بایگانی دسته: توسعه افسارگسيخته

موضوع آلودگي هوا در نظام برنامه ريزي كشور – 2

در برنامه عمراني پنجم كشور (1356- 1352 ) كه نخستين برنامه حفاظت محيط زيست كشور نيزدرآن مشاهده مي گردد ، فصل نخست به موضوع آلودگي هوا اختصاص يافته است (سازمان حفاظت محيط زيست ، برنامه حفاظت محيط زيست ، در دوران برنامه عمراني پنجم كشور). در اين برنامه بعد از ذكر كلياتي درباره آلودگي هوا و اثرات آن بر انسان و ساير زيستمندان ، وضعيت آلودگي هواي شهر تهران به صورت كمي بيان و منابع آلاينده هوامعرفي گرديده اند. در نهايت نيز اهداف و نيازهاي نيروي انساني ، مالي و تجهيزاتي برنامه اعلام شده اند.  طبق اين برنامه «هدف‌هاي تعيين شده جهت حفظ محيط زيست از لحاظ آلودگي هوا » به شرح زير هستند:
1-    بررسي كامل منابع آلودگي هوا ،
2-    تعيين استانداردهاي كيفيت هوا،
3-    حفاظت محيط زيست از لحاظ آلودگي هوا با همكاري سازمان هاي ذيصلاح،
4-    تربيت پرسنل فني مورد احتياج در داخل و خارج كشور ،
5-    استخدام كارشناسان خارجي ،
6-    كنترل و جلوگيري از منابعي كه سلامتي هوا را تهديد مي كنند ،
7-    آموزش اجتماعي ،
8-    همكاري با كشورهاي پيشرفته در مورد مسائل آلودگي هوا.
در اين مرحله از بحث مي توان به يك جمع بست مقدماتي رسيد:
در دهه پنجاه خورشيدي شناخت درباره آلودگي هواي تهران و همچنين متناسب با دانش روز برنامه اي نيز جهت مقابله با آن وجود داشته است . از اين رو به نظر مي رسد ، عدم موفقيت در اين زمينه ، نه ناشي از عدم شناخت ، ضعف دانش فني و فقدان برنامه ، كه بيشتر حاصل فقدان اعتقاد راسخ به ضرورت مقابله با اين مسئله در بين مسئولين اجرايي و در نتيجه عدم اقدام جدي در جهت مقابله با آلودگي هوا و در نهايت عقيم ماندن كليه برنامه ها بوده است .
در نخستين برنامه پنجساله جمهوري اسلامي ايران 1366 – 1362 ( برنامه غير مصوب ) مجددا” موضوع آلودگي هوا به صورت گسترده و در سطح 24 استان كشور مطرح گرديده است (سازمان حفاظت محيط زيست : برنامه پنجساله اول جمهوري اسلامي ايران ” 1366 – 1362 ” ، بخش محيط زيست ، صص 164 – 154 ).
در برنامه اول مصوب (72 – 1368 ) به طور كاملا” خلاصه – برخلاف برنامه اول غير مصوب – دو سر فصل در ارتباط با آلودگي هوا وجود دارد :
1-    تهيه ضوابط و استانداردهاي مختلف زيست محيطي ،
2-    بررسي اثر آلاينده هاي مختلف هوا در رابطه با منابع مختلف صنعتي و ترافيك شهري چهار استان
كشور (سازمان برنامه و بودجه : پيوست قانون برنامه اول توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران ( 1372- 1368 ) ، صص 5-9 تا 5-10 ).
در سند انتشار يافته توسط سازمان برنامه و بودجه توضيح بيشتري در اين زمينه ارائه نگرديده ، ليكن در سند اوليه برنامه كه توسط سازمان حفاظت محيط زيست تدوين يافته ، به موارد زير اشاره شده است :
– بررسي آلاينده هاي هواي ناشي از منابع آلوده كننده ثابت و سيار دراستان هاي تهران ، اصفهان و تبريز ،
– تعيين مقدار سرب و اثرات پاتولوژيك آن در ارتباط با ترافيك شهر تهران ،
– ايجاد مركز تحقيقات و مركز كنترل گازهاي خروجي از اگزوز وسايل نقليه از طريق استفاده    از خدمات مهندسين مشاور و تهيه نقشه‌هاي فاز اول و دوم ، اجراي عمليات ساختماني و انجام مطالعات جهت كاهش آلودگي وسايل نقليه موتوري (سازمان حفاظت محيط زيست : خلاصه برنامه پنجساله اول  بخش محيط زيست ، 1372 – 1368 ، ص ص 21 – 22).
برنامه دوم ( 77 – 1373 ) كه سخت تحت تاثير فضاي ايجاد شده توسط كنفرانس ريو قرار دارد، داراي ساختاري كاملا” بين بخشي بوده ، بدون آنكه با ديگر بخش هاي برنامه هماهنگي لازم در اين زمينه صورت گرفته باشد. در اين برنامه اهداف كنترل آلودگي هواي شهر تهران به صورت كمي بيان شده و درسر فصلي جداگانه « كاهش ميزان آلودگي هواي شهر هاي تبريز ، اهواز ، اراك ، شيراز واصفهان در حد استاندارد سازمان بهداشت جهاني» به عنوان يكي ديگر از اهداف برنامه محيط زيست در بخش آلودگي هوا مطرح شده است (سازمان برنامه و بودجه : پيوست لايه برنامه دوم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران ” 1377 – 1373 ” ، صص 19 – 2 تا 20 – 2 ).
گفتنی آن که در خصوص نحوه برخورد برنامه سوم با موضوع آلودگي هوا اطلاعاتي در اختيار نیست .

ادامه دارد …

در همین باره:

آلودگی هوای پنج کلان شهر ایران ؛ پرونده ای که هنوز روی میز مانده است!

