بایگانی دسته: فقر مدیریتی

اعتراف تلخ اما شیرین یک مقام ارشد در وزارت نیرو!

120 سدی که نمی‌خواهیم بسازیم!

    علیرضا دائمی، پس از اعتراف تاریخی‌اش در آبان‌ماه 1391، اخیراً یک اعتراف دیگر هم کرد تا نام او در کنار چیت‌چیان در تاریخ مدیریت آب کشور ماندگار شود! چرا که آنها از معدود مدیران ارشد وزارت نیرو بودند که بیشترین اعتراف را نسبت به خطاهای فاحش در اصرار بر مدیریت سازه‌ای و ساخت سدهای بزرگ مخزنی بروز دادند. نوشتار پیش رو، به همین بهانه ماجرای 120 سدی را پیش می‌کشد که وزارت نیرو باید بسازد، اما اصلاً و ابداً دوست ندارد تا دستان خود را در این جنایت بزرگ بر ضد پایداری طبیعت ایران شریک سازد …
چندی پیش در شورای راهبردی رادیو ایران، موضوع بحران آب با حضور مدیرانی از وزارت نیرو، سازمان حفاظت محیط زیست و تنی چند از کارشناسان مستقل در دستور کار قرار داشت. نکته‌ی جالب و در عین حال پندآموزی که علیرضا دائمی، معاون وزیر نیرو در آن نشست مطرح کرد، عدم تمایل وزارت متبوعش در ساخت بیش از یکصد و بیست پروژه جدید سدسازی بود؛ پروژه‌هایی که ظاهراً به رغم مخالفت بدنه‌ی کارشناسی درون وزارتخانه، با اعمال فشار از سوی برخی از شخصیت‌های حقیقی و حقوقی صاحب نفوذ در مناطق مختلف کشور، درصدد ساخته شدن هستند!
این هم البته در نوع خود در شمار عجایبی است که شاید فقط در ایران مجال بروز می‌یابد. با این همه، نگارنده بر این باور است که نفس چنین اعترافی می‌تواند بس امیدبخش و راهگشا باشد؛ اینکه بدانی دیگر دوره‌ی مدیرانی که خود را در باد سازه‌های غول‌آسای سیمانی رها کرده و سدسازی را نماد سازندگی و پیشرفت بدانند، گذشته است و حالا هم آنها از فعالان و کارشناسان مستقل می‌خواهند تا با تداوم روشنگری‌های رسانه‌ای‌شان اجازه ندهند تا باقیمانده‌ی ذخایر استراتژیک آب شیرین کشور، اینگونه در آسمان دود شود!
یادمان باشد که روزگاری نه چندان دور، میزان تبخیر سالانه آب در ایران را 270 میلیارد مترمکعب عنوان می‌کردند، اما تازه‌ترین برآوردها که اخیراً توسط دکتر رضا مکنون (مشاور وزیر نیرو) اعلام شد، حکایت از آن دارد که دست‌کم باید به این رقم 15 میلیارد متر مکعب دیگر افزود. یعنی ایرانیان هم‌اکنون به جای 130 میلیارد متر مکعب، در خوشبینانه‌ترین حالت، فقط 115 میلیارد متر مکعب آب در سال به طور متوسط در اختیار دارند. گسترش بی‌رویه اراضی کشاورزی، افزایش شمار سدهای مخزنی و کاهش امکان نفوذ آب در خاک از جمله مهم‌ترین دلایل نزول فاحش آب قابل استحصال سالانه در ایران است.
باشد که درس گیریم و دیگر به خود اجازه ندهیم تا در کشوری که متوسط تبخیر سالانه‌اش بیش از دو هزار میلی‌متر است، آب شیرین و ارزشمند کشور را به بهانه توسعه‌ی بخش کشاورزی و صنعت بر روی زمین نگه داریم.
و شاید از آن مهم‌تر آنکه، دیگر شاهد آن گروه از نمایندگان مجلس و مدیران و صاحب‌منصبان پرقدرتی نباشیم که نیازهای کوتاه مدت منطقه‌ی خود را بر مصلحت‌ها و ملاحظات ملی ترجیح دهند.
آمین …

چرا زیست توپ به لیونل مسی داده نشد؟!

در مراسم بدرقه تیم ملی فوتبال ایران، معصومه ابتکار، معاون رییس جمهور و رییس سازمان حفاظت محیط زیست، خود شخصاً در ورزشگاه 12 هزارنفری سرپوشیده آزادی حضور یافت و زیست توپ را به دست جواد نکونام، کاپیتان ملی پوشان سپرد. ادامه‌ی خواندن

مجوز سقزگیری، تراژدی زاگرس را مصیبت‌بارتر می‌سازد!

