بایگانی دسته: شکار

درسی که شکارچی‌ها از یک رسوایی در سرزمین ماتادورها باید بگیرند!

تصاویر دلگادو در روزنامه ها

    اخیراً انتشار تصاویری از کارلوس دلگادو، وزیر گردشگری جزایر بالریک متعلق به کشور اسپانیا، سبب بروز یک جنجال رسانه‌ای تازه و رسوایی بزرگ برای این سیاستمدار اسپانیایی شد. در این تصاویر که به صورتی گسترده در اغلب روزنامه‌های اسپانیا، اروپا و آمریکا منتشر شد و سپس از طریق تارنماها و شبکه‌های اجتماعی در تمامی جهان در دسترس قرار گرفت، جناب وزیر در حال لبخند زدن به دوربین در کنار لاشه یک گوزن دیده می‌شود! حتا او بخشی از اندام حیوان را بر روی سر خود نهاده و به شکلی مضحک در برابر دوربین عکس یادگاری گرفته است! رخدادی که نه‌تنها به ابراز انزجار بسیاری از فعالان محیط زیست و مخالفان شکار در اسپانیا منجر شد، بلکه جمعیت‌های دفاع از حقوق حیوانات را در سراسر آمریکا، اروپا، آسیا و اقیانوسیه به واکنش واداشت. این مسأله به ویژه از آنجا اهمیت دارد که چند ماه پیش، یک رسوایی دیگر از همین جنس، دامن پادشاه اسپانیا را گرفت و او به رغم عذرخواهی رسمی از مردم برای اقدام به شکار در یک سفر تفریحی به آفریقا – کشور بوتسوانا – درنهایت چاره‌ای جز تحمل ننگ برکناری از مقام ریاست صندوق جهانی حیات وحش را نداشت و 94 درصد از اعضای صندوق عذرخواهی او را نپذیرفتند.

    در مورد اخیر هم، خشم عمومی چنان افزایش یافته که بسیاری خواهان برکناری این وزیر شده‌اند و می‌گویند: فردی که اینگونه به حقوق حیوانات تجاوز می‌کند و سبب شده تا اسپانیای کنونی، 10 قرن عقب رفته و با دوران حاکمیت وحشی‌گری و خونریزی در قرن یازدهم میلادی مقایسه شود ، چگونه خواهد توانست اعتباری برای افزایش جذب گردشگر در جزایر بالریک، مینورکا، ماژورکا و فورمنترا بدست آورد؟

    امیدوارم چنین رخدادهایی سبب شود تا اندک هموطنانی که هنوز با افتخار از صفت شکارچی بودن خود یاد کرده و عکس گرفتن در کنار لاشه یک جاندار بیگناه را در ویترین افتخارات نداشته‌شان ثبت کرده‌ و می‌کنند، عبرت گرفته و دست از ادامه این جنایت و خوی خونریزی بردارند.

قرار دادن بخشی از بیضه گوزن بر روی سر خودش! چرا؟

    تا دیگر شاهد اتفاق تلخی که اخیراً در پارک ملی گلستان افتاد، نباشیم؛ رخدادی که به گفته ابوطالب ندری، عکاس خبرگزاری مهر در استان گلستان، شکارچی متخلف دستگیر شده در کمال خونسردی بگوید: اگر باز هم آزاد شوم – همان گونه که تاکنون دو بار دیگر به فاصله یکماه از بازداشتم، آزادم کرده‌اند – باز هم به منطقه آمده و به شکار ادامه خواهم داد.

    می‌ماند یک آرزو!

    اینکه ای کاش، اندکی از این همه تساهل و تسامحی که سازمان حفاظت محیط زیست، وزارت جهاد کشاورزی، وزارت نیرو و قوه قضاییه با متجاوزین به حیات گیاهی و جانوری و اندوخته‌های آبی زیرزمینی و سطحی کشور می‌کردند و می‌کنند، نسبت به خبرنگاران و فعالان حوزه رسانه که به انتقاد از سیاست‌های محیط زیستی با آبی/ خاکی در زیست‌بوم‌شان می‌پردازند، هم می‌شد.

 

 

 

 

 

گفتگو با مدیری که به قاتلین حیوانات می‌گوید: نه!

    ساعت 8:15 صبح فردا – 14 آبان ماه 1391 – در شصت و هشتمین برنامه محیط زیستی طلوع به سراغ اصغر محمّدی فاضل، رئیس دانشگاه محیط زیست ایران و معاون طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست کشور می‌روم؛ مدیر دانشمند و شجاعی که تقریباً یک تنه در برابر متقاضیان شکار در طبیعت فرسوده‌ و زخم خورده ایران ایستاده و همچنان تلاش می‌کند تا این آتش بس یک طرفه و لرزان را حفظ کند و اجازه دهد به اندوخته‌های جانوری‌ محیط زیست ایران تا دوباره خود را ترمیم کنند.

    وی، اخیراً به عنوان یکی از 18 اندیشمند شاخص بین‌المللی معرفی شده که از سوی سازمان ملل متحد برای تهیه‌ی گزارش چشم‌انداز جهانی تنوع زیستی (GBO) در سال 2013 انتخاب شده‌اند.

