بایگانی دسته: فقر اقتصادی

پرشکوه‌ترین نکوداشت محیط زیست در ایران و به بهانه‌ی دماوند

همه‌ی آن چند هزارنفری که روز جمعه – 11 تیر 1389 – خود را به رینه رسانده بودند تا در ششمین مراسم نکوداشت دماوند شرکت کنند، باور کردند که محیط زیست هرگز نتوانسته تاکنون چنین جمعیتی را گردآورد!
باید تبریک بگویم به عباس محمدی عزیز و شبکه‌ی گسترده‌ی همکارانش در تشکل‌های مرتبط با کوه‌نوردی که نشان دادند بیش از هر تشکل دیگری در ایران سازمان‌یافته و حرفه‌ای بوده و می‌توانند در بزنگاه‌هایی که مایلند، اجتماعاتی چنین شورانگیز را بیافرینند. هرچند که نباید از خاطر برد، خود موضوع، یعنی پاسداشت حرمت نماد متقارن و سر به فلک کشیده‌ی ایران – دماوند – هم در آفرینش این رخداد بزرگ بی‌تأثیر نبوده است.
سخنان کوتاه اما اثرگذار دکتر اسماعیل کهرم هم مانند همیشه، توانست تا شور و شوق حاضرین را نسبت به مخاطراتی که دماوند را تهدید کرده و می‌کند، بیش از پیش تهییج کند، به نحوی که مراسم آب پاشان انتهایی واقعاً برای خنک کردن آن شور لازم بود! نبود؟
کهرم گفت: گمان مبرید که این فقط تالاب‌ها هستند که با شتابی دمادم افزاینده در حال نیستی و نابودی هستند؛ گمان نبرید که فاجعه فقط از دست رفتن 10 میلیارد متر مکعب آب هامون و 700 هزار بال پرنده این زیستگاه ارزشمند در طول 37 سال گذشته بوده است! حتا فاجعه فقط ناپدید شدن 3 میلیارد مترمکعب آب موجود در گاوخونی یا میلیاردها متر مکعب آب در پریشان، ارژن، ارومیه و … نیست. بلکه ما داریم همان بلا را بر سر بزرگترین کوه ایران هم می‌آوریم و خرده خرده جانش را می‌ستانیم!

کهرم به ماجرای تاریخی “کوه‌مالی” در زمان قاجار اشاره کرد که چگونه سربازان ناصرالدین شاه، عرصه را بر شکار تنگ کرده و او را وادار می‌کردند تا به سوی شاه و شاهزاده‌ها نزدیک شوند تا ایشان بتوانند با آسودگی و سهولت شکار کنند. وی گفت: اما تخریبی که امروز در کوهستان‌ها مشهود است، به مراتب هولناک‌تر از کوه‌مالی قاجاریه است!
او خواستار پایان کار معادن برداشت پوکه‌های ساختمانی در دماوند شد؛ همچنین نهادهای زیربط را از برگزاری صعودهای چندهزارنفری به دماوند برحذر دانست و در انتها یادآور شد که حضور دماوند یعنی: الله اکبر … لطفاً شعارنویسی را در کوهستان‌ها پایان دهید.
در یادداشت بعدی، متن سخنرانی خویش را در این همایش بی‌نظیر انتشار خواهم داد.

انعکاس این مراسم در دیگر رسانه ها:

ششمين جشن روز ملي دماوند برگزار شد

جشن روز ملی دماوند همزمان با جشن تیرگان

گزارش ایسنا

فریاد می‌زنیم؛ دماوند در حال تخریب شدن است

گزارش پارس توریسم

گزارش خبرگزاری ایلنا

روز شاد و با شکوه دماوند، و مخالفت با صعود ده هزارنفره

کودکان تشنه در هندوستان

آمارها حکایت از آن دارد که فقط از نواحی شمالی هندوستان، سالانه 54 تریلیون لیتر آب از زمین مکیده می‌شود، رخدادی که سبب افت سطح آب زیرزمینی و نشست معنی‌دار زمین را فراهم آورده و نرخ بیابان‌زایی را در شمال هند افزایش داده است.

