بایگانی دسته: مناسبت‌ها

بیاییم اعتراف‌های سبز خود را به اشتراک نهیم!

شهروندی سبزانديش، دست به ابتكار جالبي زده و در قالب یک بازی وبلاگی از شهروندان جامعه‌ي مجازي مخاطب خويش خواسته تا هر يك به نوبه‌ي خويش از اعترافات سبز خود سخن بگويند و به ترتيب اهميت از 5 جفاي بزرگي كه در حق طبيعت روا داشته‌اند، رمزگشايي كنند! و آنگاه به 5 خدمتي كه براي محيط زيست انجام داده‌اند نيز اشاره نمايند.
به باور نگارنده، چنين حركت‌هاي فرهنگي در فضاي وبلاگستان فارسي مي‌تواند به پراكنش هر چه بيشتر اندیشه‌ی سبز كمك كرده و بارشي مجازي از گرایه‌ها و ارزش‌های محيط زيستي را بر سر ساكنان فارسي‌زبان و پرشمار اين دهكده‌ي وبلاگي پويا و با نشاط سرازير كند.
اینک، ضمن قبول دعوت صاحب گرامي تارنماي شهر سالم، از خوانندگان عزيز این سطور، به ويژه از مينو صابري، نیک آهنگ کوثر، سید محمّد مجابی، ناصر کرمی، حميدرضا عباسي، فرهاد خاكساريان و سپهر سلیمی عزیز می‌خواهم تا به این بازی بپیوندند و اعتراف‌های سبز خود را با اهالی وبلاگستان به اشتراک نهند.

و امّا 5 اعتراف سبز محمّد درویش!
حقیقتش این است که شاید اولین اعترافی که باید بکنم، آن است که تعداد خطاهای محیط زیستی‌ام به مراتب بیشتر از «پنج» است! با این وجود، شاید مهمترین‌ها عبارت باشند از:

1- تیرکمون مگسی! این وسیله – که البته فکر کنم سال‌هاست از حوزه‌ی اسباب‌بازی‌های کودکان این سرزمین رخت بربسته باشد – یکی از سرگرمی‌های دوران کودکی من و نسل من بود! برای ساختن آن هم، فقط مقداری سیم مسی نرم و 10 سانتی‌متر کش نازک سفید‌رنگ لازم بود. کش را به مفتول مسی بسته و با تیرهای کوچکی به شکل نعل اسب – که آن هم از جنس مس یا آلومینیوم بود – وسیله‌ای به شدت آزاردهنده برای دشمن می‌ساختیم! یادم می‌آید یک پسر همسایه داشتیم به نام جعفر جنی که عجیب همچنان در ذهن من مانده و خاطراتش رسوب کرده است. آن روزها در فلکه‌ی دوّم نیروی هوایی (خیابان پیروزی کنونی) روزگار می‌گذراندیم و با هدف قرار دادن اشیاء مختلف (مثل جعبه چوب کبریت و نظایر آن) از فواصل مختلف، تبحر خویش را در استفاده از تیرکمون مگسی به رخ حریفان می‌کشیدیم و لواشک و آلوچه 5 ریالی برنده می‌شدیم! اما یک روز جعفر جنی گفت: بچه‌ها! هدف قرار دادن اهداف ثابت که هنر نداره، اگر راست می‌گویید، بیایید به اهداف متحرک شلیک کنیم! و یکی از آن اهداف متحرک پرندگانی چون کلاغ و گنجشک بودند که آن روزها بسیار فراوان‌تر از این روزها می‌شد حضورشان را در کوچه پس کوچه‌های تهران احساس کرد … خلاصه باید اعتراف کنم که چند تا از مفتول‌های نازک مسی تیرکمون مگسی من به چند پرنده اصابت کرد و منجر به ترسیدن و فرارکردن آن زبون بسته‌ها شد! گناهی که بسیار کوشیده‌ام تا اروند را از آن منع کنم و البته هرگز برایش تا امروز اعتراف نکرده‌ام که پدرش در کودکی، خود چنین آزارهایی به پرندگان زبون بسته می‌رسانده است!

2- یادمه یه روزی رفته بودیم به حوالی چشمه مرغاب در اطراف شهرستان داران اصفهان؛ یکی از مناطق بسیار زیبا و جذابی که در سال‌های نخستین دهه‌ی 1350 شمسی بسیاری از خانواده‌های اصفهانی از شهرهای همجوار به خصوص اصفهان و نجف‌آباد و تیران خود را به آنجا رسانده و روز تعطیل خود را در کنار خانواده سپری می‌کردند. ما نیز در یکی از این گردش‌های هفتگی به اتفاق خانواده یکی دیگر از دوستان‌مان به چشمه مرغاب رفته بودیم و یادم هست که پدر آن خانواده داشت با چه شور و حرارتی از ویژگی‌های خودرو سواری‌ای که تازه خریده بود سخن می‌گفت و اشاره می‌کرد که چون بر خلاف پیکان (ماشین ما) دیفرانسیلش در چرخ‌های جلو است، هرگز در گل گیر نکرده و درجا نمی‌زند! خلاصه همان لحظه یک فکر شیطانی از ذهنم گذشت و تصمیم گرفتم به هر ترتیبی که هست، ماشینش را در گل فرو کنم! بنابراین، بعداز ناهار وقتی که آدم‌بزرگ‌ها در حال چرت بودند، شروع کردم به آوردن آب از چشمه و ریختن اطرف چرخ جلوی ماشینش! اما دیدم با این روش تا شب هم موفق به اجرای نقشه‌ی خود نخواهم شد! این بود که تصمیم گرفتم یک انشعاب باریک از جوی آب زده و با ساخت نهری کوچک، آب را به زیر چرخ ماشین آ« بنده خدا هدایت کنم! خلاصه دردسرتان ندهم، چنان بلایی بر سر ماشینش آوردم که نه‌تنها نتوانست از گل درآید، بلکه با هول دادن هم بیشتر در باتلاق فرو رفت و در نهایت مجبور به بگسل کردن ماشین شدند! اما به خاطر کار من، آب بسیاری که باید به مصرف باغ‌های کشاورزی منطقه می‌رسید، هدر رفت و البته یک گوشمالی حسابی هم از طرف پدر به ارمغان بردم!

