بایگانی دسته: بيابان و بيابان‌زايي

تاریخچه‌ی مطالعات ارزیابی بیابان‌زایی در ایران و جهان – 9

بياباني در شمال شرق كنيا - باورتان مي شود كه اين لاشه گاو باشد؟!

از ديگر مطالعاتي كه به هدف تعيين سهم عوامل بيابان‌زا در روند جريان پس‌رفت سرزمين، به انجام رسيده است، بايد به تحقيقات Wangati در سال 1997 اشاره كرد. او كار دانشمندان هموطن ديگرش، يعني Grumblatt و همكاران (1991) را پي گرفت و با بررسي برخي از شاخص‌هاي مؤثر در تخريب سرزمين، از جمله آب و هوا، فرسايش خاك، فرسايش بادي، پوشش گياهي، منابع آب، وضعيت مراتع و جنگل‌ها و سرانجام وضعيت اقتصادي و اجتماعي كنيا، سرانجام موفق به تهيه‌ي نقشه‌ي خطرپذيري مناطق مختلف كشور كنيا نسبت به فرآيند تخريب سرزمين شد؛ كار ارزشمندي كه متأسفانه هنوز در ايران به ساماني بايسته نرسيده است! در حالي كه 11 سال از تاريخ تهيه‌ي چنين نقشه‌اي در يك كشور آفريقايي مثل كنيا مي‌گذرد.
بگذريم!
مطابق اين نقشه، يك درصد خاك كنيا (170 كيلومترمربع) دچار تخريب خيلي شديد، 13 درصد (33598 كيلومترمربع) تخريب شديد، 53 درصد (142729 كيلومترمربع) تخريب متوسط و بالاخره 33 درصد باقيمانده، يعني 91807 كيلومترمربع، داراي تخريب با درجه‌ي خفيف بدست آمده است.
شايان توجه آن كه نبايد از خاطر دور داشت، نخستين نقشه از اين نوع، در سال 1987، يعني 10 سال قبل از Wangati، به وسيله‌ي يك گروه تحقيقاتي به سرپرستي Mrost در كشور عراق، تهيه شده است! كشوري كه بعدها در اثر نابخردي رهبرانش دچار يكي از مهيب‌ترين و بزرگترين تخريب‌هاي در حوزه‌ي محيط طبيعي‌اش روبرو شد و هم‌اكنون نرخ فرسايش بادي و تعداد كانون‌هاي بحراني فرسايشي در هيچ كشوري به اندازه‌ي عراق وجود نداشته و شمار روبه تزايدشان شتاب نگرفته است. گفتني است، تحقيق اين گروه براساس روش فائو و يونپ و مؤسسه تحقيقات بيابان تركمنستان به سامان رسيده است؛ تحقيقي كه در سال 1996 دست مايه‌ي نگارنده را براي پرداختن جدي به آن در قالب دانشنامه كارشناسي ارشد مهيا ساخت.

ادامه دارد …

تاریخچه‌ی مطالعات ارزیابی بیابان‌زایی در ایران و جهان – 8

ارزیابی بیابان زایی می کوشد تا مهم ترین مولفه بیابان زایی در هر منطقه را تعیین کند.

      حسن احمدي (1376)، برخلاف ديدگاه فائو و يونپ (1984) كه نقش فشارهاي انساني را در ارزيابي فرآيند بياباني‌شدن اراضي پررنگ ديده؛ تنها سه معيار را در تكوين و شكل‌گيري بیابان‌هاي ايران و تميز آنها از يكديگر مهم دانسته و چنين معرفي كرده است:

1-         معيارهاي اقليمي،

2-         معيارهاي زميني (زمين‌شناسي، پيكرشناسي زمين و خاك)،

3-         معيارهاي پوشش گياهي – بوم‌شناسي.

       درصورتي كه پرویز كردواني (1378)، مسأله را ساده‌تر ديده و تنها عامل شكل‌گيري و مشخصه‌ی بارز بيابان را كماكان معيار اقليمي مي‌داند. اين در حالي است كه ديگران از جمله تريكار(1969)، ثروتي(1376)و خليلي(1378) به صراحت نگاه يك بعدي به اين پديده را رد مي‌كنند.

