بایگانی دسته: بيابان و بيابان‌زايي

آیا بی تفاوتی سه دولت به برنامه اقدام ملی مقابله با بیابان‌زایی در دولت چهارم پایان خواهد گرفت؟

    از زمان تصویب و پیوستن جمهوری اسلامی ایران به پیمان مقابله با بیابان‌زایی 13 سال می‌گذرد؛ حاصل این 13 سال تدوین و ارایه برنامه‌ی اقدام ملّی مقابله با بیابان‌زایی و کاهش اثرات خشکسالی است؛ برنامه‌ای که قرار بوده تحت مدیریت دولت سوّم پس از تصویب قانون، یعنی همین دولت نهم موسوم به مهرورزی جامه‌ی عمل بپوشد و اجرایی شود. اما دریغ از توجه‌ای بایسته و درخور!

    کافی است بدانیم که در طول 4 سال گذشته کمیته‌ی اقدام ملّی به ریاست وزیر جهاد کشاورزی فقط دوبار تشکیل جلسه داده است! آن هم در باره‌ی موضوعی که بیشترین خطر برای کارمایه‌های طبیعی و ملّی به شمار می‌آید.

    در همین باره، دوست و همکار عزیزم دکتر سید عطا رضایی یادداشتی را به رشته تحریر درآورده‌اند که توجه خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی را مطالعه‌ی آن – به ویژه بند پایانی‌اش – جلب می‌کنم: 

دکتر سید عطا رضایی در ریگ بلند کاشان

 

عملكرد برنامه اقدام ملي در چهارمين دولت چه خواهد بود؟

معاهده جهاني مقابله با بيابان‌زايي و كاهش اثرات خشكسالي در سرزمين خشك ايران و چهارمين دولت

 

   مقدمه:

   شاخص پايداری منابع طبیعی و محیط زیست در شمارِ موضوعاتی است که درجه‌ی اهميت آن در جُستارهای زيست‌محيطی، نشان از آگاهی و رفاه نسبیِ جامعه‌ای دارد که موضوعات ياد شده در آن به چالش کشيده شده است. بي‌شك در اين زمانه، براي بسياري از كشورهاي جهان، اين طرز تفكر كه منابع طبيعي تجديد شونده تنها منبعي براي توليد چوب, تامين علوفه برای پرورش دام و تولید گوشت باشد به سر آمده است؛ و مفاهيم ديگري از جمله تامین هوای پاک و سالم, محیطی برای تفرج و تمدد اعصاب و بستری برای استمرارِ حيات و تداوم زندگي اهميت بيشتري يافته است. لذا هر گونه تخریب کمّی و کیفی این منابع به مفهوم فراهم کردن زمینه مرگ و نيستي براي نوع بشر است كه در كنوانسيون جهاني مقابله با بيابان‌زايي و كاهش اثرات خشكسالي‌ها به عنوان تخريب سرزمين و يا بيابان‌زايي از آن ياد مي كنند. اين كنوانسيون به دنبال نگرانی از آينده‌ی زيست‌محيطی جهان و عواقب درازدستی‌های نابخردانه‌ی آدمی در اندوخته‌های طبيعی آن در سال 1996 ميلادي به تصويب رسيد و كشور ما سومين كشوري بود كه با حضور وزير جهاد سازندگي در اجلاس اعضاء متعاهد آن تعهد خود را به آن رسما” اعلام كرد. اين تعهد زماني قوت پيدا كرد كه اين معاهده در دي ماه سال 1375 از تصويب نمايندگان مجلس گذشت.

    براي انديشمندان حوزه‌ی منابع طبيعي و محيط زيست و براي آنهايي كه معاش آنها به شدت به منابع آب و خاك وابسته است آنهم در كشور خشكي مثل ايران كه هر ساله خسارت‌هاي زيادي را از بيابان‌زايي و خشكسالي متحمل مي‌شود، تصويب اين معاهده در مجلس شوراي اسلامي نقطه اميدي بود كه شايد عمل به دستورات اين كنوانسيون بتواند قسمتي از ناملايمات حاصل از اثرات تغييرات اقليمي سرزمين را بكاهد و توليد پايدارتري را براي آنها به ارمغان بياورد.

 

علل ناپايداري سرزمين در كشور ما:

     در چرايي بحران حاصل از ناپايداری پيش‌آمده بايد پذيرفت که سرعت پيشرفت و کاميابی دانشمندان حوزه‌ی منابع زيستي طبيعي در کشف و پيش‌بينی مشکلات، بازخوردها و پژواک‌های ناشی از شتاب خيره‌کننده‌ی توسعه‌ی علمی و فناوری بشر، به ويژه در طول سه دهه‌ی گذشته آشکارا کندتر از تسخيرِ شتابناک خاکريزهای فن‌سالارانه بوده است. به عبارت ديگر سرعت بروز مشکلات بسيار جلوتر از سرعت شناخت محيط‌زيست، پايش اثرات، جمع‌آوری اطلاعات، فراکافت، الگوسازی، ارزيابی و برنامه‌ريزی بوده است.

مجموعه عوامل تخریب سرزمین و بحران‌ها و خطرات ناپايداركننده‌ي تعادل بوم‌شناختي را می‌توان در پنج حوزه‌ي زير خلاصه كرد:

• عدم شناخت دقيق استعدادها و حساسيت‌هاي سرزمين (نبود نقشه‌ي راه)؛

• مديريت غلط بر منابع توليد ثروت در سرزمين اعم از منابع انساني، منابع پايه توليد زيستي (آب، خاك و پوشش گياهي طبيعي) و منابع طبيعي غيرقابل تجديد (معادن كاني و معادن نفت و گاز)

• نقش كاهنده‌ي مؤلفه‌هاي طبيعي، به ويژه اثرات متقابل خشكسالي و تغيير اقليم بر ناپايداري سرزمين در مناطق خشک و خشک نیمه مرطوب،

• غلبه‌ي تفكر سنتي رويكرد معيشتي به سرزمين و عدم باور به مزيت‌هاي غير رويشي آن نزد برنامه‌ريزان و سياست‌گذاران و ذبح اغلب ملاحظات زيست‌محيطي به بهانه‌ي مصلحت‌‌سنجي‌هاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي

• علي رغم برخورداري كشور از نظام برنامه ريزي، عدم برخورداري برنامه‌ها از جامعيت و عدم پايبندي برخي از مسؤلين وقت به اجراي حتي همين برنامه‌هاي بخشي‌نگر و منفك از يكديگر و روزمرگي را شايد بتوان بزرگترين عامل نابساماني‌ها در حوزه منابع زيستي دانست كه برآيند كاركرد اين عوامل تشديد فرسايش خاك، سيل‌خيزي، اُفت كمّي و كيفي اندوخته‌هاي آبي، شوري‌زايي و نهايتاً كاهش توان توليد زيستي و غير زيستي سرزمين و فقر را به ارمغان آورده است.

