بندو، نام دهكدهاي است كه در قلمرو جاذبترين بخش سرمايهگذاري ايران – عسلويه – واقع شده و در حقيقت در شمار آبادبومهاي شهرستان کنگان استان بوشهر جاي ميگيرد.
گزارش عبدالصمد محمدي را در پايگاه اطلاعرساني بُنا بخوانيد تا دريابيد كه چگونه شكارچيان روستايي كه فقط 600 نفر جمعيت دارد، توانستهاند چنين بلايي را در طول دو سه دههي گذشته بر سر آهوها، گوزنها و اينك خارپشتها (چولهها يا شوگردهها) بياورند!
توجه كنيد كه اين شتاب ناباورانهي مرگ حيات در كوهستانهاي بندو فقط در يك نسل از شكارچيها رخ داده و ماجرا به نسل پيش هم حتا نميرسد!
تجربهي نگارنده از حضور در زيستگاههاي استانهاي زاگرسنشين هم جملگي همين مدعا را تأييد ميكند كه شكار بيرويه در اين مناطق، مهمتر از تخريب زيستگاهها، سببساز نابودي وحوش را فراهم آورده است.
اميدوارم دوستان وبلاگنويسي كه در اين مناطق زندگي ميكنند، از تجربههاي خود در چهارمحال و بختياري، لرستان و … بنويسند.
ممنون از ابوحنانهي عزيز كه لينك اين گزارش را برايم فرستاد.
بایگانی دسته: شکار
وقتی که بیژن فرهنگ درهشوری حجت را تمام میکند! نمیکند؟
بیژن را همه میشناسند و عشق کمنظیرش را به مواهب ناب سرزمین مادری باور دارند. دربارهاش پیشتر هم نوشتهام و با اشکهایش برای لاکپشتهای قشم مثل بسیاری دیگر از هموطنان عزیزم – از جمله سام خسروی فرد – گریستهام.
اینک او در مصاحبه با خبرگزاری مستقل محیط زیست ایران، صراحتاً میگوید: آیش 5 سالهی طبیعت ایران، نهتنها لازم است که کم هم هست؛ حتا آیش 50 ساله هم ممکن است جواب ندهد! چه رسد به 5 ساله.
حال از آنجا که میدانم نویسندهی آتشینمزاج آتش نوشت – که در زادگاه ماهاتیر محمّد دارد مشق حیات وحش مینویسد و میخواند، آن هم در مقطع دکترا – بیژن را به عنوان یک متخصص و عاشق واقعی طبیعت به رسمیت میشناسد، امیدوارم اندکی با انعطاف و مهربانی بیشتر با آیش 5 ساله روبرو شود. چرا که دیگر نمیتوان بیژن را با رمالی و موجسواری و … مرتبط دانست! میتوان؟
تازه بیژن، سام را یاد این شعر شاملو هم میاندازد:
جادهها با خاطرهی قدمهاي تو بيدار ميشوند
كه روز را پيشباز ميرفتي
هر چند سپيده تو را از آن پيشتر دميد
كه خروسان بانگ سحر كنند…
بیارتباط:
پیشتر هم اشاره کردهام که اغلب بزرگان محیط زیست ایران، از جمله اسکندر فیروز عزیز هم صراحتاً به نگارنده گفتهاند که سالهاست تفنگ شکاری خود را کنار گذاشته و دیگر هرگز به چنین کاری فکر نمیکنند. خوب است تمام شکارچیانی که خود را مدعی مریدی از مراد خود میدانند، از اسکندر فیروز تبعیت کرده و اسلحههای شکاری خود را برای همیشه به دیوار بیاویزند و به فرزندان خود، عملاً درس مهرورزی با زیستمندان طبیعت دهند. باور کنید، طبیعت ایران – در صورت اعمال مدیریت خردمندانه – آنقدر جاذبه و استعداد دارد که بینیاز از درآمد حاصل از توریسم شکار هم بتواند به بقای خود امیدوار بماند.
راستی!
کسی میداند صدور 700 مجوز شکار در طول شش ماههی گذشته توسط سازمان حفاظت محیط زیست را باید نشانهی داشتن آمار دقیق از سوی سازمان از جمعیت حیات وحش دانست یا نشانهی هرج و مرج و حاکمیت یک بام و دوهوایی در آنجاها؟!
