بایگانی دسته: بيابان و بيابان‌زايي

آیا لاله‌های واژگون را می‌شود به زور سرنیزه و چکمه نجات داد؟!

بسیاری بر این باورند که اگر امسال بر بالای سر هر لاله‌ی واژگونی یک محیط‌بان مسلح وجود نداشت، معلوم نبود از نسل این گل‌های خجالتی و محجوب چیزی باقی بماند یا خیر؟
امّا آیا واقعاً این سزاوار است که فرزندان آن ایرانی آزاده‌ای که 2500 سال پیش ندا در داده بود:

هرکه رونده ای را بیازارد
جهان را آزرده است.
او که درختی را بیافکند،
بی اجاق خواهد مرد.

اینگونه رفتار کنند …

ما را چه شده است که به جای پاسداری از میراث طبیعت ایران، میراث مشترک و مقدس سرزمین مادری‌مان، دست به غارت آن زده‌ایم؟

مانند این مرد که حتا جیب‌هایش را هم پر از لاله‌های واژگون کرده بود! چرا؟
ممنون از مه‌لقا کاشفی که این تصاویر را در اختیار نگارنده قرار داد.

در همین باره:

فقر فرهنگی یا فقر مدیریتی؟ مسأله این است!

ریزگردها منشأ تالابی دارند نه بیابانی!

دکتر حسین آخانی را همه می‌شناسیم، پژوهشگری ارزنده و سخت دوستدار طبیعت ایران که هرگز در کنار کار آموزشی ارزشمندش در دانشگاه تهران، رسالت اصلی، یعنی پژوهش را فراموش نکرده و نمی‌کند.
وی در تازه‌ترین یافته‌های پژوهشی خویش، پرده از یک ابهام بزرگ در بین اقلیم‌شناسان و بوم‌شناسان در باره‌ی ریشه‌ی اصلی ریزگردها – که این روزها دوباره آسمان پایتخت را نشانه رفته است –  برداشته و به صراحت می‌گوید: آزمايش‌هاي متعددي كه با ميكروسكوپ الكترونيكي صورت گرفت نشان داد داخل ريزگردها، دياتوم ‌ (Diatom)، نوعي جلبك كه در آب‌هاي شور و شيرين ديده مي‌شود، وجود دارد. علاوه براين، ريزگردها حاوي نوعي زئوپلانكتون به نام استراكد (Ostracod) است.
اين يافته‌ها ثابت مي‌كند ريزگردها منشأ تالابي دارند نه بياباني.
به عبارت ساده‌تر، آزمایش‌های آخانی که همچنان ادامه دارد، تا همینجا ثابت می‌کند که عقوبت خشک کردن تالاب‌های ارزشمند واقع در مرز ایران و عراق، تا چه اندازه می‌تواند عواقبی دهشتناک و مانا در عرصه‌ای چند ده میلیون هکتاری باقی گذارد.
باشد که از این تجربه تلخ عبرت گرفته و نگذاریم تا دریاچه ارومیه به سرنوشت هورالعظیم و هورالحمار و هورالهویزه بدل شود.

بیابان را دوست دارم؛ دست خودم نیست!

گاه می‌اندیشم، یعنی می‌شود جایی در این سرای اهورایی یافت که نرم‌تر و درخشان‌تر و آرام‌تر از ماسه‌های مرمرین مرنجاب یا ناهمواری‌های درخشان مصر و یا تپه‌های مواج لوت باشد؟
مگر نه این است که:
آنگاه واقعاً نغمه سرا هستیم، که از رود خموشی بنوشیم؟
و مگر خموش‌تر از رودهای موجود در بیابان سراغ دارید؟
ممنون از عدید فیروزی عزیز که امروز در فتوبلاگش، مرا به عرش برد و سبکبالی‌هایم را با آرزوی پروازش در بیابان دوچندان ساخت …

ارومیه ؛ دریاچه‌ای که دیگر آبی نیست!

