بایگانی دسته: خبرها و رخدادها

این کدام نعمت است که باید به خاطرش سپاسگزار بود؟

    این تصویر را ببینید …

    بقیه را هم می‌توانید در تارنمای ابوطالب ندری عزیز، عکاس سخت‌کوش خبرگزاری مهر ببینید و آنگاه برایم بگویید:
    این کدام نعمت است که به واسطه ی آن، دانش‌آموزان مدرسه خرد در  چالقرب  بخش داشلی برون گنبد کاووس باید خداوند را بابتش شکر کنند؟

وقتی قباد می‌تواند انقلاب فرهنگی کند، ما چرا نتوانیم؟!

    قباد یاری را که یادتان هست؟ همان جوان فرزانه‌ی روستای تاج‌آباد پایین را می‌گویم … جوانی که حالا دست به یک انقلاب فرهنگی زده و توانسته جامعه‌ی تاج‌آبادی‌ها را چنان اهل مطالعه گرداند که نه‌تنها کتابخانه‌ی پررونقی را بیافرینند، بلکه شمار کتاب‌هایش را از 500 جلد کتاب به بیش از 3 هزار جلد در طول 2 سال افزایش دهند. به نحوی که حالا اغلب دختران روستا می‌خواهند ادامه تحصیل دهند!
    درود بر همت بلند قباد و قبادهای بی نام و نشان این سرزمین.

    راستی! وقتی قباد می‌تواند یکه و تنها اینگونه معجزه بیافریند و انقلابی فرهنگی در جامعه‌ی خویش کلید زند، چرا من و تو نتوانیم برای طبیعت و محیط زیست خود اینگونه افتخار آفریده و شادمانی‌ها را دوبرابر سازیم؟

خدمات متقابل شون کانری و غلامعلی بسکی به پژوهش‌های علمی!

    اخیراً – ۲۲ ژانویه ۲۰۱۰ – رخدادی نادر در بریتانیا خبرساز شده است. ماجرا از این قرار است که به دنبال کاهش 600 میلیون پاوندی بودجه‌ی تحقیقاتی توسط دولت انگلستان، انجمن سلطنتی شیمی این کشور تصمیم به مقابله‌ای عجیب گرفته و به منظور تأکید بر اهمیت انجام مطالعات علمی و اعتراض به کاهش بودجه این مطالعات، فراخوانی را برای یافتن مردی 80 ساله مشابه هنرپیشه‌ی مشهور جیمزباند – شان کانری – آغاز کرده است؛ تنها پیرمردی در جهان که هنوز هم جاذبه‌های مردانه‌ی خود را حفظ کرده و مقادیر فراوانی غش و ضعف در اردوگاه طرفداران مؤنث خود می‌آفریند!

    از قضا تقریباً این پیرمرد جذاب انگلیسی زمانی در تابستان 2010 هشتادمین سالگرد تولدش را جشن می‌گیرد که ما هم در ایران یک پیرمرد باحال و سبزاندیش دیگر سراغ داریم که در سال 1309 به دنیا آمده و در همان حوالی وارد هشتاد و یکمین سال زندگیش خواهد شد؛ پیرمردی به نام غلامعلی بسکی که تقریباً به اندازه‌ی سن نگارنده از گرفتن مدرک دکترای تخصصی‌اش در جراحی زنان می‌گذرد!

    انگلیسی‌ها می‌گویند: شان کانری به دلیل داشتن ظاهری که هیچ همخوانی با سن بالای او ندارد، مورد تحسین بین‌المللی قرار دارد. هدف اجرای این فراخوان هم نمایش دادن اهمیت تحقیقات و توسعه علمی بریتانیا در بهبود شاخص سلامتی شهروندان این شبه‌جزیره‌ی تاریخ‌ساز است. انجمن سلطنتی شیمی انگلستان بر این باور است که  ادامه‌ی تحقیقات در حوزه‌هایی که به نحوی بر بهبود کیفیت سلامت بریتانیایی‌ها اثرگذار است، بسیار حایز اهمیت بوده و نباید دولت چنین کاری را انجام دهد؛ زیرا کاهش بودجه به توانمندی‌های علمی انگلستان در تشخیص بیماری‌ها، به ویژه بیماری‌هایی که کهنسالان جامعه را تحت تأثیر قرار می‌دهند، ضربه‌ی شدیدی وارد خواهد آورد.
    خُب، از آنجا که در ایران سالهاست بودجه‌ی پژوهشی حتا نتوانسته به مرز یک درصد از تولید ناخالص داخلی هم برسد، شاید بد نباشد که بگردیم ببینیم رمز سلامتی و نشاط بسکی عزیز چیست و آیا مانند او در ایران وجود دارد؟ بلکه اینجا هم فرجی شد! نه؟
    پس لطفاً آستین‌ها را بالا زده (البته اگر مرد هستید!) و یک خوراک خوب برای روزنامه تلگراف تهیه کنید تا دریابند، اگر آنها دوصفر هفت دارند، ما هم داریم! نداریم؟ تازه بیشترش هم داریم …

تازه‌ترین گام دولت دهم برای افزایش ناپایداری سرزمین!