3- دوران سربازی من (1364 تا 1366) به آخرین سال‌های جنگ خورده بود. یادم هست، هنگامی که در گروه 11 توپخانه پادگان امام رضا (ع) – بین مراغه و بناب – مشغول انجام دوران آموزشی خود بودیم، یکی از ابتکاراتی که برای گریز از شستشوی ظروف غذا (معروف به یغلوی) به کار می‌بردیم، آن بود که ابتدا یغلوی‌ها را در درون یک کیسه فریزر کرده و سپس در آن غذا می‌خوردیم. پس از پایان ناهار یا شام نیز، کیسه زباله چرب و آغشته به ته مانده غذا را درآورده و معدوم می‌ساختیم و بدین‌ترتیب دیگر زحمت شستن ظرف غذا از ما سلب می‌شد و می‌توانستیم در اندک فرصت‌هایی که داریم، بیشتر بخوابیم؛ چیزی که در یگان آموزشی گروه 11 توپخانه حقیقتاً کیمیا بود! اما کار من و دیگر سربازان هم سبب افزایش بی رویه مصرف کیسه‌زباله‌هایی شد که بعد‌ها فهمیدم یکی از دشمنان طبیعت به حساب می‌آیند و تا ده‌ها و صدها سال بدون تجزیه در خاک باقی خواهند ماند.

4- اعتراف می‌کنم که تاکنون چندین و چند بار شاهد پرتاب زباله از درون خودروهای عبوری بوده‌ام، امّآ هر بار برای خودم مصلحت‌اندیشی کرده و حاضر نشدم تا به راننده خودرو – از ترس عواقب بعدی! – تذکر دهم. در صورتی که به نظرم یکی از کاربردی‌ترین شگردها برای مهار این رفتار شرم‌آور در بین ایرانیان، آن است که هر یک از ما در نقش پلیس محیط زیست به وظایف شهروندی خود عمل کند.

5- برخی مواقع و این روزها بیشتر، کمتر توانسته‌ام به پرسش‌ها و درخواست‌های دانشجویان رشته‌های محیط زیست و منابع طبیعی، آن گونه که سزاوار بوده پاسخ دهم و می‌دانم که در برخی موارد، این کندی من در پاسخگویی سبب کدورت و ناخشنودی یا خدای ناکرده دلسردی یک جوان طرفدار محیط زیست را فراهم آورده است.

و امّا پنج اقدام مفید نگارنده در راستای حفظ محیط زیست:
1- کوشش برای انتشار تجربیاتم در حوزه محیط زیست و منابع طبیعی که تاکنون منجر به چاپ ده‌ها کتاب و مقاله و نیز انتشار بیش از 3 هزار صفحه مطلب در تارنمای مهاربیابان‌زایی شده است؛ تارنمایی که تاکنون بیش از یک میلیون بار دیده شده است.

2- تا آنجا که امکان دارد، می‌کوشم تا فرزندم – اروند – را با طبیعت وطن و مواهب آن آشنا کنم و به او بیاموزم که حفظ درختان و حمایت از حیوانات یک ارزش بزرگ محسوب می‌شود. از همین رو، تلاش کرده‌ام تا اروند را در اغلب سفرها و مأموریت‌ها با خود ببرم و به همین دلیل، بسیاری از مناطق کشور از جمله شهداد، شهر افسانه‌ای لوت، مناطق حفاظت شده تنگ صیاد، دنا، نایبند، سبزکوه، کویر مرنجاب، کوه سیاه و … را از نزدیک دیده است. شاید یکی از دلپذیرترین صحنه‌های زندگیم، تماشای آن لحظه‌ای بود که اروند داشت به پسر همسایه تذکر می‌داد: نباید دنبال گربه بیاندازی و او را اذیت کنی …

3- تلاش برای افزایش کیفیت زندگی محیط‌بانان و کمک به صدور چند حکم قضایی در حمایت از محیط زیست، همچنین جلوگیری از تصرف چند عرصه‌ی جنگلی توسط طبیعت‌ستیزان و روشنگری در باره‌ی عقوبت‌های سدسازی بی‌رویه در کشور.

4- تشویق مستقیم و غیرمستقیم علاقه‌مندان به محیط زیست برای ثبت اندیشه‌های خویش و کمک به رونق وبلاگستان سبز فارسی.

5- تدوین برنامه 20 ساله راهبردی بیابان – افق ایران 1404 و گنجاندن تمامی ملاحظات مسلم محیط زیستی که سرانجام پس از سه سال کار و تعامل گروهی از تأیید عالی‌ترین مقام وزارتی گذشته و در آخرین روزهای سال گذشته به تمام نهادهای پژوهشی و اجرایی کشور ابلاغ شد.

بار دیگر از بانی این ابتکار سبز قدردانی کرده و امیدوارم دوستان عزیز و سبزاندیشم به آن بپیوندند.

زمستان رفته‌ای … نوروزه حالا!