ساعتی پیش از سفر به دیار چی چست، بازگشتم و در نخستین فرصت، گزارش مشروحی از روزگار امروز دریاچه ارومیه منتشر خواهم کرد.
تا آن زمان، این دارکوب زیبارو را در اسکله‌ی خشک بندر گلمان‌خانه ببینید که چگونه در صبحدم سیزدهمین روز از اردیبهشت 1389 به پهنه‌ی خشک و نمکی دریاچه‌ی ارومیه نگاه می‌کرد و آواز می‌خواند …
کسی چه می‌داند؟ شاید او نیز با خود می اندیشد که آیا بازهم  خداوند به این سرزمین لطف خواهد کرد و دوباره طراوت رفته را بازمی آفریند؟ یا این مردمان سختکوش دیار  چی چست هستند که سرانجام با تمهیداتی بخردانه، آبی دریاچه را به ارومیه بازخواهند گرداند؟

در این باره بیشتر خواهم نوشت … این که چرا دریاچه ی زیبا و آبی رنگ ارومیه؛ این بزرگترین آبگیر داخلی ایران و یکی از شاخص ترین دریاچه های 300 گانه ی جهان، دیگر آبی دیده نمی شود، بلکه خاکی رنگ شده است!

تصاویری تازه از جنایت بی‌سابقه در محمّدآباد ریگان!

چند تن از دوستان عزیز و سبزاندیشم در منطقه، صبح امروز تصاویری از جنگل کهوری که بی‌رحمانه مورد تجاوز یک طبیعت‌ستیز از خدا بی‌خبر و پول‌پرست قرار گرفته است، برایم ارسال داشتند به همراه آن لودر جنایتکار مشهور که سرانجام در نیمه‌شب سه‌شنبه – 31 فروردین 1389 – از حرکت بازایستاد.

خوشبختانه آخرین خبرها حکایت از توقف کامل عملیات جنگل‌کُشی در دُم‌بویان ریگان دارد. همچنین، لودر مزبور توقیف شده و به سرعت مراحل قضایی این پرونده در حال طی شدن است.
متأسفانه دوستان من از ترس جان‌شان حاضر به افشای نام خویش نیستند که این خود نشاندهنده‌ی مظلومیت بیش از حد طرفداران محیط زیست در استان کرمان است.
به هر حال، ضمن سپاس فراوان از ایشان و نیز از مدیران سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور – به ویژه سرهنگ ایروانی  و مهندس چنانه عزیز – امیدوارم هر چه سریع‌تر این پرونده به سرانجام رسیده و شاهد مجازات سزاوارانه‌ی قاتل شش هزار درخت کهور در منطقه باشیم.

باورم این است که اگر با هم باشیم و از طبیعت‌ستیزان نترسیم، روزی خواهیم توانست جشن احیای مجدد طبیعت وطن را با چشمان خود ببینیم.

و البته باورم این است که سکوت مطلق دو خبرگزاری محیط زیستی ایران و دیگر خبرنگاران این حوزه در روزنامه ها و سایت های خبری شان در باره این جنایت بی سابقه،   ربطی به این ترس ندارد! و این همان درد بزرگ محیط زیست ایران است!!

یک قتل‌عام باورنکردنی در محمّدآباد ریگان

گزارش‌های رسیده از منابع مورد اعتماد حکایت از آن دارد که حدود 300 هکتار از رویشگاه ارزشمند کهور در محور محمّدآباد ریگان به رحمت‌آباد – در محلی به نام دم بویان – واقع در استان کرمان (شهرستان بم) به صورتی کامل مورد پاک‌تراشی قرار گرفته است. برآوردها حکایت از آن دارد که در این کشتار بی‌سابقه‌ی درختان، دست کم 5 الی 6 هزار اصله درخت نابود شده و بقایای آن شبانه در گودال‌هایی بزرگ دفن گردیده است. ساعتی پیش موضوع را به آقای مهندس چنانه، مدیرکل روابط عمومی و امور بین‌الملل سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور و نیز سرهنگ ایروانی، فرمانده یگان حفاظت آن سازمان اطلاع دادم. بلافاصله مراتب از طریق کارشناس کشیک، جناب عمادی پیگیری شد و تا این لحظه مشخص گردیده که فرد مزبور به نام م.س.ب با ادعای این که اراضی جنگلی یادشده در شمار مستثنیات ایشان است، اقدام به چنین کشتار سنگدلانه‌ای کرده و متأسفانه به دلیل قدرت و نفوذ کاذبی که در منطقه دارد، عملاً کسی هم نتوانسته جلودارش شود. تآسف‌آورتر این که گویا وی از شش ماه پیش عملیات تخریب خود را آغاز کرده است.

