2-2-2- اقدامات پژوهشي و دستاوردهاي آن
در اين حوزه، نهادهايي چند مانند مرکز تحقيقات کويري و بياباني ايران وابسته به دانشگاه تهران، مؤسسه جغرافياي دانشگاه تهران، پژوهشکدهي نفت، سازمان مديريت و برنامهريزي و بسياري از مراکز آموزش عالي مرتبط در سراسر کشور فعال بوده و طرحهايي كه اغلب در قالب پاياننامههاي دانشجويي مقطع كارشناسي ارشد و دكترا است، به اجرا درآوردهاند. افزون بر آن، برخي از دانشگاهها به پيشنهاد يا سفارش دستگاه اجرايي مرتبط با بيابان، پژوهشها و مطالعاتي را سامان داده و ميدهند. ليكن از آنجا که مؤسسه تحقيقات جنگلها و مراتع كشور رسماً توليت پژوهش در اين حوزه را برعهده داشته و مسئوليت هدايت طرحها و سياستگذاري برنامههاي آينده متوجهي اين نهاد است، به شرح مختصري از دستاوردهاي پژوهشي آن پرداخته ميشود[1].
بخش تحقيقات بيابان از ابتداي تأسيس موسسه تحقيقات جنگلها و مراتع كشور به عنوان يك بخش محوري, در ترتيبات ساختاري و نهادي موسسه از اهميت و جايگاه ويژهاي برخوردار بوده است. اين بخش هم اكنون مشتمل بر 4 گروه تحقيقاتي فعال شامل گروه تحقيقات منابع آب در بيابان, گروه تحقيقات اقليم و بيابان, گروه بررسي عوامل بيابانزا و تحقيقات اقتصادي اجتماعي و گروه تحقيقات تپههاي شني است كه اقدامات تحقيقاتي آن در حال حاضر توسط40 نفر محقق در چندين ايستگاه تحقيقاتي در سطح 18 مركز استاني و ستاد مؤسسه اجرا، پشتيباني و هدايت ميشود. بر پايه آخرين گزارش آماري بانك اطلاعات طرحهاي تحقيقاتي موسسه در ديماه سال 86، بخش بيابان تاكنون بالغ بر 160 طرح تحقيقاتي در قالب طرح ملي, پروژه، طرحهاي مستقل و خاص به اجرا درآورده است. به طوري كه فرايند اجرايي و عملياتي تعداد 114 فقره از آنها به اتمام رسيده و 46 طرح نيز در حال اجراست. در يك ارزيابي و دستهبندي كلي 55 درصد طرحهاي بخش از نوع بنيادي راهبردي، 29 درصد كاربردي و 16 درصد ديگر از نوع توسعهاي است. همچنين به لحاظ موضوعي 5/55 درصد طرحها در زمينه شناخت منابع و تحليل موقعيت، 7 درصد در زمينه بهرهبرداري از شنزارها، 5/20 درصد در زمينه تثبيت, احياء و توسعه و 17 درصد آنها نيز در زمينه سازگاري و جنگلكاري انجام شده است. تهيه و انتشار متجاوز از 450 مقاله علمي و هدايت دهها پاياننامه دانشجويي در مقاطع تحصيلات تكميلي از ديگر خدمات پژوهشي بخش بوده است.
به طور کلي پژوهشهاي به انجام رسيده را که عملاً با طرح « اصلاح مراتع فرسوده از طريق بررسي فصل كشت، عمق، روش و ميزان كشت بذر نباتات مرتعي مقاوم به خشكي» در سال 1345 آغاز شد، ميتوان در هفت بخشِ شناسايي منابع پايهي آب و اراضي، تثبيت زيستشناختي ناهمواريهاي ماسهاي، تثبيت فيزيکي ناهمواريهاي ماسهاي، بهرهوري و بهرهبرداري از شنزارها، حفاظت و نگهداري از جنگلکاريهاي تاغ و گز، طرحهاي سازگاري و احياي سرزمينهاي خشک و آسيبپذير خلاصه کرد.