    این انتخاب از بین 50 نامزد معرفی شده از 187 كشور جهان با ارزیابی افراد بر اساس معیارهای تخصص، تجربیات و تسلط كارشناسی، رخداده است و آشکارا نشان از درجه و مقام شامخ علمی آن 18 نفر دارد.

    افزون بر آن، چند نهاد معتبر جهانی مانند: اتحادیه اروپا، تسهیلات محیط زیست جهان (GEF)، تسهیلات اطلاعات تنوع زیستی جهانی (GBIF)، كنوانسیون تجارت بین‌المللی گونه‌های درمعرض خطر(CITES)، مركز جهانی حفاظت برنامه محیط زیست سازمان ملل متحد(UNEP-WCMC)، برنامه جهانی غذا(WFP) و اتحادیه بین المللی حفاظت از طبیعت (IUCN) در تدوین و نظارت بر حسن اجرا و نگارش این گزارش همكاری خواهند كرد.

    گفتنی آن که این گزارش قرار است به صورت كتاب و به شش زبان رسمی سازمان ملل متحد چاپ و منتشر شود و در آن، خلاصه‌ای از وضعیت كلی، تجهیز و تحلیل تنوع زیستی جهان، همچنین پایداری و منافع ناشی از استفاده منابع ژنتیكی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

    شما خواننده عزیز مهار بیابان‌زایی هم همچنان می‌توانید با شماره پیامک 3000044 با این برنامه در ارتباط بوده و نگارنده را در جریان دیدگاه‌ها، پیشنهادها و انتقادهای سازنده‌تان قرار دهید.

 

چرا بهترین تابوت برای پلنگ‌ها هنوز دکل‌های برق است؟!

    در دومین روز از دیماه 1384، یعنی دقیقن 2504 روز پیش، محیط‌بان‌های اداره کل محیط زیست استان آذربایجان شرقی به سمت یک خرس شلیک کردند که از بد حادثه، به دلیل بی‌غذایی و سرما خود را در محاصره‌ی مردمی شگفت‌زده و ترسیده در حومه شهر تبریز یافته بود. بعدها و در مواجهه با عتراض فعالین محیط زیست و طرفداران حقوق حیوانات، اعلام شد که متأسفانه به دلیل عدم تجهیز یگان‌های حفاظت سازمان به اسلحه‌های برخوردار از فشنگ بیهوشی، چنین جنایتی، آن هم در حضور دوربین‌های تلویزیون رخ داد و همه قول دادند تا به زودی این لکنت جدی واحد محیط بانی سازمان برطرف شود؛ اینک اما به رغم گذشتن حدود هفت سال از آن ماجرا، همچنان و با شگفتی درمی‌یابیم که یک پلنگ در اطراف شهرستان دماوند، به همین دلیل و توسط آنهایی که حقوق می‌گیرند تا حافظ امنیت زیستمندان ارزشمند وطن باشند، به قتل رسید! چرا؟ آیا فرصتی به درازای 2500 روز برای تجهیز ناوگان آقایان به سلاح بیهوشی کافی نیست؟ یا مشکل درجای دیگری است؟ و آیا پلنگ‌ها حق ندارند که از ترس چنین مردم و نگهبان‌هایی، کماکان به دکل‌های برق پناه برده و مظلومانه بمیرند؟

    یادداشت امروزم که همزمان در صفحه 12 از شماره امروز روزنامه قانون هم منتشر شده است، به این تراژدی شرم‌آور می‌پردازد؛ آن هم در کشوری که می‌تواند بزرگترین و بلندترین سد خاکی و بتونی جهان را بسازد، صاحب یکی از 5 برج مخابراتی مرتفع دنیا باشد؛ در باشگاه هسته‌ای عضویت داشته باشد، بزرگترین بیمارستان خاورمیانه را دارا باشد و مجموع اندوخته‌‌های گاز و نفتش در دنیا بی‌رقیب باشد و آنگاه سازمان متولی محیط زیست آن، عاجز از تجهیز ادارات کل محیط زیستش به اسلحه‌های برخوردار از فشنگ‌های بیهوشی باشد! آیا دردآور نیست؟

     یکی از وظایف مهم سازمان‌های متولی حفاظت از محیط زیست در هر کشوری از جمله ایران، ظرفیت‌سازی اطلاعاتی و فراهم کردن بسترهای مناسب برای آموزش شهروندان است؛ آموزشی که هم منجر به آشنایی با مواهب طبیعی شود، هم دلایل اهمیت میراث‌های طبیعی گیاهی و جانوری را در نزد مردم آشکارتر سازد و هم چگونگی رفتار با زیستمندان را به ویژه در محیط های طبیعی بیاموزند.

