بایگانی دسته: پژوهش

برنامه هايي كه خارج از نظام ملي برنامه ريزي تهيه و تدوين گرديده اند – 3

در این بخش به برنامه هاي شركت كنترل كيفيت هوا ، وابسته به شهرداري تهران و برنامه عزم ملي براي حفاظت از محيط زيست  تهيه شده توسط سازمان حفاظت محيط زيست اشاره می شود.
شركت كنترل كيفيت هوا كه در اوايل دهه هفتاد خورشيدي آغاز به كار نمود، جهت مقابله با آلودگي هواي تهران برنامه ها و اقداماتي را تنظيم نموده است كه فهرستوار به شرح زير است:
1 – طرح سنجش آلودگي عناصر فلزي  و غير فلزي موجود در هواي تهران ،
2 – طرح اثرات تنظيم موتور بر كاهش آلودگي هوا ،
3 – طرح ايستگاههاي سنجش آلودگي هواي تهران ،
4 – بررسي آلودگي ناشي از تردد موتور سيكلت ها ،
5 – طرح آموزش همگاني در زمينه آلودگي هوا با كمك« برنامه توسعه سازمان ملل » .

علاوه براين مدير عامل شركت مذكور در مصاحبه با روزنامه اطلاعات اعلام نمود « 20 طرح جديد براي مبارزه با آلودگي هواي تهران به اجرا در مي آيد » (روزنامه اطلاعات ، مورخ 18 اسفندماه 1373 ).

در سال 1374 طرح جامع كنترل آلودگي هواي تهران ارائه گرديد . كميته هدايت كننده طرح جامع براي كنترل آلودگي هواي تهران گزارش مقدماتي ارائه شده از سوي هيئت كارشناسي  سازمان همكاري هاي بين المللي ژاپن ( جايكا ) را با انجام تغييرات و اصلاحاتي تدوين و ارائه كرد . به گزارش روابط عمومي سازمان حفاظت محيط زيست اين طرح طي جلسه اي توسط كميته مذكور كه در آن افزون بر كارشناسان جايكا نمايندگان وزارتخانه هاي بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي ، نفت ، صنايع و سازمان هاي حفاظت محيط زيست و هواشناسي و شركت كنترل كيفيت هوا حضور دارند ، مورد بررسي قرار گرفت …. انجام مطالعه درباره آلودگي هواي تهران بر اساس موافقتنامه اي در پاييز سال 1373 ميان شهردار تهران و سرپرست هيئت مقدماتي جايكا به امضا رسيد.
در تاريخ 24 دي ماه 1376 رييس سازمان حفاظت محيط زيست در مصاحبه با روزنامه ايران چنين بيان مي نمايد كه « طرح مقابله با آلودگي هواي تهران بر مبناي سه مطالعه درباره آلودگي هواي تهران تنظيم شده است كه امكان تعميم دادن به شهرهاي ديگر را نيز دارد»12 . در همين مصاحبه رييس سازمان حفاظت محيط زيست اعلام مي دارد كه ، طرح تبديل خودروهاي مستهلك به نو نيز در انتظار تصويب مي باشد .
در ششم دي ماه 1378 مرتضي الويري در سمت شهردار تهران در جمع خبر نگاران پارلماني مي گويد :« بر مبناي گزارشي كه شركت كنترل ]  كيفيت [ آلودگي هوا و سازمان محيط زيست تهيه كرده اند ، انواع سوخت هايي كه عرضه مي شوند ، كيفيت مطلوبي ندارند … براساس مطالعات انجام شده مي توان با حدود 200 ميليون دلار سرمايه گذاري ، كيفيت بنزين را ارتقا داد … شهردار تهران گفت :” مقابله با آلودگي هوا تقريبا” اجراي 300 الي 400 عمليات زمان بندي شده مختلف را مي طلبد كه اين عمليات از ابتداي سال جديد ميلادي آغاز خواهد شد . وي افزود ، براساس مطالعاتي كه دو شركت سوئدي و ژاپني براي كاهش آلودگي هواي تهران انجام داده اند ، برنامه زمان بندي شده براي اين منظور ظرف 15 سال بازدهي دارد و هواي تهران را به حد نصاب استانداردهاي جهاني مي رساند » .
در برنامه عزم ملي براي حفاظت از محيط زيست كه از سوي سازمان حفاظت محيط زيست تهيه و تدوين گرديده است ، به طور مفصل هم به مسئله آلودگي هوا ، هم منابع آن و هم راهكارهاي مقابله با آن پرداخته شده است.
علاوه بر طرح هايي كه بر اساس مطالعات و تحقيقات علمي به انجام مي رسند(بدون توجه به اجرا يا عدم اجراي آنها ) ، پيشنهادات وطرح هايي نيز وجود دارند كه بيشتر جنبه خيال پردازي داشته و هرگاه با هزينه ملت به انجام نمي رسيدند ، نيازي هم به ياد آوري نداشتند . ذكر چند نمونه از اين قبيل طرح هاي فانتزي خالي از فايده نيست :
1-    طرح تحقيقاتي« تعيين ميزان جذب سرب توسط گياهان زينتي» كه واحد تحقيقات سازمان پارك ها انجام آن را عهده دار شده است،
2-    « طرح كاشت  چمن بر فراز بام خانه ها » با هدف كمك به كاهش آلودگي هوا ، تعديل و تلطيف هوا و كمك به زيبايي شهر تهران …. طرح آزمايشي كاشت چمن و گونه هاي جذب كننده سرب بر فراز بام ها در محدوده اي از منطقه 14 شهرداري در شرق تهران آغاز شد .
3-    طرحي كه با توليد انبوه دستگاه ” پلاسماي ” تصفيه هوا ، قصد پاكسازي هواي تهران را دارد ( به نقل از روزنامه همشهري ، مورخ 18 خرداد 1377 ) .

ادامه دارد …

در همین باره:
آلودگی هوای پنج کلان شهر ایران ؛ پرونده ای که هنوز روی میز مانده است!
موضوع آلودگی هوا در نظام برنامه ریزی کشور –2

موضوع آلودگي هوا در نظام برنامه ريزي كشور – 2

در برنامه عمراني پنجم كشور (1356- 1352 ) كه نخستين برنامه حفاظت محيط زيست كشور نيزدرآن مشاهده مي گردد ، فصل نخست به موضوع آلودگي هوا اختصاص يافته است (سازمان حفاظت محيط زيست ، برنامه حفاظت محيط زيست ، در دوران برنامه عمراني پنجم كشور). در اين برنامه بعد از ذكر كلياتي درباره آلودگي هوا و اثرات آن بر انسان و ساير زيستمندان ، وضعيت آلودگي هواي شهر تهران به صورت كمي بيان و منابع آلاينده هوامعرفي گرديده اند. در نهايت نيز اهداف و نيازهاي نيروي انساني ، مالي و تجهيزاتي برنامه اعلام شده اند.  طبق اين برنامه «هدف‌هاي تعيين شده جهت حفظ محيط زيست از لحاظ آلودگي هوا » به شرح زير هستند:
1-    بررسي كامل منابع آلودگي هوا ،
2-    تعيين استانداردهاي كيفيت هوا،
3-    حفاظت محيط زيست از لحاظ آلودگي هوا با همكاري سازمان هاي ذيصلاح،
4-    تربيت پرسنل فني مورد احتياج در داخل و خارج كشور ،
5-    استخدام كارشناسان خارجي ،
6-    كنترل و جلوگيري از منابعي كه سلامتي هوا را تهديد مي كنند ،
7-    آموزش اجتماعي ،
8-    همكاري با كشورهاي پيشرفته در مورد مسائل آلودگي هوا.
در اين مرحله از بحث مي توان به يك جمع بست مقدماتي رسيد:
در دهه پنجاه خورشيدي شناخت درباره آلودگي هواي تهران و همچنين متناسب با دانش روز برنامه اي نيز جهت مقابله با آن وجود داشته است . از اين رو به نظر مي رسد ، عدم موفقيت در اين زمينه ، نه ناشي از عدم شناخت ، ضعف دانش فني و فقدان برنامه ، كه بيشتر حاصل فقدان اعتقاد راسخ به ضرورت مقابله با اين مسئله در بين مسئولين اجرايي و در نتيجه عدم اقدام جدي در جهت مقابله با آلودگي هوا و در نهايت عقيم ماندن كليه برنامه ها بوده است .
در نخستين برنامه پنجساله جمهوري اسلامي ايران 1366 – 1362 ( برنامه غير مصوب ) مجددا” موضوع آلودگي هوا به صورت گسترده و در سطح 24 استان كشور مطرح گرديده است (سازمان حفاظت محيط زيست : برنامه پنجساله اول جمهوري اسلامي ايران ” 1366 – 1362 ” ، بخش محيط زيست ، صص 164 – 154 ).
در برنامه اول مصوب (72 – 1368 ) به طور كاملا” خلاصه – برخلاف برنامه اول غير مصوب – دو سر فصل در ارتباط با آلودگي هوا وجود دارد :
1-    تهيه ضوابط و استانداردهاي مختلف زيست محيطي ،
2-    بررسي اثر آلاينده هاي مختلف هوا در رابطه با منابع مختلف صنعتي و ترافيك شهري چهار استان
كشور (سازمان برنامه و بودجه : پيوست قانون برنامه اول توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران ( 1372- 1368 ) ، صص 5-9 تا 5-10 ).
در سند انتشار يافته توسط سازمان برنامه و بودجه توضيح بيشتري در اين زمينه ارائه نگرديده ، ليكن در سند اوليه برنامه كه توسط سازمان حفاظت محيط زيست تدوين يافته ، به موارد زير اشاره شده است :
– بررسي آلاينده هاي هواي ناشي از منابع آلوده كننده ثابت و سيار دراستان هاي تهران ، اصفهان و تبريز ،
– تعيين مقدار سرب و اثرات پاتولوژيك آن در ارتباط با ترافيك شهر تهران ،
– ايجاد مركز تحقيقات و مركز كنترل گازهاي خروجي از اگزوز وسايل نقليه از طريق استفاده    از خدمات مهندسين مشاور و تهيه نقشه‌هاي فاز اول و دوم ، اجراي عمليات ساختماني و انجام مطالعات جهت كاهش آلودگي وسايل نقليه موتوري (سازمان حفاظت محيط زيست : خلاصه برنامه پنجساله اول  بخش محيط زيست ، 1372 – 1368 ، ص ص 21 – 22).
برنامه دوم ( 77 – 1373 ) كه سخت تحت تاثير فضاي ايجاد شده توسط كنفرانس ريو قرار دارد، داراي ساختاري كاملا” بين بخشي بوده ، بدون آنكه با ديگر بخش هاي برنامه هماهنگي لازم در اين زمينه صورت گرفته باشد. در اين برنامه اهداف كنترل آلودگي هواي شهر تهران به صورت كمي بيان شده و درسر فصلي جداگانه « كاهش ميزان آلودگي هواي شهر هاي تبريز ، اهواز ، اراك ، شيراز واصفهان در حد استاندارد سازمان بهداشت جهاني» به عنوان يكي ديگر از اهداف برنامه محيط زيست در بخش آلودگي هوا مطرح شده است (سازمان برنامه و بودجه : پيوست لايه برنامه دوم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران ” 1377 – 1373 ” ، صص 19 – 2 تا 20 – 2 ).
گفتنی آن که در خصوص نحوه برخورد برنامه سوم با موضوع آلودگي هوا اطلاعاتي در اختيار نیست .