     با لحاظ اين ديدگاه، اختصاصي و مهاجري(1376)، با بينش همه سونگرانه‌‌تري، تلاش كردند تا ارزيابي واقعي‌تري از فرايند بيابان‌زايي ارايه دهند. آنها براساس نيازهاي مطالعاتي و ساختارهاي محيطي، اجتماعي و اقتصادي حاكم بر بیابان‌هاي ايران، روشي را معرفي كردند كه به سال 1995 با نام اختصاري «I.D.C» به ثبت رسيده است. در اين روش، 8 شاخص مؤثر در بيابان‌زايي معرفي شدند كه عبارتند از: سه عامل محيطي (آب و هوا، پيكرشناسي زمين و كيفيت و كميت منابع آب و خاك)، سه عامل انساني (تخريب منابع گياهي، تخريب منابع آب، تخريب منابع اراضي و خاك) و نهايتاً دو شاخص شدت فرسايش خاك و توان بازگشت‌پذيري و بازسازي بوم‌سازگان. گفتني است، اين روش در سطح 10 ميليون هكتار از عرصه‌هاي ايران مركزي از جنوب اصفهان تا سيرجان و بخشهايي از استان هرمزگان مورد بررسي و آزمون قرار گرفته و در نهايت پس از بازبيني، نقشه‌ی شدت بيابان‌زايي اراضي ترسيم شده است. مطابق يكي از مهمترين نتايج حاصل از اين تحقيق، تنها 25 درصد از منطقه‌ی تحت مطالعه داراي بيابان با منشأ محيطي(تاريخي) بوده كه امكان بيابان‌زدايي در آنها بسيار محدود و از نظر اقتصادي، غيرقابل توجيه است. بر 75 درصد باقيمانده، شرايط بياباني با منشأ انساني حاكم بوده، كه شدت بيابان‌زايي، فقط در 5 درصد از اين مناطق، آرام تا كم ارزيابي شده و در 70 درصد ديگر، متوسط تا شديد است. همچنين از ديگر نتايج اين تحقيق آنكه برخلاف 40-30 سال گذشته كه مهمترين عوامل بيابان‌زايي را مواردي چون بوته‌كني، قطع درختان برای مصارف سوختي، ساختمان‌سازي و چراي مفرط تشکيل می‌داد؛ تبديل اراضي مرتعي به كشاورزي و بهره‌برداري شديد از منابع آب با حفر چاه، به عنوان مهمترين عوامل بيابان‌زا در منطقه معرفی شده‌اند. با اين وجود، روش مزبور نيز خالی از نارسايي نبود که شايد يکی از مهمترين مشکلات آن، فارغ از تنوّع نسبتاً گسترده و تعداد زياد پيراسنجه‌های مورد نياز آن، تکيه بر شناسه‌های درون زيست‌بوم‌های بيابانی، به عنوان شاخص‌هايي برای ارزيابی جريان بيابان‌زايي بود؛ جريانی که مطابق تعريف در قلمرويي خارج از محدوده‌ی طبيعی بيابان اثرگذار بوده و خطرآفرين است.

