حدود هفت سال پیش، شاید وقتی که برای نخستین بار گزارش برنامهي محيط زيست سازمان ملل متحد با عنوان: «وضع جهاني بيابانها» منتشر شد، نگاه صاحبان قدرت و سرمایه به بیابانها و کویرها دچار تحولی ساختاری و بنیادی شد. چرا که در فرازی ماندگار از آن گزارش آمده بود: «عرصهای به طول و عرض 800 کیلومتر در صحرای آفریقا، چنانچه به سلولهای فتوولتائیک مجهز شود، ميتواند نهتنها برق همهي آفريقا كه نياز سالانهی همهي مردم جهان را تأمين كند.» واقعیتی که سبب شد تا فرصتهای موجود در دستکم یک چهارم از گسترهی خشکیهای جهان بسیار بیشتر از هزینههایی باشد که تاکنون برای آبادکردنش متصور شده بود. آنگونه که اینک در آغازین روزهای سال 2013 میلادی، توانمندی فناورانهی ما در حوزهی استحصال انرژی خورشیدی به جایی رسیده که میتوان در عرصهای به مساحت نصف آنچه که نویسندگان گزارش سال 2006 سازمان ملل متحد درج کرده بودند هم، همانقدر انرژی تولید کرد، آن هم فقط با یک سوم هزینههایی که برایش در آن زمان متصور شده بودیم! ادامهی خواندن
بایگانی دسته: بيابان و بيابانزايي
تعیین ضرب الاجل 20 روزه یک استاندار!
چهارشنبه هفتهی گذشته – ششم دی ماه 1391 – در شبکهی تلویزیونی بام ایران، بخشی از سخنان استاندار چهارمحال و بختیاری – علی اصغر عنابستانی – پخش شد که در آن دو هشدار جدی به بخش منابع طبیعی داده شده بود؛ هشدارهایی از جنس سخنان رییس دولت دهم، زمانی که البته رییس دولت نهم بود و آشکارا در کلام مشهورش در جمع مردم خراسان در سال 1385 هشدار داد: منابع طبیعی نباید سد راه توسعه شود. ادامهی خواندن
داستان یک سفر علمی ناب به قلب بکر لوت در طلوع 75
فردا از ساعت 8 صبح در شبکه چهارم سیما، در طلوع هفتاد و پنجم به لوت سلام میدهیم؛ زیباترین، اسرارآمیزترین، بکرترین، گودترین و سوزانترین دشت خاموش ایران که البته انگار زیاد هم خاموش نیست! در برنامه فردا، بهمن ایزدی، رئیس هیات مدیره کانون سبز فارس به همراه دکتر ناصر مشهدی، معاون مرکز تحقیقات بین المللی بیابان دانشگاه تهران و مهندس جعفر صبوری، کارشناس سازمان زمینشناسی و اکتشافات معدنی کشور، مهمان ما هستند تا از دستاوردهای یکی از مهیجترین و بیادماندنیترین سفرهای علمی// تحقیقاتی خویش به ژرفای لوت سخن بگویند. شماره پیامک 3000044 همچنان پل ارتباطی برنامه با شما خوبان است. ادامهی خواندن
سندی که نشان میدهد چه نوع از خشکسالی، دریاچه ارومیه را به خاک نشاند؟!
چندی پیش، به مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی استان آذربایجان غربی مراجعه کردم و در فرصتی که یافتم، سری به کتابخانه و مرکز اسناد این نهاد پژوهشی زدم. یافتههای جالبی پیدا کردم که یکی از آنها، مجموعه چکیده مقالاتی بود با عنوان: اولین همایش دریاچه ارومیه که در سالهای نخستین دههی هفتاد شمسی در تبریز برگزار شد.
در مقالهای که چکیدهاش را میبینید، دکتر یوسف حسن زاده، از اساتید دانشکده فنی دانشگاه تبریز و مهندس عزیز زراعت پرور از مؤسسه آموزشی علمی کاربردی صنعت آب و برق آذربایجان به صراحت مینویسند که سالانه میلیونها متر مکعب از آبهای شیرین قابل استفاده در کشاورزی و صنعت وارد دریاچه ارومیه شده که هم آب هدر میرود و هم سواحل را تهدید میشود!
این همان بذر شومی است که سبب شد تا مدیریت حاکم بر منطقه، چشم خود را از آغاز دههی هفتاد هجری شمسی بر روی توسعه بیرویه در بخش کشاورزی و صنعت بربندد و اجازه دهد تا به هر شکل که امکان دارد، این آبهای شیرین و ارزشمند وارد دریاچه نشده و به هدر نرود!