باورکردنی نیست، امّا ما مدتهاست که در این دیار عادت کرده‌ایم تا باورنکردنی‌ها را باور کنیم و باورکردنی‌ها را انکار!
تازه‌ترین مصوبه‌ی هیأت دولت به پيشنهاد وزارت امور اقتصادي و دارايي، وزارت رفاه و تامين اجتماعي، وزارت مسكن و شهرسازي و بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران، یکی از همان باورنکردنی‌های باورکردنی است! نیست؟
آن هم در حالی که حتا سازمان حفاظت محیط زیست و وزارت جهاد کشاورزی را آنقدر هم حساب نکرده‌اند که به عنوان دو نهاد متأثر شده از این وضعیت، نظر کارشناسی خود را بدهند.
این که دولت ایران تصمیم گرفته تا به هر نوزاد ایرانی یک میلیون تومان هدیه دهد و مسئولیت این اقدام را نیز به صندوق مهر امام رضا (ع) سپرده است.
یادمان نرفته که با وعده‌ی 70 هزارتومانی آقای کروبی در انتخابات نهم، چند میلیون نفر به کاندیدایی رأی دادند که اصلاً برنامه‌ی مدونی برای دولت خود تدارک ندیده بود! و باز یادمان نرفته که در همین انتخابات بحث‌برانگیز دهم، ماجرای اهدای سود سهام عدالت در شب‌های باقیمانده به انتخابات تا چه اندازه توانست موازنه‌ی قدرت را برهم بزند!
حالا تصور کنید که اعلام شود یک میلیون تومان هم پاداش می‌دهیم به آن گروه از خانم‌ها و آقایونی که دست به کار شوند و بیش از این فرصت‌سوزی نکنند! تصور می‌کنید نتیجه چه خواهد شد؟

تازه‌ترین یافته‌های آماری حکایت از آن دارد که تا پایان سال گذشته، روزانه 5205 کودک جدید در ایران متولد شده است؛ رقمی که نسبت به اواسط دهه‌ی هفتاد که دولت توانسته بود نرخ رشد جمعیت را از مرز نگران‌کننده‌ی 4.1 درصد در اوایل دهه‌ی شصت به حدود 2 درصد کاهش دهد؛ آشکارا افزایشی نگران‌کننده‌تر را نشان می‌دهد. این در حالی است که یکی از پیش‌شرط‌های دستیابی به آرمان‌های بلند سند چشم‌انداز 20 ساله، مهار و ثابت‌نگه‌داشتن نرخ رشد جمعیت در حد همین 2 درصد بوده است. امّا اینک معلوم نیست که سیاست جدید تا چه اندازه ابعاد انفجار بمب جمعیتی ایران را گسترش دهد.

آیا بهتر نبود به جای ان که به هر خانواده‌ی ایرانی اعم از آن که در کدام دهک جامعه قرار می‌گیرد، یک میلیون تومان پاداش برای به رخ کشیدن قدرت زاد و ولد خود اهدا کنیم؛ می‌کوشیدیم تا کیفیت آموزش و پرورش خود را از منجلابی که در آن اسیر شده‌ایم، نجات دهیم؟ آیا بهتر نبود با این پول، کلاس‌های دو شیفته و سه شیفته را تعطیل می‌کردیم، آنها را از این وضعیت غمبار رها می‌ساختیم و به معنای واقعی کلمه آموزش و پرورش و دانشگاه‌ها را مجانی می‌کردیم؟ همان گونه که در قانون اساسی کشور مورد تأکید قرار گرفته است.
ماجرای سیاست‌های جمعیتی دولت نهم بی‌شباهت به قصه‌ی تلخ سدسازی نیست! آنجا هم به جای آن که بکوشیم تا سدهایی را که نیمه ساخته رها کرده‌ایم، تکمیل کنیم، پیوسته و مرتباً اعلام می‌کنیم که عملیات احداث همزمان بیش از 90 سد جدید را آغاز کرده‌ایم! حالا هم همینطور … مردم نوشهر می‌خواهند استان شوند، می‌گوییم: جمعیت‌تان را زیاد کنید تا بشوید! می‌خواهیم فشار وارده بر زنان را در محیط‌های کاری کاهش دهیم، می‌گوییم: فرزند بیشتر، ساعات کار کمتر! می‌خواهیم یارانه مستقیم به خانوارها بپردازیم، می‌گوییم هر چه شمار افراد خانواری به عدد شش نزدیک‌تر شود، پول بیشتری را می‌تواند کاسب شود!