    چنین تمهیداتی سبب می‌شود تا در مواجهه احتمالی مردم و حیات وحش، امنیت جانی هر دو به بایسته‌ترین شکل ممکن حفظ شده و خطری متوجه ذخایر ژنتیکی و زیگونگی حیات نشود؛ رویکردی که می‌تواند بسیار کارساز و سودمند باشد، به خصوص اگر در مورد آن دسته از حیوانات وحشی که در سیاهه‌ی گونه‌های در معرض انقراض قرار گرفته‌اند، مورد استفاده قرار گیرد.

    از همین رو، نخستین انتظاری که از مأمورین سازمان حفاظت محیط زیست – به ویژه آنهایی که در معاونت طبیعی مشغول انجام وظیفه هستند – می‌رود؛ آن است که به خوبی آموزش‌های لازم را برای رؤیارویی با حیوانات وحشی دیده و بتوانند در هنگام ضرورت و نزدیکی آنها به سکونت‌گاه‌های انسانی، ضمن حفظ جان حیوانات، تمهیداتی فراهم آورند تا مردم منطقه هم آسیب نبینند.

    با این وجود، متأسفانه هر از چند گاه گزارش‌هایی مأیوس‌کننده منتشر می‌شود که نشان می‌دهد: انگار فرق چندانی بین یک محیط بان و مسئول اداره محیط زیست با یک شهروند عادی در مواجهه با حیات وحش وجود ندارد! چرا که هر دو دستپاچه شده، ترس سراسر وجودشان را می‌گیرد و وقتی حیوان نگونبخت به آنها حمله‌ور می‌شود، چاره‌ای بهتر از شلیک مستقیم به او و پایان دادن به زندگیش ندارند!

    همان طور که اشاره کردم، چندی پیش چنین ماجرایی در اطراف شهر تبریز رخداد که در یک حرکت غرورآفرین و به کمک مأمورین سازمان حفاظت محیط زیست، نیروی انتظامی و سازمان آتشنشانی، آن هم وقتی که خبرنگاران و دوربین‌های تلویزیونی هم در محل مستقر بودند؛ یک خرس قهوه‌ای نادر با ضرب گلوله مأمورین کشته شد. ماجرای تلخی که همچنان ادامه دارد، به نحوی که در کمتر از سه ماه گذشته، دست‌‌کم چهار خرس و سه پلنگ دیگر کشته شده‌اند که شاید آخرین مورد آن که همین چند روز پیش در اطراف شهرستان دماوند – منطقه کوه سفید – رخداد، از همه شگفت‌آورتر و در عین حال شرم‌آورتر باشد! چرا که پس از گزارش حمله یک گربه سان به شهروندی دماوندی، بلافاصله مأمورین سازمان حفاظت محیط زیست منطقه در محل حاضر شده و ضمن آن که جانور وحشی را پلنگ شناسایی می‌کنند، پس از آن که دو نفر از ایشان، از جمله رییس اداره حفاظت محیط زیست دماوند، مورد حمله پلنگ زخمی قرار گرفته و خود مجروح می‌شوند ؛ آن جاندار بینوا و ترسیده و زخمی را با شلیک چند گلوله از پای درمی‌آورند! یعنی درست همان کاری که مردم عادی در چنین مواقعی انجام می‌دهند، تازه بدون آن که اغلب خود هم مجروح شوند!

     همان طور که آشکار است، به نظر می‌رسد با توجه به شمار اندک گربه سانان و خرس‌های باقیمانده در طبیعت ایران، لازم است تا سازمان حفاظت محیط زیست کشور، قبل از آن که از مردم بخواهد تا از جان چند جاندار باقیمانده در حیات وحش حراست کنند؛ خودش چنین کرده و ضمن تجهیز یگان حفاظت به اسلحه‌های مجهز به فشنگ بیهوشی، فکری هم برای آموزش پرسنلش انجام دهد تا دیگر چنین خبرهای خجالت‌آوری در فضای جامعه منتشر نشده و جایگاه و وقار سازمان در نزد مردم و فعالان محیط زیست، از این بیشتر سقوط نکرده و کاهش نیابد.

 

از خوان کارلوس در بوتسوانا تا عبدالله یاری در ملایر!

    اوایل ماه جاری خبر رسید که خوان کارلوس، پادشاه اسپانیا از ریاست افتخاری صندوق جهانی حیات وحش برکنار شد ؛ رخدادی که مشابه‌ی آن را تاکنون کمتر شنیده یا خوانده بودیم. زیرا معمولاً امتیاز ریاست افتخاری در سازمان‌های غیردولتی به آن گروه از شخصیت‌های شناخته شده، پرنفوذ و خوشنام داده می‌شود تا بدین ترتیب، از مزایای این ریاست سمبلیک، نهاد غیردولتی مورد نظر بهره‌مند شود. افزون بر آن، اسپانیا یکی از اصلی‌ترین حامیان مالی این صندوق هم بوده است و بنابراین، عزل پادشاه، از دو منظر شگفت‌آور می‌نمود.

    با این وجود و به رغم عذرخواهی رسمی شخص خوان کارلوس، وی از مقامش عزل شد؛ اتفاقی که کمتر در مورد هیچ پادشاه دیگری در جهان افتاده است!

