بایگانی دسته: توسعه افسارگسيخته

گزارش 4 ساعت گفتگو با شهردار تهران در باره محیط زیست!

ساعت 15 روز سه شنبه، 22 تیرماه 1389، تالار کنفرانس مرکز مطالعات و برنامه‌ریزی شهر تهران، میزبان جمعی از صاحبنظران و نخبگان حوزه محیط زیست ایران بود تا در فضایی متفاوت به بیان مهم‌ترین دردهای محیط زیست تهران و ایران بپردازند. به ویژه آن که این بار عالی‌ترین مقام شهری پایتخت، دکتر محمّدباقر قالیباف به همراه دوتن از معاونینش (دکتر عسگری‌آزاد، معاون تحقیقات برنامه‌ریزی و توسعه و دکتر حسین کلخورانی، معاون خدمات شهری)، حاضر بودند تا به سخنان 18 نفر از فعالان محیط زیست گوش دهند و جوابگو باشند.
عنوان این نشست: «نقش محیط زیست در توسعه پایدار شهر تهران» بود و آن 18 نفر عبارت بودند از آقایان دکتر: علی یخکشی (استاد دانشگاه)، مجید مخدوم (رییس انجمن ارزیابی محیط زیست ایران)، اسماعیل کهرم (استاد دانشگاه)، حسن علی لقایی (استاد دانشگاه)، محمّد سلطانیه (استاد دانشگاه و مسئول سابق دفتر تغییر اقلیم سازمان حفاظت محیط زیست)، حجت (استاد دانشگاه و معاون اسبق انسانی سازمان حفاظت محیط زیست)،  نبی بیدهندی (رییس دانشکده محیط زیست دانشگاه تهران)، امیر حسین چرخابی (عضو هیأت علمی پژوهشکده حفاظت خاک و آبخیزداری)، مجید شفیع‌پور مطلق (استاد دانشگاه تهران)، بهلول علیجانی (اقلیم‌شناس)، جلال‌الدین شایگان (استاد دانشگاه صنعتی شریف)، سیّد محمود شریعت (استاد دانشگاه)، عبدالرضا کرباسی (مدیرعامل سازمان بهره‌وری انرژی‌های ایران)، هومان لیاقتی (رییس پژوهشکده محیط زیست دانشگاه شهید بهشتی)، محمّد حسن پیراسته (مسئول فنی کمیته محیط زیست شورای شهر تهران)، داریوش کریمی (عضو هیأت علمی سازمان تات) و خانم دکتر اردلان (از وزارت نفت).
و البته نمی‌دانم چگونه محمّد درویش هم آنجا بود؟!
برخی دیگر از حاضرین در این نشست سبز، عبارت بودند از آقایان دکتر برهان ریاضی، صدرالدین علی‌پور، برقعه‌ای، ، شفیع پور، خویی، هادی حیدرزاده، سید محمّد مجابی ، غیاث الدین ، امیر حسن جعفری و وحید نوروزی.
در باره‌ی این نشست و مهم‌ترین فرازهای آن، به ویژه پژواک حیرت‌انگیز و امیدبخش شهردار تهران و سخنان جالب ایشان، بیشتر سخن خواهم گفت. اما تا آن زمان، اشاره کنم به یکی از آمارهایی که هادی حیدرزاده، مرد سبز کابینه‌ی شهردار در طول 5 سال گذشته ارایه کرد: این که در سال 1388، هوای تهران در 40 روز از سال در شرایط ناسالم قرار داشت و این در حالی است که استاندارد آن فقط یک روز در سال است!
نگارنده هم تلاش کرد تا بر روی دو نکته پای فشارد: نخست آن که اگر قرار است در اندیشه‌ی پایداری تهران باشیم، باید به پاسداری از مواهب طبیعی آن در کوهستان‌های شمالی و دشت‌های جنوبی‌اش، بیش از پیش همت گماریم. متأسفانه روند رشد شاخص‌ها و شناسه‌های بیابان‌زایی در دامنه‌های جنوبی البرز تا دماوند آشکارا ملموس است و به بهانه‌ی انواع عملیات تکنوژنیک مانند جاده‌سازی، سدسازی و معدن‌کاوی، مهم‌ترین منابع تولید و ذخیره آب تهران در حال متلاشی شدن است. به آقای قالیباف متذکر شدم که چرا باید در برابر تاراج دماوند با شتاب 500 کامیون در روز سکوت کنیم؟ مگر نه این است که دماوند، نماد غرورآفرین سرزمین و طبیعت ایران است؟ همچنین آمارهایی از افت سطح آب زیرزمینی و نشست زمین در جنوب تهران هم ارایه کردم.
اما دومین نکته‌ای که به آن پرداختم و ظاهراً بسیار مورد توجه آقای قالیباف قرار گرفت، وضعیت روزنامه همشهری، به عنوان نخستین روزنامه محیط زیستی ایران و آینه تمام‌نمای عملکرد شهرداری تهران بود. پرسیدم چرا نباید محیط زیست یک صفحه ثابت روزانه در همشهری داشته باشد؟ و مهم‌تر آن که چرا روزنامه‌ی همشهری حاضر نیست تا هیچ نوع انتقادی از عملکرد شهرداری تهران در حوزه محیط زیست را انتشار دهد؟ می‌خواهم بدانم: این دستور شماست یا نوعی خودسانسوری است و یا …؟
اشاره کردم که تیم حرفه‌ای و کاری روزنامه همشهری در بخش محیط زیست باید تقویت شود و باید بتواند عملکرد هر سازمانی را در این حوزه به نقد بکشد؛ به ویژه اشاره کردم به ماجرای پرسروصدای تخریب جنگل وردآورد که همشهری کاملاً در باره‌ی آن سکوت کرد!
شهردار هم پاسخ داد که من این موضوع را حتماً پیگیری خواهم کرد و بارها به مسئولین همشهری گفته‌ام که نخستین نهادی را که باید مورد نقد قرار دهید، همین شهرداری تهران باید باشد.
ضمن خسته نباشید به سید محمّد مجابی عزیز که در برپایی و اداره‌ی این جلسه بسیار کوشید و آرزوی تداوم چنین نشست‌هایی، تلاش خواهم کرد تا در یادداشت‌های بعدی به برخی دیگر از ماجراهای این نشست کم‌نظیر بپردازم.
ادامه دارد …

لودرها را رها کنید؛ لوله های گاز عسلویه را بگیرید!

