طبیعت‌ستیزان دولت‌سالار، در برابر تخریبش مقاومت کرد؛ به خصوص که حالا مرد شماره یک دولت دهم  هم حامی جدی طرفداران محیط زیست شده است!
    تازه‌ترین گفتگوی نگارنده را با خبرگزاری مهر در خصوص جنگل ابر می‌توانید اینجا بخوانید تادریابید که چرا می‌گویم: ابر سپر خاوری هیرکانی است؟

   در همین باره:

  – كابوسي به نام جاده ؛ ناقوسي كه اينبار با «جنگل ابر» به صدا در‌مي‌آيد!

  – جنگل «ابر» را دريابيد!

  – پست جدید دکتر پیمان یوسفی آذر!

  – رمز بازگشت نشاط به محیط زیست وطن همین است!

  – یک پیروزی دیگر برای طرفداران محیط زیست در ابر!

گول این رنگ سبز را نخوردید؛ خیلی هم چیز خوبی نیست! هست؟

     این تصویر را که می‌بینید، یک عکس ترکیبی ماهواره‌ای از سنجنده‌ی Landsat است که پایتخت ایران را نمایش می دهد و منبع آن سازمان ناسا آمریکاست.

رنگ سبزی که نشانه خطر است!

    ناسا می‌گوید: شتاب رشد جمعیت و مساحت شهری، در تهران چنان است که آن را در بین همه‌ی شهرهای در حال توسعه‌ی جهان بی‌رقیب ساخته است. شهری که در دهه‌ی 1940 فقط 700 هزار نفر جمعیت داشت؛ آنگاه به فاصله‌ی 26 سال جمعیت خود را به 3 میلیون نفر رساند؛ آنگاه در فاصله‌ی 20 سال بعد (1986)، 3 میلیون نفر دیگر به جمعیت این شهر افزوده شد؛ آن هم در شرایطی که کشور درگیر یک جنگ ناخواسته با کشور همسایه‌ی غربی خود شده بود.
     و سرانجام اینک مرز جمعیت تهران از آستانه‌ی 10 میلیون نفر هم گذر کرده و جمعیت این ابر شهر به تنهایی برابر است با جمعیت پنج سکونتگاه اصلی دیگر کشور در اصفهان، مشهد، تبریز، شیراز و کرج؛ شهری که از جنوب، شرق، غرب و شمال با تهدید بیابان‌زایی مواجه است و مدتهاست که ردپای بوم‌شناختی‌اش از ظرفیت اشباع هم عبور کرده است.
    نکته‌ی جالب در این تصویر، نقاط سبزرنگ است که اغلب نشان‌دهنده‌ی محله‌های جدیدی است که در دل باغهای زیبای این چنارستان و یا در حاشیه جویبارها و رودهای گوارای  دیروز به شهر افزوده شده است؛ محله‌هایی که بسیاری از آنها در 50 سال پیش وجود نداشتند و اینک با حذف سبزینه هایی چون چنارهای زیبای تهران و کاریزهای حیات بخشش هویت یافته اند!
    می‌بینید! اگر من بودم به جای رنگ سبز از رنگ قرمز استفاده می‌کردم – هر چند محدودیت های سنجنده لند ست و طیف رنگی آن قابل درک است – تا شتاب ناپایداری سرزمین در تهران را به خوبی برملاسازد! افسوس که مهندسان سنجش از دور ناسا به اندازه‌ی نگارنده – ظاهراْ- خوش‌سلیقه نیستند! هستند؟
     برای همین است که می‌گویم: گول این رنگ سبز را نخورید! چرا که هر رنگ سبزی سبز نیست! همان طوری که هر گردی گردو نیست!

    در همین باره:
    – تهران همچنان فرو می‌رود در غفلت من و تو!
   – بيش از ۲ ميليون خودروي اضافي در تهران تردد مي‌كند!
   – هشدارهاي معصومه ابتكار را جدي بگيريم!
   – سبزترين مصوبه مجمع تشخيص مصلحت نظام!
   – این را دیگر نمی‌شود سانسور کرد! می‌شود؟
   – کرج ؛ باغ‌شهری که بیابان‌شهرش کردیم!
   – بیابان‌زایی که شاخ و دم ندارد!
   – دعوای مترو تهران خیابانی می‌شود!
   – 200 میلیارد دقیقه وقت کشی سالانه‌ی تهرانی‌ها برای هیچ!