و شوربختانه این درست همان حرفی است که هنوز برخی از اساتید دانشگاه، مانند دکتر پرویز کردوانی میزنند و برای ریخته شدن آب شیرین رودخانهها در درون دریاچه به گل نشسته و شور دریاچه ارومیه اشک میریزند و ابراز نگرانی میکنند و حتا میگویند: زودتر خشکش کنید!
میبینید رفقا! از ماست که بر ماست و نه از فلان امام جمعه یا نماینده مجلس و یا استاندار! نه؟
وای برما …
زیرا این نه خشکسالی طبیعی که خشکسالی علمی، فنی، پژوهشی و مدیریتی بود که این بلا را بر سر آبخیز 5.2 میلیون هکتاری ارومیه فرود آورد!
زنبورها که میروند ؛ یعنی بیابان زایی میآید!
بیش از 2400 سالها پیش، افلاطون در رساله مشهورش به نام “Eroded Attica” یا آتن فرسوده ، از مرگ زمین ابراز نگرانی کرده و آن را نشانهی آزمندی نوع بشر در آن روزگار قلمداد کرده بود. او از روی بررسی بقایای کهنزادبومها و معابدی که صدها سال از قدمت بنایشان میگذشت و عظمت تنههای چوبی به کار رفته در سقف آن پرستشکدههای باستانی (با توجه به اینکه در زمان افلاطون دیگر از آن نوع تنههای چوبی بلند، در ساختمان ابنیهها و تالارها خبری نبود)، حدس میزند که لابد زمانی این منطقه، پوشیده از درختان جنگلی بزرگ پیکر بوده، امّا در اثر بهرهبرداری بیرویه و تغییر کاربری زمین، به دشتها و کوهستانهایی برهنه و لمیزرع بدل شده است. وی بدینترتیب، به روایت تاریخ ۹ هزار سالهی گذشته آتن میپردازد و به مسایلی همچون انتقال خاک در اثر سیلهای عظیم و در نتیجه کاهش حاصلخیزی اراضی کشاورزی اشاره میکند. وی حتا میگوید: «این مسأله بر روی پوشش گیاهی تأثیر منفی گذاشته، زمین لخت شده و آب باران از روی چنین زمینی به سوی دریا روان میشود، در حالی که درگذشته، خاک رسی در بالادست، آب را در خود نگه میداشت و از آن طریق به صورت چشمه به مجاری نهرها در دشت هدایت میکرد .»
و آنگاه نتیجهای تکاندهنده میگیرد؛ نتیجهای که هنوز هم مصداق دارد! او مینویسد: «آنچه امروز باقی مانده، در مقایسه با چیزی که در گذشته وجود داشته است، مانند اسکلت یک مرد مریض است. زمینهای پرمحصول، نرم و حاصلخیز از بین رفته و تنها چارچوبِ خشک و سختِ آنها باقی مانده است … اکنون در کوهستانها، تنها برای زنبورها غذا یافت میشود، در حالی که در گذشتهای نه چندان دور، در این نواحی درختان زیادی وجود داشته است.»
و اینک در آغاز بیست و پنجمین سده از روزگاری که جسم افلاطون دیگر در میان ما نیست، باید در پیشگاه آن روح سرکش، هوشمند و همیشه زنده تاریخ تمدن بشری اعتراف کنم: حالا همان غذا برای زنبورها هم دیگر پیدا نمیشوند قربان و البته چهرهی یونان و آتن امروز هم خیلی بهتر از آن روزگار نیست! هست؟
و این درد بزرگی است که نوع بشر با عدم توجه به تاریخ و درس گرفتن از چنین زنهارهای ارزشمندی، اینک کار را به چنان بیسامانی بزرگی رسانده که امنیت غذایی جانداران ریز و کمخواهشی چون زنبورهای عسل هم در پهنهی فراخ 13 میلیارد هکتاری خشکیهای زمین، در آمریکا، استرالیا، اروپا، آفریقا و آسیا (از جمله ایران) به مخاطره افتاده است! چرا؟
در ایران، گزارشهای منتشر شده حکایت از شیوع نوعی بیماری واگیردار و خطرناک از حدود 5 سال پیش موسوم به نوزما (NOSEMA) در بین زنبورهای نر بالغ دارد که مهمترین دلیل بروز آن – به گفته دبیر کمیته بهداشت مواد غذایی جامعه دامپزشکان – عواملی چون بدی تغذیه و شرایط بد آب و هوایی است؛ بیماری مهلکی که اینک ظاهراً همچنان مهارناپذیر دارد به قتل عام خاموش زنبورهای عسل در ایران ادامه میدهد. به نحوی که یکی از مقامات مسئول در اداره دامپزشکی استان خراسان رضوی، سال گذشته از آن تعبیر به “قاتل نامریی زنبورهای کندو” کرد .
