بایگانی دسته: محيط زيست

پستهاي مرتبط با اقتصاد و محيط زيست و حيات وحش و تنوع زيستي و مناطق حفاظت شده

روزنامه فرهیختگان؛ یک کارت سبز! دو کارت قرمز!!

سال گذشته، روزنامه فرهیختگان در اقدامی ستایش‌برانگیز تصمیم گرفت تا با اجرای یک نظرسنجی گسترده از بین مخاطبان خویش، محبوب‌ترین چهره‌ها در هفت حوزه‌ی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و هنری، دانشگاهی، اجتماعی، ورزشی و محیط زیستی را انتخاب کند؛ اقدامی که به ویژه در حوزه محیط زیست با استقبال خوب دوستداران طبیعت ایران مواجه شده و سرانجام، استاد عبدالحسین وهاب‌زاده با کسب 5369 امتیاز به عنوان فرهیخته ممتاز سال 1393 در حوزه محیط زیست انتخاب شدند. منتها به جای آنکه منتخبین طی مراسمیدرخور با حضور دوستداران‌شان مورد تقدیر قرار گرفته و لوح سپاسی به آنها اهدا شود؛ قرار بر این شد تا برخی از صاحبنظران آن حوزه، چند خطی را در باره شخصیت فرد منتخب بنویسند تا در ویژه‌نامه نوروزی فرهیختگان منتشر شود. با این وجود و شگفت‌آور آنکه همین وعده هم انجام نشد و ظاهراً دلیلی که برایش ذکر شده بود، کمبود جا یا پرشدن صفحات با آگهی‌های تجاری بوده است! سندی دیگر در مظلومیت محیط زیست ایران. غم‌انگیزتر آنکه خود آقای وهاب‌زاده هم به رغم آنکه انسانی بسیار فروتن هستند، اما در گفتگو با نگارنده از چنین برخوردی ابراز ناخشنودی عمیق کردند.
امیدوارم در سال آینده فرهیختگان بتواند تعداد کارت‌های سبزش را با کارت‌های قرمزی که امسال گرفت، معاوضه کند. حضور چند ژورنالیست حرفه‌ای دوستدار محیط زیست که اخیراً به کادر آن روزنامه وزین اضافه شده است، این امیدواری را در محمّد درویش دوچندان می‌سازد.
اینک توجه خوانندگان گرامی مهار بیابان‌زایی را به یادداشتی که به بهانه‌ی انتخاب استاد وهاب‌زاده به عنوان چهره محبوب سال 1393 نوشته بودم، جلب می‌کنم. باشد که قدر وهاب‌زاده و وهاب‌زاده‌ها را بیشتر و شایسته‌تر بدانیم و خدمات‌شان را سزاوارانه ارج نهیم.

وهاب زاده؛ مردی که می‌گوید: باید از کودکان شروع کرد

ادامه‌ی خواندن

خدمات متقابل کتاب و محیط زیست

    دوستداران طبیعت، عموماً برخوردار از توانایی‌ای هستند که از آن با عنوان سواد محیط زیستی یا فهم بوم‌شناختی (اکولوژیک) یاد می‌شود؛ فهمی که کسب و ارتقای پیوسته‌ی آن نیازمند مطالعه و قرار گرفتن در معرض آموزش‌های مستقیم و غیر مستقیم است. با این وجود هستند فعالان محیط زیستی‌ای که خیلی هم با کتاب و کتاب‌خوانی قرابتی نداشته و بیشتر ترجیح می‌دهند از محیط زیست به عنوان ابزاری برای خالی‌کردن هیجان‌های خویش یا اعتراض‌های فرامتنی بهره برند. ادامه‌ی خواندن

در استقبال از نامگذاری سال 1394، سال بهار سمن‌های ایرانی!

    رهبر معظم انقلاب در سخنان نوروزی خویش، سال 1394 را سال هم‌زبانی و هم‌دلی دولت و ملّت نام نهادند. ایشان ایرانیان را مستحق لمس و تحقق پنج آرزوی بزرگ در سال 1394 دانستند که پیش شرط تحققش، همراهی و تعامل واقعی بین ایرانیان و دولت متبوع‌شان است. عدالت قضایی و اقتصادی، جهش علمی، اقتدار و عزت منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای، پیشرفت اقتصادی و ارتقای ارزش‌های معنوی در شمار پنج آرزویی است که ایشان آنها را با صفت «دست‌یافتنی» توصیف کردند و گفتند: با توجه به ظرفیت سیاست‌های نظام و نیز ظرفیت‌های ملت بزرگ ایران، این امر می‌تواند در سال پیش رو محقق شود به شرط آنکه به معنای حقیقی کلمه، ملت به دولت اعتماد کند و البته دولت هم توانایی‌های ملت را به رسمیت شناخته و عملاً نشان دهد که به آن ایمان دارد و می‌خواهد که بخشی از وظایف و مسئولیت‌های خود را به مردم برون‌سپاری کند. ادامه‌ی خواندن

ایرانگرد را ببینید و به دوستان‌تان دیدنش را عیدی دهید!