ادامه دارد …

در همین باره:

آلودگی هوای پنج کلان شهر ایران ؛ پرونده ای که هنوز روی میز مانده است!

این کارایی اقتصادی نیست که پایداری می‌آفریند – 4

در چهارمین و واپسین بخش از سلسله گفتارهایی که به موضوع جنگ آب در آینده و خطر بیابان‌زایی اختصاص یافته بود، می‌خواهم بر این دریافت تأکید کنم که اینک نمی‌توان به راحتی از کارایی اقتصادی، بدون لحاظ مبانی اخلاقی و محیط زیستی، به عنوان معیاری برای پایداری و رفاه جوامع یاد کرد. وگرنه نباید شاهد مرگ‌بارترین تهدیدهای محیط زیستی در قدرتمندترین و ثروتمندترین کشورهای جهان امروز می بودیم.
شايد از همین رو باشد که شخصیت‌های متنفذی چون آمارتیا کومار سن – (Amartya Kumar Sen) برنده‌ی نوبلِ اقتصاد سال 1998- خود يكي از منتقدان جدي کارایی اقتصادی یک سویه بوده و بارها برخی از سیاست‌های بانك جهاني را در طول سال‌هاي گذشته به چالش گرفته است. آن هم فردی که خود مدت زیادی در بالاترين سطوح تصميم‌گيري اين بانك مشاركتی فعال داشته است.

چنین است که آمارتیا در كتاب بحث‌برانگيزش (توسعه به مثابه آزادي – Development as Freedom)، اعتراف مي‌كند: «بانك جهاني مي‌توانست بسيار بهتر از آني عمل كند كه كرد.» وي به وضوح، ملاكِ ‌قرارگرفتن صرفِ كارايي اقتصادي را (كه سال‌ها از سوي بانك‌جهاني ترويج شده بود)، براي ارزش‌گذاري پايداري جوامع، نفي مي‌كند و ارزش‌هاي ديگري همچون رويكردهاي اخلاقي و زيست‌محيطي را مطرح مي‌سازد؛ همان رویکردهایی که جای خالی آن در سیاست‌های حاکم بر دولت‌های منطقه‌ای که در آن زیست می‌کنیم، سبب شده تا کسری موازانه‌ی اکولوژیک میان‌رودان و فلات ایران به بحرانی‌ترین حد خود تا امروز برسد؛ به نحوی که نه فقط اُفت کمی آب در دسترس، که اُفت کیفی آن برای مردمان این سرزمین – که روزگاری گرانیگاه تولید جهان به شمار می‌رفتند – به کابوسی دهشت‌انگیز بدل شده است. نزاع هند و پاکستان که به زودی، البته افغانستان هم به آن خواهد پیوست، گواهی دیگر بر احتمال گسترش جنگ بر سر آب در منطقه به سوی خاور است.

فرازنای سخن آنکه پندارِ توسعه‌ای متکی بر جلوه‌های سازه‌ای مديريت و مبتنی بر قدرت فناوري‌های فراپيشرفته، پنداری است که شناسه‌های باطل بودنِ آن سالهاست که آشکار شده است. فاجعه‌ی آرال، گسترش شتابان ریزگردها در میان رودان (بین‌النهرین)، خشک شدن پی در پی اغلب تالاب‌های کشور و نشست بی‌سابقه‌ی زمین در شرق، مرکز و شمال خاوری ایران‌زمین از جمله‌ی آن شناسه‌هاست که نشان دادند هنوز هم برای حکومت بر طبيعت راهی جز پيروی از قوانينِ آن وجود ندارد؛ راهی که عقوبتِ کژروی از آن، به صدا درآمدنِ بال‌های پروانه است؛ بال‌هایی که اگر طنینش را جدی نگیریم، ممکن است روند تشدید بیابان‌زایی و افزایش فرآیندهای کاهنده‌ی کارایی سرزمین را تا بدانجا پیش برد که به وقوع تنش‌هایی جدی و مناقشات منطقه‌ای بر سر آب منجر شود؛ رخدادی که شناسه‌هایش هم‌اکنون در مصر، سودان، اسراییل، سوریه، ترکیه، عراق، هند، پاکستان و … آشکار است.

شناسه‌های فراموشی پروانه – 2

در ادامه‌ی نوشتار پیشین باید تأکید شود که درست اندكي پيش از فروپاشي كامل اقتصاد آرژانتين و اعلام ورشكستگي رسمي دولت – به رغم حراج کم‌سابقه‌ی مواد خام خویش – يوهانس رائو، رئيس‌جمهور وقت آلمان، در نشست سالانه‌ی اعضاي پيمان (كنوانسيون) مبارزه با بيابان‌زايي سازمان ملل متحد(COP4)، اعلام كرد: « تنها در چهار سال مياني دهه‌ی 90 (97-1994)، جهانيان شاهد بروز 30 جنگ و مناقشه بين كشورها، ناشي از تخريب محيط‌زيست بودند.» جنگ‌هايي كه شناسه‌ی ناديده‌گرفتن هنجارهاي بوم‌شناختي در آموزه‌هاي راهبردي كشورهاي درگير به شمار مي‌آيند.
و يكي از بنياني‌ترين و در عين‌حال مشهورترين اصول در حوزه‌ی محيط‌زيست، قانوني است كه از آن با عنوان: «تأثير پروانه» یا  Butterfly Effect ، ياد مي‌كنند (اين قانون، نخستين بار در دسامبر 1972 توسط يك هواشناس آمريكايي به نام پروفسور ادوارد لورنز (Edward Lorenz)، استاد مؤسسه‌ی فناوري ماساچوست(MIT) ايالات متحده مطرح شده است.)  اصلي كه مضمونش چنين است: «جهاني كه در آن زيست مي‌كنيم، چنان كوچك و به هم وابسته است كه اگر يك پروانه، بال‌هاي خود را در جنگل‌هاي آمازون به هم زند، ممكن است طوفان مهيبي در آن سوي كره‌ی زمين رخ دهد. » (Predictability: Does the Flap of a Butterfly’s Wings in Brazil set off a Tornado in Texas)

چه كسي فكر مي‌كرد، عاقبت روشنايي شهرها و چراغاني اماكن بلندمرتبه در شب، ممكن است نسل پرنده‌ها، خفاش‌ها و قورباغه‌ها را در معرض نيستي كامل قرار دهد! چرا كه اين نورافشاني‌ها مانند جاروبرقي حشرات گوناگون نظير پشه‌ها را به خود جذب كرده و با از بين رفتنِ آنها، پرندگان و قورباغه‌ها نيز ديگر چيزي براي خوردن نخواهند داشت و كيست كه امروز نداند، تصورِ جهانِ بي‌پرنده، چقدر مي‌تواند دهشتناك و دلهره‌آور باشد؟! چگونه است كه هنوز پس از گذشت نزدیک به چهار دهه از پیدایش اين قانون، كماكان در اولويت‌سنجي‌هاي خويش و در ساز و كارِ تخصيص اعتباراتِ ملي، بي‌مهاباي فرداها، آن را ناديده مي‌گيريم؟ آنچه که امروز در دريای خزر و خليج فارس روی می‌دهد و اين دو بوم‌سازگانِ ناهمتای آبی را بدل به نخستين و دوّمين محيط‌های آبی آلوده‌ی جهان کرده است (البته گمان برم تا مدتها، خلیج مکزیک سبب روسفیدی ما را فراهم بیاورد! نمی‌آورد؟)؛ پساب‌های آلوده‌ای که هر روز با شتابی بيشتر، آبخوان‌های کشور را به نابودی می‌کشانند، سدهاي پهن‌پيکری که شوراب‌ها را می‌افزايند و تالاب‌های ناهمتای ايران‌زمين را به خشکی تهديد می‌کنند و صنايع آلوده‌کننده‌ای که اصول ارزيابی زيست‌محيطی را به سخره گرفته‌اند … همه و همه نشان می‌دهند که ما تا چه اندازه پروانه را از خاطر برده‌ايم! نبرده‌ایم؟
فراموشی دردناکی که در بخش بعدی خواهم گفت می‌تواند عواقبی جبران‌ناپذیر برای‌مان به ارمغان آورد.