ادامه دارد …

تاریخچه‌ی مطالعات ارزیابی بیابان‌زایی در ایران و جهان – 7

       معتمد (1370) در آن بخش از شاخص‌هاي بيابان‌زايي تحقيق كرد كه به هجوم ماسه‌هاي روان مرتبط است. وي پس از مطالعه بر روي منشأ ماسه‌هاي دشت يزد- اردكان، به اين نتيجه رسيد كه منشأ اين ماسه‌ها، رسوبهاي ريزي هستند كه در محيطي فاقد پوشش گياهي و در معرض جريان باد، واقع در انتهاي دشت آبرفتي قرار گرفته‌اند كه از جمله مي‌توان به بستر آبراهه‌هاي ارتفاعات ندوشن خضرآباد تا عقدا و ميبد اشاره كرد، وی پيشنهاد کرد از طريق بادشكن و خاکپوش‌های نفتی در دو سطح كوتاه‌مدّت و درازمدت، به تثبيت محل برداشت اقدام شود. بر مبناي پژوهش‌هاي اختصاصي و احمدي (1374) نيز كه در همان استان به انجام رسيده، موقعيت اصلي نقاط برداشت (منشأ) تپه‌هاي ماسه‌اي ارگ يزد، قطاع شمال غربي تا غرب منطقه تحت مطالعه تعيين شده است.
     جوندا و همكاران(1988) به دنبال پژوهش‌هاي خود در ارتباط با تبيين سازوکارِ فرايند بيابان‌زايي در چين، به اين نتيجه رسيدند كه وقوع بيابان‌زايي ناشي از فرايندهاي تاريخي و عوامل بالقوه‌ی طبيعي است، امّا گسترش و تكامل آن به فرايندهاي نوين ناشي از فعاليتهاي انساني باز مي‌گردد، هرچند كه فشارهاي انساني مي‌توانند، حتا روي فرايندهاي طبيعي نيز، مؤثر واقع شوند. عوامل بالقوه‌ی طبيعي از ديدگاه اين پژوهش كه در وقوع و توسعه‌ی جريان بيابان‌زايي مؤثر هستند، عبارتند از:
1- هماهنگي بين رژيم باد و فصل خشك (شرط پويايي)،
2- دانه‌بندي و ساختمان ذرات خاك سطحي ماسه‌اي (اساس مادي)،
3- عوامل انساني.
     همچنين گروه جوندا تلاش كرد تا در پژوهش خويش، ضمن بررسي مباني بوم‌شناختي بيابان‌زايي، تغييرات محيطي حاصل از بيابان‌زايي را نيز ناديده نگرفته و به ارزيابي آنها بپردازد. پنج سال بعد، جوندا به اتفاق يكي ديگر از همكارانش به نام وانگ تائو، كليه‌ی عواملي را كه در تشديد بيابان‌زايي در شمال چين مؤثر هستند، شناسايي كرده و مورد بررسي قرار دادند (Zhenda و Tao، 1993). آنها به اين نتيجه رسيدند که مهمترين عامل تخريب محدوده‌ی مورد مطالعه، قطع درختان، درختچه‌ها و بوته‌هاي خشبي به منظور تأمين سوخت حدود 35 ميليون نفر ساكنين منطقه است. به‌ طوري كه سهم اين عامل در فرايند بيابان‌زايي، 8/31 درصد تعيين شد. بقيه‌ی عوامل به ‌ترتيب عبارت بودند از: چراي مفرط (3/28 درصد)، كشاورزي و عمليات مربوط به كشت و كار (4/25 درصد)، بهره‌برداري غيراصولي از منابع آب (3/8 درصد)، عوامل طبيعي (5/5 درصد) و عمليات تكنوژنتيكي (7/0 درصد). همان طور كه ملاحظه مي‌شود، در منطقه‌ی مورد مطالعه به مساحت 334000 كيلومترمربع كه داراي اقليم خشك و نيمه‌خشك است، عوامل طبيعي سهم چنداني در تشديد روند بيابان‌زايي ندارند. در اين مطالعه همچنين نرخ بيابان‌زايي، 1560 كيلومترمربع در سال در مقطع 1975-1950 تعيين شد. ليكن با استفاده از نگاره‌هاي ماهواره‌اي سنجنده‌ی TM، معلوم شد كه اين نرخ در طول سال‌هاي 1975 تا 1987 به 2100 كيلومترمربع در سال افزايش يافته است. بنابراين، در طول 37 سال، بيش از 64200 كيلومترمربع (نزديك به 20 درصد از منطقه) بر مساحت شن‌زارها افزوده شده است.

ادامه دارد …

تصویری که بیابان‌زایی را به شیواترین شکل ممکن تعریف می‌کند!

