بایگانی دسته: بيابان و بيابان‌زايي

جای خالی محیط زیست در بندهای 4 گانه‌ی محیط زیستی لایحه‌ی برنامه پنجم!

    حتماً می‌دانید که سرانجام پس از ماه‌ها تأخیر، هفته‌ی گذشته لایحه‌ی 201 ماده‌ای برنامه‌ی 5 ساله‌ی پنجم توسعه‌ی کشور توسط رییس‌جمهور به مجلس تقدیم شد تا پس از بررسی نهایی به تصویب رسد؛ برنامه‌ای که شاید از نظر کمیت، کوچک‌ترین برنامه‌ی 5 ساله در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی باشد و به همان نسبت، سهم محیط زیست هم در آن نسبت به دو برنامه‌ی قبلی سوّم و به ویژه چهارم به شدت کاهش یافته و تنها به 4 ماده (مواد 174 تا 177)، یعنی کمتر از 2 صدم درصد آن محدود شده است.
    امّا فاجعه‌ی اصلی این نیست! هست؟ فاجعه‌ی اصلی این است که سهم کیفیت از این هم نازل‌تر است!
    راست آن است که نویسندگان این سهم اندک از محیط زیست، نشان داده‌اند: اصولاً فهم درستی از حقیقت محیط زیست و مشکلات و لکنت‌های امروزین آن در ایران‌زمین ندارند. آنها حتا روح حاکم بر آموزه‌ی بلند مندرج در اصل 50 قانون اساسی را به درستی درک نکرده‌اند؛ وگرنه اینگونه سهل‌انگارانه نمی‌پنداشتند که حیات اجتماعی روبه رشد مردم یک سرزمین فقط با همین موارد اندکی که نام برده‌اند، پیوند دارد و بس!
    نخست با هم مروری کنیم بر 4 ماده‌ی مورد نظر در لایحه‌ی برنامه 5 ساله‌ی پنجم:

    ماده 174:
    به دولت اجازه داده مي‌شود به منظور حفاظت، احياء و بهره‌برداري پايدار از محيط زيست، منابع طبيعي و تنوع زيستي نسبت به موارد زير حداكثر تا پايان سال دوم برنامه اقدام كند.
    الف- تدوين و اجراي برنامه مديريت يكپارچه زيست‌بومي و برنامه عمل حفاظت و بهره‌برداري پايدار از تنوع زيستي زيست‌بوم‌هاي حساس و شكننده كشور.
    ب- ‌تدوين طرح جامع حفاظت، ساماندهي و مديريت يكپارچه سواحل كشور متضمن تعيين حريم و آزادسازي سواحل و ممانعت از تخريب و تغيير كاربري سواحل و اراضي جلگه‌اي مجاور و اجراي آن در طول برنامه.
    تبصره 1- قوه قضائيه، نهادهاي نظامي و انتظامي و شهرداري‌ها مؤظف به همكاري كامل با دولت براي تحقق مفاد اين بند هستند.
    تبصره 2 – سازمان حفاظت محيط زيست، مناطق ساحلي و دريايي با حساسيت بالاي زيست محيطي را شناسايي و اعلام كند.
    تبصره 3 – اصلاح اساسنامه “صندوق ملي محيط زيست “.

    ماده 175:
    به منظور تسهيل امر سرمايه‌گذاري، سازمان محيط زيست ضوابط و استانداردهاي زيست محيطي مشخص، شفاف و ثابت براي يك دوره زماني پنج‌ساله را تدوين و جهت درج در كتاب راهنماي سرمايه‌گذاري (موضوع تبصره 3 ماده 7 قانون اجراي سياست‌هاي كلي اصل چهل و چهارم قانون اساسي) ظرف 6 ماه اول برنامه ارایه كند. همه واحدهاي توليدي، صنعتي عمراني، خدماتي و زيربنايي موظف به رعايت آن هستند.

    ماده 176:
    به منظور كاهش عوامل آلوده كننده و مخرب محيط زيست همه واحدهاي بزرگ توليدي، صنعتي عمراني، خدماتي و زيربنايي موظفند:
    الف- طرح‌ها و پروژه‌هاي بزرگ توليدي، ‌خدماتي و عمراني خود را پيش از اجرا و در مرحله انجام مطالعات امكان‌سنجي و مكان‌يابي براساس ضوابط مصوب شوراي عالي محيط زيست مورد ارزيابي اثرات زيست محيطي قرار دهند.
    ب- نسبت به نمونه‌برداري و اندازه‌گيري آلودگي و تخريب زيست محيطي خود اقدام و نتيجه را در چارچوب خوداظهاري به سازمان حفاظت محيط زيست ارایه كنند. واحدهايي كه قابليت و ضرورت نصب و راه‌اندازي سيستم پايش لحظه‌اي و مداوم را دارند، بايد تا پايان سال سوم برنامه، نسبت به نصب و راه‌اندازي سيستم‌هاي مذكور اقدام كنند. متخلفان مشمول ماده 30 قانون نحوه جلوگيري از آلودگي‌ هوا خواهند بود.
    ج- مشخصات فني خود را به نحوي ارتقاء دهند كه با ضوابط و استانداردهاي محيط زيست و كاهش آلودگي و تخريب منابع پايه بالاخص منابع طبيعي و آب تطبيق يابد. هزينه‌هاي انجام شده با تائيد سازمان حفاظت محيط زيست به عنوان هزينه‌هاي قابل قبول مالياتي اين واحدها منظور شود. متخلفان مشمول پرداخت جريمه زيست محيطي، خسارت وارده را به خزانه واريز مي‌كنند و معادل 100درصد وجوه حاصله در قالب بودجه سالانه كشور به صندوق ملي محيط زيست جهت سالم‌سازي و رفع آلودگي‌ها و بهره‌‌برداري پايدار از منابع محيط زيستي واريز مي‌شود.

