بایگانی دسته: محیط زیست

از کدام گاوخونی سخن می‌گوییم؟!

     هفته‌ی گذشته در خبرها آمده بود که معاون محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست کشور – اصغر محمّدی فاضل – هشدار داده‌اند که در صورت ادامه روند کنونی، نابودی تالاب گاوخونی حتمی است. خبری که شگفتی بسیاری از فعالان و کارشناسان این حوزه را برانگیخت! نه به این دلیل که تالاب گاوخونی یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌های حفظ پایداری بوم‌شناختی در ایران مرکزی است؛ و نه به آن دلیل که متراکم‌ترین و متنوع‌ترین غلظت زیگونگی حیات در مناطق بیابانی کشور مدیون حضور گاوخونی بوده است؛ و نیز نه به آن دلیل که علت تداوم معیشت مردم در خاور استان اصفهان و سکونتگاه باستانی و مهم ورزنه، وجود گاوخونی بوده است و حتا نه به آن دلیل که چگونه است، تالابی به این مهمی که در کنوانسیون بین‌المللی رامسر هم به عنوان یکی از 24 تالاب اصلی کشور ثبت جهانی شده است، بدون آن که به سیاهه‌ی مونترو (فهرست تالاب‌های در معرض خطر) وارد شود، به یکباره خبر از نابودی کاملش منتشر می‌شود!! پس مراجع نظارتی در آن کنوانسیون معتبر بین‌المللی کجا هستند؟

    بله، هر چند که تمامی 4 مورد یادشده فوق، دریافت‌هایی بسیار مهم هستند، اما نگارنده بر این باور است که خبر دکتر فاضل، از جنبه‌ی دیگری حایز شگفتی بیشتر در محافل تخصصی این حوزه را فراهم آورد و آن جنبه این است که اینک همه در مواجهه با این خبر می‌پرسند: مگر تالاب گاوخونی‌ای هم هنوز در کشور وجود داشته که اینک نگران نابودی کامل آن باشیم؟

    مگر یادمان رفت، در بیست و پنجمین روز از اردیبهشت سال 1390، مسعود باقرزاده کریمی، مشهورترین کارشناس حوزه تالاب که از قضا مشاور عالی معاون محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست کشور هم هست، در گفتگو با رسانه‌ها صراحتاً اعتراف کرد که “گاوخونی خشک شد و برنامه‌ای هم برای نجات آن وجود ندارد !”

    و مگر در سال‌های 1387 تا 90 هم همین خبر هر ساله توسط مراجع رسمی و رسانه‌ها و دوستداران رسمی به اشکال مختلف اعلام نمی‌شد؟

    حقیقت این است که این میت، مدت‌هاست که مرده است و دیگر لازم نیست هر سال دوباره برایش مجلس ختم و شب سوم و هفتم و چهلم بگیریم. همان برپاداشتن سالگردی آبرومندانه کافی است! نیست؟

     و در این مراسم سوگواری سالانه بیاییم از دلیل یا دلایل مرگ این نگین فیروزه‌ای بی‌بدیل مرکز ایران سخن بگوییم. این که چرا سال‌ها در برابر دزدی آشکار حق آبه‌ی گاوخونی سکوت کردیم؟ چرا آن هنگام که مجوز احداث تونل‌های شماره یک و دو و سه کوهرنگ را صادر کرده و عملاً حجم سالانه‌ی ‌آورد زاینده رود را به حدود دوبرابر افزایش دادیم، کسی نگفت که باید بخشی از این آب بادآورده! به گاوخونی اختصاص یابد؟ اصلاً چرا آن زمان که آورد زاینده‌رود فقط 800 میلیون متر مکعب در سال بود، روزگار گاوخونی بهتر از امروزی است که آوردش به حدود یک و نیم میلیارد مترمکعب رسیده است؟ چرا با افتخار سخن از افزایش تولید کشاورزی و اشتغال‌زایی در بخش صنعت کرده و اعلام داشتیم که اصفهان آبروداری کرده و یکی از مهاجرپذیرترین استان‌های کشور در طول چند دهه‌ی اخیر بوده است؛ امّا نگفتیم که این همه افتخار و آبرو به بهای چه بی‌آبرویی‌ بزرگتری بدست آمده است؟

    حال اگر شرق اصفهان شاهد پیدایش یک کانون جدید فرسایش بادی به مساحتی حدود تهران بزرگ شده است؛ اگر ظرفیت گرمایی ویژه منطقه کاهش یافته و تفاوت دمای شب و روز آشکارا چنان افزایش یافته که نیازهای آبی بسیاری از گونه‌های گیاهی و جانوری بومی منطقه هم افزایش یافته است و اگر موجی بزرگ از مهاجرت‌های انسانی از خاور به سمت مرکز اصفهان رخداده است؛ این باید درس عبرتی بزرگ برای همه‌ی ما باشد تا اجازه ندهیم به بهانه‌ی تأمین نیازهای کوتاه مدت اقتصادی، یک سرزمین دچار ورشکستگی بوم‌شناختی (اکولوژیکی) شود. زیرا اگر هر نوع ورشکستگی را بتوان جبران کرد، بی‌شک ترمیم ورشکستگی بوم‌شناختی در انتهای آن سیاهه‌ی قابل ترمیم‌ها قرار دارد.

    آری … گاوخونی رفت و مرد از بس که ندیدیمش و یادمان رفت که وقتی رفت، مرگ به دیار زنده رود سلام داد! نداد؟

انعکاس در:

خبر آنلاین

پارسیس پرس

آخرین اخبار روز

مرکز خبر و اطلاعات ایرانیان

تبییان نیوز

پیام بحران خشکسالی در آمریکا برای ما در ایران!

     تازه‌ترین نقشه‌های وضعیت خشکسالی در ایالات متحده آمریکا که توسط مرکز پایش خشکسالی آن کشور – US Drought Monitor – در بیست و یکم اوت (31 مرداد) 2012 منتشر شده است، نشان می‌دهد که ممکن است شدت رخداد خشکسالی، چنان شتاب گرفته و کارمایه‌های تولیدی آن کشور در بخش کشاورزی را به نحوی متأثر کند که ابعاد فاجعه و خسارت به مراتب بزرگ‌تر از خشکسالی مشهور و 4 ساله آمریکا در آغازین سال‌های شروع هزاره‌ی سوم – بین سال‌های 2000 تا 2004 – شود. وضعیت به گونه‌ای است که فقط چیزی در حدود 10 درصد از خاک ایالات متحده آمریکا در سال 2012 از ریزش‌های آسمانی نسبتاً مطلوبی برخوردار بوده و از اثرات خشکسالی متأثر نشده ‌است. حتا در ایالت همواره پرآب شمالی، یعنی آلاسکا هم، آثار خشکسالی بر منابع آب و خاک یک سوم از این سرزمین پهناور اثر گذاشته است. بدترین وضعیت را البته در این میان، ایالت‌های مرکزی و شرقی آمریکا، به ویژه ایلینویز، آیووا، میسوری، ایندیانا، آرکانزاس، کانزاس و نبراسکا دارند که حدود 50 تا 90 درصد از وسعت‌شان، دچار شدیدترین نوع خشکسالی شده و میزان ریزش‌های آسمانی‌شان به نسبت میانگین دراز مدت منطقه، تا 80 درصد کاهش یافته است؛ رخدادی که کاهش معنی‌دار محصولات زراعی و متعاقب آن، افزایش قیمت جهانی این اقلام زراعی، به ویژه ذرت و گندم را در پی داشته است.