سه روزه رفته‌ای
سی روزه حالا
زمستان رفته‌ای
نوروزه حالا …
خودت گفتی سر وعده می‌آیم
شماره کن ببین چند روزه حالا …

    خطابم با توست … با تو که همه‌ی موجودیت و همه‌ی هویت و همه‌ی هستی‌ام را شکل داده‌ای … با تو که اگر نبودی، امروز نبودم یا نمی‌توانستم اینگونه با تو سخن بگویم …

    ایران من!
   دوستت دارم و می‌دانم که نتوانسته‌ام برای مصون ماندن تو از تخریب و ناپایداری کار چندانی انجام دهم … آیا شرمساری من می‌تواند اندکی از آلام تو کم کند؟!
   می‌دانم که رودخانه‌هایت یکی پس از دیگری در حال خشکیدن است و آنها که هنوز خشک نشده‌اند، از فرط آلودگی و تعفن دیگر نمی‌توانند پذیرای هیچ جانداری باشند …
   می‌دانم که آیه‌های وقارت – درختان کهنسالت – را به جرم مقدس بودن و به بهانه‌ی خرافه زدایی ایستاده اعدام می‌کنند …
    می‌دانم که تالاب‌های زیبا و روح‌نوازت به تلی از نمک و شن بدل گشته و می‌شوند …
   می‌دانم که شهر افسانه‌ای لوتت را با میدان کارزار اشتباه گرفته و به خمپاره و آرپی جی هفت بسته‌اند …
   می‌دانم که روزانه شمار بیشتری از گونه‌های گیاهی و جانوری‌ات در سیاهه‌ی سرخ موجودات در خطر انقراض جای می‌گیرند …
   می‌دانم که خلیج فارست دیگر نیلگون نیست و کشند قرمز، نفسش را بند آورده است …
   می‌دانم که مرجان‌های پری‌پیکرت در سواحل کیش از همیشه پژمان‌ترند …
   می‌دانم که رویشگاه‌های جنگلی‌ات را در بلوچستان به بهانه‌ی اشتغال‌زایی برای زنان معدوم می‌سازند …
   می‌دانم که درختان شناورت (مانگرو) را در نایبند مسموم ساخته‌اند …
   می‌دانم که هیچگاه تصور نمی‌کردی روزی دریاچه ارومیه به چنین حالی بیافتد …
   می‌دانم که زنده رودت – در سکوت و خموشی و بی‌تفاوتی ما – به مرده رود بدل شده است …
   می‌دانم که ساحل پرآب‌ترین رودت را با بیابان اشتباه گرفتند …
   می‌دانم که بسیاری از لاک‌پشت‌های قشم راه خود را گم کرده‌اند و بسیاری از لاک‌پشت‌های پریشان در پریشان‌حالی از جهنمی که برایشان ساخته‌ایم رها شدند و به آسمان‌ها پرکشیدند …
   می‌دانم که چندسالی است نتوانستی میزبان خوبی برای میلیون‌ها پرنده‌ی مهاجری باشی که هزاران سال است به میزبانی تو افتخار می‌کردند و از سیبری به سوی تو بال می‌گشودند …
   و می‌دانم که از این همه غفلت، از این همه بی‌مهری و از این همه نابخردی دلت به درد آمده است …

    حق داری ایران من!
   اما به همین ساعات مقدس و به همین لحظه‌های ناب قسمت می‌دهم که از گناهان ما درگذری … به همین ارزشمندترین و دیرینه‌ترین روز ایرانیان، نوروز باستانی از تو می‌خواهم تا یکبار دیگر نوشخند مهرآمیزت را به ما نشان دهی … زنده‌رودت را به خروشانی … کاکل سپید دماوند را به درخشانی … نیلی آب‌های خلیج فارس را به او بازگردانی و پرندگان مهاجر را در خود بپذیری …

باور کن نوروزه حالا …
خودت گفتی سر وعده می‌آیی
شماره کن ببین
چند روزه حالا …

نوروز - دیرینه ترین شادمانه ایرانی - مبارک ...

    در واپسین لحظه‌های سال کهنه، برای ایران و ایرانی و برای زمین و زمینیان … بهترین‌ها را آرزو دارم و امیدوارم که سال آینده شاهد جلوس آن کاندیدایی بر کرسی ریاست جمهوری ایران عزیز باشیم که در عمل و با برنامه‌هایش نشان دهد که می‌خواهد سرسبزی و شکوفایی و نشاط از دست رفته‌ی طبیعت این کهن بوم و بر مقدس را به او بازگرداند.

نوروز 1388 گوارای وجود …

دیروز ناصر کرمی همه را شوکه کرد!

