بایگانی دسته: محیط زیست
پژوهشی که قانون ایمنی زیستی را به چالش میکشد!
زمانی که علی لاریجانی در مقام رییس مجلس شورای اسلامی در 21 مرداد 1388، قانون جنجالی ایمنی زیستی جمهوری اسلامی ایران را سرانجام برای اجرا به رییس جمهور ابلاغ کرد؛ بسیاری از مخالفان این قانون همچنان ناباورانه و نگران به پیامدهای آن چشم دوخته بودند (حتی خبرگزاری محیط زیست ایران در آن زمان، این ماجرا را داغترین خبر محیط زیستی خود نامید و از یک افشاگری بزرگ خبر داد). در حقیقت، هر چند از بکارگیری محصولات تراریخته در دنیا که با دستکاری ژنتیکی ساخته میشوند) موسوم به Genetically modified Organism یا GMOs) حدود 15 سال میگذرد، اما منتقدین این روش بر این باورند که چنین زمان اندکی هرگز پاسخگوی بررسی دقیق آثار درازمدت این دستکاریها بر روی سلامت مصرفکنندگان و جهشهای ژنتیکی ناخواسته نیست.
اینک، امّا انتشار یک گزارش علمی توسط گروهی از دانشمندان فرانسوی در هفته گذشته، سبب شد تا بار دیگر مخالفتها نسبت به فراگیرترشدن استفاده از چنین روشهایی در جهان افزایش یابد. بر بنیاد آزمایشهای اخیر که نتایج آن روز چهارشنبه گذشته – 29 شهریور 1391 – در بسیاری از مجلات علمی، روزنامهها و خبرگزاریهای معتبر جهان منتشر شد، تأیید گردید که مصرف محصولات غذایی اصلاح شده از نظر ژنتیکی یا همان محصولات تراریخته، میتواند برای سلامتی انسانها خطرناک باشد. زیرا دانشمندان فرانسوی با تکیه بر یک سری آزمایشهای گسترده بر روی موشهای آزمایشگاهی، نشان دادند که مصرف تراریختهها به تولید تومور و خرابی دستگاههای داخلی بدن میانجامد.
به دنبال انتشار این گزارش، گروه پرشماری از فرانسویها و دیگر مردم ساکن در اروپا، در همان روز در مقابل پارلمان اروپا به تولید مواد غذایی تراریخته و شرکتهای وابسته به آن اعتراض کردند. نکتهای که حیرت نگارنده را از میزان نفوذ رسانههای گروهی در اروپا در بین مردم و درصد قابل توجه خوانندگان روزنامه برانگیخت! چرا که متأسفانه هرگز فکر نکنم با درج چنین خبری در همهی روزنامههای تهران هم، بتوان شاهد کوچکترین اعتراضی در همان روز و در مقابل صحن بهارستان یا سازمان حفاظت محیط زیست باشیم! کیست که نداند چرا اینگونه است؟
بگذریم …
آنچه که نگارنده در صدد هشدار آن است، یادآوری یک رخداد تاریخی مربوط به دهههای میانی قرن بیستم است؛ زمانی که توماس بورولوگ، معروف به پدر انقلاب سبز در کشاورزی، پیروزمندانه و سرخوشانه اعلام کرد با بکارگیری انواع مختلفی از مواد سمی و آفتکش (مانند د.د. ت) میتوان غذای کافی برای همهی مردم ساکن در کره زمین فراهم کرد و کابوس مالتوس را برای همیشه به خاطرهها سپرد. لیکن چند دهه بعد ثابت شد که مصرف د.د.ت و بسیاری از آن آفتکشها، بیشتر از آن که آینده زندگی در کره زمین را روشن کنند، تیره و تار میکنند. به نحوی که اینک سالهاست مصرف چنین سمومی در کشاورزی ممنوع شده و روشهایی چون بیخاکورزی توصیه میشود. در مورد محصولات تراریخته هم، شاهد شنیدن شعارها و جملاتی بسیار شبیه بورولوگ بودهایم؛ شرکتهای تولید کننده این محصولات مشکوک، با قاطعیت از کیفیت مطلوب محصولاتشان خبر داده و آن را یگانه راه مقابله با تهدیدات امنیت غذایی معرفی کردهاند؛ به نحوی که هماینک در ایالات متحده آمریکا بیش از 62 میلیون هکتار از اراضی به کشت چنین محصولاتی نظیر سويا ، ذرت ، پنبه ، كلزا و برنج اختصاص یافته است؛ رقمی که در آرژانتین به حدود 21 میلیون هکتار، برزیل 15 ميليون هكتار، هند 7 ميليون هكتار، كانادا 6 ميليون هكتار و چين 4 ميليون هكتار میرسد . محصولاتی که با افتخار از صفت مقاومت به علفكش در كنار صفت مقاومت به آفات در آنها یاد میشود و قرار بوده در ایران هم دست کم نیم میلیون هکتار از وسعت اراضی کشاورزی به تولید آنها اختصاص یابد.
گاه با خود میاندیشم: این همه سرعت برای افزایش شمار آدمها و فراهم کردن غذا به هر بهایی و با هر کیفیتی در کره زمین برای چیست؟ آیا بهتر نیست به جای تأمین غذا با چنین کیفیت تردیدآمیزی برای دهانهای پر شمار ِگرسنه، بکوشیم تا با کاهش نرخ زاد و ولد در کره زمین، زندگی با کیفیتتری را برای همگان تحقق بخشیم؟ آیا این به عدالت نزدیکتر نیست؟
تخریب شتابان پردیسهای تهران نشانه چیست؟!
تولیدکننده یا مصرف کننده؛ مقصر اصلی بدهکاری زمین!
