بایگانی نویسنده: محمد درویش

درباره محمد درویش

در دل‌نوشته‌ها كوشيده‌ام كه نسبت معني‌دارتري با خودم داشته باشم! براي همين ممكن است در مورد هر چيز جور و ناجوري، دست‌نوشته‌اي «درويشي» ببينيد!!

آقاي رييس‌جمهور ، امروز باز 24 آبان ماه بود!

«اگر کسى دقت نکند، ممکن است خيال کند افرادى نشسته‏اند و انشاء نوشته‏اند؛ ولى نه، بدانيد انشاء نيست. کلمه کلمه‏ى اين چشم‏انداز – با تأکيد مى‏گويم – محاسبه شده است. اينکه ما گفتيم در بيست سال آينده مى‏خواهيم کشورِ اول منطقه در اين خصوصيات باشيم و اين شاخص‌ها را داشته باشيم – که در سند دو صفحه‌اىِ چشم‏انداز ذکر شده – کلمه کلمه‏ى اينها بررسى و محاسبه و کارشناسى شده است

آيت‌الله خامنه‌اي

سال گذشته در چنين روزي و خطاب به مقام نخست اجرايي كشور، يادآور شدم كه امروز نخستين روز از چهارمين سال ابلاغ سند چشم‌انداز 20 ساله‌ي كشور است؛ سندي كه توسط عالي‌ترين مقام نظام جمهوري اسلامي در پيش از ظهر 23 آبان ماه 1382، به رؤساي قواي سه‌گانه‌ي جمهوري اسلامي ايران ابلاغ گرديد.
در آن يادداشت پرسيدم چرا هنوز دولت متبوع شما – به عنوان مهم‌ترين ركن پيش‌برنده‌ي اهداف سند- هيچ گزارشي از چگونگي پيشرفت اين برنامه 20 ساله ارايه نداده است؟!
و امروز، درست يك سال از آن هشدار مي‌گذرد … و شگفتا كه كماكان دولت خدمتگذار محمود احمدي‌نژاد – ظاهراً – فرصتي براي ارايه گزارش از چگونگي پيشرفت سند را نيافته است!
چگونه چنين چيزي ممكن است؟ 5 سال گذشته است و دريغ از يك خط گزارش به مردم ايران! چرا؟
مگر قرار نبوده تا بر بنياد اين سند راهبردي، ايران عزيز در افق 1404 به كشور سرآمد منطقه بدل شود؟ مگر آن همه تأكيد از سوي عالي‌ترين رهبران و مديران و راهبردنويسان تراز اول كشور را نخوانده و نشنيده‌ايم كه جملگي بر عملي‌بودن آرمان‌هاي بلند سند تأكيد كرده‌اند؟ پس چرا سكوت و چرا بي‌تفاوتي؟!
در جايي خواندم كه حتا برخي از وزراي شما دقيقاً نمي‌دانند اين سند راهبردي چند صفحه است؟! چه برسد به اينكه بخواهند آن را اجرايي كنند! آيا حقيقت دارد؟
باورم اين است كه يكي از ضرورت‌هاي تدوين سند 20 ساله، رفع لكنت‌ها و آسيب‌هاي برنامه‌ريزي در دوران گذشته بوده است. اگر چنين است، چرا از بندها و برنامه‌ها و اهداف اين سند به عنوان خط‌كشي براي مديران خود سود نمي‌بريد؟ مگر نه اين است كه بايد – دست‌كم – یکي از معيارهاي اصلي بررسی صلاحیت همه مسئولان و مديران كشور، میزان پایبندی به سند چشم انداز باشد؟ پس چرا ما هنوز نشنيده يا نخوانده‌ايم كه فلان مسئول به دليل تخطي از برنامه‌هاي كلان و مصوب كشور، عزل شده و يا برعكس، به دليل تلاش ارزشمندش در هماهنگي سازمان متبوعش با اهداف برنامه، مورد تشويق قرار گرفته است؟