    اما به راستی، جرم پادشاه چه بود که بیش از 94 درصد از اعضاء، خواستار برکناری وی شدند؟

    پاسخ به این پرسش، به ویژه زمانی اهمیت بیشتری می‌یابد که بدانیم، پیکر پاک یکصد و سیزدهمین محیط بان وطن، شهید عبدالله یاری، همین سه شنبه گذشته (هفدهم مرداد ماه 1391) در زادگاهش – ملایر – به خاک سپرده شد . آری، درست خوانده‌اید؛ در طول سه دهه‌ی گذشته، 113 نفر از محافظان طبیعت ایران به جرم پاسداری از محیط زیست، به قتل رسیده‌اند که اگر به این تعداد، شمار جنگلبان‌های شهید را هم اضافه کنیم، این رقم به مراتب هولناک‌تر و غم‌انگیز‌تر می‌شود.

    به راستی چگونه است که در آن سوی دنیا، وقتی که خبر سفر پادشاه اسپانیا به کشور بوتسوانا برای شکار فیل به بیرون درز می‌کند، آنچنان جوی بوجود می‌آید که پادشاه را مجبور به عذرخواهی می‌کند و به این هم بسنده نکرده و سرانجام از سمتش برکنار می‌شود؛ اما در اینجا، هنوز اسعد تقی‌زاده باید 4 سال در زندان بماند و منتظر اجرای حکم اعدامش باشد، چون چشم بر روی تخلف آشکار در منطقه تحت امرش نبست و یا باید مثل شاه‌کوه‌محلی و پرهام و یاری، مردانه در برابر شکارچیان متخلف در برابر گلوله بایستد تا ثابت کند که هست و باید دیده شود!

    اگر ما نام خود را اشرف مخلوقات نهاده‌ایم؛ اگر ادعای هوشمندی داریم و اگر قیم همه‌ی موجودات زنده در روی کره زمین هستیم که هستیم؛ این رسم جوانمردی نیست که چون زور و هوش و قدرت بیشتری داریم، دیگر حیوانات عالم را برای سرگرمی و رفاه بیشتر خود ذبح کنیم. یادم هست که دکتر فاضل، زمانی که به معاونت محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست منصوب شدند، در برابر همه در دانشکده محیط زیست دانشگاه تهران قول دادند که در زمان ایشان، نه‌تنها به هیچ وجه مجوز شکاری صادر نخواهد شد، بلکه خواهند کوشید تا این تخاصم تاریخی بین محیط بان و متجاوزین به مناطق حفاظت شده هم به کمینه برسد.

    به نظرم، یکی از مؤثرترین کارها این است که با ظرفیت‌سازی درست نشان دهیم: کسی که به هر بهانه‌ای اسلحه بدست می‌گیرد تا جان یک جاندار را بگیرد، او مهم‌ترین اصل اخلاقی انسان‌بودن را خدشه دار کرده است. تعارف را کنار بگذاریم دوستان، بین شکارچی و شکارکش فرقی وجود ندارد و ما قاتل خوب و بد نداریم. اینک وظیفه تاریخی ماست تا کودکانی را پرورش دهیم و جامعه‌ای را بسازیم که اطلاق صفت شکارچی به یک انسان، برابر با پست‌ترین دشنام آفرینش باشد.

 

 

شهادت یکی دیگر از حافظان طبیعت ایران در منطقه حفاظت شده گلول و سرانی

متأسفانه خبر رسیده است که شامگاه دیروز، آقای سعید پرهام – محیط بان اداره کل محیط زیست خراسان شمالی – در جدالی نابرابر با شکارکُش‌های از خدابی‌خبر که سالهاست به حرفه‌ی قاچاق گوشت شکار در جنگل‌های اطراف منطقه حفاظت شده گلول و سرانی – شیروان مشغولند، جان به جان آفرین تسلیم کرده و به دلیل اصابت گلوله‌ی مهاجمان به سرش، شهید شده است. برای بازماندگان این جوان 28 ساله که یک ماه از مراسم نامزدی‌اش نگذشته است، آرزوی صبر می‌کنم و امیدوارم شمار شهدای طبیعت ایران هرگز به عدد 120 نرسد.
شایان ذکر آن که منطقه حفاظت شده گلول و سراني 18 هزار و 144 هكتار وسعت داشته و در فاصله 85 كيلومتري شمال شيروان و در منتهي‌‌اليه حد شمال خاوری استان خراسان شمالي واقع شده است؛ جایی که حد شمالی‌اش به طول 30 کیلومتر با كشور تركمنستان هم مرز است.
از مهم‌ترین گونه‌های جانوری این منطقه‌ی زیبا باید به قوچ و ميش اوريال، ‌پلنگ، گربه وحشي، گراز، سمور سنگي، خرگوش، داركوب قهوه‌اي، سهره سياه و كبك دري اشاره کنم.
باشد که آه زیستمندان بی‌نظیر این زیستگاه رؤیایی، بتواند کاری کند که دیگر هیچ انسانی به خود اجازه‌ی شلیک گلوله در این منطقه را ندهد.