این در حالی است که تا سال ۱۳۸۸، ایران با تولید سالانه 47 هزار تن عسل، در مقام یازدهمین کشور بزرگ تولیدکننده عسل در جهان قرار داشت؛ اما از آن سال به بعد، همزمان با تشدید این بیماری و نیز گسترش رخداد ریزگردها، آلودگی هوا، کاهش سطح تالابها و خشکسالیهای شدید، از این میزان به شدت کاسته شده است.
یادمان باشد که مرگ زنبورهای عسل، فقط یک فاجعهی اقتصادی برای 45 هزار زنبوردار و خانوادههای ایشان و یا برای میلیونها نفر از مصرفکنندگان عسل در ایران نیست؛ بلکه مرگ زنبورها خبر از یک فاجعهی به مراتب مهیبتر در حوزهی بومشناختی (اکولوژیکی) دارد؛ چرا که زادآوری طبیعی در بسیاری از عرصههای جنگلی، مرتعی، تالابی و نیز اراضی کشاورزی با لکنتهای جدی مواجه خواهد شد. کافی است بدانیم براساس گزارش اتحادیه ملی پرورش دهندگان زنبور عسل در فرانسه، زنبور عسل ۷۰ درصد گلهای آفتابگردان و درختان سیب، ۸۰ درصد توت فرنگی و گیلاس، ۹۰ درصد درختان میوه دار کوچک و ۱۰۰ درصد شبدر و یونجه بنفش را تلقیح و بارور میکند. یعنی اگر زنبور عسل نباشد، میزان تولیدات گیاهی به شدت کاهش خواهد یافت. در حقیقت این جاندار کوچک، به تنهایی مسئولیت فراهمکردن یک سوّم غذای بیش از ۷ میلیارد انسان روی کره زمین را بردوش میکشد و افزون بر آن، از زمان پیدایشش در 150 میلیون سال پیش، مهمترین نقش را در کاهش برهنگی زمین و امکان خودترمیمی و تجدید حیات رویشگاههای طبیعی را برعهده داشته است. یعنی عاملی که آشکارا از شتاب و نرخ بیابانزایی در جهان میکاهد و بر وسعت و دوام پوششهای طبیعی گیاهی زمین میافزاید، همین زنبورها هستند؛ سربازهای جان برکف و بی ادعایی که در خط مقدم مبارزه با بیابانزایی قرار دارند و اینک حالشان اصلن خوب نیست!
وقتی که تالابها و دریاچهها در درون و برون کشور به بهانههای مختلف خشک میشوند تا سدی ساخته شود؛ طرح انتقال آبی به اجرا درآید، شهرک جدیدی بنا گردد و یا اراضی کشاورزی توسعه یابد، معلوم است که چشمههای تولید گرد و خاک افزایش یافته و دودش اینگونه با کاهش غذای زنبورها به چشم ما هم میرود؛ وقتی که کشاورزان را دعوت به کاشت بی رویه در زیراشکوب رویشگاههای جنگلی زاگرس میکنیم؛ وقتی حضور دام در مراتع و جنگلها را نمیتوانیم مدیریت کرده و چشم بر روی بارگذاری بیش از ظرفیت عرصههای طبیعی میبندیم و وقتی برای ساختن سدهای پهن پیکر در البرز و زاگرس، صدها هزار درخت را ایستاده به قتل میرسانیم، باید فکر چنین عاقبتی را هم میکردیم؛ عاقبتی که میگوید: اجزای طبیعت با یکدیگر مرتبط هستند و چو عضوی به درد آید، بقیه اجزا هم از شدت آن درد، نمیتوانند به عملکرد مطلوب خود ادامه دهند و در آن صورت با رفتن زنبورها، معلوم است که باید به استقبال بیابانزایی بیشتر و پرشتابتر رویم.
درس هایی از چین برای مهار بیابان زایی در ایران!