چرا دراز شدن پاي يك پروانه مي تواند نگران كننده باشد؟
میگویند: دانشمندان ژاپنی ثابت کردهاند پاهای نوعی پروانه ساکن در زیستگاهی که هزاران کیلومتر با ایران فاصله دارد، دارد بزرگ و بزرگتر میشود!
میگویم: مهم نیست که چقدر با ایران فاصله دارد، مهم این است که نه فقط مردم ژاپن، که همه مردم جهان – از جمله ایرانیان – باید نگران درازتر شدن پای این پروانه باشند!
در یادداشت پیش رو که امروز در صفحه 13 روزنامه اعتماد هم منتشر شده است، به چرایی این نگرانی پرداختهام:
برخي مردم جهان – به ويژه ما ايراني ها – ممكن است به تدريج ماجراي سونامي اسفندماه 1389 و بروز فاجعه در نيروگاه داييچي- Dai-ichi – واقع در فوكوشيماي ژاپن را فراموش كنند: اما بيشك ژاپنيها نه تنها هرگز فراموش نخواهند كرد، بلكه ممكن است با وجود گذشت بيش از 500 روز از آن رويداد دلخراش، همچنان بر ابعاد نگرانيهاشان افزوده شود. به عنوان مثال، اخيراً دانشمندان ژاپني با قطعيت بروز يك جهش ژنتيكي را در نوعي پروانه محلي موسوم به Zizeeria maha به اثبات رساندهاند: جهشي كه البته ميتوانست زياد نگرانكننده نباشد، اگر روي پروانهاي شكل ميگرفت كه زيستگاهش در اطراف فوكوشيما نبود! ولي اينك، جهش يادشده به شدت بر ابعاد نگرانيها افزوده است: زيرا متخصصان ژاپني ميگويند آلودگيهاي حاصل از بروز آن فاجعه اتمي و نشت رادیواکتیو، سبب پيدايش ژنهاي معيوب شده و در نتيجه پروانههاي اين منطقه، پا ها و شاخكهاي درازتري پيدا كردهاند و شكل بالهاشان نيز به طرز غيرعادي تغيير يافته است. تأملبرانگيزتر آن كه در نسل اول اين پروانهها فقط آثار تغيير و جهش در حد 12 درصد ظاهر شده بود، اما اينك از مرز 52 درصد گذشته و همچنان در حال گسترش است.
چنين است كه دانشمندان ژاپني، شايد با وجود ميل اغلب دولتمردان محافظه كارشان كه ترجيح مي دهند وانمود كنند همه چيز آرام و ابعاد آن اتفاق ناخوشايند در داييچي كاملاتحت كنترل است: چاره يي نداشتند تا به وظيفه خود عمل كرده و نسبت به افزايش جهشهاي ژنتيكي در پروانههاي جمعآوري شده در اطراف منطقه فوكوشيما هشدار دهند: هشداري كه نه فقط مردم ژاپن بايد آن را جدي بگيرند، كه همهی مردم ساكن در همهی قارههاي جهان بايد به ابعاد آن بيانديشند و آن را جدي بگيرند.
وقتي چند سال پيش جانورشناسان آمريكايي دريافتند كه علت ضعيف شدن جدار بيروني تخمهاي پنگوئنها در جنوبگان و احتمال نابودي نسل اين حيوانات زيبا، ناشي از مصرف ددت توسط بشر در نيم قرن پيش است: يا وقتي كه ميشنويم پلاستيكهايي كه آدم ها در طول 50 سال اخير وارد محيط زيست كرده اند، اكنون به از بين بردن یا در معرض انقراض قرار گرفتن نسل 247 آبزي در اقيانوس آرام منجر شده است: حق داريم و بايد كه به ابعاد كشف اخير دانشمندان ژاپني بيش از پيش توجه كرده و نگران شويم! حق نداريم؟ چرا که اگر آثار نشت رادیواکتیو در فوکوشیما، توانسته منجر به بروز جهش ژنتیکی در نوعی پروانه شود، چه بسا که قادر باشد، جهشهای دیگری را بر روی آن گروه از آبزیان دریا، پرندگان، گیاهان و دیگر موجوداتی بوجود آورد که ممکن است باواسطه یا بیواسطه در زنجیره غذایی به انسان برسند و آنگاه این دیگر فقط مردمان ساکن در سرزمین کوچک ژاپن نیستند که از ابعاد این جهش ژنتیکی آسیب خواهند دید! نه؟
به یاد بیاوریم، یکی از بندهای بیانیه پایانی جنبش غیرمتعهد در تهران را که تمامی اعضا خواستار خاورمیانهای عاری از سلاحهای هستهای شدند و بیاد بیاوریم که دولت آلمان در پاسخ به درخواست مردمش تصمیم گرفته تا 9 نيروگاه اتمي خود را تا سال 2022 از مدار خارج کند .
