بایگانی دسته: منابع آبی

قصه‌ی پل قربت در لردگان، غربت را دوباره معنا می‌کند! قسمت سوم

    در ادامه سفرنامه‌ی نوروزی‌ام که تاکنون دو قسمت از آن منتشر شده است، می‌خواهم شما را با محله‌ای در لردگان به نام پل قربت آشنا کنم که گویا اشاره به کولی‌ها یا همان قربتی‌هایی دارد که در سال‌های دور در اینجا تردد داشته و به داد و ستد می‌پرداختند.

    یکی از مناظر غم‌انگیز، اما تکراری که در سفرهایم به جای جای وطن می‌بینم، انفجار زباله در جاهایی است که علی‌القاعده باید بیشترین دقت و حساسیت برای منزه نگه‌داشتن آن صورت بگیرد.

    پیش‌تر از ماجرای غم‌انگیز شادگان برایتان روایتی تصویری نقل کرده بودم، ماجرای سوادکوه و ریختن 33 سال زباله‌های شهری در رودخانه را هم که فراموش نکرده‌اید، اینک هم می‌خواهم شما را به تماشای پل قربت در مرکز شهرستان لردگان ببرم؛ جایی که محل فروش گوشت تازه هم هست و انواع و اقسام منقل و سیخ کباب و متعلقات آن به فروش می‌رسد!

    نگاه کنید که چه مناظر تأسف‌باری در نهر مرکزی لردگان قابل مشاهده است! و اینجا سرچشمه کارون است!!
    انگار این نهر را مردم با محل دفن زباله‌های خویش اشتباه گرفته‌اند و متأسفانه کودکان نیز در همان نزدیکی مشغول بازی هستند.

    به رحمت، یکی از اهالی شهر می‌گویم: این چه وضعی است؟ چرا اعتراض نمی‌کنید؟ چرا از شهرداری نمی‌خواهید تا به وظایف خویش عمل کرده و زباله‌ها را جمع‌آوری کند؟ الآن که در نوروز اینگونه است (مثلاً در نوروز دستی به سر و روی شهر کشیده اند!!)، فردا در اوج گرمای تابستان با این بوی نامطبوع و محیط بیماری زا می خواهید چه کنید؟!
می‌گوید: ای بابا آقا جان! شما که آنقدر در تهران اعتراض کردید، کجا رو گرفتید و کی به حرف‌تان گوش کرد که انتظار دارید اینجا کسی اصلاً ما رو تحویل بگیرد، چه برسد به این که بخواهد به حرف‌مان گوش کند؟! کدام شهردار و کدام شهرداری … (البته درد دل های این شهروند لردگانی تمامی نداشت، از جمله اشاره‌اش به نزاع‌های خیابانی پرشمار شهر و … که من ناتوان از انتشار همه‌ی آنها هستم!)

    نمی‌دانم چرا یه هویی حرفم نمی‌آید! شما می‌دانید چرا؟

قدر چشمه برم را در لردگان بیشتر بدانیم – قسمت دوم

لردگان، یکی از شهرهای جنوبی و گرمسیر استان چهارمحال بختیاری است که در آن حتا برنج هم کاشته می‌شود. این شهر از دير‌باز گرانیگاهی برای مبادلات عشايری بوده و کماکان این صفت خویش را حفظ کرده و ارزان‌ترین و تازه‌ترین گوشت قرمز را می‌توان از لردگان تهیه کرد. در متون کهن تاريخی، البته از لردگان با نام لردجان نام برده شده است. این شهر دارای قلعه‌ای باستانی هم بوده که در نزديكی چشمه برم، در دوران لر بزرگ ساخته شده بود و هنوز هم خرابه‌های آن قابل مشاهده است. در حقیقت شاید بتوان لردگان را دارای دیرینه‌ترین تمدن در قلمرو بختیاری‌نشین‌ها دانست، چرا که قدمتش به دوره ایلامیان می‌رسد. افزون بر آن، تمدن‌های بسیار دیگری در این شهر به عرصه ظهور رسیده و جملگی مانند کاخ‌هاشان نابود شدند. در اینجا چندین تپه وجود دارد که گویا از بقایای همان کاخ‌ها باقیمانده و البته جملگی به کوخ رسیده‌اند.

این شهر اما یک چشمه‌ی بسیار پرآب و زیبا و مشهور به نام “برم” دارد که ریشه‌ی ماندگاری این سکونتگاه در دل تاریخ بوده است. چشمه‌ای که درحقیقت، آبش در صدها کیلومتر آن سوتر به اروندرود و کرانه‌های شاخاب پارس می‌رسد. یعنی، چشمه برم یکی از سرشاخه‌های گوارای کارون به شمار می‌‌رود؛ هرچند از آن گوارایی چیزی دیگر نصیب مردمان شریف خوزستان نمی‌شود. دبی آب این چشمه به طور متوسط به 2400 لیتر در ثانیه می‌رسد که بسیار قابل توجه است، حتا در بحران خشکسالی چند سال اخیر هم هرگز دبی این چشمه از 1670 لیتر بر ثانیه کمتر نشد. به همین دلیل، بیش از دو هزار هکتار از اراضی کشاورزی و پردیس‌های لردگان، حیات خود را مدیون تداوم آبهای جاری و زلال برم می‌دانند.