به هرحال، خوشبختانه در ساعت 10 شب، راننده‌ی لودر از محل متواری شده و لودر در منطقه رها شده است (ولی هنوز محل آن شناسایی نگردیده) . جناب عمادی نیز به نگارنده قول دادند که موضوع را فردا پیگیری خواهند کرد. ضمن قدردانی از سرعت عمل و احساس مسئولیت، آقایان چنانه، ایروانی و عمادی، امیدوارم این موضوع را با جدیت پیگیری کنند.
گفتنی آن که منطقه‌ی محمدآباد ریگان به دلیل برخورداری از بزرگترین ناهمواری‌های ماسه‌ای ایران، کاملاً نامی آشناست و همه‌ساله به دلیل حرکت ماسه‌های روان، چندین هکتار از نخلستان های منطقه در زیر شن مدفون می‌شوند مانند این تصویر که ملاحظه می‌فرمایید.

از قوه‌ی قضاییه و به خصوص شخص قاضی کریمی که از نزدیک شاهد تخلف‌های ایشان هستند، انتظار می‌رود با جدیت و قاطعیت بیشتری با چنین جنگل‌تراشی‌های بی‌رحمانه‌ای مقابله کرده و متخلفین را سزاوارانه متنبه سازند.

آخرین خبر: خوشبختانه در ساعت 23:30 آقای عمادی به نگارنده اطلاع دادند که لودر متخلف در منطقه شناسایی شد و هم اکنون دو مأمور برای جلوگیری از ناپدیدشدن آثار جرم در منطقه مستقر شده تا فردا صبح، مراتب توسط قاضی مربوطه پیگیری گردد. شایان توجه آن که حتا در مستثنیات نیز کسی حق قطع درختان را ندارد و باید دید چگونه این فرد توانسته چنین حجم عظیمی از درختان را تاکنون نابود سازد؟!

وقتی که در برزیل نعمت به نقمت بدل می‌شود!

گزارش‌ها حکایت از آن دارد که در طول 24 ساعت از آسمان ریودوژانیرو به حدی باران باریده (288 میلی متر) که در طول یک سال هم در ایران نمی‌بارد! و البته باران همچنان ادامه دارد …
آری ریزش 288 میلی‌متر باران در یک سال می‌تواند برای مردم زابل که از میانگین بارندگی 50 میلی‌متر در سال بهره‌مند هستند و سالهاست به جای بلم‌رانی در هامون به تثبیت شن‌زارهایش می‌پردازند، شیرین‌ترین رؤیا باشد، امّا برای اهالی سبزترین کشور جهان، هرگز چنین نیست و حتا می‌تواند علاوه بر مرگ دست کم 200 انسان بی گناه، به افزایش جابه جایی خاک و تشدید فرآیند تخریب سرزمین (Land degradation)  و بیابان‌زایی منجر شود!

امّا به راستی چرا اینگونه شده است؟ کافی است نگاهی بیاندازیم به رخدادهای حادثه‌بار در طول نیم قرن اخیر تا دریابیم که چگونه با افزایش دانایی بشر و تسلطش بر ابزارهای فناورانه‌ی فرامدرن و پیشرفت حیرت‌انگیز و شتابناک مهندسی سازه‌ای، خسارت‌های رخداده بر جان و مال آدمی ناشی از حوادث طبیعی نظیر سیل و طغیان رودخانه‌ها، ریزش کوه و لغزش زمین، زلزله، توفان، آتشفشان و خشکسالی و … به طرز شگفت‌آور و نگران‌کننده‌ای افزایش یافته است.

تصویر نیمه مغروق امروز ریودوژانیرو و مردمان دردمندش که در تمامی درگاه‌های مجازی معتبر جهان قابل مشاهده است، می‌تواند تداعی‌کننده‌ی فردای نیویورک در این کابوس مشهور ناشی از تغییر اقلیم (Climate Change) و جهان گرمایی (Global warming) باشد.