آلودگی هوای پنج کلان شهر ایران ؛ پرونده ای که هنوز روی میز مانده است!

به دنبال انتشار مجموعه گزارش‌هایی از نشست نخبگان و فعالان محیط زیست با شهردار تهران، نامه زیر را از سوی استاد کامبیز بهرام سلطانی دریافت کردم:

جناب مهندس درويش عزيز ، با سلام
مطلبي كه به پيوست تقديم مي شود ، خلاصه گزارشي است كه در نيمه دوم دهه هفتاد تهيه كرده بودم . زماني كه گزارش نشست شهرداري را در وبلاگ شما ديدم ، بي اختيار به ياد اين گزارش قديمي افتادم . فكر مي كنم ضروري باشد كه به آقايان مسئولين و نيز مهمانان محترم آنان ياد آوري شود كه ، وعده و وعيد هايي كه مي دهند و طرح ها و پروژه هايي را كه مطرح مي كنند ، تا زماني كه در ذهن خودشان است و در جايي به ثبت نرسيده ، مشكلي هم ايجاد نمي كند . ولي زماني كه اين گفته ها در جايي و مكاني مكتوب شد و به ثبت رسيد ، هرچقدر هم كه ديوار حاشا بلند باشد ، امكان انكار آن وجود ندارد . ضمن اينكه – حداقل تا جایی که در تصاوير قابل شناسايي بود – برخي از اين نخبگان ، اصولا” نه متخصص محيط زيست ، كه متخصص جلسه هستند . البته جاي ايراد نيست ، شهردار تهران هم گاه و بي گاه نياز به استراحت دارد و مايل است در دفتر خود بنشيند و با دوستان گپ و گفتگويي داشته باشد . ولي لطفا” اين همه را به پاي ” تهران نشينان ” حساب نكنند .
اگر خلاصه گزارش پيوست مورد قبول قرار گرفت ، استدعا دارم در صورت امكان ، منابع آن را نيز ذكر فرماييد . زيرا بيشتر منابع از روزنامه هاي داخلي بوده و نشان دهنده وعده هايي مي باشد كه داده شده و ولي هرگز به آنها عمل نشده است .


ارادتمند ، كامبيز بهرام سلطاني

اینک توجه خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی را به گزارش مهم جلب می‌کنم:

بررسي آلودگي هواي پنج شهر بزرگ كشور
1 – پيشينه مطالعات آلودگي هوا در ايران
از بررسي منابع موجود چنين به نظر مي رسد كه نخستين حركت در جهت طرح مقوله آلودگي هوا در ايران توسط دانشگاه تهران و از طريق برگزاري سمينار بررسي آلودگي هواي تهران كه در روز 15 آذرماه 1345 افتتاح گرديد، صورت گرفته باشد (بيست و سومين سالنامه دنيا ، ص ص 18 – 16 ). با اين وصف مي توان به خوبي تصور نمود كه فكر برگزاري يك چنين سميناري يكشبه به ذهن بانيان آن نمي رسد. قاعدتا” وضعيت آلودگي هواي تهران به جايي رسيده بوده است كه ، به عنوان گام نخست برگزاري چنين همايشي را قابل توجيه مي ساخته است .
در مرحله بعدي مي توان به سمپوزيوم آلودگي هوا كه در اسفند ماه 1350 توسط انجمن نفت ايران برگزار گرديد، اشاره نمود . بعدها مجموعه مقالات سمپوزيوم مذكور انتشار يافت كه هنوز در زمره با ارزش ترين اسناد علمي منتشر شده در ايران درباره آلودگي هوا به حساب مي آيد. در اين سمپوزيوم تقريبا” درباره كليه زمينه هاي مهم آلودگي هوا بحث شد وموضوع هاي مطرح شده و محتواي مقالات نشان دهنده سطح بسيار بالاي دانش فني تئوريك در آن دوران مي باشد.
تا جایی که اطلاعات موجود نشان مي دهند، مطالعات كمي در زمينه كيفيت هواي تهران نيز بايد از اوايل دهه پنجاه خورشيدي آغاز گرديده باشد . در اين خصوص اداره كل بهداشت محيط استان تهران داراي سابقه اي نسبتا” طولانيست . آمارتوليد شده توسط نهاد مذكور حاكي از آنست كه حد اقل از سال 1352 به سنجش ذرات معلق ، دي اكسيد گوگرد، ذرات سياه كننده و سرب موجود در هواي تهران پرداخته است .
در طول همين دهه نهادهاي ديگري نيز – همچون سازمان انرژي اتمي ، سازمان هواشناسي كشور – به نحوي از انحا به بررسي هاي كمي و كيفي آلودگي هوا در شهر تهران مبادرت ورزيدن (نشريه محيط شناسي ، مركز هماهنگي مطالعات محيط زيست دانشگاه تهران ، شماره هاي  1تا 10).
علاوه براين بايد ياد آور شد كه ، سازمان حفاظت محيط زيست نيز در اوايل همين دهه پا به عرصه وجود نهاد و از اين طريق ، موضوع آلودگي هوا به عنوان يكي از زمينه هاي كلاسيك محيط زيست ، مورد توجه اين نهاد نوپا نيز قرار گرفت . در حقيقت همزمان با تشكيل سازمان حفاظت محيط زيست ، مقوله آلوگي هوا نيز به عنوان يكي از زير فصل هاي محيط زيست وارد نظام برنامه ريزي كشور گرديد.

ادامه دارد …

از قورباغه ی تنها در زریوار تا قورباغه‌های مست عشق در شورمست!

خانم ناهید غفاری، یکی از خوانندگان گرامی مهار بیابان‌زایی تصویر این زوج عاشق را در کنار دریاچه شورمست – واقع در محدوده شهرستان سوادکوه در مازندران – برایم ارسال کرده و نوشته‌اند: این دو بر خلاف آن قورباغه‌ی بی‌نوا در کنار زباله‌های زریوار، انگار هنوز آرامش دارند!