افزون بر آن، چشمه برم، به دلیل چشم‌انداز جذابی که ایجاد کرده و برکه‌ی پرآبی که آفریده، همواره به عنوان یکی از مقاصد اصلی گردشگری در استان چهارمحال بختیاری مورد اشاره بوده است. اما روز گار این قطب گردشگری، نه‌تنها روزگار مناسبی نیست، بلکه به شدت در آستانی ویرانی و تخریب هم قرار دارد. این در حالی است که ما در ششمین روز فروردین از این محل بازدید کردیم و قاعدتاً در ایان نوروز، شهرداری‌ها دستی به سر و گوش شهر و نقاط دیدنی‌اش می‌کشند!
اما همان طور که در این تصاویر مشاهده می‌کنید، روزگار برم، روزگار غم‌باری است و می‌رود که به عنوان یک مخزن انباشت زباله، تمامی جذابیت‌های خود را از دست بدهد.
امیدوارم مسئولین مرکزنشین در شهرکرد که فقط 150 کیلومتر با برم فاصله دارند، هرچه زودتر، نسبت به ساماندهی این مکان زیبا و کم‌نظیر در طبیعت بختیاری اقدام کنند.

ادامه دارد …

دکتر آهنگ کوثر: سرزمین ما برای انباشت آب در پشت سد، مناسب نیست!

    همان طور که می‌دانید، برای شرکت در برنامه‌های هفته منابع طبیعی در روز 20 اسفندماه مهمان مردم شریف دیار کوروش و سعدی و حافظ بودم تا از گرایه‌های خویش برای حفظ طبیعت وطن با دانشجویان مشتاق شیرازی سخن بگویم. در این نشست که از ساعت 4 بعدازظهر شروع و تا 10 شب ادامه یافت، علاوه بر نگارنده، استاد آهنگ کوثر (دکترای خاک‌شناسی کشاورزی از دانشگاه اورگان) و استاد رامین میری (فوق دکترای شیمی دارویی از دانشگاه آلبرتا ) در باب مسایل مبتلابه توسعه پایدار و محیط زیست سخنرانی کردند.

    دکتر کوثر در این سخنرانی اشاره کرد که سرزمین ایران به هیچ وجه برای انباشت آب در پشت سازه‌های غول‌پیکری به نام سد، مناسب نیست و آنهایی که چنین روشی را در این مملکت ترویج داده‌اند، باید روزی پاسخگو باشند. کوثر که مدارک لیسانس، فوق لیسانس و دکترای خویش را تماماً از معتبرترین دانشگاه‌های آمریکا اخذ کرده و به عنوان چهره‌‌ای جهانی مورد احترام بسیاری از مجامع معتبر بین‌المللی است، در این سخنرانی کم‌نظیر گفت: دو علت مهم وجود دارد که سدسازی را به شکست می‌کشاند؛ یکی ساختار زمین‌شناسی ایران‌زمین است که به دلیل باز شدن دریای احمر و فشار سپر عربستان بر فلات ایران، در حالتی متزلزل قرار داشته و سالانه 52 میلی‌متر در حال بالاآمدن است؛ رخدادی که زمین‌لغزش‌ها، زلزله‌ها و حرکت‌های ریزشی فراوانی را در زاگرس و البرز پدید آورده و می‌آورد. بنابراین، مدیریت سازه‌ای آب در چنین فلات لرزانی محکوم به شکست است (ایشان برای اثبات نظر خود به ذکر چند مورد شاهد هم در استان‌های فارس و مرکزی پرداختند و به مطالعات دکتر قدرت‌الله فرهودی، متخصص مشهور زمین‌ساخت در ایران استناد کردند). کوثر تأکید کرد که در 24 مرداد 1381 مقاله‌ای را در روزنامه خبر جنوب منتشر کرده و در آن به صراحت نسبت به جانمایی اشتباه سد سلمان فارسی بر روی رودخانه قره آغاج هشدار داده است؛ سدی که بر روی یک گسل بزرگ بنا شده و در معرض خطر ویرانی و بروز یک فاجعه‌ی انسانی است. او گفت: من آن زمان در مقام وکیل مدافع خداوند نوشتم تا فردا روزی نگویید: خدا خواست! خدا هرگز نمی‌خواهد که سیل و زلزله‌ای ویرانگر آمده و مردم بیگناه به قتل برسند؛ این کار خدا نیست، نتیجه حماقت و آزمندی خود ماست.

    دومین دلیلی که کوثر ارایه داد، موضوع تبخیر بالای سالانه در ایران است که از 1300 میلی‌متر در دریاچه سد امیرکبیر تا بیش از 4 هزار میلی‌متر در هامون گزارش شده است. وی متوسط تبخیر را در ایران، 2 متر در سال قید کرد و گفت: 2 متر تبخیر در سال، یعنی هدررفت 200 لیتر آب از هر متر مکعب آن. وی گفت: وقتی هزار و صد میلیون نفر در جهان وجود دارند که روزانه فقط می‌توانند از 5 لیتر آب آلوده بهره برند، چرا ما باید کاری کنیم که بیش از نیاز سالانه‌ی این مردم دردمند، آب مملکت را در پشت سدها به هدر دهیم؟ کجای این کار انسانی است؟!

    کوثر ادامه داد که آبیاری سیلابی در هندوستان، قدمتی بیش از 5 هزار سال دارد، اما در کمتر جایی مثل ایران می‌شود 43 میلیون هکتار آبرفت درشت دانه شناسایی کرد که به راحتی قادر هستند تا نیازهای آبی جمعیت ایران را در دل خود و با کمترین هزینه و پرت آب ذخیره کنند. او گفت در سرتاسر خاک مصر حتا یک هکتارآبرفت درشت‌دانه وجود ندارد و آنها حسرت چنین آبرفت‌های ارزشمند و بی‌مانندی را می‌خورند.