     بیابان‌زایی، مهیب‌ترین بلایای ناپیدای آباد‌بوم‌هایی است که حفظ محیط زیست هرگز در سبد اولویت‌های راهبردی مردمان‌شان از جایگاهی درخور برخوردار نبوده است. بیابان‌زایی یعنی: اُفت حاصلخیزی خاک، یعنی تشدید برهنگی زمین، یعنی شیب منفی سطح آب در سفره‌های زیرزمینی، یعنی شور شدن اراضی، یعنی سله‌بستن خاک، یعنی افزایش فرسایش بادی و آبی، یعنی فقر، یعنی مهاجرت ناخواسته، یعنی تنش اجتماعی، یعنی ناامیدی، یعنی …

 شتاب بیابان زایی در چین به مرزی کم سابقه رسیده است.

    نه! هیچکدام از این تعاریف لازم نیست. فقط کافی است سری به درگاه مجازی کنفرانس کپنهاگ بزنید که از هفتم دسامبر پذیرای عالی‌ترین نمایندگان اغلب کشورهای جهان است و در آنجا به این تصویر خوب دقت کنید:
     آنگاه خواهید دید که:
     بر این تپه‌ی کوچک
     از صدای هیچ پرنده‌ای
     خبری نیست!

                       هست؟

Green Desert!

     اشتباه نکنید! امروز نه می‌خواهم در باره‌ی این مدل از بیابان سبز با شما گفتگو کنم و نه آن یکی مدل!
     امروز می‌خواهم از آمازون بگویم … از ریه‌ی زمین که اینک لکه‌هایی برهنه در تاروپودش شکل گرفته و این مرطوب‌ترین و سبزترین پاره‌ی زمین را به بیابانی سبز بدل ساخته تا من و تو یادمان بماند که بشر در صورت بهره‌گیری از قدرت ویرانگری، می‌تواند تا چه اندازه توانا در تخریب باشد.

بیابان سبز در آمازون - سال 2009 (این عکس همزمان با اجلاس کپنهاگ منتشر می شود)

     فکر کنم باید کارشناسان برنامه توسعه‌ی سازمان ملل متحد – UNDP  – در تعریف خود از بیابان‌زایی تغییر دهند. زیرا حالا ممکن است در مناطق  نیمه مرطوب و مرطوب هم بیابان‌زایی رخ داده و بیابانی جدید متولد شود!
    شایان توجه آن که مطابق تعریف: بیابان‌زایی عبارت است از تخریب سرزمین در مناطق خشک، نیمه خشک و نیمه مرطوب خشک ناشی از فرآیندهای طبیعی یا مؤلفه‌های انسانی.

تاریخچه‌ی مطالعات ارزیابی بیابان‌زایی در ایران و جهان -6

مسایل بیابان و بیابان زایی در مرکز آسیا: عنوان تازه ترین کتاب استاد بابایف

       گروهي از محققين فرانسوي با لحاظ اين تعريف كه مناطق بياباني شده را، مناطقي كاملاً عاري از پوشش گياهي، فرض مي‌كند؛ پس از بررسي اطلاعات موجود، به اين نتيجه رسيدند كه طي سال‌هاي 1952 تا 1987 در كشور مالي بر وسعت اراضي لخت 5 تا 7 درصد افزوده شده است.

babaev

در حالي كه Babaev  و همكاران (1993)، اين نوع نگاه به بيابان‌زايي را غيرواقعي و ناكافي دانسته و شناسه‌هاي بيشتري را افزون بر لخت شدن اراضي، نشانه‌ی بيابان‌زايي دانسته‌اند. از همين‌رو، 60 درصد اراضي كشور مالي را، بياباني شده ارزيابي كرده‌اند. آنها همچنين نرخ بيابان‌زايي در كشور خويش (تركمنستان) را، در يك دوره‌ی 20 ساله (85-1965) محاسبه كرده و اعلام کردند: 56 درصد كشور با درجات شديد و خيلي شديد در معرض بياباني‌شدن قرار دارد. دانشمندان تركمن، همچنين اشكال مختلف تخريب سرزمين را در 8 رده به شرح زير معرفي كرده‌اند:
1- تخريب پوشش گياهي،
2- فرسايش بادي،
3- فرسايش آبي،
4- شورشدن مزارع آبياري شده،
5- شورشدن خاك در اثر پيشروی آب دريا و مصرف مداوم آب رودخانه‌ها در كشاورزي،
6- فشرده‌شدن خاك و تشكيل سله در آن،
7- پيشروي بيابان در اثر عمليات فني يا تكنوژنتيكي،
8- بيابان‌زايي به وسيله‌ی حيوانات.