    هفته گذشته فرصتی دست داد تا در همایش پرشور دوستداران محیط زیست در روانسر کرمانشاه که به همت یاران سبز ژینگه برگزار شده بود، شرکت کنم. یکی از سخنرانان در آن همایش، آقای دکتر نعمت‌الله منوچهری، نماینده مردم اورامانات (پاوه، جوانرود، روانسر و ثلاث باباجانی) بود که به حمایت آشکار از ملاحظات محیط زیستی پرداخت و حتی در فرودگاه کرمانشاه هم در یک گفتگوی کوتاه تأکید کرد که خود را سرباز محیط زیست می‌داند. با این وجود، خبر خوشی را که در آن همایش اعلام کرد، آزادسازی دوباره‌ی فرآیند ویرانگر سقزگیری از درختان بنه در زاگرس بود! شگفت‌آورتر آنکه وقتی این خبر از سوی ایشان اعلام شد، برخی از حاضران در این همایش محیط زیستی! به ابراز احساسات پرداخته و برای وی دست زدند!! ادامه‌ی خواندن

چرا پنج میلیون تومان جایزه برای تولد پنجمین فرزند؟!

درنگی بر جمعیت مطلوب در فلات ایران …
این روزها دو نگرانی در دو سوی جامعه بیش از هر موضوع دیگری، ناسازه آفریده است. یکی ترس از پیری جمعیت و دیگری ترس از ورشکستگی اکولوژیکی سرزمینی که قرار است موج جدید ایرانیان تازه به دنیا آمده را پذیرایی کند. نوشتار پیش رو در پاسخ به ناسازه‌ی پیش آمده کوشیده است تا ضرورت پرداختن به تنگناهای بوم‌شناختی/ اجتماعی سرزمین ایران را از منظر دانشی میان‌رشته‌ای آشکار سازد؛ تنگناهایی که اگر مورد مداقه قرار نگیرد، ممکن است سبب شود تا بار دیگر عالی‌ترین رهبران ایران، مجبور به بازنگری در سیاست‌های اعلام شده‌ی خود شوند …

ادامه‌ی خواندن

وقتی عیسی کلانتری امید و درایت را در ماجرای ارومیه فرامی‌خواند!

عزم حاکمیت برای احیای دوباره دریاچه ارومیه جدی است … سخنان امیدبخش عیسی کلانتری در باره دریاچه ارومیه!
دوشنبه گذشته، در یازدهمین روز از فروردین 1393، تالار اجتماعات خانه کشاورز میزبان گروهی از پژوهشگران و متخصصین کشور بود که عضو کارگروه احیای مرحله‌ای دریاچه ارومیه بودند و از 8:30 صبح تا 18:30 تلاش کردند تا شیوه‌نامه‌ی احیای مرحله‌ای دریاچه ارومیه را سامان دهند، در حالی که در تمام طول این 10 ساعت، عیسی کلانتری به بحث‌های گاه آتشین حاضرین گوش فرامی‌داد … ادامه‌ی خواندن

معمایی به نام روز درختکاری!

 

    در هفته‌ی درختکاری به سر می‌بریم. صبح امروز نگارنده هم در سواحل بوشهر به همراه دوستداران محیط زیست در آیین کاشت نهال‌های حرا شرکت کرد و البته خبرها و آمارها می‌گوید که سالانه فقط در چنین ایامی بیش از یک میلیون نهال جدید در ایران کاشته می‌شود؛ قصه‌ای که سال‌های سال است ادامه دارد و قابل انتظار است که بپرسیم چرا همچنان رد محسوسی از چنین نمایش شورانگیزی در کاشت درخت بر صحنه‌ی طبیعت ایران نمی‌بینیم؟ پرسشی که سبب شد تا دیروز – 15 اسفند 1392 – سرمقاله روزنامه شرق را به آن اختصاص دهم … ادامه‌ی خواندن

کابوسی به نام طرح انحلال سازمان حفاظت محیط زیست!