    ماده 177:
    شهرداري كلان‌شهر‌ها موظفند در راستاي مديريت پسماند شهري و كاهش آلودگي هوا:
    الف – به نحوي اقدام كنند كه هر ساله 10 درصد از حجم پسماند ورودي به محل‌هاي دفن با تأكيد بر زباله سوز مركزي كاسته شود.
    ب – تمهيدات لازم را براي كاهش آلودگي هوا تا حد استاندارد مصوب فراهم كنند.

 

    خُب، نخستین پرسش این است که بر اساس ره‌گیری از کدام چالش‌ها و مشکلات بوده که این گزینه‌های درمانی و قانونی برای مهار روند شتابناک ناپایداری سرزمین وضع شده است؟
    آیا روح جزیره‌نگری در این برنامه موج نمی‌زند؟ ما بحث جهان‌گرمایی و تغییر اقلیم را در کجا دیده‌ایم؟ دولت چه وظایفی برای پایش جهان‌گرمایی و تقلیل خطرات آن دارد؟ ما چگونه قرار است به جنگ خشکسالی برویم؟ غول بیابان‌زایی را با کدام تمهید و ترفند می‌خواهیم مهار کنیم؟ کشاورزی ناپایدار را چگونه می‌خواهیم به محیط زیست پایدار پیوند زنیم؟ منابع طبیعی را با کدام تمهید می‌خواهیم از گزند آب‌سالاران طبیعت ستیز در وزارت نیرو نجات دهیم؟ برای عینی‌کردن ارزش‌های حسابداری سبز، چه گام‌هایی باید برداریم؟ چرا نباید تشویق به استحصال انرژی‌های نو با محیط زیست پیوند بخورد؟ چرا قبول نمی‌کنیم که مرگ تالاب‌ها نتیجه‌ی هم‌افزایی ویران‌گر چندین و چند وزارتخانه‌ی گردن‌کلفت است؛ آنها را چگونه می‌خواهیم مهار کنیم؟ چرا می‌پنداریم که آب‌هایی که از کشور خارج می‌شوند و یا به خلیج فارس، دریای عمان و مازندران می‌ریزد، آب هرزی است که باید مهارش کرد؟ حق‌آبه‌ها را کجا دیده‌ایم؟ آن ماتریس‌های بی بو و خاصیت را در ارزیابی‌های محیط زیستی چه زمان و با کدام ضرب‌العجل قانونی می‌خواهیم اصلاح کنیم؟ اصلاً کجا باید بین ملاحظات محیط زیستی و آرمان های  بوم گردی (اکوتوریسم) پیوند برقرار کنیم و پایداری هر دو را به ارمغان آوریم؟ آیا این گونه می خواهیم به رفاه ملی در چشم انداز 1404 دست یابیم؟ آیا رفاه ملّی بدون برخورداری از محیط زیست مطلوب امکان پذیر است؟
    نه عزیزان من! بیایید بپذیریم که ما هنوز درک درست و جامعی از کلیت فراساختاری و فراوزارتخانه‌ای محیط زیست نداریم؛ وگرنه اینگونه حقیرانه با آن برخورد نمی‌کردیم! می‌کردیم؟
    اگر خطر بیابان‌زایی، نخستین چالش جدی ایران زمین شده است؛ اگر گوی سبقت را در ناپایداری سرزمین از بیش از 135 کشور جهان ربوده‌ایم؛ اگر در فرونشست زمین، کاهش سطح آب زیرزمینی، فرسایش آبی، فرسایش بادی و اُفت حاصلخیزی خاک حریفی را در برابرمان نمی‌بینیم؛ اگر مهم‌ترین رودخانه‌های کشور هم با کابوس سکوت روبرو شده‌اند؛ اگر مجبوریم در سال جهانی تنوع زیستی، از عزای ملّی تنوع زیستی سخن بگوییم؛ اگر ردپای بوم‌شناختی (اکولوژیک) اغلب کلان‌شهرهای ما مدتهاست که از مرز اشباع هم گذشته است و اگر به بهانه‌ی طرح بهره‌وری کشاورزی و آبادی اراضی شیب‌دار و توسعه‌ی راه‌ها می‌خواهیم تیشه به ریشه‌ی آخرین بازمانده‌های هیرکانی و زاگرس بزنیم …
    برای این است که می گویم و باور دارم که ما هنوز محیط زیست را جدی نگرفته‌ایم و نمی‌دانیم که نخستین و مهم‌ترین اولویت راهبردی در هر سرزمینی باید که حفظ اندوخته‌گاه‌های ژنتیکی و چشم‌اندازهای دیداری یگانه‌ای باشد که محصول پایمردی‌های این آب و خاک مقدس در طول میلیون‌ها سال گذشته بوده است. نبوده است؟