    حتا به منظور صرفه‌جویی بیشتر و مقابله با کمبود شدید منابع آب، بسیاری از برنامه‌ها و پروژه‌های بلندپروازانه آمریکا در گردشکده مشهور این کشور – لاس وگاس – متوقف شده؛ واقعیتی که کاهش رونق ساخت و ساز و قیمت مسکن و زمین در آن نواحی را در پی داشته است. به ویژه آن که یکی از بالاترین نرخ‌های اُفت سطح آب زیرزمینی و نشست زمین، اینک از آن منطقه و نواحی مجاورش در کالیفرنیا گزارش می‌شود.
پرسش اصلی این است که چرا آمریکا با استناد به قدرت فناوری خیره‌کننده خود و با استفاده از تکنیکی به نام بارورسازی ابرها، نتوانسته است این بحران را مهار کند؟ همچنین، چرا دولت مقتدر و مغرور مرکزی در ایالات متحده آمریکا قادر نیست از روش‌های تغییردهنده‌ی اقلیم چون هارپ به نفع خود سود جوید؟ در عوض با برگزاری و تقویت چندین نوع از اتاق‌های فکر و جلب نظر تصمیم‌سازان داخلی و مردم محلی، می‌کوشد تا با تبیین روش‌های غیرسازه‌ای و اعمال مدیریت بر مصرف درست و اصولی آب، ابعاد نگران‌کننده‌ی این بحران را به کمینه برساند.
شگفت‌آور آن که به رغم آشکار شدن چنین ناتوانی مهمی در ساختار اجرایی بدنه دولت آمریکا برای مهار غول خشکسالی و کاهش اثرات سؤ جریان بیابان‌زایی، همچنان پیام‌ها و مصاحبه‌هایی از مقامات تصمیم‌گیر کشورمان منتشر می‌شود که صراحتاً وضعیت خشکسالی چندساله در جنوب خوزستان و دیگر نواحی جنوبی کشور را دسیسه غرب به رهبری آمریکا برای ربایش ابرهای باران‌زا عنوان می‌کنند. و از سوی دیگر، می‌خواهند تا مجدداً با استفاده از بارورسازی ابرها، مشکل دریاچه ارومیه را حل کنند! درصورتی که به رغم ادعاهای وزارت نیرو مبنی بر ورود 2 میلیارد مترمکعب آب به محوطه دریاچه در سال جاری و افزایش 15 درصدی میانگین ریزش‌های آسمانی در اثر بارورسازی ابرها، تازه‌ترین بررسی‌ها نشان می‌دهد که ابعاد خشکسالی در دریاچه ارومیه در 25 مرداد 1391 به مراتب فاجعه‌بارتر از سال‌های پیش از آن در چنین روزی بوده است، به نحوی که برای نخستین بار، ماهیت جزیره‌های دریاچه ارومیه کاملاً از میان رفته و به یکدیگر متصل شده‌اند .
امید که پیام و زنهار بحران خشکسالی در آمریکا را به درستی درک کرده و باور کنیم، برای مقابله با بیابان‌زایی و کاهش اثرات خشکسالی، بهترین کار مدیریت تقاضا بر بنیاد آموزه مدیریت به هم پیوسته منابع آب به تفکیک حوضه‌های آبخیز کلان کشور است و بدترین کار، متهم کردن آسمان به کم کاری! یا کشورهای غربی به دزدی ابر و عوض کردن مسیر باد غالب است.

 بازتاب این یادداشت در:
روزنامه اعتماد
تابناک

ایبنانیوز

 

گشت هوایی؛ضرورتی برای پاسداری کارآمدتر از طبیعت ایران

  جمهوری اسلامی ایران، اخیراً در بین 151 کشور مورد بررسی، از منظر شاخص سرزمین شاد (HPI) توانست با 4 پله ارتقاء در جایگاه هفتاد و هفتم جای گیرد؛ جایگاهی که موقعیت ایران را از بسیاری کشورهای قدرتمند و ثروتمند جهان از جمله آمریکا، دانمارک و روسیه بهتر نشان می‌دهد. در حقیقت، این شاخص می‌گوید: به رغم آن که ایران از منظر شاخص‌های رفاه و رشد اقتصادی، در حال حاضر از کشورهای یاد شده، موقعیتی ضعیف‌تر دارد، اما سرزمین و قلمرو سیاسی‌اش، واجد چنان ارزش و استعدادی است که می‌تواند در صورت اعمال مدیریتی کارآمدتر و هماهنگ‌تر با توان بوم‌شناختی سرزمین، رفاهی به مراتب پایدارتر و نشاطی درخورتر به اهالی سرزمینش، اعم از انسان، گیاه و جانور اعطا کند؛ موقعیتی که احتمال دستیابی کشورهایی چون دانمارک به آن در شرایط برابر، بسیار کمتر می‌نماید.

    امّا شاید یکی از مهم‌ترین دلایلی که سبب شده تا ایران به چنین جایگاهی دست یابد، وسعت قابل توجه مناطق چهارگانه تحت حفاظت آن است که اینک بیش از 11 درصد از خاک پهناور کشور را دربرمی‌گیرد؛ مناطقی که به رغم وجود لکنت‌های متعدد در مدیریت بهینه‌ی آنها، کماکان از کمترین بارگذاری جمعیتی، صنعتی و کشاورزی برخوردار بوده و به همین دلیل، نرخ بدهکاری بوم‌شناختی یا اکولوژیکی کشور را به طرز معنی‌داری کاهش داده‌اند؛ امتیازی که سبب شده تا ضریب شادمانی سرزمین ایران، 28 پله بالاتر از آمریکا و 50 پله بالاتر از روسیه قرار گیرد.

