بایگانی دسته: منابع آبی

رودخانه‌ها، سدها و زندگی

    عنوان این یادداشت، نام همایشی است که روز 22 اسفندماه در دانشگاه شهید بهشتی تهران برگزار خواهد شد. همایشی که با همت پژوهشکده علوم محیطی دانشگاه شهید بهشتی و یاری پنج سازمان و انجمن مردم‌نهاد (انجمن علمی کشاورزی بوم‌شناختی  ایران، جمعیت زنان مبارزه باآلودگی محيط زیست، مرکز توسعه پایدار محیط زیست، انجمن کوهنوردان ایران و انجمن زنان ايراني طرفدارتوسعه پايدار محيط‌زيست)، می‌کوشد تا با ارایه‌ی سخنرانی صاحبنظران و هم‌اندیشی علاقه‌مندان، مهم‌ترین چالش‌های سد راه حیاط و نشاط دوباره‌ی رود‌خانه‌های کشور را آشکار سازد و تأثیر احداث سدها را بر این مهم مشخص کند.
    امید که چنین کوشش‌هایی که همزمان با روز جهانی مقابله با سدسازی رخ می‌دهد، استمرار یافته و نور بر تاریکی‌های مدیریت آب کشور تابیده شود!

    تاریخ و زمان برگزاری همایش: شنبه 22 اسفند 88 از ساعت 8 بامداد تا 12:30
    مکان: سالن مرکز رشد فناوری، دانشگاه شهید بهشتی، جنب بانک ملی
    شماره تماس دبیرخانه همایش: 22045266

تخریب جنگل وردآورد در سکوت طرفداران محیط زیست و هیاهوی طرفداران دولت! چرا؟

    این دیگر از عجایب روزگار است … فقط کافی است نگاهی به تیتر روزنامه‌ها و خبرگزاری‌های طرفدار دولت مانند کیهان، ایران، هموطن سلام، رجا نیوز، خبرگزاری فارس، ایرنا، خبرگزاری برنا و … بیاندازید تادریابید که چگونه همه‌ی روزنامه‌ها و خبرگزاری‌های اغلب غیرمحیط‌زیستی کشور، این بار شمشیر را از رو بسته و می‌خواهند به جنگ یک طبیعت‌ستیز سبزرنگ بروند!
    باورتان می‌شود؟ حتا سایت رسمی دولت هم وارد میدان شده و صریحن اقدام شهرداری تهران را در قلع و قمع جنگل‌کاری‌های وردآورد محکوم کرده است. سازمان حفاظت محیط زیست هم، بسیار قاطعانه موضع‌گیری کرده و خواستار تنبیه مسببین این جنایت سبز یا به قول کیهان: «جنگل‌زدایی” شده!
    ما که البته بخیل نیستیم! امیدواریم در ادامه هم شاهد موضع‌گیری‌های سبز رسانه‌های یاد شده باشیم و ببینیم که چگونه از درخت‌کُشی به بهانه احداث جاده در جنگل ابر یا جنگل گلستان، اعلام انزجار کرده و آشکارا به انتقاد از وزارت راه و استانداری گلستان خواهند پرداخت. ما منتظریم ببینیم که آیا وقتی نسبت به تخریب 10 هکتار جنگل دست‌کاشت، اینگونه عکس‌العمل نشان می‌دهند، حتمن نسبت به تخریب بیش از 300 هکتار از رویشگاه ارزشمند زاگرس در لرستان هم عکس‌العملی شایسته نشان خواهند داد! حتمن دیگر نخواهند گذاشت تا در پارک ملی کویر یا شهداد و یا دنا رزمایش برگزار شود؛ حتمن نسبت به قطع 200 هزار درخت بلوط به بهانه آبگیری سد کارون 4 واکنش نشان خواهند داد؛ حتمن نسبت به لکنت‌های پیش آمده در جریان تشدید آلودگی هوای تهران واکنش نشان خواهند داد؛ با کارخانه‌های خودروسازی که استاندارها را رعایت نمی‌کنند، برخورد خواهند کرد و حتمن از خشک شدن بختگان و پریشان و گاوخونی و کارون و … به شدت ناراحت خواهند شد! همان طور که از سدسازی بی رویه مثل ماجرای این ۲۵۰ سد جدید ناراحت شده اند! نشده اند؟

    و اما سخنی با دست‌اندرکاران روزنامه همشهری!
    دوستان عزیز من: چرا در برابر این جنایت در غرب تهران ساکت مانده‌اید؟ چرا هر نوع طبیعت‌ستیزی را پوشش می‌دهید، جز آنچه که مربوط به شهرداری تهران باشد؟ چرا به همین راحتی حیثیت و اتوریته‌ی خبری خود را پایمال می‌سازید تا همه بدانند که همشهری هم همیشه دلش برای طبیعت و محیط زیست نمی‌سوزد! می‌سوزد؟
   پریروز با دکتر فرهنگ قصریانی برای بازدید از یک ایستگاه جدید تحقیقاتی در جنوب شهرستان قم، همسفر بودم؛ ایشان که عضو گروه کارشناسی کمیته محیط زیست شورای شهر تهران هم هستند، به شدت از این ماجرا ابراز انزجار کرده و گفتند: متأسفانه این تخریب در زمانی صورت گرفته که دیگر کمیته‌ی محیط زیست هم تا بعد از تعطیلات نوروزی نشستی ندارد!