نقشه‌ی جهانی حساسیت اراضی به بیابان‌زایی نیز پیش‌تر این واقعیت را در هندوستان مورد تأیید قرار داده بود.

این عکس به خوبی اوج وخامت بحران آب را در هندوستان به تصویر کشیده است.

چه کسی متولی بهسازی و حراست از تمامیت رودخانه‌های کشور است؟!

تاکنون چندین و چند گزارش از روند شتابناک آلودگی شدید رودخانه‌های کشور در این تارنما منتشر کرده‌ام که از آن جمله می‌توان به شادگان، شهرچای، لردگان، زاینده رود، سفیدرود، کارون، کرج ، دوراهان و … اشاره کرد.
این تصاویر هم مربوط می‌شود به رودخانه گرگان‌رود در هنگام گذر از شهر گنبدکاووس؛ شهری که به دلیل مسابقه‌ها و شرط‌بندی‌های میلیاردی‌اش بر روی اسب، شهرت جهانی دارد. امّا با این وجود، وضعیت رودخانه‌ی اصلی شهر که در نهایت، آبش به دریای مازندران می‌ریزد، اینگونه اسف‌بار و نگران کننده است.

به راستی متوّلی ساماندهی رودخانه‌های کشور کدام سازمان است؟ چرا هنگام مکش آب رودخانه‌ها، همه ادعای سهم‌خواهی دارند، از وزارت جهاد کشاورزی بگیر تا وزارت نیرو و سازمان حفاظت محیط زیست و وزارت صنایع و معادن و مسکن و شهرسازی و شهرداری‌ها و …

امّا هنگام سرمایه‌گذاری برای مدیریت و پاسداری از این اندوخته‌های آبی ارزشمند، همه به دیگری اشاره می‌کنند! نمی کنند؟

تصویری که تخلف را ثابت می‌کند!

حضور لاله‌های واژگون در مابین اراضی شخم‌خورده و آماده‌ی کشت در استان لرستان، نشان از تخلفی آشکار می‌دهد؛ این که این اراضی که به غلط مورد تجاوز قرار گرفته، در حقیقت در شمار رویشگاه‌های طبیعی و مرتعی کشور قرار داشته و نباید تغییر کاربری داده می‌شدند.
سکوت در برابر چنین تجاوزهای آشکاری، نتیجه‌ای جز تشویق متجاوزان و تاراج سرمایه‌های طبیعی کشور در برندارد. گناه بزرگی که نشان می‌دهد، نسل امروز قادر نیست و نبوده تا امانت سبز خویش را به فرزندانش منتقل سازد.
شما فکر می‌کنید، آیندگان حاضرند تا از چنین گناهی بگذرند؟

اینجا دریاچه سد سفیدرود است یا مخزن انباشت فاضلاب!

همه‌ی آنهایی که گذرشان به منجیل می‌افتد، می‌توانند در برابر پاسگاه ویژه منابع طبیعی این شهرستان، شاهد یک منظره‌ی به شدّت نگران‌کننده، امّا بیش از حد عادی! باشند. منظره‌ای که نگارنده هم در هیجدهمین روز از خرداد 1389 به همراه سعید نبی و روبرت صافاریان شاهدش بود … این که در چشم‌انداز زیبای حرکت توربین‌های بادی، پساب‌های آلوده‌ی بخشی از شهر، به آرامی وارد دریاچه‌ی سد سفیدرود می‌شوند؛ رخدادی که از شواهد ماجرا و بقایای رسوبات برجای مانده، آشکار است که قدمتی چندین ساله دارد!

آن سوتر هم، ماهیگیری از اهالی محل، بدون توجه به این آلودگی، مشغول صید ماهی خویش است تا لابد به عنوان ماهی تازه در بهترین و شیرین‌ترین آب جهان به گردشگران و مسافران عبوری عرضه کند. ماهی‌های بخت‌برگشته‌ای که اگر اینجا به دام نیافتند، این آلودگی سمی، به مرور جان‌شان را گرفته و یا وجود کم‌رمق‌شان در پایین‌دست سد و طی عملیات شگفت‌آور “شاس” به تصاحب صیادان پایین‌دست افتاده و یا در انبوه گل و لای خفه می‌شوند!