خواستم بگویم که کاش در بیانیه تهران یک گام فراتر رفته و خواستار جهانی بدون جنگافزار یا نیروگاه اتمی میشدیم و هزینههای گزاف در این حوزه را به سوی استحصال کارآمدتر و ارزانتر انرژی خورشیدی و بادی هدایت میکردیم که بیشک جهانی امنتر با محیط زیستی سالمتر برای همه به ارمغان میآورد و این البته به عدالت نزدیکتر است! نیست؟
همبستگی جهانی در برابر سد ایلی سو در ترکیه
سد غولپیکر ایلی سو، یکی از 22 سد بزرگی است که ساخت آن در قالب پروژه بلندپروازانه ترکیه، موسوم به آناتولی از سال 2006 بر روی یکی از سرشاخههای اصلی رودخانه دجله کلید خورده است. حجم مخزن این سد 10.4 میلیارد متر مکعب است که بیش از دو برابر بزرگتر از بزرگترین سد کشور – کرخه – است. این سد، قرار بوده با هزینهای بالغ بر دو میلیارد یورو و مشارکت مهندسین مشاور سه کشور آلمان، سوئیس و اتریش تا سال 2015 به بهرهبرداری برسد. اما از سال 2009 و به دنبال اعتراضهای گسترده رهبران جوامع محلی منطقه حسن کیف و طرفداران محیط زیست در سه کشور آلمان، سوئیس و اتریش، با لکنتهای جدی در ادامه فعالیت خود روبرو شده است، چرا که به رغم سود سرشاری که از این پروژه به کشورهای یاد شده میرسید، آنها سرانجام به دلیل عدم التزام دولت ترکیه در رعایت ملاحظات محیط زیستی و میراث فرهنگی/ تاریخی منطقه، از این پروژه سودآور خارج شدند. دولت آلمان صراحتاً گفت: به این دلیل که ترکیه در پروژه سد ایلی سو تدابیر کافی برای حفظ حقوق محیط زیست و میراث فرهنگی مردم این کشور نیاندیشیده است، از این پروژه کنارهگیری میکند. در حقیقت به نوشته روزنامه فرانکفورت روند شاو، این نخستین باری است که آلمان به دلیل نقض قوانین مورد توافق بینالمللی در حوزه محیط زیست از یک پروژه عمرانی کنار میرود؛ تصمیمی که سبزها و تشکلهای مردمنهاد سه کشور آلمان، اتریش و سوییس از آن استقبال کردند. در این باره، وزیر کمکهای عمرانی آلمان نیز از توقف ساخت این سد که امکان به زیر آب رفتن 200 روستا و منطقه را فراهم میکند، استقبال کرد. اما وزیر محیط زیست ترکیه گفت: ترکیه از دانش فنی و پول کافی برای ساخت این سد برخوردار است و آن را خواهد ساخت. او با لحنی که حاکی از احساسات ناسیونالیستی بود، گفت: جمهوری ترکیه کشوری نیرومند است و میتواند حتی صدها سد مشابه این سد بسازد! به نظر شما این لحن آشنا نیست؟
به هر حال، هم اینک 32585 نفر از مخالفان احداث این سد، پای نامهای را خطاب به رهبران ترکیه، آلمان، سوئیس، اتریش و کمیته میراث جهانی یونسکو در پاریس امضا کردهاند که هدفش متوقف کردن ادامه ساخت این سازهی غولآسا برای همیشه است؛ چرا که ساخت سد ایلی سو به معنای به زیر آب رفتن تمدن 11 هزارساله حسن کیف و بی خانمان شدن دست کم 60 هزار انسان است؛ سرزمینی که به دلیل برخورداری از 200 کهنزادبوم تاریخی و تلفیقی از میراثهای فرهنگی/طبیعی از سال 1981 به عنوان منطقه حفاظت شده معرفی شده و افزون بر آن، پژوهشگران دانشگاه استانبول در بیانیهای رسمی آن را سزاوار الحاق به میراث فرهنگ جهانی معرفی کردهاند.
حسن کیف از دوران نوسنگی، باستان، و سده های میانه تا به امروز پیوسته سکونتگاه انسان بوده و نمونهای با ارزش جهانی از آمیختگی چشماندازهای طبیعی و میراثهای فرهنگی بشری است. به همین دلیل، این منطقه توانسته 9 معیار از ده مورد شاخصهای سایتهای میراث جهانی را برخوردار باشد؛ رتبهای که کمتر سایت ثبت شدهای در یونسکو هماکنون از آن بهرهمند است.
جالب این که رجب طيب اردوغان، نخست وزير تركيه، بدون توجه به مخالفت مردم و نخبگان جامعه ترکیه و جهان، در بیاناتی که بسیار شبیه به سخنان برخی از مدیران سدساز کشور خودمان بود، ساخت سد ايلیسو را بيانگر توجه دولت متبوعش به جنوب شرقی ترکیه دانسته و گفت: اين سد با بوجود آوردن 10 هزار فرصت شغلی و 1200 مگاوات برق و تأمین آب کشاورزی، منافع بسياری را برای ساكنان اين منطقه به همراه میآورد و حتا به رونق گردشگری در منطقه هم میانجامد.
در حالی که مخالفان اين پروژه میگويند: اين اقدام سبب ازبينرفتن کهنزادبومهایی چون قلعهی حسینکیف، کاخ بزرگ، مساجد، غارها و آرامگاههای باستانی منطقه شده و این خسارتها جبرانناپذیر است. از طرفی، مهمتر آن که نگهداشت چنین حجم عظیمی از آب، سبب میشود تا میانرودان (بینالنهرین) با چالشهایی جدیتر روبرو شده و بحران ریزگردها پس از سال 2015 در ابعادی وخیمتر، تمامی خاک ایران را متأثر سازد.
چنین است که همزمان با عزم دوباره دولت ترکیه برای پیگیری ساخت این سد مرگآور، نگارنده از مقامات وزارت خارجه ایران انتظار دارد تا دستکم همپای دولتهایی چون آلمان، سوئیس و اتریش رفتار کرده و مراتب ناخشنودی جدی خویش را از چنین اقدامی که بیشک دودش به چشم همهی مردم منطقه خواهد رفت، اعلام دارند. به ویژه که این اقدام، حق آبهی تالاب بینالمللی هورالعظیم در جنوب عراق و هم مرز با ایران را هم به مخاطره میاندازد و مراتب را از طریق دبیرخانه کنوانسیون جهانی رامسر هم میتوان پیگیری کرد.