واقعاً اگر مجوز شکار صادر میشود، یعنی ما آمار داریم و میدانیم در کجا جمعیت وحوش بیش از حد نرمال وجود دارد؛ پس چرا آمارها را اعلام نمیکنیم؟ و اگر آمار دقیقی نداریم و وضعیت محیط زیست و زیستگاههای حیات وحش خراب است – که هست – چگونه مجوز شکار صادر میکنیم؟
می گویم نکند ماجرا به قصه سفارت آلمان ربط دارد! ندارد؟
در همین ارتباط:
– طرح آیش از نظر مردم ساکن در اطراف تالاب گندمان – هومان خاکپور
برای پژمان که بی سر و صدا دارد برای آقایی سال 2010 ؛ سال جهانی گونهگونی زیستی میکوشد!
پژمان و پژمانها را باید تحسین کرد، آنهایی که بیهیاهو میکوشند تا با آنچه در توان دارند، سال جهانی گونهگونی زیستی را رنگ و بویی ایرانی دهند و به جهانیان ثابت کنند که در ایران هم هستند آدمهایی که دلشان برای طبیعت و موهبتهای ناهمتایش میسوزد.
آدمهایی که حاضرند به حرمت زیستمندان رو به انقراض سرزمین مادری، دستکم برای 5 سال دست به تفنگ شکاری نبرند و حریم مناطق چهارگانه را از هر نوع توسعهی آزاردهندهای و به هر بهانهای (جادهکشی، معدن کاوی، عبور خطوط لوله، گسترش صنایع آلودهکننده و …) پاس دارند.
به کلبهی مجازی دکتر محمّدرضا نوروزی عزیز روید و دستمریزادی نثارش کنید، بابت کارهای قشنگ فرهنگی که انجام داده است و یا دارد انجام میدهد.
من رفتم و احساس کردم که او امروز پیامبر من بود … شاید پیامبر شما هم باشد …
و سرانجام سام آمد … با توپ پر هم آمد و البته خوش آمد!
گمان برم آخرین آتشنوشت سام خسرویفرد، به مفهوم واقعی کلمه آتشین است و مخالفین پندارینهاش را با شدیدترین الفاظ ممکن و البته به صورتی شیک و پسامدرن مورد تهاجمی کمنظیر قرار داده است.
از واکنش سام بسیار خرسندم و آن را مقدمهای میدانم بر فعالیت دوبارهی اعضای گرین بلاگ، بیرون آمدن از لاک انفعال و بیتفاوتی و ناامیدی …
نگاه کنید که حتا آدمهایی چون سرباز زمین (حمیدرضا میرزاده)، گرگ خاکستری (علیرضا آیینهچیان)، دیدهبان محیط زیست ایران (مژگان جمشیدی )، زیتون (روشنک شهبازی)، اشکهای طبیعت (مرضیه ناظری)، مریم خزایلی (باران)، برای طبیعت (هومن روانبخش)، با طبیعت (کیومرث سفیدی) و … به چه سرنوشتی رسیدهاند!
آنها یا خودکشی میکنند، یا میگویند: ای نانویس! بنویس!! و یا بدتر از همه سکوت میکنند به بهانهی آن که امتحان دارند، وقت ندارند، حال ندارند، وبلاگ یک محیط شخصی است، هر وقت دوست داریم مینویسیم و هر وقت هم که دوست نداریم، نمینویسیم …
اصلاً به جهنم که دارند میکشند، میسوزانند، میبرند، قطع میکنند، بیرویه شکار میکنند … به جهنم که نرخ فرسایش خاک به بالای شش برابر میانگین جهانی رسیده، اُفت سطح آب زیرزمینی به 15 متر در طول 30 سال رسیده، میزان سرب در پیازهای جنوب تهران به بیش از 18 برابر حد مجاز رسیده، دریاچهی ارومیه به تالاب تیدیل شده، و تالابهای دیگر به کویر نمک!
به من چه که بیش از دو سوم از گونههای اندمیک کشور در سیاههی سرخ در خطر انقراض قرار گرفته و به من چه که میزان آلودگی هوا در تهران، اصفهان، شیراز، مشهد، زاهدان، زابل، تبریز و … به دهها برابر حد مجاز رسیده …
گور بابای نسل آینده که میخواهم بیاید یا نیاید!
برای همین است که از سام عزیز و دوستانش ممنونم که آمدند …
حتا اگر درویش را با بدترین دشنامها و متلکها بیامیزند …
همین که هستید و ناسزا میگویید ممنون …
کاش از این هیجانها و ابراز نظرهای صریح بتوان مرهمی برای تن رنجور طبیعت وطن آفرید.
همین و تمام …
ببخشید … اصلاً چرا تمام؟ تازه شروع شده! نه؟
و من به کلام ریچارد باخ ایمان دارم که میگوید:
امید
آگاه است به
حضور رویدادهای نیک
پیش از آن که
در آستانهی در ظاهر شود
و من از پس یادداشت آتشین سام عزیز، آن رویدادهای نیک را میبینم! … نگویید که نمیبینم!!
