بایگانی دسته: فقر اقتصادی

ماتادورهای اسپانیایی و نهنگ‌کش‌های دانمارکی را رها کنید! خودمان را بگیرید!!


پیش‌تر از ماجرای نسل‌کشی حیوانات توسط مردمان چند کشور خیلی متمدن مانند کانادا، ژاپن، دانمارک و … یاد کرده بودم. اخیراً هم که بابت شجاعت نمایندگان کاتالونیا در برابر ماتادورهای گاوکش مقادیری ابراز شادمانی نشان دادیم …

اما به نظر می‌رسد برخی از ما ایرانی‌ها (اگر نگویم خیلی از ماها!) شایسته‌ی دادن چنین تذکرات بهداشتی و طبیعت‌محورانه‌ای به حیوان‌کش‌های دیگر نقاط جهان نیستیم. می‌گویید نه! سری به  تارنمای حمید میرزاده بزنید تا از خود بپرسید این چه بلایی است که باید بر سر این پلنگ بی‌نوا آورده شود؟ آن هم بعد از ماجرای تلخی که مرضیه ناظری برایمان شرح داده بود … واقعاً زندگی بدون پلنگ به چه می‌ارزد؟
ژاله‌ی فتوره‌چی هم از درد کهنه‌ی دیگری خبر داده است و پیش‌تر هم به ماجرای خرس تبریز، سوزاندن مارها، قصه ‌شرم‌آور فک‌ها و دلفین‌ها، نسل‌کشی گرازها و سمورها، تفریح در پارک ملی خبر! و آن روباه نگون‌بخت خلخالی اشاره کرده بودم …

راستی! آیا ما حق داریم که از مردم دیگر نقاط جهان بخواهیم تا با حیوانات مهربانانه‌تر برخورد کنند؟!

لب کارون، دیگر گل‌بارون نیست!

کارون، روزگاری پرآب‌ترین، باکیفیت‌ترین و یگانه رودخانه‌ی ایران بود که قابلیت کشتیرانی داشت. اصلاً کارون در روزگاری نه‌چندان دور، گل بارون بود … لب کارون را که یادتان هست! نیست؟
اینک اما چندسالی است که کارون نفسش به شماره افتاده و بدتر از آن، این که فقط این سدهای پرشمار بالادست و تونل‌های عظیم انتقال آب نیست که روزگار کارون را به خاک سیاه نشانده است؛ چرا که پساب‌های آلوده‌ی صنعتی، کشاورزی و شهری و روستایی را نیز باید به دلایل این نفس‌تنگی افزود … به نحوی که بخش‌هایی از کارون سیمای بیابانی پیدا کرده و بخش‌های دیگرش اینگونه تغییر رنگ داده و از بوی تعفن نمی‌شود به آن نزدیک شد …

نتیجه آن که استانی که 30 درصد حجم آبهای سطحی کشور را در خود جای می‌داده است، زنان و کودکانش باید اینگونه در پی مایه‌های حیات باشند و استانی که بر روی مخازن نفت و گاز خوابیده، باید مادرانش اینگونه در پی کپسول گاز باشند …

کسی چه می‌داند؟ شاید روزی همین شازده کوچولوی تنها یا آن معصومیت دوخته شده به آن بادبادک رنگی توانست دوباره خنده را به سرزمین خوزستان بازگرداند …

درود بر امین نظری که چشمانش هوش رباست …

در همین باره:
این عاقبت برای کارون، عقوبت کدامین نابخردی است؟!
در باره این دو تصویر از قدیمی‌ترین پل معلق ایران بر روی کارون!

این کارایی اقتصادی نیست که پایداری می‌آفریند – 4

در چهارمین و واپسین بخش از سلسله گفتارهایی که به موضوع جنگ آب در آینده و خطر بیابان‌زایی اختصاص یافته بود، می‌خواهم بر این دریافت تأکید کنم که اینک نمی‌توان به راحتی از کارایی اقتصادی، بدون لحاظ مبانی اخلاقی و محیط زیستی، به عنوان معیاری برای پایداری و رفاه جوامع یاد کرد. وگرنه نباید شاهد مرگ‌بارترین تهدیدهای محیط زیستی در قدرتمندترین و ثروتمندترین کشورهای جهان امروز می بودیم.
شايد از همین رو باشد که شخصیت‌های متنفذی چون آمارتیا کومار سن – (Amartya Kumar Sen) برنده‌ی نوبلِ اقتصاد سال 1998- خود يكي از منتقدان جدي کارایی اقتصادی یک سویه بوده و بارها برخی از سیاست‌های بانك جهاني را در طول سال‌هاي گذشته به چالش گرفته است. آن هم فردی که خود مدت زیادی در بالاترين سطوح تصميم‌گيري اين بانك مشاركتی فعال داشته است.

چنین است که آمارتیا در كتاب بحث‌برانگيزش (توسعه به مثابه آزادي – Development as Freedom)، اعتراف مي‌كند: «بانك جهاني مي‌توانست بسيار بهتر از آني عمل كند كه كرد.» وي به وضوح، ملاكِ ‌قرارگرفتن صرفِ كارايي اقتصادي را (كه سال‌ها از سوي بانك‌جهاني ترويج شده بود)، براي ارزش‌گذاري پايداري جوامع، نفي مي‌كند و ارزش‌هاي ديگري همچون رويكردهاي اخلاقي و زيست‌محيطي را مطرح مي‌سازد؛ همان رویکردهایی که جای خالی آن در سیاست‌های حاکم بر دولت‌های منطقه‌ای که در آن زیست می‌کنیم، سبب شده تا کسری موازانه‌ی اکولوژیک میان‌رودان و فلات ایران به بحرانی‌ترین حد خود تا امروز برسد؛ به نحوی که نه فقط اُفت کمی آب در دسترس، که اُفت کیفی آن برای مردمان این سرزمین – که روزگاری گرانیگاه تولید جهان به شمار می‌رفتند – به کابوسی دهشت‌انگیز بدل شده است. نزاع هند و پاکستان که به زودی، البته افغانستان هم به آن خواهد پیوست، گواهی دیگر بر احتمال گسترش جنگ بر سر آب در منطقه به سوی خاور است.

فرازنای سخن آنکه پندارِ توسعه‌ای متکی بر جلوه‌های سازه‌ای مديريت و مبتنی بر قدرت فناوري‌های فراپيشرفته، پنداری است که شناسه‌های باطل بودنِ آن سالهاست که آشکار شده است. فاجعه‌ی آرال، گسترش شتابان ریزگردها در میان رودان (بین‌النهرین)، خشک شدن پی در پی اغلب تالاب‌های کشور و نشست بی‌سابقه‌ی زمین در شرق، مرکز و شمال خاوری ایران‌زمین از جمله‌ی آن شناسه‌هاست که نشان دادند هنوز هم برای حکومت بر طبيعت راهی جز پيروی از قوانينِ آن وجود ندارد؛ راهی که عقوبتِ کژروی از آن، به صدا درآمدنِ بال‌های پروانه است؛ بال‌هایی که اگر طنینش را جدی نگیریم، ممکن است روند تشدید بیابان‌زایی و افزایش فرآیندهای کاهنده‌ی کارایی سرزمین را تا بدانجا پیش برد که به وقوع تنش‌هایی جدی و مناقشات منطقه‌ای بر سر آب منجر شود؛ رخدادی که شناسه‌هایش هم‌اکنون در مصر، سودان، اسراییل، سوریه، ترکیه، عراق، هند، پاکستان و … آشکار است.