به میان سبزه‌ها می‌روم و ساقه‌های ترد گنــــدم را
لمس می‌کنــــم،
انگار که نشاط و ســرور طبیعت به بدنم رســوخ کرده اسـت،
از خــود می‌پرسم:
به راستی که کتاب گستــرده‌ی هسـتی، همین طبیعت اســت،
درحالی که ما در کتابخانه‌ها و درمیان ورق‌های پاره‌ی کتاب‌های دیگـــران
به دنبال آن می‌گردیــــم …
کریشنا مورتی

    سرانجام حاصل بیش از 20 ماه تلاش جواد قارایی و گروه سختکوشش در مجموعه ایرانگرد 2، جواب داد و ایرانیان از ساعت 40 دقیقه‌ی بامداد نهم فروردین 1394 شاهد پخش نخستین قسمت از این مجموعه‌ی متفاوت و ماندگار بودند؛ مجموعه‌ای که به شکلی حیرت‌انگیز و باورنکردنی در شبکه‌های مجازی با استقبال روبرو شده و تا این لحظه به نظر می‌رسد حتی بیشتر از کلاه قرمزی و در حاشیه از بازخوردها و واکنش‌های مخاطبان در دنیای مجازی برخوردار بوده است. ادامه‌ی خواندن

چرا باید در جنبش ساعت زمین شرکت کنیم؟

    ساعت 20:30 امروز، بسیاری از ایرانیان، مطابق رسمی که فقط هفت سال بیشتر از تولدش در دنیا نمی‌گذرد، می‌کوشند تا با خاموش کردن وسایل برقی و روشنایی‌های غیرضروری‌شان، نشان دهند که نه فقط عضوی مسئولیت‌پذیر از جامعه‌ی جهانی هستند؛ بلکه نسبت به روندی که سبب شده تا ایران به یکی از اصلی‌ترین قربانیان جریان شتابناک جهان‌گرمایی بدل شود؛ اعتراض کنند.

جنبش ساعت زمین را جدی بگیریم

نگارنده هرگز فراموش نمی‌کند که وقتی نخستین یادداشتش را در این خصوص، دهم فروردین 1387 منتشر کرد، فکر نمی‌کرد هموطنانش اینگونه پیش‌برنده و گسترده از این پویش جهانی استقبال کنند؛ به نحوی که اینک، نه فقط در اغلب کلان‌شهرهای ایران که در بسیاری از سکونتگاه‌های کوچک هم، ایرانیان از ماکو گرفته تا کاشان و از کاشان تا پارسیان و کنگان به این رسم سبز می‌پیوندند.
در این میان، گروهی چالش‌برانگیزانه می‌پرسند: در کشوری که بسیاری از رفتارهای مردم و دولتمردانش با آموزه‌های محیط زیستی فاصله‌ای ژرف دارد؛ در سرزمینی که بحران‌های مرگ‌آوری چون ازدحام زباله‌های سرگردان، ورود شیرابه‌های خطرناک به آب‌های آزاد و سفره‌های زیرزمینی، نرخ فزاینده‌ی فرسایش خاک، شکار بی‌رویه‌ی اندک زیستمندان باقیمانده در وطن، آلودگی هوا، ریزگردها، خشکی تالاب‌ها، نابودی زاگرس و … نفس‌مان را بند آورده، چگونه می‌خواهیم به چنین حرکت‌های نمایش‌گونه و بی‌اثری دلخوش کنیم؟! آیا با خاموش کردن چند لامپ یا تاریکی نسبی برج میلاد و گنبد سلطانیه و … ایران از خطر تغییر اقلیم درامان خواهد ماند؟ اصلاً مگر آنهایی که رسانه‌های قوی‌تر، پول بیشتر و مردم آگاه‌تری دارند، توانسته‌اند روند جهان‌گرمایی را مختل کنند که ما بتوانیم؟
پاسخ به همه‌ی این پرسش‌های پرسوز و گداز، فقط یک جمله است! اینکه قرار نیست ما سرنوشت جهان را تغییر دهیم؛ قرار نیست ما ردپایی ژرف بر گیتی برجای نهیم و قرار نیست ما اهالی زمین را متأثر سازیم! بلکه فقط می‌خواهیم نشان دهیم، در ایران شمار آنهایی که فقط یک لامپ را برای یک ساعت کمتر روشن می‌کنند، در حال افزایش است؛ هم آنهایی که بی شک بیشتر می‌کوشند تا هوای زمین و ساحل و آسمان و حیات وحش و گیاهان این سرزمین را داشته باشند.
خلاصه اینکه جنبش ساعت زمین را در ساعت 20:30 امشب – هشتم فروردین 1394 – پرشورتر از سال‌های ماضی برگزار خواهیم کرد؛ زیرا:
ما می‌خواهیم پیش از آنکه
پرها فرو ریزد
پرواز کنیم
و پیش از آنکه به پایان رسیم، آغاز …