    هر چند براي مقابله با اثرات بازدارنده و كاهنده‌ي اين عوامل اقداماتي صورت گرفته است؛ با اين وجود، به نظر مي‌رسد نخست به دليل عدم تعادل سرعت اثر عوامل كاهنده توان زيستي سرزمين با اقدامات بازدارنده از يك سو و از سوي ديگر به دليل عدم برخورداري از جامعيت و همسويي در برنامه‌هاي اجرايي، روند صعودي فرآيندهاي كاهنده‌ي كارايي سرزمين در كشور كماكان با شتابي قابل تأمل و روز افزون ادامه داشته و اقدامات انجام شده، از توانايي لازم براي بازدارندگي جريان تخریب سرزمین برخوردار نبوده است. پاره‌اي از مهمترين مؤلفه‌هايي كه در بروز شرايط پيش‌آمده مؤثر بوده‌اند عبارتند از:

1. نبود رهبري واحد و ناهماهنگي سازمان‌ها و نهادهاي اجرايي كشور در امر مديريت منابع پايه توليد و مقابله با عوامل كاهنده توان‌زيستي سرزمين؛

2. نبود نظامي ضابطه‌مند و منسجم براي ارزشيابي و پايش طرح‌هاي به اجرا درآمده؛

3. عدم تعيين و معرفي شاخص‌هاي پايداري زيست‌بوم‌هاي متأثر از تخريب سرزمين در كشور؛

4. تأكيد بيش از حد بر مديريت سازه‌اي و باورِ غلو‌آميزِ توان مهندسي در عملّيات مقابله با تخريب سرزمين؛

5. جايگاه نازل گرايه‌هاي زيست‌محيطي در ميان ملاحظات راهبردي كشور، به طوري‌كه اين رويكرد باعث شده جايگاه كشور از نظر شاخص پايداري محیط‌زیست (ESI, Environmental Sustainability Index) در بين 142 كشور با کسب نمره‌ی 5/44 در رتبه‌ی یکصد و چهارم، یعنی پایین‌تر از کشورهایی نظیر سودان، چاد، بنگلادش، آنگولا و قرقیزستان و در کنار بورکینافاسو ارزیابی شود.

6. غلبه‌ي نگرش مبتني بر مديريت بحران در مواجهه با بلاياي طبيعي، به ويژه خشكسالي و سيل به جای پرداختن به مدیریت ریسک.

7. عدم آگاهي عامه مردم و مسؤلين از نقش منابع طبیعی پايه توليد در پايداري زيستي سرزمين و نبود روحيه طلب مطالبات از دولتهاي وقت،

    نقش قابل ملاحظه‌ای در فراموشي اين كنوانسيون حياتي و عمل نكردن به محتواي اين قانون مصوب مجلس شوراي اسلامي داشته است. در حالي كه جامعيت برنامه‌هاي مورد تاكيد در اين كنوانسيون مي توانست در مقابله با عوامل كاهنده توان زيستي سرزمين و نهايتا” اعتلاي كيفيت زندگی و حیات اجتماعی- اقتصادی کشور نقش اثر گذاري داشته باشد.

 

    چه بايد كرد؟

    براي حل اين معضل دبيرخانه كنوانسيون مقابله با بيابان‌زايي با كمك كارشناسان و خبرگان موضوع در اقصي نقاط دنيا و با مورد توجه قراردادن مسائل مبتلابه در كشورهاي عمدتا” در حال توسعه و جهان سوم نسبت به تدوين برنامه استراتژيك دهساله كنوانسيون مقابله با بيابان‌زايي و تعديل آثار خشكسالي‌ها براي لحاظ كردن موضوع در تدوين برنامه‌هاي راهبردي كشورها اقدام نمود.

 

    اين سند به منظور آگاهي بخشي به مسؤلين و دست اندركاران براي ملحوظ داشتن اصول آن در برنامه‌هاي توسعه‌اي براي دستگاه‌هاي مرتبط ارسال گرديد. هرچند در كشور ما بين برنامه و اقدام به آن تفاوت بين زمين تا آسمان است، ولي وارد كردن اين ادبيات در برنامه‌ريزي كشوري و تكرار آن در نهايت مي‌تواند اثرات سازنده‌اي براي اصلاح روند موجود داشته باشد. نگاهي مختصر به برخي از اهداف اين برنامه و نتايج مورد انتظار آن و مقايسه آن با آنچه در كشور ما مي‌گذرد به خوبي علل تخريب و ناپايداري و ناكامي را در برنامه‌هاي توسعه‌اي مشخص مي كند:

 

1- هدف: بهبود شرايط معيشتي جوامع متاثر از خشکسالی و تخریب سرزمین

    معيشت جوامع ساكن در مناطق متاثر از بيابان‌زايي و تخريب سرزمين و خشكسالي ارتقاء يافته، با تنوع بخشی به فعالیت‌ها از منافع حاصل از مديريت پايدار سرزمين بهره‌مند خواهند شد. در اين ميان يافتن معيشت‌هاي جايگزين و متناسب با شرايط اقتصادي، اجتماعي و اقليمي موجود شايد يكي از راهكارهاي مناسب باشد.

 

2- هدف: اصلاح چارچوب سياست‌گذاري در كشورها

• موانع اقتصادي، اجتماعي، ساختاري و سیاست‌گذاري مربوط به مقابله با تخريب سرزمين مورد شناسايي و ارزيابي قرار گرفته و نسبت به رفع آنها اقدام مي شود تا آسيب پذيري اقتصادي اجتماعي و زيست محيطي جوامع متاثر نسبت به تغييرات اقليمي و خشكسالي كاهش يابد.

• كشورهاي متاثر ضمن بازنگري، برنامه اقدام ملي خود را درچارچوب‌هاي سرمايه‌گذاري ملي ملحوظ نمايند.

• كشورها بايستي برنامه اقدام ملي مقابله با بيابان‌زايي خود را با ساير سياست‌هاي كلان توسعه ملي كشور تلفيق نمايند.

 

3- بهر‌گيري از علوم و فن‌آوري

• تلاش براي تشديد هم‌افزايي كنوانسيون‌هاي زيست محيطي در سطح ملي به منظور ارتقاي بهره‌وري اقدامات

• استقرار سامانه‌هاي پايش و ارزيابي آسيب پذيري اقتصادي اجتماعي و زيست محيطي در سطح ملي

4- درگير نمودن سازمان‌ها و مراكز علمي مرتبط با تخريب سرزمين و بيابان‌زايي براي اجراي كنوانسيون

    متاسفانه بيش از سيزده سال (سه دولت) از تصويب اين معاهده در مجلس شوراي اسلامي ايران مي‌گذرد، ولي دريغ از اينكه حتي وعده اجراي اين قانون در شعارهاي انتخاباتي دولت‌ها يا كانديداها مطرح شود، تا چه رسد به تدوين و اجراي برنامه‌اي جامع متضمن اجراي مفاد اين كنوانسيون به نام برنامه اقدام ملي و يا ايجاد ساختارهاي تشكيلاتي و اداري مناسب براي پيگيري آن در كشور. كه ريشه اين مهم را بايد در عدم درك صحيح روح كنوانسيون توسط مسؤلين كشوري جستجو نمود. هرچند نهاد ملي كميته ملي مقابله با بيابان‌زايي مركب از معاونين كليه سازمان‌ها و وزارتخانه‌هاي ذيربط اولين ركن تصميم‌گير در اجراي اين كنوانسيون بود كه در سال 1375 به دستور رييس جمهور وقت به وزارت جهاد سازندگي و بعد به وزارت جهاد كشاورزي محول گرديد ولي قانونمند نشد. متاسفانه دولت‌ها يكي پس از ديگري آمدند و در ابتداي كار يكي دو جلسه تشكيل دادند و بعد متوجه شدند كه شايد كارهاي مهمتري از جمله روزمرگي دارند و لذا آن را براي آيندگان رها كردند و رفتند. كارشناسان و نمايندگان كشور نيز وقتي ديدند در داخل كشور نمي توانند برنامه‌هاي خود را به تاييد مسؤلين برسانند، سعي كردند نكات استراتژيك در جهت فعال كردن كنوانسيون را در اجلاس‌هاي جهاني و گروه‌هاي كاري بين‌المللي مطرح كنند تا شايد از اين طريق به گوش مسؤلين ما نيز برسد. زيرا وقتي مطلبي وارداتي شد ظاهرا بيشتر به مذاق مسؤلين ما خوش مي آيد. قسمتي از اين برنامه استراتژيك ده ساله ايده‌هاي كارشناسان ايراني است كه در اجلاس هشتم اعضاء مطرح و مورد اقبال قرار گرفت و خوشبختانه در برنامه گنجانده شد.