ادامه دارد …

تا الگوهای فشار تغییر نکند، در تهران کاری نمی‌توان انجام داد!

در چهارمین بخش از گزارش کفتگوی 4 ساعته با شهردار تهران، به مهم‌ترین بخش از سخنان آقایان دکتر سید محمود شریعت و دکتر بهلول علیجانی می‌پردازم:
دکتر سید محمود شریعت را شاید بتوان به همراه دکتر علی یخکشی در شمار پیشکسوت‌ترین افراد حاضر در این نشست دانست، فردی که سابقه‌ی آغاز به کارش در دانشگاه تهران به سال 1339 می‌رسد؛ زمانی که هنوز شهردار تهران به دنیا هم نیامده بود!
وی در سخنان کوتاهی بر این مطلب اشاره کردند که انتظاراتی که از شهرداری تهران می‌رود، با اختیاراتی که این نهاد دارد، هماهنگ نیست؛ رویه‌ای که هرگز در هیچ کلان شهر بزرگی در جهان نظیرش وجود ندارد. شریعت به صراحت گفت: هرکسی در شهر بخواهد هر کاری بکند، باید از شهردار اجازه بگیرد؛ امّا نگفت: این پیشنهادها چه ربطی به حوزه‌ی موضوعی این نشست دارد؟ البته از آنجا که ایشان متخصص در بهداشت محیط هستند، شاید در اندیشه‌ی بهداشتی کردن فضای تهران با انسجام مدیریتی هستند.

سخنران بعدی، آقای دکتر بهلول علیجانی، استاد کرسی اقلیم‌شناسی از دانشگاه تربیت معلم تهران بودند و من انتظار داشتم که نامبرده همچون ناصر کرمی، بزرگ اقلیم‌شناس ناراضی کشور، بتواند  با سخنان خویش همه‌ی نگاه‌ها را به سوی خود معطوف کند! امّا گمان برم که در این راه موفق نبود؛ می‌گویید نه! می‌توانید از وحید نوروزی بپرسید!!
به هر حال نامبرده – که رییس قطب علمی تحلیل فضایی مخاطرات طبیعی هم هستنخست با اطمینان گفت: دلیل تعطیل دیروز و پریروز (20 و 21 تیرماه) فقط هوا بوده و چیز دیگری نبوده! (در این لحظه همه به هم نگاهی معنی‌دار انداخته و احتمالاً پرسیدند: مگر قرار بوده چیز دیگری باشد؟)
سپس وی گفت: در محیط زیست چیزی تغییر نمی‌کند، مگر آن که الگوهای فشار تغییر کند. تا زمانی که این الگوهای فشار در بالای سر تهران تغییر نکند، ما کار چندانی نمی‌توانیم برای این شهر انجام دهیم. بنابراین از شهردار محترم تقاضا دارم به وضعیت اقلیمی پایتخت بیشتر توجه کرده و اعتبارات مطالعاتی این بخش را افزایش دهند.

ادامه دارد …



اسکندر فیروز : قسمت‌هایی از کویر بزرگ را پدیده‌ای ویژه و ملی می‌دانم

به دنبال انتشار گزارشی که از آخرین ملاقاتم با پدر محیط زیست ایران – اسکند فیروز – داشتم. ایشان لطف کرده و از ینگه دنیا ایمیلی برایم ارسال داشتند تا تذکر دهند که بر خلاف آنچه من از سخنان ایشان برداشت کرده‌ام، به هیچ وجه با بیابان‌زدایی مخالف نیستند و آن را توصیه هم می‌کنند!
می‌دانم، اندکی شگفت‌آور است! نیست؟ منتها نخست به توضیح استاد توجه فرمایید تا منظور ایشان را از بیابان‌زدایی بهتر درک کنیم:
ایشان نخست با تأکید می‌گویند: “به نظر من کویر (یعنی کویر اصلی که از نزدیک تهران تا وسط خراسان امتداد دارد)، یک پدیده‌ی خاصی است در کشور عزیزمان، نه یک محیط بد که باید زدود. ”
آنگاه با جدا کردن کویر طبیعی کشور، می‌گویند: اما ابداً با بیابان‌زدایی مخالف نیستم؛ بلکه باید تأکید کرد که در بسیاری از مناطق خشک و با ارزش کشور ما که به دست انسان‌ها (و گاه بارش کم و ممتد)، تخریب شده‌اند، بیابان زدایی تنها راه چاره و مقابله است. به عبارت دیگر، بیابان‌زدایی کار بسیار نیکی‌ است  و بلکه خود من در این مورد تا حدی پیش قدم بودم و حتا یک کنفرانس بزرگی را در جهت پیشبرد بیابان‌زدایی، با کمک سازمان ملل متحد در سال 1354 در تهران برگزار کردم.

سپس، ایمیل زیر را برای استاد نوشتم:

سلام و درود بر استاد عزیز، اسکندر فیروز

قدردان توجه و محبت شما هستم و البته آنچه که من انجام دادم، کمترین کاری است که هر علاقه مند به حوزه محیط زیست باید برای استادی چون شما انجام دهد.
در مورد اصطلاح “بیابان‌زدایی” باید عرض کنم که بنده متوجه منظور شما هستم. شما هم اعتقاد دارید که باید آن عرصه‌هایی که به علت فشارهای نابخردانه آدمی یا مدیریت نادرست توان بوم شناختی (اکولوژیک) خود را از دست داده و سیمای بیابانی یافته‌اند را دوباره ترمیم کرده و به قول شما “بیابان‌زدایی” کنیم.
راست آن است که  معادل انگلیسی این عمل را combating desertification می‌گویند که به معنای مقابله با بیابان زایی است و نه بیابان زدایی.  یعنی آنها نمی‌گویند: combating desert، زیرا بیابان هم مانند هر بوم سازگان (اکوسیستم) طبیعی دیگر واجد تنوع زیستی خاص خود است و در جایی که به صورت طبیعی حضور دارد، بهترین پاسخ به شرایط زیست بوم است. آنچه که خطرناک است، بیابان‌زایی است که باید با آن مقابله کرد.
جسارتاً در همین موضوع می‌توانید این یادداشت‌ها را مطالعه فرمایید:

http://darvish100.blogfa.com/post-208.aspx

http://darvish100.blogfa.com/post-875.aspx

http://darvish100.blogfa.com/post-213.aspx

http://darvish100.blogfa.com/post-212.aspx

درود بر شما و مشتاق دیدار مجددتان هستم.

و در نهایت، امروز این ایمیل را از استاد اسکندر فیروز دریافت کردم:

آقای مهندس درویش عزیز
از ایمیل شما متشکرم. و البته از قرائت بلاگ‌های شما نیز استفاده زیاد کردم. درست پیش از کنفرانس تهران (در 1354) برای استاندارد کردن دو کلمه‌ی انگلیسی مربوط به بحث ما، در سازمان ملل تصمیم گرفته شد: “desertification” و “dedesertification” مورد استفاده قرار گیرد. به هر حال، خواهش من این است که محبت کنید بنویسید که “با بیابان‌زدایی بسیار موافقم، اما قسمت‌هایی از کویر بزرگ را پدیده‌ای ویژه و ملّی می‌دانم و در خور توجه و حفاظت هستند.” موجب سپاس من خواهد بود.
در انتظار دیدار شما
اسکندر فیروز

خواستم بگویم:
درود بر اسکندر فیروز عزیز که به رغم نشستن گرد پیری و بازنشستگی، همچنان موشکافانه مسایل محیط زیست را دنبال کرده و اینگونه سزاوارانه عکس‌العمل نشان داده و حساسیت به خرج می‌دهند.
کافی است سلوک ایشان را با اغلب مدیران کشور در حوزه منابع طبیعی و محیط زیست مقایسه کنید و عملکرد آنها را پس از پایان دوره مأموریت‌شان در این حوزه بسنجید تادریابید که چنین رفتاری تا چه اندازه کیمیا و ارزشمند است. مثلاً آیا کسی از خانم فاطمه واعظ جوادی خبر دارد؟ آیا در طول یک سالی که ایشان از سمت ریاست سازمان حفاظت محیط زیست کنار رفته‌اند، در جایی اظهارنظری در باره‌ی محیط زیست از نامبرده شنیده یا خوانده‌اید؟
و البته باید اعتراف کنیم که شوربختانه از این مثال‌ها فراوان است! نیست؟

تصور ایران بدون زاگرس یا زاگرس بدون بلوط ! کدام دهشتناک‌تر است؟

در ادامه‌ی یادداشت پیشین، در این بخش مشروح گزارش تأمل‌برانگیز، دقیق و زنهاردهنده‌ی دکتر ابراهیم عزیزخانی را به همراه پیشنهاد‌هایی برای گریز از بحران می‌خوانیم؛ بحرانی که اگر طنین مرگبارش را جدی نگیریم، بدل به ناقوسی کرکننده شده که می‌تواند کمر طبیعت ایران را بشکند و بزرگترین ذخیره‌گاه طبیعی آب در کشور را با چالشی بنیان‌کن مواجه سازد.