یادمان باشد که در حال حاضر سالانه افزون بر 116 میلیون مترمکعب فاضلاب صنعتی در گیلان تولید می شود که مهمترین آنها آلودگی‌های نفتی، فلزات سنگین و شیرابه‌های زباله حاصل از فرآیند تولید کمپوست است.
به نظر شما کدام شگفت‌آورتر است؟
این که به همین راحتی سم را وارد مخزن دریاچه‌ی سد سفیدرود می‌کنند؟
یا
این که چرا این مسأله برای همه اینقدر عادی و پیش پا افتاده شده است؟

من به گمانم، خطر دومی به مراتب جدی‌تر است! نیست؟

آوارگی ناشی از سدها در طول یک قرن گذشته بیشتر از جنگ‌ها بوده است!

در هیجدهمین روز از فروردین 1388 و از قول دکتر آهنگ کوثر در همین تارنما نوشتم: سدها محیط زیست را خراب، بیماری‌ها را تشدید و مردم را بی‌خانمان می‌سازند! اینک هم عبداللطیف عبادی در پاسخ به عهدی دیرین و در برگردان یکی از تازه‌ترین مفاله‌های منتشر شده بر روی درگاه مجازی نشنال جیوگرافیک، همان حرف را از زبان آنا مینارد – Anne Minard – می‌زند. در این مقاله و از زبان برایان نیچر آمده است که در طول یکصد سال گذشته، سدها به مراتب مرگبارتر و ویران‌کننده‌تر از جنگ‌ها عمل کرده و حدود 550 میلیون نفر را آواره کرده و خانه و کاشانه‌شان را ویران نمودند! واقعیتی که در بسیاری از گزارشهای مستقل به اشکال گوناگون مورد تأیید و تأکید قرار گرفته است.
در انتهای این گزارش و از زبان سازمان ملل متحد می‌خوانیم: « اگر با ساختن سدهای جدید بخشی از محیط زیست نابود گردد و یا وضعیت معیشتی مردمی که در آن مناطق زندگی می‌کنند، بدتر شود؛ دیگر نمی‌توان ساختن و داشتن آن سدها را نمونه‌ای از پیشرفت و توسعه‌ی پایدار در یک کشور نامید.»
و این آن پیامی است که آب‌سالاران طبیعت ستیز در ایران باید تا دیر نشده بشنوند تا به سرنوشت شاه دوّم سلسله‌ی پهلوی دچار نشوند!

مؤخره:

آخرین دسته گل سد کارون 4 را هم اینجا پی بگیرید!

پاسخ تلخ ماهیگیر متخلف در تالاب انزلی: امروز را چه کنم؟!

دیروز در هنگام بازدید از تالاب انزلی به همراه آقای مهندس ابراهیم افخمی، رییس اداره محیط زیست شهرستان انزلی به یک صیاد متخلف برخورد کردیم که در فصلی که صید ممنوع است، مشغول توراذداختن در تالاب و صید ماهی بود.
وقتی به وی متذکر شدیم که چرا این کار را می کند؟ گفت: شکم زن و بچه‌ام خالی است و چاره‌ای ندارم!
گفتیم: مگر نمی‌دانی که اگر در این زمان صید کنید، دیگر چیزی از نسل ماهی نخواهد ماند و همه‌ی صیادان هم بیکار خواهند شد و خسارتی بزرگ‌تر به 600 خانواری که از محل صیادی در تالاب انزلی روزگار می‌گذرانند، وارد خواهد شد؟
و باز او به تلخی گفت: بله می‌دانم … اما چه کنم؟ امروز را چه کنم؟

بعدازظهر آن روز، در مراسمی که در تالار اجتماعات اداره کل محیط زیست استان برپا شده بود، به همین نکته اشاره کردم و این که چرا باید، فقر در نگین سبز وطن اینگونه بی داد کند؟

روبرت صافاریان – یکی از منتقدان و مستندسازان مشهور و باسابقه کشور – هم پس از نمایش فیلم سعید نبی  – تالاب انزلی – به همین نکته اشاره کرد که کاش صدای مردم در این فیلم بیشتر شنیده می‌شد و به اصطلاح مانیفستی چندصدایی بود.