فردا – هفتم آبان ماه 1391 – در شصت و هفتمین برنامه محیط زیستی طلوع که روزهای یکشنبه هر هفته از ساعت 8:15 صبح در شبکه چهارم سیما به صورت زنده بر روی آنتن میرود، به بررسی تجربیات چین در مهار بیابانزایی خواهیم پرداخت؛ کشوری که نه فقط در حوزهی مقابله با بیابانزایی که در حوزه اقتصادی هم شتابان دارد همهی رقبای خود را پشت سرمینهد و میرود تا به جدیترین رقیب آمریکا و اتحادیه اروپا در جهان بدل شود.
از همین رو، با توجه به مأموریتی که اخیراً دوست و همکار عزیزم، دکتر محمّد خسروشاهی – رییس بخش تحقیقات بیابان در مؤسسه تحقیقات جنگلها و مراتع کشور – به آن کشور داشت تا از نزدیک در جریان روشهای مهاربیابانزایی در چین قرار گیرد، خواهیم کوشید تا مهمترین آن دستاوردها را نمایش داده و با بینندگان عزیز و علاقهمند به طبیعت وطن به اشتراک نهیم. شما میتوانید همچنان از طریق شماره پیامک 3000044، دیدگاهها، انتقادها و پیشنهادهای خود را برای افزایش عیار این برنامه به طلوع ارسال دارید.
سیمای منابع طبیعی و آبخیزهای ایران
عنوان این یادداشت، نام کتابی است که اخیراً به همت سیّد عطا رضایی و توسط انتشارات سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری کشور منتشر شده است. این کتاب در هفت فصل کوشیده است تا چهرهای مجمل از داراییهای موجود در حوزه منابع طبیعی کشور را به نمایش نهد. نویسندگان این مجموعه به ترتیب فصول ارایه شده عبارتند از: سیّد عطا رضایی، خسروثاقب طالبی، مرتضی ابراهیمی رستاقی، نگهدار اسکندری، فاطمه مهدوی، محمّد خسروشاهی، محمّد درویش، روزبه اجلالی، محمّدرضا شجاعی و سیّد محمّد حسین لباسچی.
همان طور که اشاره شد، نگارنده نیز در نگارش فصل چهارم (بیابانهای ایران) و فصل ششم (امکانات اقتصادی سرزمینهای خشک ایران) از این کتاب مشارکت داشته است.
کتاب حاضر به قیمت 150 هزار ریال و توسط نشر پونه به شماره تلفن: 77605798 قابل تهیه است. همچنین، برای اطلاعات بیشتر، میتوانید مستقیماً با آقای دکتر سیّد عطا رضایی با شماره همراه : 09122979706 در تماس باشید.
خوشحال میشوم تا دیدگاههای شما خوانندگان عزیز مهار بیابانزایی را در باره محتوای این کتاب 304 صفحهای، به ویژه فصول چهارم و ششم آن بدانم.
تخریب شتابان پردیسهای تهران نشانه چیست؟!
مرگ گمیشان ؛ زنگها را در گلستان به صدا درمیآورد!
اگر از پرواز فلامینگوها و پلیکانها در آسمان لذت میبرید؛ اگر با بالابان شما هم بالا میروید؛ اگر تماشای اوج گرفتن حواصیلها تو را هم به اوج میرساند و اگر بازیگوشیهای اردک سرحنایی، وقار و آرامش لک لک و سبکبالیهای آبچلیک و خوتکا و کاکایی وگیلانشاه خال دار و … میبردتان تا دوران فراموشنشدنی دبستان …
یادتان باشد که یکی از زیباترین زیستگاههای این موجودات زیبای وطن دارد میدهد جان … آی آدمها!
گفتگوی امروز مرا در این باره با پیک بامدادی رادیو ایران گوش دهید و آنگاه اگر دوست داشتید، برایم بگویید که برای ماندگاری این بهشت، راهکار سادهتر و عملیتری از آنچه گفتم هم وجود دارد؟
راهکاری که سبب شود تا زنگها در گلستان به صدا درنیاید یا دست کم دیرتر و با نوایی کمتر گوشخراش به طنین افتد.
بیابانزایی در انارک ؛ شهری که از درون در حال پوسیدن است!
نام انارک را بسیاری از ایرانیان شنیدهاند و البته آنهایی که به شمال شرق استان اصفهان گذرشان افتاده باشد؛ آنهایی که از نایین، اردستان، زواره، چوپانان، جندق، خور، مصر، طبس و … گذر کرده باشند؛ بیشک این شهر زیبا و کویری ایران را از نزدیک دیدهاند و یا از کنارش عبور کردهاند. شهری که به خاطر وجود برجها و قلعههای نگهبانی متعددش از زمان قاجار شهرت داشته و به دلیل همین تمهیدات فراوان تدافعیاش در مواجهه با راهزنان، شاید یکی از امنیتیترین شهرهای بیابانی ایران باشد.