مهمترين گرايهي گروه نخست (شناسايي منابع پايهي آب و اراضي)، فراهم کردنِ بستري مناسب براي ناختِ اصليترين مناطق بحراني کشور و مهمترين عوامل کاهندهي کارايي سرزمين بوده و به همين دليل، اغلب، طرحهايي بنيادي- کاربردي محسوب ميشدند که ستادههاي حاصل از آنها ميتوآن است به کمک برنامهريزان کشوري شتافته و درجهي موفقيت برنامههاي توسعه را افزايش دهد. بدينترتيب، نهتنها از هدررفت سرمايههاي ملي ممانعت ميشد، بلکه از پسروي و زوال زيستبومهاي آسيبپذير و شکنندهي کشور نيز کاسته ميشد. در اين راستا، ميتوان به موارد زير، به عنوان مهمترين دستاورهاي گروه موصوف اشاره کرد:
· آشنايي با خواهشهاي بومشناختي برخي از گياهان بومي مناطق خشک کشور؛
· كشف بيشينهي كارايي مطالعات كشور در تهيهي نقشهي بيابانزايي به روش فائو و يونپ و تعيين كارايي توان اطلاعاتي كشور به تفكيك 9 فرايند معرف بيابانزايي؛
· آگاهي از اين حقيقت که افزايش و كاهش شوري خاك در حوضهي مرکزي، اغلب به دليل تبديل اراضي با شوري متوسط به سطوح نمكدار رخ داده است؛
· معرفي 32 پيراسنجهي پيكري (مرفومتريك)، آبخيز گرگانرود و تعيين كارايي روشهاي مكانيكي سنجش شيب حوضه نسبت به يكديگر؛
· کشف اين واقعيت که حوضهي مركزي ايران طي 17 سال از يك دورهي چهل ساله از وضع اقليمي نسبتاً مطلوب برخوردار بوده و 23 سال از سالهاي همين دوره به سمت بيابانيشدن ضعيف و متوسط تمايل خود را نشان داده است؛
· آگاهي از مهمترين عامل اُفت کيفيت منابع آب حوضهي آبخيز درياچهي نمک؛
· معرفي عوامل مؤثر در پايداري خاکدانهها؛
· کشف اين حقيقت که در دورهي 30 سالهي مورد بررسي، در بيشتر موارد رژيم آبدهي رودخانههاي حوضهي آبخيز مركزي ملايمتر شده است؛
· آگاهي از اين واقعيت که 5/86 درصد از كل مساحت شمال استان خراسان تحت اثر فرايندهاي بيابانزايي با شدتهاي مختلف قرار دارد که در اين ميان، تخريب پوشش گياهي با 46 درصد، عمدهترين و فرسايش بادي با 5/0 درصد گستردگي، ضعيفترين نقش را در بروز اين بحران برعهده دارند.
مهمترين هدف گروه دوم (تثبيت زيستشناختي ناهمواريهاي ماسهاي)، ارايهي راهکارهايي عملي و حتيالامکان ساده براي مهارِ قدرت پويايي ناهمواريهاي ماسهاي فعال کشور در مناطق خطرخيز و آسيبپذير با استفاده از ويزگيهاي مطلوب آن دسته از گونههاي گياهي مناطق خشک بود که از طبيعتي سازگار با کمترين خواهشهاي بومشناختي ممکن برخوردار بودند. مهمترين دستاوردهاي پژوهشهاي مزبور عبارتند از:
· تعيين مناسبترين زمان و مکان کاشت گونهي کُنار در ناهمواريهاي ماسهاي استان خوزستان؛
· معرفي درخورترين زمان، فواصل کاشت، اندازه و سن نهالها و قلمههاي اسکنبيل، گز شاهي و تاغ در ناهمواريهاي ماسهاي سبزوار و خوزستان؛
· کشف بهترين روش کاشت نهال و بذر تاغ؛
· تعيين عمق 80 سانتيمتري گودبرداري، به عنوان بهترين ارتفاع چاله براي کاشت نهالهاي تاغ، گز، آتريپلکس و درخت پده؛
· مقايسهي جنس گلدان در کيفيت رويش نهالهاي مورد استفاده در سبزوار و خوزستان و توصيهي گلدانهاي نايلوني.