دانایی فردی برای مهار طبیعت ستیزی ، کافی نیست! – 3

در سومین بخش از مجموعه یادداشت‌هایی که به دلایل خطر مناقشات منطقه‌ای بر سر آب می‌پردازد، اشاره می شود بر تبعات ویران‌گر فراموشی اصل پروانه … اصلی که نمودش را در همه جا می‌توان آشکارا ملاحظه کرد، به ویژه در سخن برخی از مدیران ارشد دولتی.
کافی است نگاهی بیاندازیم به تازه‌ترین اظهارات عالی‌ترین مقام سلامت کشور – دکتر مرضیه وحید دستجردی – که آشکارا از دو فرزند به عنوان کمینه‌ی مطلوب شمار کودکان در هر خانواده ایرانی دفاع می‌کند! یادمان باشد که 30 سال پیش، پتانسیل سالانه‌ی آب قابل استحصال برای 30 میلیون ایرانی، 140 میلیارد متر مکعب بود؛ امروز به دلیل تغییرات اقلیمی حتا 140 میلیارد متر مکعب هم نیست، اما جمعیت ایرانیان به 75 میلیون نفر رسیده است! یعنی سهم سرانه‌ی آب دردسترس هر ایرانی از بیش از 4 هزار متر مکعب به کمتر از 2 هزار متر مکعب (مرز تنش آبی در جهان) سقوط کرده است! و آنگاه با چنین بضاعتی همچنان بر طبل افزایش جمعیت کوبیدن، شگفت‌آور است! نیست؟

و این ها در حالی است که ما بسیار خوشبین باشیم و فرض کنیم که در طول این مدت، مدیریت حاکم بر بخش آب در ایران، بی نظیر بوده و توانسته همه‌ی کارمایه‌های بالفعل را، بالقوه سازد! در حالی که عملاً چنین نبوده و خود به عنوان یکی از مهم‌ترین شناسه‌ها و عوامل بیابان‌زایی عمل کرده است.
به هر حال، به نظر می‌رسد راه ِ گریز از این مناقشات، از طریق دانایی فردی صرف عبور نمی‌کند. آموزه‌ای که 155 سال پیش، یک نفر دیگر هم به نوعی آن را زنهار داده بود!

سروده‌ی هشيارانه‌ی والت ويتمن  – Walt Whitman – كه در سال 1855 ميلادي آفريده شده است، نشان مي‌دهد: دانايي فردي براي مهار بحران‌هاي اجتماعي و ممانعت از ارتكاب خطاهاي فاحش كافي نيست، هر چند كه لازم است! زیرا اگر کافی بود در فاصله این 155 سال، نباید جهان به سمتی میل پیدا می‌کرد که همه حسرت روزگار ویتمن را بکشند!

باور دارم كه يك برگِ علف كمتر از سيرِ ستارگان نيست،
و مور نيز به همان اندازه كامل است،
و يك دانه‌ی ماسه و تخم سوسك و داروگ،
شاهكاري است براي والاترين‌ها،
و توت سياه، شايسته‌ی زينت‌بخشيدن به رواق‌هاي آسمان است،
و باريكترين مفصل دست من، همه‌ی ابزارهاي ماشيني را
مسخره مي‌كند،
و گاوي كه با سري غمزده نشخوار مي‌كند،
از هر پيكره‌اي فراتر است
و موش، معجزه‌اي است كافي براي در ترديدافكندنِ
ميلياردها ميليارد بي‌ايمان.

ادامه دارد …

مؤخره:

ممنون از بهروز عزیز که به این جستارهای پروانه ای پیوسته است و تاکنون دو یادداشت منتشر کرده است.

دو بار ثبت ملّی دماوند به چه کار آمده است؟!

احتمالاً ثبت همزمان یک چشم‌انداز طبیعی توسط دو نهاد مستقل در کشور، هم می‌تواند بی‌سابقه باشد و هم می‌تواند نشان از اهمیت آن اثر طبیعی در نزد ثبت‌کنندگان والامقام دولتی در سازمان حفاظت محیط زیست و سازمان میراث فرهنگی و گردشگری کشور داشته باشد. به ویژه آن که از عزم دولت برای ثبت جهانی دماوند آگاه شده و از قول، رحیم مشایی می‌خوانیم: “جهانيان به ملت ايران خواهند گفت، اين كوه به همه‌ي ما تعلق دارد و ما همه از آن نگهداري مي‌كنيم.”
اینک این پرسش پیش می‌آید که آیا معنی دوبار ثبت ملی و اقدام برای ثبت جهانی یک اثر این است؟!

چگونه اجازه می‌دهیم روزی 500 کامیون پوکه ساختمانی از قلب دماوند خراشیده و به تاراج رود؟ چگونه اجازه می‌دهیم تا در دسته‌های چندهزار نفری به چکاد دماوند صعود انجام شود؟ و چگونه فشار بیش از حد دام را در این منطقه تاب آورده و شاهد افزایش برهنگی سرزمین و پدیدار شدن سیمای بیابانی در دماوند هستیم؟ واقعاً دوبار ثبت ملّی دماوند به چه کارمان می‌آید؛ وقتی عشق به دماوند در وجودمان نهادینه نشده است؟

تصاویری هوش‌ربا از روستای هدف گردشگری در خبر!

پارک ملی خبر (KHABR) را همه می‌شناسیم و پیش‌تر هم در مورد آن نوشته‌ام؛ اینک می‌خواهم توجه خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی را به روایت‌های جدیدی از این پارک کاغذی! جلب کنم که حقیقتاً تأسف‌بار است …
توگویی انگار هیچ اراده‌ای برای حراست و پاسداری از این پاره‌ی منحصر به فرد طبیعت ایران در کرمان وجود ندارد! دارد؟
به قول رسول خوارزمی، دیده‌بان سختکوش پارک ملّی خبر، چگونه ممکن است که این آقا‌ی شکارکُش را ببینیم و باز هم بگوییم: علت تخریب و نابودی حیات وحش در خبر، خشکسالی است؟! جناب دکتر صدوق عزیز: آیا شما هم این تصاویر را دیده‌اید؟ آیا می‌دانید در شرایطی که بیش از 90 درصد حیات وحش منطقه نابود شده است، نباید تحت هیچ شرایطی اجازه شکار به هیچ شکارچی مجاز یا غیر مجازی داد؟
حالا کاش فقط همین موضوع شکار بی‌رحمانه  … بخوانید وقیحانه بود! کافی است به تصاویر غم انگیز مربوط به روستای هدف گردشگری خبر نگاهی بیاندازرید؛ یا تفرجگاه شاه ولایت را ببینید تا از بهشتی به نام خبر که در جهنم زباله‌ها در حال مدفون شدن است، آگاه شده و برای مرگش خون بگریید …
راستی چرا یادمان می‌رود: این زندگی است که دارد می‌میرد! نمی‌میرد؟

به این نمی‌گویند: آستانه بحران! به این می‌گویند: فاجعه تمام و کمال!