آقاي رييس جمهور!
مطابق اين سند، قرار بوده در پايان نخستين برنامه پنج‌ساله (يعني همين برنامه چهارم كه در سال انتهايي‌اش قرار داريم)، تورم و نرخ بيكاري را یک رقمی کرده، سرمایه‌گذاری را افزایش داده، ارتباط بودجه با نفت را به كمينه رسانده و کشور را به جای اداره توسط درآمدهای نفتی با درآمدهای مالیاتی اداره کنيم. شما براي ما بگوييد تا چه اندازه در اين مهم موفق بوده‌ايد؟
سند چشم‌انداز 20 ساله را قرار بوده كه در 240 ماه به پايان بريم (از آغاز سال 1384)، الآن، 60 ماه از ابلاغ سند و 42 ماه از آغاز عملي آن گذشته است (17.5 درصد راه سپري شده)؛ لطفاً يك مقام مسئول براي ما بگويد آيا ما 42 گام يا 18.5 درصد به تحقق اهداف سند نزديك‌تر شده‌ايم يا اينكه چند گام هم به عقب رفته‌ايم؟ آيا اين درخواست نامعقولي از سوي يك شهروند اين مملكت است؟

آقاي رييس‌جمهور!
اگر مجموعه‌ي كارگزاران حكومتي و معاون برنامه‌ريزي راهبردي جنابعالي قادر به ارايه چند خط گزارش به مردم ايران در خصوص فرصت‌ها، موفقيت‌ها، ناكامي‌ها و چالش‌هاي پيش روي سند 20 ساله نيست، پس چگونه است كه يكي از مشاوران و ياران نزديك‌تان مي‌گويد: «حالا زمان تدوین سند چشم انداز 50 ساله است
اين مملكت چقدر ديگر بايد هزينه‌ي شعار بدون پشتوانه را بدهد؟!


از قول نايب رييس مجلس شوراي اسلامي آمده است: «دولت حاضر به پذیرش تئوری اقتصادی برای کشور نبود و دو سال طول کشید تا دولت را قانع کنیم که اقتصاد کشور نیاز به تئوری دارد
نام اين چنين مقاومت‌هاي حيرت‌انگيزي را چه بايد نهاد و چه شخص يا ارگاني مي‌تواند از عهده پرداخت مافات اينچنين فرصت‌سوزي‌هايي برآيد؟!

بر بنياد سياست‌هاي فرابخشي محيط زيست (مصوب شوراي برنامه‌ريزي و بر اساس سند چشم‌انداز)، قرار بوده تا دولت خدمتگزار در راستاي عينيت‌بخشيدن به 10 رويكرد زير حركت كند:

* ۱- عزم ملي براي توسعه پايدار
* ۲- آمايش و مديريت بهينه سرزمين با رعايت ملاحظات زيست محيطي
* ۳- لحاظ كردن هزينه‌هاي زيست محيطي و ارزش منابع زيستي در اقتصاد خرد و كلان
* ۴- ممنوعيت هرگونه فعاليتي كه منجر به تخريب غيرقابل جبران محيط زيست گردد.
* ۵- پيش‌گيري و كاهش آلودگي‌ها و تخريب‌هاي قابل جبران
* ۶- حفاظت، احيا و توسعه محيط زيست و تنوع زيستي كشور
* ۷- بهره‌برداري پايدار از منابع پايه و بهينه‌سازي الگوي توليد و مصرف
* ۸- ايجاد نظام جامع مديريت زيست محيطي در تمامي نهادهاي دولتي و غيردولتي
* ۹- تنوير افكار و گسترش مشاركت عمومي براي حفظ محيط زيست
* ۱۰- ايفاي نقش مسؤولانه در مناسبات جهاني محيط زيستي

آقاي رييس‌جمهور، به دليل اشتغال تخصصي و وظيفه‌ي خدمتي‌ام، به عنوان يك عضو هيأت علمي شاغل در بزرگترين نهاد متولي تحقيقات منابع طبيعي كشور، مايلم بدانم چند درصد از اين برنامه‌ها روندي پيش‌برنده و رضايت‌بخش داشته است و چرا هنوز خبري از ارزشگذاري اقتصادي كاركردهاي غيرقابل تبادل منابع طبيعي كشور – كه قرار بوده تا پايان برنامه چهارم به اتمام رسد – نيست؟!


 

و كلام آخر :
آقاي احمدي‌نژاد!
آيا سال آينده در چنين روزي، باز هم ناچارم اين يادداشت را براي شما يا رييس‌جمهور بعدي تكرار كنم؟!