خوشبختانه جناب کامران زلفی‌نژاد – مدیرکل اداره کل محیط زیست استان گیلان – در پاسخ خبر خوشی را اعلام کردند و گفتند: سرانجام تالاب انزلی از امروز و با موافقت استاندار گیلان، صاحب یک ردیف اختصاصی بودجه به مبلغ قابل توجه 7 میلیارد تومان شد تا برای بهسازی و خودترمیمی آن هزینه شود.
زلفی‌نژاد این را هم اضافه کرد که فیلم سعید نبی تأثیر بسیار سازنده‌ای در بین مردم و مدیران استان برجای نهاده است.
امید که بخشی از این بودجه برای ساماندهی آن 600 صیاد و خانواده‌های محروم‌شان اختصاص یابد تا ایشان خود بیش از همه پاسدار موجودیت تالاب انزلی باشند. همچنین شایسته است تا کارهای هنری و مؤثری مانند مجموعه تتیس بیش از پیش مورد حمایت قرار گرفته و نظیر چنین مستندهای ارزشمندی با شمارگان بیشتر و تنوع فکری گسترده‌تری از رسانه ملی پخش شود.
فکرش را بکنید، امروز ما دریاچه پریشان، تالاب بختگان، تالاب گاوخونی و … را از دست داده‌ایم، بدون آنکه حتا یک مجموع مستند 30 دقیقه‌ای نظیر تتیس در مورد آنها ثبت و ضبط کرده باشیم!

همه‌ی خبرها در طبیعت بختیاری بد نیست!

پس از ماجرای تلخ و شرم‌آور گون‌سوزان در دامنه‌های زیبای کوه کلار – که البته دیده‌بان سخت‌کوش طبیعت بختیاری قول داده آن رخداد تلخ را پیگیری کند – اینک می‌خواهم از اتفاقی فرخنده در مجاورت کوه کلار با شما سخن بگویم …
می‌خواهم شما را ببرم به دامنه‌های مشرف به کوه نظامی در جوار روستای دوراهان – محور بروجن به لردگان – جایی که مرز خاوری منطقه‌ی حفاظت شده‌ی سبزکوه هم به شمار می‌رود.

جایی که نه تنها پوشش گیاهی منطقه در حال تهدید و تحدید نیست، بلکه وقتی پای صحبت ریش‌سفیدهای دهکده می‌نشینی، درمی‌یابی که روزگار امروز سبزینه‌های منطقه، به مراتب بهتر از 20 سال پیش است!

می‌دانم، شما هم ممکن است برایتان سخت باشد باور این خبر که هنوز در پاره‌هایی از وطن، طبیعت به سوی بهبود میل داشته و به شرایط کلیماکس خود نزدیک‌تر می‌شود. اما در دامنه‌های غرب دوراهان، جایی که در این تصاویر هم به خوبی دیده می‌شوند، چنین اتفاقی رخ داده و محلی‌ها می‌گویند، تا چند سال پیش اینجا نه پوشش درختچه‌ای و درختی مثل امروز داشت و نه پوشش گیاهی‌اش شادابی امروز را داشت. حتا لاله‌های واژگون هم دوباره برگشته‌اند و چشم بینندگان‌شان را می‌نوازند …

امّا چرا در دوراهان طبیعت برمی‌گردد و در کلار و هلن و نایبند و خجیر و شمس‌آباد و منجیل، مارون، گاوخونی، بختگان، ارومیه و پارک ملی خبر و … این گونه رخدادی تکرار نمی‌شود؟ چرا باید دوراهان و سرخ چشمه و بیشه زرد استثناء باشند و ما از شنیدن خبر شادابی طبیعت متعجب شویم و حیرت کنیم؟!
نقل است که می‌گویند: دکتر شریعتی وارد روستایی می‌شود و در بدو ورود، یکی از اهالی روستا به وی می‌گوید: آقا شما مریض هستید؟!
دکتر هم نخست درصدد انکار برمی‌آید و می‌پرسد چرا چنین گمانی دارید؟ آن مرد هم می‌گوید: چون شما زیر گردن‌تان را نمی‌خارید؟! دکتر نگاهی به اهل ده می‌اندازد و می‌بیند که همه دارند زیر گردن‌شان را می‌خارانند و بنابراین، او راست می‌گفته! زیرا حرکت دکتر غیرعادی بوده نه اهل ده!