ایشان می‌گوید: هنوز! زیرا شتاب ویلاسازی در اطراف دریاچه و هجوم بی‌ضابطه‌ی گردشگران دارد این منطقه را نیز از بین می‌برد. به نحوی که متأسفانه مردم به راحتی می‌توانند با خودرو شخصی خود را به کنار دریاچه برسانند که به شدت می‌تواند پایداری بوم‌شناختی و آرامش اکوسیستم منطقه را برهم زند.
به هر حال از ما که گذشت، امیدوارم به خاطر آن قورباغه‌های عاشق هم که شده، اندکی بیشتر به طبیعت کم‌نظیر شورمست احترام نهیم. تا شورمست هم به سرنوشت تلخ کلاردشت: بهشت دیروز؛ دوزخ امروز و جهنم فردا بدل نشود!


لب کارون، دیگر گل‌بارون نیست!

کارون، روزگاری پرآب‌ترین، باکیفیت‌ترین و یگانه رودخانه‌ی ایران بود که قابلیت کشتیرانی داشت. اصلاً کارون در روزگاری نه‌چندان دور، گل بارون بود … لب کارون را که یادتان هست! نیست؟
اینک اما چندسالی است که کارون نفسش به شماره افتاده و بدتر از آن، این که فقط این سدهای پرشمار بالادست و تونل‌های عظیم انتقال آب نیست که روزگار کارون را به خاک سیاه نشانده است؛ چرا که پساب‌های آلوده‌ی صنعتی، کشاورزی و شهری و روستایی را نیز باید به دلایل این نفس‌تنگی افزود … به نحوی که بخش‌هایی از کارون سیمای بیابانی پیدا کرده و بخش‌های دیگرش اینگونه تغییر رنگ داده و از بوی تعفن نمی‌شود به آن نزدیک شد …

نتیجه آن که استانی که 30 درصد حجم آبهای سطحی کشور را در خود جای می‌داده است، زنان و کودکانش باید اینگونه در پی مایه‌های حیات باشند و استانی که بر روی مخازن نفت و گاز خوابیده، باید مادرانش اینگونه در پی کپسول گاز باشند …

کسی چه می‌داند؟ شاید روزی همین شازده کوچولوی تنها یا آن معصومیت دوخته شده به آن بادبادک رنگی توانست دوباره خنده را به سرزمین خوزستان بازگرداند …

درود بر امین نظری که چشمانش هوش رباست …

در همین باره:
این عاقبت برای کارون، عقوبت کدامین نابخردی است؟!
در باره این دو تصویر از قدیمی‌ترین پل معلق ایران بر روی کارون!

این کارایی اقتصادی نیست که پایداری می‌آفریند – 4

در چهارمین و واپسین بخش از سلسله گفتارهایی که به موضوع جنگ آب در آینده و خطر بیابان‌زایی اختصاص یافته بود، می‌خواهم بر این دریافت تأکید کنم که اینک نمی‌توان به راحتی از کارایی اقتصادی، بدون لحاظ مبانی اخلاقی و محیط زیستی، به عنوان معیاری برای پایداری و رفاه جوامع یاد کرد. وگرنه نباید شاهد مرگ‌بارترین تهدیدهای محیط زیستی در قدرتمندترین و ثروتمندترین کشورهای جهان امروز می بودیم.
شايد از همین رو باشد که شخصیت‌های متنفذی چون آمارتیا کومار سن – (Amartya Kumar Sen) برنده‌ی نوبلِ اقتصاد سال 1998- خود يكي از منتقدان جدي کارایی اقتصادی یک سویه بوده و بارها برخی از سیاست‌های بانك جهاني را در طول سال‌هاي گذشته به چالش گرفته است. آن هم فردی که خود مدت زیادی در بالاترين سطوح تصميم‌گيري اين بانك مشاركتی فعال داشته است.

چنین است که آمارتیا در كتاب بحث‌برانگيزش (توسعه به مثابه آزادي – Development as Freedom)، اعتراف مي‌كند: «بانك جهاني مي‌توانست بسيار بهتر از آني عمل كند كه كرد.» وي به وضوح، ملاكِ ‌قرارگرفتن صرفِ كارايي اقتصادي را (كه سال‌ها از سوي بانك‌جهاني ترويج شده بود)، براي ارزش‌گذاري پايداري جوامع، نفي مي‌كند و ارزش‌هاي ديگري همچون رويكردهاي اخلاقي و زيست‌محيطي را مطرح مي‌سازد؛ همان رویکردهایی که جای خالی آن در سیاست‌های حاکم بر دولت‌های منطقه‌ای که در آن زیست می‌کنیم، سبب شده تا کسری موازانه‌ی اکولوژیک میان‌رودان و فلات ایران به بحرانی‌ترین حد خود تا امروز برسد؛ به نحوی که نه فقط اُفت کمی آب در دسترس، که اُفت کیفی آن برای مردمان این سرزمین – که روزگاری گرانیگاه تولید جهان به شمار می‌رفتند – به کابوسی دهشت‌انگیز بدل شده است. نزاع هند و پاکستان که به زودی، البته افغانستان هم به آن خواهد پیوست، گواهی دیگر بر احتمال گسترش جنگ بر سر آب در منطقه به سوی خاور است.