در سیستان هوا پس است! آیا فریادرسی هست؟

    در طی چند روز گذشته مردمان شریف و مظلوم دیار نیم‌روز یکی از سخت‌ترین روزهای خود را در زابل و آباد‌بوم‌های اطرافش سپری کرده‌اند. تصاویری را که می‌بینید، آشکارا روزگار مصیبت‌بار این هموطنان دردمند را نشان می‌دهد.
    بر بنیاد گزارش‌های سازمان هواشناسی و اداره کل محیط زیست استان سیستان و بلوچستان، میزان ذرات کوچک‌تر از 10 میکرون در اوایل صبح روز شنبه 19 دی ماه 1388 به 5 هزار میکرو گرم در متر مکعب (gr/m3µ) رسید. از آنجا که حد استاندارد جهانی برای ذرات کمتر از 10 میکرون، حدود 150 میکرو گرم در متر مکعب هوا تعیین شده است، بنابراین، شدت آلودگی هوا در زابل از مرز وحشتناک 33 برابر حد مجاز هم گذشته است. این در حالی است که با توجه به رطوبت هوا و ابرناکی قابل توجه در سطوح بالایی نیوار (اتمسفر)، چسبندگی ذرات معلق افزایش یافته و تاحدودی میزان خطر را کاهش داده است؛ وگرنه این رقم می‌توانست در صورت رخداد آن در تابستان به بیش از ده هزار میکروگرم هم افزایش یاید ( 67 برابر حد مجاز)! گفتنی آن که با توجه به نزدیکی مناطق شرقی کشور به کانون‌های اصلی تولید گرد و خاک، بالطبع میزان ذرات معلق بیشتر از 10 میکرون نسبت به مناطق غرب کشور که متأثر از ریزگردهای عربی هستند، می‌تواند بیشتر هم باشد.

    لازم به ذکر نیست که شرایط وخیم پیش‌آمده تا چه اندازه موجب افزایش آلرژی و حساسیت، اختلالات زایمان، کاهش رشد جنین، سرطان خون و … خواهد شد. به نحوی که مطالعات نشان می‌دهد به ازای افزایش هر 10 میکروگرم در متر مکعب آلودگی هوا، مرگ قلبی شش درصد و سرطان هشت درصد افزایش خواهد یافت.

    در حوزه‌ی محیط زیست جانوری و گیاهی نیز، ذرات معلق بر تنفس جانوران اثر گذاشته و باعث مسمومیت آنها می‌شود. افزون بر آن، جانورانی که از گیاهان پوشیده از ذرات حاوی فلورایدها، آرسنیک و سرب تغذیه می‌کنند، احتمال دارد دچار برخی بیماری‌های بسیار خطرناک و غیر قابل پیش‌بینی شوند.

    بر مبنای این گزارش که توسط آقای مهندس منصور حیدری عزیز – پیش‌تر در مورد ایشان در مهار بیابان‌زایی نوشته بودم – برایم ارسال شده است، اوضاع در شهر زاهدان نیز مطلوب نبوده است. به نحوی که بر اساس آخرین فراکافت آماری صورت گرفته از ایستگاه‌های مختلف ثابت و سیار سنجش آلودگی هوای شهر زاهدان نتایج حاکی از آن است که در شهر زاهدان طی 24 ساعت گذشته
– میانگین غلظت ذرات با قطر کمتر از 10 میکرون برابر 680 میکرو گرم بر متر مکعب
– میانگین غلظت ذرات با قطر کمتر 2.5 میکرون برابر 160 میکرو گرم بر متر مکعب
– میانگین غلظت ذرات با قطر کمتر از 1 میکرون برابر 58 میکرو گرم بر متر مکعب
    این در حالی است که میانگین غلظت ذرات با توجه به استانداردهای ثانویه جهانی 150 میکروگرم بر متر مکعب بوده که نتایج بدست آمده بیش از چهار و نیم برابر استاندارد ثانویه جهانی است.

    در همین باره تصاویر رسول خوارزمی عزیز هم در وبلاگش کاملاً گویای روزگار مصیبت‌بار هموطنان عزیزمان در زابل هست.
    آنچه که این روزها در زابل و زاهدان شاهد آن هستیم، ماجرای امروز و دیروز نیست؛ ویژگی طبیعی پایین دست یک حوزه‌ی آبخیز بسیار بزرگ به نام هیرمند است که از هندوکش سرچشمه می‌گیرد و در طول میلیون‌ها سال با خود نهشته‌های عظیمی را در پایاب خویش بارگذاری کرده است. اینک اما برخی از عملکردهای نابخردانه‌ی انسانی و کاهش حق‌آبه‌ی طبیعی تالاب بین‌المللی هامون این مصیبت‌ها را ژرف‌تر ساخته است.