امروز از قول مدیرکل محیط زیست استان فارس خواندیم که “استان فارس در آستانه بحران زيست‌محيطي قرار گرفته است“.
خواستم بگویم:
برادر عزیز، جناب آقای مهندس ابراهیمی، مدیرکل محترم اداره محیط زیست استان فارس! به مصیبتی که استان فارس دچارش شده است، نمی‌گویند: آستانه‌ی بحران؛ نام شرایط حاضر، اتاق مرگ است!
تقریباً تمامی تالاب‌ها و دریاچه‌های استان فارس، از بختگان و طشک گرفته تا مهارلو و ارژن و پریشان، خشک شده است، کف‌گیر بسیاری از چاه‌های مجاز به ته دیگ خورده؛ سهم بزرگی از پردیس‌های جهرم نابود شده است، تراز منفی سطح آب زیرزمینی به بیش از 2 میلیارد متر مکعب در سال رسیده و میزان افت سطح آب به 5 برابر کاهش یافته است، کانون‌های فرسایش بادی در استان افزایشی معنی‌دار یافته، میانگین دما فزونی یافته و ظرفیت گرمایی ویژه‌ی سرزمین فارس کاسته شده است؛ حتا گزارش‌هایی از نخستین نشانه‌های نشست زمین هم در فارس منتشر شده و همه خبر از فاجعه می دهند؛ با این وجود، کماکان استان فارس در تولید گندم در کشور رکورددار است و کماکان به بهانه طرح فلاحت در فراغت، رویشگاه‌های طبیعی اطراف شیراز به یغما رفته و دچار شدیدترین ناپایداری بوم‌شناختی در طول یکصد سال اخیر شده است و کسی هم نمی‌پرسد آب این زراعت‌ها و پردیس‌ها چگونه و با چه هزینه‌ای تأمین می‌شود؟

آنگاه و آنگاه جناب مدیرکل، صرفاً نگران آتش سوزی مراتع بوده و خبر از آستانه‌ی ورود به بحران می‌دهند!
آقای مدیرکل عزیز: یعنی باید دیگر چه اتفاقی می‌افتاد تا باور کنیم، کسری موازنه‌ی بوم‌شناختی در استان فارس را دیگر نمی‌توان جبران کرد؟!

لودرها را رها کنید؛ لوله های گاز عسلویه را بگیرید!

مصیبت طغیان سوسک‌های چوبخوار و خشکسالی، ریزگردهای عربی و جاده‌کشی‌های وزارت راه و سدسازی‌های وزارت نیرو کم بود که حالا باید تن رنجور و بیمار و فرتوت بلوط‌ستان‌های زاگرس در دنا، به دلیل آغاز دوباره عمليات اجرايي انتقال لوله گاز عسلویه هم بلرزد؟ آن هم به رغم مخالفت صریح دکتر محمدباقر صدوق، معاونت محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست!
هفتم خرداد ماه، یعنی 38 روز پیش در همین تارنما هشدار دادم که قرار است، 15 هزار درخت 200 ساله بلوط در جنگل‌های دنا در نوبت اعدام قرار بگیرند. حالا امّا روزنامه همشهری امروز خبر داده است که 15 هزار غلط است! باید آن را ضرب در 2 کرد!!
همین!

چه عواملی سوسک‌ها را در زاگرس به طغیان واداشتند؛ تغییرات اقلیمی یا انسان؟

فقط در استان ایلام عرصه‌ای به بزرگی 65 هزار هکتار از رویشگاه بلوط را از دست داده‌ایم؛ چه باید کرد برای این که نام  “بلوط” در خاطره‌ی یک ملّت برای همیشه دفن نشود؟ در واپسین بخش از گزارش مرگ قریب‌الوقوع زاگرس، به معرفی عوامل بروز و تشديد طغيان آفت سوسک چوبخوار و نیز ارایه‌ی راهکارهایی برای برون‌رفت از بحران پیش‌آمده پرداخته شده است.
مهم‌ترین مؤلفه‌های آفرینش و تشدید بحران عبارتند از:

الف – خشكسالي و كمبود رطوبت

عامل اصلي و اوليه خشكيدگي سرشاخه ها و پايه هاي بلوط در اين مناطق كاهش بارندگي و رطوبت بوده كه به طور مستقيم با تاثير روي فيزيولوژي درختان موجب ضعف آنها مي‌گردد. از طرفي همين عامل به طور غير مستقيم نقش بسيار مهمي در طغيان آفات مختلف به ويژه آفت چوبخوار دارد. بارندگي‌هاي كمتر از متوسط بارش نه تنها تكاپوي نياز واقعي درختان بلوط را نمي‌نمايد بلكه كاهش بارندگي در چند سال متوالي اين درختان را براي حمله آفات به ويژه آفات چوبخوار مستعد نموده و از طرفي امكان زادآوري و تجديد حيات آنها را نيز از بين مي‌برد.
ب – كهولت سن و ديرزيستي

تمام گياهان با توجه به سرشتي كه دارند پس رسيدن به سن كهنسالي، در اثر پير شدن سلول ها، شروع به خشك شدن  از بخش هاي فوقاني و سرشاخه ها نموده  و به تدريج اين خشكيدگي بطرف پايين و ديگر اندام هاي گياه گسترش مي‌يابد. در گياهاني كه داراي تنه واحد است، ضمن خشك شدن سرشاخه‌ها و شاخه‌ها، چوب درون شروع به تغيير رنگ و پوسيده شدن مي‌کند. اين درختان غالباً داراي تنه توخالي بوده كه بعلت مرده بودن بافت‌ها مورد حمله انواع آفات بخصوص چوبخوارها  قرار مي‌گيرند. از اين رو كهنسالي نيز يكي از عوامل مؤثر در مستعدشدن اين درختان نسبت به حمله آفات چوبخوار به شمار می‌آید.

ج- عدم تجديد حيات و ناقص بودن هرم سني

زادآوري و تجديد حيات بلوط تقريباً در تمام سطح منطقه زاگرس به دليل چراي مفرط و همينطور كشت و زرع در زير درختان بلوط به هيچ عنوان ديده نمي‌شود. از اين رو تمامي توده‌هاي موجود در منطقه از پايه‌هاي مسن و بعضاً ميانسال تشكيل شده است. شيوه زندگي و نوع دامداري در روستاهاي منطقه و همچنين تركيب گله و عدم رعايت پروانه چرا باعث حضور مداوم دام‌ها در  عرصه شده است . بز به دلیل نوع تعليف و ريشه‌كن كردن نهال‌ها در عدم تجديد حيات گونه‌هاي بلوط  نقش اساسي دارد.

د- شخم پاي درختان بلوط يكي ديگر از موانع جدي عدم زادآوري و تجديد حيات جنگل

ه – عمليات عمراني یا تکنوژنیک

انجام عمليات عمراني مانند احداث جاده، خطوط انتقال نفت و گاز و همين طور معدن و كارخانه‌ها آسيب‌هاي بسيار جدي را به اين اكوسيستم‌ها وارد مي‌نمايد. از طرفي ترميم آسيب وارده به اين بوم‌سازگان‌ها، گاهاً غير ممكن بوده و يا نياز به مدت زمان طولاني دارد.

پيشنهادات
– تعيين تكليف وضعيت مالكيت اراضي منابع ملي: حاكميت مي‌بايست يكبار و براي هميشه وضعيت مالكيت اين عرصه‌ها را مشخص کرده و ضمن عودت اين منابع، به طور قاطع نسبت به خلع يد و تعدي متعرضان به اين اراضي اقدام کنند.

– تهيه و اجراي سامانه‌ی مديريت چرايي مناسب براي تمام منطقه زاگرس: استفاده از سيستم‌هاي چرايي تناوبي –  استراحتي در قطعات خاص براي مدت حداقل 3-5 سال متوالي همراه با كنترل تعداد دام مناسب با ظرفيت مرتع قابل توصيه است  تا فرصت زادآوري و استقرار به عناصر گياهي اصلي داده شود.

– استفاده از شيوه هاي مختلف ذخيره رطوبت- با توجه به ويژگي‌هاي زمين شناختي و خاك رويشگاه‌ها در  ناحيه زاگرس، مي‌توان با استفاده از شيوه هاي مختلف ذخيره نزولات با حفاظت خاك و ذخيره رطوبت، شانس زنده‌ماني پايه‌هاي موجود و زادآوري و تجديد حيات آنها را فراهم کرد.