فرازنای سخن آنکه پندارِ توسعه‌ای متکی بر جلوه‌های سازه‌ای مديريت و مبتنی بر قدرت فناوري‌های فراپيشرفته، پنداری است که شناسه‌های باطل بودنِ آن سالهاست که آشکار شده است. فاجعه‌ی آرال، گسترش شتابان ریزگردها در میان رودان (بین‌النهرین)، خشک شدن پی در پی اغلب تالاب‌های کشور و نشست بی‌سابقه‌ی زمین در شرق، مرکز و شمال خاوری ایران‌زمین از جمله‌ی آن شناسه‌هاست که نشان دادند هنوز هم برای حکومت بر طبيعت راهی جز پيروی از قوانينِ آن وجود ندارد؛ راهی که عقوبتِ کژروی از آن، به صدا درآمدنِ بال‌های پروانه است؛ بال‌هایی که اگر طنینش را جدی نگیریم، ممکن است روند تشدید بیابان‌زایی و افزایش فرآیندهای کاهنده‌ی کارایی سرزمین را تا بدانجا پیش برد که به وقوع تنش‌هایی جدی و مناقشات منطقه‌ای بر سر آب منجر شود؛ رخدادی که شناسه‌هایش هم‌اکنون در مصر، سودان، اسراییل، سوریه، ترکیه، عراق، هند، پاکستان و … آشکار است.

دانایی فردی برای مهار طبیعت ستیزی ، کافی نیست! – 3

در سومین بخش از مجموعه یادداشت‌هایی که به دلایل خطر مناقشات منطقه‌ای بر سر آب می‌پردازد، اشاره می شود بر تبعات ویران‌گر فراموشی اصل پروانه … اصلی که نمودش را در همه جا می‌توان آشکارا ملاحظه کرد، به ویژه در سخن برخی از مدیران ارشد دولتی.
کافی است نگاهی بیاندازیم به تازه‌ترین اظهارات عالی‌ترین مقام سلامت کشور – دکتر مرضیه وحید دستجردی – که آشکارا از دو فرزند به عنوان کمینه‌ی مطلوب شمار کودکان در هر خانواده ایرانی دفاع می‌کند! یادمان باشد که 30 سال پیش، پتانسیل سالانه‌ی آب قابل استحصال برای 30 میلیون ایرانی، 140 میلیارد متر مکعب بود؛ امروز به دلیل تغییرات اقلیمی حتا 140 میلیارد متر مکعب هم نیست، اما جمعیت ایرانیان به 75 میلیون نفر رسیده است! یعنی سهم سرانه‌ی آب دردسترس هر ایرانی از بیش از 4 هزار متر مکعب به کمتر از 2 هزار متر مکعب (مرز تنش آبی در جهان) سقوط کرده است! و آنگاه با چنین بضاعتی همچنان بر طبل افزایش جمعیت کوبیدن، شگفت‌آور است! نیست؟

و این ها در حالی است که ما بسیار خوشبین باشیم و فرض کنیم که در طول این مدت، مدیریت حاکم بر بخش آب در ایران، بی نظیر بوده و توانسته همه‌ی کارمایه‌های بالفعل را، بالقوه سازد! در حالی که عملاً چنین نبوده و خود به عنوان یکی از مهم‌ترین شناسه‌ها و عوامل بیابان‌زایی عمل کرده است.
به هر حال، به نظر می‌رسد راه ِ گریز از این مناقشات، از طریق دانایی فردی صرف عبور نمی‌کند. آموزه‌ای که 155 سال پیش، یک نفر دیگر هم به نوعی آن را زنهار داده بود!

سروده‌ی هشيارانه‌ی والت ويتمن  – Walt Whitman – كه در سال 1855 ميلادي آفريده شده است، نشان مي‌دهد: دانايي فردي براي مهار بحران‌هاي اجتماعي و ممانعت از ارتكاب خطاهاي فاحش كافي نيست، هر چند كه لازم است! زیرا اگر کافی بود در فاصله این 155 سال، نباید جهان به سمتی میل پیدا می‌کرد که همه حسرت روزگار ویتمن را بکشند!

باور دارم كه يك برگِ علف كمتر از سيرِ ستارگان نيست،
و مور نيز به همان اندازه كامل است،
و يك دانه‌ی ماسه و تخم سوسك و داروگ،
شاهكاري است براي والاترين‌ها،
و توت سياه، شايسته‌ی زينت‌بخشيدن به رواق‌هاي آسمان است،
و باريكترين مفصل دست من، همه‌ی ابزارهاي ماشيني را
مسخره مي‌كند،
و گاوي كه با سري غمزده نشخوار مي‌كند،
از هر پيكره‌اي فراتر است
و موش، معجزه‌اي است كافي براي در ترديدافكندنِ
ميلياردها ميليارد بي‌ايمان.

ادامه دارد …

مؤخره:

ممنون از بهروز عزیز که به این جستارهای پروانه ای پیوسته است و تاکنون دو یادداشت منتشر کرده است.

شناسه‌های فراموشی پروانه – 2

در ادامه‌ی نوشتار پیشین باید تأکید شود که درست اندكي پيش از فروپاشي كامل اقتصاد آرژانتين و اعلام ورشكستگي رسمي دولت – به رغم حراج کم‌سابقه‌ی مواد خام خویش – يوهانس رائو، رئيس‌جمهور وقت آلمان، در نشست سالانه‌ی اعضاي پيمان (كنوانسيون) مبارزه با بيابان‌زايي سازمان ملل متحد(COP4)، اعلام كرد: « تنها در چهار سال مياني دهه‌ی 90 (97-1994)، جهانيان شاهد بروز 30 جنگ و مناقشه بين كشورها، ناشي از تخريب محيط‌زيست بودند.» جنگ‌هايي كه شناسه‌ی ناديده‌گرفتن هنجارهاي بوم‌شناختي در آموزه‌هاي راهبردي كشورهاي درگير به شمار مي‌آيند.
و يكي از بنياني‌ترين و در عين‌حال مشهورترين اصول در حوزه‌ی محيط‌زيست، قانوني است كه از آن با عنوان: «تأثير پروانه» یا  Butterfly Effect ، ياد مي‌كنند (اين قانون، نخستين بار در دسامبر 1972 توسط يك هواشناس آمريكايي به نام پروفسور ادوارد لورنز (Edward Lorenz)، استاد مؤسسه‌ی فناوري ماساچوست(MIT) ايالات متحده مطرح شده است.)  اصلي كه مضمونش چنين است: «جهاني كه در آن زيست مي‌كنيم، چنان كوچك و به هم وابسته است كه اگر يك پروانه، بال‌هاي خود را در جنگل‌هاي آمازون به هم زند، ممكن است طوفان مهيبي در آن سوي كره‌ی زمين رخ دهد. » (Predictability: Does the Flap of a Butterfly’s Wings in Brazil set off a Tornado in Texas)