بلوط‌ها در ایران چه می‌گویند؟
در ايران بلوط مهمترين و فراوانترين گونه‌ی درختي موجود در غرب کشور، به ويژه در منطقه زاگرس محسوب می‌شود. سلسه جبال زاگرس، وسيع‌ترين و اصلي‌ترين رويشگاه گونه‌هاي مختلف بلوط در ايران بوده و به همين دليل اين منطقه از اهميت بسيار ويژه‌اي برخوردار است. يوناني‌ها، از دير باز، پشتکوه کنوني را که ايرانيان پاطاق مي‌گويند، به نام زاگرس مي‌ناميدند. اين نام به مرور زمان به سرتاسر کوه‌هايي که در دنباله کوه‌هاي ارمنستان، از منتهي اليه شمال غربي ايران آغاز و سپس غرب و جنوب غرب ايران را طي مي‌کند تعميم داده شد. اين کوه‌ها مانند قوس بزرگي سراسر غرب، جنوب غربي و جنوب ايران را فرا گرفته و در شمال تنگه هرمز به کوه‌هاي مرکزي و همچنين رشته کوه‌هاي بشاگرد مي‌پيوندد. در مورد وسعت اين منطقه (بسته به اينکه نقطه ابتدا و انتهاي آن را چه محلي در نظر گرفته باشند) اختلافاتي بين محققين وجود دارد برخي، طول متوسط آن را حدود 1150 کيلومتر و عرض متوسط آنرا حدود 75 کيلومتر تخمين زده اند که از جنوب پيرانشهر (واقع در آذربايجان غربي) با طول جغرافيايي 45 درجه و عرض جغرافيايي36 درجه شروع و در جنوب و جنوب شرقي (در حوالي ميان جنگل در جنوب شيراز) با حد پاييني 52 درجه و 30 دقيقه طول جغرافيايي و 29 درجه عرض جغرافيايي پايان مي‌يابد (فتاحي1373). در صورتيکه رشته کوه‌هاي آذربايجان غربي را نيز متعلق به رشته کوه‌هاي زاگرس بدانيم طول تقريبي آن به حدود 1700 کيلومتر خواهد رسيد. براي سهولت بررسي، منطقه زاگرس را بر اساس رويشگاه بلوط که گونه گياهي اصلي در اين ناحيه است، به دو ناحيه زاگرس شمالي و جنوبي تقسيم کرده‌اند. ناحيه زاگرس شمالي رويشگاه خاص Quercus infectoria بوده و در برخي از مناطق با Q. brantii يا Q. libani و يا هر دو گونه در هم مي‌آميزد. اين بخش از زاگرس، استان‌هاي آذربايجان غربي، کردستان، قسمت‌هاي معيني از استان کرمانشاه و لرستان را در بر مي‌گيرد. در مقابل، زاگرس جنوبي رويشگاه خاص گونه Q. brantii بوده و شامل استان‌هاي ايلام، خوزستان، کهکيلويه و بوير احمد، فارس، اصفهان و چهار محال بختياري است. زاگرس شمالي داراي اقليم نيمه مرطوب و خنک و زاگرس جنوبي گرم و خشک است .
بر اساس مطالعاتي که توسط رايت و ساير محققين صورت گرفته جنگل‌هاي بلوط منطقه زاگرس حدود 5500 سال پيش تشکيل و به حالت کليماکس رسيده‌است. جنگلي که در اين ناحيه بوجود آمده يک جنگل شاخص خشک و نورپسندي است که بيشتر از درختان پست با تاج پهن تشکيل شده‌اند، ارتفاع اين درختان بندرت به بيش از 15-10 متر مي‌رسد. جنگل‌هاي بلوط زاگرس جنگلي کوهستاني و مقاوم به سرما است(شهسواري 1373).

در مورد وسعت اين جنگل‌ها اختلاف نظرهاي زيادي بين محققين وجود دارد، به عنوان مثال ثابتي (1356) مساحت جوامع بلوط منطقه زاگرس را 4 ميليون هکتار، تره گوبو و مبين (1348) مساحت جنگل‌هاي بلوط غرب را 2848000 هکتار و شريعت نژاد و ابراهيمي رستاقي (1375) مساحت جنگل‌هاي حوزه رويشي زاگرس را 5052000 هکتار گزارش نموده‌اند. علاوه بر آن بر اساس آمار رسمي منتشر شده در برنامه پنج ساله توسعه کشاورزي سال 1365-1361 مساحت اين جنگل‌ها حدود 2/5 ميليون هکتار برآورد کرده بودند در حالي که 4-3 سال بعد سطح آن را حدود 5/3 ميليون هکتار اعلام کردند (فتاحي1373).

گونه‌هاي مختلف بلوط نسبت به تغييرات آب و هوايي حساس، ولي در مجموع جنس بلوط سازش اکولوژيک و ميزان بردباري بسيار زيادي داشته بطوريکه تغييرات درجه حرارت را در گستره 31- تا 45+ درجه سانتيگراد و بارندگي 250 تا 1000 میلی‌متر را تحمل مي‌کنند. مناسب‌ترين زيستگاه بلوط مناطقي با بارندگي 350 تا 750 میلی‌متر بوده که در آن بيشترين گسترش را دارد. رويشگاه گونه‌هاي اين جنس از جلگه تا ارتفاع 2700 متر از سطح دريا گسترش داشته و هر چه اقليم خشک‌تر مي‌شود، درختاني کوچکتر و با قطري کمتر ايجاد مي‌شوند. از نظر خاک گونه‌هاي اين جنس روي خاک‌هاي عميق و حاصلخيز تا خاک‌هاي سطحي و کم عمق و اکثراً روي خاک‌هاي قليايي رشد مي‌کنند. در مورد تعداد گونه و زير گونه‌هاي بلوط در منطقه زاگرس اختلاف نظرهاي زيادي بين محققين مختلف (بوبک 4، ثابتي 17، تره گربوف 3، رشينگر 7، جوانشير 27، قهرمان 7 و طباطبايي 26) وجود دارد ولي توافق عمومي بر وجود سه گونه مهم بلوط (Quercus infectoria، Q. brantii و Q. libani) در اين منطقه است (جزيره‌اي و ابراهيمي رستاقي 1382). در غرب ايران، به طور کلي سه گونه اصلي و مهم بلوط به نامهاي، بلوط ايراني Quercus persica  ( در بعضي از منابع با نام  Q. brantii از آن ياد مي‌کنند)، گونه Q. infectoria  و گونه Q. libani وجود دارد. گونه Q. libani  خاص مناطق مرتفع با خاک‌هاي حاصلخيز و عميق بوده و گسترش آن از آخرين حد شمالي زاگرس شروع و تا پايان يافتن محدوده جنگل‌هاي مريوان (هم مرز با پاوه در استان کرمانشاه) خاتمه مي‌يابد. گونه Q. infectoria از شمال غربي زاگرس تا منطقه گهواره در استان کرمانشاه گسترش يافته و بعد به صورت لکه‌هاي بسيار کوچک و پراکنده در استان لرستان به چشم مي‌خورد. Q. brantii از شمال غربي تا جنوب شرقي سلسه جبال زاگرس و در تمام جهات، ارتفاعات و روي انواع خاک‌ها گسترش دارد (نقشه شماره 1) بعبارت ديگر، اين گونه نسبت به دو گونه قبلي از بردباري و نرمش اکولوژيک بيشتري برخوردار است .
گونه بلوط Quercus brantii تنها گونه بلوط موجود در سه استان ايلام، كهكيلويه و بويراحمد و فارس است، از اين رو به طور مختصر برخي از ويژگي‌هاي آن در اينجا معرفي مي‌گردد.

گونه بلوط Quercus brantii
اين گونه داراي اسامي مترادفي مانند  Q .persica, Q.baneica, Q. globularis, Q. saii و Q. ungeri است. در زبان فارسي با نام بلوط ايراني يا برو، ولي در مناطق مختلف به اسامي محلي متفاوتي مانند شکين، هلوين، بلي، بلو و داربرو ناميده مي‌شود. بلوط ايراني درختي بزرگ با ارتفاع متوسط حدود 8 متر (گاهي ارتفاع آن به 20 متر نيز مي رسد) با برگهايي يکنواخت و تخم مرغي با حاشيه دندانه‌اي شکل مي‌باشد (تصاویر یک تا سه) اين گونه وسيع ترين پراکنش را بين گونه‌هاي جنس بلوط در حوزه رويشي زاگرس دارا بوده و از دره سيلوانا در آذربايجان غربي تا ارتفاعات جنوبي روستاهاي دادنجان و چنار سوخته شهرستان فيروز آباد فارس گسترش دارد. رويشگاه آن منحصر به کشور ما نبوده و علاوه بر ايران در کشورهاي عراق، سوريه، لبنان و ترکيه نيز جود دارد. از نظر نيازهاي اکولوژيکي، عموماً روي خاک‌هايي با منشاي تشکيلات آهکي و pH قليايي فاقد آبشويي، آهک و رس استقرار يافته‌است. خاک اين رويشگاهها عموماً کم عمق تا نسبتاً عميق بوده و از تکامل خوبي برخوردار نمي‌باشند. در مقايسه با گونه Q. infectoria از بردباري بيشتري در قبال خاک برخوردار است. نياز رطوبتي اين گونه نيز نسبت به گونه Q. infectoria در حوزه رويشي زاگرس کمتر بوده و از دامنه بردباري رطوبتي بيشتري برخوردار است. حداقل ارتفاعي که اين گونه در آن مشاهده شده‌است حدود 450 متر (گدارلندر مسجد سليمان) و حداکثر آن حدود 2600 متر از سطح دريا (ارتفاعات لته کال ياسوج) بوده‌است. ولي رويشگاه بهينه آن از نظر ارتفاعي بين 1000 تا 2000 متر از سطح دريا مي‌باشد که در اين ارتفاع به صورت خالص ظاهر مي‌شود. علاوه بر موارد ذکر شده، يکي از ويژگي‌هاي بسيار مهم اين گونه، که نقش بسيار اساسي در بقاي آن داشته قدرت خارق‌العاده جست‌زني آن ( به دو صورت پاجوش و ريشه جوش) است (جزيره‌اي و ابراهيمي رستاقي 1382).

