بایگانی دسته: محیط زیست

آنها کوه می‌کارند و ما کوه درو می‌کنیم!

تصویری از کوهی که در آینده ساخته خواهد شد!

     در چند روزه‌ی اخیر، کمتر خبری توانسته همچون طرح بلندپروازانه‌ی آلمان‌ها برای ساخت یک کوه مصنوعی در مرکز برلین، سروصدا به پا کند. این کوه هزارمتری که به عنوان بلندترین و عظیم‌ترین سازه‌ی ساخت بشر نام خواهد گرفت، قرار است تا آرزوی دیرینه‌ی مردم برلین را برای استفاده از فضای کوهستان و طبیعت ناب آن جامه‌ی حقیقت به تن کند.

حضور کوهستان در کنار هر شهری، یعنی بوی بهشت! کاش ما نیز قدر کوه های خود را بیشتر بدانیم.

     در اینجا می‌توانید چشم‌اندازهایی از آینده‌ی این شهر را ببینید …
    اما نکته‌ی عبرت‌آموز این داستان آن است که اینک ما در شرایطی شاهد خوشحالی و شعف آلمان‌ها برای کاشت کوه هستیم که همین چندی پیش، شاهد بودیم که چگونه فرمان قتل کوه باباموسی در کنار شهر بجنورد را صادر کرده و با یکی از پرخرج‌ترین عملیات خاکبرداری (بخوان کوه‌برداری و یا شاید کلاه‌برداری!)، بیش از 2 میلیون و پانصد هزار متر مکعب از ارتفاع کوه را کندیم و بردیم تا اشتباه خود را در جانمایی فرودگاه بجنورد جبران کنیم! اقدام نابخردانه‌ای که سبب از بین‌رفتن منابع ارزشمند آب و خاک و گیاه در این کوهستان استراتژیک منطقه شد.

تصویری از خیابان های آینده در برلین!

برای روح بلندی که در پشت این گلدان کوچک پنهان شده است!

من به خدا گفتم: امروز پیامبری از کنار خانه ما رد شد
امروز انگار اینجا بهشت است.
خدا گفت: کاش می‌دانستی هر روز پیامبری از کنار خانه‌تان می‌گذرد

و کاش می‌دانستی بهشت همان قلب توست.
                                                          عرفان نظرآهاری

کاش همه می توانستیم اینگونه سبزینگی را در شهر و دیارمان انتشار دهیم.

 

چند روز پیش که داشتم از کنار ضلع جنوبی آزادراه یادگار امام به سوی اوین می‌راندم، ناگهان این پنجره میخکوبم کرد …
با خود گفتم: چه رنجی می‌برد صاحب این خانه برای این که سبزینگی را در این گلدان امتداد و استمرار بخشد (باید گلدانی را در فضای آزاد بالکن یا پنجره نگهداری و تیمار کنی تا بفهمی که چه می‌گویم).

نگاه کنید که آن تک پنجره سبز چگونه در محاصره پنجره های سبزگریز قرار دارد ...

     اما نکته تأمل‌برانگیز‌تر داستان، فقط نفس پرورش گل در کنار پنجره یا بالکن نیست؛ آنچه که در این مورد خاص بیشتر جلب توجه می‌کند، آن است که این شهروند عزیز، بیشتر از آن که خودش را و گل‌هایش را دوست داشته باشد، همشهری‌ها و عابرینی را دوست دارد که از این محل و از بین ازدحامی از سیمان و بوق و آسفالت بی روح، آن هم در کنار اوین! می‌گذرند. چرا که حاصل آن همه زحمت و آبیاری و تیمار گل‌ها، بیشتر نصیب هموطنانی می‌شود که نه او آنها را می‌شناسد و نه آنها ، او را … و شاید اصلاً خیلی‌ها هم بگذرند و نبینند چیزی را … نه؟
    خواستم بگویم: از کنار این پنجره که گذشتم، احساس کردم که دارم از کنار بهشت عبور می‌کنم، از کنار روح بلندی که با تمام وجودش هم‌نوعانش را دوست دارد و می‌کوشد تا به سهم خویش جهانی سبزتر بیافریند.
    او آن روز پیامبر من بود …
    کاش ما نیز روزی بتوانیم پیامبر کس دیگری باشیم.
همین.

چه معجزه‌ها كه مي‌توانيم ببينم، اما نمي‌بينيم!