    از آنجا كه كنوانسيون جهاني مقابله با بيابان‌زايي و تعديل آثار خشكسالي عصاره دانش و تجارب كارشناسان با تجربه و خبره دنيا است كه خوشبختانه كارشناسان ما نيز به ميزان زيادي در آن سهيم بوده‌اند؛ لذا چنانچه ما بخواهيم از اين وضعيت رو به اضمحلال سرزمين از منظر منابع زيستي رهايي يابيم، ناگزير به اجراي بند بند آن خواهيم شد؛ هرچند اجراي آن را روز به روز به تعويق بياندازيم.

     اميدواريم با روي كار آمدن دولت جدید، نحصي سيزده ساله متوقف ماندن اين قانون بين‌المللي در كشور ما شكسته شود. دولتي كه به طور واقعي و نه شعاري به روح اين پيام:

Conserving land and water = Securing our common future

    كه شعار امسال روز جهاني مقابله با بيابان‌زايي است اعتقاد و التزام عملي داشته باشد، تا با برنامه‌ريزي صحيح و سازماندهي مناسب بتواند در حفاظت منابع آب و خاك به عنوان مهمترين ثروت ملي كه تضمين‌كننده‌ي آينده بشريت و مردم با فرهنگ اين سرزمين است، همت گمارد. چرا كه بيابان‌زايي، تخريب سرزمين و خشكسالي تهديدي براي امنيت بشريت به شمار مي‌رود. به طوري كه از طريق ايجاد محدوديت در منابع، غذا، آب، فعاليت‌هاي اقتصادي و حتي مكاني براي سرپناه و مسكن، انسان‌ها را از زندگي محروم مي‌كند. در بدترين حالت‌ اين پديده منجر به عدم امنيت محلي و منطقه‌اي مي‌شود و نهايتاً مهاجرت‌هاي زيست‌محيطي و معيشتي را در پي خواهد داشت كه امنيت ملي كشورها را تهديد خواهد نمود.  

والسلام

سيد عطا رضايي

در باره دو شعار مشهور خرداد امسال

شعار امسال روز جهانی محیط زیست

    پیش‌تر هم گفته‌ام که خرداد، یکی از سبزترین ماه‌های سال از منظر مناسبت‌های محیط زیستی است؛ ماهی که با روز جهانی تنوع زیستی شروع و با روز جهانی مقابله با بیابان‌زایی به پایان می‌رسد و البته این وسط‌ها هم کلی مناسبت شیرین سبز – چه در مقیاس ملّی و چه جهانی – وجود دارد که سرآمد آن بی شک پنج ژوئن یا روز جهانی محیط زیست است.
    خرداد البته ماه تولد پدر آبخوانداری ایران و یکی از شریف‌ترین فرزندان این آب و خاک – آهنگ کوثر – هم هست که حضورش و تلاش خستگی ناپذیرش به بسیاری از جوانان نیک‌اندیش وطن امید بخشیده و می‌بخشد و البته جراحت‌ها و کم‌لطفی‌هایی را هم که تحمّل کرده و می‌کند، کم از روزگار غم‌زده‌ی طبیعت وطن ندارد.
   گفتم روزگار غم‌زده، یاد انتخابات ریاست جمهوری دهم افتادم که همچون چند خرداد پیش از خود، همچنان بی‌تفاوت از کنار این فرصت تاریخی، یعنی به اشتراک نهادن گرایه‌های محیط زیستی در شعارهای انتخاباتی و برنامه‌های ارایه شده‌ی داوطلبین ورود به ساختمان پاستور می‌گذرد!
    حرف البته بسیار است، امّا اغلب آنها تف سربالاست که مستقیم بر سرخودمان فرود می‌آید! پس بهتر است فعلاً آنها را درز گیریم …
    امّا دو شعاری که قصد داشتم به معرفی‌شان بپردازم، یکی شعار روز جهانی محیط زیست است  که همچنان از من و تو می‌خواهد به کمک یگانه‌ی کره‌ی مسکون شتافته و او را در مواجهه و مقابله با خطر تغییرات آب و هوایی و جهان گرمایی یاری رسانیم.
    شعاری که می‌توانست در برنامه‌های 4 کاندیدای ریاست جمهوری امسال هم نمودی عینی‌تر یافته و به عنوان یکی از محورهای تحرک بخشیدن به تشکل‌های مردم‌نهاد محیط زیستی پررنگ‌تر دیده شود. امّا انگار نه انگار که جهان‌گرمایی و تغییر اقلیم هم می‌تواند برای ایران خطرآفرین باشد! همان ایرانی که ضریب تغییرات حجم آب‌های سطحی آن در دو سال متوالی می‌تواند تا 50 درصد تغییر کرده و بسیاری از لوله‌هایش این چند ساله در زمین سبز کرده‌اند (کنایه از نشست زمین و بیرون ماندن سرلوله‌های چاه‌های عمیق که کشاورزان از آن با عنوان سبزکردن لوله نام می‌برند)!
    دست کم کاندیداها می‌توانستند این پرسش جدی را طرح کنند که چرا هنوز در ایران پژوهشی مستدل برای بررسی نشان‌زدهای جهان‌گرمایی بر وضعیت منابع طبیعی، کشاورزی، تنوع زیستی و اندوخته‌های آبی و تالاب‌های ارزشمند آن صورت نگرفته است؟ آیا باید علاوه بر بختگان و طشک و کم جان و گندمان و ارژن و پریشان و هامون و گاوخونی، دریاچه ارومیه را هم از دست بدهیم تا دریابیم که خطر جدی است؟

شعار روز جهانی مقابله با بیابان زایی در سال 2009

     اما شعار دوم برمی‌گردد به مناسبت روز جهانی مقابله با بیابان‌زایی و کاهش اثرات خشکسالی که آیین‌های بزرگداشت آن همه ساله در 17 ژوئن برابر با 27 خرداد ماه در بیش از 170 کشور جهان – از جمله ایران – برگزار می‌شود.
شعار امسال بر این واقعیت تأکید دارد که نجات آینده‌ی  مشترک ما در گرو حفظ آب و خاک است. همان آب و خاکی که ما بی‌رحمانه آن را هدر می‌دهیم و حواس‌مان هم نیست که هر کشور و دولتی هر چیزی را شاید بتواند به ضرب پول وارد کند، جز همان آب و خاک را!
امیدوارم در روزهای باقیمانده تا 22 خرداد شاهد آن باشیم که کاندیداهای ریاست جمهوری هم افتخار داده و اندکی از وقت خود را به بیان دیدگاه‌هاشان در مورد مواجهه با چالش‌های فرا راه محیط زیست ایران اختصاص دهند و دست کم بگویند بر اساس چه معیار و توانمندی‌هایی می‌خواهند رؤسای آینده‌ی دو نهاد متولّی محیط زیست و منابع طبیعی کشور را تعیین کنند.

در باره يك روز جديد: روز سرزمين يا LAND DAY

ششم ژوئن - روز سرزمين

     درست يك روز پس از روز جهاني محيط زيست، يعني: پنجم ژوئن برابر با 15 خرداد، همايشي يك روزه قرار است در شهر بن جمهوري فدرال آلمان برگزار گردد كه در آن به موضوع مهمي پرداخته مي‌شود:  اين همايش كه به پيشنهاد دبيرخانه‌ي كنوانسيون جهاني مقابله با بيابان‌زايي سازمان ملل متحد برگزار خواهد شد، در پي تبادل نظر پيرامون رابطه‌ي جهان گرمايي با بيابان‌زايي، تخريب سرزمين و خشكسالي است.

