بایگانی دسته: فقر دانایی

تخریب باغ گیاه‌شناسی نوشهر از نظر دانش نوین لجستیک هم قابل دفاع نیست!

لطفاً سری به تارنمای جناب آقای امید ملک، مدیرعامل  شرکت بر و بحر ایران بزنید و نامه‌‌ی اعتراض‌آمیزی را که ایشان به سیدپور – مدیرکل بندر نوشهر – نوشته‌اند، بخوانید تادریابید حرکت نابخردانه‌ی طبیعت‌ستیزان بندرگاه نوشهر و قلع و قمع بیش از 11 هزار درخت در کمتر از 70 دقیقه، تا چه اندازه حتا از منظر یک متخصص این حوزه هم غلط و ناگوار بوده است.
امید که طبیعت‌ستیزان و مقامات مسئول نوشهری! درس عبرت گرفته و خودشان داوطلبانه نه‌تنها از مشاغل دولتی‌شان استعفا دهند؛ بلکه آمادگی خود را برای قبول مجازات اعلام دارند. در آن صورت – کسی چه می داند – شاید روح سبز و بخشایش گر آن درختان مظلوم و بی‌گناه، آنان را بخشید …

همچنین جا دارد تا از آقای حمزه صورتی، دادستان سبزاندیش نوشهر قدردانی شود که تا این لحظه مرد و مردانه در برابر طبیعت‌ستیزان و مقامات محلی و استانی ایستادگی کرده و به عنوان مدعی‌العموم به دفاع از تمامیت معنوی قدیمی‌ترین باغ گیاه‌شناسی کشور همت گمارده است. نفس سبز زیستمندان هیرکانی، پشت و پناهش باد …

گربه‌ها را که می‌بینی، یعنی هنوز زندگی در رگ شهر جریان دارد! ندارد؟

گربه‌ها، یکی از شناسه‌های سکونت‌گاه‌های انسانی است؛ در هر شهر و دیاری که آنها شاداب‌تر و سالم‌تر به نظر آیند، می‌توانی عیاری بیابی برای سنجش سلامتی مردمی که در آن سکونتگاه زیست می‌کنند.
و هر چه گربه‌های شهر در هیبتی کثیف‌تر، نحیف‌تر، ترسوتر و معلول‌تر به چشم آیند، نشان از بیماری پنهان مردمانی دارد که در آن شهر روزگار می گذرانند.
و شوربختانه باید بپذیریم که حال و روز گربه‌های شهر ما، حال و روز خوبی نیست! هست؟
حال و روزی که گواهی می‌دهد: پیش از آن که نگران سلامت جسمی گربه‌ها باشیم، باید نگران سلامت روانی خودمان باشیم که حتا توان تحمل و مهربانی با گربه‌ها را هم از دست داده‌ایم! نداده‌ایم؟
کافی است سری به قصه‌های پرغصه‌ی دیده‌بان گربه‌های ایران، ژاله فتوره‌چی بزنید یا پای درددل آن بانوی کهن‌سال در پارک ملّت بنشینید و یا از تلخ‌کامی‌های آونگ خاطره‌های ما بشنوید تا دریابید که با چه نفرت و شقاوتی در پایتخت ایران و بسیاری از سکونتگاه‌های بزرگ و کوچکش با گربه‌ی ایرانی، این نامدارترین و زیباترین گربه‌ی جهان رفتار می‌شود! نمی‌شود؟
برای همین است که وقتی این اعلامیه را از طریق یکی از خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی دریافت کردم، نور امیدی در چشمانم درخشید …
این که هنوز هستند هنرمندان و نویسندگان و بزرگانی در شهر که دل‌شان برای زیستن بدون خطر گربه‌ها می‌لرزد و می‌تپد.
درود بر فریده حسن زاده مصطفوی، شاعر و مترجم درد‌آشنای وطن که چنین ساده، اما اثرگذار به حمایت از گربه‌های شهرمان برخواسته است.

باور کنید:
شهری که در آن گربه‌هایش یک چشم باشند یا سرزمینی که در آن، دکل‌های فشار قوی برق، امن‌ترین مکان برای پلنگ‌هایش باشد، دچار ناپایداری شدید اجتماعی و تزلزل نگران‌کننده‌ی اخلاقی است.
گربه‌ها، چیز زیادی از ما نمی‌خواهند، به قول این اعلامیه: «گاهی همین قدر که لگدی نخورند و دادی بر سرشان کشیده نشود و سنگی به سویشان  پرتاب نشود، خود را خوشبخت می‌یابند …»
بیاییم این خوشبختی را از آنها دریغ نکنیم؛ همین.