    می‌گویند: فقط چند ده نماینده از بین 290 نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی، خواهان انحلال سازمان حفاظت محیط زیست و تنزل سازمانی آن از سطح معاونت رییس جمهور به معاونت یک وزارتخانه شده‌اند؛ حتی می‌گویند: 15 نماینده از شمار امضاء کنندگان این طرح کاسته شده و شاید شمار بازپس‌گیرندگان امضاها در تأیید چنین طرح شگفت‌انگیزی باز هم کمتر شود. اما نگارنده بر این باور است که حتی یک نفر هم زیاد است! چه رسد به اینکه شمارشان 48 نفر یا 63 نفر … بیشتر یا کمتر باشد. چرا؟

برایتان می‌گویم … ادامه‌ی خواندن

دیپلماسی محیط زیستی؛ راه نجات هامون و سیستان

    حال هامون خوب نیست؛ درست مثل حال بختگان که انگار بخت از او قهر کرده یا حال پریشان که مانند دیگر زیستمندان ساکن در اطرافش، به شدت پریشان حال شده و یا ارومیه که امیدش شاید به آخرین برف سفید در زمستان 92 باشد … با این تفاوت که احتمال درک برف توسط هامون، به مراتب کمتر از ارومیه است؛ با این وجود، امکان احیای دوباره‌ی این پهن‌پیکرترین آبگیر خاوری وطن، بسیار بیشتر از ارومیه است! چرا؟

    برایتان می‌گویم … ادامه‌ی خواندن

آخرین عکس از دهمین پلنگی که در سال 1392 جان خواهد داد!

    دهمین پلنگ ایرانی، دهمین هموطن ما در طول ده ماه گذشته امروز شاید آخرین روز زندگیش را تجربه کند؛ پلنگی که ظاهراً اینک بهترین خدمت به او برای پایان دادن به درد و رنج‌های فزاینده‌اش در طول چند ماه گذشته، تسریع در مرگ است … ادامه‌ی خواندن

آنچه در ارومیه بدست آوردیم و آنچه که از دست دادیم!

     هفته‌ی گذشته کارگاهی مشورتی در تالار سرو سازمان حفاظت محیط زیست برگزار شد که هدفش تبیین نقش مراکز دانشگاهی و پ‍ژوهشی کشور بود در آنچه که با عنوان «استقرار رویکرد زیست بومی در مدیریت تالاب‌ها» از آن یاد می‌شود؛ نشستی که در یادداشت پیش رو به برخی از مهم‌ترین نکات مطرح شده در آن پرداخته شده است …

    «مجموع درآمد بخش کشاورزی در حوضه آبخیز دریاچه ارومیه به حدود 650 میلیون دلار می‌رسد – یعنی بخشی که به عنوان بزرگترین مصرف‌کننده‌ی آب، ظاهراً متهم شماره نخست در پدیدار شدن شرایط بحرانی در شمال باختری کشور است – این در حالی است که برخی از گونه‌های حیات وحش ما تا یکصدهزار دلار خریدار دارند.» عبارت پیش گفته، فرازی از سخنان احمدعلی کیخواه، معاون محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست کشور بود که آشکارا در جریان مذاکرات این کارگاه مشورتی، به سیاست‌های خودکفایی در بخش کشاورزی و جایگزین کردن اشتباه آن با سیاست تأمین امنیت غذایی حمله کرد و تدوام آن را یکی از اصلی‌ترین دلایل تشدید بحران در محیط‌های تالابی کشور، از جمله در ارومیه، بختگان، گاوخونی و پریشان خواند. در حقیقت، وی تأکید کرد که آنچه ما در ارومیه بدست آورده‌ایم در اثر توسعه اراضی کشاورزی و دامداری و احداث سدهای متعدد و حفر چاه‌های فراوان، در برابر آنچه که از دست داده‌ایم، یک قمار بزرگ و یک اشتباه تاریخی بوده؛ اشتباهی که منجر به معادله‌ای باخت – باخت هم برای مردم منطقه و هم طبیعت آن شده است.

کارگاه مشورتی نگرش زیست بومی ...