استان‌هاي مورد بررسي
در اين بازديد وضعيت خشكيدگي بلوط‌هاي سه استان ايلام، كهكيلويه و بويراحمد و فارس از نظر نوع و ميزان آلودگي مورد بازديد قرار گرفت. بررسيهاي انجام شده در هر سه استان مذكور نشان داده كه علايم آلودگي در اين مناطق مشابه و شامل خشكيدگي سرشاخه‌ها، خشكيدگي درخت، جداشدن پوست درخت، تيره و سياه شدن محل‌هاي آلوده زير پوست، سوراخ هاي روي تنه و ترشح شيره گياهي در محل‌هاي آلوده بود.

آفات بلوط
صرف نظر از مجموعه عوامل غير زنده و دخالتهاي غير عالمانه انسان كه موجب خسارت به پوششهاي گياهي كشور مي‌شوند، بندپايان و به ويژه حشرات از مهمترين عواملي هستند كه در شرايط نامطلوب اكوسيستمي (به ويژه تنشهاي رطوبتي و حرارتي)، جمعيت آنها دچار طغيان‌هاي موضعي، دوره‌اي و يا نسبتاً طولاني مي‌شوند. طغيان آفات و ميزان خسارت وارد شده توسط آنها با توجه به نوع اقليم و شرايط اجتماعي حاکم بر کشور که امکان تجديد حيات در جنگل‌هاي بلوط را نا ممكن و يا بسيار محدود مي کند، از اهميت ويژه‌اي برخوردار خواهد بود.
آفات مختلفي درختان بلوط را مورد حمله قرار داده و در اكثر مواقع خسارت جدي به آن وارد مي‌كنند. به طور خلاصه مهمترين گونه هاي شناخته شده آنها شامل پروانه جوانه‌خوار بلوط(L.)  Tortrix viridana، پروانه برگخوار سفيد بلوط  Leucoma wiltshire، پروانه برگخوار گزنده بلوط(Strand)   Porthesia melania، پروانه ميوه خوار بلوط  Laspeyresia fagiglandana(Zeller) ، سرخرطومي بذرخوار بلوطMarsham  Curculio glandium ابريشم باف ناجور(Linnaeus)   lymanteria dispar پروانه تخم انگشتري  Malacosoma nustralia و زنبورهاي گالزاي بلوط Cynipidae هستند. گفتنی آن که در بيشتر منابع زنبورهاي گالزاي بلوط را به دليل اهميت اقتصادي برخي از گونه‌هاي آن آفت تلقي نمي‌كنند؛ در حالي كه اين حشرات در مواقع طغياني خسارت زيادي را به اندام‌هاي مختلف درخت (اعم از برگ، جوانه و شاتون) وارد مي‌آورند.
در دو سال اخير با توجه به شرايط اقليمي پيش آمده و كاهش بارندگي زمينه مناسبي براي طغيان دو گونه از آفات چوبخوار از خانواده Buprestidae فراهم گرديد. بر اساس نامه شماره 245/1044 مورخ 7/2/89 موسسه گياهپزشكي به استان ايلام، جناب آقاي دكتر عبايي نمونه‌هاي لاروهاي ارسالي  را تحت نام‌هاي   Agrilus biguttatus (Fabricius, 1776)  و Anthaxia hungarica (Scopoli, 1772)  شناسايي کرده‌اند.

(Anthaxia hungarica (Scopoli, 1772
حشرات كامل سوسك‌هاي كوچكي به طول 7 تا 15 میلی‌متر به رنگ سبز با جلاي فلزي هستند و از اوايل اريبهشت ماه تا اواسط تيرماه در طبيعت ظاهر مي‌گردند. حشرات نر را معمولا مي‌توان در روي گلهاي زرد رنگ مشاهده كرد، در حالي كه حشرات ماده كمتر جلب رنگ زرد مي‌شوند. درختان بلوط از ميزبان‌هاي اصلي اين گونه هستند. گونه A. hungarica بيشتر در مناطق كوهستاني و مرتفع و گرم فعال بوده و يك نسل آن 2 تا 3 سال طول مي‌كشد.

Agrilus biguttatus
اين حشره بومي آسيا بوده و پيش از در سال  توسط از روي درختان بلوط در مناطق  جمع‌آوري شده است. ايشان ميزان اهميت اقتصادي اين گونه را  گزارش کرده‌اند. حشره كامل سوسكي به طول 8 تا 13 میلی‌متر و به رنگ سبز با جلاي فلزي است. يكي از علايم بارز در تشخيص اين گونه وجود دو لكه سفيد رنگ مشخص در يك سوم انتهايي بالپوش‌هاي آن است. اين حشره قادر به پروازهاي طولاني چند كيلومتري براي يافتن ميزبان مناسب بوده و حتي توسط فرآوردهاي چوبي و هيزم حاوي پوست نيز به مناطق جديد منتقل مي‌گردد. بلوط ميزبان اصلي اين آفت بوده ولي شاه بلوط و راش نيز توسط آن مورد حمله قرار مي‌گيرند. در شرايط آب و هوايي گرم يك نسل در سال توليد كرده اما به طور معمول هر دو سال يك نسل ايجاد مي‌كند. حشرات ماده پيش از تخم گذاري از برگ درختان بلوط تغذيه كرده و تخمهاي خود را در دسته‌هاي 5 تا 6 عددي در درزها و شكافهاي موجود در روي پوست و در سمت جنوبي تنه درخت مي‌گذارند. لاروها پس از تفريخ از تخم در دالانهاي لاروي زيگزاكي شكل مملو از فضولات لاروي در لايه كامبيوم درخت تغذيه مي‌نمايند. در نتيجه تغذيه لاروها درخت آلوده شروع به توليد بافت كالوز كرده كه اين عامل سبب ايجاد شكافهاي افقي در پوست خواهد شد. در اثر فعاليت لاروها برگها عموما كوچك و زرد رنگ شده و در قسمت تاج درخت علايم خشك شدگي مشاهده مي‌گردد. در نهايت درختان آلوده خشك شده و پوست آنها در ناحيه آلوده از درخت جدا مي‌شود. لاروهاي بالغ به رنگ سفيد مايل به كرم، بدون پا و به طول 25 تا 40 ميلي متر هستند. بند اول سينه در اين لاروها پهن تر از ساير بندهاست همچنين دو زايد شاخ مانند در بند انتهايي شكم آنها نيز ديده مي‌شود. لاروها پس از رشد كامل در زير پوست به شفيره تبديل مي‌گردند زمستانگذراني در اين گونه به شكل لارو و شفيره در زير پوست است. حشرات كامل طي ماههاي ارديبهشت و خرداد از طريق سوراخ‌هاي D شكلي كه روي تنه درخت ايجاد مي‌كنند از آن خارج مي‌شوند.

مديريت آفت
در حال حاضر راهكار موثر و مناسبي براي كنترل آفت روي درختان سبز وجود ندارد، حتي استفاده از سموم شيميايي نيز براي كنترل آن توصيه نشده است. اما بررسيهايي براي يافتن سموم شيميايي كارآمد، مقرون به صرفه اقتصادي و كم ضرر براي محيط زيست در حال اجرا مي‌باشد. لاروها و حشرات كامل اين آفت داخل چوب درختان خشك شده و يا در حال خشك شدن زندگي كرده و حتي از آنها به عنوان پناهگاه نيز استفاده مي‌نمايند از اينرو حذف اين درختان و انتقال آنها به مناطق ديگر مي‌تواند در انتشار آلودگي به مناطق غير آلوده نقش بسيار مهمي داشته باشد، بنابراين استفاده از اين روش خطر بسيار زيادي داشته و به هيچ عنوان توصيه نمي‌گردد.
در سومین و آخرین بخش از این گزارش، به معرفی عوامل بروز و تشدید طغیان این آفت چوبخوار در زاگرس پرداخته شده و درنهایت، پیشنهادهایی برای مهار بحران ارایه می‌شود.


ریزگردهای عربی را رها کنید ؛ سوسک‌ها را بگیرید!

به دنبال انتشار یادداشتی با عنوان: «بلوط‌های زاگرس ؛ تازه‌ترین قربانی ریزگردهای عربی؟!» و ابراز نگرانی از شتاب معنی‌دار خشکیدگی رویشگاه‌های بلوط در زاگرس، به ویژه در استان‌های ایلام، کهکیلویه و بویراحمد، فارس و چهارمحال بختیاری، اینک خبر می‌رسد که متهم ردیف نخست در بروز این فاجعه، دو  گونه‌ی سوسك چوبخوار از خانواده Buprestidae است. هرچند نباید از خاطر برد که در بروز و تشديد طغيان و خسارت اين آفت، تمامي مؤلفه‌های تنش‌زا به ويژه خشكسالي، ريزگردها، فشار دام و عملیات زراعی در حریم جنگل‌های زاگرس، مؤثر بوده‌اند.
در ادامه ضمن سپاس از همکار ارجمندم، آقای دکتر ابراهیم عزیزخانی از اعضای هیأت علمی گروه تحقیقات حمایت و حفاظت جنگل‌ها و مراتع، توجه شما را به گزارش مشروح و مصور ایشان که حاصل یک بازدید 5 روزه در معیت یک گروه کارشناسی در اردیبهشت ماه سال جاری از منطقه‌ی مورد نظر است، جلب می‌کنم.
امّا در همین جا به دوستداران و عاشقان زاگرس هشدار می‌دهم که چنانچه تحملش را ندارند، از خواندن این گزارش غمبار، صرف نظر کنند! به ویژه آنجا که ابراهیم برایمان به تلخی نوشته: «مشاهده تعداد زياد درختان خشك شده موجود در مناطق مورد بازديد در اين سه استان قلب هر دوستدار طبيعت را به درد مي‌آورد، اما تأسف بارتر اينكه هنوز تعداد زيادي از درختان سبز ولي آلوده‌ به لاروهاي آفت وجود دارند كه در صف مرگ سريع به انتظار نشسته‌اند و گذشت زمان بر تعداد آنها خواهد افزود
خداوندا! یعنی می‌شود روزی ایران را … زاگرس را بدون بلوط فرض کرد؟!
وای بر ما اگر چنین شود …