مصیبت طغیان سوسک‌های چوبخوار و خشکسالی، ریزگردهای عربی و جاده‌کشی‌های وزارت راه و سدسازی‌های وزارت نیرو کم بود که حالا باید تن رنجور و بیمار و فرتوت بلوط‌ستان‌های زاگرس در دنا، به دلیل آغاز دوباره عمليات اجرايي انتقال لوله گاز عسلویه هم بلرزد؟ آن هم به رغم مخالفت صریح دکتر محمدباقر صدوق، معاونت محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست!
هفتم خرداد ماه، یعنی 38 روز پیش در همین تارنما هشدار دادم که قرار است، 15 هزار درخت 200 ساله بلوط در جنگل‌های دنا در نوبت اعدام قرار بگیرند. حالا امّا روزنامه همشهری امروز خبر داده است که 15 هزار غلط است! باید آن را ضرب در 2 کرد!!
همین!

چه عواملی سوسک‌ها را در زاگرس به طغیان واداشتند؛ تغییرات اقلیمی یا انسان؟

فقط در استان ایلام عرصه‌ای به بزرگی 65 هزار هکتار از رویشگاه بلوط را از دست داده‌ایم؛ چه باید کرد برای این که نام  “بلوط” در خاطره‌ی یک ملّت برای همیشه دفن نشود؟ در واپسین بخش از گزارش مرگ قریب‌الوقوع زاگرس، به معرفی عوامل بروز و تشديد طغيان آفت سوسک چوبخوار و نیز ارایه‌ی راهکارهایی برای برون‌رفت از بحران پیش‌آمده پرداخته شده است.
مهم‌ترین مؤلفه‌های آفرینش و تشدید بحران عبارتند از:

الف – خشكسالي و كمبود رطوبت

عامل اصلي و اوليه خشكيدگي سرشاخه ها و پايه هاي بلوط در اين مناطق كاهش بارندگي و رطوبت بوده كه به طور مستقيم با تاثير روي فيزيولوژي درختان موجب ضعف آنها مي‌گردد. از طرفي همين عامل به طور غير مستقيم نقش بسيار مهمي در طغيان آفات مختلف به ويژه آفت چوبخوار دارد. بارندگي‌هاي كمتر از متوسط بارش نه تنها تكاپوي نياز واقعي درختان بلوط را نمي‌نمايد بلكه كاهش بارندگي در چند سال متوالي اين درختان را براي حمله آفات به ويژه آفات چوبخوار مستعد نموده و از طرفي امكان زادآوري و تجديد حيات آنها را نيز از بين مي‌برد.
ب – كهولت سن و ديرزيستي

تمام گياهان با توجه به سرشتي كه دارند پس رسيدن به سن كهنسالي، در اثر پير شدن سلول ها، شروع به خشك شدن  از بخش هاي فوقاني و سرشاخه ها نموده  و به تدريج اين خشكيدگي بطرف پايين و ديگر اندام هاي گياه گسترش مي‌يابد. در گياهاني كه داراي تنه واحد است، ضمن خشك شدن سرشاخه‌ها و شاخه‌ها، چوب درون شروع به تغيير رنگ و پوسيده شدن مي‌کند. اين درختان غالباً داراي تنه توخالي بوده كه بعلت مرده بودن بافت‌ها مورد حمله انواع آفات بخصوص چوبخوارها  قرار مي‌گيرند. از اين رو كهنسالي نيز يكي از عوامل مؤثر در مستعدشدن اين درختان نسبت به حمله آفات چوبخوار به شمار می‌آید.

ج- عدم تجديد حيات و ناقص بودن هرم سني

زادآوري و تجديد حيات بلوط تقريباً در تمام سطح منطقه زاگرس به دليل چراي مفرط و همينطور كشت و زرع در زير درختان بلوط به هيچ عنوان ديده نمي‌شود. از اين رو تمامي توده‌هاي موجود در منطقه از پايه‌هاي مسن و بعضاً ميانسال تشكيل شده است. شيوه زندگي و نوع دامداري در روستاهاي منطقه و همچنين تركيب گله و عدم رعايت پروانه چرا باعث حضور مداوم دام‌ها در  عرصه شده است . بز به دلیل نوع تعليف و ريشه‌كن كردن نهال‌ها در عدم تجديد حيات گونه‌هاي بلوط  نقش اساسي دارد.

د- شخم پاي درختان بلوط يكي ديگر از موانع جدي عدم زادآوري و تجديد حيات جنگل

ه – عمليات عمراني یا تکنوژنیک

انجام عمليات عمراني مانند احداث جاده، خطوط انتقال نفت و گاز و همين طور معدن و كارخانه‌ها آسيب‌هاي بسيار جدي را به اين اكوسيستم‌ها وارد مي‌نمايد. از طرفي ترميم آسيب وارده به اين بوم‌سازگان‌ها، گاهاً غير ممكن بوده و يا نياز به مدت زمان طولاني دارد.

پيشنهادات
– تعيين تكليف وضعيت مالكيت اراضي منابع ملي: حاكميت مي‌بايست يكبار و براي هميشه وضعيت مالكيت اين عرصه‌ها را مشخص کرده و ضمن عودت اين منابع، به طور قاطع نسبت به خلع يد و تعدي متعرضان به اين اراضي اقدام کنند.

– تهيه و اجراي سامانه‌ی مديريت چرايي مناسب براي تمام منطقه زاگرس: استفاده از سيستم‌هاي چرايي تناوبي –  استراحتي در قطعات خاص براي مدت حداقل 3-5 سال متوالي همراه با كنترل تعداد دام مناسب با ظرفيت مرتع قابل توصيه است  تا فرصت زادآوري و استقرار به عناصر گياهي اصلي داده شود.

– استفاده از شيوه هاي مختلف ذخيره رطوبت- با توجه به ويژگي‌هاي زمين شناختي و خاك رويشگاه‌ها در  ناحيه زاگرس، مي‌توان با استفاده از شيوه هاي مختلف ذخيره نزولات با حفاظت خاك و ذخيره رطوبت، شانس زنده‌ماني پايه‌هاي موجود و زادآوري و تجديد حيات آنها را فراهم کرد.

– جلوگيري از سرشاخه زني درختان بلوط: عمليات هرس و سرشاخه زني، هرچند براي جوان کردن بعضي گونه‌هاي مسن و پير توصيه مي‌شود، اما تكرار آن –  مانند آنچه پیش‌تر در جنگل‌های آرمرده بانه دیده‌ایم – بخصوص در شرايطي كه درخت تحت تنش‌هاي رطوبتي قرار داشته باشد، باعث بروز ضعف فيزيولوژيكي گياه  در اثر حذف اندام هاي فتوسنتز كننده خواهد شد. اين عامل در مجموع مي‌تواند شرايط را براي تهاجم انواع آفات و بیماری‌ها فراهم نمايد.