طرحهاي گروه سوم (تثبيت فيزيکي ناهمواريهاي ماسهاي) نيز که اغلب در شمارِ پژوهشهاي کاربردي- اجرايي محسوب ميشوند، ار منظري ديگر تلاش داشتند تا از افزايش هزينهي اجرايي طرحهاي مهار بيابانزايي کاسته و درصد موفقيت آنها را افزايش دهند. دستاوردهايي نظير مواردي که در پي خواهند آمد، در شمارِ اصليترين ستادهها و يافتههاي حاصل از اجراي طرحهاي ذکر شده در اين بخش به حساب ميآيند:
· انتخاب مناسبترين نوع بادشکن، ارتفاع و فواصل به کاررفته در استان خوزستان و فراهمشدنِ امکان مقايسهي بادشکنهاي احداث شده در خوزستان و شمال خراسان (سبزوار)؛
· عدم احداث سازههاي مکانيکي در اراضي مارني و آسيبپذير؛
· تعيين ميزان دقيق هرزآب جاري شده در اراضي با و بدون خاکپوش؛
· مقايسهي دوام خاكپوشهاي گوناگون رسي، سيماني، آهکي و مخلوط با يکديگر؛
· فراهمشدن امکان بررسي هزينههاي به کار رفته در روشهاي بومشناختي با روشهاي مکانيکي و استفاده از خاكپوشهاي نفتي.
مهمترين ستادههاي برآمده از گروه چهارم (بهرهوري و بهرهبرداري از شنزارها)، عبارتند از:
· آگاهي از مزيتها و مشکلات ناشي از کاشت محصولات جاليزي در تپههاي شني؛
· استفاده از روش آبياري کوزهاي در استقرار نهال و بادشکن؛
· هرس انتهايي درختان تاغ و توصيه در بهرهگيري از بذر آن در جيرهي غذايي دام.
در واقع، به دنبال عمليات وسيع اجرايي که در گسترهي پهناورِ بياباني کشور در طول نزديک به نيم قرن اخير به انجام رسيده است، مشکلاتي سربرآورده که اين گروه از پژوهشها درصدد چارهجويي مشکلات مزبور برآمدهاند و اغلب، به سفارش دستگاه اجرايي ذيربط آفريده شدهاند.
در گروه پنجم (حفاظت و نگهداري از جنگلکاريهاي تاغ و گز) نيز يافتههاي زير قابل اعتنا مي نمايد:
· کشف نحوهي کشت موفقيتآميزِ گونهي استبرق در زيستبومهاي بياباني مرکزي کشور؛
· آگاهي از دلايل پژمردگي تاغزارها و گزهاي شاهي دستکاشت و ارايهي راهکارهاي عملي بازگرداندن شادابي آنها؛
· فراهمشدنِ امکان مقايسهي اثر روشهاي مختلف هرس؛
· تعيين حد بحراني ارتفاع تپههاي شني از نظر استقرار پوششهاي گياهي.
به نظر ميرسد که فلسفهي وجودي اکثر طرحهاي اخير نيز، همانند گروه چهارم، نياز دستگاههاي اجرايي وابسته بوده است.
مهمترين دستاوردِ گروه ششم (طرحهاي سازگاري) را بايد:
· کشف درجهي سازگاري گونههاي بومي و غيربومي مناسب در زيستبومهاي گوناگونِ سرزمينهاي خشک کشور؛
· معرفي مناسبترين گونهها براي استفاده در اهداف تثبيت شن.
گمان ميرود يکي از اصليترين دلايل وجودي و ترويج اين دسته از طرحها، بررسي راههايي بود که بتوانند آرمانِ سبز کردن بيابانها را عملي سازند؛ آرماني که امروزه در مسير تکاملي آموزههاي بخش از اولويت افتاده و اصولاً نيازي به حصول چنين هدفي احساس نميشود. هرچند که به هرحال، در مناطقي خاص و نيز به دليل بهرهبرداري از بيشينهي توان پايدارِ سرزمين، ميتوان ادامهي چنين طرحهايي را در مقياسي محدود، توصيه کرد.