    اين كه آيا ممكن است افزايش رخداد خشكسالي يا تغيير محسوس شدت آن در اغلب كشورهاي مستقر در سرزمين‌هاي خشك – از جمله ايران – در طول يك دهه‌ي اخير با فرآيند جهان گرمايي (global warming) مرتبط باشد؟ و آيا نبايد از تشديد فرآيندهاي كاهنده‌‌اي چون تخريب سرزمين (land degradation) ناشي از اثرات متقابل جهان گرمايي و تغيير اقليم نگران بود؟

      همين ديروز بود كه يك مقام مسئول در وزارت جهاد كشاورزي داشت در راديو اعلام مي‌كرد: دليل افزايش قيمت ميوه در بهار سال جاري، تغييرات ناگهاني دما و سرماي بي سابقه بهار نسبت به زمستان بوده است كه سبب شده اغلب سردرختي‌ها آسيب ببينند.

       جهان گرمايي همچنان دارد برگ‌هاي بيشتري رو مي‌كند و تا مرز سست كردن ساحل شرقي ايالات متحده آمريكا هم رسيده است! امّا ما همچنان در خواب ناز به سر مي‌بريم و كسي حاضر نيست تا بهاي يك پژوهش ملّي را براي ارزيابي دقيق اثرات جهان‌گرمايي بر وطن بپردازد؟!

    و اصلاً چرا بپردازد؟ وقتي كه دغدغه‌ي من و تو همچنان غم نان و مسكن و اشتغال است؛ و وقتي كه هيچ يك از ما حاضر نيست تا اين شتاب حيرت‌انگيز مصرف و تخريب يگانه بستر حيات را باور كند؛ معلوم است كه ملاحظات محيط زيستي همچنان توسري خور باقي مي‌مانند و هيچ كانديدايي نيز حاضر نمي‌شود تا وقت باارزشش را براي شركت در همايش طرفداران محيط زيست به هدر داده و به سخنان ايشان گوش فرا دهد.

     گاه با خود مي‌انديشم كه چقدر اين جمله‌ي كوتاه مي‌تواند گويا باشد:

از ماست كه بر ماست.

چرا نرخ فرسايش خاك در كشور همچنان پيش‌برنده است؟

گزارش امروز روزنامه خراسان در باره نرخ فرسايش خاك در ايران

متهم رديف نخست در افزايش نرخ فرسايش خاك در ايران كيست يا چيست؟ چرا اين نرخ همچنان شتابناك در حال زاد و ولد است؟ عواقب اين شتاب منفي كدام است و چرا اقدامي بايسته در مهار آن مشاهده نمي‌شود؟
دريافت‌ها و پرسش‌هاي پيش گفته در شمار مهم‌ترين جستارهايي است كه در شماره امروز روزنامه خراسان منتشر شده است.
گفتگوي نگارنده با خبرنگار روزنامه خراسان را با عنوان: «خاك 75 درصد مساحت كشور تحت فرسايش آبي است.» مي توانيد در صفحه 5 روزنامه‌ي امروز بخوانيد.

تصاويري داغ داغ از بهار رنگی کلیر در بلوچستان امروز!

میوه های خوش رنگ و زیبای کلیرکلیر در مومان - عکس ها از آقای مهندس مصطفی فرزاد

        صبح دیروز همكاران عزيزم مصطفي فرزاد و فرهاد خاكساريان از بلوچستان بازگشتند و با خود تصاويري تر و تازه از روزگار شاداب امروز كلير – capparis deciduas  –  در مومان – نزديك چا بهار و نيز در باهوكلات آوردند. (همان طور كه پيش تر در بررسي وضعيت خشكسالي كشور گفتم، سیمای جنوب شرق كشور امسال رؤيايي است).

چه می کنه این خورشید داغ مومان!کلیرها یکی از مقاوم ترین و کم نیازترین درختان حافظ آب و خاک در سرزمین های خشک ایران به شمار می روند

     گفتني آن كه – علاوه بر کارکرد حفظ آب و خاک –  مقدار پروتئین، چربی، کربوهیدرات، فیبر خام و فسفر موجود در ميوه‌هاي كلير به ترتیب دارای رتبه‌های دوم، پنجم، دوم، اول و دوم در میان تمام میوه‌ها است.
    قدر رستنی‌های ارزشمند سرزمين خشك ايران را بدانيم.
همين!

    مؤخره:
   روزگار رنگی این روزهای باهوکلات بی‌شباهت به تن‌پوش‌های رنگی و مشهور زنان بلوچی نیست …

ضیافت رنگها در بلوچستان برگرفته از طبیعت رنگی آن دیار است

چرايي باران گل‌آلود در ايران!

آيا فقط با مالچ پاشي مي توان مشكل خوزستان را حل كرد؟!

     سالي را كه هموطنان عزيز ما در ديار زرخيز خوزستان و بوشهر گذرانده‌اند، بي‌شك يكي از غبارآلوده‌ترين سال‌هايي است كه تاكنون به ياد دارند. اينك به اين غبارآلودگي بي‌امان، باران گل‌آلود هم افزوده شده است. همان باراني كه در غلظتي خفيف‌تر، تهراني‌ها هم در پنجم فروردين 1388 درك كردند.
     دو عامل كليدي سبب‌ساز وخامت شرايط پيش‌آمده شده است. نخست دوام زماني، گستردگي مكاني و شدت كم‌سابقه‌ي خشكسالي در فلات ايران و سپر عربستان است و دوّم، نابخردي‌هاي مديريتي و افزايش فشارهاي انساني كه بخشي از آن نيز به بيرون از مرزهاي سياسي كشور مربوط مي‌شود.
     گفتگوي نگارنده را در اين باره با سبزپرس مي‌توانيد اينجا بخوانيد.

     در همين باره و از همين نويسنده:

     – سفر به خوزستان ؛ سرزمين نجابت‌هاي برهنه و شن‌هاي رونده

     – آيا مشكل خوزستان را مي‌توان صرفاً با درختكاري حل كرد؟!

     – غبار خوزستان تا آسمان يزد و انارك هم رسيده بود!

     – آيا نرخ فرسايش بادي در ايران طبيعي است؟!

     – چهلمين حمله‌ي توفان‌هاي شن به خاكريز دليران خوزستاني!

     – آهاي توفان! دست نگه‌دار، ما همچنان ايستاده‌ايم …

     – گوستاو را رها كنيد، لوار را بچسبيد!

     – كانال صدام ؛ عبرتي براي تالاب‌ستيزان سازه‌محور در ايران!

     – آقاي دكتر احمدي‌نژاد ؛ ما هوا نداريم … پول نفت نخواستيم!

شباهت عجيب و مظلومانه‌ی تالاب و بيابان!

چرا بايد پريشان اينگونه پريشان و سوزان شود؟!

اين روزها كه خبر مرگ و خشكيدگي و آتش‌سوزي مكرر از محيط‌هاي تالابي كشور – به ويژه پريشان عزيز – شنيده و خوانده مي‌شود، آن هم در سكوت و بي‌تفاوتي عذاب‌آور اغلب مردم و رسانه‌ها و دولت‌سالاران مسئول؛ ياد شباهت عجيب اين محيط‌هاي آبي با طراوت و مفيد با بوم‌سازگان (اكوسيستم) خشك بياباني و كويري كشور مي‌افتم. سرزميني كه سال‌هاست با صفت «دشنام پست آفرينش» نواخته مي‌شود و كمتر كسي است كه به جاي نگاه غالب «پريداري» با نگاه «پري‌پيكري» به اين برهوت آذرافروز بنگرد.
در حقيقت آنچه كه جريان پس‌رفت در تالاب‌ها را شتاب بخشيده، نوعِ نگاه و پندارِ غالبي است كه در اذهان نسبت به ضرورت وجودي اين زيستگاه‌ها وجود داشته و متأسفانه ردّ پاي آن، هنوز نيز در پاره‌اي از سطوح تصميم‌گيري و حتا محافل دانشگاهي به چشم مي‌آيد.

چرا اين همه سكوت در برابر اين همه نابخردي سوزاننده؟!