– جنگلكاري و غني‌سازي: اين عمليات بايستي با دقت صورت گرفته و توأم با روش‌هاي ذخيره نزولات مناسب باشد تا نهال‌هاي كاشته شده توان استقرار را پيدا نمايند. انتخاب گونه، شيوه كاشت، تراكم كاشت، شيوه ذخيره نزولات و همچنين نحوه توليد از جمله عواملي مي‌باشند كه در موفقيت عمليات مي‌توانند نقش مهمي داشته باشند.
– ايجاد مناطق حفاظت شده: اختصاص قطعات قرق كامل مي‌تواند نقش مهمي در حفظ و حراست از درختان بلوط و زادآوري آنها داشته باشد.

– تدوين و اجراي طرح هاي جامع تحقيقاتي- اجرايي در زمينه ‌هاي مختلف آفات و بیماری‌هاي درختان بلوط، بررسي دشمنان طبيعي آنها، استفاده از روش‌هاي مختلف مديريت آفات و همين طور اكولوژي جنگل همزمان در دو فاز اجرايي و تحقيقاتي. انجام مطالعات در قالب چنين طرح‌هايي ضمن ايجاد ارتباط بين بخشهاي اجرايي و تحقيقاتي و بهره مندي از امكانات هر دو بخش، رسيدن به هدف و حل مشكل را در كوتاهترين زمان ميسر خواهد کرد.

– الزام در رعايت استانداردهاي زيست محيطي:  تمام پروژه هاي عمراني و خدماتي كه قرار است در عرصه‌هاي منابع طبيعي اجرا شوند مي‌بايست قبل از انجام هر گونه دستكاري و اقدامي، نسبت به دريافت مجوزهاي لازم  از مراجع مربوطه اقدام کنند.

–    مشاركت بهره‌برداران در حفظ عرصه‌هاي منابع طبيعي: مشاركت و سهيم کردن ساكنين و بهره‌برداران منابع طبيعي و استفاده از نيرو و توان آنها، نقش بسيار مهمي در حفظ و نگهداري و حتي تجديد حيات درختان بلوط در منطقه خواهد داشت. از اين رو تشكيل كلاس‌ها و برنامه‌هاي ترويجي- توجيهي مي‌بايست در صدر اين گونه برنامه‌ها قرارگيرد.

– تغيير در شيوه معيشت و زندگي ساكنين منطقه: تغيير در تركيب گله و تبديل آن به دام سنگين، تغيير در سيستم چراي از گردشي به ساكن، تبديل دامداري سنتي به صنعتي، جلوگيري از شخم و كاشت ديم كم‌بازده و بي‌بازده در زير درختان بلوط و روش‌هاي ديگر مي‌تواند نقش مهمي در حفظ جنگل‌هاي بلوط منطقه داشته باشد.

ریزگردهای عربی را رها کنید ؛ سوسک‌ها را بگیرید!

به دنبال انتشار یادداشتی با عنوان: «بلوط‌های زاگرس ؛ تازه‌ترین قربانی ریزگردهای عربی؟!» و ابراز نگرانی از شتاب معنی‌دار خشکیدگی رویشگاه‌های بلوط در زاگرس، به ویژه در استان‌های ایلام، کهکیلویه و بویراحمد، فارس و چهارمحال بختیاری، اینک خبر می‌رسد که متهم ردیف نخست در بروز این فاجعه، دو  گونه‌ی سوسك چوبخوار از خانواده Buprestidae است. هرچند نباید از خاطر برد که در بروز و تشديد طغيان و خسارت اين آفت، تمامي مؤلفه‌های تنش‌زا به ويژه خشكسالي، ريزگردها، فشار دام و عملیات زراعی در حریم جنگل‌های زاگرس، مؤثر بوده‌اند.
در ادامه ضمن سپاس از همکار ارجمندم، آقای دکتر ابراهیم عزیزخانی از اعضای هیأت علمی گروه تحقیقات حمایت و حفاظت جنگل‌ها و مراتع، توجه شما را به گزارش مشروح و مصور ایشان که حاصل یک بازدید 5 روزه در معیت یک گروه کارشناسی در اردیبهشت ماه سال جاری از منطقه‌ی مورد نظر است، جلب می‌کنم.
امّا در همین جا به دوستداران و عاشقان زاگرس هشدار می‌دهم که چنانچه تحملش را ندارند، از خواندن این گزارش غمبار، صرف نظر کنند! به ویژه آنجا که ابراهیم برایمان به تلخی نوشته: «مشاهده تعداد زياد درختان خشك شده موجود در مناطق مورد بازديد در اين سه استان قلب هر دوستدار طبيعت را به درد مي‌آورد، اما تأسف بارتر اينكه هنوز تعداد زيادي از درختان سبز ولي آلوده‌ به لاروهاي آفت وجود دارند كه در صف مرگ سريع به انتظار نشسته‌اند و گذشت زمان بر تعداد آنها خواهد افزود
خداوندا! یعنی می‌شود روزی ایران را … زاگرس را بدون بلوط فرض کرد؟!
وای بر ما اگر چنین شود …