ناصر کرمی در حال سخنرانی - 14 اسفند 87

     روز گذشته در نشستی که قرار بود با محوریت نقش تشکل‌های مردم‌نهاد در احیای دوباره‌ی منابع طبیعی کشور برگزار شود؛ دکتر ناصر کرمی – به عنوان یکی از سخنرانان مراسم – به روال معمول و انحصاری خود! ادامه داد و گفت: امروز می‌خواهم اندکی از بار گناه غیبت‌هایی که تاکنون در پشت سر تشکل‌های فمینیستی کشور کرده‌ام، بکاهم و در حضور برخی از نمایندگان نسوان در این تالار، همان انتقادها را دوباره طرح کنم تا بلکه از بارگناهانم کاسته شود! او گفت: حقیقت داستان این است که تشکل‌های زیست‌محیطی در این کشور، بسیار بیشتر از آن چیزی که استحقاق و ظرفیتش را داشتند از طرف رسانه‌ها – و به ویژه  همشهری – مورد توجه قرار گرفته‌اند، در حالی که خودشان بهتر از هر کسی می‌دانند که کمتر از آن چه که نشان داده‌اند، توانسته‌اند به حال محیط زیست و منابع طبیعی ما مفید واقع شوند. کرمی افزود: به راستی چند نفر از اعضای این تشکل‌ها را سراغ دارید که حاضر باشد یک شب را در کویر یا دیگر مناطق طبیعی که قرار است مورد تهاجم طبیعت‌ستیزان قرار گیرند، سرکند و از موجودیت محیط زیست عملاً دفاع کند؟ او گفت: من بارها از دوستانی که قصد برگزاری میتینگ‌های سبز به نشانه‌ی مخالفت با فلان اقدام یا توسعه‌ی ضد محیط زیستی را داشته‌اند، خواسته‌ام تا از این کار منصرف شوند! چرا که آنگاه مخالفان بحث‌های محیط زیستی درخواهند یافت که ما تا چه اندازه تنها و کم‌جمعیت و بی‌طرفدار هستیم.
    امّا ناصر کرمی به این هم اکتفا نکرد و ضمن انتقاد بی‌پرده از تشکل‌های مرتبط با زنان، نه‌تنها نقش آنها را در مباحث محیط زیستی بسیار کم‌اهمیت و کم‌رنگ برشمرد، بلکه حتا تأثیر آنها را در استیفای حقوق واقعی زنان هم با علامت سؤال جدی مواجه کرد! او گفت: این تشکل‌ها فکر می‌کنند همه مشکلات زنان ما، در خشونت همسرانشان بر علیه آنان و یا اعتراض به حکم اعدام چند زن خلاصه می‌شود. کرمی گفت: اتفاقاً من پرونده‌های برخی از این زنان در انتظار اعدام را مطالعه کردم و در کمال حیرت دیدم آنها با چه سنگدلی و قساوت کم‌نظیری نه‌تنها شوهران خود را کشته‌اند، بلکه اجسادشان را نیز مثله کرده بودند! – در این هنگام، الهه موسوی (سردبیر سبز پرس) به نشانه‌ی مخالفت با این سخن گفت: باید دید شوهران آنها چه بلایی بر سر ایشان آورده‌اند که آنها چنین تاوانی را بر شوهران‌شان حلال دانسته‌اند! – به هر حال، سخنان کرمی در انتقاد از عملکرد زنان – به قول او شبه روشنفکر – جامعه چنان بود که حتا آقای دکتر تقی‌فرور (همسر خانم دکتر خدیجه رضوی) را هم به پاسخگویی و دفاع از موضع زنان واداشت.

سردبیر دو خبرگزاری محیط زیستی ایران در کنار هم - الهه موسوی و ناصر کرمی

    در مجموع اگر بخواهم بین محتوای سخنان سخنران اول – آقای دکتر فرود شریفی، رییس سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور – و ناصر کرمی مقایسه‌ای بکنم. باید اعتراف کنم که هر چقدر حرف‌های فرود شریفی تکراری، ملا‌ل‌آور و خواب‌کننده‌ی حضار بود؛ کرمی توانست نه‌تنها چرت حاضران را بپراند، بلکه شورآفرین باشد! به قول تقی‌فرور، حرف‌های کرمی آدم را تحریک می‌کند تا به رغم میل باطنی خود از لاکش به درآمده و پاسخ بدهد!
    و این خصلت کرمی است … او یکه و تنها پرچم مخالفت با نظریه‌ی جهان‌گرمایی را به اهتزاز درآورده  و سال گذشته حاضر شد، در تالار انجمن جامعه‌ی مهندسین کشور در برابر همه‌ی موافقان این نظریه بایستد و از موضع‌اش کوتاه نیاید. یادم هست برای آن همایش به اتفاق گرگ خاکستری عزیز چقدر به دنبال یک مخالف گشتیم تا تنور مباحث را گرم کند و عاقبت هیچکس جز ناصر کرمی را نیافتیم. امروز هم به نظرم کرمی تنها روشنفکر انتلکتوال جامعه‌ی معاصر باشد که حاضر است به صراحت به انتقاد از نقش همتایان مؤنس خود در جامعه بپردازد!
    بیاییم همه برای بقای عمر و سلامت ناصر کرمی عزیز دعا کنیم!

تقی فرور - رزاقی و ...