اندوخته گاه ارژن و پريشان به پيشنهاد ايران در همايش زيست‌محيطي سال 1972 استكهلم، به عنوان نخستين پارك ملي بين‌المللي در جهان معرفي شد و با فراخواني عام، دولت وقت ايران آمادگي خويش را براي پذيرشِ دانشمندان و پژوهشگران از سراسرِ جهان اعلام داشت. افسوس …

و از اين منظر است كه شايد بتوان تلقي عمومي از تالاب‌ها را با نگاه مشابه‌ و حقيرانه‌اي كه به بيابان‌ها و كويرها وجود داشته، مقايسه كرد، چرا كه تقريباً تا امروز، به جملگي اين اندوخته‌گاه‌هاي كم‌نظير، همچون زايده‌اي بي‌ارزش نگريسته شده و سرزمين‌هايي نامطلوب براي زيستن و كشاورزي محسوب مي‌شدند. چنين است كه با فزوني رشد جمعيت و نياز به گسترش اراضي كشاورزي از يك سو و ارتقاءِ توانايي‌هاي سخت‌افزاري، به همراهِ بكارگيري سهل فناوري‌هاي پيشرفته‌ي روز از سوي ديگر، اين امكانِ ناصواب فراهم شد تا بخش قابل‌توجهي از قلمرو تالاب‌ها، بدون هيچ احساس گناهي خشكانده شده و به اراضي كشاورزي تبديل شوند. اين رخدادِ تأسف‌بار درشرايطي عينيت يافت كه تازه‌ترين برآوردهاي جهاني نشان داده، ارزش هر هكتار تالاب – حتا در همان نظام اقتصادي بازاري – بيش از 150 برابرِ ارزش هر هكتار زمين كشاورزي است؛ به همين دليل بود كه نزديك به 39 سال پيش، يعني در بهمن ماه سال 1349 هجري شمسي، بندي در پيمان  رامسر به تصويب رسيد كه مطابق آن، نمايندگان تمامي كشورهاي شركت‌كننده متعهد شدند: تالاب‌ها بايد از بالاترين درجه‌ي حفاظتي برخوردار باشند. متأسفانه به‌رغمِ وجود چنين التزامِ هوشمندانه‌اي، بايد اعتراف كرد: در طول چهار دهه‌ي گذشته، نه‌تنها از شتاب زوال تالاب‌ها كاسته نشده، كه شدت هم گرفته است. چرا كه درك نوع بشر از سازوكار و نحوه‌ي عملكرد اين عرصه‌هاي كم‌نظير، بسيار ابتدايي و ساده‌ا‌نگارانه بوده است. به طوري كه در پاره‌اي از موارد، حتا پيش از شناخت اهميت و بهره‌گيري صحيح از اين مجموعه‌هاي دل‌انگيز و هوش‌ربا، آنان را به راحتي از دست داده‌ايم. آشكار است كه يكي از بنياني‌ترين دلايل اين زوالِ غم‌انگيز، به عدم شناخت صحيح از ويژگي‌ها، محدوديت‌ها و قوانين حاكم بر مناطقِ ياد‌شده مربوط مي‌شود؛ جهلي كه سبب‌شده استفاده‌ي نابخردانه از سرزمين، شتاب گرفته و تالاب‌ها چاره‌اي جز تحملِ فشاري خارج از توان بوم‌شناختيِ خويش نداشته باشند.
ديگر عقوبت غيرقابل مهارِ اين نابخردي و آزمندي آشكار كه به ويژه در اندوخته‌گاه زيست سپهر ارژن و پريشان نمود بيشتري دارد، آن است كه وقتي بوم‌سازگان‌هاي تالابي منطقه، چنين در معرض زوال و نيستي قرار گيرند، خواه‌ناخواه ديگر بوم‌سازگان‌هاي كوهستاني زيستگاه نيز متأثر شده و دچار آسيب خواهند شد، چرا كه بوم‌سازگان‌هاي كوهستاني نيز با بوم‌سازگان‌هاي دشتي در ارتباط تنگاتنگ بوده، حيات دشت‌ها درگرو سلامت كوهستان‌ها است و كوهستان‌ها نيز به نوبه‌ي خود از دشت‌ها متأثر مي‌شوند. اين درحالي است كه در طرح‌هاي مطالعاتي برنامه‌ي انسان و كره‌ي مسكون، حراست و حمايت از بوم‌سازگان‌هاي كوهستاني به‌رغمِ عدم برخورداري از يك تعريف علمي جامع و مورد قبول، به دليل استعداد آسيب‌پذيري و شكنندگي ذاتي و قابل‌توجه آنها، از اولويت ويژه‌اي برخوردار شده است.
كلام آخر اين يادداشت را از زبان اسكات فيتز جرالد يادآور مي‌شوم. او مي‌گويد: «معيار هوش عالي اين است كه ذهن بتواند همزمان، دو ايده‌ي متضاد را بدون آن كه در فعاليتش خللي وارد شود، مدنظر قرار دهد
با اين توصيف، به نظر مي‌رسد نوع نگاه آدمي به بيابان و تالاب، محكي است براي سنجش عيار هوش و گستره‌ي بينش وي.

به خدا:
با اين همه رنگ‌هاي تماشايي كه در جهان است، مايه‌ي شرمساري است اگر بخواهيم هر چيز را سياه يا سفيد ببينيم و بدانيم.»

دنيس ر. ليتل

در همين باره و از همين نويسنده:

در گراميداشت روز جهاني تالاب‌ها

كانال صدام ؛ عبرتي براي تالاب‌ستيزان سازه‌محور در ايران!

عواقب زيست‌محيطی سد‌هاي ناپايداركننده‌ي سرزمين!

نامه‌اي از بچه‌ي آباده طشك

بيابان‌زايي كه شاخ و دم ندارد!

وضعيت تهران در يك نگاه! (با سپاس از دكتر پيراسته)

     اخيراً گزارشي را خواندم كه ظاهراً به مدد كميته‌ي محيط زيست شوراي شهر تهران، تهيه شده بود. در آن گزارش دو نمودار وجود دارد كه گمان برم به اندازه‌ي كافي كوتاه امّا گويا باشند. نمودارهايي كه نشان مي‌دهد در چيدمان شناسه‌هاي رفاه و توسعه در كلان‌شهر تهران تا چه اندازه عدالت‌گريزانه و نابخردانه عمل كرده‌ايم.
    در حقيقت نگاهي اجمالي به سيماي آمايشي كنوني سرزمين در تهران و نحوه‌ي كاربري اراضي آن نشان مي‌دهد كه رابطه‌ي مديريتي حكومت با تهران، بي شباهت به رابطه‌ي آن مادر و پدر احساساتي با كوچك‌ترين فرزندشان نبوده است! پدر و مادري كه براي اثبات علاقه‌ي تام و تمام به فرزند، هر آنچه طلبيده در اختيارش نهاده و هرگز به وي اجازه ندادند تا در تنور زندگي آبديده شده و به استقلال واقعي برسد. در نتيجه اينك با يك فرزند لوس و بدون اعتماد به نفس روبرو هستند كه فقط دردسر مي‌آفريند و از عهده‌ي كارهاي شخصي‌اش هم برنمي‌آيد، چه رسد به رفع مشكل ديگر همنوعانش! تازه در معرض ناخشنودي و خشم ديگر برادران و خواهرانش نيز قرار دارد!
    مثال تهران هم مثال همان فرزند لوس است كه حالا روي دست حكومت مانده است! كلان‌شهري كه فقط 1.2 درصد از خاك ايران را شامل مي‌شود، امّا بيش از 20 درصد جمعيت، 35 درصد صنعت، 40 درصد كارمندان دولت، 80 درصد توان مالي مملكت، 85 درصد متخصصان كشور و سرانجام بخش قابل توجهي از اندوخته‌هاي آبي ايران‌زمين را به انحصار خود درآورده است!
    شهري كه مردمانش اغلب در آرزوي ديدن آسماني آبي، حسرت مي‌كشند، كشاورزان حاشيه نشينش هر روز مجبور به پس رفت هستند، منابع آبي زيرزميني‌اش پيوسته در حال كاهش است و مردمان نگون‌بختش سهم قابل توجهي از زندگي‌شان را در پاركينگ بزرگي به نام تهران به صرف دود و بوق هدر مي‌دهند!