و غم‌انگیز‌تر آن که، بشر مغرور امروز، خود با عدم توجه به اصل پروانه، با غره شدن به توان مهندسی خویش و با تجاوز به حریم‌های طبیعی در کوهستان‌ها و رودخانه‌ها – مانند سیل قم –  عملن سبب می‌شود تا به طرز ناعادلانه‌ای رخدادهای طبیعی را با عنوان بلایای طبیعی –  Natural disaster – بنامیم و نعمت‌ها را نقمت بخوانیم.
و بعد هم بگوییم: خدا خواست و تمام!
امّا به قول دکتر کوثر عزیز در سخنرانی اخیرشان در دانشگاه شیراز: خداوند کی می‌خواهد تا من و تو خانه و کاشانه‌ی خود را از دست دهیم؟ چرا چنین بی‌رحمانه در حق آن دوست آسمانی تهمت روا می‌داریم؟

مؤخره:
ممنون از مدیران عزیز تارنماهای زمستان/ یل قوان، پالاس ایرانی و سبزامین که مخاطبان خویش را به حمایت از مهار بیابان‌زایی در مسابقه‌ی جهانی برترین وبلاگ محیط زیستی ایران فراخوانده‌اند. همچنین از دیده‌بان عزیز محیط زیست ایران بابت تجهیز آن لشکر 600 نفره‌ و تشویق‌شان به پارو زدن، قدردانم.
آخرین وضعیت رتبه‌بندی 11 وبلاگ برتر محیط زیستی جهان را می‌توانید در این نشانی رصد کنید. فعلن که دوباره جای بنگلادش و اسپانیا تغییر کرد (هر دو 31 درصد آرا را دارند و مهار بیابان زایی با 14 درصد در مقام سوم است).

رابطه‌ا‌ي حيرت‌انگيز بين ريزگردها و كِشند قرمز در خوزستان!

اگر با چشمان خودم نمي‌ديدم و فايل پي دي اف روزنامه كارون را نمي‌خواندم، هرگز باور نمي‌كردم كه ممكن است بين ريزش مداوم و فلج‌كننده‌ي ريزگردها بر آسمان هموطنان عزيز خوزستاني‌ام با مهار پديده‌ي ناخوشايند و خطرناك كِشند قرمز در آب‌هاي خليج فارس، رابطه‌اي مثبت وجود داشته باشد! رخدادي كه ثابت كرد به قول جناب حسين باقري (معاون وزير كشور و رييس سازمان مديريت بحران كشور)، چرا بايد همواره نق بزنيم و نيمه‌ي خالي ليوان را ببينيم؟
حتا اين مقام ارشد دولت دهم در گفتگو با خبرنگاران و در حاشيه‌ي كارگاه آموزشي و تمرين ستادي مديريت بحران در اهواز فرمودند: ريزش مداوم گرد و غبار بر سر انسان‌ها مي‌تواند آنها را مقاوم‌تر سازد و بايد فرقي قايل شد بين مردمي كه 50 بار اين رخداد را تجربه كرده‌اند با ديگراني كه فقط يك بار مزه‌ي ريزگردها را چشيده‌اند.
امروز با مهندس باقرزاده‌ي كريمي كارشناس ارشد بخش تالاب‌ها در سازمان حفاظت محيط زيست كشور گفتگو كردم تا بدانم آيا واقعاً بين كِشند قرمز و گرد و غبار مي‌توان رابطه‌اي مثبت و مهاركننده يافت؟ ايشان ضمن ابراز حيرت از اين موضوع مرا به آقاي مهندس آرش نكوئيان – مديركل دفتر تالاب‌هاي ساحلي – ارجاع دادند. آقاي نكوييان هم نه‌تنها اين پديده را منتفي اعلام كرده، بلكه اعلام داشتند: تشديد رخداد گرد و خاك و توفان‌هاي بياباني، يكي از دلايل تشديد غلظت ذرات آهن در آب خليج فارس و درياي عمان بوده و موجب افزايش خطر و گسترش كِشند قرمز شده است! نكوييان اين را هم اضافه كرد كه تنها نتيجه‌ي مثبتي كه مي‌توان از فاجعه‌ي طغيان ريزگردها گرفت، آن است كه مردم و مسئولين را بيشتر متوجه ضرورت حفظ و پاسداري از حيات محيط‌هاي تالابي در كشور و مناطق همجوار ساخت.