– جلوگيري از سرشاخه زني درختان بلوط: عمليات هرس و سرشاخه زني، هرچند براي جوان کردن بعضي گونه‌هاي مسن و پير توصيه مي‌شود، اما تكرار آن –  مانند آنچه پیش‌تر در جنگل‌های آرمرده بانه دیده‌ایم – بخصوص در شرايطي كه درخت تحت تنش‌هاي رطوبتي قرار داشته باشد، باعث بروز ضعف فيزيولوژيكي گياه  در اثر حذف اندام هاي فتوسنتز كننده خواهد شد. اين عامل در مجموع مي‌تواند شرايط را براي تهاجم انواع آفات و بیماری‌ها فراهم نمايد.

– جنگلكاري و غني‌سازي: اين عمليات بايستي با دقت صورت گرفته و توأم با روش‌هاي ذخيره نزولات مناسب باشد تا نهال‌هاي كاشته شده توان استقرار را پيدا نمايند. انتخاب گونه، شيوه كاشت، تراكم كاشت، شيوه ذخيره نزولات و همچنين نحوه توليد از جمله عواملي مي‌باشند كه در موفقيت عمليات مي‌توانند نقش مهمي داشته باشند.
– ايجاد مناطق حفاظت شده: اختصاص قطعات قرق كامل مي‌تواند نقش مهمي در حفظ و حراست از درختان بلوط و زادآوري آنها داشته باشد.

– تدوين و اجراي طرح هاي جامع تحقيقاتي- اجرايي در زمينه ‌هاي مختلف آفات و بیماری‌هاي درختان بلوط، بررسي دشمنان طبيعي آنها، استفاده از روش‌هاي مختلف مديريت آفات و همين طور اكولوژي جنگل همزمان در دو فاز اجرايي و تحقيقاتي. انجام مطالعات در قالب چنين طرح‌هايي ضمن ايجاد ارتباط بين بخشهاي اجرايي و تحقيقاتي و بهره مندي از امكانات هر دو بخش، رسيدن به هدف و حل مشكل را در كوتاهترين زمان ميسر خواهد کرد.

– الزام در رعايت استانداردهاي زيست محيطي:  تمام پروژه هاي عمراني و خدماتي كه قرار است در عرصه‌هاي منابع طبيعي اجرا شوند مي‌بايست قبل از انجام هر گونه دستكاري و اقدامي، نسبت به دريافت مجوزهاي لازم  از مراجع مربوطه اقدام کنند.

–    مشاركت بهره‌برداران در حفظ عرصه‌هاي منابع طبيعي: مشاركت و سهيم کردن ساكنين و بهره‌برداران منابع طبيعي و استفاده از نيرو و توان آنها، نقش بسيار مهمي در حفظ و نگهداري و حتي تجديد حيات درختان بلوط در منطقه خواهد داشت. از اين رو تشكيل كلاس‌ها و برنامه‌هاي ترويجي- توجيهي مي‌بايست در صدر اين گونه برنامه‌ها قرارگيرد.

– تغيير در شيوه معيشت و زندگي ساكنين منطقه: تغيير در تركيب گله و تبديل آن به دام سنگين، تغيير در سيستم چراي از گردشي به ساكن، تبديل دامداري سنتي به صنعتي، جلوگيري از شخم و كاشت ديم كم‌بازده و بي‌بازده در زير درختان بلوط و روش‌هاي ديگر مي‌تواند نقش مهمي در حفظ جنگل‌هاي بلوط منطقه داشته باشد.

تصور ایران بدون زاگرس یا زاگرس بدون بلوط ! کدام دهشتناک‌تر است؟

در ادامه‌ی یادداشت پیشین، در این بخش مشروح گزارش تأمل‌برانگیز، دقیق و زنهاردهنده‌ی دکتر ابراهیم عزیزخانی را به همراه پیشنهاد‌هایی برای گریز از بحران می‌خوانیم؛ بحرانی که اگر طنین مرگبارش را جدی نگیریم، بدل به ناقوسی کرکننده شده که می‌تواند کمر طبیعت ایران را بشکند و بزرگترین ذخیره‌گاه طبیعی آب در کشور را با چالشی بنیان‌کن مواجه سازد.

بلوط‌ها در ایران چه می‌گویند؟
در ايران بلوط مهمترين و فراوانترين گونه‌ی درختي موجود در غرب کشور، به ويژه در منطقه زاگرس محسوب می‌شود. سلسه جبال زاگرس، وسيع‌ترين و اصلي‌ترين رويشگاه گونه‌هاي مختلف بلوط در ايران بوده و به همين دليل اين منطقه از اهميت بسيار ويژه‌اي برخوردار است. يوناني‌ها، از دير باز، پشتکوه کنوني را که ايرانيان پاطاق مي‌گويند، به نام زاگرس مي‌ناميدند. اين نام به مرور زمان به سرتاسر کوه‌هايي که در دنباله کوه‌هاي ارمنستان، از منتهي اليه شمال غربي ايران آغاز و سپس غرب و جنوب غرب ايران را طي مي‌کند تعميم داده شد. اين کوه‌ها مانند قوس بزرگي سراسر غرب، جنوب غربي و جنوب ايران را فرا گرفته و در شمال تنگه هرمز به کوه‌هاي مرکزي و همچنين رشته کوه‌هاي بشاگرد مي‌پيوندد. در مورد وسعت اين منطقه (بسته به اينکه نقطه ابتدا و انتهاي آن را چه محلي در نظر گرفته باشند) اختلافاتي بين محققين وجود دارد برخي، طول متوسط آن را حدود 1150 کيلومتر و عرض متوسط آنرا حدود 75 کيلومتر تخمين زده اند که از جنوب پيرانشهر (واقع در آذربايجان غربي) با طول جغرافيايي 45 درجه و عرض جغرافيايي36 درجه شروع و در جنوب و جنوب شرقي (در حوالي ميان جنگل در جنوب شيراز) با حد پاييني 52 درجه و 30 دقيقه طول جغرافيايي و 29 درجه عرض جغرافيايي پايان مي‌يابد (فتاحي1373). در صورتيکه رشته کوه‌هاي آذربايجان غربي را نيز متعلق به رشته کوه‌هاي زاگرس بدانيم طول تقريبي آن به حدود 1700 کيلومتر خواهد رسيد. براي سهولت بررسي، منطقه زاگرس را بر اساس رويشگاه بلوط که گونه گياهي اصلي در اين ناحيه است، به دو ناحيه زاگرس شمالي و جنوبي تقسيم کرده‌اند. ناحيه زاگرس شمالي رويشگاه خاص Quercus infectoria بوده و در برخي از مناطق با Q. brantii يا Q. libani و يا هر دو گونه در هم مي‌آميزد. اين بخش از زاگرس، استان‌هاي آذربايجان غربي، کردستان، قسمت‌هاي معيني از استان کرمانشاه و لرستان را در بر مي‌گيرد. در مقابل، زاگرس جنوبي رويشگاه خاص گونه Q. brantii بوده و شامل استان‌هاي ايلام، خوزستان، کهکيلويه و بوير احمد، فارس، اصفهان و چهار محال بختياري است. زاگرس شمالي داراي اقليم نيمه مرطوب و خنک و زاگرس جنوبي گرم و خشک است .
بر اساس مطالعاتي که توسط رايت و ساير محققين صورت گرفته جنگل‌هاي بلوط منطقه زاگرس حدود 5500 سال پيش تشکيل و به حالت کليماکس رسيده‌است. جنگلي که در اين ناحيه بوجود آمده يک جنگل شاخص خشک و نورپسندي است که بيشتر از درختان پست با تاج پهن تشکيل شده‌اند، ارتفاع اين درختان بندرت به بيش از 15-10 متر مي‌رسد. جنگل‌هاي بلوط زاگرس جنگلي کوهستاني و مقاوم به سرما است(شهسواري 1373).