اکولوفاشیست‌ها و بنیادگرایی سبز!

    در نیمه‌ی تیرماه 1381، یعنی حدود 13 سال پیش، به مناسبت ورود یک فیلسوف دوست‌داشتنی به کابینه‌ی وقت فرانسه، یادداشتی را نوشتم که همان زمان در روزنامه جام جم منتشر شد. حکایت مردی به نام لوک فری، که همین مهر سال 1393، انتشارات روزنامه اطلاعات برگردان یکی از کتاب‌هایش با عنوان: «تاریخ مختصر اندیشه» را روانه بازار کرد. آشنایی من با فری برمی‌گردد البته به سال 1371، زمانی که مصاحبه‌ای جنجالی از او را در شماره 275 از ماهنامه پیام یونسکو خواندم. آن زمان هم او با کتاب بحث‌برانگیزش به نام نظم نوین اکولوژیک، زودتر از خیلی‌ها، آینده را پیش‌بینی کرده بود. آن مصاحبه البته بیشتر برایم به این دلیل جذاب بود که دانستم: اکولوژی هم می‌تواند به بد و خوب تقسیم شود! اینکه هم باید از ارتدکس‌های محیط زیستی پرهیز کرد که آنها را اکولوفاشیست یا خمرهای سبز نامید و هم آنهایی که بی مهابای فرداها، امروز را آزمندانه به تاراج می‌برند و خود را محق هر نوع دخل و تصرفی در طبیعت برمی‌شمارند.

لوک فری و کتابش

    ادامه‌ی خواندن

اگر نشانه‌های سقوط طبیعت را دیده بودیم!

    هجوم گرد و غبارهای خبرساز 21 بهمن در اهواز، چنان موجی در کشور به راه انداخت که تاکنون سابقه نداشته است. سیلی طبیعت به نادرایتی انسانی در مدیریت زمین، سبب شد تا یکی از کابوس‌های هر دولت و حکومتی در تاریخ یکصدساله‌ی حکمرانی مدرن در کشور، نزدیک‌ترین رنگ به واقعیت را تجربه کند! اینکه نکند خوزستان، دیار زرخیز ایران‌زمین از پی ناپایداری‌های اکولوژیک، دستخوش ناپایداری‌های اجتماعی و به تبع آن، امنیتی هم بشود؟! ورود شتابناک عالی‌ترین مقامات دولتی به اهواز و ابراز همدردی با مردم عزیز آن دیار، اعلام طرح‌های ضربتی برای مقابله با تشدید طغیان ریزگردها و جوشش کانون‌های بحرانی فرسایش بادی و سرانجام شل کردن کیسه‌ی خزانه‌ی ملّی، برای خواباندن یک بحران منطقه‌ای، نشان از سراسیمگی و ترس حاکمیت از ترکیدن دُملی است که می‌تواند ابعاد ناپایدارکننده‌اش فقط به خوزستان هم محدود نشود! ادامه‌ی خواندن

حالا که دارد بهار می‌شود …

    حالا که دارد بهار می‌شود، چرا بهار نمی‌شود؟! چرا هر چه که از روی کاغذ و از رد تقویم‌های دیواری به بهار نزدیک می‌شویم، رنگی از بهار را در تقویم‌های زندگی، در کوچه و خیابان نمی‌بینیم؟ اصلاً چرا بهار با ما بازی‌اش گرفته و قایم‌باشک راه انداخته … ادامه‌ی خواندن