در نام انارک، انار، نار (آتش) و رس مستتر است و این هر سه در روزگار پرفراز و نشیب مردم این آبادی نقشی ویژه داشته است؛ آبادبومی که زمانی به دلیل رونق فعالیتهای معدنکاوی، یکی از قطبهای اقتصادی منطقه بود. برخی از عمارتهای برجای مانده در این شهر هم حکایت از دوران شکوه و جلال سابق این دیار دارد؛ دورانی که شوربختانه و شتابان در حال سپری شدن است و اینک پس از یک گردش چند ساعته در شهر، درمییابیم که روزگار انارک دیگر روزگار پرنشاط و پویایی نیست.
حتا تلاشهایی که توسط سازمان میراث فرهنگی و گردشگری استان برای مرمت و بازسازی کهنزادبومهای خشت و گلی این شهر و حفظ بافت سنتیاش انجام گرفته، اغلب در سطح باقیمانده و به مجرد ورود به کوچه پس کوچههای انارک درمییابیم که این شهر دارد از درون فرو میریزد. در حقیقت روزگار امروز انارک، بی شباهت به توصیف استاد محمدعلی اسلامی ندوشن در کتاب “ایران را از یاد مبریم” از شهر تهران در دههی پنجاه هجری شمسی نیست! شهری که مانند یک زن بزک کرده، از ظاهری مطلوب بهرهمند شده بود؛ اما به مجرد آن که آن زن شروع به سخن گفتن میکند، درمییافتیم که ژرفایی وجود ندارد …
تصاویری که در آخرین روزهای اردیبهشت 1391 از شهر انارک گرفتهام، نشان از ویرانی و فرسودگی شتابناک این شهر دیرپای کویری دارد. امید که دست کم جماعت انارکیهای وطن که میدانم، زادگاهشان را بسیار دوست دارند و در بینشان، انسانهای فرزانه و کارآفرین نیز کم نیست، دستی بجنبانند و روزگار انارک را به از این کنند.
براي كويرها و بيابانهايي كه گرم ِ احساسند!
بيش از دو دهه است كه نگارنده به عنوان يك پژوهشگر حوزهي بيابان كوشيده است تا نشان دهد: آنچه به عنوان “دشنام پست آفرينش”، توصيف شده و اغلب مورد كمتوجهي يا بيتوجهي مردم و مسئولين كشور قرار گرفته و ميگيرد؛ نهتنها پيكرهاي بيمصرف و دردسرآفرين نيست، بلكه اگر به درستي امكانسنجي و مديريت شود، ميتواند از هيبت ترسناك يك تهديد به سيماي دلپذير و خوشايند يك فرصت و مزيت بدل شود. در همين راستا، بسيار كوشيدم تا با نفي اصطلاح غلطي به نام “بيابانزدايي” نشان دهم كه نه تنها بايد فعاليتهاي منطقهاي و ملّي براي عمليات پرخرج بيابانزدايي را متوقف كرد، بلكه بايد كوشيد تا با شناخت قوانين حاكم بر بومسازگان (اكوسيستم) هاي كويري و بياباني كشور، زمينهي معرفي و پايداري بومشناختي زيگونگي (تنوع زيستي) گياهي، جانوري و پيكرههاي فيزيكي اين عرصههاي ارزشمند را فراهم ساخت.
كافي است درنگي نه چندان ژرف بر محتواي ادبيات كهن و معاصر ايران اندازيم تا دريابيم تا چه اندازه خواسته يا ناخواسته از اين بزرگترين و پهناورترين زيستاقليم كشور با پيشوندها، پسوندها و صفاتي منفي و رعبآور ياد شده است. اصطلاحاتي چون كوير وحشت، بيابان مرگ، دوزخ نمكي، سرزمين نفرينشده، پهنهي بيبار و … نمونهاي از اين دست جفاهاي آشكاري است كه دانسته يا نادانسته در حق بيابانها و كويرهاي ايران روا داشتهايم. سلوكي كه سبب شد در طول يكصد سال اخير – كه دولتهايي مدرن بر ايرانزمين حكومت كردند – هرگز در برنامهريزيهاي كوتاه، ميان و درازمدت حكومتي، سهم بايستهاي به توسعه درخور پهنههاي يادشده اختصاص نيابد. فاجعهبارتر آن كه كوشيده شد تا بخشي از سرمايه ملّي كشور در قالب برنامهها و طرحهاي پر سر و صدايي موسوم به بيابانزدايي، براي زدودن اين بومسازگانها به مصرف رسد كه البته خوشبختانه اغلب آنها به هدف نرسيدند، هرچند كه شوربختانه كارمايههاي فراواني را به هدر دادند.