در مورد وسعت اين جنگل‌ها اختلاف نظرهاي زيادي بين محققين وجود دارد، به عنوان مثال ثابتي (1356) مساحت جوامع بلوط منطقه زاگرس را 4 ميليون هکتار، تره گوبو و مبين (1348) مساحت جنگل‌هاي بلوط غرب را 2848000 هکتار و شريعت نژاد و ابراهيمي رستاقي (1375) مساحت جنگل‌هاي حوزه رويشي زاگرس را 5052000 هکتار گزارش نموده‌اند. علاوه بر آن بر اساس آمار رسمي منتشر شده در برنامه پنج ساله توسعه کشاورزي سال 1365-1361 مساحت اين جنگل‌ها حدود 2/5 ميليون هکتار برآورد کرده بودند در حالي که 4-3 سال بعد سطح آن را حدود 5/3 ميليون هکتار اعلام کردند (فتاحي1373).

گونه‌هاي مختلف بلوط نسبت به تغييرات آب و هوايي حساس، ولي در مجموع جنس بلوط سازش اکولوژيک و ميزان بردباري بسيار زيادي داشته بطوريکه تغييرات درجه حرارت را در گستره 31- تا 45+ درجه سانتيگراد و بارندگي 250 تا 1000 میلی‌متر را تحمل مي‌کنند. مناسب‌ترين زيستگاه بلوط مناطقي با بارندگي 350 تا 750 میلی‌متر بوده که در آن بيشترين گسترش را دارد. رويشگاه گونه‌هاي اين جنس از جلگه تا ارتفاع 2700 متر از سطح دريا گسترش داشته و هر چه اقليم خشک‌تر مي‌شود، درختاني کوچکتر و با قطري کمتر ايجاد مي‌شوند. از نظر خاک گونه‌هاي اين جنس روي خاک‌هاي عميق و حاصلخيز تا خاک‌هاي سطحي و کم عمق و اکثراً روي خاک‌هاي قليايي رشد مي‌کنند. در مورد تعداد گونه و زير گونه‌هاي بلوط در منطقه زاگرس اختلاف نظرهاي زيادي بين محققين مختلف (بوبک 4، ثابتي 17، تره گربوف 3، رشينگر 7، جوانشير 27، قهرمان 7 و طباطبايي 26) وجود دارد ولي توافق عمومي بر وجود سه گونه مهم بلوط (Quercus infectoria، Q. brantii و Q. libani) در اين منطقه است (جزيره‌اي و ابراهيمي رستاقي 1382). در غرب ايران، به طور کلي سه گونه اصلي و مهم بلوط به نامهاي، بلوط ايراني Quercus persica  ( در بعضي از منابع با نام  Q. brantii از آن ياد مي‌کنند)، گونه Q. infectoria  و گونه Q. libani وجود دارد. گونه Q. libani  خاص مناطق مرتفع با خاک‌هاي حاصلخيز و عميق بوده و گسترش آن از آخرين حد شمالي زاگرس شروع و تا پايان يافتن محدوده جنگل‌هاي مريوان (هم مرز با پاوه در استان کرمانشاه) خاتمه مي‌يابد. گونه Q. infectoria از شمال غربي زاگرس تا منطقه گهواره در استان کرمانشاه گسترش يافته و بعد به صورت لکه‌هاي بسيار کوچک و پراکنده در استان لرستان به چشم مي‌خورد. Q. brantii از شمال غربي تا جنوب شرقي سلسه جبال زاگرس و در تمام جهات، ارتفاعات و روي انواع خاک‌ها گسترش دارد (نقشه شماره 1) بعبارت ديگر، اين گونه نسبت به دو گونه قبلي از بردباري و نرمش اکولوژيک بيشتري برخوردار است .
گونه بلوط Quercus brantii تنها گونه بلوط موجود در سه استان ايلام، كهكيلويه و بويراحمد و فارس است، از اين رو به طور مختصر برخي از ويژگي‌هاي آن در اينجا معرفي مي‌گردد.

گونه بلوط Quercus brantii
اين گونه داراي اسامي مترادفي مانند  Q .persica, Q.baneica, Q. globularis, Q. saii و Q. ungeri است. در زبان فارسي با نام بلوط ايراني يا برو، ولي در مناطق مختلف به اسامي محلي متفاوتي مانند شکين، هلوين، بلي، بلو و داربرو ناميده مي‌شود. بلوط ايراني درختي بزرگ با ارتفاع متوسط حدود 8 متر (گاهي ارتفاع آن به 20 متر نيز مي رسد) با برگهايي يکنواخت و تخم مرغي با حاشيه دندانه‌اي شکل مي‌باشد (تصاویر یک تا سه) اين گونه وسيع ترين پراکنش را بين گونه‌هاي جنس بلوط در حوزه رويشي زاگرس دارا بوده و از دره سيلوانا در آذربايجان غربي تا ارتفاعات جنوبي روستاهاي دادنجان و چنار سوخته شهرستان فيروز آباد فارس گسترش دارد. رويشگاه آن منحصر به کشور ما نبوده و علاوه بر ايران در کشورهاي عراق، سوريه، لبنان و ترکيه نيز جود دارد. از نظر نيازهاي اکولوژيکي، عموماً روي خاک‌هايي با منشاي تشکيلات آهکي و pH قليايي فاقد آبشويي، آهک و رس استقرار يافته‌است. خاک اين رويشگاهها عموماً کم عمق تا نسبتاً عميق بوده و از تکامل خوبي برخوردار نمي‌باشند. در مقايسه با گونه Q. infectoria از بردباري بيشتري در قبال خاک برخوردار است. نياز رطوبتي اين گونه نيز نسبت به گونه Q. infectoria در حوزه رويشي زاگرس کمتر بوده و از دامنه بردباري رطوبتي بيشتري برخوردار است. حداقل ارتفاعي که اين گونه در آن مشاهده شده‌است حدود 450 متر (گدارلندر مسجد سليمان) و حداکثر آن حدود 2600 متر از سطح دريا (ارتفاعات لته کال ياسوج) بوده‌است. ولي رويشگاه بهينه آن از نظر ارتفاعي بين 1000 تا 2000 متر از سطح دريا مي‌باشد که در اين ارتفاع به صورت خالص ظاهر مي‌شود. علاوه بر موارد ذکر شده، يکي از ويژگي‌هاي بسيار مهم اين گونه، که نقش بسيار اساسي در بقاي آن داشته قدرت خارق‌العاده جست‌زني آن ( به دو صورت پاجوش و ريشه جوش) است (جزيره‌اي و ابراهيمي رستاقي 1382).

استان‌هاي مورد بررسي
در اين بازديد وضعيت خشكيدگي بلوط‌هاي سه استان ايلام، كهكيلويه و بويراحمد و فارس از نظر نوع و ميزان آلودگي مورد بازديد قرار گرفت. بررسيهاي انجام شده در هر سه استان مذكور نشان داده كه علايم آلودگي در اين مناطق مشابه و شامل خشكيدگي سرشاخه‌ها، خشكيدگي درخت، جداشدن پوست درخت، تيره و سياه شدن محل‌هاي آلوده زير پوست، سوراخ هاي روي تنه و ترشح شيره گياهي در محل‌هاي آلوده بود.