پسین گفتار:
همانطور که در پتیشن مورد اشاره هم میبینید، 17415 نفر دیگر لازم است تا آن را امضاء کنند تا مسئولان یونسکو به عنوان یک دادخواست معتبر مردمی آن را در اسناد خویش مورد توجه جدی قرار داده و بدین ترتیب، فشار بینالمللی بیشتری به دولت ترکیه برای متوقف کردن ساخت این سد مرگ آور، وارد شود. بنابراین، خواهش میکنم که هم خود آن را امضا فرمایید و هم در اختیار دوستان و آشنایانتان قرار دهید تا امضاء کنند.
متشکرم.
وقتی نماد شعور در پای نماد شعار به مسلخ میرود!
هفتهی گذشته خبری بهتآور از بروجن، همهی بنیانهای فکری دوستداران و فعالان محیط زیست را به لرزه درآورد و مات کرد! خبر آن بود که حدود 50 الی 60 اصله درخت در فضای آموزشی یکی از مدارس قدیمی شهرستان بروجن واقع در استان چهارمحال و بختیاری قطع شده است؛ آن هم نه به دستور شهرداری یا وزارت مسکن و راهسازی یا هر ارگان توسعهساز دیگر، که به دستور مدیر مدرسه و موافقت مدیران ارشد اداره کل آموزش و پرورش بروجن، این اقدام بهتآور صورت گرفته است.
آنچه که در مواجهه با این رخداد، بسیار غمانگیز و ناامیدکننده مینماید، آن است که فرمان قطع درختان از سوی افرادی صادر شده که انتظار میرود یا میرفت یکی از اصلیترین وظایفشان آن باشد که بتوانند به موجزترین، جذابترین و کاراترین شکل ممکن، فرزندان امروز و مدیران فردای این مملکت را با حرمت طبیعت، حفظ درختان و پاسداری از محیط زیست آشنا کنند و ایشان را به مدافعینی بالقوه از اصل پنجاه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بدل سازند. امّا نه تنها این کار را انجام ندادند، بلکه به بهانهای مضحک و شرمآور چون، افزایش دید بینندگان برای تماشای شعارهای نوشته شده بر دیوار مدرسه، همهی درختانی که از حدود 20 سال گذشته تا امروز و به دست دانشآموزان همان مدرسه کاشته شده بود را کفبر کردند!
و لابد یکی از آن شعارهایی هم که میخواهند روی دیوار مدرسه بنویسند، سخن پیامبر بزرگ اسلام (ص) است که میفرمایند: «در نزد من، شکستن شاخه یک درخت، همچون شکستن بال فرشتگان است.»
توجه کنید که این قتل عام سبزینه در استانی شکل گرفته که چندسالی است به شدت با تبعات نفسگیر خشکسالی دست به گریبان است و نگارنده به گوش خود در همین خرداد ماه گذشته از زبان فرماندار محترم بروجن – آقای فتاح کرمی – در نخستین همایش مهار بیابانزایی در بام ایران شنید که خطاب به حاضران، اینگونه خوشامدگویی کرد: به شهر بیابانی بروجن خوش آمدید!
اما انگار زنهار نهفته در این پیام فرماندار، حتا نتوانسته تا چند قدمی ساختمان فرمانداری نفوذ کند و از دیوار اداره آموزش و پرورش بروجن عبور کرده و خود را به دفتر ریاست برساند!
با این وجود و به رغم این رخداد تلخ، آنچه که در پس این ماجرا همچنان امیدبخش مینماید، واکنش قاطعانه، دلسوزانه و کمسابقهی اغلب مدیران محلی، استانی، نمایندگان مجلس شورای اسلامی و حتا آموزگاران و دانشآموزان همان نهاد آموزشی بوده است که به شدت نسبت به آن واکنش نشان داده و اعلام انزجار کردهاند؛ واکنشی که با پوشش رسانهای نسبتاً قابل توجهی که صورت گرفته، این امیدواری را میآفریند تا دیگر مدیران طبیعتستیز و درختانداز متوجه هزینه گزافی که باید بابت چنین دستوراتی بپردازند، بشوند. بیشک کمینهی انتظار از وزیر آموزش و پرورش آن است تا هر چه سریعتر دستور عزل شخص یا اشخاصی که چنین فرمان نابخردانهای را صادر کردند، بدهد تا فرزندان این آب وخاک دریابند در سرزمینی زیست میکنند که حرمت یک درخت هرگز پایمال نمیشود و شعار نهفته در پنجاهمین اصل از میثاقنامهی ملّیمان به شعور رسیده است؛ در سرزمینی که دیگر هرگز شاهد به مسلخ رفتن نماد شعور (ملاحظات محیط زیستی) در پای نماد شعار نخواهیم بود.
انشاالله.
ارزشمندترین پردیس ایران در آستانهی فراموشی!