    با این وجود، همین وسعت زیاد مناطق تحت حمایت سازمان حفاظت محیط زیست، اگر به درستی مورد توجهی بایسته قرار نگیرد، ممکن است به یک چالش و تهدید بزرگ بدل شود. به ویژه در شرایطی که تعداد نیروی انسانی لازم برای حفاظت از این عرصه‌ها که هم اکنون در اختیار نهاد متولی قرار دارد، بین یک پنجم تا یک هفتم آن چیزی است که باید باشد. در چنین شرایطی، یک راهکار مؤثر و کارآمد، به کارگیری گشت هوایی در چند استان مهم کشور، از جمله، فارس، اصفهان، یزد، تهران، خراسان، چهارمحال و بختیاری، لرستان، خوزستان، کهکیلویه و بویراحمد، کرمان و سیستان و بلوچستان است. خوشبختانه چند سالی هم از این تمهید، دست کم در یکی دو استان مرکزی کشور تا آنجا که به یاد دارم، استفاده می‌شد که نتایج بسیار مفیدی هم دربرداشت؛ امّا متأسفانه اینک مدتی است که از این ابزار کارآمد، در حفاظت شایسته‌تر از عرصه‌های طبیعی مملکت استفاده نمی‌شود. رخدادی که برای بسیاری از فعالان محیط زیست، دلیل یا دلایلش مشخص نیست و نگارنده امیدوار است با عزمی که در اصغر محمدی فاضل و ناصر مقدسی، مدیران ارشد و دلسوز حوزه طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست می‌بیند، به این مهم توجهی بایسته‌تر شده و بدین‌ترتیب، بتوان هم جای خالی و کمبود نیروی انسانی پاسدار محیط زیست را جبران کرد و هم، سازمان حفاظت محیط زیست قادر باشد نگهبانی کارآمدتر و مؤثرتر در حفظ اندوخته‌های ارزشمند ژنتیکی کشور به شمار آید؛ رسالتی که اصل پنجاهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بر دوشش نهاده است.

 

خورشید سیاه، نور می‌تاباند بر فرهنگ محیط زیستی ایرانیان

    گروه خورشید سیاه، احتمالاً نخستین گروه در حوزه‌ی موسیقی است که اغلب آثار خود را به موضوعات مهم محیط زیستی اختصاص داده است. برخی از آثار این گروه را آنقدر دوست دارم که همواره زمانی که در سفر هستم، آنها را گوش می‌دهم … ماجرای خرس قطبی سمیرم، یا قصه‌ی ریزگردهای عربی ، یا خرس سیاه بلوچی و یا دردنامه دریاچه ارومیه را حتمن از ایشان شنیده‌اید …
اینک فرصتی مهیا شده تا طرفداران محیط زیست ایران بتوانند از نزدیک با کار این عزیزان آشنا شده و دست مریزادی جانانه نثارشان کنند. لطفاً تنهای‌شان نگذارید و در شانزدهمین روز از شهریورماه 1391 با حضور در فرهنگسرای پورسینا از ایشان حمایت کنید.
همچنین امیدوارم، معاونت آموزش سازمان حفاظت محیط زیست کشور و نیز روابط عمومی سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور چتر حمایت خود را بر سر این جوانان هنرمند و سبزاندیش وطن گسترانده و سزاوارانه به ترویج چنین حرکت‌هایی همت گمارند.
پس قرار ما باشد، پنج شنبه: ساعت هشت شب شانزده شهریور در خیابان ایران زمین برای دیدن و شنیدن آثاری از فرزندان هنرمند و طبیعت دوست ایران زمین.

ایران: 28 پله بالاتر از آمریکا؛ 50 پله بالاتر از روسیه!

    در یکی از روزهای مهر 1390، در ماجرای غلام امیری و عملیات نجات‌بخشش برای جلوگیری از غرق شدن یک خرس ماده در روستای ونک سمیرم، با حیرت پرسیدم: «چرا بازتاب رسانه‌ای نجات یک خرس در سمیرم به اندازه قتل یک خرس در همان محل انعکاس نمی‌یابد؟!»
تو گویی انگار میل عجیب و اسرارآمیزی در آدمی وجود دارد تا راوی و بازگوکننده و تحلیل‌گر خبرهای ناخوش و رخدادهای ناگوار و پس‌رفت‌های خجلت‌بار باشد؛ درصورتی که واقعاً همه‌ی خبرها هم بد نیست …
و یکی از تازه‌ترین این خبرها، ماجرایی است که در بیست و ششمین روز از مردادماه 1391، آن را در صفحه هفت روزنامه آرمان انتشار دادم؛ ماجرایی که کوشیده است، بپرسد:
چرا افزایش ضریب شادمانی ایرانیان، به اندازه کاهش آن، جذابیت ندارد؟ نه برای مردم، نه اهل رسانه و نه حتا سازمانی که برای یافتن خبرهای خوش، به سوراخ موش هم رحم نمی‌کند! می‌کند؟

چرا آن سقوط را همه می‌بینند؛ اما این صعود را نه؟

    تازه‌ترین رده‌بندی کشورهای جهان مبتنی بر شاخص سرزمین شاد یا (Happy Planet Index (HPI که در ماه ژوئن گذشته توسط یک بنگاه اقتصادی مستقل به نام (nef (the new economics foundation و با حمایت نهادهای معتبر محیط زیستی و اقتصادی وابسته به سازمان ملل متحد، منتشر شده است، نشان می‌دهد که جایگاه ایران در بین 151 کشور مورد بررسی، با 4 پله بهبود، از رتبه 81 به رتبه 77 ارتقاء یافته است. به عبارت دیگر، فقط 76 کشور در دنیا وجود دارد که مردمش به صورت بالقوه شادتر از ایرانیان هستند.

    این شاخص که هر سه سال یکبار مورد اندازه‌گیری قرار می‌گیرد و از حاصل ضرب شاخص رفاه اقتصادی (Experienced well-being) در شاخص امید به زندگی (Life expectancy) تقسیم بر شاخص ردپای بوم‌شناختی (Ecological Footprint)، بدست می‌آید، نشان می‌دهد که رابطه‌ای ‌مستقیم و معنی‌دار بین سرزمینی که از طبیعتی مطلوب‌تر، با توان بوم‌شناختی بیشتر و غنای اکولوژیکی درخورتر بهره‌مند است با مردمی که در آن سرزمین زیست می‌کنند، وجود دارد. به عبارت ساده‌تر، هر چه زیگونگی حیات (تنوع زیستی) در کشوری بیشتر باشد، هر چه گیاهان و جانوران ساکن در یک قلمرو سیاسی، از امنیت بیشتر، زیستگاه غنی‌تر و امید به زندگی متعادل‌تری برخوردار باشند، انتظار می‌رود که مردم ساکن در آن اقلیم سیاسی هم از نشاط، شادی، روحیه و کارایی بیشتری برخوردار بوده و درجه افسردگی و میل به خودکشی در آنها در کمینه باشد.

    در حقیقت، این شیوه‌ی ‌نوین رتبه‌بندی کشورها که عملاً از سال 2006 میلادی آغاز شده است، کمک می‌کند به ترویج حسابداری سبز و انتقال اقتصاد ملّی بر بنیاد ملاحظات اقتصاد اکولوژیکی در بین کشورهای عضو سازمان ملل متحد؛ یعنی همان آموزه‌ای که طراحان برنامه پنج ساله چهارم کشور در قالب ماده 59 در متن آن گنجاندند که البته تحقق نیافت؛ اما خوشبختانه، عیناً به برنامه پنجم افزوده شد.