آفات بلوط
صرف نظر از مجموعه عوامل غير زنده و دخالتهاي غير عالمانه انسان كه موجب خسارت به پوششهاي گياهي كشور مي‌شوند، بندپايان و به ويژه حشرات از مهمترين عواملي هستند كه در شرايط نامطلوب اكوسيستمي (به ويژه تنشهاي رطوبتي و حرارتي)، جمعيت آنها دچار طغيان‌هاي موضعي، دوره‌اي و يا نسبتاً طولاني مي‌شوند. طغيان آفات و ميزان خسارت وارد شده توسط آنها با توجه به نوع اقليم و شرايط اجتماعي حاکم بر کشور که امکان تجديد حيات در جنگل‌هاي بلوط را نا ممكن و يا بسيار محدود مي کند، از اهميت ويژه‌اي برخوردار خواهد بود.
آفات مختلفي درختان بلوط را مورد حمله قرار داده و در اكثر مواقع خسارت جدي به آن وارد مي‌كنند. به طور خلاصه مهمترين گونه هاي شناخته شده آنها شامل پروانه جوانه‌خوار بلوط(L.)  Tortrix viridana، پروانه برگخوار سفيد بلوط  Leucoma wiltshire، پروانه برگخوار گزنده بلوط(Strand)   Porthesia melania، پروانه ميوه خوار بلوط  Laspeyresia fagiglandana(Zeller) ، سرخرطومي بذرخوار بلوطMarsham  Curculio glandium ابريشم باف ناجور(Linnaeus)   lymanteria dispar پروانه تخم انگشتري  Malacosoma nustralia و زنبورهاي گالزاي بلوط Cynipidae هستند. گفتنی آن که در بيشتر منابع زنبورهاي گالزاي بلوط را به دليل اهميت اقتصادي برخي از گونه‌هاي آن آفت تلقي نمي‌كنند؛ در حالي كه اين حشرات در مواقع طغياني خسارت زيادي را به اندام‌هاي مختلف درخت (اعم از برگ، جوانه و شاتون) وارد مي‌آورند.
در دو سال اخير با توجه به شرايط اقليمي پيش آمده و كاهش بارندگي زمينه مناسبي براي طغيان دو گونه از آفات چوبخوار از خانواده Buprestidae فراهم گرديد. بر اساس نامه شماره 245/1044 مورخ 7/2/89 موسسه گياهپزشكي به استان ايلام، جناب آقاي دكتر عبايي نمونه‌هاي لاروهاي ارسالي  را تحت نام‌هاي   Agrilus biguttatus (Fabricius, 1776)  و Anthaxia hungarica (Scopoli, 1772)  شناسايي کرده‌اند.

(Anthaxia hungarica (Scopoli, 1772
حشرات كامل سوسك‌هاي كوچكي به طول 7 تا 15 میلی‌متر به رنگ سبز با جلاي فلزي هستند و از اوايل اريبهشت ماه تا اواسط تيرماه در طبيعت ظاهر مي‌گردند. حشرات نر را معمولا مي‌توان در روي گلهاي زرد رنگ مشاهده كرد، در حالي كه حشرات ماده كمتر جلب رنگ زرد مي‌شوند. درختان بلوط از ميزبان‌هاي اصلي اين گونه هستند. گونه A. hungarica بيشتر در مناطق كوهستاني و مرتفع و گرم فعال بوده و يك نسل آن 2 تا 3 سال طول مي‌كشد.

Agrilus biguttatus
اين حشره بومي آسيا بوده و پيش از در سال  توسط از روي درختان بلوط در مناطق  جمع‌آوري شده است. ايشان ميزان اهميت اقتصادي اين گونه را  گزارش کرده‌اند. حشره كامل سوسكي به طول 8 تا 13 میلی‌متر و به رنگ سبز با جلاي فلزي است. يكي از علايم بارز در تشخيص اين گونه وجود دو لكه سفيد رنگ مشخص در يك سوم انتهايي بالپوش‌هاي آن است. اين حشره قادر به پروازهاي طولاني چند كيلومتري براي يافتن ميزبان مناسب بوده و حتي توسط فرآوردهاي چوبي و هيزم حاوي پوست نيز به مناطق جديد منتقل مي‌گردد. بلوط ميزبان اصلي اين آفت بوده ولي شاه بلوط و راش نيز توسط آن مورد حمله قرار مي‌گيرند. در شرايط آب و هوايي گرم يك نسل در سال توليد كرده اما به طور معمول هر دو سال يك نسل ايجاد مي‌كند. حشرات ماده پيش از تخم گذاري از برگ درختان بلوط تغذيه كرده و تخمهاي خود را در دسته‌هاي 5 تا 6 عددي در درزها و شكافهاي موجود در روي پوست و در سمت جنوبي تنه درخت مي‌گذارند. لاروها پس از تفريخ از تخم در دالانهاي لاروي زيگزاكي شكل مملو از فضولات لاروي در لايه كامبيوم درخت تغذيه مي‌نمايند. در نتيجه تغذيه لاروها درخت آلوده شروع به توليد بافت كالوز كرده كه اين عامل سبب ايجاد شكافهاي افقي در پوست خواهد شد. در اثر فعاليت لاروها برگها عموما كوچك و زرد رنگ شده و در قسمت تاج درخت علايم خشك شدگي مشاهده مي‌گردد. در نهايت درختان آلوده خشك شده و پوست آنها در ناحيه آلوده از درخت جدا مي‌شود. لاروهاي بالغ به رنگ سفيد مايل به كرم، بدون پا و به طول 25 تا 40 ميلي متر هستند. بند اول سينه در اين لاروها پهن تر از ساير بندهاست همچنين دو زايد شاخ مانند در بند انتهايي شكم آنها نيز ديده مي‌شود. لاروها پس از رشد كامل در زير پوست به شفيره تبديل مي‌گردند زمستانگذراني در اين گونه به شكل لارو و شفيره در زير پوست است. حشرات كامل طي ماههاي ارديبهشت و خرداد از طريق سوراخ‌هاي D شكلي كه روي تنه درخت ايجاد مي‌كنند از آن خارج مي‌شوند.

مديريت آفت
در حال حاضر راهكار موثر و مناسبي براي كنترل آفت روي درختان سبز وجود ندارد، حتي استفاده از سموم شيميايي نيز براي كنترل آن توصيه نشده است. اما بررسيهايي براي يافتن سموم شيميايي كارآمد، مقرون به صرفه اقتصادي و كم ضرر براي محيط زيست در حال اجرا مي‌باشد. لاروها و حشرات كامل اين آفت داخل چوب درختان خشك شده و يا در حال خشك شدن زندگي كرده و حتي از آنها به عنوان پناهگاه نيز استفاده مي‌نمايند از اينرو حذف اين درختان و انتقال آنها به مناطق ديگر مي‌تواند در انتشار آلودگي به مناطق غير آلوده نقش بسيار مهمي داشته باشد، بنابراين استفاده از اين روش خطر بسيار زيادي داشته و به هيچ عنوان توصيه نمي‌گردد.
در سومین و آخرین بخش از این گزارش، به معرفی عوامل بروز و تشدید طغیان این آفت چوبخوار در زاگرس پرداخته شده و درنهایت، پیشنهادهایی برای مهار بحران ارایه می‌شود.


ریزگردهای عربی را رها کنید ؛ سوسک‌ها را بگیرید!