سرانجام آن که بيشترين حجمِ پژوهشهاي به اجرا درآمده، متعلق به گروه هفتم (احياي سرزمينهاي خشک و آسيبپذير) است و پارهاي از مهمترين دستاوردها و بازخوردهاي پژوهشي بخش نيز، مديون همين بخش است؛ از جمله:
· معرفي شگردي بومي، کمهزينه و ساده براي مهار سيلآبها و بازگرداندن حيات به زيستبومهاي در معرض خطر بيابانزايي به نام گسترش سيلاب يا آبخوانداري؛
· کشف چگونگي گسترش و جهت حرکت تپههاي ماسهاي يزد- اردکان؛
· توصيه به تلفيق و هماهنگ کردن عمليات آبخيزداري و تثبيت شن در حوضهي مسيله به هدف تثبيت زيستشناختي محلهاي ترسيب؛
· توصيه به استفاده از خاکپوش نايلوني در جنگلکاري و زراعت به دليل اُفت چشمگير در ميزان آب مصرفي
· اقتصادي نبودن مصرف پليمرهاي جاذبالرطوبه.
بيگمان، يکي از کاربرديترين دستاوردهاي بخش پژوهش که هماينک توسط بخش اجرا پيگرفته شده و ميشود، تلاشي بود که متجاوز از دو دههي پيش آغاز گشت؛ تلاشي موسوم به آبخوانداري که بازخوردهاي مثبت آن را، ميتوان در جاي جاي زيستبومهاي بياباني کشور لمس کرد. آبخوانداري، شگردِ مناسب، بوميشده و كمهزينهاي است كه ميتواند نقمت سيلهاي خروشانِ اين مملكت را، دستكم در 14 ميليون هكتار از اراضي آن، به نعمت تبديل كند (كوثر، 1374 و 1380)؛ شگردي كه مصداق بارزي از فرايند كشف و بوميكردن توانايي به منظور استفاده از ظرفيتهاي تاريخي (يعني ابزاري براي تحقق توسعهي واقعي) تلقي شده و مقبوليت علمي و اجرايي آن نيز، از سوي سازمان خواربار كشاورزي ملل متحد (فائو)، به عنوان راهي براي نجات 800 ميليون انسان گرسنهي جهان از سوء تغذيه مورد تأييد قرار گرفته است؛ شگردي كه ميتواند با جذبِ تنها 700 ميليارد تومان اعتبار، بحرانِ خسارتهاي ناشي از سيل و خشكسالي در كشور را با مهار 4 ميليارد متر مكعب هرزآب، به كمينه برساند.
بازخورد ديگر، كمك به ايجاد تحوّلي است كه در نگرش تصميمسازان و تصميمگيرانِ اجرايي مملكت در حوزهي منابعطبيعي بوجود آمده است؛ چه، امروز ديگر كسي از وجود 35 ميليون هكتار ناهمواريهاي ماسهاي و چالآبهاي كويري به عنوان مهمترين عامل و نشانهي بيابانزايي در كشور ياد نميكند و آن را تهديدي بالقوه كه ميبايست به هر ترتيب ريشهكن شود، نميداند. در ايرانِ دههي هشتاد، قلمرو فعاليتهاي مهارِ بيابانزايي به 50 ميليون هكتار اراضي بياباني يا حتي 148 ميليون هكتار (7/89 درصد از مساحت كشور) از سرزمينهاي خشك نيز محدود نميشود. چرا كه اينک مشخص شده است محدودهي عمل فرايند بيابانزايي، در هر زيستبومي كه استعدادِ سكونتگاهي دارد، با هر فاصلهاي از دريا، هر ارتفاعي از سطح آبهاي آزاد، هر عرض جغرافيايي و هر ميزان بارش سالانه، مجال بروز دارد.
[1] البته قابل ذكر است كه هنوز مركز يا بانك اطلاعات جامعي كه بتوان تمامي پژوهشهاي دانشگاهي و ديگر نهادهاي مستقل حوزه بيابان را در آن يافت، وجود ندارد.