    چه بخواهیم یا نخواهیم، حیات سیستان بدون هامون بی معناست؛ این را از زمانی که کتاب سیستان و بلوچستان را در بیش از یک دهه‌ی پیش و با یاری برخی از همکاران فرهیخته‌ام، نوشته‌ام، فریاد زدم و زدیم.
    سیستان برای ماندگاری خویش نیاز دارد تا ضمن کاهش وابستگی معیشتی مردمانش به سرزمین، در حوزه‌ی استحصال انرژی‌های نو (باد و خورشید)، تقویت بازرگانی (مناطق آزاد تجاری) و گردشگری طبیعی و تاریخی مزیت‌های کم‌نظیر خود را زنده کند.
                                           همین و تمام.

بیش از ۶۰ یادداشتی که تاکنون در باره سیستان نوشته ام.

سرعت تغییرات اقلیمی با کاهش ارتفاع، افزایش می‌یابد!

     نقشه‌ی موزه‌ی لندن را که یادتان هست؟ اینک خبر می‌رسد که گروهی از محققان دانشگاه برکلی و موسسه کارنگی هم با تهیه نقشه‌ای از سرعت تغییرات آب و هوایی بر پایه‌ی مدل‌های مختلف آب و هوایی و انتشار گاز دی اکسید کربن در بوم‌سازگان (اکوسیستم) های مختلف، توانسته‌اند ثابت کنند که مناطق کم‌ارتفاع‌تر آسیب‌پذیری بیشتری نسبت به فرآیند‌های جهان‌گرمایی – global warming – دارند تا کوهستان‌ها.
    بر پایه‌ی ستاده‌های این تحقیق، سرعت تغییرات اقلیمی در بیابان‌ها 71/0 کیلومتر بر سال و در مناطق حاره‌ای 95/0 کیلومتر بر سال است که این رقم در مراتع و زمین‌های هموار حتا به 26/1 کیلومتر بر سال نیز می‌رسد.

   یک نتیجه ساده این پژوهش برای ما این است که آستانه خطرپذیری در مناطق دشتی، تالاب ها و بیابان های ایران در اثر جهان گرمایی می تواند به مراتب بیشتر از آن چیزی باشد که تاکنون گمان کرده ایم. موضوعی که امیدوارم دانشجویان رشته های مرتبط در گروه جغرافیای طبیعی، احیا مناطق خشک و کوهستانی و هواشناسی با جدیت و در قالب دانشنامه های خود به آن بپردازند.

    بیشتر بدانیم:

    – Widespread amphibian extinctions from epidemic disease driven by global warming

انتشار کتاب سند راهبردی توسعه تحقیقات منابع طبیعی ایران

    خوشحالم که می‌توانم خبر انتشار کتاب «سند راهبردی توسعه تحقیقات منابع طبیعی ایران؛ مبانی، راهبردها و راهکارها» را اعلام کنم. کتابی که برای نخستین بار کوشیده است تا در یک افق 20 ساله در حوزه منابع طبیعی ایران، برنامه و راهبرد اجرایی و پژوهشی ارایه دهد. فصل مربوط به برنامه مدیریت بیابان – چشم‌انداز 1404 نیز با مسئولیت و نگارش نگارنده و با همیاری تمامی ذینفعان این حوزه تهیه شده است. از همکار عزیزم، سید جعفر سید اخلاقی که مسئولیت ادیتوری کل مجموعه را برعهده داشتند، قدردانی می‌کنم. همچنین همت محمّد حسن عصاره در سامان بایسته‌ی این مجموعه‌ی گرانسنگ و راهبردی ستودنی است.
    درود بر همه‌ی آنانی که به سربلندی ایران عزیز و سرسبزی و شادابی و پایداری‌اش می‌اندیشند.
    گفتنی آن که این کتاب توسط انتشارات مؤسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع کشور و به قیمت 20 هزار تومان، هم‌اکنون آماده‌ی فروش است و به ویژه دانشجویان مقاطع کارشناسی ارشد و دکترا در رشته‌های مرتبط می‌توانند از صدها عنوان پروژه‌های تحقیقاتی مورد نیاز کشور – که در این مجموعه در رشته‌های جنگل، مرتع، بیابان، گیاهان دارویی، ژنتیک و فیزیولوژی، آفات  و … گردآوری شده است – بهره‌برداری کرده و پژوهش خود را کلید بزنند.