باورتان میشود؟ شکار در گندمان آزاد شد!
تالاب گندمان چند سال است که در برابر تغییر کاری ناخواسته مقاومت میکند؛ چند سال است که در برابر خشکسالی کمسابقه ایستاده است و چند سال است که با تمام توان خویش میکوشد تا در برابر آتش نابخردیهای حاکم بر سرزمین مقدسش کم نیاورد و همچنان پذیرای پرندگان هوشربا و جانداران ارزشمندش باشد و همچنان به بالانس آبشناختی منطقه کمک کند.
اما آن گونه که امروز، دیدهبان عزیز طبیعت بختیازی گزارش داده است، شکارچیان و شکارکشها هم با مجوز و بی مجوز به منطقه هجوم آورده تا آن اندک پرندگان مهاجری که خود را به گندمان رساندهاند را نیز از میان ببرند!
آیا این است رسم مهماننوازی؟ و این است رسم مدیریت بر سرزمین؟!
رخداد تلخی که بار دیگر نشان میدهد تا چه اندازه باید از پیشنهاد آیش 5 سالهی طبیعت ایران حمایت کرد و با تصویب واقعی آن، کوشید تا به سرزمین مادری مجال احیاء و ترمیم جراحتهای وارده و زیستپالایی مجدد داده شود.
اعلام حمایت امام جمعه شیراز از طرح ممنوعیت شکار در طبیعت ایران
حرفهای آیتالله ایمانی را باید از طلا نوشت! نباید نوشت؟ او نه تنها قطع درختان را جایز نمیداند، بلکه آشکارا به مخالفت با شکار پرداخته و آن را نوعی مزاحمت برای طبیعت و حیوانات برمیشمرد. یعنی از منظر اخلاق محیط زیست به موضوع نگریسته و با طرفداران پندارینهی بومشناسی ژرف یا Deep ecology همذاتپنداری عمیقش را نشان میدهد. یعنی درواقع او سخنانی را بر زبان آورده که سبزتر از سخنان بسیاری از دوآتشهترین طرفداران سبز در ایران و جهان است. من اگر جای شاهین سپنتا و سپهر سلیمی بودم، از همین حالا، پنجمین جایزه خروس سفید را در سال آینده برای آیتالله ایمانی در آب نمک میخواباندم.
کاش آیتالله ایمانی یه دستی هم بر سر امامان جمعه دایم و موقت ارومیه و رضوانشهر و رشت و … میکشیدند و آنها را هم وامیداشتند که چون امام جمعهی عزیز کاشمر از طبیعت و زیستمندان بیگناهش دفاعی سزاوارانه در برابر کنند.
کاش برای آیتالله حائری هم توضیح میدادند که طرح فلاحت در فراغتشان، بیشتر کارمایههای زمین را نابود میکند، تا تقویت سازد و کاش خودشان هم درمییافتند که قطع یک درخت را در اغلب موارد با کاشت درختی دیگر نمیتوان جبران کرد! میتوان؟
با این وجود من که به سهم خود برای سخنان اخیر ایتالله ایمانی، کلاه از سر برمیدارم، شما را نمیدانم؟
بخصوص با توجه به پیشنهاد آیش 5 ساله که از سوی ناصر کرمی مطرح شده است، سخنان امام جمعه شیراز بسیار امیدبخش است. نیست؟
مؤخره:
راستش را بخواهید، تیتر این یادداشت ابتدا این بود: لبیک آیتالله ایمانی از شیراز به ناصر کرمی در تهران!
منتها از ترس سام خسرویفرد نازنین و با توجه به کامنتی که برای روشنک هوشمند نوشته، تیترش را عوض کردم تا آتش نوشتههایش دامن کلبهی مجازیام را نگیرد! هر چند مطمئن هم نیستم که نگیرد! نه؟
ماجرای «مهمترین کارزار ما در محیط زیست» را فردا در «روز از نو» ببینید!
ناصر کرمی در آخرین یادداشتش، مهمترین فراخوان تمامی عمرش را رو کرده است؛ او برای طرح بلندپروازانهی خویش از همهی اعتبار و همهی تخصص و همهی تجربه و همهی توانمندیهای قلمی خود مایه نهاده و از تمامی ذینفعان حوزهی محیط زیست درخواست کرده تا به این کارزار مقدس بپیوندند؛ کارزاری برای حراست از اندوختهی رنجور امّا ارزشمند گیاهی و جانوری ایرانزمین.
ناصر میخواهد مسئولین نهاد متولّی طبیعت ایران را وادارد تا سبزترین فرمان خود را صادر کرده و برای 5 سال، هرگونه شکار را در مناطق چهارگانهی تحت مدیریت سازمان حفاظت محیط زیست ممنوع اعلام کنند.