در همين باره:
متن كامل سند چشم‌انداز 20 ساله كشور
فراز و فرود سند چشم انداز از زبان دکتر رضایی
ترسيم سند چشم انداز ابتكار مقام معظم رهبري بود
از نردبام بیست پله‌ای سند چشم انداز، سه پله سقوط کرده‌ایم!
رهبري نظارت تفويض شده بر سند چشم انداز را پس گرفته‌اند!
الزامات عملیاتی و اجرایی سند چشم انداز 20 ساله کشور
نگاهی به ‌”ایران آینده”
متن کامل الزامات تحقق چشم‌انداز بيست‌ساله منتشر شد
پرونده‌اي براي سند چشم‌انداز 20 ساله – ايران 1404
با این وضع به افق 1404 نمی‌رسیم!
سندی که دیده نشده است!
سند چشم انداز ۲۰ ساله و محیط زیست
چشم‌انداز 2020 اتحادیه اروپا
چشم‌انداز 2020 مالزی
ژاپن 2025 سرزمینی جذاب برای مردم

شادي‌ها را به فردا نينداز!

هفته گذشته در ايستگاه انجدان، واقع در منطقه‌ي حفاظت شده هفتاد قله در استان مركزي بودم. ارتفاع منطقه از سطح دريا، 2100 متر ، واقع در غرب منطقه لته در (35 كيلومتري جنوب شرقي شهرستان اراك) است. درمنه، استيپا و آستراگالوس نيز، تيپ غالب گياهي مراتع منطقه را تشكيل مي‌دهد.

در آنجا «او» را ديدم كه در كمترين فضاي ممكن، آرام گرفته بود … وقتي محو تماشايش بودم، به ياد جمله‌ي بزرگي افتادم كه مي‌گفت: « درست است كه بايد به افكار بزرگ انديشيد، امّا اين دليل نمي‌شود كه از شادي‌هاي كوچك لذت نبريم.»

به نظر مي‌رسيد كه زمين ناپايداري را براي ماندن انتخاب كرده است … اما يادم رفته بود كه او پرنده است! و پرنده حتا مي‌تواند بر پرتگاه آشيان بسازد.

آمده بودم تا در معيت گروه ارزشيابي مؤسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع كشور(آقايان دكتر طبايي عقدايي، دكتر حسين سردابي و دكتر قادر كريمي)، از نزديك در جريان ميزان پيشرفت طرح‌هاي تحقيقاتي مركز تحقيقات كشاورزي و منابع طبيعي استان مركزي قرار بگيريم. اما به دليل سرماي شديد سال گذشته، خشكسالي امسال، عدم تخصيص اعتبار لازم و نيز نبود همكاري جوامع محلي منطقه و تجاوز به منطقه‌ي محصور شده طرح، پيشرفت محسوسي مشاهده نشد.

خوشبختانه مشاهده‌ي او و صبوري‌هايش، درد پژوهش را – در اين زمان – برايم تحمل‌پذير كرد … هم اويي كه يادم انداخت، شادي لحظه‌ها را در «لحظه‌ها» درك كنم و به فردا نياندازم.
طبيعت درس‌هاي بزرگي براي ما دارد، به شرط آن كه مجال شنيدن و ديدنش را به خود بدهيم.

روانشناسي صداي طبيعت!

درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند    جهان جوان شد و یاران به عیش بنشستند

روانشناسي صدا، يكي از حوزه‌هاي كليدي در دانش روانشناسي مدرن است؛ دانشي كه به باور اغلب انديشمندان، بشر زاده در هزاره‌ي سوم، در عصر فوران سيمان و دود و بوق! بيش از هر زمان ديگري به آن محتاج است. چنين است كه اگر اين «دانش واژه» را به زبان فارسي يا انگليسي – Psychoacoustics – در موتور‌هاي جستجوگر اينترنتي رديابي كنيد، آنگاه درخواهيد يافت كه بيش از 220 هزار سند، يادداشت و مقاله در مورد آن در فضاي وب، قابل دسترسي است.

بلندي صدا، خش‌دار بودن آن، كندي، نرمي، تند حرف زدن، كلام سكته‌دار، درجه‌ي زير و بمي تن صدا، صداي يكنواخت و بي‌حالت، صداي فخرفروشانه، صداي مخملي و ده‌ها رده‌بندي ديگر را مي‌توان در حوزه‌ي دانش روانشناسي صدا مورد بررسي و مداقه قرار داد و بر بنياد آن، به تشريح ويژگي‌هاي روحي، رفتاري و منش شخصيتي صاحب صدا پرداخت. به زباني ساده‌تر، در پيشگاه يك متخصص، فقط كافي است تا سخن بگوييد – هر سخني و در باره‌ي هر موضوعي – آنگاه مي‌شود دريافت كه صاحب آن كلام حال خوشي دارد يا ناخوش؟ مهربان است يا عصباني؟ مضطرب و نگران است يا اميدوار و مطمئن؟ عاشق است و پرخواهان يا منزوي است و ترشيده! و …