از همین نویسنده و در همین باره:

تربت جام؛ جایی که پلنگ‌هایش به دکل‌های برق پناه می‌برند!

تصاویری را که ملاحظه می‌فرمایید، حسن احمدی‌فرد، خبرنگار روزنامه قدس برایم فرستاده است تا اگر باور نکردم، دوباره در عکس‌ها خیره شوم و از این که یک پلنگ زخمی برای فرار از دست حیوان دوپا و بسیار خطرناکی به نام انسان، خود را به ارتفاع 24 متری دکل برق رسانده است، شگفت زده نشوم!
هرچند من هنوز شگفت زده‌ام … البته نه از واکنش آن پلنگ نگون بخت که عاقبت پس از تحمل خونریزی ناشی از اصابت 4 گلوله از اسلحه کلاشینکف در همان بالای دکل جان داد، بلکه از وجدانی که این روزها ظاهراً در نزد ما آدم‌زمینی‌ها کیمیا شده است و از خردی که انگار از الماس کوه نور هم نایاب‌تر می‌نماید! و سبب می‌شود تا گروهی شکارکش نابخرد و آزمند به جان این گربه‌سانان تیزپا و زیبا و ارزشمند طبیعت ایران بیافتند.

یادمان باشد که پلنگ بزرگ‌ترین گربه سانی است که هنوز می‌توان آن را در ایران دید، گربه سانی که شمارش در بهترین حالت، هرگز به هزار قلاده هم نمی‌رسد و به همین دلیل در رده‌ی گونه‌های نادر از سوی IUCN طبقه‌بندی شده است. با این وجود، فقط در طول 8 ماه گذشته سه قلاده پلنگ در تربت جام کشته شده است! چرا؟
یکبار دیگر هم گفتم:
پلنگ‌ها و یوزپلنگ‌ها که می‌روند؛ یعنی کسب و کار بیابان‌زایی و بیابان‌سازی در این بوم و بر سخت پررونق شده است!

تصاویری هوش‌ربا از روستای هدف گردشگری در خبر!

پارک ملی خبر (KHABR) را همه می‌شناسیم و پیش‌تر هم در مورد آن نوشته‌ام؛ اینک می‌خواهم توجه خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی را به روایت‌های جدیدی از این پارک کاغذی! جلب کنم که حقیقتاً تأسف‌بار است …
توگویی انگار هیچ اراده‌ای برای حراست و پاسداری از این پاره‌ی منحصر به فرد طبیعت ایران در کرمان وجود ندارد! دارد؟
به قول رسول خوارزمی، دیده‌بان سختکوش پارک ملّی خبر، چگونه ممکن است که این آقا‌ی شکارکُش را ببینیم و باز هم بگوییم: علت تخریب و نابودی حیات وحش در خبر، خشکسالی است؟! جناب دکتر صدوق عزیز: آیا شما هم این تصاویر را دیده‌اید؟ آیا می‌دانید در شرایطی که بیش از 90 درصد حیات وحش منطقه نابود شده است، نباید تحت هیچ شرایطی اجازه شکار به هیچ شکارچی مجاز یا غیر مجازی داد؟
حالا کاش فقط همین موضوع شکار بی‌رحمانه  … بخوانید وقیحانه بود! کافی است به تصاویر غم انگیز مربوط به روستای هدف گردشگری خبر نگاهی بیاندازرید؛ یا تفرجگاه شاه ولایت را ببینید تا از بهشتی به نام خبر که در جهنم زباله‌ها در حال مدفون شدن است، آگاه شده و برای مرگش خون بگریید …
راستی چرا یادمان می‌رود: این زندگی است که دارد می‌میرد! نمی‌میرد؟

پنج هزارتن گوشت نهنگ بدون مشتری مانده است!

روزنامه همشهری در شماره امروز خود خبر داده که کنفرانس مغرب که به هدف کاهش شکار نهنگ تشکیل شده بود، با شکست روبرو شد. در حالی که Sebastian Jutzi طی گزارشی در نشریه focus می‌نویسد: این کنفرانس اساساً به منظور رایزنی برای صدور مجوز دوباره شکار نهنگ برگزار شده بود و به همین دلیل با مخالفت شدید طرفداران محیط زیست همراه بود!
در این گزارش می‌خوانیم که آزمندی رهبران 88 کشور شکارگر نهنگ در جهان – به ویژه ژاپن، ایسلند و نروژ به حدی است که هم‌اکنون پنج هزار تن گوشت نهنگ در انبارهای خاور دور بدون مشتری مانده و در حال فاسدشدن است! آن هم حیوانی که در یادداشت پیشین اشاره کردم که مسئول ترسیب 400 هزارتن کربن بوده و از این نظر به کاهش انتشار گازهای گلخانه‌ای کمکی مؤثر انجام می‌دهد.
این در حالی است که سه کشور یادشده در بسیاری از مجامع خود را در شمار دولت‌های سبز معرفی کرده و می‌کوشند تا خود را پاسدار محیط زیست نشان دهند!
ضمن سپاس از فرهاد عزیز – مدیر تارنمای ارزشمند فرهنگی، تاریخی، صنعتی – که مقاله‌ی فوکوس را به فارسی برگردانده است، توجه خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی را به این گزارش زنهار دهنده جلب می‌کنم:


شکار پستانداران دریایی و دروغی بزرگ

از دوشنبه‌ای که گذشت، یعنی بیست و یکم ژوئن (31 خرداد 1389) کنفرانس سالانه جهانی شکار نهنگ با شرکت نمایندگان هشتاد و هشت کشور در شهر آگادیر مراکش برگزار شد. دستور جلسه این گردهمایی، رایزنی برای صدور مجوز دوباره شکار نهنگ برای مقاصد اقتصادی بود.
از پیش معلوم بود که این گردهمایی با اعتراض و مخالفت طرفداران سازمان‌های حفاظت محیط زیست و احزاب سبز روبرو خواهد شد. مسأله ای که خشم معترضین به این همایش را بیش از پیش برانگیخته، این است که از سال 1946 یعنی یکسال پس از پایان جنگ جهانی دوم، تمامی شرکت‌های صید نهنگ و کشورهای متبوع‌شان بخوبی دریافته بودند که نمی‌توان وضع شکار نهنگ‌ها را به همین شکل ادامه داد. چرا که در دهه‌ها و سده‌های پیش از آن، نهنگ‌های فراوانی شکار شده بودند و خطر آن وجود داشت (وهنوز هم دارد) که نسل این پستانداران دریایی به کلی نابود شود که آسیب‌های جبران‌ناپذیری به محیط زیست وارد خواهد ساخت.
طرفداران محیط زیست می‌پنداشتند که دست‌کم کسانی که امرار معاش زندگی‌شان به صورت سنتی از راه شکار نهنگ‌ها انجام می‌گرفت، بیشتر از همه به این خطر پی ببرند و با ادامه این حالت و شکار شتابان نهنگ به مبارزه و مخالفت برخیزند. اما از آنجا که شکار نهنگ دیگر به صورت سنتی و خانوادگی انجام نمی‌گیرد، بلکه صورت صنعتی بخود گرفته است، این محاسبه ایشان نادرست از آب درآمد.
با خراب‌تر شدن وضع، سرانجام در سال 1986 سازمانی برای کنترل شکار نهنگ و تأمین سهمیه شکار برای هر کشور بوجود آمد که نامش: کمیسیون بین المللی تنظیم  شکار نهنگ یا   International Convention for the Regulation of Whaling است. مسئولین این سازمان مؤظف گشتند تا با بررسی میزان قابل قبول شکار نهنگ در سطح جهانی و تعیین سهمیه برای کشورهای صیاد در ایجاد توازن میان توان طبیعت و خواست بشر بکوشند. اعلام گردید که سرجمع تعداد 1395 نهنگ از گونه‌های مختلف می‌توانند که در فصول بخصوصی شکار گردند و همچنین میزان شکار هر کشور از هرگونه نیز مشخص و به آن کشور ابلاغ شد. علاوه برآن صید تعداد کاملاً مشخصی از این حیوانات برای مقاصد “تحقیقاتی” نیز مجاز اعلام گردید.
طرفداران محیط زیست و سازمان گرین پیس می‌گویند که کشورهای عضو هیچگاه قوانینی که خود به تصویب رسانده و بر سر متون آن به توافق رسیده بودند را اجرا نکردند. بدین صورت کشورهایی مانند ژاپن و یا نروژ و ایسلند به شکار بی حد نهنگ‌ها می‌پرداختند و نامش را برای اهداف تحقیقاتی می‌گذاشتند.
بنا به تحقیقات سازمان‌های طرفدار محیط زیست تا سال گذشته هنوز هم در سطح بین المللی کالاهایی اقتصادی به ثبت می‌رسیدند که آشکارا از گوشت، پوست و یا چربی نهنگ‌ها تهیه شده بودند که از آن جمله می‌توان کرم‌های زیبایی زنان و یا رنگ‌های مو را نام برد.
برخی از دولت‌ها نیز هیچگونه ممانعتی در انجام اینکارها نمی‌کردند. برای نمونه برای دولت ژاپن خوشایندتر بود که دست شکارچیان نهنگ را باز بگذارد تا کارشان را بکنند به جای اینکه بخواهد به آنها کمک هزینه بدهد بدلیل بیکار شدن و موظف به اجرای قراردادی که دولتشان امضا کرده است. به این دلیل اینگونه دولت‌ها چشم خود را بر روی برخی از حقایق به صورت عمد می‌بستند.
این امر باعث گردید که نهنگ‌ها به اندازه‌ای شکار شوند که پنچ هزار تن گوشت نهنگ در انبارهای کشورهای خاور دور بر روی دست فروشندگانشان مانده و خریدار پیدا نکنند!
طرفداران محیط زیست از آن بیم دارند که در گردهمایی آگادیر قطعنامه‌ای تصویب گردد که دست شکارچیان این حیوانات دریایی را کاملاً باز گذارد تا بکارشان ادامه دهند.
روزنامه ساندی تایمز ادعا کرده است که برای مثال دولت ژاپن با متقبل شدن هزینه‌های اقامتگاه برای نمایندگان برخی از کشورها و دعوت این نمایندگان به روسپی خانه‌ها و تقبل هزینه‌ها در صدد خریدن رای این کشورها برای مقاصد خود برآمده است.
با وجود این، متخصصین به امور معتقدند که حتی اگر قوانینی وضع گردند، این قوانین می‌توانند به صورت ظاهری چیزهایی را ممنوع کنند، ولی عملاً نمی‌توانند به خودی خود چیزی را متوقف سازند؛ زیرا منافع گروه‌ها و اشخاص زیادی به ادامه شکارها وابسته هستند.
آنها می‌گویند: بهترین نوع مقابله با این کارها آگاه سازی مردم است تا خرید اجناس ساخته شده از نهنگ‌ها ممانعت به عمل آورند تا جذابیت این تجارت به خودی خود از بین برود.