شرح اجمالی ماجرا :
موضوع زوال و خشكيدگي درختان بلوط در منطقه زاگرس به دنبال كاهش ریزش‌های آسمانی و پس از آن بروز خشكسالي و همين طور پديده ريز گرد‌ها مدتي است كه مورد توجه مسئولين محلي و تا حدودي رده‌هاي بالاي سازماني قرار گرفته است. با جدي شدن اين پديده و افزايش روزافزون تعداد درختان خشك شده بلوط ، از سال گذشته گروهي از كارشناسان موسسه ضمن بازديد از منطقه به بررسي علل بروز آن پرداختند، اما به دليل مناسب نبودن زمان بازديد، پيشنهاد بازديد مجدد در سال آينده يعني سال 1389 را کردند. براين اساس و به دعوت سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخيزداري كشور مقرر شد تا از تاريخ 17/2/89 لغايت 21/2/89 به مدت 5 روز بازديدي از استان‌هاي ايلام، كهكيلويه و بويراحمد و فارس صورت بگيرد. در اين برنامه دکتر عزیزخانی به اتفاق مهندس عارفي‌پور و نماينده سازمان جنگل‌ها در استان‌هاي ياد شده به بررسي علل بروز اين موضوع پرداختند. به طور خلاصه بررسي‌هاي این گروه نشان داد كه عامل اصلي خشكيدگي‌هاي بلوط در سه استان ياد شده، مربوط به طغيان و خسارت 2 گونه سوسك چوبخوار از خانواده Buprestidae است كه ذكر نام علمي آنها منوط به شناسايي دقيق آنها خواهد بود. لاروهاي اين دو گونه در زير پوست فعاليت كرده و تغذيه آنها سبب قطع ارتباط آوندي گياه و در نهايت مرگ درخت مي‌گردد. در مواردي ميزان جمعيت اين آفات به اندازه‌اي زياد بود كه به دليل مرگ سريع درخت حتي‌الامكان تكميل سيكل زندگي براي آنها فراهم نمي‌شد. مشاهده تعداد زياد درختان خشك شده موجود در مناطق مورد بازديد در اين سه استان قلب هر دوستدار طبيعت را به درد مي‌آورد، اما تأسف بارتر اينكه هنوز تعداد زيادي از درختان سبز ولي آلوده‌ به لاروهاي آفت وجود دارند كه در صف مرگ سريع به انتظار نشسته‌اند و گذشت زمان بر تعداد آنها خواهد افزود. لازم به ذكر است آفات مذكور بخشي از فون طبيعي منطقه هستند ولي متاسفانه به دليل بروز خشكسالي‌هاي اخير و تخريب‌هاي آگاهانه و بعضا ناآگانه مانند شخم عميق پاي درختان به هدف كشت ديمي و بي حاصل ديم !!! باعث قطع ريشه درختان و هدر رفت اين رطوبت حداقلي مي‌گردند. چراي دامها نيز كه امكان زادآوري را از درختان بلوط گرفته و اين درختان كهنسال را در حسرت ديدن روي نونهالهان نورسته از خاك همچنان نگه داشته است. اين مسايل به علاوه مشكل ريزگردها و مشكلات اقتصادي و اجتماعي موجود در اين استان‌ها با توان مضاعف كمر همت بر نابودي سرمايه‌هاي سبز اين مرز و بوم بسته‌اند. به اميد روزي كه چشم اميد ما از قلم دستورنگار مسئولين محترم به دستان همت بلند مردم ما كه در ميان آن قلب مام ميهن خواهد تپيد، دوخته شود.
در دو یادداشت بعدی مشروح گزارش آقای دکتر عزیزخانی را انتشار خواهم داد.

10 فرمان رهبري به نفع محيط زيست ايران

روز گذشته، عالي‌ترين مقام جمهوري اسلامي ايران پس از مشورت با تصميم‌سازان و نخبگان حاضر در مجمع تشخيص مصلحت نظام، يك فرمان 10 ماده‌اي انتشار دادند كه در حقيقت سیاست‌ها و راهبردهاي کلی اصلاح الگوی مصرف در كشور را اعلام و ابلاغ كرده است. اين فرمان از آن جهت اهميت دارد كه شايد بتوان آن را خالص‌ترين و سبزترين حكم حكومتي دانست كه تقريباً تمامي بندهاي 10 گانه‌ي آن هم‌راستا با ارتقاي ملاحظات محيط زيستي ايرانيان معنا مي‌يابد.
به ويژه بايد از بندهاي 7، 8 و 9 ياد كرد كه به سه موضوع مهم انرژي، آب، كشاورزي و نان پرداخته و صراحتاً خواستار افزايش سهم انرژي‌هاي نو در سبد توليد انرژي در كشور شده است.
آنچه كه اينك اهميت پيدا مي‌كند، تبيين سازوكارها يا مكانيسم‌هاي تحقق اين 10 فرمان است. مثلاً تا وقتي كه قيمت تمام شده‌ي توليد يك كيلوات برق از انرژي خورشيد، 150 تومان باشد و دولت براي خريد هر كيلوات برق فقط 130 تومان به سرمايه‌گذار بخش خصوصي بپردازد، معلوم است كه هرگز نمي‌توان انتظار داشت كه شاهد جهشي معنادار در حوزه‌ي استحصال انرژي خورشيدي باشيم.
و در آن صورت، 10 فرمان هم ممكن است مانند برخي ديگر از همتاهاي متأخرترش نتواند به آرمان‌هايي كه مدنظرش بوده، دست يابد و عملاً كاركردي ويتريني بيابد.
باشد كه صدور و ابلاغ اين سياست‌ها، آن هم در چنين سطح بالاي حكومتي، بتواند موانع ديوانسالارانه‌ي حاكم بر كندي رشد توليد انرژي‌هاي پاك در كشور را از ميان برداشته و به ويژه دستگاه متولي مديريت آب نيز متوجه شود: در كشوري كه متوسط تبخير آن به 2 متر در سال مي‌رسد، يكي از بزرگترين عوامل هدررفت آب، مي‌تواند اسرار بيش از حد آبسالاران طبيعت‌ستيز در ساخت سدهاي روزميني باشد.

در همين باره:
ابتکاری که باید قدر آن را بدانیم: سال اصلاح الگوی مصرف

دماوند ؛ نماد سرفراز طبیعت ایران

آنچه در پی میآید، متن کامل سخنرانی نگارنده در مراسم روز ملی دماوند – 11 تیر 1389 – است:

ایران‌زمین در کمربند تابش خورشیدی، یعنی در نوار 35 درجه‌ی عرض شمالی – موسوم به منطقه‌ی پرفشارِ مجاور حاره – استقرار یافته است . قرار گرفتن در چنین جایگاهی از کره‌ی زمین، نشان‌دهنده‌ی دریافت کمینه‌ی ریزش‌های آسمانی و بیشینه‌ی تابش خورشیدی است. واقعیتی که آشکارا کیفیت دشوار استمرار حیات در چنین اقلیمی را بازمی‌تاباند. اقلیمی که 89.7 درصد از خاک ایران را در قلمرو سرزمین‌های خشک – drylands – جای داده و سبب شده تا سوزان‌ترین مناطق جهان با نام ایران عجین باشد. ایرانی که قلمرو سیاسی‌اش سه برابر بزرگترین کشور قاره‌ی اروپا – فرانسه – وسعت دارد ، امّا اغلب این قلمرو در اختیار پهنه‌های داغ و برهنه‌ی کویری و بیابانی است نه چراگاه‌های سرسبز و مرطوب مدیترانه‌ای.
در حقیقت، گستره‌ي زيست‌اقليم‌هاي خشك در ايران به نسبت مساحت، تقريباً دو برابر ميزان نظير آن در آسيا و جهان است. نكته‌ي پراهميت‌ترِ ديگر آن است كه اگر سطح مقايسه را به مناطق فراخشك محدود كنيم، آنگاه تنگناهاي طبيعي ايران بيشتر قابل لمس خواهد بود؛ چه، درحالي كه تنها 5/7 درصد از خشكي‌هاي جهان را مناطق فراخشك تشكيل داده‌اند  – نسبتي كه حتّي در آسيا نيز كمتر بوده و از 5/6 درصد تجاوز نكرده است – درصدِ اشغالِ سرزمين‌هاي فراخشكِ ايران، اندکی کمتر از 5 برابر ميانگين جهاني آن و نزديك به 6 برابر آسيا مي‌رسد؛ واقعيتي كه شكنندگي محسوسِ زيست‌بوم ايران را در برابرِ تغييرات محيطي و فشارهاي انساني به وضوح نمايش مي‌دهد. به ویژه اگر بدانیم: وسعت خاور نزدیک، یعنی منطقه‌ای که ایران را در خود جای داده، 14 درصد سطح جهان را فرا گرفته، ليکن منابع آبي آن تنها 2 درصد كل منابع آب‌هاي تجديد‌شونده‌ي دنيا را شامل می‌شود. به همين دليل است که از مجموع 21 کشوری که با کمبود جدی آب مواجه هستند، 12 کشور در اين منطقه قرار گرفته‌اند و ایران هنوز یکی از آن 12 کشور نیست! چرا؟
پرسش اصلی این است که پس راز استمرار و پایداری حیات در ایران‌زمین چیست؟ چگونه این کشور توانسته است در طول چندین هزار سال مدنیت خویش، به حیات خود ادامه داده و در تولید بسیاری از اقلام کشاورزی و باغی در شمار 10 کشور نخست تولیدکننده در جهان قرار داشته باشد و اکنون نیز پذیرای بیش از 72 میلیون انسان باشد؟ به راستی چگونه ممکن است در سرزمینی که تا این حد دچار محدودیت‌های اقلیمی است، تعداد گونه‌های اندمیک (انحصاری) آن (1728 گونه)، تقریباً با تعداد کل گونه‌های اندمیک گیاهی در قاره‌ی سبز برابری کند؟