   – «فرونشست زمین» به پایتخت نزدیک می‌شود!

به استقبال روز جهاني كوهستان برويم

روز جهاني كوهستان با شعار مديريت بلا در كوهستان ها

كوه‌ها يادآور همه‌ي آن چيزهايي است كه به بشر درس استقامت، بلندپروازي و حفيرشمردن مشكلات را مي‌دهد. كوه كه بروي و از آن بالا به شهر و آدم‌هايش نگاه كني، تازه درمي‌يابي كه چقدر بزرگي و تا چه اندازه آن چه را كه بزرگ مي‌پنداشتي و عظيم تصورش مي‌كردي، ريز است و قابل صرف‌نظر كردن!
اگر آدم‌هايي را كه روزگاري از عمرشان را در كوه سپري كرده باشند، بشناسي؛ خوب مي‌فهمي كه چه مي‌گويم؟
عباث جعفري يكي از آن انسان‌هاي فرازميني بود كه هرگز گرايه‌هاي آدم‌زميني‌ها نتوانست او را جذب كند كه هيچ؛ در مواجهه با ادا و اصول‌هاي اين پاييني‌ها اغلب خنده‌اش مي‌گرفت! نمي‌گرفت؟
امّا فارغ از اين نازك‌انديشي‌هاي فرازميني! كوهستان‌ها در پايداري و ماندگاري و نشاط و شادابي مردمان پاياب‌نشين نقشي انكار ناشدني دارند.
ما بايد نشان دهيم كه مانند مردمان سر رود، آب را مي‌فهميم و تمام تلاش‌مان را كرده و خواهيم كرد تا آن را نه‌تنها گل‌آلود نسازيم، بلكه با حفاظت و حراست از سبزينه‌هاي خوش رنگ و بوي كوهستان‌ها، بيش از پيش به زلاليت و شفافيتش كمك كنيم.
كوه‌ها بزرگترين و قابل اعتماد‌ترين اندوخته‌گاه‌هاي آب شيرين جهان هستند؛ سرزميني كه از نعمت داشتن كوهستان محروم باشد؛ هرگز نخواهد توانست كابوس زوال تمدن خويش را به افسانه بدل سازد.
و ايران ما، سرزمين مقدس و عزيز من و تو از اين منظر جايگاهي استثنايي دارد؛ جايگاهي كه سبب شده به رغم قرار گرفتن در خشك‌ترين نوار جغرافيايي جهان (عرض 35 درجه شمالي) همچنان با 400 ميليارد متر مكعب ريزش‌هاي آسماني در سال، زندگي پايسته‌‌اي براي زيستمندانش به ارمغان آورد. نزديك به 6 هزار متر اختلاف ارتفاع در پهنه‌اي كه فقط 1.2 درصد از خشكي‌هاي جهان را به خود اختصاص داده؛ گواه آن است كه مادر طبيعت، ايرانيان را بسيار دوست دارد و ما بايد ثابت كنيم كه سزاوار اين مهرورزي كم‌نظير هستيم.
يادمان باشد كه مردمان برلين حاضرند ميلياردها يورو هزينه كنند تا فقط يك كوه هزارمتري بدست آورند؛ پس چگونه است كه ما سجده‌ي شكر براي داشتن دماوند و دنا و سبلان و تفتان و سهند و الوند و آرارات و بينالود و بابا موسي و توچال و … به جا نمي‌آوريم و قدر اين آيه‌هاي استوار زمين را در این کهن بوم و بر نمي‌دانيم.
چگونه است كه كوهستان‌ها را به زباله‌دان بدل كرده و ميزان نرخ فرسايش آبي را در آنها تا 100 تن در هكتار افزايش داده و مي‌دهيم؟ آیا هیچ می دانیم که البرز مرکزی را در بیخ گوش تهران خطر بیابان زایی تهدید می کند؟!