    از دیگر نکات تأمل‌برانگیز مطرح شده در این نشست تخصصی، می‌توان به سخنان دکتر عبدالرحیم صلوی تبار از کارشناسان مهاب قدس اشاره کرد که به لکنتی جدی در نظام ارزشگذاری عملکرد فرمانداری‌ها اشاره کرد و گفت: هر چه تعداد چاه حفر شده در حوزه یک فرمانداری بیشتر باشد، یک امتیاز مثبت برای آن فرماندار به حساب می‌آید و نشان کارآیی وی در نظام اداری حاکم بر وزارت کشور محسوب می‌شود. بنابراین، آشکار است که با چنین رویه‌ای، فرماندارها نه‌تنها از حفر چاه ممانعت به عمل نمی‌آوردند، بلکه از آن حمایت هم می‌کردند! وی این را هم گفت که در سال 1355 مجموع اراضی کشاورزی موجود در حوضه آبخیز دریاچه ارومیه فقط 160 هزار هکتار بود، در حالی که به گفته مجری طرح تالاب‌ها – مهندس سلیمانی – اینک به حدود 450 هزار هکتار اراضی آبی، 170 هزار هکتار اراضی دیم و دست کم 100 هزار هکتار آیش (حدود 15 درصد مجموع اراضی کشاورزی موجود) افزایش یافته است. سلیمانی این را هم اضافه کرد که حق آبه‌ی سالانه‌ی تالاب شادگان، 1.6 میلیارد متر مکعب و رقم نظیر آن برای دریاچه پریشان: 250 میلیون متر مکعب و برای دریاچه ارومیه 3.1 میلیارد متر مکعب تعیین شده که البته هیچ کدام از آنها محقق نشده است. دکتر مُرید هم به هزینه‌ی نیروگاهی انتقال آب از دریای کاسپین به ارومیه اشاره کرد که نیاز به 800 مگاوات انرژی دارد؛ رقمی که برای انتقال آب ارس به ارومیه، 250 مگاوات در سال خواهد بود و ساخت چنین نیروگاه‌هایی برای هر دو از نظر اقتصادی توجیه ندارد. نکته‌ی دیگر مطرح شده در این کارگاه آن بود که میزان آب قابل استحصال از منابع آب زیرزمینی حوضه آبخیز دریاچه ارومیه، 1.5 میلیارد متر مکعب است، در حالی که هم‌اکنون بیش از 2.5 میلیارد متر مکعب از این منابع در سال آب برداشت می‌شود.
واپسین نکته آن که مصرف آب هر تهرانی اینک به 370 لیتر در ثانیه رسیده است، در حالی که 50 سال پیش این رقم برای شهروندان تهرانی، یک هفتم میزان کنونی بود! واقعیتی که نشان می‌دهد فارغ از بحث‌های افزایش جمعیت، ایرانیان امروز چندین برابر پدران و مادران‌شان آب مصرف می‌کنند؛ ارثی که اگر متوجه خطرش نشویم، به فرزندان‌شان هم منتقل خواهد شد. و در آن صورت دیگر معلوم نیست که بتوان همچنان در خیابان‌های شهرهای پردود و کم آب مملکت شعار داد: فرزند بیشتر، زندگی شادتر!

چرا جام جهانی برزیل می‌تواند آخرین فرصت برای نجات یوزپلنگ آسیایی در ایران باشد؟

ملاقاتی تاریخی!

    حال یوزپلنگ‌ها اصلاً خوب نیست. تعداد اندکی از آنها در ایران باقیمانده است. شاید کمتر از هفتاد قلاده. در حالی که دستکم باید شمار جمعیت یوز به بیش از 200 قلاده برسد تا بتوان با اطمینان گفت: سایه‌ی خطر انقراض، این گونه‌ی بی‌نظیر گربه‌سان را تهدید نمی‌کند.

    یوزها که کم می‌شوند، ناگزیرند تا با نسبت خویشاوندی نزدیک‌تر با یکدیگر جفت‌گیری کنند و هر چه که این نسبت، خونی‌تر می‌شود، احتمال ضعف و نارسایی ژنتیکی در نسل جدید افزون‌تر شده و به این ترتیب، سایه‌ی مرگی ناگریز و ناگزیر، تیره‌تر از هر زمانی، نور زندگی را از آینده‌ی آنها می‌رباید.

    چه باید کرد؟

    چرا یوزها، این تیزپاترین جانداران روی زمین، اینک به چنین فلاکتی افتاده‌اند؟ و چرا قهرمان بی‌رقیب دومیدانی کره‌ی زمین، اینگونه رقابت را به سگ‌های گله در سمنان و یزد و توران می‌بازد؟

    اصلاً بگذار ببازد! مگر چه می‌شود؟ مگر آن زمان که ببر مازندران از پیش ما رفت یا آن هنگام که شاهد وداع تلخ آخرین شیر یال کوتاه ارژن از وطن بودیم، اتفاقی افتاد؟ کیست که اینک سراغی از آن دو هموطن مغرور و پرقدرت این سرزمین بگیرد و در فقدانش اشکی بریزد؟ خب یوز هم برود پیش آن دو و خلاص! چرا باید مزاحم برو بچه‌های تیم ملی فوتبال ایران شویم و از آنها بخواهیم تا برای نجات آخرین بازماندگان از تیزپاترین گربه‌سان جهان، فریادرسی باشند در آوردگاه میلیاردی برزیل؟