اینجاست که باید در برابر عظمت کبریایی رفیع‌ترین سازه‌ی طبیعی و زیباروی ایران، دماوند افسانه‌ای، کلاه از سربرداریم؛ زیرا این حضور دماوند بر بلندای فلات ایران است که زندگی را اینگونه سهل در سرزمین پارس امکان‌پذیر ساخته است. آری، پاسخ این پرسش را باید در هویت البرز و زاگرس و نماد پرشکوه‌شان، دماوند زیباپیکر جستجو کرد. زیرا اگر در ناحيه‌ای از ایران با آب و هوايي سرد يا مرطوب مواجه شويم، علّت را نه در عرض بالای جغرافيايي که در ويژگی پيکری و ارتفاع بالای عرصه‌ي مورد بحث يا نزديکی به دريا بايد جستجو کرد. به سخنی ديگر، هر چند عرض جغرافيايي ايران‌زمين، مؤلفه‌ای کاهنده در تنوّع اقليمی و گونه‌گونی زیستی‌اش محسوب می‌شود؛ امّا ديگر ويژگي‌های طبيعی سرزمين (نظير شرايط توپوگرافيک و دامنه‌ي بردباری قابل توجّه گونه‌های گياهی مستقر در آن) سبب شده تا شاهد يکی از متنوّع‌ترين و ناهمتاترين زيست‌اقليم‌های جهان در ايران باشيم؛ وجود سرزمين‌هایي با ميانگين بارندگی کمتر از 25 تا بيش از 2380 ميلي‌متر و محدوده‌ي وسيع دمايي آن كه از 35- تا 65+ درجه‌ي سانتي‌گراد در تغيير است، گواهی بر اين مدعا است .
در حقیقت، افزون بر نيمي از گستره‌ی ایران، پوشيده از مناطق مرتفع و كوه‌هاي بلند است. به طوري كه فلات ايران را با ميانگين ارتفاعي بيش از 1200 متر در شمار يكي از فلات‌هاي بلند آسيا طبقه‌بندی می‌کنند. رشته كوه‌هاي موجود يا مانند البرز در طول صدها كيلومتر چون ديواري كشيده شده و عبور از آن فقط از طريق گردنه‌هاي بلند و گذرگاه‌ها عملي است، يا مانند زاگرس شامل رشته‌هاي مرتفع و موازي با دره‌هاي گود و دامنه‌هاي پرشيب است كه نواحي داخلي ايران را از كناره¬هاي نيلگونِ خليج فارس جدا ‌كرده و تنها از راه دره‌هاي پر پيچ و خم رودها كه در طول صدها هزار سال حفر شده‌اند، مي‌توان از آنها عبور كرد. رشته‌كوه‌هاي ناپيوسته‌ي خراسان هم با دره‌هاي وسيعِ خود، ارتباط کشور را با نواحي شرقي و شمال شرقي شکل داده‌اند. در مقابلِ گستره‌ي كوهستاني قابل توجّه و چكادهاي رفيع آن، پهنه‌هاي كم و بيش وسيع و همواري در داخل يا در حاشيه‌ي فلات ايران وجود دارد که عموماً قطب‌های کشاورزی کشور را تشکيل می¬دهند. اين سرزمين‌ها با وسعت و ارتفاع متفاوت در محل كوهپايه‌ها، يا در ميان رشته‌كوه‌ها گسترده شده‌اند؛ جلگه‌هاي ساحلي شمال و جنوب (مانند جلگه‌ي حاصلخيز خوزستان)، دشت لوت و دشت كوير نمونه‌هايي از آنها به شمار مي‌روند.
باید دانست که علاوه بر وجود کوهستان‌های سر به فلک کشیده در ایران که مهم‌ترین عامل تولید آب در ایران به شمار می‌روند، برخی ويژگي‌هاي كم‌نظيرِ پيكر‌شناختي و زمين‌شناسي هم وجود دارد که سبب شده ایرانیان بتوانند به استمرار حیات خویش در سرزمینی که متوسط تبخیر آن به 2 متر در سال می‌رسد، ادامه دهند. یکی از آن ویژگی‌ها، وجود مخازن طبيعی آبرفت درشت‌دانه (آبخوان) با حجم انباشت ذخيره‌ي زياد به عنوان مهم‌ترین عامل ذخیره‌ی آب است؛ مزيتي كه در صورت بكارگيري خردمندانه‌ي آن، مي‌تواند به صورتي مانا با بيشترين ارزش افزوده در خدمت ارتقاء كيفيت زندگي و مهار جريان‌هاي کاهنده‌ی کارایی سرزمین یا بیابان‌زایی قرار گرفته و توسعه‌اي پايدار به ارمغان آورد. در واقع می‌توان گفت: سيمای طبيعی ايران و تنوّع کم‌نظيرِ پيراسنجه‌هايی نظير اقليم، آب، خاک، کانی‌ها، پوشش گياهی، ترکيب جانوری و ديگر ذخاير ژنتيکی و توارثی آن، نشان‌دهنده‌ي توان توليدی قابل توجه و ميراث طبيعیِ منحصر به فرد و پرارزشِ اين سرزمين است؛ به نحوی كه ايران را در شمارِ 5 كشور نخست دنيا از لحاظ تنوّع زيستي و جاذبه‌های طبیعی جای داده‌اند  و تنها اثربخشي سالانه‌ي منابع‌طبيعي آن را تا چهار هزار ميليارد دلار، يعنی 1/12 درصدِ ارزش کل منابع طبيعی جهان  برآورد کرده‌اند؛ در حالی که ایران کمتر 3/1 درصد از خشکي‌های جهان را در تملّک خود دارد.
و شاید به دلیل همین جذابیت‌های منحصر به فرد طبیعی و جغرافیایی باشد که خاک ایران از دیرباز مورد توجه بیگانگان قرار داشته است. درواقع، يکی از نکات جالب توجّه که در مرور تاريخ ايران به آن برمی‌خوريم، متغير بودنِ تقريباً پيوسته‌ي مرزهای سياسی اين کشور از ديرباز تاکنون بوده است؛ کشوری که در حدفاصلِ ديرپاترين قارّه‌های جهان (آسيا، اروپا و آفريقا) قرار گرفته و بدين لحاظ از موقعيتی ممتاز برخوردار است؛ موقعيتی که اغلب منجر به بروز نزاع‌هايي خونين و تخاصمات منطقه‌ای متعدد شده است؛ به نحوي که از قرن هشتم پيش از ميلاد، يعني زمان حكومت مادها به عنوان نخستين سلسله‌ي آريايي تا حدود يك سده‌ي پيش همواره محدوده‌ي اين کشور دستخوش تغيیر، آنهم عموماً با شيبی کاهنده بوده؛ تغييری که بخش عمده¬ای از آن ناشی از تحمّل دست‌کم 250 تجاوز از سوی بيگانگان به خاک اين کشور بوده است ؛ تجاوزات و لشکرکشي‌هايي که ضعف اغلب حکومت‌های مرکزی را در پی داشته و از آنها مجال پرداختن به گرایه‌های زيستی را گرفته؛ رخدادی که شايد يکی از پيامدهای ناميمون آن از دست رفتن حدود 70 تا 80 ميليون هکتار جنگل در طول 2 هزار سال گذشته باشد. رویدادی که به عینه می‌توان مثال جدیدترش را در حال و روز همسایه غربی – عراق – دید که چگونه ضعف حکومت مرکزی در طول دو دهه‌ی اخیر، عملاً نرخ بیابان‌زایی و افزایش کانون‌های فرسایش بادی را به طرز حیرت‌انگیزی افزایش داده و تقریباً تمامی بوم‌سازگان‌های آبی کشور را بدل به چشمه‌های تولید گرد و خاک کرده است.