چرا کسی به ناصر کرمی تبریک نمی‌گوید؟

مگر پیشنهاد آیش 5 ساله‌ی ناصر کرمی را فراموش کرده‌ایم؟ مگر یادمان رفته آن همه هیاهوها را در آغازین روزهای سال جهانی گونه‌گونی زیستی؟ اینک دو خبر خوش و دو پژواک شایسته در عرصه‌ی محیط زیست و منابع طبیعی وطن رخ داده که می‌تواند در شمار نخستین بازخوردهای جدی و امیدبخش متولیان امر به پیشنهاد آیش باشد. چرا کسی این خبرها را جدی نمی‌گیرد؟ حتا خود ناصر کرمی!!
در این باره یادداشتی را با عنوان: « ملاحظات زیست محیطی به پای مصالح ذبح می‌شوند»، در مردمک منتشر کرده‌ام که امیدوارم آخرین یادداشت در این حوزه نباشد و این حرکت استمرار یابد.

حال زمین در روز زمین خوب نیست!

جهانیان امروز – 22 آوریل – برای چهل و یکمین بار، روز زمین را گرامی می‌دارند و با خود عهد می‌بندند که قدر این موهبت ناهمتا را بیشتر بدانند. بارها گفته‌ام که زمینی که نتواند پذیرای گیاهان و جانوران باشد، نخواهد توانست پذیرای انسان هم باشد. بنابراین، شاید بزرگترین اقدام پیشگیرانه‌ی معاونت سلامت وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی باید کمک به ظرفیت‌سازی فرهنگی در حوزه‌ی محیط زیست و ارتقای شاخص‌های سلامتی زمین باشد. زیرا این فقط یک زمین شاد است که می‌تواند مردمانی شاد را در خودش بپروراند.

چند روز پیش داشتم برای فرزندم – اروند – قصه‌های شاهنامه را می‌خواندم … ناگهان به اینجا که رسیدم نفسم بند آمد و با خود گفتم: آهای محمّد درویش! آیا تو واقعاً فرزند آن فردوسی بزرگ هستی که بیش از یک هزار سال پیش اینگونه مخاطبان خویش را از شکار پرندگان بی‌گناه بازمی‌داشت؟!
نگاه کنید به این جملات: «فرود (پسر سیاوش) از لابه لای شاخه‌ها، شاهینی را می‌بیند که چون تیر از دل آسمان می‌گذرد، پس فرود، در چشم بر هم زدنی، کمان می‌کشد و شاهین را با تیری سرخ در دلش به زمین می‌دوزد. پیش می‌رود و بر پرهای نرم پرنده دست می‌کشد و می‌گوید: پرهایش هنوز گرمای زندگی را در خود دارد. چرا تیر انداختم؟ شاهین را برای چه می‌خواستم؟ آیا پرواز بلند او در آسمان زیباتر نبود تا لاشه‌اش این چنین پست بر زمین؟»
و من – محمّد درویش – امروز به همه‌ی آن طبیعت‌ستیزان و شکارکُش‌هایی که یک هزار سال پس از فردوسی بزرگ، همچنان زنهارش را جدی نگرفته‌اند، می‌گویم: این شاید آخرین فرصت برای شما و ما باشد تا نگذاریم حال زمین از اینی که الآن هست، بدتر شود …
به راستی آیا شنیدن زمزمه‌ی آشنای جویبارها، نوای دل‌انگیز قناری‌ها و تماشای جبروت اهورایی تالاب‌ها و کلوت‌ها و پرواز بلند شاهین‌ها و … زیباتر و آرامش‌بخش‌تر نیست از آنچه که امروز به بهانه‌ی توسعه‌ی ناپایدار بر سر سرزمین مادری‌مان آورده و می‌آوریم؟