    در بررسی گزارش اخیر، البته می‌توان تحلیل‌های متنوع و فراوان بسیاری را ارایه داد؛ از جمله این که ایران، در حالی به رتبه 77 دست یافته است که رتبه ایالات متحده آمریکا 105 است که یک آبروریزی بزرگ برای کشوری محسوب می‌شود که ادعای حفاظت از محیط زیستش، گوش دنیا را کر کرده است. همچنین، رتبه روسیه در این جدول، 122 است که به مراتب وضعیت وخیم‌تری را نشان می‌دهد. اما شاید از این دو مورد تأمل‌برانگیز‌تر برای ایرانیان، وضعیت اسفبار اغلب کشورهای ثروتمند حاشیه جنوبی خلیج فارس است، به نحوی که در این جدول، امارات متحده عربی در رتبه 130، کویت در رتبه 143، بحرین (146) و قطر در رتبه خفت بار 149 قرار دارند (کشوری که قرار است میزبان جام جهانی فوتبال هم باشد و حتا ادعای برگزاری المپیک را هم دارد!) که فقط دو کشور بسیار فقیر چاد و بوتسوانا در آفریقا را در زیر دست خود می‌بیند. البته وضعیت کشور عربستان سعودی به دلیل وسعت زیاد و جمعیت کم آن، همچنان از دیگر کشورهای منطقه بهتر بوده و در رتبه 56 قرار دارد. هر چند همین کشور، با یک سقوط فاحش 43 پله‌ای نسبت به سال 2009 روبرو بوده است که نشان از شتاب تخریب محیط زیست در آن کشور و شکست طرح‌های بلندپروازانه‌ی نمک‌زدایی‌اش دارد.

     واپسین نکته آن که نگارنده نمی‌تواند حیرت خود را مخفی سازد از این که چرا زمانی که در آغاز سال 2012 در شاخص EPI (شاخص عملکرد محیط زیستی) اعلام شد که جمهوری اسلامی ایران، 36 پله سقوط کرده است ، بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌های داخلی و بین‌المللی آفرید و حتا سازمان حفاظت محیط زیست کشور را وادار به واکنش کرد؟ اما اینک که از منظر شاخص سرزمین شاد بهبود داشته‌ایم (هر چند اندک)، اما هیچ رسانه‌ای به آن نمی‌پردازد و شگفت‌آورتر آن که حتا سازمان متولی محیط زیست کشور هم که علی‌القاعده باید از این فرصت سود جوید، به آن اشاره‌ای نمی‌کند؟! انگار که همه در خواب غفلت و بی‌تفاوتی به سرمی‌بریم! نمی‌بریم؟

    دست آخر آن که هر چند، به نسبت سال 2009، موقعیت ما 4 پله بهبود یافته است، اما یادمان باشد که رتبه ایران در سال 2006، شصت و هفتم بود! یعنی هنوز 10 پله نزول را نسبت به شش سال پیش باید بپذیریم.

     و این که هموطن عزیز من!

    با نگاهی به چند کشور نخست این جدول و مشاهده‌ی نام کشورهایی چون کاستاریکا، ویتنام، ال‌سالوادر، جامائیکا، پاناما، نیکاراگوئه و ونزوئلا، فکر می‌کنید چرا شادترین مناطق جهان باید چنین کشورهایی باشند؟

    پی نوشت:

    – متن کامل گزارش سال 2012 شاخص سرزمین شاد

    – رتبه بندی کامل 151 کشور جهان با توجه به سه شاخص رفاه، امید به زندگی و ردپای بوم‌شناختی

چرا دریاچه ارومیه اینگونه پژمان شد؟

تازه‌ترین گفتگویم در باره‌ی دلایل اُفول غمناک نگین فیروزه‌ی شمال باختری ایران را با فرزانه صدقی می‌توانید در صفحه 12 از شماره 25 مرداد روزنامه جام جم بخوانید.

    به نظرم، هر زمان که شجاعت پذیرش اشتباهات مدیریتی‌مان را داشته باشیم، از درایت لازم برای حرکت به سمت نجات دریاچه ارومیه هم برخوردار خواهیم شد.

سیاه‌ ترین کاخ سفید دنیا!

    هر روز که می‌گذرد، بیشتر مطمئن می‌شوم که یکی از طبیعت‌ستیزترین و جنگ‌محورترین کشورهای دنیا در طول یک قرن اخیر، بی‌شک ایالات متحده آمریکا بوده است؛ همان کشوری که شاید بیشتر از هر کشور دیگری در دنیا و به مدد غول رسانه‌ای پرقدرت و فراگیری که به خدمت گرفته است، ادعای پاسداری از ملاحظات محیط‌زیستی، صلح طلبی و دموکراسی‌خواهی‌اش گوش فلک را کر کرده است.
اما به راستی کدام کشور دیگری را در جهان سراغ دارید که در کسری از ثانیه صدها هزار غیرنظامی را در هیروشیما و ناکازاکی به خاک و خون کشد و تمامی اندوخته‌های آبی/خاکی و ژنتیکی این سرزمین را تا مدت‌ها از حیز انتفاع ساقط سازد؟ و چه دولت خون‌آشام دیگری را می‌توانید نام ببرید که به مدت یک دهه (بین سال‌های 1961 الی 1971) با فروریختن مهلک‌ترین سم‌های افیونی، میلیون‌ها زیستمند؛ اعم از انسان، گیاه و جانور را در رویشگاه‌های جنگلی متراکم و بسیار حاصلخیز سه کشور لائوس، کامبوج و ویتنام نابود کند؟ چرا کسی رهبران ساکن در این سیاه‌ترین کاخ سفید دنیا را در صدر کشورهای حامی بیوتروریست در جهان به محاکمه نکشید و چرا سازمان ملل متحد، مهر سکوت بر لب زد؟
امروز – 23 مرداد 1391 – و مطابق معمول دوشنبه‌ها تلاش کرده‌ام تا در ستون نگاه سبز روزنامه شرق، به این پرسش تلخ، پاسخی روشن دهم:

حقیقت سیاهی که عامل نارنجی فریاد می‌زند!

    بی‌شک یکی از مهیب‌ترین و احمقانه‌ترین جنگ‌هایی که بشریت در طول نیم قرن اخیر تجربه کرده است، جنگ ویتنام بود که سبب مرگ میلیون‌ها انسان، نابودی صدها هزار هکتار از مرغوب‌ترین اراضی کشاورزی، رویشگاه‌های جنگلی، محدوده‌های تالابی و تاراج بی‌برگشت برخی از مهم‌ترین گونه‌های گیاهی و جانوری در آسیای جنوب شرقی، به ویژه کشورهای ویتنام، لائوس و کامبوج شد.
از پایان این جنگ، حدود 40 سال می‌گذرد؛ اما اینک آشکار شده است که آثار یکی از مهم‌ترین جنایت‌های رخ داده در آن – موسوم به عامل نارنجی  یا Agent Orange – هنوز باقی مانده، آنگونه که دولت ایالات متحده آمریکا، برای نخستین بار پذیرفته است  تا هزینه مهار و جبران این بحران را در محدوده‌ی کوچکی از منطقه بپردازد. امّا به راستی مگر می‌شود یک نسخه‌ی ‌خطی از یک کتاب یگانه را که در آتش جهالت و آزمندی ما سوخته است، دوباره احیاء کرد؟ مگر می‌شود آن 400 هزار قربانی این جنایت را زنده کرد یا  آن 500 هزار نفری که برای همیشه معلول شدند را سالم ساخت یا آلام و درد نزدیک به دومیلیون انسان دیگری که همچنان از عقوبت‌های آن فرمان مرگ‌بار رنج می‌کشند را کاهش داد؟ و مگر می‌شود تاراج گسترده‌ی ژنتیکی، تخریب هزاران هکتار جنگل و نابودی بخش قابل توجهی از تنوع زیستی این منطقه را درمان کرد؟ مگر نمی‌بینیم که هنوز آثار ماده سمی و بسیار خطرناک دیوکسین در شیر مادران ویتنامی، در خون سربازان آن زمان آمریکایی و در منابع آب و خاک منطقه وجود دارد؟