پوستر روز جهاني كوهستان در ايران

11 دسامبر برابر با 20 آذر 1388 روز جهاني كوهستان است؛ روزي كه به همين مناسبت دوستداران پرشمار كوهستان، آيين‌هايي به نكوداشت اين موهبت ناهمتا در جاي جاي وطن برگزار خواهند كرد و می کوشند تا در زمینه مدیریت بلا در کوهستان (شعار امسال روز جهانی کوهستان) اقدام به روشنگری کنند.
در تهران هم گويا مراسمي در فرهنگسرای ملل پارک قیطریه از روز چهارشنبه 18 آذرماه به مدت 3 روز برگزار خواهد شد. افزون بر آن، گروه دیده‌بان کوهستان انجمن کوه‌نوردان ایران، پنجمین «جشن کوهستان» را با همکاری باشگاه فرهنگی ورزشی آرارات و هیأت کوه‌نوردی استان تهران، از ساعت 17 تا 20 روز جمعه بیستم آذر در محل باشگاه آرارات برگزار خواهد کرد كه نگارنده هم در آن سخنراني خواهد داشت.
اطلاعات بيشتر را مي‌توانيد در تارنماي آقايان عباس محمدي و حسين عبيري گلپايگاني بيابيد.

دیروز بیست و پنجمین سالگرد قتل 35 هزار انسان بود!

کودکان بوپالی، 25 سال بعد از آن فاجعه در ویرانه های کارخانه مرگ بازی می کنند!

    سوم دسامبر 1984 میلادی، بسیاری از مردم بوپال تصور کردند که 1984، یک افسانه‌ی خیال‌بافانه نبوده و جرج اورول راست می‌گفته است!
   در آن روز شوم 10 هزار نفر از مردم بیگناه این بخش از هندوستان در اثر فاجعه‌ی نشت گاز سمی از کارخانه‌ی یونایتد کاربید به دلخراش‌ترین شکل ممکن جان خویش را از دست دادند.
    اما این تازه شروع ماجرا بود … زیرا هنوز هم آن فاجعه‌ی 25 ساله دارد تلفات می‌گیرد، به نحوی که شمار جان‌باختگان بوپال تا امروز از مرز 35 هزار نفر هم گذشته است. این در حالی است که بیش از 300 هزار نفر هم در این رخداد شرم‌آور دچار معلولیت‌های متوسط تا شدید شدند و علاوه بر این، حیات جانوری و گیاهی منطقه هم به شدت آسیب دید.

مرگ گسترده و خاموش دام ها در بوپال ...

   تصورش را بکنید که اگر فاجعه‌ای با این ابعاد در یک کشور غربی رخ می‌داد، سونامی حاصل از آن تا چند رده از مدیران مسئول را به کام می‌کشید و هرگز از یادها نمی‌رفت؛ اما در این حادثه، حتا رییس کارخانه را هم نتوانستند قلقلکش دهند! چه رسد به آن که بخواهند مجازاتش کنند.
   فاجعه‌ی بوپال هند بار دیگر نشان داد که بشر چگونه می‌تواند به دست خود، روزگاری تلخ‌تر از زهر برای خویش و یگانه کره‌ی مسکونش بیافریند. شبح این حادثه همواره بر فراز همه‌ی نیروگاه‌های اتمی موجود در همه‌ی نقاط جهان هم هست! نیست؟

جنازه هایی که در بوپال انگار تمامی ندارد ...

   در صورتی که اگر از 20 سال پیش استحصال انرژی خورشیدی و بادی در اولویت نظام مدیریت جهان قرار می‌گرفت، هرگز حتا تخریب و ویرانی و خرابکاری در هیچ نیروگاه خورشیدی یا بادی نمی‌توانست چنین نگرانی‌هایی را بیافریند.

هیچ جای دنیا به اندازه بوپال نابینا ندارد!

   راستی! آیا کسی هست که به من با اطمینان بگوید: خردمندی صفتی است که هنوز می‌توان به بشر اطلاق کرد؟!

دو تصویر گویا از گاردین: در نکوهش جنگل‌زدایی

aerial-view-of-deforestat-

     جنگل‌زدایی – deforestation – یکی از فرآیند‌های نام‌آشنا در طول یک قرن اخیر بوده که نگرانی بسیاری از علاقه‌مندان به محیط زیست را برانگیخته است. اما امروز، افزون بر نگرانی‌های معمول، خطرات روزافزون جهان‌گرمایی –Global Warming – نیز سبب شده تا اثرات نامیمون جنگل‌زدایی بر کیفیت و دوام زیست در کره‌ی زمین به شدت مورد توجه نخبگان جهانی در اجلاس کپنهاگ قرار گیرد.
     برزیل، یکی از کشورهایی است که اغلب در شمار نخستین یا دومین کشور تخریب‌کننده‌ی جهان جای داشته است. تصویر نخست که منطقه‌ای از جنگل‌های بارانی  آمازون را نشان می‌دهد، توسط کشاورزان سویاکار – در منطقه  Novo Progreso, Para- به شدت از میان رفته و یک بیابان سبز دیگر روییده است. بزرگی این منطقه به 26130 کیلومتر مربع می‌رسد؛ منطقه‌ای که در طول 12 ماه در سال 2004 میلادی کاملاً پاک‌تراشی شد!