در سفیدکوه لرستان، پازن‌ها دیگر مست نمی‌شوند! می‌شوند؟

    سفیدکوه را اگر نگوییم که همه‌ی ایرانیان، دست‌کم همه‌ی هموطنان عزیز دیار لرستان می‌‌شناسند و ساعتی از زندگی‌هاشان را در پناه دامنه‌ها و صخره‌های استوار، سربه فلک کشیده و سرسبزش به خاطراتی ماندگار بدل ساخته‌اند.
    سفیدکوه از یک منظر دیگر هم همیشه مورد توجه شیفتگان طبیعت و حیات وحش بوده است؛ زیرا کمتر جایی را می‌توان سراغ گرفت که چون سفیدکوه بشود فارغ‌البال از طنین جادویی برخورد شاخ کل‌های سرمست یار و جبروت آهنگین ضرباهنگ سُم پازن‌ها (capra aegagrus) در خلسه‌ای رؤیایی فرو رفت و ضرب زمین در ضربان دل طبیعت را به معنای واقعی کلمه درک کرد و با تمام وجود هوای عطرانگیزش را به درون ریه‌های تشنه‌ی پاکی و زلالیت فرستاد …
    امّا … و امّا شوربختانه این همه را دیگر کمتر کسی می‌تواند در سفیدکوه ببیند! باورتان می‌شود؟
    دیگر از آن سرمستی‌ها در سفیدکوه کمتر نشانی باقی‌مانده است … توگویی حالا مدتهاست که زمان مستی پازن‌ها به سرآمده! می‌دانید چرا؟
    اگر نمی‌دانید، لطفاً گزارش دردناک مجید دریکوند – دانشجوی کارشناسی ارشد محیط زیست – را در صفحه‌ی 4 از شماره‌ی 243 هفته‌نامه‌ی صدای ملّت – 26 دی ماه 1388 – بخوانید تادریابید که چگونه بلایی به نام ورزش مفرح شکار! توسط عده‌ای نابخرد که خود را شکارچی می‌خوانند (به قول سام: شکارکُش)، عجیب‌ترین و بی‌سابقه‌ترین و ناجوانمردانه‌ترین و نابخردانه‌ترین کشتار کل و بز را در تاریخ حیات طبیعی ایران رقم زده‌اند؛ آن هم به رغم آن چیزی که نویسنده‌ی مطلب: «تلاش وافر سازمان محیط زیست استان لرستان» برای جلوگیری از این کشتار خوانده است!
    دریکوند در انتهای یادداشت غمبار و حسرت‌آمیزش به تلخی و حسرت می‌نویسد: «اینها میراث لرستان هستند؛ نباید تنها برای ارضای اَتش شکار، این جمعیت اندک باشکوه شکننده را اینگونه سلاخی کرد.»
    و با این امید سبز پایان می‌برد:
    «باشد که به جای کشیدن ماشه‌ی تفنگ و به جای برهم زدن آرامش پرمعنی سفیدکوه با صدای مبهم گلوله، صدای شاتر دوربین‌های عکاسی را بشنویم که این میراث گرانبها را ماندگار می‌کنند

    راستی! چرا لب دریا که می‌رویم
    و تور که در آب می‌اندازیم
    طراوت را از آب شکار نکنیم و به تور نیاندازیم؟ آن شکار ناهمتایی را که زندگی‌مان را تا وقتی که هستیم به خاطره بدل می‌سازد، به شور … به عشق …

    باز هم یک توضیح ضروری!
     بر خلاف آن یکی یادداشت، این یکی کاملاً با پیشنهاد آیش 5 ساله‌ی طبیعت ایران مرتبط است! نیست؟

این هم از دانشجوی محیط زیستی که خارج از ایران دکترا می‌خواند!

    این عکس در بیابان‌های اطراف تهران گرفته شده و با افتخار در فیس بوک صاحب عکس هم منتشر شده است تا لابد همه ببینند و بدانند که این آقا چه شازده‌ی گل‌پسری هست! نیست؟
    اما به باور من، شرم‌آورتر از این کار، کامنتی است که به گفته‌ی صاحب تارنمای زاغ‌بور، یک دانشجوی محیط زیستی که خارج از ایران دکترا می‌خواند در کامنت‌های عکس نوشته است …
    می‌دانم، شاید باور نکنید؛ اما این تحصیل‌کرده‌ی مکتب محیط زیست، برای این شکارکُش ناجوانمرد نوشته است:

 دوتاش را برای فسنجان ما بگذار کنار!

    این است درد بزرگ طبیعت وطن؛ دردی که امروز دکتر حسين آخانی عزیز در تالار حقوق بشر دانشگاه شهید بهشتی تهران هم با صدایی لرزان و دلی پردرد فریاد زد و به زودی در باره‌ی آن خواهم نوشت.

   گاه فکر می کنم که چرا بیژن عزیز می گوید: آیش 50 ساله هم جوابگوی درمان بیماری طبیعت ایران نیست، چه رسد به 5 ساله!

    مؤخره:
   اگر فرض کنیم که هر یک از این اردک‌ها به طور متوسط مسئول حیات بخشیدن به ده جوجه اردک دیگر بودند، آنگاه ژرفای جنایت این قاتل خندان و چشم در دوربین را بیشتر می‌شود درک کرد! نمی‌شود؟