10 نشانه‌ی پس‌رفت محیط زیست در سال 2009

مرگ گاوها در کنیا؛ شناسه ای آشکار از خشکسالی شدید در بسیاری از مناطق آفریقا

      نشنال جیوگرافیک اقدام به انتشار 10 رخداد نامیمون سال 2009 در حوزه‌ی محیط زیست کرده است؛ رخدادهایی که بسیاری از آنها به طور مستقیم یا غیر مستقیم با جهان گرمایی و تغییرات اقلیمی مرتبط هستند.
    از جمله‌ی این رخدادها می‌توان به ناپدیدشدن کلاهک یخ در قطب شمال و گشوده‌شدن یک راه دریایی بی‌سابقه اشاره کرد؛ افزون بر آن خشکسالی سخت و جان‌فرسا در کنیا، کور شدن اشتهای اقیانوس‌ها در جذب کربن و افت کم‌سابقه‌ی منابع آب زیرزمینی در کشور هند از دیگر مواردی است که نشنال جیوگرافیک آنها را مهم ارزیابی کرده است.
    دیگر موارد را می‌توانید اینجا ببینید.

گول این رنگ سبز را نخوردید؛ خیلی هم چیز خوبی نیست! هست؟

     این تصویر را که می‌بینید، یک عکس ترکیبی ماهواره‌ای از سنجنده‌ی Landsat است که پایتخت ایران را نمایش می دهد و منبع آن سازمان ناسا آمریکاست.

رنگ سبزی که نشانه خطر است!

    ناسا می‌گوید: شتاب رشد جمعیت و مساحت شهری، در تهران چنان است که آن را در بین همه‌ی شهرهای در حال توسعه‌ی جهان بی‌رقیب ساخته است. شهری که در دهه‌ی 1940 فقط 700 هزار نفر جمعیت داشت؛ آنگاه به فاصله‌ی 26 سال جمعیت خود را به 3 میلیون نفر رساند؛ آنگاه در فاصله‌ی 20 سال بعد (1986)، 3 میلیون نفر دیگر به جمعیت این شهر افزوده شد؛ آن هم در شرایطی که کشور درگیر یک جنگ ناخواسته با کشور همسایه‌ی غربی خود شده بود.
     و سرانجام اینک مرز جمعیت تهران از آستانه‌ی 10 میلیون نفر هم گذر کرده و جمعیت این ابر شهر به تنهایی برابر است با جمعیت پنج سکونتگاه اصلی دیگر کشور در اصفهان، مشهد، تبریز، شیراز و کرج؛ شهری که از جنوب، شرق، غرب و شمال با تهدید بیابان‌زایی مواجه است و مدتهاست که ردپای بوم‌شناختی‌اش از ظرفیت اشباع هم عبور کرده است.
    نکته‌ی جالب در این تصویر، نقاط سبزرنگ است که اغلب نشان‌دهنده‌ی محله‌های جدیدی است که در دل باغهای زیبای این چنارستان و یا در حاشیه جویبارها و رودهای گوارای  دیروز به شهر افزوده شده است؛ محله‌هایی که بسیاری از آنها در 50 سال پیش وجود نداشتند و اینک با حذف سبزینه هایی چون چنارهای زیبای تهران و کاریزهای حیات بخشش هویت یافته اند!
    می‌بینید! اگر من بودم به جای رنگ سبز از رنگ قرمز استفاده می‌کردم – هر چند محدودیت های سنجنده لند ست و طیف رنگی آن قابل درک است – تا شتاب ناپایداری سرزمین در تهران را به خوبی برملاسازد! افسوس که مهندسان سنجش از دور ناسا به اندازه‌ی نگارنده – ظاهراْ- خوش‌سلیقه نیستند! هستند؟
     برای همین است که می‌گویم: گول این رنگ سبز را نخورید! چرا که هر رنگ سبزی سبز نیست! همان طوری که هر گردی گردو نیست!

    در همین باره:
    – تهران همچنان فرو می‌رود در غفلت من و تو!
   – بيش از ۲ ميليون خودروي اضافي در تهران تردد مي‌كند!
   – هشدارهاي معصومه ابتكار را جدي بگيريم!
   – سبزترين مصوبه مجمع تشخيص مصلحت نظام!
   – این را دیگر نمی‌شود سانسور کرد! می‌شود؟
   – کرج ؛ باغ‌شهری که بیابان‌شهرش کردیم!
   – بیابان‌زایی که شاخ و دم ندارد!
   – دعوای مترو تهران خیابانی می‌شود!
   – 200 میلیارد دقیقه وقت کشی سالانه‌ی تهرانی‌ها برای هیچ!

   – «فرونشست زمین» به پایتخت نزدیک می‌شود!