دلاور نجفی: وزارت نفت در پارک ملی کویر دروغ می‌گوید!

همان طور که می‌دانید، دکتر دلاور نجفی حاجی پور – عالی‌ترین مقام در معاونت محیط طبیعی تیم فاطمه جوادی – دیروز مهمان ما در برنامه گفتگوی داغ سبز بود؛ مهمانی که باید اذعان داشت، سخنان صریح و بدون هر نوع ملاحظه و مصلحت‌سنجی‌های مرسوم وی، سبب شده تا این گفتگو از همیشه داغ‌تر شود!
دلاور نجفی آشکارا با دلیل و مدرک نشان داد که وزارت نفت دروغ می‌گوید و چنانچه پای این آقایان به پارک ملّی کویر باز شود، به دلیل عملیات لرزه‌نگاری و انفجار‌های متعدد و عبور ماشین‌آلات سنگین، باید برای همیشه فاتحه‌ی یکی از ارزشمند‌ترین و بزرگ‌ترین پارک‌های ملی کشور را خواند.
مشروح سخنان دلاور را می‌توانید در سبزپرس بخوانید. همچنین به زودی، احمد پازوکی عزیز هم فایل شنیداری برنامه را در چهاردهمین پله منتشر خواهد کرد.
به نظرم وقتش رسیده تا یک تجمع گسترده در اعتراض به شتاب بی‌سابقه تخریب در طبیعت ایران را کلید بزنیم.
اگر جنگل‌های ارزشمند زاگرس در طولانی‌ترین و گسترده‌ترین آتش‌سوزی یکصدسال اخیر همچنان دارند می‌سوزند؛
اگر دیرینه‌ترین باغ اکولوژی کشور در نوشهر به دست عده‌ای چماق به دست قدرقدرت مورد تجاوزی بی‌سابقه قرار گرفته و 50 هزار نهال و درختچه و درختش را در کمتر از 5 ساعت از دست می‌دهد؛
اگر گسترده‌ترین پارک ملی ایران که مأمن حدود 20 درصد از مجموع گونه‌های گیاهی و جانوری ارزشمند ایران است، به خاطر یک مشت دلار بی‌ارزش در شرف نابودی کامل قرار می‌گیرد؛
اگر نخل‌های زیبای اروند کنار و بهمن‌شیر، اینگونه در معرض شوری بی‌سابقه ناشی از خیز آب خلیج فارس (در اثر کاهش فاحش حجم آب در رودخانه‌های کارون و دز) قرار گرفته و ایستاده می‌میرند؛
و اگر وزن سازمان حفاظت محیط زیست در دولت دهم آنچنان نزول می‌کند که حتا یک کرسی هم به نماینده محیط زیست در شورای عالی معادن نمی‌دهند!
باید کاری کرد؛ باید فریادی زد؛ باید اشکی ریخت؛ باید نشان داد که این طبیعت وطن است که در سکوت تلخ من و تو دارد می‌میرد! نمی‌میرد؟
باور کنید، اگر امروز کاری نکنیم، چه بسا فردا نه تنها پلنگ‌های‌مان را باید در بالای دکل‌های‌مان ببینیم؛ بلکه خودمان هم شاید از ترس خودمان مجبور شدیم برویم کنار پلنگ‌ها!

تربت جام؛ جایی که پلنگ‌هایش به دکل‌های برق پناه می‌برند!

تصاویری را که ملاحظه می‌فرمایید، حسن احمدی‌فرد، خبرنگار روزنامه قدس برایم فرستاده است تا اگر باور نکردم، دوباره در عکس‌ها خیره شوم و از این که یک پلنگ زخمی برای فرار از دست حیوان دوپا و بسیار خطرناکی به نام انسان، خود را به ارتفاع 24 متری دکل برق رسانده است، شگفت زده نشوم!
هرچند من هنوز شگفت زده‌ام … البته نه از واکنش آن پلنگ نگون بخت که عاقبت پس از تحمل خونریزی ناشی از اصابت 4 گلوله از اسلحه کلاشینکف در همان بالای دکل جان داد، بلکه از وجدانی که این روزها ظاهراً در نزد ما آدم‌زمینی‌ها کیمیا شده است و از خردی که انگار از الماس کوه نور هم نایاب‌تر می‌نماید! و سبب می‌شود تا گروهی شکارکش نابخرد و آزمند به جان این گربه‌سانان تیزپا و زیبا و ارزشمند طبیعت ایران بیافتند.