حالا نقل طبیعت ایران است که وقتی از آبادانی و بازگشت حیات سخن و خبری انتشار دهیم، همه متعجب می‌شوند و با تردید به این خبر می‌نگرند! نمی‌نگرند؟
ماجرای دوراهان بسیار ساده است و برمی‌گردد به زمانی که این ایستگاه گاز در کنار روستا ساخته شد و دوراهان در شما نخستین روستاهای کشور بود که از نعمت گاز لوله‌کشی در بیش از دو دهه‌ی پیش برخوردار شد و به همین دلیل، دیگر لازم نبود تا اهل آبادی برای تأمین نیازهای گرمایشی و سرمایشی و پخت و پز خود، به دامنه‌ها رفته و درختان و درختچه‌های منطقه را قطع کنند … نتیجه را هم که امروز همه می‌بینیم …
تجربه‌ی دوراهان یکبار دیگر ثابت می‌کند که بخشی از دلایل تخریب طبیعت ریشه در احتیاج دارد و اگر ما بتوانیم، گزینه‌ی مناسب را ارایه کنیم، تخریب به خودی خود چرخه‌ی معکوس خواهد یافت.

مغول هم نکرد این کاری که ما با وطن‌مان می‌کنیم!

این تصاویر اشک مرا درآورد … مگر می‌شود هنوز آدم‌هایی وجود داشته باشند که این گونه مغول‌وار به تاراج طبیعت خویش پرداخته و آن را نابود سازند؟ مگر ما اسکندر و اینجا تخت جمشید است که آن را به جهنم بدل ساخته و به آتش می‌کشیم؟

مگر ما چند سبزکوه و چند کوه کلار در این وطن داریم؟ چگونه می‌توان باور کرد که برخی از جوانان یک روستا، خود داوطلبانه در تاراج گون‌زارهای منحصر به فرد این کوهستان زیبا مشارکت داشته باشند!

آنها باید پاسدار کوهستان خویش باشند و نه متجاوز و غارتگر آن! چگونه حاضر شدند در طول 6 ساعت بیش از یک هزار گون را در آتش جهل و آزمندی خویش بسوزانند و خاکستر کنند؟

واقعاً ما به کجا می‌رویم؟

در زیر متن نامه‌ی آقای علیرضا تیموری خطاب به نگارنده را منتشر می‌کنم تا خود قضاوت کنید:

با سلام خدمت جناب درویش
پنجشنبه هفته گذشته  – 6 خرداد 1389 – به همراه دوستانم تصمیم به صعود کوه کلار مشرف به تالاب گندمان گرفتیم. از ظهر روز پنجشنبه تا غروب که به نزدیکی قله رسیدیم از سمت و سوهای مختلف کوه دود غلیظی بلند می‌شد که هر کدام ساعت‌ها دوام داشت. با نزدیک شدن به ارتفاع 3200 متری آتش افروزان را مشاده کردیم که از افراد محلی همان مکان بودند و اهل روستای وستگان. این افراد بدون هیچ دلیلی مناطق وسیعی از گون‌های سبز کوه را به آتش می‌کشیدند. با احتساب 10 آتشی که از آنها شمردم در طول یک روز و تعداد گون‌های سبزی که به همراه سایر گیاهان و حشرات در آتش می‌سوختند، این افراد حدود 1000 گون را در 6 ساعت به آتش کشیدند .
سایر کوهنوردانی که شب به ما ملحق شدند گفتند که آنها همچنان به این کار ادامه می‌دهند. این افراد در جواب اعتراض دوستان‌مان گفتند که این منطقه متعلق به آنهاست و جواز آتش زدنش را داریم!
در ادامه مسیر در روز بعد از جبهه شمالی متوجه مناطق سوخته‌ی دیگری شدیم که مربوط به آتش سوزی‌های روزهای ماقبل بود.
به نظر می‌رسد که فقر فرهنگی اهالی بومی مناطقی همچون کلار خطرناک‌تر از آسیبی است که کوهنوردان و شکارچیان و سایر افراد غیر بومی در منطقه ایجاد می‌کنند.
هنوز چند هفته از شخم زدن باغ چیرو به وسیله تراکتور در پایین کوه توسط محلی‌ها نگذشته که به جان کوه افتادند
و مشغول سوزاندن پوشش گیاهی غنی آن هستند!
چرا این طور به جان طبیعت ایران افتادیم؟
آتش افروزان تالاب گندمان محلی هستند یا غیر بومی؟ آیا همین افرادی نیستند که به سادگی به جان آفریده‌های پروردگار می‌افتند و بویی از رحم و عشق به مخلوقات و طبیعت نبرده‌اند؟ طبیعت ایران با سرعتی ماورائ تصورم در حال نابودی در جلوی چشمانم است.

ممنون از شما

ضمن سپاس از علیرضا، خواستم بگویم: چه می‌توان به او گفت؟
او در انتهای نامه‌ی دردمندانه‌اش از من و ما پرسیده:

چرا این طور به جان طبیعت ایران افتادیم؟


چه پاسخی باید بدهیم بهروز خان که متهم به سیاه‌نمایی و منفی نگری هم نشویم؟!

البته در یادداشت بعدی خواهم نوشت که همه‌ی خبرها هم در طبیعت بختیاری اینگونه ناگوار نیست و هنوز هستند انسان‌هایی، همچون مردمان سختکوش روستای چین که طبیعت را عاشقانه دوست دارند و برای حفظ سلامتی‌اش از رفاه کوتاه مدت خویش می‌گذرند …

در پست آینده از ماجرای دلپذیری که در دامنه‌های روستای دوراهان رخ داده، سخن خواهم گفت …
منتظر باشید.

15 هزار درخت 200 ساله بلوط در جنگل‌های دنا در نوبت اعدام قرار گرفتند!

ماجرای تلخ سینه نمک را در منطقه حفاظت شده دنا یادتان هست؟ یادتان هست که 25 هزار اصله درخت بلوط را به جرم قرار گرفتن در مسیر عبور پروژه گذر خط لوله گاز عسلویه به مرکز و شمال ایران قطع کردند و آنگاه پس از رسانه‌ای شدن موضوع و با شکایت سازمان حفاظت محیط زیست، به دستور دادستان کل کشور پروژه بعد از طی مسیر هفت کیلومتری متوقف شد.
اینک امّا خبر می‌رسد که گویا طبیعت‌ستیزان عزیز توانسته‌اند مجوزهای لازم را برای ادامه‌ی کشتار سبز خویش در این پاره‌ی منحصر به فرد زاگرس فراهم آورده و می‌خواهند معبر 16 متری خود را با قطع دست کم 15 هزار اصله درخت بلوط دیگر که عمر متوسط آنها بیش از 200 سال ارزیابی شده است، ادامه دهند.
شوربختانه‌تر آن که حتا اداره کل منابع طبیعی کهکیلویه و بویراحمد را تهدید کرده‌اند که اگر مجوز قطع را صادر نکند، خسارت هم باید به طبیعت‌ستیزان عزیزتر از جان پرداخت کند!

این درحالی است که به گفته‌ی مدیرکل اداره محیط زیست کهگیلویه و بویراحمد قرار بر بازنگری کارشناسی و انجام ارزیابی‌های زیست محیطی پروژه مزبور بوده و ایشان صراحتاً گفته بودند: خط لوله گاز با عرض 16 متر از کریدور سابق در جنگل‌های دنا خواهد گذشت و کریدور جدیدی لازم نیست.