اين ها را گفتم تا توجه هموطنان عزيز را به صداي سرزمين مادري جلب كنم! آيا صدايش را مي‌شنويد؟ آخرين باري كه صدايش را شنيديد، كي بود؟! اصلاً آيا سكوتش را … سكوتش را شنيده‌ايد؟ مادر طبيعت چه مي‌خواهد به اهالي سرزميني كه امكان زندگي را برايشان به ارمغان آورده، بگويد؟
راست آن است كه صداي طبيعت ايران، سال‌هاست كه ناجور است؛ سال‌هاست كه خوب كوك نمي‌شود؛ سال‌هاست كه نظم ندارد و از تقارن و هارموني بايسته برخوردار نيست و سالهاست كه آن حس و حال و طراوت را به «گوش‌سپردگانش» منتقل نمي‌سازد …

كافي است سري به اشترانكوه بزنيد و صداي گهر را با صداي گهر در سال‌هاي نه چندان دور مقايسه كنيد؛

كافي است ترك‌ها و نمك‌هاي اطراف درياچه اروميه را ببينيد كه چگونه در حال گسترشي شتابناك هستند؛

كافي است به ولشت رفته و صداهاي مصنوعي امروز كلاردشت را با طنين اهورايي ديروزش قياس كنيد؛
كافي است در چشمه سفيدآب كوير لختي توقف كنيد تا دريابيد كه از صداي سم گورخران ايراني، طنين مخملي گله‌هاي جبير و آواي ناهمتاي گربه‌ي شني و يوز آسيايي ديگر حتا در حافظه‌ي كوير هم اثري نمانده است … حتا به دشواري مي‌تواني صداي پديدآمدن بلورهاي نمك را در ساحل رود شور لوت بشنوي و در زيبايي والس ناهمتاي آنها به رهبري نسيم سوزان گندم بريان شناور شوي …

صداي طبيعت ايران دارد فرياد برمي‌آورد كه
آي آدم‌ها!
تن من رنجور است، ريه‌هايم چركين؛ زخم‌هايم دردناك … و مرهمي نمي‌بينم! چرا صداي دردمند مرا نمي‌شنويد؟ چرا از نشنيدن صداي پرنده‌ها و زمزمه‌ي جويبارها و زوزه‌ي گرگ‌ها نگران نمي‌شويد؟ چرا ناقوس مرگ موسيقي طبيعت را جدي نمي‌گيريد … آي آدم‌ها كه در ساحل بساط دل‌گشا داريد … مگر صداي فروريختن مرا در همدان نمي‌شنويد؟ مگر صداي ترك خوردن مرا در ورامين و رفسنجان و كاشان و بختگان و … باور نمي‌داريد؟ اين همه بي‌خيالي و سبكسري براي چيست؟! مگر نمي‌بينيد كه در اين درياي تيره‌ي خودخواهي و آزمندي بشري دارم غرق مي‌شوم:

آي‌ آدم‌ها كه‌ بر ساحل‌ نشسته‌ شاد و خندانيد!
يك‌ نفر در آب‌ دارد مي‌سپارد جان.
يك‌ نفر دارد كه‌ دست‌ و پاي‌ دايم‌ مي‌زند
روي‌ اين‌ درياي‌ تند و تيره‌ و سنگين‌ كه‌ مي‌دانيد.
آن‌ زمان‌ كه‌ مست‌ هستيد از خيال‌ دست‌ يابيدن‌ به‌ دشمن،

در چه‌ هنگامي‌ بگويم‌ من؟
يك‌ نفر در آب‌ دارد مي‌كند بيهوده‌ جان‌ قربان!
آي‌ آدم‌ها كه‌ بر ساحل‌ بساط‌ دلگشا داريد!
نان‌ به‌ سفره، جامه‌تان‌ بر تن؛
يك‌ نفر در آب‌ مي‌خواند شما را.