یادمان باشد که پلنگ بزرگ‌ترین گربه سانی است که هنوز می‌توان آن را در ایران دید، گربه سانی که شمارش در بهترین حالت، هرگز به هزار قلاده هم نمی‌رسد و به همین دلیل در رده‌ی گونه‌های نادر از سوی IUCN طبقه‌بندی شده است. با این وجود، فقط در طول 8 ماه گذشته سه قلاده پلنگ در تربت جام کشته شده است! چرا؟
یکبار دیگر هم گفتم:
پلنگ‌ها و یوزپلنگ‌ها که می‌روند؛ یعنی کسب و کار بیابان‌زایی و بیابان‌سازی در این بوم و بر سخت پررونق شده است!

چرا مردم اشتوتگارت مي‌توانند؛ اما مردم نوشهر و مريوان و سمنان و … نمي‌توانند؟!

ماجراي آن دو تصوير را كه يادتان هست! نيست؟ قرار گذاشتيم كه در باره‌ي مردمي صحبت كنيم كه شجاعانه به استقبال باتوم و گاز اشك‌آور و آب داغ مي‌روند، اما از خواسته‌ي خويش عقب نمي‌نشينند. قرار گذاشتيم تا ذهن‌ها را شخم زده و بپرسيم: مگر آنها از چه هدف و آرماني مي‌خواهند دفاع كنند كه به خاطرش از جان و مال و آسايش شان اينگونه مي‌گذرند؟!
اينك، هنگامه‌ي وفاي به عهد است و مي‌خواهم برايتان بگويم: آن مردمي كه در تصاوير مي‌بينيد نه براي افزايش حقوق، نه براي مسكن، نه در اعتراض به تورم و گراني، نه براي اشتغال و نه هيچ خواسته‌ي اقتصادي ديگري گردهم جمع نشده بودند! بلكه آنها شهروندان عادي شهر اشتوتگارت هستند كه در اعتراض به قطع 25 اصله درخت در يك پارك اجتماع كرده بودند!
باورتان مي‌شود؟
آن شهروندان در اعتراض به طرح بزرگ 7 ميليارد يورويي موسوم به اشتوتگارت 21 كه مي‌خواهد با احداث شبكه مترو، اين شهر را در كمترين زمان به قلب اروپا پيوند دهد، دور هم جمع شده بودند. طرحي كه مي تواند اشتغال‌زايي فراواني در منطقه ايجاد كرده و به رونق كسب و كار بيانجامد. اما اينك مخالفت‌ها حتا از اشتوتگارت هم فراتر رفته و به كل كشور آلمان رسيده، به نحوي كه تازه‌ترين نظرسنجي‌ها حكايت از آن دارد كه 53 درصد از آلماني‌ها با اين طرح مخالف هستند. وضعيت چنان براي حزب حاكم به رهبري آنجلا مركر خطرناك شده كه بسياري بر اين عقيده هستند كه حزب حاكم دموكرات مسيحي ممكن است در انتخابات آينده سقوط كرده و حزب سبزها – كه مخالف اين طرح بوده و ميزان محبوبيتش از 12 درصد به 32 درصد افزايش يافته است – بتواند يك دولت اعتلافي را براي نخستين بار در آلمان پديد آورد.
و همه‌ي اين تحولات براي آن است كه مردم اشتوتگارت مايل نيستند چنين هزينه گزافي بر شهرشان تحميل شده و در نهايت، 300 درخت را از دست بدهند!