باغ گیاهشناسی ملّی ایران 145 هکتار وسعت دارد ؛ یعنی از بزرگترین و مشهورترین باغ گیاهشناسی جهان در انگلستان موسوم به کیو – Kew – بیست و چهار هکتار بزرگتر است. این مجموعه نفیس ژنتیکی در دامنه جنوبي رشته كوه البرز مرکزي، واقع در شمال باختری تهران (محدوده شهرداري منطقه 22) مستقر شده و برخی از قدیمیترین گونههای درختی کاشته شده در آن، قدمتی نزدیک به نیم قرن دارند. افزون بر آن، تاکنون متجاوز از 25 مجموعه گياهي با تنوعي بيش از 4 هزار گونه از رويشگاههاي اصلی کشور و نیز تعدادي از رويشگاههاي شاخص در ساير اقاليم حياتي دنيا به همراه مجموعههاي متنوعي از پردیسهای موضوعی، دریاچهها، رودخانهها، تالابها و آبشارهای زیبا را درخود جاي داده است. همچنین، نخستین، بزرگترین و مهمترین فضای گلخانهای گرمسیری را برای رویش گیاهان مانگرو ایجاد کرده است. در حقیقت، این پردیس زیبا، بی شک یکی از شناسههای وقار سامانهی پژوهشی کشور در حوزه منابع طبیعی به شمار میآید؛ مجموعهای که حدود 300 پژوهشگر را در گرایشهای مختلف مرتبط با دانش منابع طبیعی و محیط زیست گردهم آورده و نهاد متولی تحقیقات در حوزه منابع طبیعی کشور را هویتی بایسته بخشیده است؛ نهادی که میکوشد تا از این موزه زنده و بیبدیل طبیعت ایران، پاسداری سزاوارانهای به عمل آورده و در عین حال، دانشجویان و علاقهمندان به این موضوع را هرچه بیشتر و ملموستر با مزیتهای گیاهی کشور آشنا سازد. در زیبایی این پردیس پرافتخار ملّی، همان بس که بدانیم، علاوه بر گیاهشناسان مشهور جهان، بسیاری از هیأتهای عالیرتبه دیپلماتیکی که وارد تهران میشوند، برنامه بازدید از باغ گیاهشناسی ملّی ایران را به عنوان یکی از جذابیتهای پایتخت ایران، در سفرشان لحاظ شده میبینند.
این ها را گفتم، تا یادآوری کنم اینک ادامه حیات این پردیس پرشکوه به دلیل کاهش فاحش اعتبارات تخصیصی به آن، با لکنتی بیسابقه مواجهه شده است به نحوی که بیم آن میرود بخشی از مجموعههای گیاهی باغ به دلیل کمبود آب، خشک شده یا با تنشهای جدی روبرو شوند. این در حالی است که همتای بریتانیایی این باغ، سالانه با پذیرایی از 2 میلیون بازدیدکننده، نهتنها همهی هزینههای مراقبت و نگهداری خویش را تأمین میسازد، بلکه از درآمدی نجومی هم برخوردار است که به عنوان پشتوانه در پژوهشهای مرتبط به کار گرفته میشود؛ امّا متأسفانه شمار بازدیدکنندگان از باغ گیاهشناسی ملّی ایران، در بهترین حالت، هرگز به یکصدهزار نفر در سال هم نمیرسد! چرا؟
و چرا در سیاههی ده باغ گیاهشناسی بزرگ جهان، همچنان نامی از باغ گیاهشناسی ایران نیست؟ آیا یکی از دلایل این نادیده انگاشتن و فراموشی جهانی، آن نیست که از همهی بضاعتهای خود برای معرفی و تجهیز کامل این بزرگترین باغ گیاهشناسی جهان استفاده نکردهایم؟
امیدوارم مسئولین محترم در وزارت جهاد کشاورزی، معاونت فناوری ریاست جمهور، نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی، سازمان حفاظت محیط زیست، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و هر فرد حقیقی یا حقوقی علاقهمندی که صدای مظلومیت این پردیس زیبا را میشنود، اجازه ندهد تا این سرمایهی ناهمتای ملّی ایران، اینگونه مظلومانه، قربانی مصلحتسنجیها و اولویتبندیهای اقتصادی و بودجهریزی در نظامی شود که آشکارا با مبانی حسابداری سبز و اقتصاد بومشناختی (اکولوژیک) فاصلهای معنادار دارد.
دورنمایی گوارا برای یک رخداد ناگوار!
اخیراً و همزمان با کاهش محسوس اندوختههای آب شیرین در دسترس کره زمین، ستادههای حاصل از پژوهشی منتشر شده که توسط دانشمندان شاغل در یک پژوهشکدهی بینالمللی منابع آب در شهر استکهلم (SIWI) سامان گرفته است ؛ پژوهشی که هشدار میدهد: اگر روند مصرف مواد غذايی به شکلی که اینک در اغلب کشورهای موسوم به شمال شاهد آن هستيم، ادامه پيدا کند، دورنمای هراسآوری برای تأمین آب کافی به منظور تولید مواد غذایی انتظارمان را میکشد. کافی است بدانیم که برای تولید یک کیلو گوشت گاو، پانزده هزار و پانصد لیتر آب مورد نیاز است؛ گوشتی که مصرف کننده اصلی آن در شمال زندگی میکند؛ در حالی که هر شهروند کشور هندوستان، تمامی نیازهای روزانهاش به آب را با 20 لیتر به سرمیآورد! به دیگر سخن، آبی که برای تولید یک کیلو گوشت قرمز در دامداریهای صنعتی به مصرف میرسد، معادل نیاز روزانهی بیش از 760 هندی است؛ از همین رو، تهدیدی که اندوختههای آب شیرین جهان از سوی 300 میلیون آمریکایی با آن روبرو هستند، بیش از دو برابر خطرناکتر از تهدیدی است که یک میلیارد و دویست میلیون هندی ممکن است بوجود آورند!
چنین است که دانشمندان سوئدی اینک هشدار میدهند: دوام چنین رویهای دیگر امکانپذیر نیست و ممکن است سبب شود، وقتی که جمعیت جهان در سال 2050 به 9 میلیارد نفر میرسد، ميزان پروتئين حيوانی در رژيم غذايی مردم از 20 درصد کنونی به ۵ درصد کاهش یابد.
این گزارش میافزاید: از آنجا که به طور متوسط توليد مواد غذايی حيوانی به نسبت همتایان گیاهیاش – دست کم – ۱۰ برابر آب بيشتر طلب میکند؛ مردم چارهای نخواهند داشت تا برای تطبیق با شرایط جدید، سهم تولیدات گیاهی را در سبد روزانه غذایی خود افزایش دهند. به ویژه اگر بدانیم، هم اینک حدود يک سوم از تمام اراضی قابل کشت در سطح جهان برای توليد خوراک دام مورد استفاده قرار میگيرد که با تغییر ذائقه، میتوان اراضی پهناوری را به منظور کشت محصولات راهبردیتری چون گندم و جو و دیگر حبوبات و سبزیجات اختصاص داد؛ راهکاری که هم به آب کمتری نیاز دارد، هم آلودگی محیط زیستی کمتری ایجاد میکند و هم بیشک، هزینههای درمانی گزاف ناشی از مصرف فرآوردههای گوشتی را کاهش میدهد.