چه كسي فكر مي‌كرد، عاقبت روشنايي شهرها و چراغاني اماكن بلندمرتبه در شب، ممكن است نسل پرنده‌ها، خفاش‌ها و قورباغه‌ها را در معرض نيستي كامل قرار دهد! چرا كه اين نورافشاني‌ها مانند جاروبرقي حشرات گوناگون نظير پشه‌ها را به خود جذب كرده و با از بين رفتنِ آنها، پرندگان و قورباغه‌ها نيز ديگر چيزي براي خوردن نخواهند داشت و كيست كه امروز نداند، تصورِ جهانِ بي‌پرنده، چقدر مي‌تواند دهشتناك و دلهره‌آور باشد؟! چگونه است كه هنوز پس از گذشت نزدیک به چهار دهه از پیدایش اين قانون، كماكان در اولويت‌سنجي‌هاي خويش و در ساز و كارِ تخصيص اعتباراتِ ملي، بي‌مهاباي فرداها، آن را ناديده مي‌گيريم؟ آنچه که امروز در دريای خزر و خليج فارس روی می‌دهد و اين دو بوم‌سازگانِ ناهمتای آبی را بدل به نخستين و دوّمين محيط‌های آبی آلوده‌ی جهان کرده است (البته گمان برم تا مدتها، خلیج مکزیک سبب روسفیدی ما را فراهم بیاورد! نمی‌آورد؟)؛ پساب‌های آلوده‌ای که هر روز با شتابی بيشتر، آبخوان‌های کشور را به نابودی می‌کشانند، سدهاي پهن‌پيکری که شوراب‌ها را می‌افزايند و تالاب‌های ناهمتای ايران‌زمين را به خشکی تهديد می‌کنند و صنايع آلوده‌کننده‌ای که اصول ارزيابی زيست‌محيطی را به سخره گرفته‌اند … همه و همه نشان می‌دهند که ما تا چه اندازه پروانه را از خاطر برده‌ايم! نبرده‌ایم؟
فراموشی دردناکی که در بخش بعدی خواهم گفت می‌تواند عواقبی جبران‌ناپذیر برای‌مان به ارمغان آورد.

ادامه دارد …

تشدید بیابان‌زایی ، خطر رؤیارویی بر سر آب را افزایش می‌دهد – 1

تأکید بیش از حد بر مدیریت سازه‌ای، غره شدن بر توانایی‌های دانش مهندسی و عدم اعتنا به قوانین طبیعی در شمار مهم‌ترین دلایلی است که می‌توان برای افزایش ناپایداری کره‌ی زمین ذکر کرد. در این میان، شوربختانه باید بپذیریم که کشور عزیز ما نیز از این عقوبت مصون نبوده و دارای یکی از پرشتاب‌ترین روندهای پس‌رفت در حوزه محیط زیست در بین کشورهای جهان است. اما ایران در این مصیبت تنها نیست؛ مصیبتی که سبب شده تا حیات با شتابی دمادم افزاینده از طبیعت ایران عقب‌نشینی کند …
و همان طور که پیش‌ترها هم در همین تارنما اشاره کرده‌ام: اینها همه از نشانه‌های فراموش کردن پروانه است!

کافی است سخنان لستر تاروProf. Lester C. Thurow – را در نخستين سال‌هاي آخرين دهه‌ی سده‌ی بيستمِ ميلادی، به یاد آوریم؛ اقتصاددان شهیری که در مقام مشاور اقتصادي بيل كلينتون، رئيس‌جمهور وقت ايالات متحده آمریکا، گفت: «در قرن بيست و يكم فقدان منابع طبيعي (در يك كشور) ممكن است، مزيتي باشد.» سخن تلخی که به باور نگارنده، یکی از بزرگترین خطاهای راهبردی در شیوه‌ی مدیریت جهان را برای دست کم یک دهه به دنبال داشت. در آن زمان، آرژانتين هنوز چون سال‌های نخست هزاره‌ی سوّم، يك كشور ورشكسته محسوب نمي‌شد و شايد حتّي در شمارِ يكي از سفيدترين ممالک آمريكاي لاتين قرار داشت؛ كشوري كه تارو در صفحه‌ی 48 از كتاب خويش (رويارويي بزرگ، نبرد اقتصادي آينده – ژاپن، اروپا و آمريكا – برگردان عزيز كياوند، 1372. تهران. مؤسسه‌ی عالي پژوهش در برنامه‌ريزي و توسعه، 387 صفحه)، منابع‌طبيعي انبوهش را با ژاپن مقايسه مي‌كند كه از منابع طبيعي اندكي به نسبت آرژانتين برخوردار است و مي‌گويد: به رغمِ  برخورداري از چنين منابعي، آرژانتين فقير است و ژاپن ثروتمند. اينك از زمان مقايسه‌ی تارو، بيش از 18 سال مي‌گذرد، در اين مدّت، قدرتمندترين كشور آمريكاي لاتين، سخت‌ترین بحران تاریخ خود را گذراند، آن هم به رغم آن که یکصد و سی میلیارد دلار وام بر پیکر اقتصاد بیمارش تزریق شد؛ زیرا به خطا دریافته بود که «راه ثروتمند‌شدن از طبيعت نمي‌گذرد!» نتيجه آنكه كشوري كه در آغاز دهه‌ی نود ميلادي، مي‌شد آن را دست‌كم با ژاپن قياس كرد، در آغاز هزاره‌ی سوّم بايد با جمهوري‌هاي آسياي ميانه مقايسه می‌شد و تا مدت‌ها كسي قادر به اداره‌ی آن نبود، در كمتر از يكماه 5 رئيس جمهور عوض ‌كرد و بي‌ساماني را بدانجا رساند كه هر كودك آرژانتيني در بدو تولّد، ناگزير بود تا سنگيني چهار هزار دلار بدهي خارجي را بر دوش خويش تحمل كند، آن هم سرزميني كه تا چندي پيش، درآمد سرانه‌ی ساكنانش به حدود هشت هزار دلار در سال بالغ مي‌شد!