پي نوشت:
گاه با خود مي‌انديشم كه اگر قرار باشد از منظر نگاه آقاي حسين باقري به معضلات شهري نگاه كنيم، شايد بتوان ترافيك تهران را هم مثبت ارزيابي كرد! زيرا سبب مي‌شود كه عده‌اي از خير خيابان‌گردي و شلوغ‌كردن بي جهت معابر عمومي در سطح شهر بگذرند و در خانه‌هايشان بمانند! نه؟

ممنون از رسول كريمي عزيز كه لينك خبر نشريه كارون را براي نگارنده ارسال داشت.

تلاش دشمنان بیابان برای بیکار کردن درویش و خسروشاهی!

    به دنبال روایت‌ها و تحرکات طنازانه‌ی آدم مشکوکی به نام عبداللطیف عبادی در باره‌ی من و محمّد خسروشاهی و بقیه‌ی بروبچ! اینک از درگاه مجازی نشنال جیوگرافیک – که روابط نزدیکی با لطیف دارد – خبر می‌رسد گروهی از دانشمندان جهان در اقدامی کاملاً مشکوک می‌خواهند با استفاده از انرژی خورشیدی، صحراهای آفُریقا را سبز کنند و واحه‌ها را در بیابان‌ها به طرز چشمگیری افزایش دهند!
     می‌گویید نه! خودتان اصل ماجرا را در اینجا بخوانید و شرح پروژه را هم در اینجا و عکس‌های بیشتر را هم در اینجا ببینید تا دریابید چه آینده‌ی تیره و تاری انتظار درویش و خسروشاهی را می‌کشد! نمی‌کشد؟
    با این وجود، دنیا بداند … (دنیا که می‌گویم، یعنی لطیف!): اگر یک مو از سر بیابان‌های نازنین من و محمّد کم شود، ممکن است مجبور به تعطیل مهار بیابان‌زایی شویم و آنگاه لطیف دیگر می‌خواهد در شبانه‌های گرین‌بلاگی‌اش، خواب چه کسی را تعبیر کند! نه؟

و سرانجام ماجراي آن ميزگرد سبز در روزنامه جوان منتشر شد!

حدود 2 ماه پيش، به دعوت دبير سرويس اجتماعي روزنامه جوان در دفتر روزنامه حاضر شدم تا به همراه عليرضا فدايي، مديرکل توسعه پايدار سازمان حفاظت محيط زيست و امير حسين جعفري وراميني معاون تحقيق و توسعه ستاد محيط‌زيست و توسعه پايدار شهرداري تهران، در يك بحث چالشي بي‌پرده و صريح در باره دلايل عدم حركت كشور به سوي آموزه‌هاي توسعه پايدار مشاركت داشته باشم. بيژن تنها و سميه راهپيما هم پرسش‌ها را مطرح ‌كرده و مي‌كوشيدند تا بحث را سامان دهند. نخست قرار بود كه اين ميزگرد 90 دقيقه طول بكشد، امّا عملاٌ ساعت 13 شروع شد و ساعت 17 به پايان رسيد! در حالي كه همچنان حرف‌هاي بسياري گفته نشد و از ميان همه‌ي آنچه هم گفته شد، برخي از فرازهايش تعديل شد! نشد؟
به هر حال ديروز – 13 بهمن 1388 – سرانجام عمده‌ي مباحث مطروحه در آن ميزگرد در صفحات 5 و 13 روزنامه جوان (شماره 3054 ) منتشر شد كه همچنان برخي از مطالبش تأمل‌برانگيز است و اميدوارم دوستان با خواندن آن بتوانند تصويري از وضع موجود حاكم بر مديريت سرزمين در حوزه توسعه پايدار بدست آورند.
اين كه نحوه‌ي عملکرد رئيس جديد سازمان حفاظت محيط زيست (محمدي‌زاده) را چگونه بايد ارزيابي كرد؟
اين كه آيا ما هم‌اكنون يك نگاه غالب محيط زيستي را در سازمان مي‌بينيم؟
اين كه چرا كمتر نخبه‌ي دانشگاهي در اين حوزه طرح مسأله مي‌كند؟
اين كه چرا آمايش سرزمين عملاً هنوز روي كاغذ مانده است؟
اين كه سرانه آموزش توسعه پايدار در کشور چه ميزان است؟
اين كه شهر تهران در چه مرحله‌اي از توسعه پايدار قرار دارد؟
اين كه چرا تشكل‌هاي مردم‌نهاد محيط زيستي در ايران، آني نيستند كه بايد باشند؟
و اين كه چه بايد كرد؟
در شمار مهمترين سرفصل‌هاي جستارهايي است كه در اين ميزگرد داغ 4 ساعته مورد كنكاش قرار گرفت.