    دکتر کوثر، اصطلاح «مدیریت آب» در ایران را خنده‌دار ذکر کرد و در واقع آن را «نامدیریت آب» نامید. آنگاه به تجربه‌ی بی‌مانندش در گربایگان فسا پرداخت که چگونه توانسته با استفاده از شگرد (تکنیک) پخش سیلاب، برای نخستین بار شیب مهاجرت از روستا به شهر را دگرگون کرده و مردم را به روستاهای خود در بیشه زرد بازگرداند. وی اشاره کرد که جنگل دست‌کاشتی را که هم‌اکنون در گربایگان و از سال 1362 بنانهاده است، می‌تواند 2.4 تن در هکتار ترسیب کربن انجام دهد و علاوه بر آن، بقایای هوموس و لاش‌برگ‌هایش به مصرف تعلیف دام‌های محلی برسد و نیز به عنوان یک گردشگاه مورد استفاده مردمان فسا قرار گیرد.

    این تصویر را در انتها استاد کوثر نشان داد، تصویری که در آن همسر و دختر و یکی از پسرانش را می‌بینیم که چگونه به مدت دوسال در یک کانکس در آن بیابان داغ و در کنار مرد خانواده ایستادند تا آرمان کوثر جهانی شود.
    دکتر قدردانی سخاوتمندانه‌ای از نیکی (همسرش) و فرزندانش کرد که او را در تمام طول این سال‌ها تحمل کرده‌اند.

    مؤخره:
    در بیرون از سالن همایش، چند تن از دانشجویان با کنجکاوی نسبت دکتر کوثر را با نیک‌آهنگ کوثر جویا می‌شدند! دکتر با همان طنز شیرین شیرازی‌اش، می‌گفت: من نمی دانم! از این (یعنی من) بپرسید!! و وقتی که برای آن جوان‌ها توضیح می‌دادم که نیک‌آهنگ فرزند بزرگ دکتر کوثر است، عکس‌العمل جوانان دیدنی بود …
    به استاد گفتم: چه احساسی دارید که پس از عمری تلاش و مجاهدت‌های علمی، حالا شما را با نام پسرتان می‌شناسند؟
    کوثر جوابی به من داد که هرگز فراموش نمی‌کنم:
    او گفت: لذت‌بخش است.
    خواستم از همین جا برای نیک‌آهنگ عزیز درود فرستاده و بگویم: چقدر پدر دوستت دارد و دلش برایت تنگ شده است رفیق … هرچند شاید تاکنون هرگز این را به تو نگفته باشد.
    و خواستم به خودم یادآوری کنم که چقدر شیرین است روزی محمد درویش را هم با نام اروندش بشناسند …
    کاش آن روز را ببینم …کاش آن روز را همه ی پدرها و مادرهای دنیا ببینند …
                                                                              همین.

   در همین باره:

   – روایت هومان خاکپور از این ماجرا

  – همایش 5 روزه پاسداشت طبیعت

محدودیت منابع آب، تهدیدی جدی برای پایداری منابع طبیعی کشور است

    در اسفند ماه گذشته، سفری به چهارمحال بختیاری  داشتم تا در جمع اساتید و دانشجویان دانشگاه شهرکرد و نیز مدیران و کارشناسان اجرایی و منابع طبیعی استان، به مهم‌ترین چالش‌های سد راه پایداری منابع طبیعی اشاره کنم.
    در این باره می‌توانید، گزارش مشروحی را بر روی درگاه مجازی دانشگاه شهرکرد بخوانید. همچنین مصاحبه‌ی نگارنده با خبرگزاری ایسنا نیز در این نشانی قابل مشاهده است.

    آنچه که در شهرکرد امیدبخش بود، مشاهده‌ی علاقه‌ی روزافزون جوانان به گرایه‌های محیط زیستی بود؛ علاقه‌ای که امیدوارم در سال 1389 منسجم‌تر و سازمانی‌تر عمل کرده و به تأسیس یک نهاد دانشجویی مشخص و شناسنامه دار محیط زیستی منجر شود. نظیر حرکت ارزشمندی که دانشجویان داروسازی دانشگاه علوم پزشکی شیراز تحت عنوان «رستاک» انجام دادند و در حقیقت، سبب سرخ شدن صورت دانشجویان محیط زیست و منابع طبیعی آن دانشگاه را موجب گردیدند!

    گزارش کوتاه و مصوری از عملکرد رستاکی های نازنین در هفته‌ی منابع طبیعی را هم می‌توانید بر روی تارنمای معاونت فرهنگی دانشگاه شیراز ببینید و بخوانید.
    دست مریزاد به همه‌ی دانشجویان عزیز در دو دانشگاه شهرکرد و شیراز و به امید شنیدن خبرهای سبزتر از آنها در سال 1389.

سیاه‌بیشه؛ از بهشتی که بود تا جهنمی که شد!

    اگر ایرانیان، هرجایی از طبیعت وطن را ندیده باشند، دست‌کم یکبار در طول عمر خویش از کنار سیاه‌بیشه عبور کرده‌اند و از عطر نسیم بی‌مانند و خنکش سیراب شده‌اند. سیاه‌بیشه برای آن 20 میلیون نفری که سالانه از نوار شمالی و سبز مازندران دیدن می‌کنند، نامی آشنا و پرخاطره است؛ از دوغ و ماست‌های چکیده‌اش بگیر تا دامنه‌ها و دره‌های عمیق، پرآب و پردرختش. برای همین است که منطقه‌ی حفاظت شده و کم نظیر چهارباغ در این عرصه جای دارد؛ چهارباغی که دارای یک دریاچه‌ی بسیار زیبا به نام دریوک بود که در ارتفاع 3 هزارمتری سر به آسمان می‌سایید و حیات زیستمندان و وحوش ارزشمند و تیزپای دامنه‌های سیاه‌بیشه را تأمین و تضمین می‌کرد. اما …