    در حاشیه:
   – ادعای جناب فرود شریفی در این نشست با بی‌تفاوتی و سکوت کامل حاضران مواجه شد و هیچکس نپرسید که جناب معاون وزیر بر اساس کدام ارزیابی‌های دقیق علمی و پایش چه شاخص‌ها و پیراسنجه‌هایی به این نتیجه رسیدند که: پس از 40 سال، امسال برای نخستین بار توانستیم میزان تخریب منابع طبیعی کشور را با میزان احیاء آن به تعادل رسانده و در حقیقت تخریب را به صفر برسانیم!» اگر اینگونه است، چرا از نظر نرخ فرسایش آبی و بادی همچنان در خوشبینانه‌ترین حالت ممکن، فشاری بیش از شش برابر میانگین جهانی را تحمل می‌کنیم؟ چرا دو سوم از گونه‌های اندمیک ما در سیاهه‌ی گونه‌های در خطر انقراض قرار گرفته‌اند؟ چرا آلودگی هوا به یکی از مهم‌ترین قاتلان خاموش زیستمندان ایران بدل شده است؟ و چرا روند نابودی بوم‌سازگان‌های آبی کشور، هیچگاه تا به این حد نگران‌کننده و شتابناک نبوده است؟!
   – حضور جناب احمد‌پور عزیز که از گیلان خود را به مراسم رسانده بود، برایم بسیار دلگرم‌کننده بود. او به راستی نشان داد که حفظ محیط زیست برایش بیش از رفاه شخصی اهمیت دارد. در ضمن انتقاد گزنده‌ی وی از مدیریت برگزاری مراسم و نیز نوع نگاه حاکم بر دو سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور و سازمان حفاظت محیط زیست نیز با عکس‌العمل شدید برخی از مدافعان سازمان روبرو شد. ایشان این را هم اضافه کردند که چرا همچنان باید نام خانم دکتر توسلی به عنوان نماینده‌ی تشکل‌های زیست‌محیطی کشور مطرح باشد، در صورتی که ایشان دو سال است از این مقام برکنار شده‌اند!
    – اغلب خبرنگاران حاضر در نشست، پس از پایان سخنان دکتر شریفی جلسه را ترک کردند! چرا که خود دکتر شریفی هم چنین کرد و مطابق معمول آمد و حرف زد و بدون آن که بشنود، رفت … اما به باور من، عملکرد اغلب نمایندگان رسانه‌های گروهی حاضر در نشست که به هر حال ادعای سبز بودن دارند، بسیار غم‌انگیز‌تر و ناامید‌کننده‌تر بود و آدم را به یاد گفته‌های ناصر کرمی عزیز می‌انداخت!
   – متأسفانه از این نشست که قرار بود همه‌ی تشکل‌های مردم‌نهاد در آن حضور داشته باشند، استقبال درخور توجهی به عمل نیامد و در حقیقت بر خلاف تیتری که انتخاب کرده بودم، چهارشنبه بسیاری نیامدند! به خصوص از دکتر پرویز کردوانی هم خبری نشد.
   – و در نهایت، یک اعتراف تلخ! باید با شهامت اعلام کنم آنها که نتوانستند یا نخواستند خود را در چهاردهمین روز اسفند به تالار اجتماعات سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور برسانند، چیز زیادی را از دست ندادند!
    امید که نشست‌هاای آینده با برنامه‌تر و منسجم‌تر برگزار شوند.

براي پاسداشت هويت ايراني سرزمين مادري

ايران چك جديد ۵۰ هزارتوماني كه واتر مارک آن تصوير شاعر بنام ايراني «فردوسي» است و براي اين چک از دو نخ امنيتي در ساخت کاغذ آن استفاده شده است.

  آرمين منتظري عزيز، در تازه‌ترين يادداشت خانه‌ي مجازي‌اش، پيشنهاد سازنده‌اي را مطرح كرده و از همه‌ي نويسندگان وبلاگ‌نويس درخواست كرده تا از اين پيشنهاد حمايت كنند.
    به باور من، پيشنهاد آرمين، مي‌تواند كاملاً عملي و مؤثر باشد؛ به ويژه در شرايطي كه هر روز با هجمه‌اي جديد و شگردي نوين براي «ايران‌زدايي» از مواهب و ميراث‌هاي ملّي اين بوم و بر مقدس مواجه هستيم.
    يك روز ابن سينا را از ما مي‌گيرند، روز ديگر رازي را … روزي مولانا و ديگر روز ملا نصرالدين را …
   بنابراين، محمّد درويش هم مشتاقانه به پيشنهاد آرمين عزيز مي‌پيوندد و صميمانه از مسئولين امر در وزارت اقتصاد و دارايي و بانك مركزي مي‌خواهد – تا در ادامه اقدام مثبت خویش – از نقش برجستگان ادب و دانش پارسي در سيماي واحد پول  ايران (چه به صورت اسكناس، سكه يا چك مسافرتي) استفاده كنند و افزون بر آن، نام جاودان خليج فارس و جزاير ايراني هفت گانه‌ي موجود در آن را بر اين نقوش اعتباري حك كنند.

مولاناابوريحان بيرونيفردوسي

    يادمان باشد، مولانا، فردوسي، خيام، نظامي، ابوريحان بيروني، حافظ، سعدي، ابن سينا … نيما، سپهري، شاملو و … از سرآمدگان ادب و دانش ايران‌زمين هستند كه نه فقط در محدوده‌ي جغرافيايي زادگاه‌شان، كه در سراسر گيتي نقشي از فرزانگي برجاي نهاده و ميراثي جهاني به شمار مي‌روند؛ ميراثي كه بايد سزاوارانه نشان دهيم كه قدرشان را مي‌دانيم و خاك پاي‌شان را تا ابد در اين آب و خاك حرمت مي‌نهيم.

خيام

    از همين رو، از يكايك خوانندگان گرامي اين سطور تقاضا مي‌كنم تا از اين طرح حمايت كرده و با اختصاص يك يادداشت، به اين موضوع در وبلاگشان و يا ارسال آن از طريق ايميل براي دوستان، نشان دهيم كه ايرانيان، به رغم برخورداري از فرهنگ‌ها، مذهب‌ها، قوميت‌ها، زبان‌ها و منش‌هاي رفتاري متنوع، همواره بر گرادگرد هويت ملّي و ارزش‌هاي ديرينه‌ي فرهنگي‌شان متحد و يكپارچه عمل كرده و اين گرانيگاه فاخر و اصيل «ايراني» را هرگز براي هيچ مصلحت قومي و بخشي فدا نمي‌كنند.

روز ملّي «خليج فارس» را چگونه بايد پاس داشت؟!