امید که چنین رویه ای در همه روزنامه های اونوری و این وری! استمرار یابد و محیط زیست به پای ثابت همه روزنامه های کشور – فارغ از گرایش های سیاسی شان –  بدل گردد.

و سرانجام سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور هم پذیرفت!

    اواخر سال گذشته بود که به اتفاق چند تن از دوستان – از جمله ناصر کرمی و الهه موسوی – در همایشی شرکت کردیم که در آن عالی‌ترین مقام سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور – دکتر فرود شریفی – با افتخار اعلام کردند: «پس از ۴۰ سال، امسال برای نخستین بار توانستیم میزان تخریب منابع طبیعی کشور را با میزان احیاء آن به تعادل رسانده و در حقیقت تخریب را به صفر برسانیم
    ادعایی که البته همان زمان هم با مخالفت جدی بسیاری از محافل کارشناسی و دانشگاهی روبرو شد و حتا نویسنده‌ی روزنامه کیهان هم به مخالفت با آن پرداخت!
    اما اینک، یعنی به فاصله‌ی 11 ماه از انتشار آن ادعای بحث‌برانگیز، یکی دیگر از مدیران ارشد سازمان – رضا روشنی – در گفتگو با ایرن، صراحتاً اعتراف کرد که سرعت تخریب عرصه‌های جنگلی و مرتعی کشور بیشتر از سرعت احیاء آنهاست.
    البته معاون دفتر آبخيزداري و مناطق سيلخيز سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور این را هم اضافه کرد که دلیل اصلی شتاب گرفتن تخریب عرصه‌های منابع طبیعی در ایران، نبود حمايت قانوني از برنامه‌هاي حفاظت و نگهداري جنگل‌ها و مراتع در سطح ملّی است.
    و این سخن حقی است.
    در حقیقت، بازخورد سخن دیروز دکتر شریفی در نزد برنامه‌ریزان و کلان‌نگران دولتی آن است که الحمدالله وضع منابع طبیعی خوب است و دیگر نیازی به تزریق بودجه اضافی نیست! هست؟
    در صورتی که بازخورد جمله‌ی خبری امروز مدیر همان سازمان این است که نه! وضع در عرصه‌های منابع طبیعی نه‌تنها خوب نیست که تخریب دارد شتاب می‌گیرد و باید دولت بیشتر از این بخش حمایت کند.
    و این همه‌ی حرفی بود که نگارنده خود در آن گفتگوی مناظره‌گونه با فرود شریفی کوشید تا انتقال دهد.
    حالا به نظر شما کدامیک از این دو گزینه به نفع منابع طبیعی کشور بود یا است؟