    یادمان باشد:
    تخریب و ریشه‌کنی درختان 15 الی 20 ساله‌ی وردآورد در حالی به بهانه‌ی ساخت مسکن برای پرسنل شهرداری تهران در غرب این کلان‌شهر و همزمان با آیین‌های نکوداشت هفته منابع طبیعی و روز درختکاری ادامه دارد كه از 50 سال پیش تاکنون زمین‌های باختر مسيل كن در شمار مناطق كم آب از سوی مدیران شهری و طراحان طرح جامع تهران بزرگ اعلام شده است و همه می‌دانند که مردمان مغرب‌نشین در تهران بزرگ سال‌هاست که به جای آب کرج، از آب‌های زیرزمینی و نه چندان مرغوب منطقه که املاح زیادی هم دارد، بهره می‌برند. فاجعه‌بارتر آن که  احتمال فرو نشستن زمين‌هاي اين منطقه وجود دارد كه در اين صورت – به گفته‌ی کیهان – خسارت‌هاي آن از وقوع يك زلزله 8 ريشتري هم می‌تواند بيشتر باشد. البته اگر نگذاریم آن را به حساب هارپ! نه؟
    پرسش‌های پایانی کیهان، البته می‌تواند پرسش‌های همه‌ی طرفداران محیط زیست باشد:
    “حال معلوم نيست كه چرا شهرداري تهران اصرار دارد در اين مناطق خانه ساخته شود؟ حفظ درختان اراضي وردآورد به عنوان حريم شهر تهران با كاربري تفريحي بهتر است يا احداث ده‌ها واحد آپارتمان؟ با توجه به لزوم حفظ فضاي سبز، زمين‌هايي كه متعلق به تمام مردم است، چطور به تعاوني‌هاي مسكن شهرداري واگذار شده است؟ آيا جلوگيري از توسعه‌ی شهر تهران تنها يك شعار است؟

    پی‌نوشت:
    شاید یکی از ثمرات رقابت برای تصاحب قدرت همین باشد! این که دو طرف برای ضربه فنی کردن طرف مقابل هم که شده، از ملاحظات محیط زیستی مردم ایران و طبیعت ناهمتایش دفاع کنند.

یک اعتراف دیرهنگام اما خوشایند از محمّدجواد محمّدی زاده!

    در نخستین روزهای اسفندماه 1388، گزارشی از مصاحبه‏ی مطبوعاتی عالی‏ترین مقام سازمان حفاظت محیط زیست کشور در خوزستان منتشر شد که روزنامه‏ی ایران  متن ویرایش‏شده (بخوان تعدیل شده!) آن را به زیور طبع آراست. اما حقیقت گفته‏های محمدی‏زاده نشان از انتقادی بزرگ‏تر نسبت به سامانه‏ی حاکم بر نظام مدیریت آب کشور داشت!
زیرا محمّدی‏زاده صراحتن زبان به انتقاد از وزارت نیرو گشوده و گفته بود: «كاهش دبي رودخانه كارون در نتيجه برداشت‌هاي آب در بالادست بوده است.» وی این را هم اضافه کرده بود که هم‏اینک آب کارون رهسپار استان‏هایی چون قم، كرمان، يزد، اصفهان و لرستان می‏شود.

    به دیگر سخن، محمّدی‏زاده برای اولین‏بار و بر خلاف ادعای مسئولین وزارت نیرو، گناه کم‏آبی و خشکی کارون را یکسره به گردن آسمان و قهر طبیعت و خشکسالی نیانداخته و بر خطای انسانی در بروز این بحران تأکید کرده بود.
    ضمن قدردانی از ایشان برای بیان گوشه‏ای از واقعیت‏های تلخ حاکم بر صحنه مدیریت آب کشور، این انتظار می‏رود اینک تکلیف جایزه‌ای که سازمان حفاظت محیط زیست کشور به وزارت نیرو داده و آن را در دولت نهم به عنوان “وزارتخانه سبز”  معرفی کرده است، روشن شود.

    این البته انتظار زیادی نیست، در ورزش قهرمانی هم هنگامی که کمیته‌ی بررسی دوپینگ اعلام می‌کند که ورزشکار برنده‌ی مدال از مواد نیروزا استفاده کرده، مدالش را پس که می‌گیرند، هیچ؛ با چند سال محرومیت هم از میادین ورزشی مواجه‌اش می‌سازند تا درس عبرتی شود برای دیگران.

این عاقبت برای کارون، عقوبت کدامین نابخردی است؟!

تصویری را که ملاحظه می‏کنید، رودخانه کارون را در اسفندماه 1388 نشان می‏دهد؛ رودخانه‏ای که هنوز هم در کتاب‏های جغرافیا به عنوان یگانه رودخانه‏ی قابل کشتیرانی کشور از آن یاد می‏شود و در شمار پرسش‏های امتحانی مقاطع متوسطه قرار دارد. امّا حقیقت این است که دیگر کارون نه استعداد کشتیرانی دارد و نه حتا می‏تواند، خودش را از منجلاب زباله و پساب و تعفن حاصل از آن نجات دهد! چرا؟
این عاقبت غم‏انگیز، عقوبت کدام خطا، کدام گناه یا کدام نابخردی مدیریتی است که امروز گریبان بزرگترین، طولانی‏ترین و زیباترین رود ایران را گرفته است؟
آیا کسی هست تا امروز کارون را یاری دهد و دوباره «لب کارون را گل بارون» گرداند؟

پی‏نوشت:
از رسول کریمی عزیز که شماره‏ی دیروز روزنامه کارون را برایم ارسال داشت، سپاسگزارم.