    تازه اگر ایده‌ی حضور یوز ایرانی در جام جهانی از دهان آرش نورآقایی نمی‌پرید و به وسیله‌ی محمّد درویش و دیگر رفقایش بال و پر نمی‌گرفت، چه بسا که آقای سپ بلاتر هم می‌توانست با جناب فتح‌الله زاده، مدیرعامل باشگاه فرهنگی ورزشی استقلال دیداری کند و او دیگر مجبور نمی‌شد تا با اظهار نظر شگفت‌انگیزش به همه ثابت کند: فرقی بین یوز با مرغ و گوسفند قایل نیست! و حتی از آن شگفت‌انگیزتر آنکه عادل فردوسی‌پور هم مجبور نمی‌شد تا به صورت علنی مخالفت خود را با این پروژه اعلام کند و به شدت محبوبیتش در بین فعالان محیط زیست با ریزشی بی‌بازگشت روبرو گردد.

    بگذریم …

     زیرا به رغم برخی تنگ‌نظری‌ها و سنگ‌پرانی‌های معمول، ایده‌ی حضور یوز ایرانی در جام جهانی با حمایتی شورانگیز و وصف‌ناشدنی از سوی اغلب اقشار جامعه، چه مدیران ارشد حکومتی، چه نخبگان و چه مردم کوچه و بازار و فعالان رسانه‌ای روبرو شده و مهم‌تر آن که اینک عالی‌ترین مقام در فدراسیون جهانی فوتبال – فیفا – خود را حامی یوزپلنگ آسیایی در جام جهانی 2014 برزیل می‌داند.

     ما از این فرصت استثنایی استفاده خواهیم کرد، همانگونه که چینی‌ها در المپیک پکن استفاده کردند و خرس دوست‌داشتنی پاندا را از خطر انقراض نجات دادند و برزیلی‌ها هم می‌خواهند تا برای آرمادیلوی خود چنین کنند.

    ما به دنیا ثابت خواهیم کرد که در ایران؛ سرزمینی که بیش از سه دهه است درگیر جنگ‌ها و تحریم‌های اقتصادی ناجوانمردانه و ناخواسته شده، مردمی زیست می‌کنند که هنوز برایشان خرامیدن یوز در زادبوم‌شان مهم است و می‌کوشند تا به عنوان شهروندی مسئولیت‌پذیر از دهکده‌ی جهانی، برای پایداری توان بوم‌شناختی (اکولوژیکی) این تنها کره‌ی مسکون، رسالت و وظیفه‌ی خود را به شایستگی انجام دهند.

    یادمان باشد:

    یوزها که بروند یعنی کسب و کار بیابان‌سازها رونق گرفته است؛ یعنی: آهوها و جبیرها و دیگر غلفخواران هم رفته‌اند … و یعنی: وضعیت منابع آب و خاک کشور به مرحله‌ای بحرانی رسیده است. برای همین است که یوزپلنگ آسیایی را به حق نماد طبیعت ایران در شرایط کنونی و در نبود شیر و ببر می‌دانیم و باید همه با هم بکوشیم تا این آخرین بازمانده از نسل پرشکوه جانداران ایرانی، هرگز ایران را ترک نکند.

    عجیب است، اما باور کنید که اگر بتوانیم مانع از مهاجرت یوز از ایران شویم، مطابق آموزه‌ی شاخص سرزمین شاد – HPI – مانع از خروج شادی از وطن شده‌ایم و سرزمینی که مردمان و دیگر زیستمندانش شاد باشند، بیشتر از آنکه مهاجرفرست و دفع‌کننده باشد، مهاجرپذیر و جذب‌کننده است.

چرا دی کاپریو برای ببر نپال می‌تواند ، اما برای یوزپلنگ ما ، نه؟!