      در واپسين روزهاي حضور سيد محمّد خاتمي بر صدر شوراي عالي انقلاب فرهنگي، يعني در 22 تيرماه 1384، رييس جمهور وقت ايران، بر پاي مصوبه‌اي مهر تأييد زد كه به موجب آن، دهم ارديبهشت ماه هر سال، آيين‌هاي نكوداشت «روز ملّي خليج فارس» برگزار خواهد شد؛ روزي كه يادآور فرار اشغال‌گران پرتقالي بعد از 117 سال تسلط جابرانه‌ي سواحل جنوبي كشور (21 آوريل 1622 ميلادي) و در پي رشادت‌هاي سپاه ايران به رهبري اميرالامراي فارس (امام قلي‌خان) بود.
    و فردا، سوّمين سالي است كه اين مناسبت را بزرگ داشته و گرامي مي‌داريم.
   خليج فارس، هرچند بزرگترين خليج جهان نيست (دو خليج مكزيك و هودسن در آمريكا، بزرگ‌تر از خليج فارس هستند)، امّا بي‌شك يكي از مهم‌ترين خليج‌هاي گيتي از منظر ملاحظات جغرافياي سياسي (ژئوپلتيك) و حقوق بين‌الملل است. خليجي كه اينك بيشترين محموله‌هاي گران‌قيمت نفتي را از خود عبور داده و از همين رو، داراي كلكسيوني از مرگبارترين سلاح‌هاي فرامدرن دريايي است.

عكس از ويكي پديا

     آنقدر كه اگر مي‌توانستيم فرض كنيم ممكن است روزي زيستمندان ارزشمند خليج فارس به سخن آيند و كليله و دمنه‌اي ديگر آفريده شود، بي‌شك، دل پردردي از آدم‌زميني‌هاي خودخواه و آزمند داشته و آنها را هرگز به دليل جاه‌طلبي‌ها و تماميت‌خواهي‌هاي كوته‌نظرانه‌اشان نخواهند بخشيد. فقط كافي است ببينيم، اغلب شيخ‌نشين‌هاي آن سوي اين خليج نيلگون به بهانه‌ي توسعه و جذب گردشگر، چه تجاوزها و نابخردي‌ها كه نمي‌كنند و چه بلاها كه بر سر اين محيط آبي استثنايي نمي‌آورند، تا آنجا كه با افتخار از ساخت جزاير اقماري مصنوعي به شكل نخل دفاع مي‌كنند. ناوشكن‌هاي ريز و درشت قدرت‌هاي جهاني نيز آنچنان بلايي بر سر موجودات اين خليج يگانه آورده‌اند كه احتمالاً بر سامانه‌ي جهت‌يابي بسياري از ماهي‌ها (بخصوص دلفين‌ها) آثار منفي برجاي نهاده است.

    اين درحالي است كه ايرانيان نيز، كم پساب و فاضلاب سمي و مواد نفتي به اين زيست‌بوم دريايي بي‌نظير نريخته و به بهانه‌ي سدسازي و تأمين آب و پتروشيمي و … كم از حجم آب‌هاي شيرين وارد شده به آن نكاستند يا كيفيتش را كاهش ندادند.
    و ناسازه يا پارادوكس ماجرا در همين نكته نهفته است. موضوع مهمي كه عموماً در چنين مناسبت‌هايي مغفول مي‌ماند.

نقشه‌ای که توسط استخری جغرافیدان ایرانی در قرن ۹ میلادی در کتاب الاقالیم رسم شده است، و در آن نام «دریای فارس» (بحر فارس) برای خلیج فارس بکار رفته است.

     راست آن است، خليج فارس به شهادت اسنادي كه از سفرنامه‌ي فيثاغورث در 570 سال پيش از ميلاد مسيح بدست آمده تا نقشه‌هاي جغرافيايي استرابن در 2 هزار سال پيش و استخري در قرن نهم ميلادي و … با همين نام و صفت فارس يا پارس خطاب مي‌شده است؛ در حالي كه قدمت موج معترضين به نام اين خليج، حداكثر به سال‌هاي ظهور پان‌عربيسم توسط قاسم در عراق و ناصر در مصر مي‌رسد.
امّا براي بزرگداشت و اهميت بخشيدن به نام فارسي اين خليج راهبردي، بايد نشان دهيم كه علاوه بر پاسداري از نامش، توانايي حفاظت از كيفيت آب و حيات زيستمندانش را هم داريم و نخواهيم گذاشت تا توان زيست‌پالايي آن دچار خدشه شود.

    فرازناي كلام آن كه:
    يادمان باشد، روز ملّي خليج فارس فرا مي‌رسد، امّا بلنداي اين روز را نبايد محدود به بامدادان تا شامگاهان دهم ارديبهشت كرد؛ بلنداي اين روز، همپاي حيات 5 هزارساله‌ي تمدّن يك ملّت و ديرينگي تاريخ است. بلنداي اين روز، حرمتي برابر با خون تمام شهيدان و اشك تمام مادران و شيون تمام كودكاني دارد كه براي ماندگاري اين بوم و بر مقدس از شيرين‌ترين و عزيزترين بخش زندگي‌شان گذشتند و رنج آوارگي و غم فراغ بهترين كسان‌شان را با خويش حمل كردند.
    خليج فارس مي‌تواند و بايد كه نشانه‌ي اقتدار و شوكت و اميد ايران و ايراني باشد و بماند.
    پس در آيين‌هاي گرامي‌داشتش، نه فقط براي نام زيباي ايراني‌اش كه براي حفظ توان بوم‌شناختي و حيات زيستمندانش هم پيمان ‌شويم.