در همین باره:
تصاویری از مرگ حیات در کارون، خارک و نایبند!
نه! این ماسه‌های روان، بیابان نیست؛ کارون است، پرآب‌ترین رود ایران!
در باره این دو تصویر از قدیمی‌ترین پل معلق ایران بر روی کارون!
آیا پرآب‌ترین رود کشور هم خشک خواهد شد؟!

رابطه‌ا‌ي حيرت‌انگيز بين ريزگردها و كِشند قرمز در خوزستان!

اگر با چشمان خودم نمي‌ديدم و فايل پي دي اف روزنامه كارون را نمي‌خواندم، هرگز باور نمي‌كردم كه ممكن است بين ريزش مداوم و فلج‌كننده‌ي ريزگردها بر آسمان هموطنان عزيز خوزستاني‌ام با مهار پديده‌ي ناخوشايند و خطرناك كِشند قرمز در آب‌هاي خليج فارس، رابطه‌اي مثبت وجود داشته باشد! رخدادي كه ثابت كرد به قول جناب حسين باقري (معاون وزير كشور و رييس سازمان مديريت بحران كشور)، چرا بايد همواره نق بزنيم و نيمه‌ي خالي ليوان را ببينيم؟
حتا اين مقام ارشد دولت دهم در گفتگو با خبرنگاران و در حاشيه‌ي كارگاه آموزشي و تمرين ستادي مديريت بحران در اهواز فرمودند: ريزش مداوم گرد و غبار بر سر انسان‌ها مي‌تواند آنها را مقاوم‌تر سازد و بايد فرقي قايل شد بين مردمي كه 50 بار اين رخداد را تجربه كرده‌اند با ديگراني كه فقط يك بار مزه‌ي ريزگردها را چشيده‌اند.
امروز با مهندس باقرزاده‌ي كريمي كارشناس ارشد بخش تالاب‌ها در سازمان حفاظت محيط زيست كشور گفتگو كردم تا بدانم آيا واقعاً بين كِشند قرمز و گرد و غبار مي‌توان رابطه‌اي مثبت و مهاركننده يافت؟ ايشان ضمن ابراز حيرت از اين موضوع مرا به آقاي مهندس آرش نكوئيان – مديركل دفتر تالاب‌هاي ساحلي – ارجاع دادند. آقاي نكوييان هم نه‌تنها اين پديده را منتفي اعلام كرده، بلكه اعلام داشتند: تشديد رخداد گرد و خاك و توفان‌هاي بياباني، يكي از دلايل تشديد غلظت ذرات آهن در آب خليج فارس و درياي عمان بوده و موجب افزايش خطر و گسترش كِشند قرمز شده است! نكوييان اين را هم اضافه كرد كه تنها نتيجه‌ي مثبتي كه مي‌توان از فاجعه‌ي طغيان ريزگردها گرفت، آن است كه مردم و مسئولين را بيشتر متوجه ضرورت حفظ و پاسداري از حيات محيط‌هاي تالابي در كشور و مناطق همجوار ساخت.

پي نوشت:
گاه با خود مي‌انديشم كه اگر قرار باشد از منظر نگاه آقاي حسين باقري به معضلات شهري نگاه كنيم، شايد بتوان ترافيك تهران را هم مثبت ارزيابي كرد! زيرا سبب مي‌شود كه عده‌اي از خير خيابان‌گردي و شلوغ‌كردن بي جهت معابر عمومي در سطح شهر بگذرند و در خانه‌هايشان بمانند! نه؟

ممنون از رسول كريمي عزيز كه لينك خبر نشريه كارون را براي نگارنده ارسال داشت.

ترسالی در خاور و خشکسالی در باختر مازندران!

    به دنبال انتشار نقشه‌های خشکسالی کشور مربوط به 5 ماهه‌ی نخست سال آبی جاری، یکی از هموطنان عزیز مازنی‌ام به نام محمّد عرفان، پرسش تأمل‌برانگیزی را مطرح کرده و نسبت به قرارگرفتن مناطق زادگاهی‌اش (بابل، قائم‌شهر و ساری) در شرایط خشکسالی خفیف ابراز تردید کرده بود. موضوع را با دکتر خداقلی، رییس پایگاه خشکسالی اصفهان، تلفنی مطرح کردم و خواستار پاسخ تکمیلی ایشان شدم.
    اینک ضمن سپاس مجدد از مرتضی خداقلی عزیز و همکارانش که در روز تعطیل پاسخ محمّد عرفان گرامی را تهیه و ارسال کردند، متن توضیحات ایشان را درج می‌کنم.