و این در حالی است که لستر تارو هشت سال بعد از انتشار این کتاب، کتاب جدیدی با عنوان ثروت آفرینان (Building Wealth) منتشر کرد و در آن آشکارا نظر خویش را اصلاح کرده و در بین یازده قاعده‌ای که برای بازی در قرن بیست و یکم اعلام داشت، یکی هم این بود:
پیشرفت اقتصادی و ارتقای سطح محیط زیست مترادفند، نه متضاد.
و این آموزه‌ای است که بسیاری از دولتمردان ما، حتا در مسئولیت‌های مرتبط با محیط زیست و منابع طبیعی، عملاً به آن اعتقاد ندارند! دارند؟

ادامه دارد …

کسری اکولوژیکی تهران ، خطرناک تر از کسری بودجه آن است!

یکی دیگر از سخنرانان در گفتگوی رو در رو با شهردار تهران، دکتر یوسف حجت، دانشیار دانشگاه تربیت مدرس و معاون پیشین سازمان حفاظت محیط زیست در حوزه انسانی بودند.
ایشان به شاخصی اشاره کردند که کمتر در حوزه‌ی مدیریت شهری به آن توجه می‌شود؛ شاخصی به نام کسری موازنه اکولوژیک. وی گفت: کسری موازنه اکولوژیک هم چیزی شبیه به کسری بودجه است، منتها با این تفاوت که کسری بودجه را شاید بتوان جبران کرد، امّا کسری موازنه اکولوژیک، وقتی در هر سرزمینی اتفاق بیافتد، قابل جبران نیست و به نظرم از این منظر، تهران بسیار بدهکار باشد و ضرورت دارد مطالعه جامعی برای آگاهی از میزان دقیق این کسری صورت پذیرد.
دکتر حجت این را هم اضافه کرد که در سال 2008، جهان در سپتامبر به تراز صفر یا آستانه‌ی اورشوتovershoot – رسید. یعنی ظرف 10 ماه، تمامی تولید یک‌ساله‌ی خود را مصرف کرد. این نسبت متأسفانه هر سال دارد معکوس‌تر شده و ماه به ماه عقب می‌رود. به نحوی که هم‌اکنون، 75 درصد جمعیت جهان در کشورهایی زندگی می‌کنند که کسری اکولوژیک دارند.

مفهوم سخن دکتر حجت این است که دست کم، 75 درصد مردم جهان دارند ناخواسته بر شتاب بیابان‌زایی در کشورشان می‌افزایند و ایران یکی از آن کشورهاست.
دکتر حجت به سامانه اتوبوسرانی پرسرعت تهران، موسوم به بی آر تی  – BRT – هم اشاره کرد و از شهردار پرسید: چرا باید موتور این اتوبوس‌ها دیزلی باشد؟ چرا برقی نباشد؟ به خصوص که می‌شود برق مورد نیاز اتوبوس‌ها را از زیر زمین عبور داد و زیبایی منظر شهر را هم در این مسیرهای مستقیم بر هم نزد.
همچنین ایشان پیشنهاد دادند: بهتر است به جای آن که هر ساله میلیون‌ها اصله نهال در اطراف تهران کشت شود، شهرداری همتی کرده و کچلی معابر عمومی و باغچه‌های داخل شهر را با کاشت گونه‌های جایگزین برطرف کند.
در انتها هم به ساخت مجتمع های صنعتی نازل چون خاوران و به بهانه‌ی سامان‌دهی صنایع مزاحم، انتقاد کرده و خواهان انتقال چنین صنعت‌های دست پایینی که پیچ و مهره و لولا می‌سازند، به خارج از استان تهران شدند. وی گفت: وقتی شیر را – که فاسد شدنی است – یا بستنی را می‌توان از کیلومترها آن سوتر تأمین کرد؛ چرا پیچ و مهره را نتوان؟
او باز هم تأکید کرد که تهران دیگر ظرفیت چنین بارگذاری‌هایی را در محیط سرزمینی خویش ندارد.

در همین باره:

–    مجید مخدوم: ستاد محیط زیست و توسعه پایدار ۱۸ ماه است که تشکیل جلسه نداده!

نبی بیدهندی: مدیریت زباله در ایران با کیست؟!

تا الگوهای فشار تغییر نکند، در تهران کاری نمی‌توان انجام داد!

دکتر جلال ‌الدین شایگان: آب تهران ناسالم است!

روایت مهندس مجابی از این نشست

لوله‌های گاز عسلویه را هم رها کنید ؛ دکتر مرتضی شریفی را بگیرید!