cattle-walk-near-a-burnin-

 

    اما تصویر دوم به مراتب گویا‌تر است؛ چرا که افزون بر تغییر کاربری اراضی جنگلی، مؤلفه‌های تهدیدکننده‌ی دیگری چون فشار بیش از حد دام و آتش‌سوزی را هم در یکی از ایالت‌های شمالی برزیل به نام Paral نشان می‌دهد.
    یادمان باشد که مسئول پاک‌سازی 75 درصد از دی اکسید کربن موجود در نیوار همین جنگل‌های بارانی برزیل است که اینک اینگونه در معرض نابودی قرار گرفته است! آیا می‌توان بدون ریه به زندگی ادامه داد؟ جنگل‌های آمازون، ریه‌های زمین هستند که دارند این گونه بی مهابای فرداها به تاراج می‌روند …
               چرا؟

خیلی‌ها هنوز نمی‌دانند کپنهاگ را باید خورد یا پوشید یا ?!

فقط سه روز مانده تا بزرگترین اجلاس سبز در روی کره زمین

     چهارشنبه شب گذشته، خبرنگار محیط زیستی یکی از روزنامه‌های پایتخت با من تماس گرفت تا از موضع و برنامه‌های دولت در آستانه‌ی اجلاس کپنهاگ آگاه شود. با تعجب به ایشان گفتم: نشانی را اشتباه آمده‌اید! باید از مسئولین سازمان حفاظت محیط زیست سؤال کنید. اما او پاسخی داد که حیرتم را افزون‌تر کرد!
    ایشان گفت: با هر مسئولی که فکر کنید در معاونت محیط طبیعی و انسانی تماس گرفته‌ام، همه می‌گویند ما در جریان نیستیم!، لطفاً از روابط بین‌الملل سازمان جویا شوید!!
    ما روباش که دغدغه‌ی جزییات برنامه‌های ارایه شده توسط ایران در اجلاس کپنهاگ را داشتیم! چه خوش خیال بودیم ما؛ نبودیم؟
    اصلاً چه عجله‌ای است؟ حالا این سه روز هم سپری می شود و دوستان می‌روند آنجا در ینگه اروپا قدری مسافرت می‌کنند و حرف‌های سبز می‌زنند و می‌شنوند و سرانجام متوجه می‌شوند و می‌شویم که جریان کپنهاگ چه بوده است! نه؟

عنوان گزارش حیات نو - 12 آذر 88

     به هر حال اگر دوست‌ داشتید،  گزارش ندا گنجی را در این باره می‌توانید در شماره روز پنج‌شنبه – 12 آذر 1388 – حیات نو بخوانید.
    عنوان این گزارش: «ترديد کارشناسان نسبت به حضور موثر ايران در کپنهاگ» است و در بخشی از آن از قول نگارنده آمده است: «با توجه به اين که ايران هفتمين کشور اصلى توليدکننده گازهاى گلخانه‌اى است و حتا از اين حيث در کنار کشورهايى چون بريتانيا و فرانسه نيز ايستاده است، بايد در اجلاس کپنهاک با حساسيت بيشترى حضور پيدا کند. چرا که ايران تنها يک درصد جمعيت جهان را دارا است و 2/1درصد خشکى جهان مربوط به اين سرزمين است و نبايد در شمار هفت کشور آلوده کننده جهان قرار می‌گرفت.»

cop15_blue

    در همین باره:

   – كپنهاك، فرصتي پيش‌رو

   – چالش جهان‌گرمایی را در کپنهاگ به فرصت بدل کنیم

این را دیگر نمی‌شود سانسور کرد! می‌شود؟

یک تیتر پر سروصدای این روزها، «سانسور رسمی آلودگی هوا» بود که در چندین سایت و روزنامه به تیتر یک بدل شد! با خود در حیرتم که مگر می‌شود چنین تصاویری را انکار و سانسور کرد؟!