تاریخچه‌ی مطالعات ارزیابی بیابان‌زایی در ایران و جهان -5

     از جمله‌ تلاش‌هاي ديگري كه فارغ از بهره‌گيري از امكانات ماهواره‌اي، به سامان رسيده است، مي‌توان به پژوهش‌هاي فاموري و ديوان در سال 1349 اشاره كرد كه تلاش كردند تا از جنبه‌ی ديگري، يعني با استفاده از معيارهاي خاكشناسي، به بررسي مسأله پرداخته و محدوده‌ی بیابان‌هاي ايران را تعيين كنند. پنج سال بعد، كارتر و همكاران (1975)، مناطق شور بياباني را از منظر ویژگی‌های بوم‌شناختی گياهان در محيط‌هاي شور و چگونگي استقرار آنها مورد بررسي قرار دادند. حسن احمدي در اين ميان، مطالعات جامع‌تري به منظور كشف معيارهاي شناخت بيابان و طبقه‌بندي آن، به انجام رساند و در نخستين مرحله ثابت كرد كه همبستگي معني‌داري بين مناطق زيست‌اقليمي (بيوكليماتيك) و محيط‌ پيكرشناسي سنگي (مرفوپدولوژيك) و ريختار (تيپ) پوشش گياهي وجود دارد. اندكي قبل‌تر، فريفته (1366)، به بررسي سامانه‌هاي طبقه‌بندي اقليمي با تأكيد بر مناطق نيمه‌خشك و خشك ايران پرداخت. در اين تحقيق، پس از معرفي سامانه‌ی طبقه‌بندي‌هاي ژنتيكي (براساس تابش و توده‌هاي هوا)، به مقايسه‌ی اين روش‌ها در مناطق خشك و نيمه‌خشك با تكيه بر اطلاعات 39 ايستگاه اقليمي كشور پرداخته شده است. البته خليلي (1371) در اين خصوص، كامل‌ترين پژوهش را تا امروز در ايران به انجام رسانده است، كه نتايج آن، توسط جاماب در طرح جامع آب كشور، مورد استفاده و استناد قرار گرفته و مراحل تكميلي آن، كماكان پيگيري مي‌شود (جاماب، 1370 و خليلي، 1378).