اما در سوی دیگر ماجرا، شاهد تجاوز شگفت‌انگیز به دیرینه‌ترین باغ اکولوژی کشور در نوشهر هستیم که در ظرف چند ساعت، 50 هزار نهال و درختچه و درخت 2 تا 25 سال از میان می‌رود؛ امّا تقریباً هیچ یک از مردم شریف نوشهر نسبت به رخداد مصیبت‌بار پژواکی درخور ارایه نمی‌دهند! چرا؟
چرا پارک مّلی کویر به بهانه‌ی استخراج نفت، مورد حرمت‌شکنی قرار می‌گیرد، یا جنگل‌های مریوان در معرض شدید‌ترین آتش‌سوزی یک قرن اخیر قرار می‌گیرند، یا دریاچه ارومیه می‌رود تا برای همیشه با تاریخ پیوند یا … ولی همه‌ی ما همچنان ساکت هستیم؟
کلام آخر را از زبان جبران خلیل جبران می‌گویم:
«دريغ بر ملتي كه دَم برنمي‌آورد، مگر هنگامي كه در تشييع جنازه گام برمي‌دارد؛ خود را نمي‌ستايد، مگر در ميان ويرانه‌هايش؛ و عصيان نمي‌كند، مگر هنگامي كه گردنش در ميان تبر و كنده قرار دارد.»
به راستی چه فاجعه‌ی دیگری باید در محیط زیست ایران رخ دهد تا ما بیدار شویم؟!

مؤخره:
دیروز – جمعه 14 آبان – با دکتر محمد جعفری، رییس سابق دانشکده منابع طبیعی کرج و مشاور عالی دکتر علی سلاجقه گفتگو کردم. ایشان ضمن ابراز انزجار از افرادی که در این جنایت سهیم بوده‌اند، قول‌های بسیار خوبی به نگارنده داد و از خبرهای خوشی نوید دادند که ظرف چند روز آینده به گوش خواهد رسید. امیدوارم چنین شود و متجاوزین به باغ اکولوژی نوشهر بدون هیچ مماشاتی به سزای عمل جنایتکارانه‌ی خود برسند.
بیاییم همه برای محمد جعفری دعا کنیم تا بتواند به وعده‌های خود سزاوارانه عمل کند.

در همین باره:
چرا مردم اشتوتگارت مي‌توانند؛ اما مردم نوشهر نمي‌توانند؟! – محمّد درویش
شورای تامین نوشهریک روز پس از تخریب باغ گیاهشناسی، مجوز صادر کرد!
دانشگاهیان در اعتراض به تخریب باغ گیاهشناسی نوشهر طومار امضا کردند
کسی که دستور قطع گیاهان را داده طبق احادیث مفسد فی الارض است!

درود بر آنهایی که در مازندران تسلیم فشار طبیعت ستیزان نمی‌شوند!

خبرهای رسیده حاکی از آن است که تمامی پرسنل زحمتکش باغ اکولوژی نوشهر و پژوهشگران مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی مازندران با یکدیگر هم قسم شده‌اند تا به هیچ عنوان تسلیم فشار بی‌سابقه‌ی مقامات محلی برای صرف‌نظر کردن از شکایت خویش نشوند.

از سوی دیگر خبر می‌رسد که خوشبختانه امروز آقای شیخ هم به نمایندگی از وزارت جهاد کشاورزی در برابر نمایندگان استانداری مازندران و فرمانداری نوشهر دفاعی جانانه از ارزش‌های باغ اکولوژی نوشهر کرده و سرانجام ایشان را مجاب کرد تا ظرف 48 ساعت آینده طرح مورد نظر بندرگاه نوشهر را برای احداث جاده کمربندی در اختیار وزارت جهاد کشاورزی قرار دهند تا آنها هم ظرف 2 هفته نظر خود را اعلام دارند. یعنی همان درخواستی که شش ماه است از طبیعت‌ستیزان می‌شد و آنها زیربار نمی‌رفتند و می‌خواستند با قلدری کار خود را پیش ببرند.

امید است در مرحله‌ی بعدی، مقامات قضایی استان سزای عمل افرادی را که سبب نابودی حدود 5 هزار درخت و درختچه و نهال را در طول دو روز گذشته در باغ اکولوژی نوشهر موجب شدند را بدهند و نشان دهند که قوه‌ی قضاییه بیشتر از دولت از اصل 50 قانون اساسی حمایت عملی می‌کند.
تصاویری را که ملاحظه می‌کنید، شدت و عمق خشونت جلادان درخت‌کش را در باغ گیاه‌شناسی نوشهر آشکارا نمایش می‌دهد.