با خشکسالی و بحران آب در ایران چه باید کرد؟

    تنها نکته‌ی مثبت از فراز بدترین و نفس‌گیرترین بحرانی که دامن طبیعت ایران را فراگرفته، شاید همین باشد که اینک در آستانه‌ی سال 1394 هجری شمسی، کمتر ایرانی‌ای را می‌توان سراغ گرفت که متوجه عظمت فاجعه در حوزه محیط زیست کشور نشده باشد. امروز، دیگر هیچ دولتمردی طرفداران و فعالان محیط زیستی را به سخره نگرفته و مطالبات ایشان را ناشی از زندگی سرخوشانه‌ی آنها قلمداد نمی‌کند! به جرأت می‌گویم که شاید هرگز نتوان دوره‌ای از تاریخ دولت مدرن در ایران را سراغ گرفت که مانند دولت یازدهم، اغلب کارگزارانش از رییس جمهور گرفته تا استانداران، یکصدا نگرانی خود را از عدم توجه به ملاحظات محیط زیستی ابراز داشته و خواهان رعایت هنجارهای بوم‌شناختی از سوی مردم و کارمندان سازمان متبوع خویش شوند. ادامه‌ی خواندن

آمار؛ بزرگترین لکنت برنامه‌ریزی پایدار در ایران!

    حکایت آمار سال‌هاست که به قصه‌ای پرغصه در نظام برنامه‌ریزی کشور بدل شده است. اینکه چرا اینگونه شده و چه باید انجام داد تا وضعیت بسامان شود، موضوع مطالعه مشترکی است که به همراه یکی از همکاران فرزانه و جوانم در دفتر آموزش و مشارکت مردمی سازمان حفاظت محیط زیست – مجید دکامین – انجام داده‌ و نخستین بار بر روی شمس منتشر شده است …

آمار

ادامه‌ی خواندن

یک حاشیه‌ی فراموش‌نشدنی از ملاقات دیروز با مقام رهبری!

    سرانجام آن رخدادی که همه‌ی دوستداران محیط زیست ایران منتظرش بودند، به وقوع پیوست و برای نخستین بار در طول حیات جمهوری اسلامی ایران، عالی‌ترین مقام حکومت، گروهی را به حضور پذیرفتند که فقط یک ویژگی مشترک داشتند: جملگی اهل طبیعت و محیط زیست بودند؛ ملاقاتی که نخستین جرقه‌ی شکل‌گیری آن، شاید به تابستان سال 1392 در خانه محیط زیست میدان انقلاب تهران برسد!

یک ملاقات تاریخی

البته حق دارید بپرسید که چرا آنقدر دیر؟! چگونه است که رهبری نظام ایران، در طول 36 سال گذشته، تقریباً صاحبان همه‌ی صنایع، گروه‌های مردمی، بسیج، ارتش، سپاه، اقوام و اقشاری از استان‌های مختلف به تفکیک، دانشجویان، دانش‌آموزان، اساتید دانشگاه، سفرا، دیپلمات‌ها، کارگران، اصناف، هلال احمر، استانداران، نمایندگان ادوار مجلس، خبرگان، عشایر، معلمان، هنرمندان، سینماگران، خطاطان، شعرا، ورزشکاران، فوتبالیست‌ها، وزنه‌برداران، اعضای بزرگداشت روز مهندس، مردم هشترود، مسئولین جهاد دانشگاهی، پرسنل سازمان‌ها و وزارتخانه‌های مختلف و ده‌ها‌ و صدها گروه اختصاصی دیگر را به حضور پذیرفتند؛ اما تا 17 اسفند 1393 نوبت به محیط‌زیستی‌ها نرسید! چرا؟
و البته پاسخ نگارنده به این پرسش تأمل‌برانگیز و منطقی، همان پاسخ سهراب سپهاری عزیز است!
اینکه
پشت سر باد نمی‌آید
پشت سر پنجره سبز صنوبر بسته است
پشت سر روی همه فرفره‌ها خاک نشسته است …
زندگی، آب تنی کردن در حوضچه‌ی اکنون است! نیست؟
خلاصه اینکه دوستان من! مهم نیست که چرا تاکنون ما را آنگونه که باید ندیده بودند، مهم این است که سرانجام ما را دیدند و از قضا با پروژکتورهای پرتابل هم دیدند؛ آنقدر که نور خیره‌کننده‌اش از همان دیروز چشم برخی از طبیعت‌ستیزان قدرت‌سالار را کور کرده و خبر می‌رسد که حتی برخی از جلسه‌های مرتبط با اجرای چندین طرح ضد محیط زیستی و کارگروه‌های وابسته به آنها در چند استان بدون اعلام قبلی لغو شد تا لابد بتوانند از شوک این سخنان تاریخی به درآمده و دوباره لشکر درخت‌افکنان خود را سازماندهی مجدد کنند!