    عرفان عزیز باسلام و تشکر از اظهار نظر جنابعالی
    به منظور رفع ابهاماتی که در مورد نقشه‌ها و اطلاعات داشتید، مطالبی اجمالی برای اطلاع جنابعالی ارایه می‌شود :
    به طورکلی برای ترسیم نقشه‌های خشکسالی از آمار ایستگاه‌های هواشناسی سینوپتیک که از آمار بسیار دقیق و قابل اعتمادی برخوردارند، استفاده می‌شود. آمار نقطه‌ای ایستگاه‌ها (آمار بارش) با یکی از روش‌های زمین‌آمار ((Geostatistics به داده‌های پهنه‌ای تبدیل می‌شوند. با تولید داده‌های پهنه‌ای، امکان ترسیم خطوط هم باران و یا کلاس‌های خشکسالی مقدور می‌گردد. نقشه‌های ترسیم شده با این روش و در این مقیاس از دقت بسیار بالایی برخوردار است. اگرچه دقت نقشه‌ها کاملن متأثر از تراکم نقاط داده مند(ایستگاه‌ها) است.
    عرفان عزیز در استان زیبای مازندران تعداد 13 ایستگاه سینوپتیک به نام‌های بابلسر، رامسر، نوشهر، قراخیل، ساری، آمل، سیاه بیشه، دشت ناز، کیاسر، آلاشت، پل سینه، گلوگاه و بندر امیر وجود دارد و از نظر تراکم ایستگاه احتمالن استان مازندران از بیشترین تراکم در سطح کشور برخوردار است. از این تعداد ایستگاه، برخی در سال‌های اخیر احداث شده و فاقد آمار طولانی است. بنابراین در این گزارش از ایستگاه‌های رامسر، نوشهر، بابلسر، قراخیل، ساری و آمل استفاده شد. آمار بارش این ایستگاه‌ها در جدول زیر درج شده است:

    همان‌طور که ملاحظه می‌شود، تغییرات بارش طی 5 ماه گذشته نسبت به دراز مدت آن در مناظق مختلف استان تفاوت چشم‌گیر دارد. بارش سال آبی جاری ایستگاه ساری 517 میلی‌متر و حدود 32 درصد از بارش دراز مدت آن که معادل 392 میلی‌متر است، بیشتر می‌باشد. در مقابل منطقه رامسر با کاهش 42 درصد نزدیک به شرایط خشکسالی شدید قرار دارد.
     به طورکلی مناطق شرق استان شرایط تر‌سالی و مناطق غرب با خشکسالی مواجه‌اند. شهرهای ساری و بابلسر به ترتیب در شرایط ترسالی متوسط و خفیف قرار دارند (کاملن نظر شما را تأیید می‌کند) در حالی که در مناطق مرکزی (آمل) بارش در حد متوسط دراز مدت و به سمت غرب خشکسالی ظاهر می‌شود؛ به طوری که مناطق نوشهر و رامسر به ترتیب با خشکسالی خفیف و متوسط مواجه‌اند.
    در نهایت عرفان عزیز متوسط حسابی آمار بارش ایستگاه‌های استان مازندران با حدود 8.3 درصد کاهش نسبت به دراز مدت آن در طبقه خشکسالی خفیف قرار می‌گیرد. البته برخی منابع این میزان کاهش را معادل وضعیت نرمال منظور کرده‌اند. امیدوارم در گزارش‌های آینده با کمک کارشناسان محترم پایگاه و خانم مهندس یغمایی از میانگین وزنی داده‌ها (داده‌های پهنه‌ای شده) به جای میانگین حسابی که از دقت بالاتری برخوردار است، استفاده شود. اگرچه با این تراکم و پراکنش نسبتن مطلوب ایستگاه‌ها در استان شما، احتمالن تفاوت محسوسی به چشم نخواهد آمد.

مرتضی خداقلی

هرچند دیر، امّا سرانجام محمّدرضا تابش آژیر را کشید!

    محمّد رضا تابش از ابتدای عمر مجلس هشتم، در مقام رییس فراکسیون محیط زیست در صحن بهارستان فعالیت می‌کند؛ هر چند او نیز “محیط زیستی” به مفهوم واقعی کلمه نیست، اما وقتی سخنان و عملکردش را با دو رییس قبلی این فراکسیون، یعنی دکتر وحیده‌ی علایی طالقانی و حجت‌الاسلام سادات موسوی مقایسه می‌کنیم، چاره‌ای نداریم جز آن که زبان به تحسین سوّمین رییس فراکسیون مجلس شورای اسلامی باز کنیم.
    ایشان در تازه‌ترین سخنان خود به ارایه‌ی تصویری تلخ، زنهاردهنده امّا امیدبخش از سامانه‌ی حاکم بر طبیعت ایران پرداخته و با کشیدن آژیر خطر، قاطعانه خواستار بازمهندسی اولویت‌های کشور در حوزه محیط زیست شده‌اند.
    تابش در مراسم افتتاحيه همايش ملّي ارزيابي زيست محيطي در روز گذشته گفت: برای سنجش عملکرد یک حکم‌ران، می‌توان به ارزیابی محیط زیستی اقدام کرد که آن حکمران در آن حکم‌رانی کرده و می‌کند!
    شما فکر می‌کنید از منظر توصیه‌ی تابش، حکمرانان ایران چه نمره‌ای را در کارنامه‌ی خود ثبت خواهند کرد؟!
    تابش به این هم بسنده نکرد و در ادامه هفت دلیل برای نمره‌ی تجدیدی حکم‌رانان ایران ارایه داد:
    1- در طول سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی، 7 میلیون هکتار از وسعت رویشگاه‌های جنگلی کشور کاسته شده است!
    2- در طول 50 سال گذشته، سرانه‌ی آب  در اختیار ایرانیان، حدود 300 درصد کاهش یافته است!
    3- پیش بینی حجم پساب‌های اصلی (صنعتی، شهری و کشاورزی) در سال 1400 به میزان 40 میلیارد متر مکعب است که نسبت به 29 میلیارد متر مکعب در سال 1380 ، از رشدی معادل 38 درصد برخوردار است و به حدود یک سوم منابع آبی تجدیدپذیر کشور می‌رسد.
    4- نشت نفت سالانه به حدود 1.2 میلیون بشکه در منطقه خلیج فارس و دریای عمان رسیده که میزان آلودگی نفتی این منطقه را 47 بار بیشتر از حد متوسط جهانی اقیانوس‌ها قرار داده است.
    5- ضرر و زیان سالانه ناشی از آلودگی هوا بالغ بر 7 میلیارد دلار  و 16میلیارد دلار تا سال 2016 بنا به اعلام بانک جهانی خواهد بود.
    6- رسوب سالانه 2 میلیارد متر مکعب خاک (سه برابر متوسط آسیا) در سدهای کشور بر اثر فرسایش سبب از بین رفتن 36 درصد از حجم مخازن سدهای تازه تأسیس شده و معادل تخریب یک میلیون هکتار زمین کشاورزی است.
    7- رتبه 13 تولید گازهای گلخانه‌ای در بین کشورهای دنیا و رتبه 67 ایران از منظر شاخص جهانی عملکرد زیست محیطی (EPI) از بین 149 کشور جهان.
    نظر شما چیست؟ آیا قبول دارید که تابش، معلم باوجدانی است؟ آیا شما هم حکم بر تجدیدی می‌دادید یا یکسره مردود می‌کردید؟!
    هرچند که باید دید در نهایت ناظم و مدیر مدرسه با این گزارش زنهاردهنده و تلخ چگونه برخورد می‌کنند! نه؟