تاریخچه‌ی مطالعات ارزیابی بیابان‌زایی در ایران و جهان -4

      به ‌دنبال توليد نرم‌افزارهاي جديد و پيشرفت فنون رايانه‌اي، نقش اطلاعات ماهواره‌اي نيز در مطالعات مربوط به تهيه‌ی نقشه‌ی بيابان‌زايي و ارزيابي آن، هر روز فزوني گرفت. از جمله، حسین ارزاني در 1376 براي ارزيابي و مديريت مناطق خشك و بياباني، پيشنهاد تلفيق سنجش از دور (RS) و سامانه‌ی اطلاعات جغرافيايي یا ساج (GIS) را مطرح كرد، چرا كه اعتقاد داشت با توجه به حساسيت و شكنندگی قابل توجه بوم‌سازگان‌هاي بياباني، مديريت اين زيست‌بوم‌ها به ظرافت خاصي نيازمند است، در نتيجه براي اعمال بهترين نوع مديريت، نياز به بررسي، پايش و ارزيابي مكرر و به روز پيراسنجه‌های تغييرپذير است. بررسی‌هاي وي كه در استراليا به انجام رسيده است، نشان داد؛ دو ابزار RS و GIS پس از انجام اصلاحاتي، قابليت بكارگيري براي توليد اطلاعات، مديريت اطلاعات و همنهاد آنها را به منظور برنامه‌ريزي مديريت و ارزيابي مكرر فرسايش و پوشش گياهي دارا بوده، مي‌توانند در اتخاذ شيوه‌اي مناسب، براي مديريت مناطق خشك مؤثر و مفيد باشند. Vinogradov (1995) نيز نسبت به استفاده از امكانات رقومي تأكيد كرده و از آنها در روش خود، برای پايشِ جريان بيابان‌زايي و تعيين مناطقي كه در آينده در معرض خطر بيابان‌زايي قرار خواهند گرفت، بهره برده است. وي روند بيابان‌زايي در منطقه‌ی آمودريا (آسيای ميانه) را در طول 30 سال، مورد ارزيابي قرار داده و نتيجه گرفته است: در طول دهه‌ی نخست (60-1950)، نرخ بيابان‌زايي كمتر از 5/0 درصد، در دهه‌ی دوّم (70-1960)، يك تا 5/1 درصد و در دهه‌ی سوّم (80-1970)، به سه تا چهار درصد در سال رسيده و در مجموع حدود 40 تا 45 درصد از منطقه را شن‌زارها پوشانده‌اند، در حالي كه در سال 1960، كمتر از 5 درصد منطقه به اشغال شن‌زارها درآمده بود. صادقي و نادي (1376) نيز مطابق روشي كه ارزاني (1376) به توصيف آن پرداخت، عرصه‌اي به وسعت 144 هزار هكتار از اراضي بياباني استان اصفهان، واقع در شهرستان نائين را، با دقتي قابل قبول (50000: 1) مورد ارزيابي قرار داده و براي هر يك از 38 واحد كاري تفكيك شده، پيشنهاداتي به منظور امكان برنامه‌ريزي مطلوب‌تر و بهبود كيفيت آنها ارايه دادند. دست آخر آن که مرتضی ابطحي در سال 1378 با بهره‌گيري از نگاره‌هاي ماهواره‌اي سنجنده‌ی MSS (مربوط به سال 1976) و سنجنده‌ی TM (مربوط به سال 1998)، به بررسي روند بيابان‌زايي در منطقه‌ی كاشان (به مساحت 722100 هكتار) پرداخت و در نهايت اعلام كرد كه حدود 1/13 درصد اراضي منطقه (بيش از 94 هزار هكتار)، شورتر شده‌اند. ابطحي همچنين به اين نتيجه رسيد كه امكان مقايسه‌ی اين دو نوع نگاره‌ی ماهواره‌اي با يكديگر دشوار است، چرا كه زمان برداشت، نوع سنجنده و حتا باندهاي برداشت آنها با هم متفاوت بوده و ناهماهنگ است.

تاریخچه‌ی مطالعات ارزیابی بیابان‌زایی در ایران و جهان -3

منطقه هودنا - الجزایر

   موضوع شناسايي و طبقه‌بندی بیابان‌ها و فرايندهای بيابان‌زايي، تقريباً از آغاز پيدايش مفهوم بيابان‌زايي در سال 1921 ميلادی توسط يک دانشمند انگليسی به نام “E. Bovill”، در شمارِ مهمترين گرايه‌های پويندگان علم در اين حوزه قرار داشته است؛ ليكن پيشينه‌ی نخستين تلاش جدي كه با همين هدف و استفاده از كاربرد فناوري ماهواره‌اي در شناخت بیابان‌ها و ترسيم مناطق تحت اثر فرايندهاي بيابان‌زا، صورت پذيرفت، به سال 1977 بازمي‌گردد. نتيجه‌ی آن تلاش نيز، توليد نقشه‌هاي جهاني با مقياس «25000000 : 1» بود. متعاقب آن، هلدن و استرن از دانشگاه لند در سوئد نيز با استفاده از اين فناوري و مقايسه‌ی آن با نقشه‌ی پوشش گياهي كشور سودان در سال 1981، به اين نتيجه رسيدند كه در طول 18 سال (76-1958) محدوده‌ی بيابان 30 تا 120 كيلومتر به سوي جنوب در استان كوردوفان پيشروي كرده است؛ نتيجه‌ای که پيش از او نيز، لامپري در 1975 آن را تجربه کرده و گزارش داده بود: متوسط پيشروي سالانه‌ی صحرا از سال 1958 تا 1975 در کشور سودان، حدود 5/5 كيلومتر است.