شمال آزادراه آزادگان - ساعت 4 بعدازظهر 11 آذر 1388

دیروز داشتم از غربی‌ترین نقطه‌ی بزرگراه همت به سمت شرق می‌راندم که در مقطع آزادگان با این تصویر تأسف‌بار برای چندمین بار روبرو شدم. در حقیقت، کمتر روزی است که از آزادراه تهران کرج عبور کنم و شاهد به هوا رفتن چنین دودهای غلیظ و سیاه‌رنگی نباشم! آن هم در شهری که رسماً اعلام می‌شود بیش از سه میلیون از شهروندان بی‌گناهش  مبتلا به آسم هستند؛ بیماری مهلکی که به گفته‌ی رییس انجمن آسم و آلرژی ایران، متهم شمار یک آن، آلودگی هوای تهران است. شهری که در شش ماه نخست سال جاری فقط شش روز هوای پاک داشت!
و من در شگفتم که چگونه هنوز در برابر جابجایی این پایتخت دوداندود تردید و مقاومت وجود دارد! و مرگ خاموش تهرانی ها را جدی نمی گیریم؟
مگر نه این است که خود اعلام می‌کنیم:  طرح جامع كاهش آلودگي هواي تهران شكست خورد!
مگر نه این است که هشدار می‌دهیم: ميزان آلاينده سرطان‌زاي بنزن دست‌کم10 برابر حد مجاز است!
این داستان تکراری مدیریت آلودگی هوای تهران را تا کی و کجا می‌خواهیم ادامه دهیم؟
ما که حتا به دلیل باورهای قبیله‌ای و ملاحظات گروهی و صنفی خود، حاضریم وضعیت مترو تهران را به این خاک سیاه امروز برسانیم، دیگر چه ادعای رهبری جهان داریم؟ آیا فکر نمی‌کنید آنها که از بالا به ما می‌نگرند، دل‌شان درد می‌گیرد از بس که باید از شعارهای توخالی ما بخندند؟!
اگر به فکر ما نیستید؛ دست کم به فکر دل مردمانی باشید که سخنان شما را می‌شنوند!
به پرسش وحید عزیز برگردیم: آیا هوای پاک فقط رؤیای ماست؟!

قصه‌ی من و فرهنگ و فرود از جدالی بین مرگ و زندگی!

   آیا ایران به برهوتی عاری از درخت بدل می‌شود؟

کاری از محسن ظریفیان 

     پرسشی که فرهنگ قصریانی، فرود شریفی و محمّد درویش در گفتگو با ندا گنجی در روزنامه حیات نو کوشیده‌اند تا به آن پاسخ دهند:

جدال مرگ و زندگى در جنگل‌هاى ايران

چرا كميسيون كشاورزي، آب و منابع طبيعي مجلس براي نمايندگان جذابيت ندارد؟!