یک ملاقات تاریخی

بگذریم … زیرا گفتنی‌ها را امروز در روزنامه ایران نوشته‌ام.
بیشتر می‌خواهم از یک خاطره، از یک حاشیه‌ی جذاب که برای نگارنده پیش آمد، سخن بگویم!
اینکه وقتی هشت صبح دیروز با اتوبوس از مقابل پارک پردیسان به سمت حسینیه امام خمینی (ره) راه افتادیم، برخی از مدیران محترم و مقامات سازمان حفاظت محیط زیست، نصایحی برادرانه به من کردند که خلاصه‌اش این بود که شما دیگر یک فعال محیط زیستی و یک ان جی اویی نیستی! حالا شما یک مقام دولتی و یک مدیرکل هستی و نباید به گونه‌ای سخن بگویی که هزینه‌هایش را در مجلس یا استانداری‌ها، مجبور باشد سازمان یا برخی از ادارات کل ما بپردازد!
هرچند البته به آن دوستان متذکر شدم که اگر معصومه ابتکار در آبان 1392 درویش را دعوت به همکاری کرد، به دلیل آگاهی و اشرافش به همین ویژگی او بود و اگر مرا با چنین ویژگی‌ای نخواهند، مسلماً در رفتن درنگ نخواهم کرد. اما پس از شنیدن سخنان رهبری نظام، پس از شنیدن حرف‌هایی از آیت‌الله خامنه‌ای که تاکنون محمّد درویش هم با این صراحت مطرح نکرده بود؛ و پس از شنیدن انتقادهای تند ایشان به آنهایی که جنگل‌های شمال کشور را به بهانه‌ی تأسیس یک حوزه‌ی علمیه پاک می‌تراشند، یا آن گروه از کوه‌خوارانی که مشغول تغییر کاربری اراضی در رویشگاه‌های زیبا و کوهستانی شمال شرق تهران یا مشهد هستند؛ دریافتند که شکستنی‌ها شکسته! دیگر احتیاط لازم نیست! هست؟ به ویژه که مقام معظم رهبری آشکارا گفتند که هر بار به کوهستان‌های تهران می‌روند، دلشان می‌لرزد و با نام آوردن از برخی نیروهای مسلح و وزارت اطلاعات، آشکارا از مردم خواستند تا اجازه ندهند به هیچ بهانه‌ای این مظاهر زیبای طبیعت تبدیل به برج‌های آنچنانی شده و تخریب گردد.

محیط زیست یک مسأله ملی

از امروز من اگر جای 31 مدیرکل محیط زیست و منابع طبیعی در 31 استان کشور بودم، دستور می‌دادم تا هر چه زودتر، بنرهایی از سخنان دیروز معظم‌اله تهیه و بر در و دیوار ادارات متبوع نقش بندد و نیز کلیپ‌هایی حاوی سخنان ایشان تهیه کرده و برای طبیعت‌ستیزان غافل در ادارات وابسته به وزارت نیرو، مسکن و راه‌سازی، وزارت صنایع و معادن، استانداری‌ها، وزارت نفت، وزارت دفاع و … می‌فرستادم و بر روی این بسته‌های اهدایی به رنگ قرمز می‌نوشتم: تقدیم با عشق!

یک خواهش از معصومه ابتکار

     می‌ماند یک خواهش!
به نظرم جا دارد تا چهره‌ی دوست‌داشتنی محیط زیست ایران، مادر مهربان همه‌ی زیستمندان ایرانی، معصومه ابتکار عزیز هم در پاسخ به همراهی همه‌ی دوستداران محیط زیست کشور و انتشار بیانیه‌های صریح در دفاع از تمامیت سازمان حفاظت محیط زیست در مقابل طرحی که 130 نماینده محترم مجلس شورای اسلامی با قید دوفوریت آن را ارایه کرده و خواستار تنزل جایگاه اداری سازمان حفاظت محیط زیست از معاون رییس جمهور به معاون وزیر شدند، پژواکی شایسته نشان داده و در آستانه‌ی نوروز 1394، با لغو همیشگی تفاهم‌نامه‌ی آشوراده، همه را خوشحال کرده و عیدی مقام معظم رهبری به دوستداران طبیعت ایران را کامل کنند.
آمین …

اگر زاگرس در ایران نبود!

یادداشت پیش رو، متن کامل سخنرانی‌ام در دومین کنفرانس ملی مخاطرات زاگرس است که در روز 14 اسفند ماه 1393 در تالار شهدای محیط زیست – پارک پردیسان تهران – برگزار شد. ادامه‌ی خواندن