براي ريحانه‌هاي معصوم و پاك‌نهاد سرزمين مادري

اين دستهاي چروكيده و خشك‌شده نبايد دستهاي ريحانه باشد! دختربچه‌اي كه فقط شش سال دارد …

      در هنگامه‌ي اعتلاي خورشيدي، در موسم پراكنش عطر سنبل‌ها و بهارنارنج‌ها و در جشن رويش دوباره‌ي جوانه‌ها و لبخند سپيد شكوفه‌هاي بادام و سيب، ايرانيان در هر جاي اين كره‌ي خاكي كه باشند، دوباره برمي‌خيزند، خاك كهنگي مي‌زدايند، تن‌پوش نو بر تن مي‌كنند و با سمنو و سنجد و سيب و … سبزه به استقبال اين ديرينه‌ترين، واقعي‌ترين و طبيعي‌ترين جشن زمين مي‌روند؛ جشني كه هيچ قدرتي، هيچ ايدئولوژي‌اي و هيچ مصلحتي تاكنون نتوانسته دربرابرش قدعلم كند و اين آيين را به حاشيه راند.

ريحانه

بياييم تعارف را كنار بگذاريم و براي لحظاتي كوتاه هم كه شده حقيقت را ببينيم. به راستي در بين تمام آيين‌هاي متعددي كه در طول سال و به ضرب حضور در برگ‌هاي تقويم رسمي، پاس داشته مي‌شوند، كداميك مي‌توانند با نوروز، چهارشنبه‌سوري و سيزده‌بدر برابري كنند؟! مگر جز اين است كه مفهوم جشن ملي و نكوداشت خودجوش را فقط و فقط در هنگامه‌ي بهار است كه مي‌بينيم و درك مي‌كنيم؟

ريحانه

قدر اين موهبت را بدانيم، اين‌ها يگانه و شايد تنها زنجيرهاي مستحكمي باشند كه هويت ايراني را، فارغ از هر قوميت و زبان و مذهبي كه دارد، قوام و دوام مي‌بخشد. اين‌ها قوي‌ترين پادزهرهايي است كه در طول همه‌ي سده‌هاي پرشمار گذشته، اين بوم و بر مقدس را از گزند شوكران افراط‌گرايي و تجزيه‌طلبي مصون داشته است.
قدر اين ستاره‌هاي درخشنده‌ي فرهنگي را بدانيم و سهواً يا عمداً كاري نكنيم تا پيوندهاي ايرانيت ما سست شود.

دختري جوان از اهالي فارسان بختياري - شهريور ۱۳۸۶دوستان ريحانهسيماي زندگي ييلاقي در دامنه‌هاي زردكوه

    و امّا بعد …
    سال 1386 هم به پايان رسيد؛ سالي كه در شش‌ماهه‌ي نخستش، اغلب نقاط ايران، طعم يك ترسالي دلچسب را چشيدند و پس از سال‌ها، بيشتر آبخوان‌ها و تالاب‌هاي ما با صداي آب و رطوبت زندگي‌سازش آشتي كردند … و البته در شش‌ماهه‌ي پاياني‌اش به جز ديار سيستان و بلوچستان و تاحدودي، برخي از نواحي مركزي، بيشتر مناطق كشور، به رغم تحمل بي‌سابقه‌ترين سرما و برودت قرن، از ريزش‌هاي آسماني درخوري بهره‌مند نشدند.
در هزار و سيصد و هشتاد و شش، زخم‌هاي طبيعت وطن، نه‌تنها التيامي نيافت، بلكه در اغلب حوزه‌ها بر وخامت و جراحتش افزوده شد؛
در هزار و سيصد و هشتاد و شش، شاهد مرگ خاموش و غم‌انگيز هشت‌هزار درخت پانصد‌ساله در تنگه‌ي بلاغي بوديم؛ شاهد خشكيدگي طشك و بختگان و مرگ چندين هزار فلامينگو؛
در هزار و سيصد و هشتاد و شش، به نخستين كشور تخريب‌كننده‌ي خاك در جهان ارتقاء يافتيم و به قول ناصر كرمي عزيز، به اندازه‌ي حجم آن سه جزيزه خاك بر باد داديم؛
در هزار و سيصد و هشتاد و شش، يكي از فرزندان فرهيخته‌ي خود – دكتر هرمز اسدي – را از دست داديم؛ دانشمند عاشقي كه شايد تا سال‌ها نتوان جايگزيني برايش يافت؛
در هزار و سيصد و هشتاد و شش، درياچه‌ي اروميه را در كمترين سطح و حجم خود تجربه كرديم و در همان حال براي افتتاح پل معروفش سر و دست شكستيم. همان گونه كه براي ويراني جنگل زيباي ابر به بهانه احداث جاده و مجوز برپايي كارخانه پتروشيمي در ميانكاله هم چنين كرديم و در برابر ويراني عرصه‌هاي طبيعي و ايستگاه‌هاي پژوهش منابع طبيعي خويش در زردكوه بختياري، كام‌فيروز فارس و مارگون ياسوج هم سكوت كرديم و خاموش مانديم.
و البته همه‌ي خبرها هم بد نبود، اينكه هنوز مديراني وجود دارند كه حتا در برابر فرمان وزير و استاندار مي‌ايستند تا طبيعت را حفظ كنند، آنگونه كه در ماجراي جنگل لاكان گيلان و تايباد خراسان رخ داد، جاي اميدواري فراوان دارد؛ اينكه سرانجام يك كانديدا براي نمايندگي مجلس اعلام موجوديت كرد، آن هم فقط با شعار حفظ محيط زيست (هر چند رأي نياورد)؛ اينكه كماكان بر شمار وبلاگ‌هاي سبز در دنياي وبلاگستان افزوده مي‌شود و به همت مهدي اشراقي عزيز، اين جمع سبز از هويتي ممتاز نيز برخوردار شده و حتا اجتماعاتي را در سطح تهران و شهرستان‌ها برپاكردند و اينكه فعاليت قلم‌به دستان سبز در عرصه مطبوعات كشور نيز از چنان اعتنايي برخوردار مي‌شود كه مورد تشويق و تقدير قرار مي‌گيرند، جاي اميدواري فراوان دارد و بخصوص بايد از حضور صفحات سبز در روزنامه‌هاي جام‌جم، اعتماد، اعتماد ملي، تهران امروز، كارگزاران، همشهري و نيز خبرگزاري ايسنا و فارس ياد كرد كه به ويژه در روزنامه همشهري، به همت اسدالله افلاكي و ناصر كرمي عزيز، همچنان بيشترين حجم از صفحات ثابت به محيط زيست اختصاص دارد؛ روزنامه‌اي كه كماكان عنوان سبزترين روزنامه‌ي كشور را مي‌تواند براي نزديك به دو دهه فعاليت، از آن خويش سازد. در همين جا نيز، موفقيت برون‌مرزي اخير اسدالله افلاكي عزيز را به او و روزنامه همشهري تبريك مي‌گويم.