    اما وزارت محترم نیرو، به بهانه‌ی ساخت سد و نیروگاه تلمبه ذخیره‌ای، در طول 6 سال گذشته چنان بلایی بر سر منطقه آورده که گویی، بمب اتم سوم در آنجا آزمایش شده است. حقیقتاً میزان تخریب طبیعت و شتاب پسرفت سرزمین در این منطقه حیرت‌انگیز و کم‌نظیر است. شاید پس از عسلویه، هیچ نقطه‌ی دیگری را نتوان در ایران‌زمین سراغ گرفت که اینگونه در کوتاه‌ترین زمان ممکن به تاراج رفته و می‌رود؛ آن هم در سکوت دردناک من و تو …

    و من – محمّد درویش – امروز در آغاز فروردین ماه 1389 اعلام می‌دارم که وضعیت ناپایدار و ساخت متزلزل زمین‌شناسی منطقه، به چنان درجه از تخریب و ویرانی رسیده که دیگر هرگز نخواهند توانست، آن دامنه‌های گریزپا را به پایداری پیش از تخریب بازگردانند.

    و غم‌انگیزتر آن که سازمان حفاظت محیط زیست هم فقط 9 میلیارد تومان مجری این پروژه طبیعت‌ستیزانه را در سال 1385 جریمه کرده است و تمام!
    در حالی که خسارت وارد به آب و خاک و پوشش گیاهی و چشم‌انداز بی‌مانند طبیعی منطقه، حقیقتاً غیرقابل اندازه‌گیری و اصطلاحاً «پرایس‌لس» است.

    تصاویری که می‌بینید در روز 24 اسفند 1388 از منطقه گرفته شده است؛ در حالی که به همراه عباس محمدی عزیز راهی تنکابن بودیم تا در همایش روز جهانی مقابله با سدسازی شرکت کنیم؛ امّا یادمان نبود که در این دیار، سخن گفتن از مضرات سدسازی هم می‌تواند خط قرمز باشد، به نحوی که عنوان همایش به شکلی که در یادداشت بعدی خواهید دید، تغییر کرده بود! آن گونه که نخست فکر کردیم، سیزده به در را در تنکابن، قرار است 24 اسفندماه رونمایی کنند!

    من نمی‌دانم، آیا 10 سال دیگر که فاجعه‌ای بزرگ در سیاه‌بیشه رخ داد و حتا سیمان‌اندود کردن همه‌ی دامنه‌ها هم نتوانست منطقه را از لغزش نجات دهد، کسی هست که شهامت پاسخگویی داشته باشد؟ آیا کسی هست که بگوید چرا نرخ فرسایش خاک را در منطقه به بالای 100 تن در هکتار افزایش دادید و به بهانه‌ی ساخت ویلاهای از مابهترون برای مدیران ارشدتان، یکی از زیباترین دریاچه‌های ایران را نابود کردید؟
    آیا برای تولید آن هزار مگاوات برق، راه آسان‌تری و کم‌خطرتری وجود نداشت؟ آیا نمی‌شد که با نیمی از آن هزینه‌ها، یک نیروگاه خورشیدی در یزد افتتاح می‌کردید؟
   چرا این جنایت‌ها را متوقف نمی‌کنید آب‌سالاران طبیعت‌ستیز عزیز من و ما؟ تا کی می‌خواهید به بهانه‌ی سازندگی و اشتغال‌زایی، خون طبیعت دردمند وطن را در شیشه کنید و جیب شرکت‌های مافیایی خود را پرپول‌تر سازید؟

    شرم هم بد چیزی نیست به خدا …
    من ایمان دارم که سرانجام یک روز در دادگاه عدل و در پیشگاه این ملت مظلوم باید جزای این نابخردی‌های آزمندانه را پس دهید. من ایمان دارم آن ارزیابانی که مسئولیت ارزیابی زیست‌محیطی این نیروگاه را برعهده داشته و چراغ سبز به طبیعت‌ستیزان داده‌‌اند، هرگز دستمزدهای میلیونی‌شان از گلوی‌شان پایین نخواهد رفت و چوب خیانت‌شان را خواهند خورد.
    من ایمان دارم که روزی آه درختان سرنگون‌شده‌ی سیاه‌بیشه و چهارباغ، آه وحوشی که آشیان‌شان نابود شد و آه دریاچه‌ای که مثل اشک چشم، پاک و زلال بود، گریبان نابخردانی که برای ذخیره‌سازی فقط 7 میلیون متر مکعب آب، دست به چنین جنایتی زدند، را رها نخواهد کرد (کافی است به یاد آوریم که حجم مخزن سد کرج، 205 میلیون متر مکعب است).

    آری … من ایمان دارم که روز مجازات فراخواهد رسید و آنها که فقط بر طبل مدیریت سازه‌ای برای حل بحران آب در ایران‌زمین می‌کوبیدند، رسوا خواهند شد … من ایمان دارم … ایمان دارم.

روز جهانی آب در سکوت متولیان آب کشور آمد و رفت!

    چیزی در حدود 400 میلیارد متر مکعب به صورت سالانه بر ایران‌زمین می‌بارد. از این مقدار و در بهترین شرایط، تنها 140 میلیارد متر مکعب آن قابل استحصال است. یعنی در شرایط کنونی و برای جمعیت 75 میلیون نفری ایران، کمتر از 2 هزار مترمکعب آب در اختیار است. بنابراین، با توجه به میانگین سرانه‌ی آب مردمان جهان که به 7 هزار و پانصد متر مکعب در سال می‌رسد، ایرانیان اندکی بیشتر از یک چهارم میانگین جهانی از موهبت آب شیرین برخوردار هستند. این در حالی است که در 30 سال پیش، نسبت مورد اشاره چیزی در حدود یک دوم بود. به دیگر سخن، اگر فرض را بر آن بگیریم که مدیریت آب در ایران شاهکار است و بتوانیم جلوی خنده‌ی خودمان را از این فرض محال بگیریم! باز هم، رشد شتابناک جمعیت در ایران، به شدت بر ناپایداری سرزمین و افزایش ناامنی زیست در این کشور افزوده و می‌افزاید.
    با چنین پیشینه‌ای، آیا سزاوار نیست تا مراسم روز جهانی آب در ایران، دست کم 4 برابر بیشتر از بازخوردهای جهانی‌اش، اثرگذار بوده و با کمیت و کیفیت مناسب‌تری برگزار شود؟
    شعار امسال روز جهانی آب، «آب پاک برای جهان سالم» است.
    و من تا این لحظه، هنوز نخواستم در باره‌ی کیفیت آب قابل دسترس ایرانیان سخن بگویم!
    تا این لحظه فقط هشدار دادم که کمیت آب قابل استفاده با شتابی دمادم افزاینده دارد کم و کم و کم‌تر می‌شود.