جالب این که همزمان آقای احمدی نژاد از تمایل قلبی‌اش برای این که هر ایرانی صاحب یک ویلا شود، خبر می‌دهد و لابد مردم ساده‌دل ما هم می‌گویند: چه خبر خوبی! بیاییم برای بار سوّم هم به ایشان رأی دهیم! نه؟
واقعاً بر سر نخبگان این مملکت چه آمده است؟ چرا همه سکوت کرده‌اند؟ چرا آن کارشناسان باتجربه در معاونت راهبردی ریاست جمهوری برای ایشان توضیح نمی‌دهند که حتا اگر دولت و مردم چنین امکانی را هم داشتند، ما مجاز نیستیم تا سطح بیشتری از منابع طبیعی خود را به تصرف سکونتگاه‌های کم‌تراکم انسانی درآورده و با این کار ظرفیت گرمایی ویژه‌ی سرزمین را کاهش داده و نرخ خدمات شهری را به طرز معنی‌داری افزایش دهیم.
فقط کافی است تصور کنیم که در تهران همه خانه‌ها ویلایی می‌بود! آنگاه برای آن که از این سو به آن سوی این ابرشهر برسیم، باید چیزی در حدود 200 تا 300 کیلومتر می‌راندیم! یعنی باید تمام مخروط افکنه‌های حاصلخیز البرز جنوبی را با سنگ و سیمان و آسفالت می‌پوشاندیم و ضریب نفوذ‌پذیری آب در خاک را به شدت کاهش می‌دادیم! و شبکه‌ی لوله‌ی آب شهری خود را به اندازه‌ی فاصله‌ی زمین تا مریخ گسترش می‌دادیم!
خواستم بگویم …
ولش کن! دیگر هیچ چیز نمی‌گویم … بگویم؟

آمارهایی که مرگ پژوهش در ایران را هشدار می‌دهد!

مهم‌ترین دلیلی که به پاسخ‌ها دست‌نمی‌یابی
این است که
پرسشی
نپرسیده‌ای
                     ریچارد باخ (در یادداشت‌های مرد فرزانه)

دکتر عباس طائب

     عصر امروز، به مناسبت هفته‌ی پژوهش و فناوری – 21 الی 27 آذر – دکتر عباس طائب، رییس سازمان پژوهش‌های علمی و صنعتی ایران مهمان رادیو گفتگو بود و در همان نخستین بخش از سخنانش، آماری را ارایه داد که به قول معروف: «اگر در دنیا کس است، یک حرف بس است.»
    او گفت: نسبت اختراع‌های ثبت شده‌ی جهانی ایران، کمتر از یک اختراع به ازای یک میلیون ایرانی است! یعنی در بهترین حالت تعداد اختراع‌های ثبت شده 70 میلیون ایرانی در جهان به 70 مورد هم نمی‌رسد. این در حالی است که تعداد اختراع‌های ثبت شده در داخل کشور بیش از 17 هزار مورد گزارش شده است! چرا؟!

پوستر هفته پژوهش و فناوری

    نکته‌ی دوم که شاید غم‌بارتر از نکته‌ی نخست هم باشد، این بود که سهم صادرات نرم‌افزاری پیبشرفته از کل صادرات ایران از چیزی در حدود 4 درصد تجاوز نمی‌کند!
     این در حالی است که بیش از یک دهه است که جمهوری اسلامی ایران، شعار محوری: «توسعه‌ی علمی، شرط بقا» را برای خود برگزیده است و اعتقاد دارد (دست کم بر روی کاغذ!) که: «كشوري توسعه يافته تر است كه سهم توليدات نرمافزاري، ثانويه و خدماتي آن بيشتر از توليد مبتني بر منابع پايه يا خام باشد.»
    آیا لازم است تا شرح بیشتر و تحلیل طول و درازتری از این دو آمار ارایه دهم؟ آیا هشداری بیش از این و رساتر از این می‌توان گفت که نشان دهد: مرگ پژوهش در ایران می‌تواند بسیار قریب‌الوقوع باشد!

    یادمان باشد:
    کشوری که نتواند با اتکا به بخش پژوهش خویش، ارزآوری داشته باشد؛ قادر به تحقق آموزه‌های زیست پایدار هم نخواهد بود.