آفتاب را به تو نمی‌دهم
تا خرده خرده بشکافی‌اش, و از آن هزار ستاره بسازی
ماه را به تو نمی‌دهم
تا به خاطر کوه نور، دریای مروارید را انکار کنی
ستاره‌ها را به تو نمی‌دهم
تا بگویی خوشا شب‌های بی مهتاب

آسمان را به تو می‌دهم
تا ندانی که چه باید کرد؟!

یدالله امینی

توماس شایان

توماس شاهان، يك هنرمند/فيلسوف و عكاس طبيعت‌گرا است كه تخصصش گرفتن عكس‌هاي بزرگ و پرشكوه از جاهاي مجلل و و افسانه‌اي نيست. برعكس او به دنبال آن چيزهايي است كه ما معمولاً نمي‌بينم، از بس كه به ما نزديك و دردسترس هستند!

زیباتر از این عینک هم سراغ دارید؟!

اين چشم‌هاي زيبا را نگاه كنيد تا دريابيد كه چه مي‌گويم؟ آيا هيچ چشم يا عينك گران‌قيمتي را مي‌شناسيد كه از نظر رنگبندي و هارموني و تقارن به پاي اين چشم‌هاي افسانه‌اي برسند؟
راستش بايد اعتراف كنم كه وقتي اين چشم‌هاي سحرآميز و زيبايي اعجازوارشان را ديدم، با خود گفتم: اگر من نتوانسته‌ام تاكنون از تماشاي اين زيبايي‌ها لذت ببرم، در حالي كه دم دستم بوده‌اند، چگونه مي‌توانم خود را راضي كنم كه زيبايي هماني است كه من مي‌بينم و معجزه‌اي در اين دنيا وجود ندارد؟

درست مثل رنگین کمان!

شما را نمي‌دانم؟ امّا من رفتم تا دوباره ديدني‌هاي پيرامونم را از نو ببينم. راستش بدجوری احساس می‌کنم که یدالله امینی عزیز حقیقت را گفته و حالا واقعاً نمی‌دانم که چه باید کرد؟!

یک شاهکار یا معجزه واقعی رنگها!

هر دیواری با رنگ سبز زیباتر می‌شود! نمی‌شود؟

جلوه ای ناب از احترام به حقوق دیداری شهروندان - تهران ؛ منتها الیه غربی آزادراه شهید همت- 12 آبان 1388

     دیروز که داشتم از اداره به سمت منزل می‌راندم، این تابلو نقاشی توجهم را جلب کرد؛ آن هم در آن برهوت ازدحام سیمان و تیرآهن و دود و …
     جلوتر که آمدم دیدم اصلاً تابلویی در کار نیست!

همان تابلو دیوار از منظری بازتر ...

     شما هم اصل ماجرا را ببینید  تادریابید که چه می‌گویم؟
     خواستم درود بفرستم به صاحب آن ملکی که همشهریانش را آنقدر دوست دارد و دلش می‌خواهد مناظر زیباتری از آن هموطنانش کند.
     کار ارزشمند او به باورم بیشتر می‌تواند به طراوت شهرمان بیافزاید تا کار من نوعی که فقط حرف می‌زنند و حرف …
     به قول خلیل جبران:
                        یک آدم منصف، شیطان را بیشتر ناراحت می‌کند تا یک میلیون معتقد نادان.
     و راستی که هر دیواری با رنگ سبز، با رنگ طبیعت زیباتر می‌شود؛ نمی‌شود؟

همیشه سبز ؛ همیشه آبی!

ضیافت رنگ و همزیستی با طبیعت به روایت ماه منیر هوایی

     دیروز به اتفاق اروند از نمایشگاه نقاشی ماه منیر هوایی، یکی از دخترکان پاکنهاد و هنرمند وطن بازدید کردم و کلی صفورا و عباس محمدی عزیز را درود فرستادم که از برگزاری چنین نیلوفرانه ای خبرمان کرده بودند.
    نقاشی‌های ماه منیر 13 ساله، مثل نام نابش، سخت به دل می‌نشیند و عجیب حس و حالی اصیل و در عین حال فراوطنی به آدم می‌دهد.
     ماه منیر یادمان می‌اندازد که زندگی پر از رنگ است؛ آن هم رنگ‌های تند و جیغ! و ما حق نداریم هیچکدام از این رنگ‌های انرژی بخش را به هیچ بهانه‌ی مقبول یا غیر مقبولی حذف کنیم.