شرح اجمالی ماجرا :
موضوع زوال و خشكيدگي درختان بلوط در منطقه زاگرس به دنبال كاهش ریزش‌های آسمانی و پس از آن بروز خشكسالي و همين طور پديده ريز گرد‌ها مدتي است كه مورد توجه مسئولين محلي و تا حدودي رده‌هاي بالاي سازماني قرار گرفته است. با جدي شدن اين پديده و افزايش روزافزون تعداد درختان خشك شده بلوط ، از سال گذشته گروهي از كارشناسان موسسه ضمن بازديد از منطقه به بررسي علل بروز آن پرداختند، اما به دليل مناسب نبودن زمان بازديد، پيشنهاد بازديد مجدد در سال آينده يعني سال 1389 را کردند. براين اساس و به دعوت سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخيزداري كشور مقرر شد تا از تاريخ 17/2/89 لغايت 21/2/89 به مدت 5 روز بازديدي از استان‌هاي ايلام، كهكيلويه و بويراحمد و فارس صورت بگيرد. در اين برنامه دکتر عزیزخانی به اتفاق مهندس عارفي‌پور و نماينده سازمان جنگل‌ها در استان‌هاي ياد شده به بررسي علل بروز اين موضوع پرداختند. به طور خلاصه بررسي‌هاي این گروه نشان داد كه عامل اصلي خشكيدگي‌هاي بلوط در سه استان ياد شده، مربوط به طغيان و خسارت 2 گونه سوسك چوبخوار از خانواده Buprestidae است كه ذكر نام علمي آنها منوط به شناسايي دقيق آنها خواهد بود. لاروهاي اين دو گونه در زير پوست فعاليت كرده و تغذيه آنها سبب قطع ارتباط آوندي گياه و در نهايت مرگ درخت مي‌گردد. در مواردي ميزان جمعيت اين آفات به اندازه‌اي زياد بود كه به دليل مرگ سريع درخت حتي‌الامكان تكميل سيكل زندگي براي آنها فراهم نمي‌شد. مشاهده تعداد زياد درختان خشك شده موجود در مناطق مورد بازديد در اين سه استان قلب هر دوستدار طبيعت را به درد مي‌آورد، اما تأسف بارتر اينكه هنوز تعداد زيادي از درختان سبز ولي آلوده‌ به لاروهاي آفت وجود دارند كه در صف مرگ سريع به انتظار نشسته‌اند و گذشت زمان بر تعداد آنها خواهد افزود. لازم به ذكر است آفات مذكور بخشي از فون طبيعي منطقه هستند ولي متاسفانه به دليل بروز خشكسالي‌هاي اخير و تخريب‌هاي آگاهانه و بعضا ناآگانه مانند شخم عميق پاي درختان به هدف كشت ديمي و بي حاصل ديم !!! باعث قطع ريشه درختان و هدر رفت اين رطوبت حداقلي مي‌گردند. چراي دامها نيز كه امكان زادآوري را از درختان بلوط گرفته و اين درختان كهنسال را در حسرت ديدن روي نونهالهان نورسته از خاك همچنان نگه داشته است. اين مسايل به علاوه مشكل ريزگردها و مشكلات اقتصادي و اجتماعي موجود در اين استان‌ها با توان مضاعف كمر همت بر نابودي سرمايه‌هاي سبز اين مرز و بوم بسته‌اند. به اميد روزي كه چشم اميد ما از قلم دستورنگار مسئولين محترم به دستان همت بلند مردم ما كه در ميان آن قلب مام ميهن خواهد تپيد، دوخته شود.
در دو یادداشت بعدی مشروح گزارش آقای دکتر عزیزخانی را انتشار خواهم داد.

به يك دانشجوي دكترا در حوزه ارزشگذاري اقتصادي محيط زيست كمك كنيد

سيدعليرضا موسوي، از دوستان عزيزم در حال طي دوران دكتراي خويش در دانشگاه ETH Zurich واقع در كشور سويس هستند. ايشان از من خواسته‌اند تا به اطلاع خوانندگان عزيز مهار بيابان‌زايي برسانم كه اگر مي‌توانند پرسش‌نامه‌هايي را در مورد ارزشگذاري خدمات اكوسيستمي در منطقه طالقان برايشان پركنند. فايل پي دي اف اين پرسشنامه را در اين نشاني – CVM – مي توانيد بيابيد و پس از تكميل و ذخيره سازي به يكي از نشاني‌هاي اينترنتي زير براي آقاي عليرضا موسوي ارسال داريد:

[email protected]
[email protected]
[email protected]

اميد كه بتوانيم درخواستش را اجابت كنيم.

10 فرمان رهبري به نفع محيط زيست ايران

روز گذشته، عالي‌ترين مقام جمهوري اسلامي ايران پس از مشورت با تصميم‌سازان و نخبگان حاضر در مجمع تشخيص مصلحت نظام، يك فرمان 10 ماده‌اي انتشار دادند كه در حقيقت سیاست‌ها و راهبردهاي کلی اصلاح الگوی مصرف در كشور را اعلام و ابلاغ كرده است. اين فرمان از آن جهت اهميت دارد كه شايد بتوان آن را خالص‌ترين و سبزترين حكم حكومتي دانست كه تقريباً تمامي بندهاي 10 گانه‌ي آن هم‌راستا با ارتقاي ملاحظات محيط زيستي ايرانيان معنا مي‌يابد.
به ويژه بايد از بندهاي 7، 8 و 9 ياد كرد كه به سه موضوع مهم انرژي، آب، كشاورزي و نان پرداخته و صراحتاً خواستار افزايش سهم انرژي‌هاي نو در سبد توليد انرژي در كشور شده است.
آنچه كه اينك اهميت پيدا مي‌كند، تبيين سازوكارها يا مكانيسم‌هاي تحقق اين 10 فرمان است. مثلاً تا وقتي كه قيمت تمام شده‌ي توليد يك كيلوات برق از انرژي خورشيد، 150 تومان باشد و دولت براي خريد هر كيلوات برق فقط 130 تومان به سرمايه‌گذار بخش خصوصي بپردازد، معلوم است كه هرگز نمي‌توان انتظار داشت كه شاهد جهشي معنادار در حوزه‌ي استحصال انرژي خورشيدي باشيم.
و در آن صورت، 10 فرمان هم ممكن است مانند برخي ديگر از همتاهاي متأخرترش نتواند به آرمان‌هايي كه مدنظرش بوده، دست يابد و عملاً كاركردي ويتريني بيابد.
باشد كه صدور و ابلاغ اين سياست‌ها، آن هم در چنين سطح بالاي حكومتي، بتواند موانع ديوانسالارانه‌ي حاكم بر كندي رشد توليد انرژي‌هاي پاك در كشور را از ميان برداشته و به ويژه دستگاه متولي مديريت آب نيز متوجه شود: در كشوري كه متوسط تبخير آن به 2 متر در سال مي‌رسد، يكي از بزرگترين عوامل هدررفت آب، مي‌تواند اسرار بيش از حد آبسالاران طبيعت‌ستيز در ساخت سدهاي روزميني باشد.

در همين باره:
ابتکاری که باید قدر آن را بدانیم: سال اصلاح الگوی مصرف

دماوند ؛ نماد سرفراز طبیعت ایران

آنچه در پی میآید، متن کامل سخنرانی نگارنده در مراسم روز ملی دماوند – 11 تیر 1389 – است:

ایران‌زمین در کمربند تابش خورشیدی، یعنی در نوار 35 درجه‌ی عرض شمالی – موسوم به منطقه‌ی پرفشارِ مجاور حاره – استقرار یافته است . قرار گرفتن در چنین جایگاهی از کره‌ی زمین، نشان‌دهنده‌ی دریافت کمینه‌ی ریزش‌های آسمانی و بیشینه‌ی تابش خورشیدی است. واقعیتی که آشکارا کیفیت دشوار استمرار حیات در چنین اقلیمی را بازمی‌تاباند. اقلیمی که 89.7 درصد از خاک ایران را در قلمرو سرزمین‌های خشک – drylands – جای داده و سبب شده تا سوزان‌ترین مناطق جهان با نام ایران عجین باشد. ایرانی که قلمرو سیاسی‌اش سه برابر بزرگترین کشور قاره‌ی اروپا – فرانسه – وسعت دارد ، امّا اغلب این قلمرو در اختیار پهنه‌های داغ و برهنه‌ی کویری و بیابانی است نه چراگاه‌های سرسبز و مرطوب مدیترانه‌ای.
در حقیقت، گستره‌ي زيست‌اقليم‌هاي خشك در ايران به نسبت مساحت، تقريباً دو برابر ميزان نظير آن در آسيا و جهان است. نكته‌ي پراهميت‌ترِ ديگر آن است كه اگر سطح مقايسه را به مناطق فراخشك محدود كنيم، آنگاه تنگناهاي طبيعي ايران بيشتر قابل لمس خواهد بود؛ چه، درحالي كه تنها 5/7 درصد از خشكي‌هاي جهان را مناطق فراخشك تشكيل داده‌اند  – نسبتي كه حتّي در آسيا نيز كمتر بوده و از 5/6 درصد تجاوز نكرده است – درصدِ اشغالِ سرزمين‌هاي فراخشكِ ايران، اندکی کمتر از 5 برابر ميانگين جهاني آن و نزديك به 6 برابر آسيا مي‌رسد؛ واقعيتي كه شكنندگي محسوسِ زيست‌بوم ايران را در برابرِ تغييرات محيطي و فشارهاي انساني به وضوح نمايش مي‌دهد. به ویژه اگر بدانیم: وسعت خاور نزدیک، یعنی منطقه‌ای که ایران را در خود جای داده، 14 درصد سطح جهان را فرا گرفته، ليکن منابع آبي آن تنها 2 درصد كل منابع آب‌هاي تجديد‌شونده‌ي دنيا را شامل می‌شود. به همين دليل است که از مجموع 21 کشوری که با کمبود جدی آب مواجه هستند، 12 کشور در اين منطقه قرار گرفته‌اند و ایران هنوز یکی از آن 12 کشور نیست! چرا؟
پرسش اصلی این است که پس راز استمرار و پایداری حیات در ایران‌زمین چیست؟ چگونه این کشور توانسته است در طول چندین هزار سال مدنیت خویش، به حیات خود ادامه داده و در تولید بسیاری از اقلام کشاورزی و باغی در شمار 10 کشور نخست تولیدکننده در جهان قرار داشته باشد و اکنون نیز پذیرای بیش از 72 میلیون انسان باشد؟ به راستی چگونه ممکن است در سرزمینی که تا این حد دچار محدودیت‌های اقلیمی است، تعداد گونه‌های اندمیک (انحصاری) آن (1728 گونه)، تقریباً با تعداد کل گونه‌های اندمیک گیاهی در قاره‌ی سبز برابری کند؟