کاروان شتر در هودنا

      مطالعاتي مشابه نيز در منطقه‌ی هودنا (Hodna)، واقع در بخش شمال مركزي الجزاير، زير نظر فائو و يونپ در اوايل دهه‌ی 1980 به انجام رسيد كه هدف آن، تجزيه‌ی اطلاعات رقومي چندزمانه‌ی ماهواره‌ی لندست براي يك منطقه‌ی مشخص و تعيين مقادير طبيعي مناسب و مرتبط با فرايندهاي بيابان‌زايي بود (فائو و يونپ، 1984). تقريباً همزمان با اين مطالعات، رفاهي در سال 1358 نشان داد كه كاربرد مستقل اطلاعات ماهواره‌ی «Landsat-1»، در اكثر موارد، صرفاً در مطالعات اجمالي مفيد خواهد بود و براي تهيه‌ی نقشه‌هاي دقيق‌تر، به مطالعات زميني و برداشت‌هاي ناحيه‌اي نياز است، چرا كه نقشه‌ی حاصل از اين روش با نقشه‌ی نيمه‌تفصيلي منطقه‌ی تحت مطالعه، اندكي تفاوت را نشان مي‌داد. به همين دليل، دو سازمان فائو/يونپ و Kaushalya در پژوهش‌هاي خويش، ناچار شدند از ابزارهاي ديگري افزون بر نگاره‌هاي ماهواره‌اي سود ببرند. در اين ميان، كاشاليا موفق شد با استفاده از نگاره‌های ماهواره‌اي (TM5 FCC) مربوط به 20 آوريل و 31 اكتبر 1986، نقشه‌هاي ترسيمي ارتفاعي (توپوگرافي) موجود با مقياس «50000: 1» ، آمار جمعيت منطقه (حاشيه‌ی شرقي صحراي تار، واقع در غرب ايالت راجستان هند به مساحت 6075 كيلومترمربع) در دو مقطع زماني 1961 و 1981 و سرانجام گزارش‌هاي اجمالي مربوط به ذخاير آب‌هاي زيرزميني، چگونگي تخريب را در هر يك از 5 شاخص معرف بيابان‌زايي به شرح زير نشان دهد:
1- از نظر تخريب پوشش گياهي، وي نتيجه گرفت كه 2 درصد از سطح مراتع و 4 درصد از مساحت جنگل‌ها به كلي نابود شده‌اند،
2- 2/4 درصد از كل منطقه تحت تأثير هجوم ناهمواری‌هاي ماسه‌اي قرار گرفته است،
3- در ظرف 25 سال گذشته، شهر جاژپور حدود 400 درصد رشد داشته است،
4- نوسان سطح سفره‌ی آب زيرزميني، از 26 تا 162 فوت در سال 1958 به 67 تا 370 فوت در سال 1986 افزايش يافته است،
5- فزوني شمار جمعيت، قابل ملاحظه بوده به نحوي كه نرخ آن، رقم 2/2 درصد را نشان مي‌دهد و متوسط تراكم جمعيت در هر كيلومترمربع از 102 نفر به 207 نفر افزايش يافته است. همچنين در مناطق شهري، تراكم جمعيت از مرز 6445 نفر در هر كيلومترمربع، پيشي گرفته است.