    اما حال می‌خواهم بگویم:
    کمیت را رها کنید! فاجعه‌ای که دارد بر سر کیفیت آب رو و زیرزمینی ما می‌آید، آنقدر بزرگ و آنچنان مهیب است که به سادگی می‌توان خطر اُفت کمی آب را در ایران‌زمین نادیده گرفت و بی‌خیال نشست‌ها و فروچاله‌های هول‌انگیز در خراسان و کرمان و یزد و همدان و تهران و فارس و … شد.
    و اینک ما چه کرده‌ایم؟
    چند رودخانه از مجموع 180 رودخانه کشور را می‌توان شمرد که آبش هنوز پاک و قابل شرب باشد؟
    چند چاه عمیق و نیمه عمیق را می‌توان شماره کرد که هنوز این امکان وجود دارد تا بدون بازبینی و تصفیه، آبش را نوشید؟
    من به شما می‌گویم:

    تقریباً هیچ!

    به همین سادگی و به همین تلخی …

    پس چرا در روز جهانی آب، همه ساکت هستیم؟ چرا نه در سایت وزارت نیرو، نه در سایت وزارت جهاد کشاورزی، نه در سایت سازمان حفاظت محیط زیست ، نه در سایت سازمان جنگل ها، مراتع و آبخیزداری کشور، نه در سایت سازمان هواشناسی، نه  در سایت کمیته ملی آبیاری و زهکشی و نه … خبری نیست که نیست؟ فقط در سایت وزارت نیرو، به پیام دبیرکل سازمان ملل به مناسبت این روز – آن هم آن زیرمیرا اشارکی شده است!
    یادمان باشد، اگر اسپانیا توانست نیاز آبی مردم بارسلونا را در سال گذشته از طریق موناکو و با کشتی تأمین کند، ما نخواهیم توانست! زیرا درآمد سرانه‌ی اسپانیا و موقعیت جغرافیایی آن کشور را نداریم.
    ما دیگر پولی برای جبران ندانم‌کاری‌های مدیریتی خود در حوزه‌ی آب نداریم. باید هر چه سریع‌تر، راندمان آبیاری را در بخش کشاورزی به بالای 70 درصد برسانیم، باید از گسترش و افتتاح صنایع پرمصرف آبی ممانعت کنیم؛ باید شبکه‌های فرسوده‌ی لوله‌کشی شهری خود را ترمیم سازیم و باید به جای انباشت آب در مخزن‌های روزمینی (دریاچه سدها)، آن هم در کشوری که میانگین تبخیر سالانه‌ی آن به 2 متر می‌رسد، آب را در مخازن زیرزمینی انباشته کنیم؛ مخازنی که در سطح 43 میلیون هکتار از وسعت ایران، شناسایی شده و می‌توانند 10 برابر مجموع آبی را که قرار است در ناوگان بزرگ سدهای مخزنی انبار کنیم و به هدر دهیم، در آنجا ذخیره‌سازی کرده و به مصرف درست برسانیم، آن هم با اعمال کمترین فشار ممکن به زیست‌بوم.
    باشد که در نوزدهمین سالگرد روز جهانی آب – در 2 فروردین 1390 – بتوانیم حرف‌های شیرین‌تری در باره‌ی اندوخته‌گاه‌های آب شیرین وطن بزنیم و دیگر از کابوس جنگ آب و آلودگی جان‌فرسایش و نشست‌های دهشتناکش بیم به دل راه ندهیم!

   در همین باره یک گزارش زنهار دهنده را در ایرن بخوانید.

فرازها و فرودهای محیط زیست ایران در سال 1388

    این که ایرانیان در شمار مردم 10 کشوری در جهان قرار دارند که بیشترین تخریب را بر سرزمین‌شان روا می‌دارند، البته واقعیت خوشایندی نیست؛ اما این که بتوانی این حرف را از زبان فردی بشنوی که جانشین بی‌خاصیت‌ترین رییس سازمان حفاظت محیط زیست در همه‌ی دوران 50 ساله‌اش شده است، می‌تواند امیدبخش باشد و نشان دهد که اینک سکان مدیریت محیط زیست در دستان گروهی قرار گرفته که نمی‌خواهند واقعیت‌ها را انکار و صرفاً ویترین را بزک کنند. حضور محمّدباقر صدوق  و علی محمّد نوریان به عنوان دوبازوی اصلی سازمان در معاونت‌های طبیعی و انسانی را می‌توان در این راستا ترجمه کرد و امیدوار بود که میدان برای این دو عزیز کاربلد آنقدر باز خواهد بود تا بتوانند آموزه‌های محیط زیستی را در قلمرو تحت اختیار خویش عینیت بخشند و در پای این عینیت‌بخشی، از هیاهوی طبیعت‌ستیزان قدرقدرت و پول‌سالار هراسی به دل راه ندهند.
    اینک به بهانه‌ی پایان 88 و آغاز 89، می‌کوشم تا مروری فشرده به برخی از فرودها و فرازهای سال کهنه در حوزه‌ی محیط زیست و منابع طبیعی کشور انداخته تا از پی مرور و بازخوانی آنها بتوانیم مسیر خویش را در افق پیش رو، نورانی‌تر و فروزان‌تر سازیم. از مردمک که این یادداشت را منتشر کرده است، قدردانم.