آنهایی که تا این لحظه به پنجمین موج سبز پیوسته اند:

بیانیه انجمن اعضای هیات علمی موسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع به مناسبت تخریب باغ گیاه‌شناسی نوشهر

باغ گياه شناسي نوشهر و خوش بيني ما به محيط زيست!!

نوشهر و باغ گیاهشناسی اش…

اعتراض به تخریب باغ گیاهشناسی نوشهر در فضای مجازی ( بازتابها )

هجوم به باغ گیاه شناسی نوشهر را محکوم کنید

اينبار جلادان طبيعت باغ اكولوژيكي نوشهر را نشانه رفته اند!!

وبلاگ نویسان طرفدار محیط زیست، پنجمین موج وبلاگی را به راه انداختند: اعتراض به تخریب باغ گیاهشناسی نوشهر در فضای مجازی

نامه اعتراضی کانون عالی گسترش فضای سبز و حفظ محیط زیست : تخریب باغ ملی گیاه شناسی نوشهر را متوقف کنید

تجاوز در نوشهر؛ پارک ملی کویر و مریوان: امروز در مثلث!

مثلث، نام برنامه‌ای است که گروه دانش رادیو جوان آن را بر روی آنتن می‌برد. امروز به بهانه‌ی ماجراهای غم‌انگیز پارک ملی کویر و نامه‌نگاری‌های پر سر و صدای دو معاون کنونی و سابق سازمان حفاظت محیط زیست، برنامه‌سازان این رادیو از نگارنده دعوت کرده‌اند تا زوایای این رخداد تلخ را بیشتر برای مخاطبان رادیو جوان بازکنم. زوایایی که وقتی بازش کنی؛ نمی‌توانی به ماجرای شگفت‌انگیز تجاوز به دیرینه‌ترین باغ اکولوژی کشور در نوشهر یا آتش مهارنشدنی جنگل‌های مریوان اشاره نکنی! می‌توانی؟
این برنامه را امروز از ساعت 12:30 به مدت 45 دقیقه در سراسر کشور می‌توانید گوش دهید.
طول موج رادیو جوان، بسته به این که در کجای ایران مخاطب آن هستید، در این جدول آمده است. همچنین در هر جای کره زمین که باشید، می‌توانید رادیو جوان را در این نشانی به صورت زنده از طریق شبکه‌ی جهانی اینترنت گوش دهید.

آخرین خبر:

هم اکنون از نوشهر خبر رسید که متجاوزین سومین مرحله از یورش خود را در ساعت 10 صبح امروز شروع کردند!

تصاویری که می‌تواند به آتش مریوان و اکتشاف نفت در کویر مرتبط باشد!

بر روی تصویر کلیک کنید تا بزرگ تر دیده شود

گمان می‌برید دلیل این شورش خیابانی چیست؟!
اینجا کجاست و در چه زمانی رخ داده است؟
به زودی می‌خواهم در باره‌ی این تصاویر و رابطه‌ای که با رخداد آتش‌سوزی‌های پی در پی و غم‌انگیز در مریوان دارد، یادداشتی در مهار بیابان‌زایی انتشار دهم!
تصاویری که حتا به نامه‌پراکتی‌های اخیر بین دو معاون سابق و کنونی سازمان حفاظت محیط زیست هم می‌تواند مرتبط باشد! نمی‌تواند؟

پیوست:
کامنت محمّد سوزنچی را در پست قبلی خوانده‌اید؟ پاسخ شما چیست؟!

تا كي بايد تقصير را بياندازيم به گردن گذشتگان؟!