تاریخچه‌ی مطالعات ارزیابی بیابان‌زایی در ایران و جهان -2

     متعاقب توليد نقشه‌هاي جهاني بيابان‌زايي در سال 1977 كه به سفارش همايش مبارزه با بيابان‌زايي سازمان ملل متحد(UNCOD)، در مقياسي كوچك (000/000/25 : 1) تهيه گرديد، پيشنهاد توليد نقشه‌هايي بزرگ مقياس‌تر مطرح شد؛ نقشه هايي كه توانايي نمايش حساسيت اراضي به بيابان‌زايي را به صورتی دقيق تر و در سطوحی ملّی و منطقه ای دارا باشند. نخستين اقدام در اين راستا، تدوين يك روش موقت براي ارزيابي و تهيه‌ی نقشه‌ی بيابان‌زايي بود. اقدام بعدي، کشف کاستي‌ها و فزونی های احتمالی روش با اجرای داوطلبانه‌ی آن در پاره ای از کشورهای علاقه مند و مبتلابه بود. به همين منظور، از نخستين سال‌هاي دهه‌ی هشتاد ميلادي تاكنون، چندين كشور با موقعيت‌هاي اقليمي متفاوت، از شيلي گرفته تا پاكستان اقدام به اجراي روش مزبور كرده و در گزارش‌هاي نهايي خويش، نقاط قوت و ضعف روش را بازگو كردند. پيشنهاد اجراي روش در سال 1371 به ايران نيز داده شد، ليكن به گمان خلأ اطلاعاتي و نارسايي نرم‌افزاري، استقبال درخوري از آن به عمل نيامد. تا اينكه بر مبناي يك طرح مشترك دانشگاهي/ پژوهشي در قالب دانشنامه‌ی كارشناسي ارشد كه نتايج آن را در سال 1378 منتشر شد، آشکار شد كه سامانه‌ی اطلاعاتي كشور به طور بالقوه استعداد اجراي روش مزبور را در سطح 3/59 درصد داراست. به دنبال این دانستگی، تاکنون کوشش‌های متعددی در کشور از سوی نهادهای پژوهشی و دانشگاهی مرتبط برای ایرانیزه کردن یا بومی‌کردن روش، معرفی معیارها و شاخص‌هایی گویا، قابل حصول و منطقی و کالیبراسیون آنها صورت گرفته است که دانشگاه تهران، مؤسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع کشور و دانشگاه یزد در این خصوص پیشگام بوده است.

تاریخچه‌ی مطالعات ارزیابی بیابان‌زایی در ایران و جهان -1

مربوط به روش گلاسود

    ارزیابی روند بیابان‌زایی، آرمانی است که دست‌کم بیش از نیم‌قرن است فکر بسیاری از اندیشمندان این حوزه را درگیر به خود کرده است. می‌توان گفت: کشوری که به نقشه‌های به روز و دقیق «حساسیت اراضی به بیابان‌زایی» مسلح باشد، می‌تواند ادعا کند که گامی استوار و جدی در مسیر آمایش‌محوری طرح‌های توسعه‌ی خویش برداشته است؛ دستاورد گران‌سنگی که در صورت تحقق، دیگر نباید نگران اُفت ناپایداری سرزمین و کاهش توان بوم‌شناختی آن بود.

     چنین است که در این مجال می‌کوشم، توجه خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی را به برخی از مهم‌ترین تلاش‌های صورت گرفته در این حوزه – در مقیاسی جهانی و ملّی – جلب کنم.

جاي خالي آب در مذاكرات ريزگردهاي عربي!

ديروز آخرين روز از نشست مشترك هيأت ايراني و عراقي در باره‌ي ريشه‌يابي و مهار مشكل تشديد كانون‌هاي بحراني فرسايش بادي در كشور عراق بود؛ كانون‌هايي كه تظاهراتش در غالب ريزگرد تا تهران هم رسيد و خس و خاشاك تهراني را هم غبارآلود كرد! نکرد؟
نكته‌ي حيرت‌انگيز ماجرا اين است كه ظاهراً نمايندگان وزارت نيرو به عنوان يكي از پايه‌هاي اصلي براي ريشه‌كني اين بحران ناديده انگاشته شده و محترمانه حذف شده‌اند!

امير سررشته داري

گزارش امير سررشته‌داري عزيز خود گوياي ماجرا هست. اميدوارم كه تا كار از كار نگذشته، آب را وارد معادله‌ي درمان ريزگردهاي عربي كنيم.