یادمان باشد که داریم در باره‌ی کدام نگین بی‌بدیل ایران سخن می‌گوییم:
کافی است به یاد آوریم که تعداد 440 گونه‌ي گياهي (متعلق به 62 خانواده) در منطقه‌ي حفاظت‌شده‌ي دنا شناسايي شده است كه از اين تعداد، 123 گونه از اهميت حفاظتي بيشتري برخوردار هستند، چرا كه يا اندميك بوده يا در معرض خطر، آسيب‌پذير و يا نادر به شمار مي‌روند (28 درصد). بنابراين، افزون بر 6 درصد از مجموع گياهان آوندي كشور تنها در 6 صدم درصد  از خاك كشور تجمع يافته‌اند؛ به ديگر سخن، هر هكتار از خاك دنا، از منظر غناي پوشش گياهي، ارزشي معادل 100 برابر هر هكتار از خاك ايران دارد.
افزون بر آن، متجاوز از 77 گونه‌ي پرنده (15.6 درصد)، 23 گونه‌ي پستاندار (14.4 درصد)، 35 گونه خزنده (19.7 درصد) و 20 گونه‌ي ماهي (11.5 درصد) در محدوده‌ي مورد مطالعه شناسايي شده‌اند. يعني در مجموع 155 مهره‌دار در منطقه‌ي حفاظت‌شده‌ي دنا زيست مي‌كنند كه برابر است با 15.4 درصد از كل مهره‌داران شناخته شده‌ي كشور. به سخني ديگر، از منظر تنوع جانوري، هر هكتار از زيستگاه دنا، حدود 257 برابر هر هكتار از خاك كشور ارزش دارد.
یعنی در مجموع ميانگين ارزش گونه‌گونی زيستي گياهي و جانوري هر هكتار از سرزمين دنا معادل 179 برابر هر هكتار از خاك كشور است.
این دریافت به معنای آن است که تخریب یک معبر 16 متری در چنین منطقه‌ای، درست مانند این است که معبری به عرض 2864 متر را بخواهیم در جنوب تهران پاکسازی و تخریب کنیم!

وای بر ما که ناچاریم همچنان در باره‌ی این که روز خوب است و آفتاب مفید است و اکسیژن برای ادامه‌ی حیات ضروری است، سخن بگوییم.
وای بر ما که ناچاریم از طرفداران و نویسندگان محیط زیستی بخواهیم که پرداخت 10 هزار تومان برای یک سال، ارزش آن همه نفرین را به مهدی اشراقی عزیز ندارد! دارد؟
گاه با خود در این اندیشه فرو می‌روم که نکند لطیف راست می‌گوید و آن لشکر گرین‌بلاگی سابق، چیزی جز یک سراب نبوده است! وقتی آنها که از محیط زیست حرف می زنند، حاضر نیستند 10 هزار تومان برای استمرار یگانه تارنمای وبلاگخوان سبز در وبلاگستان بپردازند، چگونه انتظار داریم از مردم عادی و مدیران طبیعت گریز کشور که برای حفظ محیط زیست از جان مایه بگذارند؟!

خبری از آینده: پارک ملّی خَبر در کرمان گُم شده!

در پارک ملّی خبر چه خبر است؟
آنجا تا سال 1341 گورخر داشت؛
تا سال 1345 آهو هم داشت
تا سال 1353 دسته‌های 50 تایی کرکس در آسمان خبر (khabr) مشاهده می‌شد؛
تا سال 1356 بیش از 25 هزار رأس کل و بز داشت؛
و تا سال 1369 خرس سیاه آسیایی هم داشت؛
اینک اما هیچکدام از آنها را – به جز کل و بز و آن هم در شمارگانی ناچیز – ندارد!
شما فکر می‌کنید چه زمانی خبر مفقود شدن پارک ملّی خبر اعلام خواهد شد و از آن زمان چند سال باید بگذرد تا اعلام گردد که نسل انسان هم در کرمان یافت می نشود! گشته‌ایم ما …
سری به خانه‌ی مجازی رسول خوارزمی عزیز بزنید؛ حتمن پشیمان می‌شوید! به خصوص ناصر کرمی ممکن است داغ دلش با آیش 5 ساله سوخته‌اش تازه شود! نمی‌شود؟