    تأسف‌برانگیزتر و حیرت‌بارتر آن که فرمان این قتل عام گسترده در زمان برخی از رؤسای جمهوری آمریکا صادر شد که از قضا به محبوبیت و شهرت بیشتر خویش در تاریخ آمریکا فخر می‌فروشند؛ رهبرانی چون آیزنهاور و جان اف کندی که شوربختانه، نام برخی از خیابان‌های اصلی پایتخت هم تا پیش از پیروزی انقلاب به نام ننگین‌شان سند خورده بود!
درصورتی که آنها بی شک در شمار بزرگ‌ترین جنایتکارهای جنگی و عاملان نسل‌کشی بشری هستند؛ ددمنشانی که  دستور دادند تا متجاوز از 75 میلیون و هفتصد هزار لیتر علف‌کش شیمیایی و برگ‌زدا بر روی جنگل‌های ویتنام، شرق لائوس و بخش‌هایی از کامبوج فروریخته شود و این عمل جنایتکارانه را در بین سال‌های 1961 الی 1971 میلادی ادامه دادند. آیا به راستی بین آنها با خون‌ریزانی چون صدام حسین یا پل پت یا قصاب بالکان – راتکو ملادیچ –  فرق چندانی وجود دارد؟

    آری هموطن عزیز من!
حقیقت تلخ و سیاهی که این رخداد ننگین موسوم به عامل نارنجی فریاد می‌زند، آن است که تنها آن بخش از حقیقت را باید بدانیم، تنها آن تکه‌ای از ددمنشی‌ها را باید به خاطر بسپاریم و تنها آن جنایت‌هایی را باید به عنوان جنایت محیط زیستی یاد کنیم که گرانیگاه صاحبان قدرت را در جهان امروز نلرزاند و متأسفانه آن چیزی که به عنوان جریان آزاد اطلاع‌رسانی از آن یاد می‌شود، با واقعیتی که باید وجود داشته باشد، فرسنگ‌ها فاصله دارد. به نظرم، نمایندگان رسمی ایران، زمانی که در مجامع بین‌المللی مرتبط با محیط زیست شرکت می‌کنند، باید همواره به یاد جهانیان بیاندازند: آنهایی که بیشتر لاف زده و دم از محیط زیست در جهان امروز می‌زنند، خود کارنامه‌ای سخت ننگین و طبیعت‌ستیزانه دارند.

منابعی برای مطالعه بیشتر: (توضیح آن که برخی از لینک‌های معرفی شده، حاوی تصاویری بسیار دلخراش است)

http://www.commondreams.org/headlines06/0401-07.htm

http://www.dominionpaper.ca/images/1307
http://de.wikipedia.org/wiki/Agent_Orange

http://oraclesyndicate.twoday.net/stories/compensate-victims-of-us-chemical-warfare-in-vietnam/

http://www.hynekglos.cz/fotogalerie_en.asp?pg=13

http://warlegacies.org/FilmsBooks.htm

http://www.spiegel.de/politik/ausland/agent-orange-opfer-in-vietnam-frau-truongs-endloser-krieg-a-674630.html

http://www.documentingreality.com/forum/f10/agent-orange-26035/

http://en.wikipedia.org/wiki/File:Agent-orange-dead-deformed-babies.jpg

http://knowngallery.com/blog/post/the-effects-of-agent-orange-in-vietnam-kc-ortiz/

http://www.drs.ch/www/de/drs/nachrichten/international/198488.uno-saeubert-vietnams-agent-orange-gebiete.html

http://www.agentorangejustice.org.au/dreams.html

http://www.sodi.de/kampagnen_bildung/

aktionen/unterstuetzung_fuer_agent_orange_opfer_berlin_august_2009/

از خوان کارلوس در بوتسوانا تا عبدالله یاری در ملایر!

    اوایل ماه جاری خبر رسید که خوان کارلوس، پادشاه اسپانیا از ریاست افتخاری صندوق جهانی حیات وحش برکنار شد ؛ رخدادی که مشابه‌ی آن را تاکنون کمتر شنیده یا خوانده بودیم. زیرا معمولاً امتیاز ریاست افتخاری در سازمان‌های غیردولتی به آن گروه از شخصیت‌های شناخته شده، پرنفوذ و خوشنام داده می‌شود تا بدین ترتیب، از مزایای این ریاست سمبلیک، نهاد غیردولتی مورد نظر بهره‌مند شود. افزون بر آن، اسپانیا یکی از اصلی‌ترین حامیان مالی این صندوق هم بوده است و بنابراین، عزل پادشاه، از دو منظر شگفت‌آور می‌نمود.

    با این وجود و به رغم عذرخواهی رسمی شخص خوان کارلوس، وی از مقامش عزل شد؛ اتفاقی که کمتر در مورد هیچ پادشاه دیگری در جهان افتاده است!

    اما به راستی، جرم پادشاه چه بود که بیش از 94 درصد از اعضاء، خواستار برکناری وی شدند؟

    پاسخ به این پرسش، به ویژه زمانی اهمیت بیشتری می‌یابد که بدانیم، پیکر پاک یکصد و سیزدهمین محیط بان وطن، شهید عبدالله یاری، همین سه شنبه گذشته (هفدهم مرداد ماه 1391) در زادگاهش – ملایر – به خاک سپرده شد . آری، درست خوانده‌اید؛ در طول سه دهه‌ی گذشته، 113 نفر از محافظان طبیعت ایران به جرم پاسداری از محیط زیست، به قتل رسیده‌اند که اگر به این تعداد، شمار جنگلبان‌های شهید را هم اضافه کنیم، این رقم به مراتب هولناک‌تر و غم‌انگیز‌تر می‌شود.

    به راستی چگونه است که در آن سوی دنیا، وقتی که خبر سفر پادشاه اسپانیا به کشور بوتسوانا برای شکار فیل به بیرون درز می‌کند، آنچنان جوی بوجود می‌آید که پادشاه را مجبور به عذرخواهی می‌کند و به این هم بسنده نکرده و سرانجام از سمتش برکنار می‌شود؛ اما در اینجا، هنوز اسعد تقی‌زاده باید 4 سال در زندان بماند و منتظر اجرای حکم اعدامش باشد، چون چشم بر روی تخلف آشکار در منطقه تحت امرش نبست و یا باید مثل شاه‌کوه‌محلی و پرهام و یاری، مردانه در برابر شکارچیان متخلف در برابر گلوله بایستد تا ثابت کند که هست و باید دیده شود!