دکتر مرتضی شریفی، یکی از پیشکسوتان بخش منابع طبیعی کشور است که خوشبختانه چندی است بر دنیای وبلاگستان هم منت نهاده و با سامان دادن یک درگاه مجازی، به بیان دیدگاه‌ها و تجربیات ارزنده خویش می‌پردازند. از آن جمله باید سلسله نوشتارهای ایشان را که به رد قاطعانه‌ی بنیان‌های علمی طرح خانم مجتهد نجفی پرداخت، اشاره کنم. همچنین وی اخیراً پرسش تأمل‌برانگیزی از سازمان حفاظت محیط زیست طرح کرده و خواستار شفافیت در دلایل چرایی جنایت دنا شده است؛ واقعیتی که نشان می‌دهد: ظاهراً این سازمان از طريق کميته ملي ارزيابي تحت نظرش، مجوز لازم برای قطع درختان دنا را به مجري پروژه گازرساني عسلویه داده بوده است!
با این حساب، به نظر می‌رسد، باید هر چه زودتر جلوی دکتر مرتضی شریفی را بگیریم، وگرنه ممکن است با استمرار این افشاگری‌ها، کار دست خودش بدهد! شما فکر می‌کنید نمی‌دهد؟
به ویژه اگر بدانیم که آن دیگر همکار شریفش در مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی مازندران  – دکتر محمد امینی – هم امروز به صراحت برای اسدالله افلاکی اعتراف کرده: در طول 50 سال گذشته، سازمان متبوعش در حالی به کاشت 300 هزار هکتار درختان جنگلی در هیرکانی پرداخته است که حدود 5 برابر این رقم در اثر پاک‌تراشی طبیعت‌ستیزان درخت آشام (بخوانید خون آشام) به یغما رفته است! یعنی خیلی راحت یک سوم جنگل‌های ایران را از دست داده‌ایم!
حالا به نظر شما، نخست باید یقه‌ی چه کسی را بگیریم؟!

سازمان حفاظت محیط زیست؟ سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور؟ مرتضی شریفی؟ محمّد امینی؟ اسدالله افلاکی یا محمّد درویش را؟!


پیوست:
پیشنهاد میکنم برای حسن ختام ماجرا هم که شده، تصاویری از مرگ بلوط ها در عرصه 62 هزارهکتاری در استان ایلام را هم ببینید! بلکه شاید دوباره همان یقه سوسک ها را چسبیده و ما را رها کنند!!

دکتر جلال ‌الدین شایگان: آب تهران ناسالم است!

در ادامه‌ی چهار یادداشت گذشته که به روایت مهم‌ترین فرازهای گفتگوی رو در روی برخی از فعالان و نخبگان محیط زیست  با شهردار تهران پرداخته شد، اینک می‌خواهم سخنان دکتر جلال‌ الدین شایگان را انتشار دهم، استاد دانشگاه صنعتی شریف و رییس شاخه‌ی محیط زیست فرهنگستان علوم ایران؛ سخنانی که بخش‌هایی از آن بسیار بحث‌برانگیز و مهم ارزیابی شد.
استاد شایگان، سخنان خود را در چهار بند تنظیم و ارایه کرد:
1-    آب تهران ناسالم است. بررسی‌ها و اندازه‌گیری‌هایی که توسط خود من در خروجی تصفیه‌خانه‌ها و چاه‌های آب تهران صورت گرفته، جملگی نشان از آلوده بودن این آب می‌دهد. اما نکته مهم این است که آب تهران فقط به نیترات آلوده نیست، بلکه یک ماده‌ی خطرناک‌تر دیگر در آب تهران مشاهده شده است به نام TOC که یک پارامتر نسبتاً ناشناخته است که در هنگام کلر زدن به آب آشامیدنی به ترکیبات کلره تبدیل می‌شود که اغلب سرطان‌زا هستند. نکته نگران‌کننده آن است که میزان این ماده از 3 تا 14 میلی‌گرم در جاهای مختلف – اعم از خروجی تصفیه خانه‌ها تا چاه‌های آب متغیر است؛ در حالی که استاندارد آن در آب شرب باید صفر باشد. من از شما آقای شهردار می‌خواهم تا به این موضوع رسیدگی فرمایید، هرچند که می‌دانم مدیریت آب در تهران برعهده‌ی سازمان دیگری است.
2-    معضل زباله‌ی تر هنوز در تهران حل نشده است، در صورتی که من طرحی دارم که خانواده‌ها به راحتی می‌توانند زباله‌های تر خود را به کمپوست تبدیل کنند و کتابی به زبان ساده در این خصوص نوشته‌ام که امیدوارم شهرداری تهران در توزیع آن بین مناطق شهری تسهیل فرماید.
3-    متأسفانه جنگل‌کاری‌های وردآورد در غرب تهران، به بهانه ساخت و ساز – آن هم برای تعاونی‌های متعلق به شهرداری – دارد قلع و قمع می‌شود (ماجرایی که نگارنده هم بر آن تآکید کرد و پیش‌تر هم در همین تارنما به آن پرداخته‌ام). دکتر شایگان این موضوع را حیرت‌آور و غیرقابل قبول دانست و به آقای قالیباف گفت: اگر مایل باشند، می‌توانند اطلاعات جزیی‌تری را در اختیارشان قرار دهند (موضوعی که شهردار قول پیگیری آن را دادند).
4-    آخرین نکته‌ای که دکتر شایگان بر آن تأکید کردند، روند نگران‌کننده‌ی تخریب محیط زیست نه فقط در تهران که در ایران بود؛ ایشان خواستار برانگیختگی بیشتر آحاد مردم شده و از نخبگان خواستند تا بنیادی با نام “بنیاد محیط زیست ایران” تشکیل دهند که بتوانند بدون وابستگی‌های دولتی و صنفی به روشنگری در این حوزه بپردازند و از شهردار تهران خواست تا به این موضوع عنایت بیشتری کنند.

مؤخره:

–    دکتر صدرالدین علی‌پور هم روایت خویش را از این ماجرا ارایه داده‌اند.

در همین باره:

مجید مخدوم: ستاد محیط زیست و توسعه پایدار ۱۸ ماه است که تشکیل جلسه نداده!

نبی بیدهندی: مدیریت زباله در ایران با کیست؟!

تا الگوهای فشار تغییر نکند، در تهران کاری نمی‌توان انجام داد!