آي‌ آدم‌ها!
او ز راه‌ دور اين‌ كهنه‌ جهان‌ را باز مي‌پايد،
مي‌زند فرياد و امّيد كمك‌ دارد
آي‌ آدم‌ها كه‌ روي‌ ساحل‌ آرام‌ در كار تماشاييد!
موج‌ مي‌كوبد به‌ روي‌ ساحل‌ خاموش‌
پخش‌ مي‌گردد چنان‌ مستي‌ به‌ جاي‌ افتاده‌ بس‌ مدهوش‌
مي‌رود نعره‌زنان، وين‌ بانگ‌ باز از دور مي‌آيد:
— <آي‌ آدم‌ها>…
و صداي‌ باد هر دم‌ دلگزاتر،
در صداي‌ باد بانگ‌ او رهاتر
از ميان‌ آب‌هاي‌ دور و نزديك‌
باز در گوش‌ اين‌ نداها:
— <آي‌ آدم‌ها>…

بياييم پيام اين صدا را درك كرده و دست نجات به سوي اين غريق در آب مانده دراز كنيم. بياييم از نهيب رعدآساي فرونشست زمين، نعره‌ي خروشان سيل‌هاي هيركاني، طنين بهت‌آور لغزش دامنه‌ها و سكوت عذاب‌‌آور پرنده‌ها و جويبارها عبرت گيريم و كاري نكنيم كه براي آموزش صداي طبيعت به فرزندان‌مان، مجبور به برپايي كلاس‌هاي مخصوص و بازپخش DVDهاي ضبط شده از صداي خوش طبيعت (از صداي پرندگان، جويبارها و …) در سنوات ماضي باشيم.

قرار گرفتن نام ايران در رده‌ي ناپايدارترين كشورهاي جهان از منظر شاخص‌هاي EPI و ESI؛ داشتن بيشترين نرخ فرسايش آبي، افزايش «غبارآلودگي» بسياري از سكونتگاه‌هاي كشور، كاهش 15 متر از سطح آب آبخوان‌ها در طول سه دهه‌ي گذشته، افزايش زمان توقف براي ديدن حيات وحش و شنيدن صدايش در طبيعت؛ مرگ تاغ‌زارهاي بياباني، نشست زمين، رشد شتابان شوري‌زايي و سله‌بستن خاك، همه و همه نشان مي‌دهد كه طبيعت دلفريب ديروز وطن، بدجوري چشم خورده و اگر ديربجنبيم، پيكر اين بيمار نحيف روي دست‌مان خواهد ماند …

آيا امروز بهترين روز آينده‌ي محيط زيست ايران نيست؟!