چه باید کرد تا نشان دهیم، سزاوار داشتن دماوند در زیست‌گاه‌مان هستیم؟
به بهانه‌ی گرامی‌داشت بلند چکاد وطن در روز ملّی دماوند گرد هم جمع شده‌ایم؛ آنچه می‌خواهم بگویم، آن است که دماوند فقط یک قله‌ی بلند نیست؛ ارزش دماوند صرفاً به دیده‌شدنش تا مسافت 200 کیلومتری (در صورت صاف و آفتابی بودن هوا) نیست؛ حتا دماوند را نباید فقط با شورانگیزی‌های آرش کماندار و اسطوره‌های تاریخی‌اش سنجید. دماوند برتر و والاتر از این قیاس‌هاست؛ دماوند نشانه‌ی سرفراز طبیعت ایران بر روی زمین است، دماوند را و حریم طبیعی‌اش را باید محترم شمرد تا بتواند همچنان به زیست‌پالایی و خودترمیمی خود ادامه دهد و رودهای پرشمارش را جاری سازد. هر نوع فعالیت سازه‌ای باید در دماوند و دیگر بوم‌سازگان‌های (اکوسیستم) کوهستانی کشور به کمینه رسد؛ درس تلخ کلاردشت؛ بهشت دیروز و بیابان کوهستانی امروز، باید همه‌ی ما را متوجه آستانه‌ی شکنندگی و آسیب‌پذیری زیست‌گاه‌های کوهستانی‌مان کرده باشد.
یادمان باشد که ما در منطقه‌ای زیست می‌کنیم که در طول سه دهه‌ی اخیر، «ظرفيت نگهداری يا پذيرش هر هکتار زمين » در آن دست‌کم 50 درصد کاهش یافته، آن هم در شرایطی که شمار نفوس انسانی‌اش بیش از دو برابر افزایش یافته است. چنین روندی می‌تواند به تشدید ناپایداری، از دست‌رفتن توان بوم‌شناختی (اکولوژیک) و افزایش شتاب بیابان‌زایی در وطن منجر شود.
راست آن است كه ايران‌زمين يكي از كشورهاي مستعد بيابان‌زايي در جهان به شمار مي‌آيد كه نه‌تنها بيش از يك‌سوّم از مساحتش در قلمرو بيابان‌هاي طبيعي قرار دارد، بلكه بيش از نيمي ديگر از گستره‌اش نيز در معرض تاخت و تازِ مستقيم جريان‌هاي كاهنده‌ي كارايي سرزمين واقع شده است و تأسف‌آورتر آنكه شناسه‌هاي تخريب سرزمين در 10 درصدِ باقيمانده‌ي كشور كه از اقليمي مساعد‌تر برخوردار بوده، در رده‌ي سرزمين‌هاي خشك قرار نگرفته و از تراکم پرشمارتری از کالا‌های زيست¬محيطی غيرقابل تبادل هم برخوردار هستند، كاملاً به چشم آمده و شتابان اوج مي‌گيرند. افزايش شمار و حجم سيل‌هاي ويرانگر در نواحي شمالي كشور، گواهي بر اين مدعاست؛ از طرفی نرخ فرسایش خاک نیز با 33 تن در هکتار به بیش از 8 برابر متوسط جهانی (یعنی 4 تن در هکتار)، رسیده است . چنین حقایق و دريافت‌هایی، ما را به سوي آموزه‌اي سوق مي‌دهد، كه مي‌گويد: «جريان بيابان‌زايي، بيش از آنكه با كاهش كارايي سرزمين در زيست‌بوم‌هاي بياباني، از توليد ناخالص داخلي بكاهد، آسيبي بزرگ‌تر، گسترده‌تر و پايدارتر را مي‌تواند بر ديگر زيست‌بوم‌هاي كشور و از جمله کوهستان‌ها وارد آورد.»
کلام آخر آن که نبايد از خاطر برد که قرارداشتن در صدر كشورهاي دچار ناپايداري محيطي، مي‌تواند حتّي غمناك‌تر از بودن در سیاهه‌ی سرزمين‌هاي فقير و گرسنه باشد. زيرا با بکارگيری بسياري تمهيدات اقتصادي و فرهنگي مي‌توان براي برون‌رفت از فقر و گرسنگي راهي جست، امّا چه بسا كه پيامدهاي ناپايداري محيطي آنچنان برگشت‌ناپذير باشند كه گستره‌هاي وسيعي از زمين را براي هميشه از حيات تهي كنند و از دست دادن دماوند و شادابی کوهسارانش یکی از آن جبران‌ناپذیرهاست. باشد که با تعریف دوباره‌ی اولویت‌های راهبردی و شناسایی درست مزیت‌های نسبی سرزمین‌مان، بکوشیم تا میراث‌داری شایسته برای این کهن بوم و بر مقدس بوده و نشان دهیم که شایسته‌ی بهره‌مندی از این پری‌چهر سپید پای دربند، این گنبد گیتی؛ این دماوند هستیم.
دماوندی که نمی‌توان دوستش نداشت؛ مهم نیست اهل کدام دیار هستیم؛ مهم نیست که به چه زبانی سخن می‌گوییم، مهم نیست که از چه آیینی تبعیت می‌کنیم و مهم نیست که در کجای این جهان روزگار می‌گذرانیم؛
همین که ایرانی هستیم، کافی است تا دماوند را دوست بداریم و همچنان با شنیدن قصه‌ی آرش کمانگيرش دلمان  بلرزد و چشمان‌مان خیس شود …