اینجاست که باید در برابر عظمت کبریایی رفیع‌ترین سازه‌ی طبیعی و زیباروی ایران، دماوند افسانه‌ای، کلاه از سربرداریم؛ زیرا این حضور دماوند بر بلندای فلات ایران است که زندگی را اینگونه سهل در سرزمین پارس امکان‌پذیر ساخته است. آری، پاسخ این پرسش را باید در هویت البرز و زاگرس و نماد پرشکوه‌شان، دماوند زیباپیکر جستجو کرد. زیرا اگر در ناحيه‌ای از ایران با آب و هوايي سرد يا مرطوب مواجه شويم، علّت را نه در عرض بالای جغرافيايي که در ويژگی پيکری و ارتفاع بالای عرصه‌ي مورد بحث يا نزديکی به دريا بايد جستجو کرد. به سخنی ديگر، هر چند عرض جغرافيايي ايران‌زمين، مؤلفه‌ای کاهنده در تنوّع اقليمی و گونه‌گونی زیستی‌اش محسوب می‌شود؛ امّا ديگر ويژگي‌های طبيعی سرزمين (نظير شرايط توپوگرافيک و دامنه‌ي بردباری قابل توجّه گونه‌های گياهی مستقر در آن) سبب شده تا شاهد يکی از متنوّع‌ترين و ناهمتاترين زيست‌اقليم‌های جهان در ايران باشيم؛ وجود سرزمين‌هایي با ميانگين بارندگی کمتر از 25 تا بيش از 2380 ميلي‌متر و محدوده‌ي وسيع دمايي آن كه از 35- تا 65+ درجه‌ي سانتي‌گراد در تغيير است، گواهی بر اين مدعا است .
در حقیقت، افزون بر نيمي از گستره‌ی ایران، پوشيده از مناطق مرتفع و كوه‌هاي بلند است. به طوري كه فلات ايران را با ميانگين ارتفاعي بيش از 1200 متر در شمار يكي از فلات‌هاي بلند آسيا طبقه‌بندی می‌کنند. رشته كوه‌هاي موجود يا مانند البرز در طول صدها كيلومتر چون ديواري كشيده شده و عبور از آن فقط از طريق گردنه‌هاي بلند و گذرگاه‌ها عملي است، يا مانند زاگرس شامل رشته‌هاي مرتفع و موازي با دره‌هاي گود و دامنه‌هاي پرشيب است كه نواحي داخلي ايران را از كناره¬هاي نيلگونِ خليج فارس جدا ‌كرده و تنها از راه دره‌هاي پر پيچ و خم رودها كه در طول صدها هزار سال حفر شده‌اند، مي‌توان از آنها عبور كرد. رشته‌كوه‌هاي ناپيوسته‌ي خراسان هم با دره‌هاي وسيعِ خود، ارتباط کشور را با نواحي شرقي و شمال شرقي شکل داده‌اند. در مقابلِ گستره‌ي كوهستاني قابل توجّه و چكادهاي رفيع آن، پهنه‌هاي كم و بيش وسيع و همواري در داخل يا در حاشيه‌ي فلات ايران وجود دارد که عموماً قطب‌های کشاورزی کشور را تشکيل می¬دهند. اين سرزمين‌ها با وسعت و ارتفاع متفاوت در محل كوهپايه‌ها، يا در ميان رشته‌كوه‌ها گسترده شده‌اند؛ جلگه‌هاي ساحلي شمال و جنوب (مانند جلگه‌ي حاصلخيز خوزستان)، دشت لوت و دشت كوير نمونه‌هايي از آنها به شمار مي‌روند.
باید دانست که علاوه بر وجود کوهستان‌های سر به فلک کشیده در ایران که مهم‌ترین عامل تولید آب در ایران به شمار می‌روند، برخی ويژگي‌هاي كم‌نظيرِ پيكر‌شناختي و زمين‌شناسي هم وجود دارد که سبب شده ایرانیان بتوانند به استمرار حیات خویش در سرزمینی که متوسط تبخیر آن به 2 متر در سال می‌رسد، ادامه دهند. یکی از آن ویژگی‌ها، وجود مخازن طبيعی آبرفت درشت‌دانه (آبخوان) با حجم انباشت ذخيره‌ي زياد به عنوان مهم‌ترین عامل ذخیره‌ی آب است؛ مزيتي كه در صورت بكارگيري خردمندانه‌ي آن، مي‌تواند به صورتي مانا با بيشترين ارزش افزوده در خدمت ارتقاء كيفيت زندگي و مهار جريان‌هاي کاهنده‌ی کارایی سرزمین یا بیابان‌زایی قرار گرفته و توسعه‌اي پايدار به ارمغان آورد. در واقع می‌توان گفت: سيمای طبيعی ايران و تنوّع کم‌نظيرِ پيراسنجه‌هايی نظير اقليم، آب، خاک، کانی‌ها، پوشش گياهی، ترکيب جانوری و ديگر ذخاير ژنتيکی و توارثی آن، نشان‌دهنده‌ي توان توليدی قابل توجه و ميراث طبيعیِ منحصر به فرد و پرارزشِ اين سرزمين است؛ به نحوی كه ايران را در شمارِ 5 كشور نخست دنيا از لحاظ تنوّع زيستي و جاذبه‌های طبیعی جای داده‌اند  و تنها اثربخشي سالانه‌ي منابع‌طبيعي آن را تا چهار هزار ميليارد دلار، يعنی 1/12 درصدِ ارزش کل منابع طبيعی جهان  برآورد کرده‌اند؛ در حالی که ایران کمتر 3/1 درصد از خشکي‌های جهان را در تملّک خود دارد.
و شاید به دلیل همین جذابیت‌های منحصر به فرد طبیعی و جغرافیایی باشد که خاک ایران از دیرباز مورد توجه بیگانگان قرار داشته است. درواقع، يکی از نکات جالب توجّه که در مرور تاريخ ايران به آن برمی‌خوريم، متغير بودنِ تقريباً پيوسته‌ي مرزهای سياسی اين کشور از ديرباز تاکنون بوده است؛ کشوری که در حدفاصلِ ديرپاترين قارّه‌های جهان (آسيا، اروپا و آفريقا) قرار گرفته و بدين لحاظ از موقعيتی ممتاز برخوردار است؛ موقعيتی که اغلب منجر به بروز نزاع‌هايي خونين و تخاصمات منطقه‌ای متعدد شده است؛ به نحوي که از قرن هشتم پيش از ميلاد، يعني زمان حكومت مادها به عنوان نخستين سلسله‌ي آريايي تا حدود يك سده‌ي پيش همواره محدوده‌ي اين کشور دستخوش تغيیر، آنهم عموماً با شيبی کاهنده بوده؛ تغييری که بخش عمده¬ای از آن ناشی از تحمّل دست‌کم 250 تجاوز از سوی بيگانگان به خاک اين کشور بوده است ؛ تجاوزات و لشکرکشي‌هايي که ضعف اغلب حکومت‌های مرکزی را در پی داشته و از آنها مجال پرداختن به گرایه‌های زيستی را گرفته؛ رخدادی که شايد يکی از پيامدهای ناميمون آن از دست رفتن حدود 70 تا 80 ميليون هکتار جنگل در طول 2 هزار سال گذشته باشد. رویدادی که به عینه می‌توان مثال جدیدترش را در حال و روز همسایه غربی – عراق – دید که چگونه ضعف حکومت مرکزی در طول دو دهه‌ی اخیر، عملاً نرخ بیابان‌زایی و افزایش کانون‌های فرسایش بادی را به طرز حیرت‌انگیزی افزایش داده و تقریباً تمامی بوم‌سازگان‌های آبی کشور را بدل به چشمه‌های تولید گرد و خاک کرده است.