      اغلب خبرهايي كه از محيط زيست وطن مي‌رسد، خبرهاي خوشايندي نيست؛ ظاهراً نه مؤلفه‌هاي اقليمي و نه عوامل انساني هيچيك حاضر نيستند تا نوشخند خويش را به طبيعت ايران زمين بنمايانند. سرماي طاقت‌فرساي سال گذشته و خشكسالي كم‌سابقه‌ي 1387، امان طبيعت را بريده است. همزمان با آن، هجوم آفات، آتش‌سوزي، سيل و توفان همچنان بسياري از كارمايه‌هاي طبيعي را با تهديد و تحديد مواجه ساخته و مي‌سازد.
امّا … و امّا: راست اين است كه همه‌ي آنچه كه مي‌توان نامش را تنگناهاي طبيعي سرزمين نهاد، دربرابر نامهرباني‌هاي آدميان در حق آبادبوم وطن قابل صرف‌نظر كردن است! و اين حقيقتي است كه هر وجدان بيدار و بي‌طرفي بر درستي آن تأكيد و تأييد خواهد كرد.
اگر نام دو هزار گونه‌ي گياهي و جانوري ما در سياهه‌ي سرخ (گونه‌هاي در معرض خطر و انقراض) قرار گرفته؛ اگر بسياري از پارك‌هاي ملّي، مناطق حفاظت شده، زيستگاه‌هاي حيات وحش، مناطق شكار ممنوع و آثار طبيعي ملّي ما با ناپايداري‌هاي روزافزون دست به گريبان هستند؛ اگر حتا مرزهاي فيزيكي مناطق چهارگانه نيز از گزند متجاوزان درامان نمانده‌اند، اگر زباله‌ها دارند طبيعت ايران را – بخصوص در شمال كشور – در خود مي‌بلعند؛ اگر اندوخته‌هاي آبي زيرزميني همچنان به عقب‌نشيني و ژرف‌نشيني خود ادامه داده و در عين حال كيفيت‌شان را نيز از دست مي‌دهند؛ اگر توان زيست‌پالايي رودخانه‌ها و تالاب‌هاي ما به كمينه‌ي خود نزديك مي‌شود و اگر به قول ناصر كرمي: «در اغلب مناطق تحت حفاظت سازمان متولّي محيط زيست كشور، حتا يك شغال هم يافت مي نشود!» همه و همه گواه آن است كه ساكنان امروز ايران عمداً يا سهواً كمر به قتل مواهب سرزمين مادري بسته‌اند و چنان در انديشه‌ي چيدمان زمين بر اساس نيازهاي امروزين خويش هستند كه خواهش‌هاي بوم‌شناختي (اكولوژيك) سرزمين را كاملاً از ياد برده و به حاشيه رانده‌اند.
تصرف گاه به گاه زميني بكر به نام فلان تعاوني مسكن، تجاوز متوالي به پارك ملّي كوير و شهر افسانه‌اي لوت به بهانه‌ي توسعه ميدان‌هاي گازي يا انجام رزمايش‌هاي دوره‌اي؛ مجوز ساخت پالايشگاه و صنايع پتروشيمي در همان 5 درصد از خاك پهناور كشور كه قرار بوده مصون از توسعه صنعتي بماند؛ عدم توجه به زيرساخت‌هاي صنعت گردشگري طبيعي (اكوتوريسم) و تشديد ويراني‌ها در چشم‌اندازهاي ناب طبيعت، همه و همه گواه آن است كه ايرانيان امروز بي مهاباي فرداها، امانتي را كه به آنها رسيده، با شتابي دمادم افزاينده به تاراج مي‌برند.
و چنين است كه به پرسش ابتداي اين يادداشت مي‌رسيم و نجواكنان از خود سؤال مي‌كنيم: آيا – با چنين روند رو به قهقرايي – امروز، بهترين روز آينده‌ي محيط زيست ايران نيست؟!
فرزانه‌اي مي‌گفت: «مگر نه اين است كه زيباترين تصاوير از دل سياه‌ترين اتاق‌ها، به در مي‌آيند، پس شايد اگر در مقطع تاريكي از زندگي قرار گرفته‌اي، براي اين است كه خداوند مي‌خواهد تصويري زيبا از تو بيافريند و به جهان عرضه دارد.»
اميدم اين است كه چنين باشد و قرار گرفتن طبيعت وطن در چنين منجلاب تيره و تاري، سرانجام بتواند تلنگري محكم را به هموطنان و دولتي مردان و زنان صاحب منصب اين آب و خاك بزند و از پس اين تيره‌گي‌ها و ناپايداري‌ها، اراده‌اي استوار و عزمي پايدار براي پاسداري از مواهب ارزشمند سرزمين مادري شكل بگيرد.
از همين روست كه دو رخداد اخير را در صحنه‌ي قانون‌گذاري كشور به فال نيك مي‌گيرم و اميدوارم اين رويه به كمك مردم و مسئولين استمرار يافته و تقويت شود.
به سهم خويش از مصوبه‌ي اخير مجمع تشخيص مصلحت نظام مبني بر اصلاحيه ماده 33 قانون حفاظت و بهره‌برداري از جنگل‌ها و مراتع كشور و نيز راي تاريخي ديوان عدالت اداري در ابطال تبصره ماده 4 آيين‎نامه اجرايي ماده 180 قانون برنامه 5 ساله سوّم تشكر و قدرداني مي‌كنم. شناسه‌هايي كه نشان مي‌دهند: عزم پاسداري از طبيعت و حفظ كيان آن اينك چنان اهميت يافته و خطرِ از دست رفتن تماميت محيط زيست وطن چنان محسوس شده كه در بالاترين نهادهاي قانون‌گذاري كشور براي مقابله با متجاوزان به طبيعت، همه هم قسم شده‌اند.
اميد كه اين روحيه و اراده به تمامي اركان حكومت و مردم تسري يافته و آن تصوير زيبا را از دل تاريكي كنوني به جهانيان از طبيعت وطن عرضه داريم.

حقیقت را باید “درک” کرد یا باید “دوست” داشت؟!

آن جه وحشتناك است ارتفاع نيست، بلكه افتادن از ارتفاع است.

نيچه

كريس ميسر

     كريس ميسر (Chris Maser) خالق كتاب ارزشمند و پرفروش «جايگاه تنوع بوم‌شناختي در توسعه پايدار» يا Ecological Diversity in Sustainable Development، كه تاكنون به چندين زبان، از جمله فارسي نيز برگردانده شده است، در مقدمه‌ي نخستين فصل از كتابش، جمله‌اي شنيدني را از اركاتس هاوزن (Erkarts Hausen) انديشمند آلماني، نقل مي‌كند كه به باور نگارنده مي‌توان از آن با عنوان كابوس اغلب پژوهشگران و دانشمندان در هزاره‌ي سوّم ياد كرد. هر چند كه هاوزن مخاطب اين جمله را دانشمندان قرن بيستم فرض كرده است!