    پی‌نوشت:
    بد نیست تا نگاهی به این لینک انداخته و گفتگوی مورخ 30 بهمن 1385 نگارنده را با حجت‌الاسلام سادات موسوی مجدداً مرور کنید تا دریابید چرا می‌گویم: باید سخنان تابش و عملکرد او را طلا گرفت! حیف که لطیف شبانه‌هایش را تعطیل کرد، وگرنه می‌توانست خوراک خوبی باشد! نمی‌توانست؟

روزگار سبز بام ایران در برابر روزگار سرخ دشت‌های وطن!

    در بهمن‌ ماهی که گذشت، در حالی که سبزها در شهرکرد کولاک کرده‌اند؛ سرخ‌ها تقریباً همه‌ی مواضع خود را در رفسنجان بازپس‌گرفتند … و این البته همه‌ی ماجرا نیست! چه، بر بنیاد آخرین ستاده‌های به دست آمده از پایگاه مدیریت خشکسالی استان اصفهان مربوط به مهر تا پایان بهمن 1388 ریزش‌های آسمانی کشور کاهشی قابل توجه را نشان می‌دهد. به نحوی که مجموع بارندگی در 78 درصد از مساحت کشور کمتر از میانگین دراز مدت بوده و خشکسالي خفيف تا بسيار شديد در این مناطق حاکم شده است (نمودار شماره 1). این نواحی در بیشتر قسمت‌های کشور به استثنای بخش‌هایی از شمال غرب و غرب کشور دیده می‌شود. در حقیقت اگر از بام ایران –  شهرکرد و بروجن و مناطق همجوارش در استان چهارمحال بختیاری – که همچنان روزگاری رؤیایی را سر کرده و میزان دریافت ریزش‌های آسمانی‌اش بیش از 60 درصد میانگین درازمدت است، بگذریم؛ در دیگر نقاط کشور، رؤیای سبزی را نمی‌توان دید! هرچند همچنان استان‌هایی چون همدان، آذربایجان شرقی، کرمانشاه، اردبیل و زنجان از لذت ترسالی خفیف (افزایش کمتر از 20 درصد نرمال) بهره‌مند هستند، اما چنین بهره‌مندی لرزانی نمی‌تواند پشتوانه‌ی مناسبی تا انتهای سال آبی محسوب شود. به خصوص اگر یادمان باشد که مثلاً در استانی همچون خوزستان که تا پایان دی‌ماه همچنان با ترسالی هم‌آغوشی می‌کرد، چگونه دوباره کابوس خشکسالی را نزدیک‌تر از هر زمان دیگری به خود احساس می‌کند؛ کابوسی که می‌دانم برای مردم محروم دغاغله، گطیش و حموله می‌تواند تحمل‌ناپذیر باشد. نکته‌ی نگران‌کننده‌ی دیگر کاهش ریزش‌های آسمانی به صورت برف است که حتا میزان آن در بام ایران و یا در ارتفاعات کندوان نیز بسیار ناامید‌کننده می‌نماید، رخدادی که آشکارا توان ذخیره‌سازی اندوخته‌های آبی قابل شرب و کشاورزی کشور را در سال 1389 به چالش خواهد کشید.