در نخستين روز از آبان ماه سال جاري، دلاور نجفي، معاون پيشين محيط طبيعي سازمان حفاظت محيط زيست ايران طي يادداشتي كوتاه  كه بر روي تارنماي شخصي‌اش قرار داد، محمّدباقر صدوق، جانشين كنوني‌اش در تيم محمدي‌زاده را خطاب قرار داده و نسبت به عواقب صدور مجوز براي اكتشاف و استخراج نفت از پارك ملّي كوير آشكارا هشدار داد.
خبرگزاري ايرن هم اين هشدار را عيناً بر روي درگاه مجازي خود بازانتشار داد  تا مخاطبان بيشتري از محتواي اين يادداشت آگاهي يابند، به نحوي كه به فاصله‌ي كمتر از 2 روز شاهد واكنش تند دكتر صدوق به اين يادداشت شديم  كه البته سرعت عمل در پاسخگويي مسئولين بسيار شايسته است. به ويژه آن كه ايشان نخست در پاسخ خود خطاب به دكتر نجفي اشاره مي‌كنند كه “البته قصد ندارم سؤالات شما را با طرح پرسش‌هاي ديگري جواب دهم.”
اما به رغم چنين گفتاري، ايشان هم همان رويه‌اي را در عمل پيش مي‌گيرند كه پيش‌تر از وي، خود جناب نجفي هم در مواجهه با منتقدين‌شان پيش گرفته بودند! دكتر صدوق مي‌نويسند: “جناب آقاي نجفي، من نيز همچون شما معتقدم که خبر اکتشاف نفت در پارک ملي کوير نگران کننده است. اما اين خبر به همان اندازه نگران کننده است که خبر اکتشاف نفت در پارک ملي نايبند بود. اين خبر همان اندازه نگران کننده است که موافقت با قطع درختان و تخريب پوزه‌هاي سنگي به منظور تعريض جاده پارک ملي گلستان مي توانست نگران کننده باشد. با اين وجود، اين رخدادها درزمان مديريت جنابعالي اتفاق افتاد و شما يا واکنشي نشان نداديد و يا اگر هم اعتراض کرديد از پايه و اساس، تماميت پارک ملي را زير سوال برده و صورت مسئله را پاک کرديد.”
اينك پرسش اصلي اين است كه با چنين فرافكني‌هايي مي‌خواهيم چه چيزي را ثابت كنيم و از چه دفاع نماييم؟
برخورد دكتر صدوق با اعتراض دكتر نجفي، درست مانند آن است كه يقه‌ي آدم را بگيرند و مورد بازخواست قرار دهند كه چرا از ديوار همسايه بالا مي‌روي؟ و طرف هم پاسخ دهد: زيرا ديشب هم يك نفر داشت از ديوار منزل من بالا مي‌رفت!

مسئولين عزيز!
چرا يادمان رفته كه آنچه دارد از دست مي‌رود، طبيعت مظلوم و ارزشمند وطن ما و آينده‌ي سبز فرزاندان‌مان است؟ تا كي مي‌خواهيم به اين بازي “كي بود كي بود؛ من نبودم!” ادامه دهيم و شاهد استمرار مرگ طبيعت وطن باشيم؟ مگر قرار است ما هیچگاه در شمار گذشتگان قرار نگیریم؟!
اگر تجاوز به پارك ملّي كوير بر مبناي ماده 8 آيين نامه اجرايي قانون حفاظت و بهسازي محيط زيست، جرم است (كه هست)؛ بايد از هر جا كه متوجه اين جرم و خطاي آشكار شديم، جلويش را بگيريم. اگر پارك ملّي كوير، ناموس مناطق چهارگانه‌ي كشور است (که هست)، نبايد در برابر تجاوز به اين ناموس، منفعل عمل كرده و سكوت كنيم به اين بهانه كه پيش‌تر هم به اين ناموس تجاوز شده است!
حرف من اما فراتر از مقاومت در برابر تجاوز به ناموس طبيعت است. مي‌گويم: اگر براي ما محيط زيست ارزش دارد، بايد با چنگ و دندان تا آنجا كه قدرت داريم از آن پاسداري كنيم و زرق و برق ميز رياست‌مان را فداي نشاط طبيعت و پاسداري از اصل 50 قانون اساسي كنيم و نه برعكس!
دلاور نجفي هم خود به خوبي مي‌داند كه او نيز مبرا از اين اشتباه نبوده و بارها با همين استدلال، جواب منتقدين خويش را در زمان مسئوليتش داده و اغلب خطاها را به گردن تيم معصومه ابتكار انداخته است. براي مثال مي‌توان به يادداشت مورخ 18 فروردين 1387 و يا 11 ارديبهشت 87   ايشان اشاره كرد. جالب‌تر آن كه خودشان هم در تاريخ دوم ارديبهشت همان سال  معترف بوده‌اند كه تا كي بايد تقصير را بياندازيم به گردن گذشتگان؟
به هر حال، از حق نگذريم؛ دلاور نجفي اگر هر اشكالي داشته باشد – كه دارد – يك حسن مهم هم دارد و آن اين كه مي‌توانست در اين روزها مثل رييسش (خانم جوادي) كاملاً سكوت كند و شاهد مرگ شتابناك محيط زيست وطن باشد، امّا او هنجارشكني كرده و نشان داده كه علاقه‌اش به حفظ محيط زيست ربطي به داشتن مسئوليت در اين حوزه ندارد.
و اين همان ويژگي كهربا گونه‌اي است كه نگارنده 5 سال پیش در ماجراي جابجايي وزير پيشين جهاد كشاورزي تذكر داده بود؛ ویژگی ای که جايش هنوز هم در سلوک رفتاری اغلب مديران كشور خالي است! نيست؟
باشد كه دكتر صدوق هم  – كه تا اين لحظه متخصص‌ترين و محبوب‌‌ترين فردي بوده كه مسئوليت محيط طبيعي سازمان حفاظت محيط زيست را برعهده داشته – نشان دهد كه آن همه شور و شوق و اميد طرفداران محيط زيست به دليل انتصاب ايشان بي دليل نبوده و مي‌توانند چون سلحشوري جان بركف از آموزه‌هاي بر حق و دانش‌بنياد محيط زيست دفاع كنند و يا با افتخار استعفا داده و گناه اين تجاوز به ناموس طبيعت را براي خود نخرد.