مجید مخدوم: ستاد محیط زیست و توسعه پایدار 18 ماه است که تشکیل جلسه نداده!

همان طور که قول داده بودم، می‌کوشم تا مهم‌ترین فرازهای سخنان نخبگان محیط زیست را در گفتگوی 4 ساعته با شهردار تهران بیان کنم.
نخستین، فردی که خطاب به دکتر قالیباف سخن گفت، دکتر مجید مخدوم، استاد دانشگاه تهران و شناخته‌ترین چهره علمی محیط زیست ایران بود. ایشان به چند نکته مهم اشاره کردند و در حقیقت به نرمی سر محمد هادی حیدرزاده – رییس ستاد محیط زیست و توسعه پایدار شهرداری تهران – را بریدند و گذاشتند روی میز! به نحوی که آقا هادی دیگر تا انتهای مجلس هیچ چیز نگفت! گفت؟
دکتر مخدوم نخست در ارتباط با عنوان هم‌اندیشی امروز، تذکر داد : محیط زیست و توسعه پایدار با یکدیگر عجین هستند؛ یعنی اگر خواهان توسعه پایدار هستیم، باید محیط زیست سالم داشته باشیم و اگر خواهان محیط زیست سالم هستیم، باید توسعه‌ی ما پایدار باشد. در صورتی که در عملکرد شهرداری تهران، این واقعیت آنچنان که باید نمود ندارد! مثلاً پایان‌نامه‌های بسیار خوبی در باره وضعیت محیط زیست شهر تهران کار شده است که شهرداری از آنها خبر هم ندارد! به عنوان نمونه باید به پایان‌نامه‌ای اشاره کنم که در همین بهمن ماه سال 1387 در دانشگاه تهران دفاع شد و ظرفیت برد تهران را درآورده و عدد فشار بر روی 115 ناحیه تهران را با دقت محاسبه کرد؛ اما وقتی از خانم دکتر عباس زاده تهرانی می‌پرسم که تا حالا کسی از شهرداری برای استفاده از این پایان‌نامه مراجعه کرده است؟ جواب منفی است! درصورتی که این پایان‌نامه دارد مسیر امروز و آینده شهر تهران را تصویر می‌کند و شهرداری باید در برنامه‌ریزی‌های خود از آن سود ببرد.
نکته‌ی دیگر این که خوب است از محیط زیست حرف بزنیم و برایش وقت بگذاریم، امّا آقای شهردار الآن یک سال و نیم است که ستاد محیط زیست و توسعه پایدار که من هم عضو آن هستم، حتا تشکیل جلسه هم نداده است! حالا نمی‌دانم که آیا اصلاً تشکیل نشده یا مرا دعوت نمی‌کنند (در این لحظه چهره‌ی آقا هادی دیدنی می‌شود)؟!
در انتها و خطاب به جناب حیدرزاده که گزارش مفصلی هم از عملکرد شهرداری تهران در حوزه محیط زیست ارایه دادند، یادآور شدند: شما زحمات زیادی کشیده‌اید اما تا این عملکردها مورد پایش قرار نگیرد، اثربخش نخواهد بود. به همین دلیل شاید میزان افرادی که از عملکرد محیط زیستی شهرداری تهران، ناراضی هستند، بیشتر از افرادی است که راضی هستند! چون شما کارها و زحمات خود را به درستی معرفی هم نمی‌کنید.
جالب است که شهردار تهران هم عملاً هیچ پاسخی برای انتقادهای دکتر مخدوم ارایه نکردند!

مؤخره:
هادی حیدرزاده یکی از مدیران دوست‌داشتنی و حقیقتاً سبزاندیش شهرداری تهران است و من می‌دانم که او برای ارتقای محیط زیستی پایتخت بسیار زحمت کشیده و می‌کشد. به ویژه تلاش او برای کاربست  بیشتر و عینی تر انرژی های نو در تهران کاملاً ستودنی است. به نظرم  حتا این پتانسیل را دارد تا روزی رییس سازمان حفاظت محیط زیست کشور هم بشود. اما هنوز در کارش ایرادهایی هم وجود دارد و برخی از انتقادهایی که به درستی و شهامتی ستودنی وارد می‌آورد، به خودش و زیرمجموعه تحت امرش هم وارد است. از جمله داستان ظریفی که آن روز اتفاق افتاد:
در شروع سخنانش اشاره کرد که سعی می‌کند مطالبش را در 10 الی 13 دقیقه ارایه کند و از آقای مهندس مجابی هم درخواست کردند که مدیریت زمان را برعهده داشته و به ایشان گوشزد کنند. آقای مجابی هم پس از گذشت 18 دقیقه! نخستین تذکر نرم را به ایشان دادند و پس از آن چند تذکر جدی‌تر دیگر را تا این که سرانجام آقای حیدرزاده بعد از 28 دقیقه و 17 ثانیه به سخنرانی خود پایان دادند! جالب‌تر آن که در انتهایی‌ترین بخش سخنرانی‌شان، تصویری از یک اتومبیل پلیس را انتشار دادند که جریمه شده است – و من ماجرایش را پیش‌تر در دل‌نوشته‌ها انعکاس داده بودم – و با اشاره به این موضوع گفتند: مهم‌ترین مانع ما در محیط زیست ایران، عدم تبعیت از قانون است و این که همه در برابر قانون یکسان دیده نمی‌شوند!
این مسأله آشکارا در همین نشست هم نمود داشت و در حالی که آقای حیدرزاده توانستند بین 15 تا 18 دقیقه بیشتر از زمان تعیین شده سخن بگویند، 5 نفر از اساتید حاضر اصولاً نتوانستند حرف بزنند که البته سبب دلخوری برخی از ایشان را فراهم کرد.

در همین رابطه:

وحید نوروزی عزیز هم گزارشی را در 5 بند تأمل‌برانگیز بر روی تارنمایش منتشر کرده است.

ادامه دارد …