    در مجموع خشکسالی بسیار شدید (کاهش بیش از 60 درصد از بارش نرمال) به طور پراکنده در شهرستان‌هایی مانند خوروبیابانک، رفسنجان و بندرعباس دیده شد که مساحتی در حدود 5 درصد از کشور را اشغال کرده‌اند. شهرستان‌های مشهد (خراسان رضوی)، نهبندان(خراسان جنوبی)، بیارجمند (سمنان)، رباط(یزد)، زهک و زابل(سیستان و بلوچستان)، شهربابک (کرمان) و جاسک (هرمزگان) شاهد خشکسالی شدید (کاهش 45 تا 60 درصد بارش نرمال) طی این مدت بوده‌اند. در بخش‌هایی از شرق کشور (تربت جام، سبزوار و کاشمر واقع در خراسان رضوی)، قسمت‌هایی از استان تهران(فیروزکوه)، بخش‌هایی از استان‌های سمنان(گرمسار)، یزد (طبس و یزد)، کرمان (انار و سیرجان و جیرفت)، فارس (داراب، شیراز، زرقان و فسا)، سیستان و بلوچستان (چابهار)، هرمزگان(میناب)، استان اصفهان( نطنز، گلپایگان و کاشان) و مازندران(رامسر)، خشکسالی متوسط (کاهش 20 تا 45 درصد بارش نرمال) را پشت سر گذاشته‌اند.
    امّا گستره‌ی وسیعی از کشور(۴۸.۶ درصد) در شرایط خشکسالی خفیف قرار گرفته‌اند که این مناطق شامل کل استان‌های گلستان، ایلام، قزوین وخراسان شمالی، قسمت اعظم استان‌های تهران (تهران و کرج)، بوشهر (بوشهر و کنگان)، مازندران (بابلسر و نوشهر)، لرستان (الیگودرز و خرم‌آباد) و آذربایجان غربی(پیرانشهر، ارومیه و خوی)، بخش‌هایی از استان‌های اردبیل (اردبیل)، گیلان(رشت و منجیل)، اصفهان(نایین)، یزد(بافق)، کرمان(کهنوج)، فارس(سد درودزن و آباده)، سیستان و بلوچستان(سراوان)، خراسان رضوی(قوچان و سبزوار)، خراسان جنوبی(قائن و بیرجند)، مرکزی (ساوه و اراک)، کردستان (مریوان و سقز) و خوزستان (دزفول، بستان و اهواز) بوده است.
    افزایش تا 20درصد از بارش نرمال در قسمت‌های وسیعی از استان‌های آذربایجان شرقی (اهر، مراغه، جلفا)،  کردستان(سنندج) و سیستان و بلوچستان (زاهدان و خاش)، بخش‌هایی از آذربایجان غربی (ماکو)، میانه (اردبیل)، زنجان، کرمانشاه (کرمانشاه و سرپل ذهاب)، بخش‌های وسیعی از همدان (همدان، کنگاور و ملایر)، لرستان (خرم‌آباد و بروجرد)، اصفهان (داران)، خوزستان (بندر ماهشهر)، کرمان (بم، کرمان و بافت) و بخش‌هایی از استان فارس دیده می‌شود.

    شهرستان‌های زنجان، ایرانشهر (سیستان و بلوچستان) و لار (فارس)، افزایش 20 تا 45 درصد از بارش نرمال را شاهد بوده‌اند. افزایش 45 تا 60 درصد بارش نرمال در شهرستان‌های پارس‌آباد (اردبیل) و لردگان (چهارمحال و بختیاری) قابل ملاحظه است. شهرستان شهرکرد (چهارمحال بختیاری) طی این مدت شاهد افزایش بیش از 60 درصد بارش نرمال بوده است.
    در نهایت رفسنجان و بندرعباس با حدود 75 درصد کاهش بارندگی و شهرکرد با 87 درصد افزایش بارش نسبت به میانگین درازمدت به ترتیب کم‌باران و پرباران‌ترین نقاط کشور طی این مدت بوده‌اند.
    مقایسه‌ی میزان بارش دریافتی استان‌های مختلف کشور نسبت به میانگین دراز مدت آن در بازه زمانی ابتدای مهر ماه تا پایان بهمن‌ماه 1388 در نمودار 2 نشان داده شده است. این مقایسه که صرفا بر اساس آمار ایستگاه‌های سینوپتیک و به صورت حسابی محاسبه شده است، تغییرات بسیار شدید میزان بارش دریافتی در استان‌های مختلف را نشان می‌دهد. استان هرمزگان ( ایستگاه‌های بندرعباس، جاسک و بندر لنگه) با کاهش حدود 68 درصد نسبت به میانگین دراز مدت، خشک ترین استان و چهارمحال و بختیاری (شهرکرد، کوهرنگ، لردگان و بروجن) با حدود 36 درصد افزایش نسبت به میانگین دراز مدت، پربارش‌ترین استان است. در مجموع میانگین حسابی آمار بارش ایستگاه‌های سینوپتیک کل کشور از ابتدای مهر تا پایان بهمن ماه سال جاری معادل 193 میلی‌متر است که نسبت به آمار بلند مدت آن (213 میلی‌متر) حدود 9 درصد نقصان داشته است. واقعیتی که نشان می‌دهد، خشکسالی بیشتر دامن مناطقی را گرفته که سهم بارندگی کمتری از کل ریزش‌های آسمانی را را به خود اختصاص می‌دهند.
    به طورکلی این نکته حایز اهمیت است که گرچه از ابتدای سال آبی جاری (مهرماه 1388) تا پایان بهمن ماه برخی از نقاط کشور بارشی بیش از میانگین دراز مدت دریافت کرده‌اند، ولی ارزیابی و تحليل وضعیت خشکسالی فقط محدود به وضعیت حال نیست، بلکه عواملي چون شرايط حاکم بر ميزان رطوبت خاک و ذخاير آب‌هاي سطحي و زير‌زميني سال قبل در تعيين ميزان شدت خشکسالي مؤثر است.  همچنین معضل درجه حرارت و افزایش آن در سال جاری نسبت به سال قبل و کاهش ریزش‌های جامد (برف و تگرگ) حتا در مناطق مرتفع و کوهستانی، سبب افزایش تبخیر بارش‌های دریافتی و در نتیجه کاهش میزان رطوبت خاک، منابع آب و ذخیره آب سدها به طور قابل توجهی می‌گردد. یعنی: در مجموع اثرات مخربی که خشکسالی سال‌های 86 و 87 بر بسیاری از بخش‌های کشور داشته، همچنان به قوت خود باقی است.