روزگار سپری‌ شده طبیعت ایران در سال 1388

    به جرأت می‌توان گفت: طبیعت ایران کمتر سالی را در حافظه‌ی دیرینه‌ی خود می‌تواند به جا آورد که مانند سال 1388 اینگونه آماج تجاوز و تخریب انسانی و قهر اقلیمی بوده باشد. شاید اوج عقوبتی که ایرانیان در سال 88 از عدم توجه به ملاحظات محیط زیستی درک کردند را بتوان در تصرف بی سابقه‌ی آسمان 18 استان کشور توسط ریزگردهای عربی دانست؛ ریزگردهایی که یکی از مهم‌ترین دلایل افزایش چشمگیرشان برمی‌گردد به خشک شدن بسیاری از تالاب‌های منطقه در ایران، عراق و سوریه. اتفاقی که اگر در ساخت سدهای بالادست، حق‌آبه‌ی طبیعی این تالاب‌ها رعایت می‌شد و در دشت‌های ممنوعه از حفر چاه غیرمجاز ممانعت به عمل می‌آمد، هرگز با چنین وخامتی رخ نمی‌داد. اما سال 88 فقط سال طغیان ریزگردها نبود! زیرا کشند قرمز هم حیات زیستمندان بسیاری را در سواحل خلیج فارس، دریای عمان و دریای مازندران به یغما برد. افزون بر آن، حدود 30 هزار هکتار از ناب‌ترین عرصه‌های منابع طبیعی امسال هم مورد تجاوز قرار گرفته و به تصرف طبیعت‌ستیزان درآمد، اتفاقی که سال‌هاست تکرار شده و پرونده‌های متعدد و پرشمار قضایی‌اش در محافل دادگستری خاک می‌خورد و قطورتر می‌شود؛ ده‌ها هکتار دیگر هم به بهانه‌ی طرح مسکن مهر از  قلمرو سبز وطن خارج شد و کاربری‌اش برای همیشه تغییر یافت؛ صدها هزار مترمکعب از اندوخته‌های چوبی کشور هم کماکان در کوره‌های ذغال‌گیری غیرقانونی نابود شد و یا به مصرف تأمین نیازهای گرمایشی مردمان بوم‌نشین در سرزمینی رسید که دارای بالاترین میزان کارمایه‌های فسیلی و خورشیدی و بادی است! رخداد سیل‌های حادثه‌خیز هم، همچنان در سال 1388 ادامه یافت که شاید یکی از شگفت‌انگیز‌ترین آنها، سیل قم بود؛ سیلی که می‌توانست برای طبیعت خشک این استان نعمت باشد، اما به دلیل موانعی که در بستر رودخانه بوجود آورده بودیم، آن را به نقمت بدل ساختیم و میلیاردها تومان به اقتصاد ملی ضربه زده و جان و مال تعدادی از هموطنان بی‌گناه را نابود ساختیم. اُفت کم‌سابقه‌ی سطح آب زیرزمینی و فرونشست زمین، یکی دیگر از بحران‌های سال 88 بود که ابعاد و دامنه‌ی پیشروی آن، علاوه بر خراسان جنوبی و شمالی و رضوی و فارس و اصفهان و کرمان و همدان و … به دروازه‌های پایتخت هم رسید؛ پایتختی که همچنان شهروندانش 200 میلیارد دقیقه‌ی دیگر از وقتشان را در خیابان‌ها و به بهانه‌ی ترافیک از دست دادند. معضل بحران دفن زباله در شهرهای ساحلی نوار شمالی کشور، همچنان دست بالا را داشت و افزون بر آن، ساخت و سازهای پرشتاب در این نوار باریک هیرکانی، نفس اغلب رودخانه‌ها را به شماره انداخت، به نحوی که میزان برداشت شن و ماسه از بستر برخی از رودخانه‌های استان مازندران – به ویژه منطقه‌ی تنکابن – به بیش از 25 متر رسید؛ آن هم در حالی که هنوز خبری از افتتاح آزادراه تهران شمال نیست! هست؟ سال 88 سال خداحافظی غم‌بار با  درختان 400 ساله و خاطره‌انگیز باغ تاریخی فین کاشان هم بود، اتفاقی که اگر درست مدیریت می‌شد، می‌توانست هرگز رخ ندهد. درست مانند فاجعه‌ی خشک شدن زاینده‌رود و تالاب گاوخونی در فلات مرکزی کشور که می‌توانست هرگز اتفاق نیافتد و درست مانند آتش سوزی شرم‌آور تالاب گندمان که می‌توانست به جای 45 روز در یکی دو روز مهار شود و درست مانند …