احمدعلي كيخواه داراي دكتراي آب از استراليا

دوشنبه شب گذشته با دكتر احمدعلي كيخواه نماينده مردم زابل و زهك در مجلس شوراي اسلامي و نايب رييس كميسيون كشاورزي، آب و منابع طبيعي نشستي مشترك داشتيم كه بيش از 4 ساعت به طول انجاميد.
موضوع نشست بررسي توانمندي‌هاي مؤسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع كشور به منظور ساماندهي به اوضاع نگران كننده‌ي دشت سيستان از منظر شاخص‌هاي مؤيد ناپايداري سرزمين بود. شاخص‌هايي كه جملگي با شيبي منفي و شتاب‌ناك در حال فرواُفت كارمايه ها و زيرساختها هستند.
نكته‌ي جالبي كه دكتر كيخواه مورد اشاره قرار داد، وزن ناچيز گرايه‌هاي محيط زيستي و دانش‌هاي مرتبط با آن در مجالس قانون‌گذاري ايران بوده است. وي مي‌گفت: تا هنگامي كه بر شمار راه‌يافتگان به صحن بهارستان از بين متخصصين اين بخش افزوده نشود، نبايد انتظار داشت كه كار مؤثر و بزرگي براي احياي وضعيت كشاورزي، منابع طبيعي و آب در ايران صورت گيرد.
گفته‌هاي او مرا به فكر فرو برد؛ به خصوص آن كه در طول ماه گذشته اين دومين باري بود كه با وي به عنوان يكي از نمايندگان ذينفوذ و تحصيل‌كرده جلسه داشتم – كه با 155 رأي به عنوان ناظر مجلس شوراي اسلامي در شوراي عالي آب كشور هم انتخاب شده است – و هربار احساس مي‌كردم كه چقدر غم و حرف‌هاي ناگفته در ضميرش موج مي‌زند! حرف‌هايي كه شايد هيچگاه نتواند برزبان آورد و همين او را بيشتر بيازارد.
جالب است بدانيد در هيچ يك از دوره‌هاي هشت‌گانه مجلس، تاكنون اكثريت اعضاي اين كميسيون را متخصصان مرتبط تشكيل نداده‌اند؛ آن هم در شرايطي كه تعداد دانش‌آموختگان اين حوزه در مجلس همواره به صورت اسمي بيشتر از ظرفيت كميسيون – يعني 23 نفر – بوده است! به عنوان مثال در همين دوره هشتم حدود 30 نفر كارشناس، كارشناس ارشد و دكترا در رشته‌‌هاي كشاورزي و گرايش‌هاي مرتبط با آن در حوزه‌ي آب و منابع طبيعي و … حضور دارند. امّا متأسفانه حتا نيمي از اعضاي كنوني كميسيون متخصص اين حوزه نيستند! يا دغدغه‌ي نخست‌شان اين حوزه نبوده و نيست! چرا؟
وقتي ميزان جذابيت اين كميسيون حتا براي متخصصين راه‌يافته به مجلس چنين اندك است، ديگر چه انتظاري از طيف گسترده‌ي نمايندگان غير متخصص در اين حوزه داريم تا به پايداري بوم‌شناختي سرزمين و حفاظت و ديده‌باني از اصل 50 قانون اساسي در عين تضمين امنيت غذايي كشور بپردازند!؟
آيا مجاز هستم تا بگويم: از ماست كه بر ماست؟!

آنها بهشت مي‌كارند و ما بهشت درو مي‌كنيم!

نمي‌دانم تصوير باغ بوچارت در ونكور كانادا را در دل‌نوشته‌هايم ديده‌ايد يا نه؟ باغي كه بيش از يكصد سال پيش بر ويرانه‌هاي يك كارخانه سيمان ساخته شد و اينك به عنوان زيباترين پرديس انسان ساز جهان از آن ياد مي‌شود.
آنها كه آن باغ رؤيايي را از نزديك ديده‌اند، خوب مي‌دانند كه تصاوير برگرفته از آن باغ هرگز نمي‌تواند بزرگي اعجاب‌برانگيز ابتكار و عشق انسان‌هايي را به تصوير درآورد كه در كار ساخت بهشتي‌ترين قطعه‌ي زمين مشاركت داشته‌اند. بايد در آن پرديس ناهمتا قدم بزني و با نواي سحرانگيز پرندگان و زمزمه‌ي روح‌نواز جوي‌ها و آبشارهايش همراه شوي تا به درستي درك كني از كدام بهشت با تو سخن مي‌گويم.
نبريد اين آيه هاي بهشتي را آقا! نبريد ... - طرحي از جواد طريقي اكبرپور (جام جم)
اين ها را گفتم تا افسوس خود را از بلايي كه بر سر بهشت‌هاي بكر خود در كلاردشت، دنا، خجير، ميان‌كاله، نايبند، باهوكلات، ميان‌جنگل، سبزكوه، لردگان، دماوند، مارگون، پريشان، هامون، بختگان، گاوخوني، مسيله، تاريك‌دره، تالاب گندمان، باغ اكولوژي نوشهر، کام فيروز، شهر افسانه‌اي لوت، تنگه هايقر، هلن، جنگل ابر و نظاير آن مي‌آوريم، اعلام دارم.
آيا سزاوار است كه ما بهشت مارگون را به كارخانه سيمان مارگون تغيير دهيم و آنها كارخانه سيمان بوچارت را به بهشت بوچارت؟!

مي‌دانم كه تحمل طولاني‌تر كردن اين سياهه‌ي تلخ را نداريد.

فقط كاش روزي از خانواده بوچارت ياد بگيريم و دوباره بهشت بسازيم و به جهانيان فخر بفروشيم و كبك‌مان خروس بخواند! نه آن كه حتا از صداي قار قار كلاغ‌ها هم محروم شويم!
به خدا مرديم از بس كه جان داديم از شنيدن نابخردي‌هاي زمانه‌اي كه در آن زيست مي‌كنيم!