به دنبال انتشار یادداشتی با عنوان: «بلوط‌های زاگرس ؛ تازه‌ترین قربانی ریزگردهای عربی؟!» و ابراز نگرانی از شتاب معنی‌دار خشکیدگی رویشگاه‌های بلوط در زاگرس، به ویژه در استان‌های ایلام، کهکیلویه و بویراحمد، فارس و چهارمحال بختیاری، اینک خبر می‌رسد که متهم ردیف نخست در بروز این فاجعه، دو  گونه‌ی سوسك چوبخوار از خانواده Buprestidae است. هرچند نباید از خاطر برد که در بروز و تشديد طغيان و خسارت اين آفت، تمامي مؤلفه‌های تنش‌زا به ويژه خشكسالي، ريزگردها، فشار دام و عملیات زراعی در حریم جنگل‌های زاگرس، مؤثر بوده‌اند.
در ادامه ضمن سپاس از همکار ارجمندم، آقای دکتر ابراهیم عزیزخانی از اعضای هیأت علمی گروه تحقیقات حمایت و حفاظت جنگل‌ها و مراتع، توجه شما را به گزارش مشروح و مصور ایشان که حاصل یک بازدید 5 روزه در معیت یک گروه کارشناسی در اردیبهشت ماه سال جاری از منطقه‌ی مورد نظر است، جلب می‌کنم.
امّا در همین جا به دوستداران و عاشقان زاگرس هشدار می‌دهم که چنانچه تحملش را ندارند، از خواندن این گزارش غمبار، صرف نظر کنند! به ویژه آنجا که ابراهیم برایمان به تلخی نوشته: «مشاهده تعداد زياد درختان خشك شده موجود در مناطق مورد بازديد در اين سه استان قلب هر دوستدار طبيعت را به درد مي‌آورد، اما تأسف بارتر اينكه هنوز تعداد زيادي از درختان سبز ولي آلوده‌ به لاروهاي آفت وجود دارند كه در صف مرگ سريع به انتظار نشسته‌اند و گذشت زمان بر تعداد آنها خواهد افزود
خداوندا! یعنی می‌شود روزی ایران را … زاگرس را بدون بلوط فرض کرد؟!
وای بر ما اگر چنین شود …

شرح اجمالی ماجرا :
موضوع زوال و خشكيدگي درختان بلوط در منطقه زاگرس به دنبال كاهش ریزش‌های آسمانی و پس از آن بروز خشكسالي و همين طور پديده ريز گرد‌ها مدتي است كه مورد توجه مسئولين محلي و تا حدودي رده‌هاي بالاي سازماني قرار گرفته است. با جدي شدن اين پديده و افزايش روزافزون تعداد درختان خشك شده بلوط ، از سال گذشته گروهي از كارشناسان موسسه ضمن بازديد از منطقه به بررسي علل بروز آن پرداختند، اما به دليل مناسب نبودن زمان بازديد، پيشنهاد بازديد مجدد در سال آينده يعني سال 1389 را کردند. براين اساس و به دعوت سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخيزداري كشور مقرر شد تا از تاريخ 17/2/89 لغايت 21/2/89 به مدت 5 روز بازديدي از استان‌هاي ايلام، كهكيلويه و بويراحمد و فارس صورت بگيرد. در اين برنامه دکتر عزیزخانی به اتفاق مهندس عارفي‌پور و نماينده سازمان جنگل‌ها در استان‌هاي ياد شده به بررسي علل بروز اين موضوع پرداختند. به طور خلاصه بررسي‌هاي این گروه نشان داد كه عامل اصلي خشكيدگي‌هاي بلوط در سه استان ياد شده، مربوط به طغيان و خسارت 2 گونه سوسك چوبخوار از خانواده Buprestidae است كه ذكر نام علمي آنها منوط به شناسايي دقيق آنها خواهد بود. لاروهاي اين دو گونه در زير پوست فعاليت كرده و تغذيه آنها سبب قطع ارتباط آوندي گياه و در نهايت مرگ درخت مي‌گردد. در مواردي ميزان جمعيت اين آفات به اندازه‌اي زياد بود كه به دليل مرگ سريع درخت حتي‌الامكان تكميل سيكل زندگي براي آنها فراهم نمي‌شد. مشاهده تعداد زياد درختان خشك شده موجود در مناطق مورد بازديد در اين سه استان قلب هر دوستدار طبيعت را به درد مي‌آورد، اما تأسف بارتر اينكه هنوز تعداد زيادي از درختان سبز ولي آلوده‌ به لاروهاي آفت وجود دارند كه در صف مرگ سريع به انتظار نشسته‌اند و گذشت زمان بر تعداد آنها خواهد افزود. لازم به ذكر است آفات مذكور بخشي از فون طبيعي منطقه هستند ولي متاسفانه به دليل بروز خشكسالي‌هاي اخير و تخريب‌هاي آگاهانه و بعضا ناآگانه مانند شخم عميق پاي درختان به هدف كشت ديمي و بي حاصل ديم !!! باعث قطع ريشه درختان و هدر رفت اين رطوبت حداقلي مي‌گردند. چراي دامها نيز كه امكان زادآوري را از درختان بلوط گرفته و اين درختان كهنسال را در حسرت ديدن روي نونهالهان نورسته از خاك همچنان نگه داشته است. اين مسايل به علاوه مشكل ريزگردها و مشكلات اقتصادي و اجتماعي موجود در اين استان‌ها با توان مضاعف كمر همت بر نابودي سرمايه‌هاي سبز اين مرز و بوم بسته‌اند. به اميد روزي كه چشم اميد ما از قلم دستورنگار مسئولين محترم به دستان همت بلند مردم ما كه در ميان آن قلب مام ميهن خواهد تپيد، دوخته شود.
در دو یادداشت بعدی مشروح گزارش آقای دکتر عزیزخانی را انتشار خواهم داد.

مسئولیت محیط‌زیستی؛ كیمیایی سخت نایاب!

به نظر می‌رسد تا هنگامی که یکان یکانِ شهروندان ایران‌زمین به آن درجه از دانستگی نرسند که باور کنند، حفظ محیط‌زیست می‌تواند مهم‌ترین اولویت امروز سرزمین‌شان باشد، روند قهقرایی ناپایداری زیست‌بوم به شتاب‌دارترشدن شیب منفی‌اش ادامه می‌دهد و البته آشکار است که شاید مهم‌ترین گروه از شهروندان ایرانی که باید چنین آموزه‌ای را در اولویت‌های خویش لحاظ کنند، همانا مدیران میانی و ارشد حکومتی و تصمیم‌سازان و برنامه‌ریزان کلان مملکتی در حوزه‌های اجرایی، قضایی، اقتصادی و فرهنگی هستند.
به ویژه بر این باورم که نقش اقتصاد و تجارت در این وزنی‌دهی سبز می‌تواند بسیار مؤثر و کارساز باشد. چه، اغلب دانشمندانِ حوزه‌ی محیط‌زیست بر این باورند که شرط «پیدایش مسئولیت – محیط‌زیستی و التزام به رعایت قواعد آن در فعالیت اقتصادی شهروندان» وضع مقررات و شیوه‌نامه‌های ملّی و جهانی برای تجارت است؛ شیوه‌نامه‌هایی که تضمین می‌کند: «تجارت، آموزه‌های توسعه‌ی پایدار را هرگز نقض نخواهد کرد.»
در حقیقت، بیم آن می‌رود که با جهانی‌شدنِ تجارت، نخستین موضوعی که از اهمیتش کاسته شده و به حاشیه رانده می‌شود، توجّه به پیامدهای تخریب و ویرانی محیط‌زیست باشد. البته برای این ترس، شواهدی متقن و علمی هم می‌توان ارایه داد. از آن جمله: بر پایه‌ی نگره‌ی هرمان دالی [1] در مورد پدیده‌ای به نام «رشد غیراقتصادی»: این احتمال که در اثر شتاب رشد، هزینه‌ها بیشتر از منافع افزایش یابد، کاملاً محتمل است؛ رخدادی که در صورت تحقق، شهروندان را به عوض ثروتمند‌تر کردن، فقیرتر خواهد ساخت.