    اگر ما نام خود را اشرف مخلوقات نهاده‌ایم؛ اگر ادعای هوشمندی داریم و اگر قیم همه‌ی موجودات زنده در روی کره زمین هستیم که هستیم؛ این رسم جوانمردی نیست که چون زور و هوش و قدرت بیشتری داریم، دیگر حیوانات عالم را برای سرگرمی و رفاه بیشتر خود ذبح کنیم. یادم هست که دکتر فاضل، زمانی که به معاونت محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست منصوب شدند، در برابر همه در دانشکده محیط زیست دانشگاه تهران قول دادند که در زمان ایشان، نه‌تنها به هیچ وجه مجوز شکاری صادر نخواهد شد، بلکه خواهند کوشید تا این تخاصم تاریخی بین محیط بان و متجاوزین به مناطق حفاظت شده هم به کمینه برسد.

    به نظرم، یکی از مؤثرترین کارها این است که با ظرفیت‌سازی درست نشان دهیم: کسی که به هر بهانه‌ای اسلحه بدست می‌گیرد تا جان یک جاندار را بگیرد، او مهم‌ترین اصل اخلاقی انسان‌بودن را خدشه دار کرده است. تعارف را کنار بگذاریم دوستان، بین شکارچی و شکارکش فرقی وجود ندارد و ما قاتل خوب و بد نداریم. اینک وظیفه تاریخی ماست تا کودکانی را پرورش دهیم و جامعه‌ای را بسازیم که اطلاق صفت شکارچی به یک انسان، برابر با پست‌ترین دشنام آفرینش باشد.

 

 

قدر قدیمی‌ترین ساکن کیش را بدانیم

    جزیره‌ کیش بی شک یکی از زیباترین جزایر مرجانی جهان است که اگر به درستی مدیریت و توانمندسازی شود، می‌تواند به یکی از گرانیگاه‌های بی‌رقیب گردشگری – دست کم – در آسیای جنوب باختری بدل شود. حضور سالانه صدها هزار گردشگر داخلی و چند هزار گردشگر خارجی در این جزیره زیبا – و به رغم همه‌ لکنت‌های تحمیلی که در این حوزه وجود دارد – نشان می‌دهد که ارزش‌های زیباشناسانه این سرزمین سبز در دل نیلی خلیج فارس، ناهمتاست. تراکم گردشگاه‌ها، رستوران‌ها، مراکز خرید و هتل‌ها، در هیچ جای ایران به گرد جزیره 9150 هکتاری کیش نمی‌رسد؛ واقعیتی که آشکارا نشان می‌دهد: عزم مدیریت حاکم بر گردشگری طبیعی و تفریحی کشور هم، به درستی کیش را به عنوان یکی از قطب‌های عمده به منظور نیل به اهداف سند چشم‌انداز 20 ساله ایران در نظر گرفته است.
با این وجود و به رغم چنین جایگاه راهبردی که کیش از آن برخوردار است، متأسفانه به نظر می‌رسد توجه به برخی ملاحظات محیط زیستی در این جزیره نادیده گرفته شده و یاکم‌رنگ دیده می‌شود. کیش می‌تواند یکی از پایلوت‌های استحصال انرژی خورشیدی باشد. فرآیند دفن زباله در این جزیره، می‌تواند از شیوه‌ی کنونی و سنتی‌اش تغییر کرده و سازوکارهای بازیافت زباله و نیز تولید انرژی از پسماند غیر قابل استفاده آن، در دستور کار قرار گیرد. فرهنگ‌سازی و ارتقای آگاهی‌های گردشگران به توانمندی‌ها و جذابیت‌های طبیعی کیش می‌تواند به شیوه‌هایی جذاب و کاربردی در دستور کار تورهای گردشگری این جزیره قرار گیرد. متأسفانه حتا در ایام جشنواره تابستانی کیش که هزینه‌های گزافی هم برایش به مصرف می‌رسد، کمترین توجه به ظرفیت‌سازی محیط زیست معطوف نشده است.

    و شاید نماد همه‌ی این بی‌توجهی‌ها را بتواند در قدیمی‌ترین موجود زنده این جزیره، یعنی همان درخت مشهور لور یا انجیر معابد در جنب شهر تاریخی حریره دانست. درختی که دست‌کم 500 سال از عمرش می‌گذرد و به نماد سبز جزیره کیش بدل شده است، اما چندسالی است که به دلیل ازدحام بیش از حد در اطراف این درخت، شکستن برخی از سرشاخه‌ها، یادگاری نویسی و بالارفتن از شاخه‌های آن برای گرفتن عکس، توان زیست‌پالایی این درخت به شدت کاهش یافته و آثاری از خشکیدگی در آن بروز کرده است.

    به نظر می‌رسد، ضمن فرهنگ‌سازی در این حوزه در غالب انتشار و ارایه بروشور به گردشگران، باید محدوده‌ای به عرض دومتر در اطراف این درخت، حفاظت شده اعلام گردد تا هم خاک اطراف آن بیش از حد نفوذناپذیر و فشرده نشود و هم از تماس لمسی گردشگران با این درخت ارزشمند جلوگیری گردد تا مجدداً بتوان شاهد بالندگی و شادابی دوباره آن بود. زیرا، بی‌شک، درخت سبز کیش، یکی از نمادهای این جزیره مشهور خلیج فارس است که باید تحت هرشرایطی آن را حرمت نهاد و حفظ کرد.

این یادداشت، در صفحه هفت از شماره امروز روزنامه آرمان هم منتشر شده است.

پرسشنامه‌ ای برای ارتقای مدیریت باغ گیاهشناسی ملّی ایران

هموطنان بزرگوار و طبیعت دوست:
شاید بسیاری از شما، نام باغ گیاه‌شناسی ملّی ایران را شنیده و یا از آن بازدید کرده باشید. اینک، همکار ارجمندم، سرکار خانم دکتر پریسا پناهی، مدیر باغ گیاه شناسی ملّی ایران، پرسشنامه‌ای را تنظیم کرده تا در راستاي يک کار پژوهشي به منظور ارتقاء مديريت باغ از آن بهره گیرد. بنابراین، خواهش می‌کنم چنانچه از این باغ تاکنون بازدید داشته و یا تمایل به بازدید از آن را در آینده دارید، به سؤال‌های این فایل ورد پاسخ داده و پرسشنامه تکمیل شده را از طریق این ایمیل: parisapanahi56@yahoo.com به دست خانم پناهی برسانید.
قدردان محبت و توجه شما هستم.