راستي چرا بايد در هر هكتار از خاك تهران شاهد حضور 270 واحد كارگاهي باشيم، اما در برخي استان‌هاي كشور مانند سيستان و بلوچستان، اين مقدار كمتر از 2 واحد در هكتار باشد؟!

     و اين فرجام ناخوشايند عدم اعتنا به ملاحظات زيست‌پايدار و هنجارهاي وابسته به دانش ردپاي بوم‌شناختي (اكولوژيك) است كه امروز گريبان شهروندان تهراني را گرفته و پيوسته بر ضريب فشارش مي‌افزايد.
    اگر تهران آرام آرام فرو مي‌رود؛ اگر پرديس‌ها و تاكستان‌هاي زيبايش در شهريار و ورامين و كرج در حال خشك‌شدن هستند؛ اگر تعداد روزهاي غبارآلودش در حال افزايش است؛ اگر هواي تهران در  260 روز از سال در شرايط پايدار و خطرناك قرار مي‌گيرد؛ اگر كلاغ‌ها هم از شهر فرار كرده و صداي پرنده‌ها را مدتهاست كه كودكان شهر ديگر نه مي‌شناسند و نه باور دارند و اگر سازمان بهشت زهرا اعلام مي‌كند كه همه ساله از تعداد تهراني‌هايي كه به مرگ طبيعي مي‌ميرند، كاسته شده و مي‌شود؛ نبايد دنبال دليل و نشانه‌ي ديگري براي اثبات وخامت جريان بيابان‌‌زايي در پايتخت جمهوري اسلامي ايران بگرديم. بيابان‌زايي حي و حاضر و بدون شاخ و دم دارد جولان مي‌دهد و به ريش مديريت حاكم بر قلب تپنده‌ي ايران مي‌خندد!
    اميد كه سكان‌دار آينده‌ي قوه‌ي مجريه‌ي كشور بتواند اندكي از نيشخند بيابان‌زايي در تهران بكاهد.

   در همين باره:

   – تهران همچنان فرو می‌رود در غفلت من و تو!

   – «فرونشست زمین» به پایتخت نزدیک می‌شود!

   – قطاع معنادار پراکنش ناپایداری محیطی در ایران

   – از مستي «ميش‌ها» تا مستي «موش‌ها»!

   – هشدارهاي معصومه ابتكار را جدي بگيريم!

   – بيش از ۲ ميليون خودروي اضافي در تهران تردد مي‌كند!

تهران همچنان فرو می‌رود در غفلت من و تو!

نقشه فرونشست زمین در تهران! - جام جم 18 فروردین 88

در ششمین روز از خرداد 1376 طی یادداشتی هشدار دادم که «فرونشست زمین به پایتخت نزدیک می‌شود». آن گزارش به همراه 17 تصویر از آن زمان نواحی و دشت‌های جنوب تهران را دوباره مرور کنید. تصاویری را که در بازدیدی که به همراه سید جعفر سید اخلاقی داشتم، به ثبت رسانده بودیم. آن موقع از قول کارشناسان امور آب ورامین – آقایان مهران فلاح و کامیار آریا – نوشتم: روند پرشتاب اُفت سطح آب‌های زیرزمینی در دشت حاصلخیز ورامین چنان بحرانی است که به طور متوسط سالی ۲/۲ متر از عمق سفره‌های آب زیرزمینی منطقه کاسته می‌شود و تعداد قنوات فعال منطقه از ۲۷۷ رشته در دهه ۱۳۴۰ به فقط ۱۲ رشته در سال جاری کاهش یافته است.

کارشناسان امور آب ورامین : مهران فلاح و کامیار آریا

امروز امّا در بی خبری من و تو و در غفلت متولّیان این حوزه، فرونشست زمین کاملاً به تهران رسیده و هم‌اکنون در سه منطقه 17، 18 و 19 شهردارى تهران و اتوبان آزادگان و جاده قديم ساوه وضعیت از مرز بحران هم گذشته است. به نحوی که به گفته‌ی محمد جواد بلورچى مدير امور زمين‌شناسى مهندسى، مخاطرات و زيست‌محيطى سازمان زمين‌شناسي: مناطق یادشده در معرض بروز بيش از 1.5 متر فرونشست زمين قرار گرفته‌اند. بلورچی این را هم اضافه کرده که فرونشست بزرگى با وسعت 500 کيلومترمربع و با نرخ سالانه‌ی 17سانتي‌متر ، جنوب تهران را که با هيچ رودخانه‌اى تغذيه نمى‌شود، تهديد مى‌کند که با توجه به نقشه محدوده فرونشست در جنوب البرز، دشت‌هاى ورامين، قرچک، مردآباد، مهرشهرکرج و نظرآباد ساوجبلاغ نيز به آن افزوده مى‌شود.
روزی که متخصصان دوراندیش وطن فریاد می‌زدند که تهران ظرفیتش تکمیل شده و دیگر توان تحمل این ردپای سترگ بوم‌شناختی را بر دامنه‌ی جنوبی البرز ندارد، کسی حرفشان را جدی نگرفت و شهردار وقت با ابتکاری جسورانه گفت: نیازی نیست پایتخت را منتقل کنیم! من آن را دوباره می‌سازم. اما کرباسچی نه‌تنها نتوانست تهران را آن گونه که سزاوار بود، بسازد؛ بلکه خود نیز در جریان این سازندگی دچار تخریب و فرونشستی باور نکردنی و حیرت‌انگیز شد! و امروز افزون بر 36 درصد از صنایع ما باید در کمتر از یک درصد خاک ایران متمرکز شوند. چرا؟ و تلخ‌تر از همه آن که به جای مهار این بحران،  ممنوعیت احداث واحد‌هاي صنعتي در شعاع 120 کيلومتري تهران را هم لغو می‌کنیم!
وای بر ما …

آثار فرونشست زمین در دشت معین آباد ورامین - خرداد 1386


لطفاً گفتگوی کامل جناب بلورچی را در جام جم دیروز بخوانید تا دریابید و دریابیم که دیو مهیب بیابان‌زایی چگونه می‌تواند بدون حرکت شن‌های روان و مدفون کردن آبادی‌ها، پایتخت را به تصرف خود درآورد؛ آن هم بدون کمترین مقاومت و در سکوت و بی‌خبری حافظان امنیت پایتخت جمهوری اسلامی ایران!

   یادمان باشد:

   این فقط سرنوشت تهران نیست که چنین در باتلاق نابخردی مدیریت ۵۰ ساله‌ي اخیر کشور گرفتار شده و اینگونه در حال غرق شدن زمین‌ها و خاکستری‌تر شدن آسمانش گرفتار آمده است! آمارها حکایت از آن دارد که چنین وضعی در کبودرآهنگ و قهاوند همدان، در دشت مهريز اصفهان، در اغلب دشت‌هاي فارس، در چناران و در كرمان و يزد و مشهد و … در حال تكرار شدن است. چند روز پيش در محضر استاد عزيزم، دكتر محمد مهدوي، مؤلف كتاب هيدرولوژي كاربردي بودم. ايشان اشاره داشتند كه در طول 30 سال گذشته، در دشت مشهد 60 متر سطح آب زيرزميني اُفت كرده است و در خود مشهد به دليل وجود فاضلاب و پساب شهري اين افُت 30 متر بوده است! حال تصور كنيد كه اگر پساب و فاضلاب سنتي تهران بزرگ نبود، روند فرونشست زمين در پايتخت به چه ابعاد ويرانگري مي‌رسيد. هر چند نبايد از خاطر برد كه كيفيت اندوخته‌هاي آبي‌مان را نيز به شدت و همپاي كميت آن داريم از دست مي‌دهيم.