يك زمين فوتبال استثنايي در دامنه زردكوه بختياري - شهريور ۸۶

     و امّا بعدتر …
     در آخرين روزهاي تابستان سال 86 مهمان مردم خونگرم و صميمي زردكوه بختياري بودم و در ديار امام‌زاده سر آقا سيد، آبشار عليخان و غار يخي (از توابع شهرستان فارسان)، دختركاني را ديدم كه با فروش گونه‌هاي دارويي و خوش‌عطر دامنه‌هاي زردكوه روزگار مي‌گذراندند … دستان ريحانه را ببينيد تا دريابيد كه روزگار سرزمين مادري‌مان، حتا در پرآب ترين و زيباترين و بهشتي‌ترين مناطقش، روزگار چندان مناسبي نيست.

بند رخت در دامنه‌هاي زردكوه!

      بياييم در آستانه‌ي نوروز 1387 با خود پيمان بنديم كه براي كودكان پاك‌نهاد اين سرزمين و براي آفرينش لبخند بر صورت معصوم و زيباي‌شان هرچه در توان داريم، به كار بنديم.

اهالي غار يخيسيماي زندگي ييلاقي در دامنه‌هاي زردكوه- كليك كنيد


    اي ايران من! در واپسين ساعات از سال 1386 خورشيدي، از پروردگار مهربان مي‌خواهم تا روزگاراني آبي، طبيعتي شاداب، رودخانه‌هايي پرآب و مردماني پويا، كوشنده، هنجارشكن و جمودناپذير ارزاني‌ات دارد كه بي‌شك سزاوارش هستي.

 نوروزتان پيروز باد …

    سالي به دور از غم و درد و رنج براي همه‌ي هموطنان عزيزم آرزو دارم.

انارهاي برفي!

با كليك بر روي تصاوير مي توانيد آنها را در ابعادي بزرگتر مشاهده كنيد.با كليك بر روي تصاوير مي توانيد آنها را در ابعادي بزرگتر مشاهده كنيد.

     به شهادت آمارهاي موجود ثبت شده در سامانه‌ي هواشناسي كشور، سرما و برف اين روزهاي اغلب نقاط ايران، به ويژه پايتخت را در 60 سال اخير بي‌سابقه دانسته‌اند.

با كليك بر روي تصاوير مي توانيد آنها را در ابعادي بزرگتر مشاهده كنيد.با كليك بر روي تصاوير مي توانيد آنها را در ابعادي بزرگتر مشاهده كنيد.

      اين برودت در حالي ايران‌زمين را دربرگرفته كه مردمان اغلب نقاط كانادا و آمريكا (از جمله واشنگتن دي سي)، بهاري‌ترين روزهاي ژانويه‌ي خود را در زمستان 2008 مي‌گذرانند. رخدادهايي كه نشان مي‌دهد پديده‌ي تغيير اقليم (Climate change) به مرزهاي كاملاً محسوس و قابل باورتري رسيده است …

كلبه برفي - ۱۶ دي ماه ۸۶ با كليك بر روي تصاوير مي توانيد آنها را در ابعادي بزرگتر مشاهده كنيد.باغ يخ زده ژاپني - ۱۹ دي ماه ۸۶

     اما … و اما فارغ از دغدغه‌هاي اقليم‌شناختي، چهره‌ي اين روزهاي زيست‌گاه‌مان، سپيد‌تر و روشن‌تر از هر زمان ديگري به نظر مي‌آيد و نگارگر آسماني ما، مناظري شورانگيز و بيادماندني را به تصوير كشيده است كه دريغم آمد در خانه‌ي مجازي‌ام به آن اشاره نشود.

با كليك بر روي تصاوير مي توانيد آنها را در ابعادي بزرگتر مشاهده كنيد.با كليك بر روي تصاوير مي توانيد آنها را در ابعادي بزرگتر مشاهده كنيد.

آبشار برفي!با كليك بر روي تصاوير مي توانيد آنها را در ابعادي بزرگتر مشاهده كنيد.قنديلهاي يخ زده!

پس اين انارهاي برفي به همراه تصاوير زيباي ديگري از سيماي برفي باغ ملي گياه‌شناسي ايران پيش‌كش شما باد …

مهار بيابان زايي بر روي درياچه يخ زده باغ ملي گياه شناسي! - ۱۹ دي ماه ۸۶

تصاوير بيشتر را در فوتوبلاگ ببينيد.

 

– از جناب حميد تهراني عزيز بابت مهرباني‌هايش سپاسگزارم.