    و البته همه‌ی خبرها در سال 88 بد نبود …
   طرفداران محیط زیست نگذاشتند تا آسفالت به قله‌ی دماوند برسد؛ آنها پایمردی کردند و نگذاشتند تا مجلسیان قانونی را وارد بودجه سال 89 کنند که به موجب آن، هر فردی که زمینی را به تصرف درآورده، جایزه گرفته و مالکش شود؛ آنها در برابر متجاوزین به پارک ملی گلستان و جنگل زیبای ابر در شاهرود ایستادند، آنها کوشیدند تا توجه مردم را به بهانه‌ی ورود به سال جهانی گونه‌گونی زیستی (2010) برانگیزند و پیشنهاد آیش 5 ساله طبیعت ایران را مطرح کردند، برای نخستین بار در برنامه‌های تبلیغاتی چند تن از داوطلبین ورود به ساختمان پاستور، رگه‌های نسبتاً پررنگی از توجه به محیط زیست دیده شد؛ یکی از خنثی‌ترین رؤسای سازمان حفاظت محیط زیست در طول 3 دهه‌ی گذشته از کار کنار گذاشته شد و محمدی‌زاده با شعارها و برنامه‌هایی سبز وارد میدان شد. همچنین کوشش برای انحلال سازمان حفاظت محیط زیست و ادغامش در وزارت جهاد کشاورزی به ثمر ننشست و همچنان دو خبرگزاری محیط زیستی به رغم تنگناهای مالی به حیات خود ادامه داده و به ظرفیت‌سازی در این حوزه پرداختند.
    اینک امیدی که برای سال 1389 در دل می‌پرورانیم و زنده نگه می‌داریم، آن است که بخشی از حرف‌های زیبای محمود احمدی‌نژاد در اجلاس کپنهاگ جامه‌ی عمل پوشیده و عملاً در سال جدید شاهد آن باشیم که گردن نهادن به ملاحظات محیط زیستی از شعار به شعور بدل شده و شاهد تکرار فجایع خودساخته، مشابه آنچه که در سال 88 و سنوات پیش از آن رخ داد، نباشیم، یا کمتر باشیم؛ دستاوردی که یکی از مهم‌ترین ابزارهای تحققش به نقش رسانه‌های گروهی و روشنگری‌های صادقانه‌ و جسورانه‌ی رکن چهارم دموکراسی – نظیر مردمک – در حوزه‌ی محیط زیست بازمی‌گردد. رسانه‌ها باید پیگیر جدی سخنان و وعده‌های مسئولین باشند و بر کوره‌راه‌ها و لکنت‌ها نور بتابانند.

آقا جان: این رسم آب خوردن نیست! هست؟

    در آستانه‌ی روز جهانی آب قرار داریم، روزی که همه ساله به دلیل هم‌زمانی‌اش با نوروز، در ایران مورد توجه قرار نمی‌گیرد؛ اما حقیقت این است که شاید مهم‌ترین روز برای ایرانیان و برای پایداری ایران‌زمین، همین مناسبت مغفول مانده باشد.
    تو گویی همان گونه که این اورانگوتان بانمک باغ وحش اتریش، نمی‌داند که چه موهبت ارزشمندی را دارد هدر می‌دهد، ما نیز نمی‌دانیم، می‌دانیم؟

    امید که در این آغازین لحظه‌های سال 1389 با خویشتن خویش پیمان بندیم که هرگز کاری نکنیم که به قانون زمین بربخورد؛ قدر آب و خاک وطن را بیشتر دانسته و حرمت این طبیعت ناهمتا را بیشتر و بهتر به جا آوریم.

طبیعت ایران در سال 88؛ کم جان بود، جاندار بود یا بی جان بود؟

    آنها که دوست دارند پاسخ این پرسش را بدانند، می‌توانند سری به صفحه‌ی محیط زیست درگاه مجازی دویچه‌وله زده و در آنجا گفتگوی نگارنده را با فریبا والیات بخوانند و یا بشنوند.
    منتها همان‌قدر می‌گویم که هرگز در سال 1378 گمان نمی‌کردم که به فاصله‌ی 10 سال باید شاهد مرگ پریشان، بختگان، کم‌جان، طشک، گاوخونی، مهارلو و هامون باشم و هرگز باور نمی‌کردم ممکن است روزی سخن از خشک شدن کامل دریاچه ارومیه، فقط یک کابوس ترساننده نباشد، بلکه تلخ‌ترین حقیقتی باشد که ممکن است در سال 1390 همه‌ی ما آن را درک کنیم!حقیقتی که لمس ریزگردها در آسمان تنکابن و رامسر و نوشهر آن را از همیشه رعب آورتر و نزدیک تر ساخته است!

آخرين هفته اسفند؛ كابوس آب‌سالاران طبيعت ستيز در ايران!

    امروز، فردا و پس فردا، به بهانه‌ي آيين‌هاي نكوداشت روز جهاني مقابله با سدسازي، طرفداران محيط زيست در ايران سه همايش برگزار كرده و خواهند كرد. هر چند شيرازي‌هاي عزيز درتالار دانشگاه علوم پزشكي دانشگاه شيراز با سخنراني استاد فرزانه، دكتر آهنگ كوثر، عملن از روز پنج‌شنبه به استقبال اين مناسبت جهاني رفتند و شاهد يكي از مستدل‌ترين و علمي‌ترين سخنراني‌ها در ملامت مديريت نابخردانه‌ي حاكم بر منابع آبي كشور بودند؛ آنچه كه خود استاد از آن با عنوان: «نامديران صنعت آب كشور» ياد كرد. در اين باره البته در يادداشت‌هاي بعدي بيشتر توضيح خواهم داد.

    به هر حال، همايش امروز را كه پيش‌تر اطلاع‌رساني كرده بودم و به گفته‌ي يكي از برگزاركنندگان همايش – آقاي خسروي – به زودي گزارش‌هاي مربوط به آن بر روي نت منتشرخواهد شد. اما دو همايش ديگر به قرار زير است:

یکشنبه 23 اسفند – از ساعت 9:00 تا 12:00 – دانشگاه شهید عباسپور (تهران – بزرگراه شهید بابایی – خروجی حکیمیه) – ثبت نام:09354225083

دوشنبه 24 اسفند – از ساعت 16:00 تا 18:00 – تنکابن – پارک مادر – سالن ارشاد. (براي آگاهي بيشتر به وبلاگ آقاي عباس محمدي مراجعه فرماييد).