وليكن چاره را امروز زور و پهلواني نيست.
رهايي با تن پولاد و نيروي جواني نيست.
در اين ميدان،
بر اين پيكان هستي سوز سامان ساز،
پري از جان ببايد تا فرو ننشيند از پرواز …

پرشکوه‌ترین نکوداشت محیط زیست در ایران و به بهانه‌ی دماوند

همه‌ی آن چند هزارنفری که روز جمعه – 11 تیر 1389 – خود را به رینه رسانده بودند تا در ششمین مراسم نکوداشت دماوند شرکت کنند، باور کردند که محیط زیست هرگز نتوانسته تاکنون چنین جمعیتی را گردآورد!
باید تبریک بگویم به عباس محمدی عزیز و شبکه‌ی گسترده‌ی همکارانش در تشکل‌های مرتبط با کوه‌نوردی که نشان دادند بیش از هر تشکل دیگری در ایران سازمان‌یافته و حرفه‌ای بوده و می‌توانند در بزنگاه‌هایی که مایلند، اجتماعاتی چنین شورانگیز را بیافرینند. هرچند که نباید از خاطر برد، خود موضوع، یعنی پاسداشت حرمت نماد متقارن و سر به فلک کشیده‌ی ایران – دماوند – هم در آفرینش این رخداد بزرگ بی‌تأثیر نبوده است.
سخنان کوتاه اما اثرگذار دکتر اسماعیل کهرم هم مانند همیشه، توانست تا شور و شوق حاضرین را نسبت به مخاطراتی که دماوند را تهدید کرده و می‌کند، بیش از پیش تهییج کند، به نحوی که مراسم آب پاشان انتهایی واقعاً برای خنک کردن آن شور لازم بود! نبود؟
کهرم گفت: گمان مبرید که این فقط تالاب‌ها هستند که با شتابی دمادم افزاینده در حال نیستی و نابودی هستند؛ گمان نبرید که فاجعه فقط از دست رفتن 10 میلیارد متر مکعب آب هامون و 700 هزار بال پرنده این زیستگاه ارزشمند در طول 37 سال گذشته بوده است! حتا فاجعه فقط ناپدید شدن 3 میلیارد مترمکعب آب موجود در گاوخونی یا میلیاردها متر مکعب آب در پریشان، ارژن، ارومیه و … نیست. بلکه ما داریم همان بلا را بر سر بزرگترین کوه ایران هم می‌آوریم و خرده خرده جانش را می‌ستانیم!

کهرم به ماجرای تاریخی “کوه‌مالی” در زمان قاجار اشاره کرد که چگونه سربازان ناصرالدین شاه، عرصه را بر شکار تنگ کرده و او را وادار می‌کردند تا به سوی شاه و شاهزاده‌ها نزدیک شوند تا ایشان بتوانند با آسودگی و سهولت شکار کنند. وی گفت: اما تخریبی که امروز در کوهستان‌ها مشهود است، به مراتب هولناک‌تر از کوه‌مالی قاجاریه است!
او خواستار پایان کار معادن برداشت پوکه‌های ساختمانی در دماوند شد؛ همچنین نهادهای زیربط را از برگزاری صعودهای چندهزارنفری به دماوند برحذر دانست و در انتها یادآور شد که حضور دماوند یعنی: الله اکبر … لطفاً شعارنویسی را در کوهستان‌ها پایان دهید.
در یادداشت بعدی، متن سخنرانی خویش را در این همایش بی‌نظیر انتشار خواهم داد.

انعکاس این مراسم در دیگر رسانه ها:

ششمين جشن روز ملي دماوند برگزار شد

جشن روز ملی دماوند همزمان با جشن تیرگان

گزارش ایسنا

فریاد می‌زنیم؛ دماوند در حال تخریب شدن است

گزارش پارس توریسم

گزارش خبرگزاری ایلنا

روز شاد و با شکوه دماوند، و مخالفت با صعود ده هزارنفره

اگر سال 2014 هم نشد ؛ 2110 حتماً می‌شود! نمی‌شود؟

خُب به نظر می‌رسد اگر عده‌ای از آدم زميني ها هم بتوانند جان سالم از ماجرای 2012 تا 2014 بدر ببرند، در 2110 خفتشان گرفته شده و به پایان خط خواهند رسید. زیرا به اعتقاد پروفسور 95 ساله‌ی استرالیایی – فرانک فنر – نژاد بشر به دلیل تغییرات آب و هوایی تا 100 سال دیگر منقرض می شود!
فنر می‌افزاید: این فرآیندی برگشت‌ناپذیر است که با نخستین نشانه‌های بروز تغییرات آب و هوایی آغاز شده است.
در حقیقت از زمانی که عصر “آنتروپوسن ” (Anthropocene) آغاز شده است، تغییرات آب و هوایی چنان تأثیر مخربی بر زمین نهاده که وسعت تخریبش را می‌توان با اثرات بنيان كني  که یک عصر یخبندان یا برخورد یک ستاره دنباله دار در طول تاریخ زمین شناسی بر روی سیاره زمین گذاشته‌اند، برابر دانست.”
البته تمامی دانشمندان این حوزه با پیش‌بینی ترسناک فنر موافق نیستند؛ به طوری که “استفان بایدن” معتقد است که هنوز این احتمال وجود دارد که نوع بشر برای جلوگیری از توسعه این تغییرات ویرانگر و مهار آنها با استفاده از ترویج بیش از پیش انرژی‌های پاک تلاش کند. من هم بر اين باورم كه استفاده همه گير از انرژي هاي پاك مي تواند چشم انداز آينده را به كلي تغيير داده و آسماني آبي را دوباره به زميني ها هديه دهد. منتها به شرط آن كه آدم هايي بر زمين حكم برانند كه حاضر باشند براي آباد كردن بيشتر سرمايه گذاري كنند تا براي تخريب و جنگ افروزي و عربده كشي! و از آنجا كه تحقق چنين آرزويي تقريباً محال است، ناچارم اين آرزو را با خود به آن سوي انفجار بزرگ ببرم! نبرم؟

به قول اينشتين بزرگ: نمي دانم آدم ها در جنگ جهاني سوم از چه ابزاري براي نبرد استفاده خواهند كرد؛ اما يقين دارم كه در جنگ جهاني چهارم دوباره از چوب و چماق بهره خواهند گرفت!

نتیجه گیری اخلاقی:
انگار با توجه به نتيجه گيري هاي اخلاقي چند يادداشت مرتبط گذشته، متأسفانه حالا باید هم سربازی رفت، هم دانشگاه و هم ریزگردهای عربی را مهار کرد! نه؟

مؤخره:
این همه پیش‌بینی‌های متفاوت  و بعضاً متضاد در مورد يك موضوع خاص، یک واقعیت را بیش از پیش عریان می‌سازد: این که بشر امروز تا چه اندازه هنوز نمی‌داند! و البته چقدر خوب كه در اين مورد خاص نمي داند! مي داند؟

اگر 2012 یا 2013 نشد ، 2014 حتماً کار تمام است!

پیش‌تر از قول مایاها و دانشمندان ناسا نوشتم که ممکن است 2 یا 3 سال به پایان زندگی در زمین مانده باشد! اما حال می‌خواهم از قول یک پروفسور آلمانی شاغل در دانشگاه کمبریج به نام Nicholas Boyle بگویم که ممکن است، تاریخ مرگ تا 2014 عقب برود!

این پروفسور آلمانی کتابی دارد با عنوان:

2014: How to Survive the Next World Crisis

و در آن با اشاره به پیامدهای فاجعه‌بار رشد جمعیت، نوشته است: “دنیا در حال ورود به یک بحران جهانی بسیار شدید و بی سابقه در تاریخ است که در واقع عواقب بسیار بد و طولانی مدت بحران اقتصادی بین‌المللی کنونی است.”
چنین است که او سال 2014 را آستانه‌ی ظرفیت پذیرش کره زمین دانسته و آن زمان را پایان دنیا معرفی کرده است.

نتیجه گیری اخلاقی:
اگر می‌خواهید از الآن برای کنکور بخوانید تا چهار سال دیگر مهندس شوید و بتوانید از مزایایش بهره‌مند گردید! بهتر است بی‌خیال شوید و زندگی‌تان را بکنید!!

کاری نکنیم که برای دیدن بهشت مجبور به گرفتن ویزا شویم!

25 تیر 1386، به واقعه‌ای نگران‌کننده در سواحل بندرعباس اشاره کردم که عملاً حرمت خلیج فارس را به مخاطره انداخته است. اینک خبرهایی که از قول رییس مؤسسه تحقیقات شیلات ایران منتشر شده است، حکایت از پایداری این بحران و استمرار نگران‌کننده و شتابناکش دارد.
خلیج فارس، شاید یکی از زیباترین بوم‌سازگان‌های طبیعی باشد که ایرانیان همچنان در آن می‌توانند جلوه‌هایی از بهشت را مانند این تصویر ببینند …
کاری نکنیم که برای دیدن بهشت مجبور به گرفتن ویزا شویم!

همین.

بررسی ردپای اکولوژیک تهران در سلام تهران!

ساعت 8:15 صبح امروز – چهارشنبه دوم تیرماه 1389 – به بحث در باره‌ی شاخص‌های محیط زیستی تهران بزرگ در برنامه سلام تهران به همراه دکتر پژمان نوروزی در شبکه پنجم سیما ادامه خواهم داد؛ شهری با وسعت 734 کیلومتر مربع (بزرگتر از مساحت 45 کشور جهان مانند سنگاپور، بحرین و مالدیو) که در طول دویست سال گذشته بیش از 180 برابر بزرگ شده و در همان حال، جمعیتش حدود 600 برابر رشد داشته و از 15 هزار نفر در سال 1164 هجری شمسی به حدود 9 میلیون نفر در امروز رسیده است و از همین رو، ردپایی ژرف بر اندوخته‌های بوم‌شناختی البرز مرکزی برجای نهاده و بسیاری از کارمایه‌های طبیعی را با روندی کاهنده مواجه ساخته است.

برای آنها که خواهان درک دانشنامه‌ا‌ی متفاوت در مقطع دکترا هستند!

میر منصور خلیقی، از جوانان اندیشمند، هنرمند و هنجارشکن در حوزه دانش منابع طبیعی و جامعه‌شناسی روستایی است. او همین چهارشنبه – دوم تیر 1389، رأس ساعت 11:30 در تالار شهید مطهری دانشکده منابع طبیعی دانشگاه تهران – کرج، به دفاع از دانشنامه‌ای می‌پردازد که برای انجام مراحل تحقیق و مطالعات مربوط به آن وقت و زمان بسیاری را صرف کرده و رنج فراوانی را برخود هموار ساخته است؛ دانش‌نامه‌ای که به سطر سطر یافته‌هایش از صمیم دل و جان اعتقاد دارد.
عنوان دانشنامه‌ی وی: «چالش‌های مدیریت منابع طبیعی از منظر طبیعت‌نشینان در زیست‌بوم مراتع ییلاقی طلیفه شش بلوکی  (ایل قشقایی)»
میرمنصور را در این پژوهش بی‌نظیر، آقایان علی‌اکبر مهرابی و حسین آذرنیوند در مقام اساتید راهنما و تقی شامخی، جلال‌الدین رفیع‌فر و محمّدعلی زارع در مقام استادان مشاور همراهی و راهنمایی کرده‌اند.
امید که در روز دفاع، تنهایش نگذاشته و از نزدیک دست‌مریزادی جانانه نثارش کنیم.