گام‌های روحانیت در مسیر پایداری توسعه

عنوان سخنرانی امروز محمد درویش - 22 آذر 1388 - میانه

     تا ساعتی دیگر قرار است راهی دیار خالق حیدربابا – شهریار فرزانه وطن – شوم تا در همایش نقش روحانیت در توسعه‌ پایدار سخنرانی کنم. برگزاری چنین همایشی بی‌شک در کشور بی‌نظیر است و می‌تواند خود موجی سبز را در آن بخش از جامعه به راه اندازد که تریبون همه‌گیر و پرقدرتی چون مساجد، حسینیه‌ها و تکایا را در اختیار دارند.
طبیعت وطن، روزگار رنجور و زخم‌خورده‌ای را می‌گذراند؛ حال سرزمین مادری اصلاً خوب نیست و باید از هر تمهید و ابزاری سود برد تا خود، این بیمار را رنجورتر نسازیم. باید قبول کنیم که فقر فرهنگی و دانایی گریزی – به ویژه در سطح عوام – یکی از مهم‌ترین دلایل رخداد فرواُفت شتابناک کارمایه‌ها در ایران است.

محمد درویش در حال سخنرانی در همایش - 22 آذر 1388 - میانه

     چنین است که اگر بتوان رهبران مذهبی را در سکونت‌گاه‌های کوچک و بزرگ شهری و روستایی با آموزه‌های زیست پایدار آشنا و همراه ساخت؛ آنگاه می‌توان امیدوار بود که از حاصل این هم‌افزایی؛ طبیعت وطن و زیستمندان گران‌سنگش سود خواهند برد.
    بر بنیاد دریافت‌های پیش گفته است که می‌خواهم امروز در حضور فرماندار، ائمه جمعه، جماعت، طلاب و دیگر مقامات روحانی و کشوری استان آذربایجان شرقی و شهرستان میانه از گام‌هایی سخن گویم که روحانیت می‌تواند برای پایداری توسعه در ایران عزیز ما بردارد.

مؤخره:
می‌دانم … شاید برخی از خوانندگان این سطور در دل بگویند: چه خیالی؟!
با این وجود من ترجیح می‌دهم که همواره به خیالم بال و پر دهم و از آن، خلوتگاهی در بیابان بسازم، پیش از آن که خانه‌ای در میان دیوارهاي پرازدحام  شهر بنا کنم؛ زیرا من دوست دارم، خانه‌ام یک دکل باشد تا یک لنگر! من دوست ندارم بال و پر خویش را جمع کنم تا از در بگذرم؛ دوست ندارم سر خم کنم تا به سقف نگیرم … و دوست ندارم از نفس کشیدن و آزاداندیشیدن بهراسم، مبادا دیوارها شکاف بردارند و فرو ریزند!
شما هم دوست نداشته باشید لطفاً …

احتمال مرگ زنان در بلایای طبیعی، 14 برابر مردان است!

زنان 14 برابر بیشتر از مردان در خطر مرگ در اثر بلایای طبیعی هستند

     تازه‌ترین بررسی‌های صورت گرفته توسط برنامه توسعه سازمان ملل متحد – UNDP – نشان می‌دهد که زنان در مواجهه با حوادث و رخدادهای طبیعی مرگ‌بار، 14 برابر بیشتر از مردان و درست به اندازه کودکان آسیب‌پذیر بوده و جان‌شان در خطر است. این در حالی است که آمارها نشان می‌دهد متوسط عمر زنان در دهه‌های اخیر به مراتب بیشتر از مردان بوده و همچنان این منحنی به سود زنان در حال اوج گرفتن است!
    کسی می‌داند چرا؟

سیل ها و زن ها ... قصه تکراری این سال ها و آن سال ها ...

   من فکر می‌کنم دلیلش را بتوان در این تصویر دریافت …
   حقیقت این است که زنان- اغلب –  بیشتر از مردان به خانواده تعلق خاطر دارند و حاضرند در پای آن خویشتن خویش را نیز سخاوتمندانه به خطر اندازند.
و انسان‌هایی که از خود می‌گذرند، کیفیت بهتر و زندگی سالم‌تری را می‌توانند تجربه کنند.

یک مادر و کودک فیلیپینی گرفتار آمده در سیل

برای همین است که می‌گویم:
نترسیم از آن که روی یک قطره‌ی باران بنویسیم: دریا
یا روی یک برگ بنویسیم: باغ!

روی برگی
تو نوشتی : باغ
روی یک قطره‌ی باران درشت
من نوشتم: دریا دریا دریا
و در آن لحظه
زنی
چشم‌هایش را
به کبوترها
بخشید …
              رضا براهنی