سهم پژوهش ایرانی در مهار بيابان‌زايي

    موضوع چهارمین یادداشت نگارنده در صفحه 9 روزنامه پول امروز – هفتم بهمن 1388 – «سهم پژوهش در پايداري زيست‌بوم بياباني و مهار بيابان‌زايي در ايران» بود.
    گفتن ندارد که بیابان‌ها را دوست دارم؛ بر این باورم که اگر بیابان نبود، زندگی چیزی کم داشت! نداشت؟ و فکر می‌کنم اگر آدم «دچار» بیابان نشود و برود، انگار هنوز نیامده است! آمده است؟
    برای همین است که صاحب تارنمای مهار بیابان‌زایی، مهم‌ترین وصیت و سفارشش به هموطنان نیک‌اندیشش آن است که:
    بیابان‌ها را ببینید، بیابان‌ها را بشنوید و بیابان‌ها را بو کنید … بر روی ناهمواری‌های زرینه‌ی درخشان و پاکشان گام بردارید و تا می‌توانید از دیدن بزرگترین گلدان‌های طبیعی جهان، زیباترین کلوت‌ها و کلوتک‌های آن و عظیم‌ترین عمارت‌های داغ و تفتیده‌اش در این فراخنای بی‌انتها لذت ببرید … دمی در کنار شورترین رودخانه‌هایش سکوت کنید و از شنیدن موسیقی شکستن بلورهای نمک در سواحل لذت برید …
    فقط آن گاه است که درمی‌یابید چقدر خوب است که چند پژوهش‌گر هم به عشق بیابان در این مملکت تحقیق می‌کنند … و چقدر بد است که فقط چند پژوهشگر اندک و محدود این رسالت را پیگیری می‌کنند! پژوهشگرانی که در ستاد نهاد متولی تحقیقات منابع طبیعی کشور، شمارشان هرگز از تعداد انگشتان دو دست تجاوز نکرده است …
    بله این بار از رانت مژگان در پول سؤ استفاده کردم! و کوشیدم تا از رد پژوهش ایرانی  در مهار بیابان‌زایی سخن بگویم … انگار گاه پارتی‌بازی بد نیست! هست؟

    پژوهش را به حق «ديدن آن چيزي مي‌دانند كه ديگران نمي‌توانند ببينند و انديشيدن به كيفيتي كه اغلب مردم از مجال لازم براي درك آن محرومند.» پژوهش به ما مي‌گويد كه در افق‌هاي دور چگونه بايد زيست تا از كمينه‌ي محروميت و بيشينه‌ي رفاه برخوردار باشيم. پژوهش يادمان مي‌اندازد كه چگونه مي‌توان با كمترين مصرف كارمايه، بيشترين بهره‌مندي و توليد را به ارمغان آورد و سرانجام آن كه به مدد بهره‌گيري از توانمندي‌هاي پژوهشي است كه يك ملّت مي‌تواند به خود ببالد كه بيش از سهم جمعيتي‌اش در دنيا، در توليد نرم‌افزار و دانش جهاني مؤثر بوده است.
    بر اين بنياد مي‌تواند ادعا كرد كه شرط بقا و ماندگاري هر تمدّني در جهان امروز بستگي تام به ميزان پژوهش‌محوري و دانش‌بنيادي برنامه‌هاي راهبردي و ملاحظات كليدي‌ كوتاه، ميان و درازمدت دولتي دارد كه متوّلي هدايت و راهبري آن تمدّن است.
    با درك دريافت‌هاي پيش گفته است كه نگارنده به همراه ديگر پژوهش‌گران بخش تحقيقات بيابان مؤسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع كشور در طول 4 دهه‌ي گذشته كوشيده‌اند تا ضمن تبيين و معرفي ارزش‌هاي ناهمتاي بيابان‌هاي كشور، عملي‌ترين راهكارهاي مواجهه با بيابان‌زايي را نيز كاويده و به كاربندند.