نقشه جهانی تنش آبی در سال 2012
امّا نکتهای که این پژوهشگران در گزارش خود به نظر میرسد که از قلم انداخته باشند، یک مزیت دیگر و گوارا از این رخداد ناگوار، یعنی کمبود منابع آب شیرین است! چرا که اگر این کمبود سبب شود تا مردم بیشتری به سمت گیاهخواری میل پیدا کنند، در حقیقت یکی از عوامل اصلی انتشار گازهای گلخانهای (گاز متان) که حاصل فعالیت دامداریهاست، کاهش یافته و افزون بر تعدیل روند تغییر اقلیم، نرخ برهنگی سرزمین ناشی از حضور چند برابر ظرفیت دام در عرصههای مرتعی نیز کاهش خواهد یافت؛ رخدادی که در صورت وقوع، هم به کاهش میزان فرسایش خاک منجر میشود و هم یکی از عوامل بالقوهی افزایش ریزگردها را تعدیل میبخشد.
بنابراین، همانگونه که افزایش ناگهانی قیمت سوختهای فسیلی در طول یک دههی اخیر، سبب شد تا نرخ سرمایهگذاری در صنعت استحصال انرژیهای نو به طرزی معنیدار افزایش یابد و بدین ترتیب، یک تهدید جای خود را به یک فرصت برای احیای توان زیستپالایی کره زمین داد؛ اینک نیز به نظر میرسد، حاصل کمبود منابع آب شیرین و بازخوردهای ناشی از آن، در نهایت به نفع ماندگاری باکیفیتتر حیات در جهان خاکی تمام شود.
نقشه تنش آبی در خاورمیانه و موقعیت هشداردهنده ما
انعکاس این یادداشت در:
جنبش عدم تعهد و پیدایش قاره هفتم
تا اینجای کار، باید شانزدهمین اجلاس غیرمتعهدها در تهران را، محیط زیستیترین اجلاس برگزارشده در طول بیش از نیم قرن گذشته دانست؛ چرا که از بین یازده بند پایانی بیانیه سران که شب گذشته منتشر شد، گرایههای محیط زیستی به صورت مستقیم در بند نخست و هفتم آن آمده است و در چند بند دیگر هم به صورت غیر مستقیم، برخی از ملاحظات محیط زیستی و امنیت غذایی مورد اشاره قرار گرفته است. افزون برآن، دست کم 33 بند از سند 700 بندی اجلاس تهران مربوط به محیط زیست است؛ رخدادی که تاکنون نظیر نداشته است و این امید را میتواند بوجود آورد تا با بهرهگیری از ظرفیتهای این جنبش، محیط زیست از جایگاهی شایستهتر در همگرایی کشورهای عضو بهرهمند شود. به ویژه آن که جمهوری اسلامی ایران، از امروز به مدت سه سال، عهدهدار ریاست بر نهادی است که پس از سازمان ملل متحد، بزرگترین همگرایی دیپلماتیک جهان محسوب میشود. و همان طور که اشاره شد تا پیش از اجلاس شانزدهم، این همگرایی بزرگ و مهم که با نام جنبش عدم تعهد از آن یاد شده و قدمتی بیش از نیم قرن دارد، تاکنون آن گونه که بایسته و سزاوار بوده، نتوانسته یکی از مهمترین اهرمهای همگرایی و نفوذپذیریاش، یعنی طرح خواهشها و ملاحظات محیط زیستی 120 کشور عضو در مجامع بینالمللی و مرتبط را بکار گیرد. این در حالی است که مجموع سرمایههای طبیعی، اندوختههای ژنتیکی، زیگونگی حیات، رویشگاههای جنگلی، تالابهای ارزشمند کره زمین و ذخایر فسیلی که در این کشورها وجود دارد، خیلی بیشتر از سهم دوسومی شمار آنها به نسبت دیگر دولتهای عضو سازمان ملل متحد است. اما هرگز از این قدرت و ثروت برای پیشبرد قوانین و طرحهای محیط زیستی مشترک به ویژه پیمان کیوتو استفاده نشده است.
اینک اما کره زمین با یکی از مرگبارترین تهدیدهای خود، یعنی انباشت زبالههای پلاستیکی در بخشی از اقیانوس آرام (واقع در سواحل باختری ایالت متحده آمریکا و کانادا) مواجه شده است؛ منطقهای که تازهترین برآوردها، وسعت آن را از سه و نیم میلیون کیلومتر مربع (یعنی بیش از دو برابر وسعت خاک ایران) هم بیشتر اندازهگیری کرده و تاکنون سبب انقراض بیش از 240 گونه از موجودات آبزی و پرندگان کنارآبزی شده است.
پرسش اصلی این است که چرا موجودیت این پهنه آلوده و خطرناک که به آن قاره هفتم یا قاره کثیف میگویند، تا این حد دیر (سال 1997) کشف شد (آن هم با وجود این همه سازهها و ابزار فرامدرن ماهوارهای و جاسوسی و سنجش از دور) و چرا به رقم آن که 15 سال از کشف رسمی این کثیفترین نقطه کره زمین میگذرد، دولتهای ثروتمند شمال که خود، بیشترین نقش را در تولید و انتشار این زبالهها داشتهاند، عملاً کار چندانی برای از میان بردن یا دست کم مهار گسترش این غده سرطانی نکردهاند؟ به نحوی که بررسیهای جدید نشان میدهد در صورت ادامه روند کنونی، سالانه ممکن است تا 10 درصد به وسعت این قارهی مرگ آور افزوده شود.