این شاید جدیترین درخواستی باشد که تاکنون از سوی طرفداران محیط زیست ایران مطرح شده است و بنابراین، سزاوار است که جدیترین واکنشها، همافزاییها، نقدها و همراهیها را نیز در محافل حقیقی، حقوقی و مجازی مرتبط با محیط زیست برانگیزاند.
به سهم خود، به این کارزار مقدس میپیوندم و از یکان یکان خوانندگان عزیز مهار بیابانزایی میخواهم تا با درج نظرات و تحلیلهای خویش، این کارزار سبز را اعتبار و غنا بخشند.
از همین رو، فردا در برنامهی زندهی روز از نو در شبکهی دوّم سیما – حدود ساعت 7:30 صبح – این موضوع مهم را به همراه دکتر محمّدرضا نوروزی به نقد خواهم کشاند و میکوشم تا در حد بضاعت صاحب این قلم ابعاد آن را بشکافم.
درود بر ایرانیانی که برایشان «محیط زیست» بیشتر از غم نان و متعلقاتش اهمیت دارد و درود بر آن انسانهای شریفی که هرگز حاضر نیستند جان هیچ زیستمند بیگناهی را به بهانهی ورزش، اشتغالزایی و شکار بگیرند. شکارچی و شکارکُش در ماهیت خود همانقدر تفاوت دارند که قاتل آماتور و حرفهای با هم تفاوت دارند! ندارند؟
شکار، تنها زمانی خردمندانه و جایز است که دشمن طبیعی در یک بومسازگان (اکوسیستم) از میان رفته و ما ناچاریم برای بازگرداندن تعادل و حفظ زنجیرهی غذایی، جمعیت وحوش را مجدداً به هارمونی و تناسب بهینهی خود در زیستگاه برسانیم.
چندی پیش، با بزرگمرد طبیعت ایران، اسکندر فیروز عزیز ملاقاتی داشتم؛ او گفت که مدتهاست این شیوهی ناصواب را ترک کرده و دیگر به آن بازنخواهد گشت. آقای اینانلو نیز که روزگاری با گرفتن عکس در کنار شکار، برای خود خاطره میساخت، رسماً و در یک برنامه تلویزیونی در برابر چشم میلیونها ایرانی توبه کرد و در حالی که اشک چشمانش را پرکرده بود، گفت: دیگر هرگز جان هیچ جانداری را نخواهد گرفت. چنین است روزگار بیژن فرهنگ درهشوری و هوشنگ ضیایی و … آنها نیز همچون سهراب عزیز سالهاست که اگر لب دریا هم بروند و تور هم در آب بیاندازند، برای آن است که فقط طراوت را از آب بگیرند و بس.
همین و تمام.
مؤخره:
البته طرح آیش 5 ساله نقدهایی جدی را میطلبد و به نظرم لکنتهایی دارد که به آن خواهم پرداخت.
در همین باره:
اقدام جالب محیط زیستچیهای عراقی در منع شکار!
انگار خانم نرمین عثمان، به رغم مشکلات فراوان در کشور دوست و برادر – عراق – دارد نشان میدهد که اهل کمآوردن نیست! هست؟
او یک بسیج عمومی را برای هشیاری مردمش در برابر روند شتابناک تخریب میان رودان (بینالنهرین) آغاز کرده و در حقیقت روزی نیست که به میان خبرنگاران نرود و یا خود خبرساز این حوزه نباشد. به نحوی که بسیاری از مردم منطقه، او را به عنوان مشهورترین وزیر نوری مالکی میشناسند!
پوستری را که ملاحظه میکنید، در کشوری منتشر و تکثیر گردیده که بیش از دو دهه است، مثل آب خوردن در آن انسانها را میکشند و اجزاء بدنشان را از هر سو به آسمان پرتاب میکنند.
حال در چنین کشور ناامنی، این پوستر چه میگوید؟ و چگونه میخواهد تا مردمی را که هر یک چند سلاح با خود دارند یا برای روز مبادا در جایی امن دفن کردهاند! وادارد تا بر روند شکارکُشی مهر پایان زنند؟
شما را نمیدانم؟ امّا من ترجیح میدهم تا آفرینندگان این پوستر را تحسین کنم و از آنها الهام بگیرم که بله … یک شاخه در سیاهی جنگل هم میتواند همچنان به سوی نور فریاد کشد! نمیتواند؟
مؤخره:
ممنون از یار همراه مهار بیابانزایی – کوشان مهران عزیز – که مرا از انتشار این پوستر سبز آگاه کرد.