    البته بايد اعتراف کرد که در ايران نيز چون اغلب کشورهای جهان، انديشه‌ي پژوهش در عرصه‌ي بيابان – دست‌کم در نخستين سال‌ها و آغازين گام‌ها – به هدف مهار بيابان‌زايي شکل گرفت؛ آن‌هم صرفاً در مفهوم محدود و تنگِ پيش‌گيری از حرکت ماسه‌های روان و گسترش چشم‌اندازهای مشهورِ بيابان‌های طبيعی. امّا همزمان با افزايش غنای علمی و وزين‌تر شدنِ ذخاير دانايي نخبگانِ علوم مرتبط با بيابان‌زايي، آشکار شد مبارزه با اين فرآيند مرگ‌آفرين و پس‌رونده را از هر جا که آغاز کنيم سزاواتر است تا از دل کويرهای سوزان و لم‌یزرع مرکزی کشور؛ فراخنايي که ميليون‌ها سال است جز اقليمی فراخشک، مجالی برای درک آب و هوايي ديگر نداشته‌اند. در اين ميان، مسيری که بخش پژوهش پيموده و آموزه‌هايي که به مددِ بهره‌گيری از ستاده‌های کاربردی يا بنيادی خويش بدست آورده، می‌تواند برای خوانندگان اين سطور مفيد و در مواردی حتا عبرت‌آموز باشد؛ دريافتی که آفرينش 6 راهبرد محوری بخش تحقيقات بيابان را فراهم آورده است. با اين وجود نبايد از خاطر برد که کماکان پژوهش در محدوده‌های موسوم به بيابان واقعی از جايگاه و اعتبار ويژه‌ي خويش برخوردار بوده، امّا نه به انگيزه‌ي کاستن از سرعت پيش‌روی بيابان که به دليل کشف و آشنايي با ويژگي‌های منحصر به فرد زيست‌بوم‌های بيابانی، استحصال كارمايه‌هاي نو، تقويت بوم‌گردي و راه‌های پايداری از ارزش‌های بوم‌شناختی و تنوّع زيستی آنها در کشور.
     از منظری فراخ‌تر، بايد اعتراف کرد: هر دريچه‌ای كه «علم» به پاس سخت‌كوشي، هم‌انديشي و پايمردي نوع بشر، به رويش مي‌‌گشايد، فراخناي بي‌انتهايي است كه هيچ چيز، جز حقيقت وجودي و غيرقابل انكارِ آن دريچه، قطعی نمی‌نمايد. درست است كه بزرگي دانش پيشينيان، در برابر وسعتِ دانسته‌هاي امروزِ ما، ناچيز به نظر می‌رسد، و درست است كه شمارِ دانشمنداني كه هم‌اكنون بر بوم‌سپهر مي‌زيند، بيشتر از نُه دهمِ تعدادِ انديشمنداني است كه جهان در طول تاريخ به خود ديده است، ليكن نبايد از ياد برد كه متناسب با افزايش دانستگي، بر حجم مجهولات بشري نيز افزوده شده است.

     بديهي است، دانايي ما در حوزه‌ي محيط‌زيست، به ويژه زيست‌بوم‌هاي بياباني و فرآيندهاي کاهنده‌ي کارايی سرزمين نيز، از چنين اصلي تبعيت مي‌كند. به سخني ديگر، اگر امروز در مواجهه با جريان ويرانگر بيابان‌زايي، بيشتر از گذشته مي‌دانيم، اين بدان معناست: بيش از آن كه بدانيم چه چيزهايي را مي‌دانيم، مي‌دانيم كه چه چيزهايي را نمي‌دانيم. همين دانستگي را هم بايد مرهون هم‌كوشي و هم‌افزايي انديشه‌مردان و زناني بدانيم كه شايد به قول «كربس»، نمي‌توانستند در زمانه‌ي خويش به چاره‌جويي چالش‌هاي امروزينِ تمدنِ هزاره‌ي سوّم بيانديشند (هانس كربس (Hans Krebs) مي‌گويد: «پژوهش، ديدن چيزي است كه ديگران نمي‌توانند ببينند و انديشيدن در باره‌ي چيزي كه ديگران نمي‌توانند به آن بيانديشند».
    نوع انسان، يك بيست و پنجمِ بيابان‌ها قدمت دارد و بيابان‌ها خود، يك دهم كره‌ي زمين؛ با اين وجود، اين نوزادِ نورسِ زميني هر روز بيشتر از روز پيش در مي‌يابد که بازخوردِ نابخردي‌ها و آزمندي‌هايش تا چه اندازه توانسته است بر ناپايداريِ تنها جايگاه حيات بيافزايد. در چنين شرايطي، به نظر نمي‌رسد كه بتوان با قطعيت در موردِ آنچه كه بايد كرد، سخن گفت و نه مجاز باشيم در موردِ همه‌ي كرده‌ها، با صراحت به قضاوت بنشينيم؛ تنها مي‌توان اميدوار بود در راهِ درستي كه پژوهش پيشِ پايمان نهاده است ثابت‌قدم بوده و هيچ‌گاه اسير يا مرعوبِ درست‌راه‌رفتن، به بهاي راهِ درست رفتن، نشويم. به قول فرهيخته‌ی معاصر (استاد کزازی):

با فضل و عقل و دانش، دادِ سخن توان داد
چون  جمع  شد معانی، گوی بيان  توان  زد