به همین دلیل، باید به آن گروه از اندیشمندان سبزمحور که با تجارت آزاد [2] مخالف هستند، حق داد؛ زیرا آن‌ها تردیدی ندارند که بازار در حمایت مطلوب از ارزش‌های ‌محیط‌زیستی با شکست مواجه خواهد شد؛ شکستی که از هم‌اکنون کوس رسوایی آن در صنایع نفت و گاز و پتروشیمی قابل شنیدن بوده و آثار مرگبارش در ماجرای بی پی در خلیج مکزیکو خودنمایی می‌کند.
از این رو، به نظر می‌رسد که می‌توان به راحتی پذیرفت که اساساً رشد اقتصادی پدیده‌ای ناسازگار با زیست پایدار است. اتفاقی که در عسلویه رخ داده است و یکی از اندوخته‌گاه‌های ناهمتای ایران‌زمین در حاشیه‌ی خلیج فارس را به همراه پارک ملّی نایبند به شدت تخریب کرده است؛ رخدادی که در سرعین تجربه کرده و به بهای توسعه‌ی گردشگری، عملاً آن چشم‌انداز طبیعی و کم‌نظیر را در دامنه‌های سبلان از دست دادیم؛ ماجرای تلخی که منجر به خشک شدن تالاب‌های سه‌گانه‌ی بختگان، طشک و کم‌جان در استان فارس شد، از دست رفتن زیستگاه ارزشمند مسیله در اثر جانمایی اشتباه سد 15 خرداد در قم، ایجاد یک چشمه تولید گرد و خاک جدید در فلات مرکزی ایران به نام گاوخونی و با وسعتی بیش از 700 هزار هکتار؛ پاکتراشی جنگل‌های زاگرس در دنا؛ تبدیل پارک‌های ملّی و مناطق حفاظت شده به پارک‌های کاغذی و بی‌هویت در بسیاری از مناطق ایران، افزایش 300 تا 600 درصدی رخداد گرد و غبار در غرب و شرق کشور و بسیاری رخدادهای تلخ و زنهاردهنده‌ی دیگر‌. همه و همه گواه آن است که در فرآیند رشد اقتصادی، این ملاحظات محیط‌زیستی است که اغلب و به بی‌رحمانه‌ترین شکل ممکن ذبح می‌شوند.
امّا این همه‌ی ماجرا نیست! چرا که در مقابل این پندارینه، افرادی هم وجود دارند که رشد اقتصادی را نخستین شرط لازم برای دست‌یابی به محیط‌زیست سالم و ریشه‌کنی فقر می‌دانند. آنان پیرو نظریه‌ای هستند که می‌گوید: «تجارت آزاد بین‌المللی رفاه جهانی را به بیشینه‌ی خود خواهد رساند»؛ نظریه‌ای که برای نخستین بار توسط آدام اسمیت (پدر علم اقتصاد) بیان شد و پس از آن طرفداران بسیاری یافت.
پژوهش‌ها و مطالعات تجربی فراوانی انجام شده تا ثابت کنند که بین رشد اقتصادی و کیفیت محیط‌زیست می‌تواند رابطه‌ای مثبت هم وجود داشته باشد؛ به شرط آن‌که برتری با رویکرد دانایی‌محوری در مناسبات اقتصادی باشد. از آن جمله، تجربه‌ی کشورهای صنعتی و به ویژه کشور سوئد در سال 2009 حاکی از امکان هماهنگی رشد اقتصادی با مدیریت زیست‌محیطی است [3]، بررسی روند کاهنده‌ی شدت کارمایه [4] در این کشورها نیز، خود مهر تأییدی دیگری است بر این مدعا.
در یکی از آخرین گزارش‌های توسعه‌ی انسانی سازمان ملل متحد نیز، مقاله‌ای از نظریه‌پردازی برجسته به نام Theodore Panayotou آمده که در فرازی از آن می‌خوانیم: «در سطوح درآمدی پایین و مراحل نخستین توسعه، رشد درآمد با میزان بالاتر تخریب محیط‌زیست همراه است، امّا از آستانه‌ای به بعد، درآمد بیشتری به بهبود محیط‌زیست اختصاص می‌یابد.»
اندکی پیشتر از این سخن هم، آقای دیالو، دبیر پیمان (کنوانسیون) مبارزه با بیابان‌زایی سازمان ملل [5] ، به صراحت پیکار با بیابان‌زایی را همان پیکار با فقر معرفی ‌کرده ‌و معتقد است که جریان‌های کاهنده‌ی کارایی سرزمین با ریشه‌کنی فقر کاملاً مهار‌شده و کیفیت محیط‌زیست ارتقاء می‌یابد. در واقع نگرش این دو، جملگی تأیید دیگری است بر «پندارینه‌ی انتقال زیست‌محیطی» [6] یا «منحنی زیست‌محیطی کوزنتز» (EKC)[7] که حدود نیم‌قرنِ پیش، سبب اهدای جایزه‌ی نوبل اقتصاد به خالقش شد.[8]
در هر حال، به نظر می‌رسد اندیشه‌مندان این حوزه هنوز نتوانسته‌اند به یک اجماع معنی‌دار رسیده و رابطه‌ی محیط‌زیست را با اقتصاد و رشد و توسعه به خوبی تبیین کنند. هرچند تلاش‌های ارزنده‌ای صورت گرفته و همان‌طور که پیش‌تر هم در همین مجموعه گفتارها اشاره کرده‌ام، چنانچه دولت‌ها بتوانند اراده و دانایی لازم برای ارزشگذاری مواهب طبیعی‌شان را بر بنیاد اقتصاد رایج خویش، عملی سازند، آن‌گاه بسیاری از دل‌نگرانی‌های طرفداران محیط‌زیست، به ویژه در ایران کاهش خواهد یافت. چرا که در آن صورت دیگر هیچ حکومتی به هیچ معدن‌کاوی اجازه نخواهد داد که روزانه 500 کامیون از دل ارزشمندترین و رفیع‌ترین سازه‌ی مخروطی جهان – کوه دماوند – به بهانه تأمین پوکه‌ی ساختمانی جدا کرده و به این ترتیب یکی از مهم‌ترین چشم‌اندازهای طبیعی و نماد ملّی یک کشور و ملّت آسیب ببیند.
باشد که همه‌ی ما از شهروندان عادی گرفته تا عالی‌ترین مدیران کشور، متوجه مسئولیت خطیر محیط‌زیستی خویش باشند و کاری نکنند که به قانون زمین بربخورد.

پانوشت‌ها:

1- Herman Daly

2- هرمان دالی معتقد است که «بازرگانی بين‌المللی بدون قانون»، نام زيبنده تری است تا «تجارت آزاد».
3- به عنوان مثال، می‌توان به گزارش پروفسور سومیجی کوباشی، استاد دانشگاه کیوتو ژاپن در کارگاه آموزشی نقش منابع طبیعی در تغییرات اقلیم اشاره کرد که به صراحت اعلام کرده بود: تا پیش از پایان دهه‌ی 1960 میلادی، یعنی زمانی که ژاپن صاحب یکی از بالاترین رشد‌های اقتصادی در جهان بوده است، تقریباً برنامه‌های احیایی و نوسازی پوشش‌های گیاهی کشور نیز به پایان رسیده بود.
4- Energy intensity (نسبت مصرف کارمایه به تولید ناخالص داخلی).

5-Hama Arba Diallo
6- Environmental Transition Hypothesis
7- Environmental Kuzents Curve

8- منطق اصلی فرضیه‌ی EKC – که نام خود را از سیمون کوزنتز برنده‌ی جایزه‌ی نوبل اقتصاد در سال 1955 گرفته- آن است که میان تعداد زیادی از شاخص‌های زیست‌محیطی و سطح درآمد سرانه رابطه‌ای به شکل U وارونه وجود دارد؛ یعنی با افزایش درآمد سرانه، در ابتدا مقدار تخریب زیست‌محیطی افزایش خواهد یافت، امّا سرانجام پس از رسیدن به بیشترین سطح، کاهش می یابد.