این یادداشت در خبرگزاری ایرن هم انتشار یافته است.

بازخوردهای دیگری از این ماجرا:
نگذاریم پارک ملی کویر عسلویه دیگری بشود ! – دلاور نجفی
جنگ‌ زرگري؛ اين بار صدوق-نجفي – سام خسروی فرد
– پارک ملی کویر و اکتشاف نفت! – کامبیز بهرام سلطانی
– ما ز ياران، چشم ياري داشتيم!  – کوشان مهران

اوج حفاظت در منطقه حفاظت شده جاجرود!

هفته گذشته و در مسیر بازدید از ایستگاه تحقیقات منابع طبیعی خجیر، از قلب منطقه حفاظت شده جاجرود واقع در شمال خاوری پایتخت ایران و در کنار پارک ملی خجیر گذر کردم و با مشاهده‌‌ی این صحنه‌های آشنا، دریافتم که آسمان هر کجا همین رنگ است!
وقتی درجه‌ی پایبندی به تعاریفی چون منطقه حفاظت شده و پارک ملّی در بیخ گوش رییس سازمان حفاظت محیط زیست کشور اینگونه است، دیگر چه انتظاری باید از لکنت‌های مدیریتی حاکم برمناطق حفاظت شده ما در کرمان و کهکیلویه و بویر احمد و بوشهر و … داشت؟!

یاد سخن استاد بهرام سلطانی افتادم که برایمان نوشت:
چنین عرصه‌های حفاظت‌شده‌ای را باید پارک‌های کاغذی نامید و بس!

گفتگوی داغ سبز به فضای سبز پایتخت رسید!

در یازدهمین قسمت از برنامه گفتگوی داغ سبز، امروز نوبت به رامین عرفانیان سلیم، معاون فنی سازمان پارک‌ها و فضای سبز شهرداری تهران می‌رسد تا برای بینندگان و شنوندگان رادیو اینترنتی ایران صدا بگوید که چرا نرخ سرانه‌ی فضای سبز شهر تهران را از 2 متر (رییس شورای شهر تهران) تا 12 متر مربع (سازمان متبوع ایشان) برای هر تهرانی اعلام می‌کنند؟ و چرا حتا اگر همان 12 متر را هم قبول کنیم، باز این رقم تا استاندارد جهانی‌اش که حدود 25 متر مربع است، فاصله‌ای بسیار دارد؟
امروز از جناب عرفانیان خواهیم پرسید که چرا در سال 1335 متجاوز از 70 درصد محدوده‌ی تهران کنونی در قلمرو فضای سبز بود، اما 20 سال بعد این رقم به 55 درصد کاهش یافت و در سال 1386 تنها 15 درصد از آن باقی مانده است؟
اگر این بیابان‌زایی نیست، پس چیست؟
گفتگوی داغ سبز را مطابق معمول از حدود ساعت 15 امروز و به صورت زنده می‌توانید در صفحه‌ی نخست ایران صدا ببینید و بشنوید و اگر موفق به تماشای زنده‌ی برنامه نشدید، ندا ناصری و احمد پازوکی، ماجراهای این برنامه به همراه فایل شنیداری‌اش را بر روی تارنمای گفتگوی داغ سبز قرار خواهند داد. همچنین اگر وقت یاری کند، می‌خواهیم از یک متخصص خاکشناس نیز به صورت تلفنی در باره‌ی چالش‌های فضای سبز تهران پرسش کنیم.