تاریخچه‌ی مطالعات ارزیابی بیابان‌زایی در ایران و جهان – 11

   در بخش قبلی به فاجعه‌ی آرال و تشدید روند بیابان‌زایی در آن منطقه اشاره شد. امّا نتايج يك پژوهش ديگر كه در منطقه‌اي واقع در شمال غرب كشور اردن و به وسيله‌ی Khreasal  و همكاران(1998) به انجام رسيده است، نشان داد؛ برخلاف ناحيه‌ی آرال كه سهم دو عامل فرسايش آبي و بادي در روند بيابان‌زايي منطقه، ناچيز ارزيابي شده بود، اصلي‌ترين عامل تخريب سرزمين و بيابان‌زايي در اين منطقه از اردن، فرسايش بادي و آبي است. قابل ذكر است كه مطالعه‌ی مزبور، در شش نقطه‌ی مختلف كشور با بارندگي، كاربري، ویژگی‌هاي پيكري و اقليم متفاوت به انجام رسيد.
    در این میان، عباس‌آبادي هم در قالب دانشنامه‌ی کارشناسی ارشد خود  در سال 1378 کوشید تا با بررسي و ارزيابي كمّي جريان بيابان زايي در دشت آق‌قلا، سهم هريك از عوامل بيابان‌زا را تعيين كند. وي نيز، برخلاف يافته‌هاي Karin  و همكاران (1993) كه سهم فرايند ماندابي شدن را، در وقوع و تشديد جريان بيابان‌زايي ناچيز و كم‌اثر ارزيابي كرده بودند، اعلام كرد كه عامل ماندابي‌شدن اراضي در اين منطقه، از نقش به مراتب تعيين‌كننده‌تري در شكل‌گيري و تشديد فرايندهاي كاهنده‌ی كارآيي سرزمين برخوردار است، كه البته عامل اخير، خود، سبب بروز و تشديد يكي ديگر از شاخص‌هاي اصلي بيابان‌زايي، يعني شورشدن اراضي مي‌شود. عباس‌آبادي همچنين از ميان عوامل طبيعي، نقش عامل پيكرشناسي زمين را از بقيه برجسته‌تر ديده و سرانجام در بين شاخص‌هاي انساني، بهره‌برداري بي‌رويه از منابع طبيعي، به ويژه چراي مفرط را، مهمترين عامل بيابان‌ساز معرفي كرده است. مطابق اين تحقيق، حدود 3/73 درصد از سطح منطقه دچار بيابان‌زايي شديد و خيلي شديد است. گفتني است، روشي كه وي در تحقيق خويش از آن سود برد، در واقع تلفيقي است از سه روش فائو و يونپ(1984)، اختصاصي و مهاجري(1376) و احمدي (1369).

ادامه دارد …

به استقبال روز جهاني كوهستان برويم

روز جهاني كوهستان با شعار مديريت بلا در كوهستان ها

كوه‌ها يادآور همه‌ي آن چيزهايي است كه به بشر درس استقامت، بلندپروازي و حفيرشمردن مشكلات را مي‌دهد. كوه كه بروي و از آن بالا به شهر و آدم‌هايش نگاه كني، تازه درمي‌يابي كه چقدر بزرگي و تا چه اندازه آن چه را كه بزرگ مي‌پنداشتي و عظيم تصورش مي‌كردي، ريز است و قابل صرف‌نظر كردن!
اگر آدم‌هايي را كه روزگاري از عمرشان را در كوه سپري كرده باشند، بشناسي؛ خوب مي‌فهمي كه چه مي‌گويم؟
عباث جعفري يكي از آن انسان‌هاي فرازميني بود كه هرگز گرايه‌هاي آدم‌زميني‌ها نتوانست او را جذب كند كه هيچ؛ در مواجهه با ادا و اصول‌هاي اين پاييني‌ها اغلب خنده‌اش مي‌گرفت! نمي‌گرفت؟
امّا فارغ از اين نازك‌انديشي‌هاي فرازميني! كوهستان‌ها در پايداري و ماندگاري و نشاط و شادابي مردمان پاياب‌نشين نقشي انكار ناشدني دارند.
ما بايد نشان دهيم كه مانند مردمان سر رود، آب را مي‌فهميم و تمام تلاش‌مان را كرده و خواهيم كرد تا آن را نه‌تنها گل‌آلود نسازيم، بلكه با حفاظت و حراست از سبزينه‌هاي خوش رنگ و بوي كوهستان‌ها، بيش از پيش به زلاليت و شفافيتش كمك كنيم.
كوه‌ها بزرگترين و قابل اعتماد‌ترين اندوخته‌گاه‌هاي آب شيرين جهان هستند؛ سرزميني كه از نعمت داشتن كوهستان محروم باشد؛ هرگز نخواهد توانست كابوس زوال تمدن خويش را به افسانه بدل سازد.
و ايران ما، سرزمين مقدس و عزيز من و تو از اين منظر جايگاهي استثنايي دارد؛ جايگاهي كه سبب شده به رغم قرار گرفتن در خشك‌ترين نوار جغرافيايي جهان (عرض 35 درجه شمالي) همچنان با 400 ميليارد متر مكعب ريزش‌هاي آسماني در سال، زندگي پايسته‌‌اي براي زيستمندانش به ارمغان آورد. نزديك به 6 هزار متر اختلاف ارتفاع در پهنه‌اي كه فقط 1.2 درصد از خشكي‌هاي جهان را به خود اختصاص داده؛ گواه آن است كه مادر طبيعت، ايرانيان را بسيار دوست دارد و ما بايد ثابت كنيم كه سزاوار اين مهرورزي كم‌نظير هستيم.
يادمان باشد كه مردمان برلين حاضرند ميلياردها يورو هزينه كنند تا فقط يك كوه هزارمتري بدست آورند؛ پس چگونه است كه ما سجده‌ي شكر براي داشتن دماوند و دنا و سبلان و تفتان و سهند و الوند و آرارات و بينالود و بابا موسي و توچال و … به جا نمي‌آوريم و قدر اين آيه‌هاي استوار زمين را در این کهن بوم و بر نمي‌دانيم.
چگونه است كه كوهستان‌ها را به زباله‌دان بدل كرده و ميزان نرخ فرسايش آبي را در آنها تا 100 تن در هكتار افزايش داده و مي‌دهيم؟ آیا هیچ می دانیم که البرز مرکزی را در بیخ گوش تهران خطر بیابان زایی تهدید می کند؟!