    گفتني آن كه در همايش سوم، نگارنده هم سخنراني خواهد كرد.

 

منابع‌طبیعی؛ آنچه که رفت … آنچه که هست!

    تا ساعاتی دیگر راهی شهرکرد هستم تا در شانزدهمین روز اسفند 1388 به مناسبت آیین‌های نکوداشت هفته‌ی منابع طبیعی، در جمع اساتید و دانشجویان دانشگاه شهرکرد (تالار شهید آوینی دانشکده کشاورزی) سخنرانی کنم.
    عنوان سخنرانی‌ام، اشاره به اندوخته‌های طبیعی زادبوم مشترک دارد که به دلیل نابخردی یا آزمندی از دست داده‌ایم. می‌کوشم تا با ذکر مثال‌هایی، مهم‌ترین دلایل تشدید ناپایداری را در زیست محیط وطن شرح دهم و آنگاه به آینده بنگریم …
    آینده‌ای که می‌تواند همچنان سبز باشد و بماند، اگر من و تو بخواهیم تا از همین امروز، فردا را بر بنیاد احترام به قوانین طبیعت بسازیم.

   یادمان باشد:

   نفوذ يك ليتر آب در زمين جنگلي 7 دقيقه، در زمين كشاورزي 46 دقيقه و در زمين بدون پوشش 4 ساعت و 6 دقيقه زمان می برد. چه سخنی از این ساده‌تر و در عین حال گویاتر می‌تواند اهمیت حفظ سبزینه و منابع طبیعی را در زیست محیط ایران نشان دهد؟ وقتی بدانیم نفوذپذيري آب در جنگل، 40 برابر خاك بدون پوشش است؛ چگونه می‌توانیم بی مهابای فرداها در برابر تغییر کاربری غیر علمی و افزایش برهنگی سرزمین‌مان سکوت کنیم و دم برنیاوریم؟

آیا جهان‌گرمایی واقعن یخ زد؟!

    سال آبی 89-1388 در حالی به میانه‌های خویش نزدیک می‌شود که رکوردی عجیب از قهر آسمان با ریزش‌های جامد را می‌رود که به جای گذارد! نگارنده حتا در دامنه‌های همواره پربرف کندوان هم ، برف ماندگاری را ندید و چنین است روزگار دماوند و دنا و زردکوه و کوهرنگ و سبزکوه در بام ایران …
    روز گذشته با دکتر لباسچی که سال‌ها مسئولیت ایستگاه هومند آبسرد را در جوار دماوند سرفراز برعهده داشته است، سخن می‌گفتم؛ ایشان هم نتیجه‌ی بررسی 36 ساله‌ی ایستگاه کلیماتولوژی منطقه را کاملن هشداردهنده ارزیابی می‌کرد، زیرا حکایت از افزایش میانگین دمای سالانه تا بیش از 2.7 درجه سانتی‌گراد داشت که به نظر می‌رسد یک رکورد باشد. این در حالی است که به گفته‌ی لباسچی، میزان ریزش‌های آسمانی منطقه کاسته نشده، بلکه ماهیت آن از برف و تگرک به سوی باران تمایل یافته است. لباسچی این را هم اضافه کرد که میزان اُفت سطح آب زیرزمینی در دماوند، به شدت نگران‌کننده شده و حتا در 200 متری اعماق زمین هم آبی برای برداشت وجود ندارد!
    دکتر خسروشاهی هم، پس از شنیدن نظریه‌ی یخ زدن جهان‌گرمایی، آمار بلندمدت تعداد بیشتری از ایستگاه‌های سینوپتیک کشور را منتشر کرد که جملگی تأیید می‌کنند – دست کم – در طول دو دهه‌ی اخیر، روند گرم شدن میانگین‌ها ادامه داشته است.
    از طرفی، شهریار عیوض‌زاده، مرد دقیق وبلاگستان، دست به کاری ارزشمند زده و آشکارا نشان داده که تا چه اندازه آن افشاگری مشهور، می‌تواند راه به خطا برده باشد!
    در حقیقت، همه چیز به یک دروغ بزرگ می‌رسد! نمی‌رسد؟
    راست آن است که دانش بشری در حال پوست‌اندازی است و ما هر چه که به پیش می‌رویم، درمی‌یابیم تا چه اندازه نادانیم. بهتر است (یعنی شرط عقل ایجاب می‌کند!) در چنین فضایی تا آنجا که امکان دارد، حکم مطلق صادر نکنیم. یخ‌ها دارند به شدت و شتابی باورنکردنی آب می‌شوند و پیش‌بینی می‌شود که میانگین دمای کره‌ی زمین هم در سال 2010 و به رغم موج سرمای هارپی! در بخش‌هایی از نیم‌کره‌ی شمالی با حدود 76 صدم درصد افزایش روبرو  شده و 2010 را به گرم‌ترین سال جهان در طول یک قرن اخیر بدل سازد. اما ریشه‌ی این گرما تا چه اندازه انسانی و تا کجا طبیعی است؟! هر دو طرف دلایلی برای خود دارند …
     امّا این یادداشت را فقط به یک دلیل نوشتم:
    کار شهریار عیوض‌زاده ستایش‌برانگیز است، او درست است که شابد در ماه بیشتر از یک یادداشت ننویسد، اما برای تولید آن یک یادداشت، وقت و انرژی فراوانی مصروف می‌دارد و اغلب نوشته‌های – هر چند اندکش – تأثیرگذار و تأمل‌برانگیز بوده است.
     این مقدمه را از من بپذیرید تا در فرصتی بهتر، مشروح‌تر از ماجرای جهان‌گرمایی، تغییر اقلیم و نوسان اقلیم گفتگو کنیم.