چنین است که به نظر میرسد یکی از مهمترین و کارآمدترین اهرمهای فشار در این حوزه برای واداشتن ایالات متحده آمریکا و متحدانش در ایفای نقش بازدارندگی خود در مقابله جدی و مؤثر با گسترش شتابناک این قاره، مواضع منسجم و هماهنگ 120 کشور عضو جنبش عدم تعهد به رهبری ایران است؛ فرصتی که اگر به درستی مورد استفاده قرار گیرد، هم به عاملی مهم در تقویت همگرایی این 120 کشور تبدیل میشود و هم به ترسیم نظامی عادلانهتر و مشارکتپذیرتر برای مدیریت جهان در سایه صلح مشترک کمک میکند.
باشد که اینبار ورود “محیط زیست” به صحنهی اولویتهای راهبردی جنبش عدم تعهد، بتواند تفاوتهای پیچیده و متعدد فرهنگی، نژادی، ایدئولوژیک و زبانی موجود در بین این 120 کشور را کاهش داده و به ایجاد یک خاکریز مشترک کمک کند.
تعهد جنبش عدم تعهد به محیط زیست!
تا این لحظه، 120 کشور به عضویت در جنبش عدم تعهد، تعهد دادهاند؛ گمان نبرم پیمان منطقهای یا بینالمللی دیگری را بتوان سراغ گرفت که شمار اعضایش به عدد 120 برسد؛ آن هم پیمانی که عملاً کشوری از آمریکای شمالی، اقیانوسیه و اروپا (به جز بلاروس) داوطلب عضویت در آن نشده باشد. بنابراین، میتوان جنبش عدم تعهد را به نحوی، جنبش جنوب در برابر شمال هم ترجمه کرد؛ شمالی که همواره از جنوب میخواهد تا ملاحظات محیط زیستی را در چیدمان توسعهاش لحاظ کرده؛ به پاکتراشی جنگلها پایان داده و انتشار گازهای گلخانهای را به کمینه رساند، بدون آن که به یاد آورد که سهم او – شمال – در تخریب و تاراج اندوختهها و منابع طبیعی کره زمین در طول یکصد سال اخیر، هرگز قابل مقایسه با آنچه که اینک در جنوب به یغما میرود، نبوده و نیست و حتا امروز هم، در انتشار گازهای گلخانهای و بسیاری از مؤلفههای مخرب دیگر، سهم آن یک سوم از کشورهای عضو سازمان ملل متحد که تعهدی به عدم تعهد ندارند، کماکان بیشتر از دو سوم کشورهای عضو سازمان ملل متحد است که در عدم تعهد هم عضویت دارند.
واقعیت پیش گفته، همزمان با اجلاس سران غیر متعهد در تهران، میتواند یک فرصت استثنایی را برای جمهوری اسلامی ایران به عنوان رییس جدید جنبش بوجود آورد تا با تکیه بر ملاحظات محیط زیستی مشترک، یکی از پاشنههای آشیل این جنبش را کمرنگتر سازد. آن پاشنه آشیل این است که وجود گروهبندیهای داخلی، مانند اتحادیه عرب، آفریقای سیاه، سازمان کنفرانس اسلامی، سازمان وحدت آفریقا و نظایر آن سبب شده تا در مواجهه با بسیاری از رخدادهای جهانی مهم، این جنبش در اتخاذ یک موضع یکدست، قاطعانه و هماهنگ عاجز بماند. این درحالی است که پررنگکردن جستارهای محیط زیستی، نهتنها میتواند ردپای بومشناختی این کشورها را در کرهزمین تعدیل بخشد، بلکه بر زمینههای تفاهم و همگرایی بیشتر کشورهای عضو و ایستادگیشان در برابر شمال هم میافزاید.
چنین است که مسایلی مانند نظام مدیریت به هم پیوسته اندوختههای آب شیرین جهان (اهرم بازدارنده جنگ آب)، استحصال انرژیهای نو، تغییر بنیادی در ارزشهای رژیمهای غذایی مبتنی بر پروتئین حیوانی، کاهش انتشار گازهای گلخانهای، پیدایش قاره هفتم (قاره کثیف) و حراست از زیگونگی حیات گیاهی و جانوری میتواند در دستور کار این کشورها قرار گیرد. یادمان باشد که هیچ کشوری در دنیا به اندازه هفت کشور آمریکا، بریتانیا، اسپانیا، فرانسه، آلمان، ژاپن و دانمارک در تاراج اندوختههای ژنتیکی جهان و کاهش تنوع زیستی محیطهای آبی و خشکی کره زمین در طول یکصد سال اخیر نقش نداشته است؛ وگرنه نباید مجموع گونههای اندمیک گیاهی ایران – کشوری که بر روی کمربند خشک جهان استقرار یافته است – با 1728 گونه، تقریباً برابر با کل گونههای اندمیک قاره اروپا موسوم به قاره سبز باشد.
امید است تا در کنفرانس تهران، یک عامل مهم و مشترک بر علاقهمندی و همگرایی کشورهای عضو افزوده شود؛ عاملی که اگر به درستی مورد عنایت قرار گیرد، نه فقط مردم کشورهای عضو که مردم همهی کشورهای ساکن در همهی قارههای زمین به احترام عزم و اراده مسئولیتپذیر این جنبش در حفظ محیط زیست این یگانه کرهی مسکون در کهکشان راه شیری، کلاه از سربرمیدارند.