 

     در خبرها آمده است که لئوناردو دی کاپریو، هنرپیشه نامدار سینمای غرب، در حمایت از طرح حفاظت ببر در کشور نپال، مبلغ سه میلیون دلاربه صندوق جهانی حیات وحش (WWF) کمک کرد. یادداشت پیش رو، به همین بهانه کوشیده است تا از ظرفیت‌های بالقوه‌ای سخن بگوید که در ایران هم وجود دارد و هنوز نتوانسته‌ایم آنها را به نفع حراست از زیستمندان منحصربه فرد ساکن در سرزمین‌مان، بالفعل سازیم …

    روز گذشته – سوم آذر 1392 – در جمع دانش‌آموزان و آموزگاران و برخی از مدیران محلی شهرستان نوشهر حاضر بودم تا از اقدام ارزشمند دو ورزشکار ایرانی، خانم الهام اصغری، نخستین بانوی شناگر کشورهای اسلامی و دانیال توحیدی، ملی پوش قهرمان تیم قایقرانی کشور در حمایت از فک دریای کاسپین، قدردانی کنم. خانم اصغری با شنا کردن مسیر 10 کیلومتری تالاب میانکاله و سپردن مشعل صلح و محیط زیست در بندر ترکمن به دانیال توحیدی، وی را مهیای یک پاروزنی شگفت‌برانگیز هزار کیلومتری از بندر ترکمن تا بندر باکو در کشور آذربایجان کرد. این دو در طول مسیر خود، به تناوب در شهرستان‌های بین راه با حضور در جمع مردم، علاقه‌مندان به محیط زیست و گروه‌های دانش‌آموزی، می‌کوشند تا حساسیت ایشان را به موضوع حیات وحش دریای شمال، به ویژه گونه در حال انقراض فک خزری جلب کنند؛ مشعلی که در نهایت قرار است به مقر اروپایی سازمان ملل متحد در ژنو برسد. نکته‌ی شوق‌برانگیز مراسم دیروز برای نگارنده آن بود که وقتی تصویری از یوزپلنگ آسیایی را به عنوان نماد طبیعت ایران برای دانش‌آموزان نوشهری نمایش دادم تا به ایشان یادآور شوم که کارکرد یوز در خشکی‌های ایران به مانند کارکرد فک در آب‌های مازندران است و آن را هم به عنوان نماد حیات وحش دریای کاسپین باید حفظ کنیم، ناگهان با ابراز واکنش شدید بچه‌ها روبرو شدم که جملگی با اشتیاق می‌گفتند: یوزپلنگ قرار است سال آینده به برزیل برود و فوتبال بازی کند! در حقیقت در فاصله‌ی کمتر از سه ماه پس از انتشار نخستین یادداشتم در باره‌ی استفاده از فرصت حضور یوزپلنگ آسیایی در جام جهانی 2014 برزیل، اینک می‌دیدم که بازتاب‌ها و بازخوردهای آن پیشنهاد تا سواحل مازندران هم رسیده است. دستاوردی که محقق نمی‌شد اگر اراده‌ی آرش نورآقایی عزیز و تیم همراهش، هومن جوکار و کارگروهی که سامان داده، معصومه ابتکار، محمدعلی نجفی، فرهاد توحیدی، سپ بلاتر و بسیاری دیگر از عزیزان در حمایت از این حضور نمادین شکل نمی‌گرفت …

دی کاپریو و ببر نپال ...

    در این میان، چهار روز پیش، خبر رسید که هنرپیشه مشهور سینمای هالیوود و جهان، لئوناردو دی کاپریو که با بازی در فیلم پرفروش تایتانیک برای اغلب ایرانی‌ها هم چهره‌ای نام آشنا محسوب می‌شود، در اقدامی نمادین،مبلغ سه میلیون دلار به پروژه حمایت از ببر در کشور نپال کمک کرده است. در این فکر بودم که اگر ما نیز بتوانیم با مدد گرفتن از شخصیت‌های بین‌المللی سینمای ملی خود چون عباس کیارستمی، اصغر فرهادی، بهرام بیضایی، امیر نادری، بهمن فرمان آرا، داریوش مهرجویی، سوسن تسلیمی و … در این حوزه دست به ظرفیت‌سازی زده و نامداران ثروتمند سینمای جهان را ترغیب به حمایت از پروژه حفاظت از یوزپلنگ آسیایی در ایران و دیگر پروژه‌های مشابه کنیم، این اقدام تا چه اندازه می‌تواند به ماندگاری طبیعت ایران کمک کند؛ اقدامی که اینک با حرکت تحسین‌برانگیز ظریف، هوشمندترین وزیرخارجه تاریخ حیات ایران در آفریدن نخستین ترک‌ها بر سازمان تحریم‌های فله‌ای بر علیه ایران، شاید بیش از هر زمان دیگری قابل حصول‌تر باشد! نه؟