همیشه سبز ... همیشه آبی

     نگاه رنگی ماه منیر، به ویژه آنجا که در این تابلو از دو رنگ سبز و آبی یاد می‌کند، سخت اثرگذار است.
     نقاشی‌های ماه منیر مثل شعر سیاوش کسرایی عزیز است و زنهارمان می‌دهد که:

     زندگی زیباست ای زیباپسند …

    به دیدنش بروید، دست‌مریزادی نثارش کنید و تا می‌توانید از قاب پنجره‌ای که به زندگی نگاه می‌کند؛ به زندگی نگاه کنید.
    او به صورتی ناخودآگاه به عبادت طبیعت و ستایش محیط زیست زمین پرداخته است.

قصه‌ی سرو سیمین خجیر!

نهال سرو سیمین در کنار جاده خجیر به پارچین- 3 آبان 1388

      حدودای یک بعدازظهر روز یکشنبه – 3 آبان 1388 – بود که این درخت اسرارآمیز را دقیقاً در جایی که نباید باشد و بروید، دیدم و به راننده – آقای ذوالفقاری – گفتم که بایستد …
     دور تا دور این نهال نوپای سرو سیمین سنگچین شده بود و در درون آن هم یک بطری خالی یک و نیم لیتری به چشم می‌خورد. انگار فرد یا افرادی آن را تیمار کرده و کود و آب می‌دهند تا در سخت‌ترین شرایط ممکن به حیات خود ادامه دهد و خشک نشود.

به سنگ چین ها دقت کنید ... درون گلدان سنگچین شده پراز خاک مغزی و هوموس دار است.

     ما (من و پژمان رودگرمی و آقای ذوالفقاری) نیز چنین کرده و ظرف آب موجود در خودرو را به پایش ریختیم.
    خیلی دوست دارم بدانم که انگیزه‌ی آن هم‌وطنی که این سرو سیمین را در کنار آسفالت بی روح محور خجیر به پارچین کاشته و تیمار می‌کند، چیست؟ دکتر رودگرمی هم که در همان حوالی کار می‌کند، ماجرا را نمی‌دانست و البته قول داد که در این باره تحقیق کند.
    شاید آنجا یادآور مکانی مقدس یا خاطره‌ای فراموش نشدنی برای اوست و البته شاید هم آن درخت اتفاقی آنجا سبز شده است…

سنگچین ها ادامه دارد ...

      هر چه که هست، برای همه‌ی انسان‌هایی که از کنار این درخت عبور کرده و آبش داده‌اند و می‌دهند، آرزوی سبزترین زندگی را دارم. همان «زندگی» نابی که به سال‌های عمرشان می‌افزایند و نه مثل اغلب ما که صرفاً سال‌های عمر را به «زندگی» می‌افزاییم. آنها زندگی کردن را آموخته‌اند و ما زندگی ساختن را.
     باشد که همه‌ی ما یاد بگیریم که زندگی کردن برتر از زندگی ساختن است و هر لحظه زندگی می‌تواند یک موقعیت ناب و ناهمتا باشد.

پرندگانی که زباله‌های ما را می‌خورند و می‌میرند تا جهان زیباتر به نظر رسد!

چرا کاری می کنیم که به قانون زمین بربخورد؟!

      نظرتان در باره‌ی آن پرنده‌ای که می‌رود تا من و تو در جهانی زیباتر بمانیم چیست؟ نظرتان در باره‌ی این جمله از جبران خلیل جبران چیست؟
     «شما آنگاه خوبید که از خویشتن خویش ببخشید.»

کریس جردن

    بیایید با هم نظری بیافکنیم به مجموعه تصاویری که کریس جردن، یک عکاس معناگرا و طبیعت دوست آمریکایی اخیراً در تارنمایش منتشر کرده است و بیشتر از ذهن وراجم مدد نگیرم!

زباله ها را در درون شکم این پرنده می بینید؟!

     مگر نه این است که «جایگاه انسانیت قلب خاموش اوست، نه ذهن وراجش»؟
    به خدا در مشاهده‌ی این تصاویر، خاموشی بدجوری قلب‌ها را به تسخیر می‌اندازد. نمی‌اندازد؟