پوستر روز جهاني كوهستان در ايران

11 دسامبر برابر با 20 آذر 1388 روز جهاني كوهستان است؛ روزي كه به همين مناسبت دوستداران پرشمار كوهستان، آيين‌هايي به نكوداشت اين موهبت ناهمتا در جاي جاي وطن برگزار خواهند كرد و می کوشند تا در زمینه مدیریت بلا در کوهستان (شعار امسال روز جهانی کوهستان) اقدام به روشنگری کنند.
در تهران هم گويا مراسمي در فرهنگسرای ملل پارک قیطریه از روز چهارشنبه 18 آذرماه به مدت 3 روز برگزار خواهد شد. افزون بر آن، گروه دیده‌بان کوهستان انجمن کوه‌نوردان ایران، پنجمین «جشن کوهستان» را با همکاری باشگاه فرهنگی ورزشی آرارات و هیأت کوه‌نوردی استان تهران، از ساعت 17 تا 20 روز جمعه بیستم آذر در محل باشگاه آرارات برگزار خواهد کرد كه نگارنده هم در آن سخنراني خواهد داشت.
اطلاعات بيشتر را مي‌توانيد در تارنماي آقايان عباس محمدي و حسين عبيري گلپايگاني بيابيد.

اگر بيابان‌ها نبودند؛ فيتوپلانگتون‌ها هم نبودند و ما هم نبوديم!

كتابي كه يادمان انداخت: بيابان ها را دوست بداريم!

امروز صبح داشتم با همكار دیرینه و عزيزم – دكتر حسن روحي‌پور – در باره‌ي ريزگردها و شيوه‌هاي مقابله با آنها گفتگو مي‌كردم كه ايشان به نكته جالبي اشاره كردند؛ واقعيتي كه همواره كوشيده‌ام در جاي جاي اين تارنما به خوانندگان مخاطب خويش انتقال دهم. روحي‌پور – با اشاره به كتابي كه اخيراً يك دانشمند چيني تبار آلماني به نام پروفسور Yaping Shao توسط انتشارات Springer منتشر كرده است با عنوان: Physics and Modeling of Wind Erosion – متذكر شد كه اگر همين ذرات ريز گرد و غبار يا اصطلاحاً ريزگردها نبودند، فيتوپلانگتون‌ها هرگز نمي‌توانستند آهن مورد نياز خود را بدست آورند و بدين‌ترتيب مهم‌ترين ركن زنجيره‌ي غذايي در محيط‌‌هاي آبي با تهديدي مرگبار روبرو مي‌گشت؛ تهديدي كه عقوبت آن تمامي حيات را در همه‌ي جنبه‌هاي آبي و خاكي‌اش متأثر مي‌ساخت!

صفحه 234 كتاب پروفسور چيني تبار قصه ما!

پيش‌تر اشاره كرده بودم كه اگر بيابان‌ها نبودند، باراني نمي‌باريد و قبل‌تر از آن گفته بودم كه اگر بيابان‌ها نبودند، جنگل‌هاي آمازون هرگز شكل نمي‌گرفت و جهان امروز بدون ريه بود!
حالا امّا مي‌خواهم يك چيز ديگر بگويم: بيابان‌ها را دوست بداريم، همان گونه كه عشق را كه مهر را كه دوست داشتن و دوست‌داشته‌شدن را دوست مي‌داريم و يادمان باشد:
اگر براي حضور چيزي در بين خود، نمي‌توانيم منطقي بدست آوريم؛ آن را نگذاريم به حساب بي‌مصرف بودن آن چيز؛ بگذاريم به حساب ناتواني و ناداني خودمان!

پروفسور ياپينگ شائو

مؤخره:
راستي گفتم چيز! یادم افتاد همچنان دوستش دارم بيشتر از ديروز … سبز را می گویم!

اين دست‌نوشته‌ها را هم نگاه كنيد، اگر دوست داريد!
برای آنها که از بیابان، فقط خار و خاشاک و گرد و غبارش را می‌بینند!
تصاویری از پیش‌روی گام به گام خس و خاشاک در تهران – 14 تیر 88
انسان زيان‌كار ؛ حيوان زيان‌كار ، شرق‌الاوسط و كريستف‌كلمب!
پلنگ‌ها كه مي‌روند، تشي‌ها مي‌آيند و گرگ‌ها جاليزها را مورد حمله قرار مي‌دهند!
خبري كه «بيابانيان» را به وجد آورد!
در ستایش دانشمندان دانشگاه ادینبورگ!