بپذيريم كه روزگار بهره برداري‌هاي خودسرانه به سر آمده‌ است! – 8

کامبیز بهرام‌سلطانی در هشتمین بخش از نوشتار ژرف‌اندیشانه‌اش به صراحت به من و تو می‌گوید: باید به دوران بهره‌‌برداری‌های خودسرانه در طبیعت پایان داده و به بهانه‌ی حرمت رسومی منجمد چون سامان عرفی، نباید تجاوز و دست‌درازی به اراضی ملّی را توجیه کرد. رخدادی که همین هفته گذشته و به تلخی هر چه تمام‌تر، در بام ایران به وقوع پیوست؛ آن هم در سکوت کامل آنهایی که باید پاسدار حراست و حفاظت از قانون باشند.
با هم پی می‌گیریم این یادداشت وزین را در هشتمین منزلگاهش :

نيازهايی که به طبيعت داریم:

مفهوم حفاظت از طبيعت در برگيرنده‌ی كليه تحقيقات و اقداماتي است كه به منظور حفاظت، مراقبت، بهسازي و باززنده‌سازي كارايي و قابليت‌هاي طبيعت به‌ انجام می‌رسد. در اين راستا، هدف همواره حفظ تداوم بهره برداري از طبيعت، يا به بيان ديگر بهره برداري پايدار از منابع اكولوژيك است. قابليت‌هاي طبيعت بايد از يك سو به دليل برخورداري از ارزش‌هاي ذاتي و از سوي ديگر به دليل برخورداري از نقشي زير بنايي در زندگي انسان مورد حفاظت قرار گيرند. در چارچوب يك چنين برداشتي از مفهوم حفاظت از طبيعت، حفاظت از ارزش‌هاي ذاتي طبيعت، يعني ارزش‌هايي كه فارغ از معيارهاي ارزشي انسان، طبيعت به خودي خود دارا می‌باشد، با بهره برداري پايدار از طبيعت در تعارض قرار نمی‌گيرد. ضمن اينكه بهره برداري از منابع سرزمين را نيز بايد با تكيه بر تحقيقات علمی‌ به ‌انجام رسانيد؛ بپذيريم كه روزگار بهره برداري‌هاي خودسرانه به سر آمده‌ است و اين بدان معناست كه ديگر كسي نبايد با بستن تبري بر كمر به قطع درختان مبادرت کرده و يا كس ديگري با داشتن بيلي در دست، اجازه تبديل پهنه‌هاي استپي به زمين زراعي را داشته باشد. همان گونه كه نفت و گاز سرمايه ملي به حساب می‌آيند، چشم‌اندازهاي طبيعي، منابع آبهاي سطحي و زيرزميني و منابع خاك نيز سرمايه ملي محسوب شده و نمی‌توانند با تكيه بر معيارهايي قرون وسطايي – مانند سامان عرفي – مورد دخل و تصرف و تخريب و تجاوز افراد قرار گيرند. بهره‌برداري از منابع اكولوژيك بايد مبتني بر دانش روز باشند و اين دانش بدون توليد دانش حاصل نمی‌آيد. كسب دانش درباره قابليت‌هاي اكولوژيك سرزمين ايران را نيز نمی‌توان از منابع خارجي استخراج كرد، زيرا هر سرزميني داراي قابليت‌هاي اكولوژيك و زيستي متفاوت است. حتا در محدوده مرزهاي سياسي ايران زمين نيز، اين قابليت‌ها همسان توزيع نگرديده‌اند ؛ قابليت‌هاي اكولوژيك و زيستي بيوم هيركاني يا زاگرس را نمی‌توان با بيوم‌هاي بياباني و نيمه بياباني ايران مركزي يكسان دانست.
براي حفاظت از طبيعت می‌توان دلايل منطقي ديگري را نيز ذكر كرد كه در يك جامعه دانش محور حتماً مورد قبول قرار می‌گيرد. از آن دلایل در نهمین بخش از این نوشتار با شما سخن خواهم گفت.

ادامه دارد …