    وضعیت خشکسالی استان اصفهان تا پایان بهمن ماه 1388


    بررسی نقشه وضعیت خشکسالی استان اصفهان تا پایان بهمن‌ماه 1388 نشان می‌دهد که خشکسالی در این استان وضعیتی کاملاً متفاوت با ایران دارد و درصد مناطقی که در آنها مجموع بارندگی از ابتدای مهرماه تا پایان بهمن‌ماه 1388 کمتر از میانگین درازمدت بوده است به حدود 4/63 درصد می‌رسد. خلاصه‌ای از وضعیت خشکسالی در استان در ادامه ارایه می‌گردد.
    خشکسالی بسیار شدید در ناحیه خوروبیابانک در شرقی‌ترین قسمت استان دیده می‌شود.  بخش‌هایی از شرق و نطنز  در شمال استان شاهد خشکسالی شدید با  کاهش 45 تا  60 درصد از بارش نرمال طی این مدت بوده‌اند. خشکسالی متوسط (کاهش 20 تا 45درصد بارش نرمال) در شرق استان در منطقه چوپانان و آران و کاشان در شمال استان قابل مشاهده است. در قسمت اعظم استان (8/44درصد) در بخش‌های انارک، نائین، اردستان، میمه، گلپایگان و خوانسار خشکسالی خفیف (کاهش کمتر از 20 درصد از بارش نرمال) دیده می‌شود. مساحت قابل توجهی از استان (2/20 درصد) شامل نواحی ورزنه، مورچه‌خورت، چادگان، فریدن، فریدون‌شهر، حنا و سمیرم تا پایان بهمن‌ماه 1388 شاهد افزایش بارشی کمتر از 20درصد از بارش نرمال بوده‌اند. شهرضا، دهاقان، زرین‌شهر، تیران و شاهین‌شهر طی این مدت افزایش بارشی در حدود 20 تا 45 درصد از بارش نرمال را تجربه کرده‌اند. افزایش 45 تا 60 درصد بارش نرمال در  مبارکه، برخوار ، کبوترآباد و اصفهان مشاهده شده است.
    در نهایت خور و بیابانک با حدود 72 درصد کاهش بارندگی و اصفهان با 84 درصد افزایش بارش نسبت به میانگین درازمدت به ترتیب کم‌باران و پرباران‌ترین نقاط استان طی این مدت بوده‌اند.

    پی‌نوشت:
    گفتن ندارد که تداوم بررسی و تحلیل آمارهای خشکسالی کشور را در طول 17 ماهی که به صورت پیوسته ادامه داده‌ام، مدیون احساس مسئولیت سزاوارانه‌ی دکتر مرتضی خداقلی و همکاران سختکوشش در مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی استان اصفهان می‌دانم.

دست‌مریزاد دکتر جان.

ریزگردها همچنان می‌آیند! چرا؟

ابعاد ویرانی خاک در عراق حیرت انگیز است!

    امروز هموطنان عزیزما در بسیاری از مناطق غرب و جنوب کشور، از نفس تنگی آسمان‌شان، در عذاب بودند؛ به ویژه مردمان کرمانشاه، چاره‌ای نداشتند جز آن که در خانه بنشینند و چشم انتظار آبی مجدد آسمان شوند! چرا؟
    در این باره گفتگوی نگارنده را با نگار حسيني در سبزپرس بخوانید.

مارها را رها كنيد … به مردم حموله و گطيش و دغاغله برسيد … به خوزستان برسيد!

امروز تصاويري را در درگاه مجازي خبرگزاري مهر ديدم كه هوش از سرم ربود و دلم را به درد آورد … اينجا روستاي حموله است؛ آنها را هم كه مي‌بينيد، مردمان شريف دغاغله هستند كه روزگاري بهتر از روستانشينان گطيش ندارند! دارند؟
خوزستان، استاني كه 30 درصد از مجموع آب‌هاي سطحي ايران را در پهنه‌اي كمتر از 4 درصد ايران‌زمين روان ساخته است؛ حالا دارد از بي آبي له له مي‌زند! آن هم در حالي كه در 4 ماهه‌ي نخست سال آبي جاري دوران ترسالي را مي‌گذراند!!
با اين وجود، همان طور كه در روايت‌هاي دردناك سيدعلي موسوي‌نژاد – عكاس خبرگزاري مهر – مي‌بينيد، مردمان اين ديار زرخيز و افسانه‌اي بايد در مصيبت‌بارترين شكل ممكن روزگار بگذرانند؛ مصيبت‌هايي كه در برابرش، مردمان شادگان را بايد مسافراني از بهشت دانست! و روستانشينان مكران و عبدالخان و كاظم‌حمد در غرب كرخه را، مرفهين بي‌درد ناميد …

و راستي در چنين شرايطي آيا مي‌شود همچنان به قصه‌ي تلخ مارهاي رازي پرداخت؟ آيا مي‌شه از حمله‌ي ناجوانمردانه‌ي شكارچيان چشم‌بادامي نهنگ به كشتي طرفداران محيط زيست در آب‌هاي اطراف قطب جنوب گفت؟ مگر انسان چقدر گنجايش پذيرش غم را دارد؟
به خدا اين حق ما نيست!
ما مردمي نبوديم كه سزاوار چنين روزگار پژماني باشيم. فقط كافي است تا به تصاویر حكاكی شده بر سنگ‌های تخت جمشيد، دوباره بنگريد:

آيا در آن تصاوير كسي را مي‌بينيد كه خشمگين باشد؟
آيا انساني را در حال تعظيم به انساني ديگر مي‌بينيد؟
آيا كسي را سوار بر اسب و ديگري را پياده مي‌بينيد؟
آيا سرافكندگي و شرمساري در چهره‌ي كسي نمايان است؟
نگاه كنيد در رخساره‌هاي سنگي پارسه و ببينيد كه چگونه هیچ قومی بر قوم دیگر برتر نیست.
و چگونه همه شاد و شادمان هستند …
انگار هیچ تصویر خشنی در آن وجود ندارد.
و هيچ برده‌اي را نمي‌توان در آن همه تصاوير رنگ به رنگ يافت كرد
در بین صدها پیكره‌ي تراشیده شده بر سنگ‌های تخت جمشید حتا یك تصویر برهنه يافت مي‌نشود.
اين است سلوك و فرهنگ اصيل ايراني
نجابت، قدرت، احترام، مهربانی، خوشرویی و شادماني

ما را چه شده است؟
چرا امروز اين همه درد و رنج هموطنان عزيز را در خوزستان قهرمان تاب مي‌آوريم؟ چرا به فريادشان نمي‌رسيم و دست پرمهر خود را بر سرشان نمي‌كشيم؟

کجارفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما

که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان

چه کردیم کین گونه گشتیم خوار؟
خرد را فکندیم این سان زکار

نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما؟

به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود

اين مردمان كه مي‌بينيد … اين زنان و كودكان را كه مشاهده مي‌كنيد … اين‌ها هموطنان شريف من و تو هستند كه دارند بيابان‌‌زايي را در شديدترين شكلش … از آسمان (ريزگرد) و زمين و آب درك مي‌كنند … و ما بايد نشان دهيم كه خوزستان فقط يار روزهاي خوش ما نيست؛ خوزستان، ايران ماست و بايد كه از هميشه شاداب‌تر و سرفرازتر باشد و بماند.

اين گونه مي خواهيم تمركززدايي و عدالت محوري پيشه كنيم؟

این پسرک چوپان در سیوند … سیوند … سیوند!

    یادتان هست گفتم که رسوایی سیوند را فریاد خواهم زد؟ یادتان هست که گفتم سد 80 میلیارد تومانی سیوند به گل نشسته است؟ یادتان هست که گفتم: کشاورزان سعادت‌شهری هم به آب وعده داده خود نرسیدند، چه رسد به مردمان پایین‌دست در کم جان و طشک و بختگان!

    این تصاویر را که می‌بینید روزگار بهمن‌ماه 1388 در سد تاریخ‌برباد‌ده سیوند است و آن پسرک چوپانی را که با گوسفندانش ملاحظه می‌کنید در کف بستر دریاچه‌ی این سد ایستاده و دارد به دوربین لبخند می‌زند! لبخندی که فریاد تمسخرش تا ساختمان مجلل وزارت نیرو در تقاطع کردستان به نیایش هم می‌رسد! نمی‌رسد؟

چرا در شادگان باید چنین مناظری را ببینیم؟!

    در 97 کیلومتری جنوب اهواز، سکونتگاهی دیرینه به نام شادگان حضور دارد که قدمتش به ایلامیان می‌رسد. شهری با 3463 کیلومتر مربع وسعت که در شرق خرمشهر و غرب ماه‌شهر جاخوش کرده و در پایین‌دستش هم آبادان جاخوش کرده است. شمار شادگانیان به 150 هزار نفر می‌رسد که بر بنیاد آخرین سرشماری صورت گرفته، چیزی در حدود سه و نیم درصد از جمعیت استان را شامل می‌شود. آن هم در حالی که 5 درصد از منابع نفتی ایران را در خود جای داده‌اند و افزون بر آن، با داشتن دو میلیون نفر نخل و تولید سالانه‌ی 40 هزار تن، عمده‌ترین مرکز تولید خرمای ایران محسوب می‌شوند.

    با این وجود، همان گونه که در این تصاویر می‌بینید، از نظر ملاحظات بهداشتی، وضعیت شادگان در شرایطی بسیار نگران‌کننده و غم‌انگیز قرار دارد.

    تأسف‌آورتر آن که تمامی این آلودگی‌ها و پساب‌ها و زباله‌ها در چند کیلومتر آن سو تر به تالاب بین‌المللی شادگان می‌ریزد. تالابی که روزگاری از نظر مرغوبیت در رتبه‌ پنجم از بین 22 تالاب بین‌المللی کنوانسیون رامسر جای داشت، امّا امروز به قعر جدول رفته و در جایگاه بیست و دوّم منزل کرده است!

    چرا؟
    واقعاً به چه دلیل مسئولین مدیریت شهری شادگان و نمایندگان شورای شهر در برابر چنین مناظر فاجعه‌باری سکوت کرده‌اند؟ شهری که دارای چنین ثروتی است، چرا باید اینگونه حقیرانه مدیریت شود و چرا مردم با چنین وضعیتی کنار آمده‌اند و مطالبه‌محورتر از حق‌ داشتن آب و خاکی سالم و پاکیزه دفاع نمی‌کنند؟!

    پی‌نوشت:
    تصاویری را که می‌بینید، همکار عزیزم، دکتر حسن روحی‌پور در مأموریت اخیرشان به خوزستان تهیه کرده‌اند که در همین‌جا از ایشان قدردانی می‌کنم.