روي جلد كتاب ميسر كه در سال 1999 منتشر شده است

    آن جمله‌ي زنهاردهنده اين است: «دانشمندان در اين قرن، گويي فراموش كرده‌اند كه نظريه‌ها، هستي خود را مديون عمل هستند و طبيعت قبل از ظهور اين نظريه‌ها نيز حضور داشته‌اند

چرا اغلب پژوهشگران امروز با آرامش فاصله دارند؟!

    و اين دغدغه‌ي بسياري از متفكرين و نظريه‌پردازان باوجداني است كه همواره با اين پرسش نگران‌كننده در خلوت خويش مواجه هستند كه اگر نمي‌آمدند و نمي‌گفتند و نمي‌نوشتند، آيا جهان بدتر از ايني بود كه الان است؟!

تاريخ پژوهش، براي آفرينندگانش چندان هم جذاب نيست!

    به سخني صريح‌تر، فايده‌ي اين همه نظريه و آن همه مقاله و پژوهش و مطالعه براي بسياري از صاحبان آنها در اقصي نقاط جهان، چندان آشكار نيست!

درخت واحد پژوهش؛ آرزويي رؤيايي!

    و يك دليل اين رخداد نگران‌كننده آن است كه در بسياري از موارد، آنها كه در انديشه‌ي آفرينش نظريه يا پندارينه‌اي تازه هستند، با آنها كه در فكر آفرينش يك سازه‌ي فيزيكي عظيم يا هر رخداد اجرايي ديگر هستند، كمترين قرابت، هارموني و پيوستگي را با هم نشان مي‌دهند.

    يعني به بياني ساده‌تر، معمولاً «اجرا» كار خود را مي‌كند و «پژوهش» هم كار خود! و البته «آموزش» هم سرگردان و شناور در بين اين دو!

آيا روشنايي در سرداب گيتي، سراب است يا دست‌يافتني؟!

    و حاصل هم، همين مي‌شود كه مي‌بينيم … هنگامه‌ي نااميدكننده‌اي كه انديشمنداني چون اركاتس هاوزن را وامي‌دارد تا از عواقب اين غفلت به نخبگان جهان هشدار دهد؛ هشداري كه مخاطبش را نمي‌توان در مرز خاصي از نقشه‌ي گيتي محدود كرد. هشداري كه زنهار نيچه را در پیشانی همین یادداشت يادآور مي‌شود و به كابوس بزرگ بسياري از پژوهشگران امروز بدل شده است؛ به خصوص آن دسته از محققيني كه براي خود نيز نقش بازي مي‌كنند و به هر قيمتي با ويتريني از يادداشت‌هاي ISI شده، مي‌خواهند شهرت را فداي شخصيت كنند … و این حقیقتی است که باید درک کرد!

   یادمان باشد:

«كساني كه حقيقت را درك كرده‌اند، با افرادي كه حقيقت را دوست دارند، برابر نيستند.»

و بدانيم پيش از مرجان، خلايي بود در انديشه درياها …

محيط هاي زيباي مرجاني

 

    بيش از چهار دهه از سروده شدن اين شعر مانا توسط انديشمند طبيعت‌مدار ايراني، سهراب سپهري مي‌گذرد و در طول تمامي اين سال‌ها، هر چه كه بشر بر غلظت دانش خود افزود، بيشتر دريافت كه تا چه اندازه سپهري راست مي‌گويد.
    تا جايي كه امروز بي‌تعارف بايد اعلام كرد: محيط‌هاي مرجاني براي آبزيان دريا، همان قدر ارزش دارند كه جنگل‌ها براي ما و ديگر زيستمندان عالم خاكي.
    موضوع وقتي حادتر مي‌شود كه دريابيم: درخت با همه‌ي شكنندگي‌اش، به مراتب از توان بالاتري و انعطاف بيشتري براي مواجهه با شرايط نامطلوب محيط برخوردار است؛ در صورتي كه مرجان‌ها در شمار آسيب‌پذيرترين و شكننده‌ترين پاره‌هاي زيست‌‌سپهر طبقه‌بندي مي‌شوند؛ پاره‌هايي كه به رغم شكنندگي و كندي فرآيند بازتوليدشان، در زمره‌ي مهم‌ترين زيستگاه‌هاي جهان به شمار مي‌آيند.