در همین باره و از همین نویسنده:
– بحران فرونشست زمين در ايران ، ابعادي بين‌المللي مي‌يابد!
– تصاويري از بزرگترين فروچاله شناخته شده در ايران
– مهيب‌ترين بلاي ناپيداي آباد‌بوم‌ها

خطری که از بیخ گوش کلوت‌های شهداد گذشت!

اروند درحال صعود به یکی از کلوتهای افسانه ای لوت - زمستان 1385

در آخرین روزهای سال کهنه، یعنی در 21 اسفندماه 1387 قرار بود تا رزمایش نیروهای انتظامی کشور در کلوت‌های شهداد برگزار شود! یعنی درست همان فاجعه‌ای که در ابتدای سال اتفاق افتاد و آن همه اعتراض را در برداشت، قرار بود در پایان سال 87 نیز رخ دهد تا بدین‌ترتیب، سال 1387 را از نظر میزان خسارت و تخریب به محیط زیست، یکی از سیاه‌ترین سال‌های تاریخ معاصر ایران گرداند.

صحنه ای از رزمایش سال گذشته در کلوتهای شهداد!

امّا خوشبختانه به همت یک مرد، یعنی آقای دکتر علی کارنما (مدیرکل دلسوز سازمان میراث فرهنگی استان کرمان) و نیز حمایت معاون سیاسی استانداری (آقای مهندس کمالی) از ایشان، سرانجام طرفداران میراث طبیعی کرمان به پیروزی رسیده و نه‌تنها قرار شد که این رزمایش در محل کلوتهای ارزشمند شهداد برگزار نشود، بلکه مقرر گردید این «رزمایش» به «همایش» تبدیل شده و در تالار وحدت دانشگاه شهید باهنر کرمان، با عنوان: «یادواره شهدای نیروی انتظامی» برگزار شود.

دکتر کارنما (نفر دوم از سمت راست) در یک نشست مشترک - اول دی 1385

به امید آن که به تدریج از تعداد رزمایش‌ها چه در ایران و چه در جهان کاسته شود و مردمان زمین یاد بگیرند که به جای کوبیدن بر طبل جنگ، می‌توانند طاق نصرت‌های صلح را برپاداشته و به گفتگو و تعامل با یکدیگر برای مقابله با دشمنان مشترک همه‌ی آدمیان، یعنی تهدیدهایی که حیات را بر روی کره‌ی زمین نشانه رفته است، بشتابند و متحد شوند.
درود بر همه‌ی ایرانیان آزاده‌ای که در به ثمرنشستن این اقدام و نجات کلوت‌های ناهمتای شهداد تلاش کردند.

مرتبط:

آیا ماجرای دکل مخابراتی شهداد هم به دکل‌های توس پیوست؟!

سیل قم: احمقانه‌ترین سیل در جهان!

تصاویری از احمقانه ترین سیل در جهان!

تصاویری که از سیل روز 11 فروردین 1388 در شهرستان قم منتشر شده و بر روی بسیاری از سایت‌های خبری داخلی و بین‌المللی قابل مشاهده است؛ بیش از هر چیز یک واقعیت را نشان می‌دهد: این که مدیریت شهری ما تا چه اندازه به آموزه‌های آبخیزداری شهری بی‌تفاوت بوده و همچنان به نابخردانه‌ترین شکل ممکن، فقط تا نوک بینی خود را می‌بیند!

همه‌ی افرادی که تاکنون گذرشان به شهر قم افتاده، لابد متوجه خشکه‌رود قم‌‌رود و عرض و عمق نسبتاً قابل توجه آن شده‌اند که چگونه از مرکز شهر عبور کرده و از کنار جوار مرقد حضرت معصومه (ع) و ساختمان حوزه علمیه قم می‌گذرد. آن معبر عریض و نسبتاً عمیق بیش از هر چیز یک واقعیت را نشان می‌دهد؛ واقعیتی که البته در شمار اصلی‌ترین قوانین حاکم بر مناطق خشک و بیابانی جهان است. این که حجم رخداد سیل‌های عظیم با میزان قابل توجهی از هرزآب در این مناطق بسیار چشم‌گیر است؛ هر چند که تعداد و فواصل زمانی وقوع رخداد سیل شاید کم و نسبتاً طولانی باشد. با این وجود، تقریباً تمامی مردم بومی ساکن در قم دست‌کم چند بار شاهد وقوع سیل و طغیان قم‌رود در طول زندگی‌شان بوده‌اند و یا از پدرانشان در این باره شنیده‌اند. نگارنده نیز خود به عینه تاکنون دوبار شاهد طغیان رودخانه قم‌رود و پرشدن ظرفیت این رودخانه که از مرکز شهر عبور می‌کند – حتا پیش از احداث سد 15 خرداد – بوده است.

چرا؟!

این مقدمه را گفتم تا شگفتی خویش را از طرح موسوم به درآمدزایی شهرداری قم برای تبدیل حریم رودخانه قم به پارکینگ عمومی اعلام نمایم! شگفت‌آور‌‌تر و تأسف‌بارتر آن که مدیران شهر قم به این هم اکتفا نکرده و بخش دیگری از بستر رودخانه را هم به خیابان تبدیل کرده تا بدین‌ترتیب از گره‌های ترافیکی شهر بکاهند!

سال گذشته در بازدیدی که به اتفاق همکاران مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی استان از منطقه داشتم، به صراحت به این موضوع پرداختم و چندین عکس هم از عملیات ساختمانی نابخردانه‌ای که در بستر این خشکه‌رود در جریان بود – آن هم برای زیباسازی منظر – گرفتم. نکته عبرت‌آموز این بود که ظاهراً اغلب کارشناسان امور آب استان هم با این اقدام شهرداری و استانداری قم مخالفت کرده و هشدار داده بودند که ممکن است، چنین سازه‌ها و موانع فیزیکی سبب افزایش خسارت ناشی از سیل را به بار آورد.

نگارنده خود، وقتی در پاییز سال گذشته با مسئول پارکینگ رودخانه قم! صحبت کرده و به او وقوع چنین روزی را هشدار می‌دادم، با این پاسخ حیرت‌انگیز مواجه شدم: «آقای مهندس! نگران نباش؛ آنقدر پول از محل پارکینگ درآورده‌ایم که اگر همه تأسیسات ما را هم آب ببرد، دوباره بتوانیم با بخشی از آن، مجدداً خسارت‌ها را جبران کنیم!» حالا آن روز فرارسیده و البته نه‌تنها تمامی تأسیسات شهرداری قم کاملاً نابوده شده است، بلکه دست‌کم دو نفر از هموطنان ما کشته و 4 نفر دیگر هم مفقود شده‌اند. امّا آیا کسی هست که بتواند به انبوهی از زائرین و مسافرانی که در سیل قم، عزیز خود را و یا اموالشان (اتومبیل و تمامی مدارک معتبر و باارزش‌شان) را از دست داده و بعضاً دچار جراحت و ناراحتی‌های روحی شدید شده‌اند، پاسخگو باشد؟! به راستی مقصر اصلی در بروز این احمقانه‌ترین سیل جهان کیست؟!

کارناوال سیل در قم!

