این روزها دوباره به دلیل قطع چند درخت چنار در تهران و سخنان حیرت انگیز یک مقام مسئول در شهرداری تهران، یاد این تابلوی هنرمندانه افتادم. ادامهی خواندن
بایگانی دسته: فرهنگ
آنها هم عشق را میفهمند! مگر این بوسه را نمیبینید؟
خواهر خوبم – خاطره حجازی – شاعرهی فرزانه و طبیعت دوست ایرانی که این روزها عمرش را برای نجات امپراتور دره شهبازان (سمندر لرستانی) مصروف میدارد، قطعه شعری سروده و آن را به شما خوبان روزگار، خوانندگان عزیز یادداشتهای محمّد درویش تقدیم کرده است.
به همین بهانه و با کمک شکار استثنایی یک هنرمند عکاس به نام حسن مقیمی، کوشیدهام تا در تازهترین یادداشتم در خبرآن لاین، ارزش شکار را به یک ضد ارزش بدل سازم.
گزارش ملاقات گروهی از فعالان محیط زیست با محمّدرضا عارف
این دومین بار بود که در طول دو ماه گذشته، مرد مهجور دیار یزد را میدیدم و دستش را به گرمی میفشردم. در نخستین دیدار، هنوز رقابتهای انتخاباتی داغ نشده بود و یادم هست که به دکتر توفیقی (رییس ستاد تبلیغات ریاست جمهوریاش) گفتم که چرا اولویت شعارهای سه گانه محمد رضا عارف را باید از چپ به راست خواند و نه از راست به چپ!
این بار اما ماجرای رقابت یازدهم به پایان رسیده بود و اینک نگارنده به همراه تنی چند از نمایندگان تشکلهای مردمنهاد در حوزه محیط زیست و نیز شهرام کیادلیری (رییس شجاع باغ گیاه شناسی نوشهر) به دیدن مردی میرفتند که با دادن پاس طلایی منجر به زدن گل در دقیقه 90 توسط حسن روحانی شد تا بازی به وقت اضافی هم کشیده نشود …
و البته چه کسی است که پاس دهندهها را دوست نداشته باشد؟ آنها به واقع الگوی بازی جوانمردانه هستند چه در صحنه مستطیل سبز و چه در صحنه سیاست خاکستری! نه؟
شرح مفصل و مصور این دیدار یک ساعته را میتوانید در خبرآن لاین بخوانید …
فقط تنها نکتهای را که آنجا نمیتوانید بخوانید، پاسخ دکتر محمّد رضا عارف به پرسشی بود که مطرح کردم! آن را هم اینجا برای کسانی که دوست داشته باشند و از من بپرسند، خواهم گفت!
جشن مردم در دماوند از بروز یک مصیبت در رینه جلوگیری کرد!
این تصویر پیروزمندانه اروند است که در پایان دو ساعت تلاش مردمی برای مهار یک آتش سوزی گسترده در مراتع بین پلور و رینه، در ظهر چهاردهمین روز از تیرماه 1392 ثبت شده است …
دیروز به همراه 10 هزار نفر دیگر از مشتاقان دماوند، رفته بودیم تا در جشن تیرگان شرکت کرده و بزرگترین اجتماع فعالان محیط زیست در ایران را رقم زنیم. اروند هم با خود یک تفنگ آبپاش آورده بود تا مراسم ویژه این جشن را برپادارد! غافل از این که این بار قرار بود از آب موجود در تفنگ آبپاشش برای کارکردی دیگر بهره برد!
خوشحالم که در بین چنین مردمی زیست میکنم، مردمی که وقتی صدای کمک طبیعت را میشنوند، بدون مراعات اصول حرفهای! در پیشتازی برای کمک از یکدیگر سبقت میگیرند و من این سبقت غیر مجاز را البته دوست دارم! شما چطور؟
کاش مأمورین و مدیران مربوط در یگان حفاظت منابع طبیعی هم از مردم یاد بگیرند …
گزارش مصور این رویداد را در وبلاگ نخبگان خبرآن لاین منتشر کردهام که میتوانید با عنوان: « سرعت عمل حیرتانگیز یگان حفاظت » در این نشانی ببینید و بخوانید.
عکسهایی که بی اختیار هر حال بدی را خوب میکند! نمیکند؟
نگاه کنید به قاب زیبایی که حسین اسماعیلی، عکاس خوش ذوق خبرگزاری مهر برای ما انتخاب کرده و لذت ببرید از زندگی در سرزمینی که نامش ایران است و به رغم همهی زخمها و دشواریهایی که میدانید و میدانیم که بر آن تحمیل شده، مردمانی دارد که مترصد یافتن بهانهای برای پایکوبی هستند. ادامهی خواندن
راهکار گوسفندان برای گذر از سوزش خورشید تموز!
نرم نرمک هوا دارد گرم و گرمتر میشود … گوسفندها میدانند که چه گرمایی است! اما شاید نمیدانند که راههای بهتری برای گریز از گرما هم وجود دارد!
برای مقابله با داغی آفتاب در زمانهای که خورشیدش سوزانتر میشود، تنها راه «گوسفندوار زندگی کردن» نیست! هست؟
گاه اگر سایهها کم میشوند، بهترین راه، کاشت درختانی جدید است! نه؟
خواننده عزیز دل نوشتهها! به این تصویر خوب دقت کنید … چه میبینید؟
آیا متوجه رفتار متفاوت دو گوسفند در این گله شدید؟ به ویژه یکی از آنها که رنگی مشکی دارد و برای خود در بالادست (گوشه بالا سمت چپ عکس)، یک سایهی انحصاری هم یافته است! آن دیگری هم که انگار تسلیم سرنوشت شده و ترجیح میدهد گرفتن حمام آفتاب را یک انتخاب نشان دهد تا یک اجبار! شما کدام راهکار را میپسندید؟ رفتار آن گله را … آن گوسفند مشکی رنگ را … آن دیگری را که حمام آفتاب گرفته و یا …؟!
به هر حال، آنچه که در این عکس خودنمایی میکنه، برهنگی و تخریب شدید پوشش گیاهی منطقه و وجود آثار میکروتراس است که آشکارا نشان می دهد: میزان حضور گوسفندها به هیچوجه متناسب با توان پذیرایی سرزمین نبوده و در نتیجه نه غذایی مانده برای گوسفندان و نه حتا سایه ای درخور! بنابراین، مشخص است که نه یک چوپان که چند نسل از چوپان ها در مدیریت گوسفندان راه را به خطا رفتهاند! نرفتهاند؟
انعکاس در:
برای امیدی که رفت تا امیدمان زنده بماند …
حرکت جوانمردانه امید عباسی، روز گذشته با اهدای کلیه و کبد از کالبد بی جانش، کامل شد تا اسطورهای به اسطورههای پرشمار وطن افزوده شده و از این که در این بوم و بر میزییم؛ در کنار چنین انسانهای شریفی، بیش از پیش به خود ببالیم و با افتخار ایرانی بودنمان را به رخ بکشیم. ادامهی خواندن