دو میلیون هکتار واگذاری جدید! آیا فريادرسي نيست؟

در بيست و سومين روز از تيرماه 1391، خبرگزاري كشاورزي ايران، به نقل از رييس اتحاديه ملي محصولات كشاورزي كشور – مختار مهدي زاده – خبر داد كه 35 درصد ميوه ها در طول زمان حمل ونقل از بين مي روند. خبري كه البته حتي به اندازه يك ميليونيوم خبر افزايش قيمت مرغ و تخم مرغ براي كسي جذابيت نداشت و سوخت.

اما به راستي اين خبر دارد چه واقعيت زنهاردهنده اي را هشدار مي دهد و چرا آنهايي كه بايد، پيام هشداردهنده نهفته در آن را درك نمي كنند؟ مگر جز اين است كه آمارهاي رسمي، راندمان آبياري در بخش كشاورزي را در بهترين حالت، افزون از 35 درصد نمي داند؟ و مگر جز اين است كه نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، دولت را موظف کرده‌اند اين رقم را تا پايان برنامه پنج ساله پنجم به 5/42 درصد برساند كه در آن صورت هم دست كم 20 درصد كمتر از ميانگين هاي جهاني آن است. به ديگر سخن، 65 درصد از آبي كه با اين هزينه گزاف در اختيار بخش كشاورزي قرار مي گيرد، پيش از توليد به هدر مي رود و از آنچه كه به مصرف توليد مي رسد هم، عملا35 درصد ديگر به دست مصرف كننده واقعي نمي رسد!

اگر فرض كنيم كه در هيچ جاي ديگري از سازوكار پيچيده و درهم تنيده بخش كشاورزي، ديگر هيچ لكنتي وجود ندارد – كه دارد – باز هم، تامل در همين دو عدد، اوج هدررفت سرمايه را در ايران نشان مي دهد! نمي دهد؟ فقط كافي است به بودجه هنگفت بخش سدسازي و هزينه هاي گزاف حفر چاه و نصب موتورپمپ هاي برقي براي تامين آب مورد نياز در بخش كشاورزي دقت كنيم و آنگاه با خود اين پرسش را تكرار كنيم: آيا به جاي اولويت قراردادن تامين آب در بخش كشاورزي، نبايد تجهيز نرم افزاري و افزايش دانش كاربران آن در اولويت قرار مي گرفت؟ چگونه است كه براي ساخت يك سد مثل گتوند عليا حاضريم 3000 ميليارد تومان هزينه كنيم، اما به گفته سيد رحيم سجادي (معاون آب و خاك و صنايع وزارت جهاد كشاورزي)، با اعتبارات موجود حتي نميتوان به اهداف مندرج در برنامه پنجم، يعني همان راندمان 42.5 درصد در بخش آبياري رسيد، چراكه براي اين مهم، نيازي به 2300 ميليارد تومان اعتبار است كه موجود نيست! هست؟

بنابراين، همچنان ما سد مي سازيم و 90 درصد از آب تنظيم شده به وسيله سدها را هم در اختيار بخش فقيري به نام كشاورزي قرار مي دهيم تا آن بخش هم تقريبا همه آن را به هدر دهد. به راستي نام اين روند حيرت انگيز را چه مي توان نهاد؟ آيا محمد درويش دارد از يك معادله سخت چندمجهولي با شما سخن مي گويد كه براي حلش بايد به سراغ چند ابررايانه و دانشمند نابغه رفت؟! اگر اين طور نيست كه نيست، پس چرا هيچ اقدام جدي براي وارونه كردن تخصيص اعتبارها در سطح ملي در حوزه موصوف نمي بينيم؟ شگفت آورتر و خطرناك تر آنكه اينك از قول رييس جمهور در ديدار با مردم سبزوار در 24 ارديبهشت سال جاري مي شنويم: قرار است دو ميليون هكتار ديگر به مجموع اراضي كشاورزي كشور اضافه شود! يعني قرار است، كاربري اراضي دو ميليون هكتار از منابع طبيعي كشور به كشاورزي تغيير كند!

نگارنده در طول چند ماه نخست سال جاري با هر صاحب نظر و متخصصي كه در حوزه كشاورزي، آب، منابع طبيعي و محيط زيست گفت وگو كرده است؛ جملگي نسبت به تبعات اجراي اين دستور جديد رييس جمهور ابراز نگراني شديد كرده اند؛ حتي عالي ترين مديران وزارت نيرو، آشكارا و نهان ناخشنودي خود را از اجراي چنين تصميمي ابراز داشته اند، چراكه ورود دو ميليون هكتار اراضي كشاورزي جديد به چرخه توليد، يعني تخصيص 10 تا 20 ميليارد متر مكعب آب جديد؛ آن هم در شرايطي كه كشور با بي سابقه ترين بحران كم آبي مواجه است. اغلب دشت ها ممنوعه اعلام شده، سطح سفره آب زيرزميني به شدت افت كرده، بسياري از تالاب ها و درياچه ها خشك شده و حتي در خان ميرزاي لردگان و دامنه هاي سهند و سبلان هم فرونشست زمين گزارش شده است.

به راستي چرا همه سكوت كرده ايم؟ چرا كسي اعتراض خود را علنا به چنين تصميم غيركارشناسي اعلام نمي دارد؟ و چرا چشم خود را روي ويراني دوميليون هكتار ديگر از منابع ارزشمند طبيعي خود در بخش مرتع و جنگل به بهانه رونق كشاورزي بسته ايم؟ به خدا ما در برابر آيندگان مسووليم اي كارشناسان، اي مديران و اي نخبگان حوزه آب و منابع طبيعي و محيط زيست! تا كي مي خواهيم در نقش روشنفكران هيزم كش، الواربيارِ آتش ناداني باشيم؟ چرا كسي نمي پرسد: مگر از آن 17 ميليون هكتار اراضي كشاورزي موجود، داريم به خوبي استفاده مي كنيم كه در صدد گسترش سطح آن برآمده ايم؟ چرا نمي پرسيم: آيا تلاش براي افزايش توليد در واحد سطح، تلاش براي كاهش ضايعات كشاورزي و تلاش براي ارتقاي راندمان آبياري، نبايد بر تلاش بر گسترش افقي اراضي كشاورزي اولويت داشته باشد؟

آيا من دارم سوال هاي سخت مي پرسم؟!

اي مديران كه در ساحل، خرم نشسته ايد، يك نفر دارد مي دهد جان؛ يك نفر كه نامش «منابع طبيعي» است! آيا فريادرسي نيست؟

 

نخستین سالگرد درگذشت جوان رعنای محیط زیست ایران!