اينك اما خبر خوش اين است كه به تدريج شناسههاي اميدبخشي به چشم ميآِّيد كه نشان ميدهد ديگر كسي دنبال دعا براي ريزش باران در بيابان نيست، بلكه با شناخت مزيتهاي يگانهي آنها در حوزههاي گوناگوني چون، بومگردي (اكوتوريسم)، استحصال انرژيهاي نو (به ويژه خورشيد و باد) و استخراج نهشتههاي نمكي و معدني موجود در پلاياها و اپانداژها (دشت سر) ي اين مناطق، گام مؤثري براي تبديل پهنههاي ياد شده به صندوق ارزي پايدار ايرانيان برداشته ميشود.
تماشاي استقبال روزافزون مردم براي ديدن اين چشماندازهاي ناب در لوت، شهداد، مصر، جندق، خور، چوپانان، مرنجاب، نهبندان، كهنوج، اشكذر و … گواهي است بر اين تغيير رويكرد؛ تغيير رويكردي كه بيشك مردان صفشكني چون واقفيها، امينيها و طباطباييها با سرمايهگذاري علمي و همسان با چشماندازهاي ناب كويرها و بيابانهاي موجود در متينآباد نطنز، خور و مصر سهم قابل توجهي در كسب اين دستاورد بزرگ ملّي داشتهاند.
افزون بر آن، نگارنده از دهم تا سیزدهم اردیبهشت ماه 1391 به همراه يك تيم كارشناسي در استان يزد به سر ميبرد تا در قالب يك پروژه بينالمللي به نام مناريد (MENARID) ظرفيتهاي موجود براي توانمندسازي جوامع محلي شهرستان بهاباد را براي پيشگامي در صنعت استحصال انرژي خورشيدي مورد بررسي دقيقتر قرار دهد؛ رخدادي كه در صورت تحقق، ميتوان آن را انقلابي در تغيير نگرشهاي راهبردي كشور دانست. زيرا در آن صورت، ديگر زمين خوب، فقط به زميني گفته نميشود كه قدرت رويش گياهي در آن مطلوب باشد؛ بلكه آن زميني مطلوبتر است كه بتواند درآمد سرانهي ايرانيان را به شيوهاي پايدارتر ارتقاء دهد …
براي همين است كه در اين يادداشت و براي شما خوانندگان گرامی مهار بیابان زایی، خواستم از بيابانها و كويرهايي سخن بگويم كه گرم ِ احساسند و اين توان را دارند تا احساسي تؤام با نشاط و غرور و وقار براي اهالي سرزمين دوستداشتتنيشان از ابوموسي تا آرارات به ارمغان آورند.
حنيف شعاعي؛ هنرمندي كه بيابان را مي فهمد
سري به عكاس خانه مجازي حنيف شعاعي بزنيد تا با نگارنده هم رأي شويد كه صاحب تفكري كه در پشت چشمي اين دوربين هوش ربا قرار گرفته است، به رغم جواني، بيابان را، عظمتش را، حرمت اهورايي و رازآلودش را، خطرش را، بيكرانگياش را و آرامشش را خوب شناخته است.
شايد از همين رو باشد كه عكاس خانه مجازي اش با نام ژرفاي ميدان “Depth of field” توانسته در بين ۲۰ رقابتکنندهی نهایی برای دریافت جایزه بهترین فتوبلاگ جهان در سال ۲۰۱۰ قرار گيرد.
ضمن تبريك به حنيف عزيز، از همه خوانندگان گرامي مهار بيابان زايي درخواست ميكنم تا با رأي به او از چنين نگاه هنرمندانه و تفكربرانگيزي پاسداري كنند.
شيوه ي رأي دادن را عباس ثابتيان به روشني شرح داده است. فقط يادتان باشد كه تا 10 دي ماه فرصت شركت در اين نظرسنجي را داريد، پس تا ميتوانيد براي حنيف تبليغ كرده و محتواي اين يادداشت را در صفحات مجازي و ايميل خود براي آنها كه بيشتر دوستشان داريد، فوروارد كنيد.