به راستی شما فکر میکنید: اگر 120 کشور عضو جنبش عدم تعهد نسبت به اجرای پیمان کیوتو، متعهدانه و منسجم عمل میکردند، قدرتهای بزرگ میتوانستند اینگونه مفاد آن را به سخره بگیرند؟ و آیا میاندیشید که اگر تمامی این 120 کشور، یکصدا خواهان خاورمیانهای عاری از سلاحهای هستهای میشدند، اسرائیل میتوانست همچنان با دارابودن حدود هشتاد کلاهک هستهای تمام معاهدات بینالمللی را به سخره بگیرد؟
محیط زیست کرهی زمین، زمانی نفس میکشد که تهدیدی به نام بمب اتمی موجودیت آن را نشانه نرفته باشد؛ امید است که این جنبش به رهبری وطنی که دوستش داریم – ایران عزیزمان – بتواند در راستای تحقق عملی این آرمان، گامهایی بلند بردارد و بدین ترتیب بر همگرایی اعضایش هم بیافزاید.
انعکاس در:
– تارنمای انجمن اعضای هیأت علمی مؤسسه تحقیقات جنگلها و مراتع
چالش زلزله در اهر را به فرصت بدل سازیم!
یکی از مصیبتبارترین نشانزدهای هر زلزله، پس از تحمل تنشهای روحی، روانی و اجتماعی حاصل از درگذشت دسته جمعی اهالی یک سرزمین، بیشک ویرانی زادبوم، سکونتگاهها و اغلب شناسههای اصیل و بومی زیست در آن قلمرو مسکونی است؛ مؤلفهای که سبب میشود تا تداوم حیاتی باکیفیت برای بازماندگان را در محل دشوار سازد. به عنوان مثال در زلزله مرگبار رودبار و منجیل، بیش از 200 هزار باب منزل مسکونی کاملاً از میان رفت؛ منازلی که اغلب آنها از هویتی فرهنگی و بومی – دست کم – برای ساکنان و بازماندگانش برخوردار بودند. در زلزله اخیر در آذربایجان شرقی هم، آمارهای اولیه حکایت از تخریب حدود 12 هزار واحد مسکونی در متجاوز از 300 روستا دارد که با توجه به قدرت زلزله (6.2 ریشتر) حکایت از نادیدهانگاشتن بسیاری از ملاحظات مربوط به مقاومسازی منازل و سازههای ساختمانی دارد. به همین دلیل و با توجه به درپیش بودن فصل سرما در آن منطقه از کشور، به نظر میرسد شتاب ساختمان سازی در منطقهی عمومی شهرستان اهر، چنان افزایش یافته است که بیم آن میرود تمامی شاخصهای مربوط به هویت فرهنگی و چشمانداز زیبا و اصیل روستاهای منطقه، قربانی این تعجیل در مقاومسازی شود؛ نکتهای که بیشک سبب خواهد شد تا بازماندگان آن فاجعه، همواره حسرت روزهای گذشته را بخورند و سلامت روانیشان آسیبی جدیتر بیند. به عنوان مثال، تجربه ساخت سکونتگاههای جدید و مقاوم به زلزله در اغلب روستاهای توابع شهرستان طبس، مانند روستای اصفهک – که نگارنده از نزدیک شاهد آن بوده است – نشان میدهد که متأسفانه بیشتر معیارهای بومیسازی و ساختارهای زیباشناسانه در ساخت روستای جدید در نظر گرفته نشد، به نحوی که کماکان بخش قدیمی و ویران شده روستا، از جذابیت و اصالت بیشتری برای مردم و گردشگران برخوردار است. این درحالی است که با توجه به شمار قابل توجه معماران تحصیلکرده و متخصص و نیز دانش و نیروی کارآزموده موجود در کشور، به راحتی میتوان هم نسبت به بازسازی مستحکم این منازل روستایی اقدام کرد و هم بازسازی را به نحوی سامان داد تا بافت سنتی و اصیل منطقه از میان نرود و هم تمهیدات محیط زیستی و کاهش هدررفت انرژی در آنها لحاظ شود.
کافی است بدانیم بر بنیاد آمارهای رسمی، وضعیت هدررفت انرژی در اغلب ساختمانهای نوساز ساخته شده در کشور به هیچ وجه راضی کننده نیست، به نحوی که چندی پیش اعلام شد: «مصرف انرژی در ساختمانهای ایران شش برابر منازل مشابه در اروپاست . واقعیتی که سبب شده تنها ۲۴ کشور در جهان یافت شوند که بیش از ایران برق مصرف میکنند.» در حقیقت، به گفته رییس انجمن بهینهسازی مصرف انرژی کشور: « هر واحد مسکونی در طول یک سال به طور متوسط یک تا یک و نیم میلیون تومان هدررفت انرژی دارد که با توجه به ۱۷ میلیون واحد مسکونی موجود در کشور حدود ۱۷ تا ۲۰ میلیارد دلار هدررفت انرژی در واحدهای مسکونی داریم.»
بنابراین، اینک بهترین فرصت برای برنامهریزان و کلاننگران استان آذربایجان شرقی پیش آمده تا از رخداد تلخ زلزله در 300 روستای شهرستان اهر و چندین شهر و شهرک آسیب دیده در منطقه استفاده کرده و طرحی نو با سه ویژگی ممتاز برای ساماندهی مجدد این سکونتگاهها دراندازند؛ طرحی که حاصل آن، هم سازههایی مقاوم به زلزله را به ارمغان آورد، هم زیستن در آن سازهها را دلپذیر سازد و هم ملاحظات محیط زیستی در آنها رعایت شود. طرحی که بی شک، اگر به درستی اجرا گردد، میتواند به الگویی موفق برای دیگر مناطق کشور بدل گردد که البته میدانیم اغلب این مناطق هم در کمربند زلزله کره زمین قرار دارند.