دوستان عزیز اگر پرسش یا نقطه نظری در باره موضوع امروز دارند، می توانند در همین جا مطرح کنند تا با مسئولین شهرداری تهران در میان نهاده شود.

پخش زنده برنامه تارنمای ایرانی از ساعت 13 الی 16 در این نشانی قابل دریافت است.

آیا نجات سمنان وابسته به انتقال آب از دریای مازندران است؟!

حتماً در خبرها شنیده‌اید که به دستور مستقیم رییس جمهور، قرار است بزرگترین طرح انتقال آب نامتعارف خاورمیانه در ایران کلید بخورد؛ طرحی که می‌خواهد 500 میلیون متر مکعب آب شور دریای مازندران را از طریق لوله و تونل از نواحی خاوری‌اش به سمنان برساند تا پس از شیرین کردن مورد استفاده هموطنان عزیز ما در استان سمنان قرار گیرد.
شایان توجه آن که استان سمنان کم‌تراکم‌ترین استان کشور از نظر شمار ساکنینش است. یعنی در حالی که به طور متوسط سرانه‌ی زمین هر ایرانی 2.3 هکتار است؛ رقم نظیر آن در سمنان به حدود 17.1 هکتار می‌رسد. کافی است این رقم را با همین کشور همسایه، پاکستان مقایسه کنیم که از مرز 0.5 هکتار برای هر پاکستانی تجاوز نمی‌کند. حتا بدون توجه به قلمرو پهناور استان سمنان که سبب شده آن را در شمار یکی از هفت استان بزرگ ایران قرار دهد، از نظر جمعیت، این استان با 570 هزار نفر جمعیت، سی‌امین استان کشور محسوب می‌شود و فقط ایلام را در پایین دست خود با فاصله‌ای اندک می‌بیند.
در حقیقت از آنجا که سمنانی‌ها سالانه بیش از یک میلیارد و یکصد میلیون مترمکعب آب را در بخش‌های سه گانه کشاورزی، شرب و صنعت مصرف می‌کنند؛ میانگین آب قابل دسترس هر سمنانی با حدود 1927 متر مکعب در سال، بیشتر از میانگین آبی است که سالانه هر ایرانی (حدود 1800 متر مکعب) در اختیار دارد.

نکته‌ی جالب‌تر آن که اخیراً استاندار سمنان نسبت به هدررفت هنگفت آب در بخش کشاورزی استان ابراز گله‌مندی کرده و راندمان آبیاری را در این بخش 35 درصد عنوان کرده است (که البته می‌تواند حتا اندکی خوشبینانه هم باشد!). ایشان گفته‌اند: اگر فقط حدود یک پنجم (40 هزار هکتار) از اراضی کشاورزی استان را بتوان به سامانه‌های آبیاری تحت فشار مجهز کرد، آنگاه سالانه 110 میلیون متر مکعب در این بخش صرفه جویی می‌شود؛ معنی سخن استاندار محترم آن است که چنانچه فقط تمامی اراضی را در بخش کشاورزی بتوان به این سامانه مجهز کرد؛ آن گاه آب مازادی که صرفه‌جویی می‌شود، به مراتب بیشتر از آن 500 میلیون متر مکعبی است که می‌خواهیم با صرف هزینه‌ای گزاف و تحمل تبعات محیط زیستی و حقوقی جبران‌ناپذیرش از دریای مازندران انتقال داده و شیرین کنیم و لابد پساب بسیار آلوده‌ی آن را هم در دشت کویر تخلیه سازیم!
حال این پرسش ساده را که در پیشانی این نوشتار نشسته، دوباره تکرار می‌کنم:
آیا نجات سمنان وابسته به انتقال آب از دریای مازندران است؟!
آیا برای درک بهتر برخی مسأله‌ها بهتر نیست، منظر دیدمان را تغییر داده و اجازه دهیم صداهایی را بشنویم و تصاویری را ببینیم و مفاهیمی را درک کنیم که تاکنون اجازه شنیدن و دیدن و درک کردن به آنها نداده بودیم؟