 

aquaquest_sea-coral.jpgmll۳۴۶.jpgred-sea.jpg

     در بيان اهميت محيط‌هاي مرجاني، كافي است بدانيم: به رغم آن كه تنها كف يك هزارم درياها را مرجان پوشانده، امّا بيش از 75 درصد زيستمندان آبزي، وابسته به همين محيط‌ها هستند. چرا كه اين محيط‌هاي ناب، هم وظيفه‌ي لانه‌گزيني اغلب آبزيان دريايي را برعهده دارند و هم مهمترين منبع تغذيه‌ي آنها به شمار مي‌روند.
    به ديگر سخن، مرگ مرجان‌ها، يعني مرگ تمامي موجودات آبزي جهان! چرا كه آن 25 درصد باقيمانده نيز كه به طور مستقيم به محيط‌هاي مرجاني وابسته نيستند، پس از مرگ آن 75 درصد و تلاشي زنجيره‌ي غذايي دريايي، خواه ناخواه نابود خواهند شد.
    و حال تصور كنيد دنياي بدون ماهي، چگونه دنيايي خواهد بود؟
   آيا ناقوس‌هاي پرطنين آن خلايي كه هوشمندانه سهراب عزيز هشدارش را داده بود، حس مي‌كنيد و مي‌شنويد؟ آيا مي‌دانيد هم‌اكنون وسعت مناطق مرده‌ي دريايي در جهان (مناطق فاقد اكسيژن)، بيش از دو برابر دهه‌ي 1980 ميلادي است؟ و آيا مي‌دانيد، فراخي اين مناطق مرگ‌آفرين و خطرناك دريايي، امروز از بزرگي مساحت كشور نيوزلند هم فزوني گرفته است؟
    واي بر ما …

    از همين روست كه وقتي مي‌شنويم: تنها محيط‌هاي مرجاني در ايالات متحده‌ي آمريكا سالي 375 ميليارد دلار سوددهي دارند، نبايد حيرت كنيم. و نبايد متعجب شويم كه چگونه در يك جزيره‌ي كوچك اقيانوس آرام، مثل گوام – آن گونه كه اخيراً دكتر گلابي و دكتر خسروپناه به نگارنده منتقل كردند – ميليون‌ها دلار صرف حفاظت و حراست از اين محيط‌هاي دريايي منحصر به فرد مي‌شود.

    يادمان باشد:
    مرجان‌ها در هر 100 سال، تنها بين يك تا 5 سانتي‌متر رشد مي‌كنند. يعني: براي جبران هر سانتي‌متر از قطعات مرجاني، بايد 100 سال منتظر ماند و اين مساله‌اي است كه كمتر مورد دقت قرار گرفته است. به ديگر سخن، ارزش مرجان‌ها را مي‌توان، همپاي ارزش خاك در خشكي‌ها دانست، چرا كه هر دو، بستر حيات و توليد به شمار مي‌روند.

     و ما چه مي‌كنيم؟!
    چقدر براي پاسداري از مرجان‌هاي زيباي خود در خليج فارس هزينه مي‌كنيم؟ اصلاً هزينه كردن براي پاسداري، پيشكش؛ بياييم كاري كنيم كه سالانه 10 درصد از پساب آلوده و مواد نفتي كه بي‌مهاباي فرداها در اين درياي نيلگون و مقدس ريخته مي‌شود، بكاهيم. آيا اين آرمان بزرگ و رؤيايي‌اي به شمار مي‌رود؟!
     باور كنيد، زنده نگه داشتن نام مقدس خليج فارس، تنها در جنگ‌هاي رسانه‌اي و لابي‌هاي سياسي و بيانيه‌هاي فردي و گروهي و پتيشن‌هاي اينترنتي خلاصه نمي‌شود؛ كمك به نجات مرجان‌ها، شناسه‌اي ماندگار و ارزشمند است كه نشان مي‌دهد: كداميك از ملت‌هاي ساكن در حاشيه‌ي اين نيلگون جاويدان پارسي، بيشتر به ماندگاري و حفظ توان زيست‌پالايي خليج فارس متعهد و علاقه‌مند هستند.

آيا كسي هست كه مرا ياري دهد؟

      همان طور كه خوانندگان عزيز دل نوشته ها متوجه شده اند، متاسفانه بيش از سه ماه است كه اين وبلاگ دچار مشكلي شده و آخرين پستش بعد از مدتي به صورت علامت سوال در‌مي‌آيد. مشكلي كه ظاهراً آقاي ماني منجمي هم نمي توانند آن را رفع نمايند. آيا از دوستان مسلط به ورد پرس كسي هست كه بتواند مشكل دل نوشته ها را حل كند؟