دو تصویر گویا از گاردین: در نکوهش جنگل‌زدایی

aerial-view-of-deforestat-

     جنگل‌زدایی – deforestation – یکی از فرآیند‌های نام‌آشنا در طول یک قرن اخیر بوده که نگرانی بسیاری از علاقه‌مندان به محیط زیست را برانگیخته است. اما امروز، افزون بر نگرانی‌های معمول، خطرات روزافزون جهان‌گرمایی –Global Warming – نیز سبب شده تا اثرات نامیمون جنگل‌زدایی بر کیفیت و دوام زیست در کره‌ی زمین به شدت مورد توجه نخبگان جهانی در اجلاس کپنهاگ قرار گیرد.
     برزیل، یکی از کشورهایی است که اغلب در شمار نخستین یا دومین کشور تخریب‌کننده‌ی جهان جای داشته است. تصویر نخست که منطقه‌ای از جنگل‌های بارانی  آمازون را نشان می‌دهد، توسط کشاورزان سویاکار – در منطقه  Novo Progreso, Para- به شدت از میان رفته و یک بیابان سبز دیگر روییده است. بزرگی این منطقه به 26130 کیلومتر مربع می‌رسد؛ منطقه‌ای که در طول 12 ماه در سال 2004 میلادی کاملاً پاک‌تراشی شد!

cattle-walk-near-a-burnin-

 

    اما تصویر دوم به مراتب گویا‌تر است؛ چرا که افزون بر تغییر کاربری اراضی جنگلی، مؤلفه‌های تهدیدکننده‌ی دیگری چون فشار بیش از حد دام و آتش‌سوزی را هم در یکی از ایالت‌های شمالی برزیل به نام Paral نشان می‌دهد.
    یادمان باشد که مسئول پاک‌سازی 75 درصد از دی اکسید کربن موجود در نیوار همین جنگل‌های بارانی برزیل است که اینک اینگونه در معرض نابودی قرار گرفته است! آیا می‌توان بدون ریه به زندگی ادامه داد؟ جنگل‌های آمازون، ریه‌های زمین هستند که دارند این گونه بی مهابای فرداها به تاراج می‌روند …
               چرا؟

تاریخچه‌ی مطالعات ارزیابی بیابان‌زایی در ایران و جهان – 10

فاجعه آرال؛ اوج بیابان زایی انسانی در قرن بیستم بود.

یکی دیگر از پژوهش‌های کارآمد در این حوزه، مطالعه‌ی نسبتاً جامعی بود که توسط پروفسور خارین و همکارانش در سال 1993 میلادی به سامان رسید. آنها روش جديدي براي توليد نقشه‌هايي از عملكردهاي مؤثر در فرآيند تخريب سرزمين با مقياس 2500000 : 1 (يك به دوميليون و پانصدهزار) ارايه دادند. منطقه‌ی تحت مطالعه‌ی آنان، 2 ميليون كيلومترمربع وسعت داشت و درياچه‌ی آرال در آن واقع شده بود. مطالعات آنان نشان داد كه در طول 31 سال (1991-1960)، مساحت درياچه از 64113 كيلومترمربع به 31113 كيلومترمربع كاهش يافته است. مطابق نتايج بدست آمده از اين تحقيق، بيابان‌زايي در 3/75 درصد از منطقه به صورت تخريب پوشش گياهي؛ 3/14 درصد، شوري خاك و زهكشي؛ 9/5 درصد، فرسايش آبي؛ 4/2 درصد، عوامل تكنوژنتيكي؛ 5/1 درصد، فرسايش بادي و سرانجام در 5/0 درصد اراضي باقيمانده در هيئت ماندابي شدن اراضي ظاهر شده است. امّا انجم شعاع و اخلاص‌پور (1376) نتايجي متفاوت گرفتند؛ آنها در بررسي دلايل بيابان‌زايي و تشديد آن در منطقه‌ی شهداد، مهمترين عوامل را به ترتيب اولويت به شرح زير معرفي كردند:

روند خشک شدن آرال

1- پستي و بلندي (ویژگی‌هاي ريخت‌شناسي)،
2- زمين شناسي،
3- خاك،
4- پوشش گياهي،
5- اقليم،
6- هرزآب‌ها،
7- بهره‌برداري بي‌رويه از آبهاي زيرزميني و افزايش املاح آنها،
8- سامانه‌هاي غلط آبياري،
9- جمعيت،
10- مسايل اجتماعي و اقتصادي.

چه کسی فکر می کرد روزی شتر از این کشتی در آرال جلو بزند؟!

ادامه دارد …

قصه‌ی من و فرهنگ و فرود از جدالی بین مرگ و زندگی!

   آیا ایران به برهوتی عاری از درخت بدل می‌شود؟

کاری از محسن ظریفیان 

     پرسشی که فرهنگ قصریانی، فرود شریفی و محمّد درویش در گفتگو با ندا گنجی در روزنامه حیات نو کوشیده‌اند تا به آن پاسخ دهند:

جدال مرگ و زندگى در جنگل‌هاى ايران