روز گذشته با آقای مهندس ادنانی مسئول منابع طبیعی مرکز تحقیقات استان قم صحبت می‌کردم، ایشان می‌گفت: به زودی گزارشی از این واقعه تهیه خواهند کرد و تصاویر مربوطه را برای نگارنده ارسال می‌کنند. همچنین آقای مهندس فتاحی، رییس بخش آبخیزداری همان اداره نیز گفتند که بعد از مشخص کردن دوره برگشت سیل، گزارشی را تنظیم و به ستاد خواهند فرستاد. شب گذشته نیز در گفتگو با آقای مهندس چنانه، مدیرکل روابط عمومی و امور بین‌الملل سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور با خبر شدم که متأسفانه ابعاد خسارات وارده به استان بسیار چشم‌گیر و وحشتناک بوده و ایشان گفتند که این سیل سبب ناراحتی اغلب مدیران سازمان را فراهم آورده که چرا نباید به آموزه‌های آبخیزداری و به ویژه آبخیزداری شهری در مدیریت کلان‌شهر قم توجه شود؟ افزون بر آن، خسارات فراوانی به اراضی و سازه‌های کشاورزی استان وارد آمده که میزان آن در یک برآورد اولیه به بیش از 80 میلیارد تومان می‌رسد (16 برابر بودجه سالانه بزرگترین نهاد متولی تحقیقات در حوزه منابع طبیعی کشور) !

به علایم در بستر رودخانه قم رود توجه فرمایید!

امید است این درس تلخ بتواند سبب خیر شده و از این پس عملاً و عمیقاً یادبگیریم و بپذیریم که برای حکومت بر طبیعت، باید از قوانین آن پیروی کرد و نه گردن‌کشی!

شاید برگزاری همایش آبخیزداری شهری در بهار امسال در شهر تهران، بتواند فرصت خوبی برای تبیین این دانش و دلایل اهمیت آن را فراهم آورد.

۱۶ تصویر مربوط به عملیات زیباسازی و بلوار و پارکینگ سازی شهرداری قم در بستر قم رود – مربوط به پاییز ۱۳۸۷ – را اینجا ببینید.

مؤخره 1:
در تاریخ آمده است که در سال 1352 هجری قمری، سیلی بزرگ در شهر قم رخ داد که منجر به نابودی سه هزار باب منزل مسکونی شد! عجیب است که پس از گذران نزذیک به 80 سال از آن زمان  و با وجود میلیاردها میلیارد هزینه برای این شهر و پیشرفت دانش مهندسی، همچنان خبرها حکایت از آن دارد که در سیل 11 فروردین 1388 هم دست کم به 3 هزار باب منزل مسکونی در مناطق یک و دو شهر قم خسارت وارد آمده و افزون بر آن، منازل بسیاری در شهرک پردیسان قم تخریب شده‌اند. افزون بر آن 4 هزار رأس دام تلف شده، 100 رشته کاریز کور شده، اراضی کشاورزی و گلخانه بزرگ کوثر نابود شده و چندین نفر هم کشته یا ناپدید شده‌اند! راستی چرا همزمان با پیشرفت فناوری و افزایش غنای علمی آدمیان، باید شاهد افزایش خسارت ناشی از سیل باشیم؟ و چرا نعمتی مانند سیل را باید به همین راحتی به نقمت بدل سازیم؟!

مؤخره 2:
خلاصه‌ی ماجرایی که مدیران شهر قم بر سر این شهر در قصه‌ی پرغصه‌ی سیل آوردند را شاید بتوان با این پویا‌نمایی کوتاه، امّا گویا توصیف کرد:

مفهوم تصویری بلایی که مدیریت شهری قم بر سر خودش آورد!

مؤخره 3:
در سیزدهمین روز از فرودین 1388 مواظب خودتان و طبیعت اطرافتان بیش از همیشه باشید. سیزده‌ به در گوارای وجود …

بازخوردهای این یادداشت در فضای مجازی:

گزارش سیمای استان قم: وقوع سیل در رودخانه قم!

  – لقب “احمقانه ترین سیل جهان” شایسته ی سیل قم

  – به قول درویش عزیز : واقعا این احمقانه ترین سیل در جهانه …

  – سیل قم 

  – حاشیه های سیل قم: از احمقانه ترین سیل دنیا تا …

  – سیل در قم احمقانه ترین سیل در جهان!

  – حاشیه‌های سیل قم و ماجرای نجات 2000 خودرو

  – سيل قم: احمقانه‌ترين سيل در جهان

  – اطلاعاتي در مورد واقعه سيل قم

  – احمقانه ترين سيل در جهان! 

  – نگاهی به حادثه سیل در شهر قم

  – سیل قم: احمقانه‌ترین سیل در جهان

  – سیل و حماقت

  – فيلم تكان‌دهنده از غرق شدن شهروندان بي‌پناه در سيل قم

آیا خشکسالی در سال آبی پیش رو عقب‌نشینی می‌کند؟!

نتایج بررسی و تحلیل آخرین نقشه‌های مربوط به میزان ریزش‌های آسمانی کشور از آغاز مهر تا پایان اسفند ماه 1387 نشان می‌دهد که وضعیت بارندگی، نسبت به ماه گذشته و نیز میانگین دراز مدت 30 ساله بهبود یافته و وسعت رنگ قرمز (که نشان‌دهنده‌ی اوج بحران خشکسالی در کشور است)، به مراتب نسبت به ماه پیش از آن کاسته شده است. به نحوی که اینک می‌توان برای اولین بار در سال جاری لکه‌های پربارانی را در تبریز، ارومیه، لردگان، اقلید فارس و بیرجند (علاوه بر زاهدان و باهوکلات و یزد بیارجمند) ملاحظه کرد. همچنین در حالی که وضعیت بارندگی در نواحی شمالی استان‌های هرمزگان و بوشهر و نواحی جنوبی استان‌های کرمان و فارس اندکی بهبود یافته است، اما شرق استان هرمزگان بیشتر از ماه گذشته با فقر بارنگی مواجه شده، به نحوی که میزان نزولات این منطقه کمتر از 60 درصد میانگین 30 ساله‌ی آن بوده است. در حقیقت همچنان زیستمندان سواحل خلیج فارس به شدت از کمبود بارندگی در رنج هستند.همچنین وضعیت شهرستان ساوه در استان مرکزی نیز بسیار وخیم بوده و میزان بارندگی شش‌ماهه‌ی این شهرستان – که یکی از قطب‌های کشاورزی کشور محسوب می‌شود – کمتر از 60 درصد میانگین دراز مدت 30 ساله‌ی آن بوده است. رخداد نگران‌کننده‌ای که پس از سرمای بی‌سابقه‌ی سال گذشته و تخریب 100 درصد انارستان‌ها و باغ‌های زیتون ساوه، به نظر می‌رسد برای دومین سال پیاپی ادامه خواهد داشت.
با این وجود، آمارها نشان می‌دهد که ظاهراً میزان ریزش‌های آسمانی ایران در ماه اسفند توانسته باشد قدری از شدت خشکسالی بکاهد. روندی که با توجه به بارندگی‌های دهه‌ی نخست فروردین 1388 به نظر می‌رسد که ادامه خواهد داشت.

بارندگی اصفهان از مهر تا آخر اسفند 1387

بر روی نقشه ها کلیک کنید تا بزرگتر دیده شوند

در این میان، وضعیت استان اصفهان نیز بهبود یافته و دیگر هیچ نقطه‌ای از این استان با رنگ قرمز پررنگ علامت‌گذاری نشده است. هر چند همچنان، نواحی شمالی استان، به ویژه شهرستان‌های اردستان و کاشان از اقلیمی رؤیایی برخوردار بوده و میزان بارندگی آنها در شش‌ماه گذشته نسبت به میانگین 30 ساله در همین دوره‌ی مشابه، بیش از 60 درصد فزونی دارد.
بنابراین، شاید دل‌انگیزترین بیابان ایران را علاوه بر جازموریان، امسال بتوان در اردستان و کاشان و ریگ‌بلند و مرنجاب یافت و مورد بازدید قرار داد.
بار دیگر از دوست عزیزم، دکتر مرتضی خداقلی، از پژوهشگران سختکوش مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی استان اصفهان که به صورت مرتب و ماهانه این نقشه‌ها را در اختیار نگارنده قرار می‌دهند، قدردانی می‌کنم.