چه باید کرد تا نشان دهیم، سزاوار داشتن دماوند در زیست‌گاه‌مان هستیم؟
به بهانه‌ی گرامی‌داشت بلند چکاد وطن در روز ملّی دماوند گرد هم جمع شده‌ایم؛ آنچه می‌خواهم بگویم، آن است که دماوند فقط یک قله‌ی بلند نیست؛ ارزش دماوند صرفاً به دیده‌شدنش تا مسافت 200 کیلومتری (در صورت صاف و آفتابی بودن هوا) نیست؛ حتا دماوند را نباید فقط با شورانگیزی‌های آرش کماندار و اسطوره‌های تاریخی‌اش سنجید. دماوند برتر و والاتر از این قیاس‌هاست؛ دماوند نشانه‌ی سرفراز طبیعت ایران بر روی زمین است، دماوند را و حریم طبیعی‌اش را باید محترم شمرد تا بتواند همچنان به زیست‌پالایی و خودترمیمی خود ادامه دهد و رودهای پرشمارش را جاری سازد. هر نوع فعالیت سازه‌ای باید در دماوند و دیگر بوم‌سازگان‌های (اکوسیستم) کوهستانی کشور به کمینه رسد؛ درس تلخ کلاردشت؛ بهشت دیروز و بیابان کوهستانی امروز، باید همه‌ی ما را متوجه آستانه‌ی شکنندگی و آسیب‌پذیری زیست‌گاه‌های کوهستانی‌مان کرده باشد.
یادمان باشد که ما در منطقه‌ای زیست می‌کنیم که در طول سه دهه‌ی اخیر، «ظرفيت نگهداری يا پذيرش هر هکتار زمين » در آن دست‌کم 50 درصد کاهش یافته، آن هم در شرایطی که شمار نفوس انسانی‌اش بیش از دو برابر افزایش یافته است. چنین روندی می‌تواند به تشدید ناپایداری، از دست‌رفتن توان بوم‌شناختی (اکولوژیک) و افزایش شتاب بیابان‌زایی در وطن منجر شود.
راست آن است كه ايران‌زمين يكي از كشورهاي مستعد بيابان‌زايي در جهان به شمار مي‌آيد كه نه‌تنها بيش از يك‌سوّم از مساحتش در قلمرو بيابان‌هاي طبيعي قرار دارد، بلكه بيش از نيمي ديگر از گستره‌اش نيز در معرض تاخت و تازِ مستقيم جريان‌هاي كاهنده‌ي كارايي سرزمين واقع شده است و تأسف‌آورتر آنكه شناسه‌هاي تخريب سرزمين در 10 درصدِ باقيمانده‌ي كشور كه از اقليمي مساعد‌تر برخوردار بوده، در رده‌ي سرزمين‌هاي خشك قرار نگرفته و از تراکم پرشمارتری از کالا‌های زيست¬محيطی غيرقابل تبادل هم برخوردار هستند، كاملاً به چشم آمده و شتابان اوج مي‌گيرند. افزايش شمار و حجم سيل‌هاي ويرانگر در نواحي شمالي كشور، گواهي بر اين مدعاست؛ از طرفی نرخ فرسایش خاک نیز با 33 تن در هکتار به بیش از 8 برابر متوسط جهانی (یعنی 4 تن در هکتار)، رسیده است . چنین حقایق و دريافت‌هایی، ما را به سوي آموزه‌اي سوق مي‌دهد، كه مي‌گويد: «جريان بيابان‌زايي، بيش از آنكه با كاهش كارايي سرزمين در زيست‌بوم‌هاي بياباني، از توليد ناخالص داخلي بكاهد، آسيبي بزرگ‌تر، گسترده‌تر و پايدارتر را مي‌تواند بر ديگر زيست‌بوم‌هاي كشور و از جمله کوهستان‌ها وارد آورد.»
کلام آخر آن که نبايد از خاطر برد که قرارداشتن در صدر كشورهاي دچار ناپايداري محيطي، مي‌تواند حتّي غمناك‌تر از بودن در سیاهه‌ی سرزمين‌هاي فقير و گرسنه باشد. زيرا با بکارگيری بسياري تمهيدات اقتصادي و فرهنگي مي‌توان براي برون‌رفت از فقر و گرسنگي راهي جست، امّا چه بسا كه پيامدهاي ناپايداري محيطي آنچنان برگشت‌ناپذير باشند كه گستره‌هاي وسيعي از زمين را براي هميشه از حيات تهي كنند و از دست دادن دماوند و شادابی کوهسارانش یکی از آن جبران‌ناپذیرهاست. باشد که با تعریف دوباره‌ی اولویت‌های راهبردی و شناسایی درست مزیت‌های نسبی سرزمین‌مان، بکوشیم تا میراث‌داری شایسته برای این کهن بوم و بر مقدس بوده و نشان دهیم که شایسته‌ی بهره‌مندی از این پری‌چهر سپید پای دربند، این گنبد گیتی؛ این دماوند هستیم.
دماوندی که نمی‌توان دوستش نداشت؛ مهم نیست اهل کدام دیار هستیم؛ مهم نیست که به چه زبانی سخن می‌گوییم، مهم نیست که از چه آیینی تبعیت می‌کنیم و مهم نیست که در کجای این جهان روزگار می‌گذرانیم؛
همین که ایرانی هستیم، کافی است تا دماوند را دوست بداریم و همچنان با شنیدن قصه‌ی آرش کمانگيرش دلمان  بلرزد و چشمان‌مان خیس شود …

وليكن چاره را امروز زور و پهلواني نيست.
رهايي با تن پولاد و نيروي جواني نيست.
در اين ميدان،
بر اين پيكان هستي سوز سامان ساز،
پري از جان ببايد تا فرو ننشيند از پرواز …

گلسنگ‌ها بیابان‌زایی را مهار می‌کنند!

به دنبال ارایه‌ی مجموعه گفتارهایی که به مناسبت چاپ کتاب «مقدمه‌اي بر گلسنگ‌هاي ايران» در مهار بیابان‌زایی منتشر شد؛ یکی از هموطنان عزیزم به نام محمّد سهرابی – دانشجوی دکترا در گروه زیست شناسی گیاهی، دانشکده علوم زیستی دانشگاه هلسینکی فنلاند – با نگارنده تماس گرفته و اطلاعات ارزشمند و تکمیلی دیگری را دراختیارم قرار دادند.
ایشان همچنین یک پایگاه اطلاع‌رسانی در محیط وب را از پاییز سال گذشته، طراحی و راه‌اندازی کرده‌اند به نام: مایکو- لیک (MYCO-LICH)  که به حوزه گلسنگ‌شناسی پرداخته است. مهمترین بخش‌های مایکو- لیک عبارتند از:
–  چک لیست کشوری، استانی، منطقه‌ای
– تاریخچه گلسنگ‌شناسی در ایران
–  گروه‌های تحقیقاتی پیش بینی شده
– باشگاه گلسنگ شناسان ایران
–  گالری عکس
– بازدیدهای صحرایی
– لیست سمینارهای مرتبط
– لیست گونه های در معرض خطر
–  نقشه‌های پراکنش گونه‌ها
–  هرباریوم‌های مرتبط
– روش شناسایی گلسنگ ها همراه با کلیدهای معتبر
–  جمع آوری کننده های گلسنگ در ایران
–  فرهنگ لغات مصور گلسنگ شناسی دو زبانه
–  فهرست منابع گلسنگ شناسی مرتبط با ایران
–  بخش آموزش گلسنگ شناسی
ضمن سپاس از این هموطن دانش‌پژوه و علاقه‌مند، برای ایشان آرزوی سرفرازی و موفقیت‌های بیشتر داریم.
درضمن، ایشان طی یادداشت کوتاه دیگری به اهمیت گلسنگ‌های بیابانی پرداخته و آنها را واجد ارزش‌های فراوانی از منظر بوم‌شناختی معرفی کرده‌اند؛ زیرا برخی از گلسنگ‌های بیابانی به  بی‌آبی‌های طولانی‌مدت  و گرمای سوزان  بالای ۵۰ درجه سانتی‌گراد در بیابان‌های ایران و نیز به سرمای سوزان و بلند مدت ارتفاعات بالای 5 هزار متر در چکاد دماوند کاملاً مقاوم هستند.  افزون بر آن، گلسنگ‌ها به همراه جلبک‌های سبز‌آبی، خزه‌ها و باکتری‌ها، لایه‌ی بسیار محکمی  در سطح خاک می‌سازند که خاک را حفاظت می‌کند. این لایه که پوسته زیستی‌ خاک، یا  پوسته حفاظتی زیستی‌  خاک  نامگذاری می‌شود. اهمیت به سزایی  در حفاظت خاک در بیابان‌ها دارد. در حقیقت، حفاظت پوسته زیستی‌ خاک و مخصوصاً نقش  گلسنگ‌ها در حفظ لانه‌گزینی بذر گیاهان و تأثیرآن در جوانه‌زنی سریع آنها در بیابان یکی‌ از مهمترین ابزارهای  مهار بیابان‌زایی و کاهش فرآیندهای کاهنده‌ی سرزمین به شمار می‌رود که امروزه مورد توجه محافل تحقیقاتی در آمریکا  و استرالیا نیز هست.
در ایران هم البته دست کم یک دانشنامه دکترا به همت دکتر طویلی و همکاری جناب سهرابی در این حوزه به انجام رسیده است که البته با توجه به گستردگی بیابان‌های ایران، بسیار ناچیز است.
از این رو،  آقای سهرابی رساله  دکترای  خویش را در دانشگاه  هلسینکی فنلاند  به  شناسایی گروهی از  گلسنگ‌ها در  بیابان‌های ایران  و آسیای مرکزی اختصاص داده‌اند که امیدوارم نتایج آن بتواند در این حوزه راهگشا باشد.

گفتنی آن که عباس ثابتیان عزیز هم به موضوع جالبی اشاره کرده که می تواند سبب هم افزایی کوهنوردان و گلسنگ شناسان وطنی را فراهم آورد و سبب شود تا این دیده بانان محیط زیست بیشتر و کاراتر به کار گرفته شوند.

نشانی آقای سهرابی برای تماس مستقیم با ایشان:

Mohammad Sohrabi
Botanical Museum
P.O.Box 7 (Unioninkatu 44)
FIN-00014 University of Helsinki
FINLAND
[email protected]

http://www.myco-lich.com/