    روز گذشته، 22 تیرماه 1391، بسیاری از دوستان و هم‌سنگران شادروان یاسر انصاری گرد هم جمع شدند تا به بهانه‌ی نخستین سالگرد پرواز این جوان رعنای 32 ساله‌ و سبزاندیش، حمایت خویش را از آرمان و سلوک رفتاری‌اش به نمایش نهند. در این مراسم، معصومه ابتکار، عضو شورای شهر تهران و رییس کمیته محیط زیست پایتخت؛ محمّدرضا تابش، رییس فراکسیون محیط زیست مجلس شورای اسلامی در دوره‌های هفتم، هشتم و نهم (با یکصد و بیست عضو)؛ هادی حیدرزاده، رییس ستاد محیط زیست شهرداری تهران؛ محمد مجابی، معاون مرکز مطالعات مدیریت شهر تهران؛ اسماعیل کهرم، استاد دانشگاه؛ مژگان جمشیدی، همسر مرحوم و نگارنده به عنوان سخنرانان این آیین نکوداشت، کوشیدند تا هر یک به سهم خود، بخشی از ویژگی‌های اخلاقی بنیانگذار سبزپرس را توصیف کنند.
یکی از نکات درخور توجه این مراسم، حضور برخی از هموطنانم بود که از شهرستان‌های دور چون خرم‌آباد، رشت و بروجن خود را به این آیین رسانده بودند؛ همچنین، بانو روشن (همسر شادروان کامبیز بهرام سلطانی) هم در مراسم حاضر بودند که جای قدردانی فراوان دارد.

    در ادامه، متن سخنرانی‌ام در این مراسم پرشکوه و در عین حال صمیمانه را با عنوان: «برای مردی که کابوس درخت‌‌افکنان بود» می‌توانید مطالعه فرمایید:

برای مردی که کابوس درخت‌‌افکنان بود

 

ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم

گر همه زهر است، چون خوردیم ساغر نشکنیم

پیش ما یاقوت، یاقوتست و گوهر گوهر است

دأب ما اینست، یعنی: قدر گوهر نشکنیم

هر متاعی را در این بازار نرخی بسته‌اند

قند اگر بسیار شد، ما نرخ شکر نشکنیم

عیب پوشانِ هنربینیم ما طاوووس را

پای پوشانیم اما، هرگزش پر نشکنیم

ما درخت افکن نه ایم، آنها گروه دیگرند

با وجود صد تبر، یک شاخِ بی بر نشکنیم

                                                        وحشی بافقی

    و اینک می‌خواهم از مردی سخن بگویم که یک شاخِ بی بر را هم نمی‌شکست؛ مردی که مدت حضورش در بین ما آدم‌زمینی‌ها، ظاهراً کمتر از نیمی از روزهایی بود که نرخ امید به زندگی بر روی کاغذ، برایش تعیین کرده بود. با این وجود، نامش بیشتر از خیلی از آدم‌ها در ذهن مانده است؛ آن هم آدم‌هایی که بسیار بیشتر از آن چیزی زندگی کردند که انتظار می‌رفت، زندگی کنند! چرا؟ راز ماندگاری نام و نشان این جوان 32 ساله – یاسر انصاری – چیست؟

    جبران خلیل جبران می‌گوید: آرزو و تمنا، نيمي از زندگي و بي تفاوتي، نيمي از مرگ است. به نظرم، یاسر، مردی بود که هرگز آرزوها و تمناهایش را در پای هیچ مصلحتی مهار نکرد و به احساسش اجازه داد تا در پردیس پرشکوه زندگی به دنبال فصول از سرگل‌ها بپرد … و این پریدن و نایستادن را “حق” خود می‌دانست.

      و این معنای بلند آزادی در زمانه‌ی ماست … این که یاد بگیریم که هر چه حق داریم، انجام دهیم و نه هر آن چه که به آن میل داریم.    یاسر انصاری بسیار کوشید تا “حق” را در حوزه‌ی محیط زیست ترجمه کند و مصداق‌هایش را برای ایرانیان، برای هموطنانی که عاشقانه دوست‌شان می‌داشت، ارایه دهد. برای همین بود که بر علیه آنهایی که هوای سالم را از ما دریغ کرده بودند، اعلام جرم کرد؛ برای همین بود که خود را به گلستان می‌رساند تا حق برخورداری ما را از جنگلی که دوستش داریم به بهانه احداث یک جاده غصب نکنند؛ برای همین بود که در مقابل آنهایی که سودای اعلام جرم بر علیه دیده‌بانان طبیعت را داشتند، ایستاد و برای همین بود که در ابر، مثل ابر بهاری می‌گریست، وقتی یادش می‌افتاد که ممکن است حق زیستن در چنین زیستگاهی را نتواند به فرزندان این بوم و بر انتقال دهد؛ همان طور که برای سرنوشت غم‌بار چنارهای تهران هم می‌گریست …

    یاسر امروز هست، زیرا از آن گروه انسان‌هایی بود که می‌ترسید! اما نه از مرگ؛ بلکه از این که وقتی زنده است، چیزی در درونش بمیرد؛ چیزی که من نامش را می‌نهم شوریدگی و عشقی مانا برای طبیعتی که دوستش داشت …

    و شاید به پاس همین عشق و شوریدگی بود که بازی زندگی، او را به دیده‌بان سلحشور محیط زیست ایران، مژگان جمشیدی عزیز رساند تا همان طور که در دوم اردیبهشت 1388 گفتم، روی زیبا دوبرابر شود

    آخر، هنر شمشیر آن است که یکی را دو تا می‌کند؛ امّا هنر عشق آن است که دو تا را یکی می‌کند و از این روست که پس از این یگانگی شورانگیز، سبزپرس به دنیا آمد و جبهه‌ی محیط زیست در ایران، ناگهان با قدرتی دوچندان اعلام موجودیت کرد و پیش تاخت …

    و اینک در پاسداشت نخستین سالگرد پروازش از دنیای آدم‌زمینی‌ها، به نظرم سزاوارانه‌ترین حرکتی که فعالان و دوستداران محیط زیست ایران می‌توانند برای شادی روح بلندش انجام دهند، این است که گاه به لاک‌پشت‌ها نگاه کنند و به خود زنهار دهند که آنها فقط وقتی پیشرفت می‌کنند که سرشان را از لاک خود بیرون ‌آورند. همان کاری که یاسر تا آخرین روز زندگیش انجام داد و برای همین است که همه او را می‌شناختند و حتا اگر با عقیده‌اش مخالف بودند که اغلب بودند، اما برای سماجت و اراده‌اش کلاه از سر برمی‌داشتند.

    آری درد یاسر، حصار بركه نبود، بلکه زيستن با ماهياني بود كه حتي فكر دريا به ذهنشان خطور نمي‌كرد …

    و اگر ما خود را دوست یاسر می‌دانیم، باید بکوشیم تا به ماهی‌های بیشتری در حصار برکه، لذت بیکرانگی و هماغوشی با دریا را یادآور شویم … برای همین است که مژگان باید امروز خوشحال باشد اگر درمی‌یابد که کمبود یاسر در جامعه‌اش و در بین دوستداران طبیعت گرایش حس می‌شود؛

    زیرا بر این باورم که:

    گاه بايد كم باشي تا كمبودت احساس شود، نه اينكه نباشي تا نبودنت عادت گردد.

پی نوشت:

یاسر انصاری؛ اسطوره جنگلبان ابدی؛ یادداشتی که حتمن در آرامش و خلوت خویش باید خوانده شود …

گزارش تصویری این رویداد به نقل از سبزپرس