حق ما اين نبود! بود؟

باغ‌موزه‌ها باید به درختان جان دهند نه آن که جان بستانند!

سردار باقرزاده

آقای سردار باقرزاده عزیز – رییس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس! ممنون که می‌خواهی در شهرکرد باغ موزه دفاع مقدس درست کنی. اما کاش آن باغ موزه را در جایی برپامی‌داشتی که به موجودیت سبزینه در بام ایران بیافزاید، نه آن که منجر به تخریب 5 هکتار از اراضی پارک جنگلی تهلیجان هم بشود.

یعنی در آن دیار زرخیز، هیچ مکان دیگری یافت نمی‌شد که به مدد احداث موزه دفاع مقدس و از محل اعتبارات سفرهای استانی ریاست جمهور، اندکی به موجودیت سرانه فضای سبز شهری در شهرکرد افزوده و آن را از وضعیت برهنگی کنونی که گرفتارش شده، نجات دهد؟

اينگونه نمي شود عشق به درخت را نشان داد! مي شود؟ - روزنامه جام جم

من نمی‌دانم چگونه مسئولین و متولیان فضای سبز شهرکرد چنین مجوزی را صادر کرده‌اند؟!

البته حرف‌های دیگری هم هست که آنها را با خبرگزاری مهر در میان نهاده‌ام که گزارشش را می‌توانید در روزنامه جام جم فردا هم بخوانید.

در همین باره:

قتل عام و دفن درختان در پارك جنگلي تهليجان

چهره ی زمستانی تهلیجان

مثلث سه گانه تلاش برای نابودی پارک جنگلی تهلیجان

آی آدم‌ها! هوا در آن‌بالاها – در شهرکرد – بس ناجوانمردانه سرد است …

در قم رودخانه را جاده مي‌كنند و در جده، جاده‌ها را رودخانه!

جاده هایی که در جده رودخانه شدند!

     ماجراي سيل اخير در عربستان سعودي و تصاويري كه از شهر جده به سراسر جهان مخابره شد، به نظرم خيلي آشنا بود! نبود؟
    كافي است نگاهي به خودروهايي بياندازيد كه از سر و كول هم بالا رفته‌اند، چه در جده و چه در قم، تا دريابيد كه آسمان جده و قم ظاهراً يك رنگ است!

تلنبار شدن اتومبیل های گران قیمت سعودی در خیابان های جده!

    منتها يك تفاوت وجود دارد؛ در سيل قم كه آيندگان از آن با عنوان احمقانه‌ترين سيل جهان نام خواهند برد! سيل در بلواري جاري شد كه سابقاً نامش رودخانه قم رود بوده است! اما در جده، سيل در رودخانه‌هاي خروشاني ظاهر شد كه سابقاً نامش بلوار و آزادراه و خيابان بوده است! نبوده است؟

تصویری که امسال در قم و جده تکرار شد! نشد؟

     نكته!
    سيل مصيبت‌بار و فاجعه آفرين عربستان كه بيش از يكصد كشته تاكنون برجاي نهاده است، بار ديگر نشان داد كه صرفاً با سلاح پول و سخت‌افزار نمي‌توان به هماوردي با طبيعت رفته و انتظار ساخت سكونتگاه‌هايي مدرن و پايدار را داشت. نرم‌افزار و خردمندي و بهره‌گيري از دانش آبخيزداري شهري هم لازم است! نيست؟

     مي‌ماند يك لقب!
     لقبی که براي سيل عربستان، باید انتخاب کرد! آیا کسی هست که مرا یاری دهد؟!

     مؤخره:
     اخيراً كه از شهر قم مي‌گذشتم، ديدم همچنان در بر همان پاشنه مي‌چرخد! باور نمي‌كنيد؟ خودتان تصاوير جديد از رودخانه (سابق) قم را ببينيد!

بستر رودخانه قم رود - پاییز 1388

     یعنی واقعاً در شهری که به راحتی می‌توان منازل مسکونی چند میلیارد تومانی یافت، نمی‌توان چند پارکینگ طبقاتی احداث کرد و یا معبرهایی مطمئن را برای تردد طراحی نمود؟!

باورتان می شود که اینجا همان بستر رودخانه قم رود باشد که در همین سال جاری چند نفر را به کشتن داد؟!