بایگانی دسته: فقر دانایی

شهادت یکی دیگر از حافظان طبیعت ایران در منطقه حفاظت شده گلول و سرانی

متأسفانه خبر رسیده است که شامگاه دیروز، آقای سعید پرهام – محیط بان اداره کل محیط زیست خراسان شمالی – در جدالی نابرابر با شکارکُش‌های از خدابی‌خبر که سالهاست به حرفه‌ی قاچاق گوشت شکار در جنگل‌های اطراف منطقه حفاظت شده گلول و سرانی – شیروان مشغولند، جان به جان آفرین تسلیم کرده و به دلیل اصابت گلوله‌ی مهاجمان به سرش، شهید شده است. برای بازماندگان این جوان 28 ساله که یک ماه از مراسم نامزدی‌اش نگذشته است، آرزوی صبر می‌کنم و امیدوارم شمار شهدای طبیعت ایران هرگز به عدد 120 نرسد.
شایان ذکر آن که منطقه حفاظت شده گلول و سراني 18 هزار و 144 هكتار وسعت داشته و در فاصله 85 كيلومتري شمال شيروان و در منتهي‌‌اليه حد شمال خاوری استان خراسان شمالي واقع شده است؛ جایی که حد شمالی‌اش به طول 30 کیلومتر با كشور تركمنستان هم مرز است.
از مهم‌ترین گونه‌های جانوری این منطقه‌ی زیبا باید به قوچ و ميش اوريال، ‌پلنگ، گربه وحشي، گراز، سمور سنگي، خرگوش، داركوب قهوه‌اي، سهره سياه و كبك دري اشاره کنم.
باشد که آه زیستمندان بی‌نظیر این زیستگاه رؤیایی، بتواند کاری کند که دیگر هیچ انسانی به خود اجازه‌ی شلیک گلوله در این منطقه را ندهد.

از همین نویسنده و در همین باره:

گفتگوی داغ سبز امروز آلوده می‌شود!

آلودگی هوا چند روزی است که دارد بدجوری در تهران و اصفهان قدرت‌نمایی می‌کند و بیم آن می‌رود تا به زودی دامنه‌ی اثرات نامیمونش را بر شهرهایی چون اراک، مشهد، کرج، تبریز و … نیز بگستراند.
به همین بهانه، امروز در هفدهمین برنامه گفتگوی داغ سبز به سراغ یکی از مسئولین شرکت کنترل کیفیت هوای شهرداری تهران – آقای حشمت الله بسطامی – می‌رویم تا بلکه بیشتر متوجه شویم چرا این مشکل سالهاست که به جای گره‌گشایی، گره‌اش کورتر می‌شود! نمی‌شود؟
در همین باره با جناب رامین امینی زارع نیز به صورت تلفنی گفتگو خواهیم کرد.
گفتگوی داغ سبز را می‌توانید از ساعت 15 امروز به مدت 60 دقیقه بر روی درگاه مجازی رادیو اینترنتی ایران صدا گوش کرده و تماشا نمایید.

110 سبز را هم فراموش نکنید.
راستی! وحید نوروزی هم یک انشاء در این باره نوشته که بسی خواندنی است! نیست؟

پیوست:

آیا می دانید بازماندگان قربانیان آلودگی هوا می توانند دیه بگیرند؟

هشدار! ممکن است کارون پیش از آن که خشک شود ؛ شور شود!!

کاملاً درست خواندید؛ لطفاً به گیرنده‌های خود دست نزنید! مطابق آخرین اعترافی که سرانجام مسئولین وزارت نیرو مجبور به پذیرش آن شدند، ممکن است اگر کارون عزیز ما – پرآب‌ترین رود ایران – در اثر تعدد طرح‌های انتقال آب و سدسازی خشک هم نشود، به بلای دیگری دچار شده و کیفیت خود را در اثر هم‌آغوشی با گنبدهای نمکی گتوند به شدت از دست داده و شور شود! به نحوی که نخل‌‌های به جان آمده از آب شور در اروند کنار و بهمن‌شیر، فریاد بزنند که باز هم گلی به جمال آب شیرین خلیج فارس؛ ما دیگر آب کارون نمی‌خواهیم!
برای این که بدانید چگونه قرار است یک معدن عظیم نمک – که ذخیره‌ی نمک آن صدها میلیون تن برآورد شده است – به کلی به زیر آب دریاچه سد گتوند فرو رود، بدون آن که عزیزان سدساز در تمام طول این سال‌ها متوجه گاف بزرگ فنی خود شده باشند، لطفاً اعتراف‌نامه‌ی شرکت توسعه منابع آب و نیرو را بخوانید و اگر پرسشی هنوز برایتان باقی مانده بود، سری به سخنان نایب رییس کمیسیون صنایع مجلس، سید شریف حسینی بزنید تا پس از آن، همه در تدارک مراسم شایسته و سزاوارانه‌ای برای بزرگداشت مجلس ترحیم پرخاطره‌ترین رود همه‌ی ایرانیان در همه‌ی تاریخ برآییم …

باشد که آیندگان از گناه ما درگذرند؛ آیندگانی که هرگز معنای ترانه «لب کارون، چه گل بارون» را در نخواهند یافت! خواهند یافت؟

بنویسیم بهشت آباد ؛ بخوانیم جهنم آباد!

تیتر رازآلودی است! نه؟
اما زیاد هم نگران نباشید … کافی است تا بیانیه انجمن صنفی مهندسان صنعت آب خوزستان را با عنوان ” در سوگ مرگ کارون” بخوانید تا متوجه شوبد که این تیتر زیاد هم رازآلود نیست و چرا باید از این پس، بهشت را معبری برای ورود به جهنم بدانیم!
در ضمن این که سازمان حفاظت محیط زیست کشور، مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی و حتا سازمان مدیریت منابع آب ایران هم بر این طرح مهر تأیید نزده‌اند، زیاد شگفت‌آور نیست! هست؟
زیرا آب کارون مدت‌ها بوده که خودش هم نمی‌دانسته دارد اشتباهی به هدر می‌رود! نمی‌رود؟

شایان توجه آن که اجرای طرح انتقال آب فلات مرکزی ایران موسوم به “بهشت آباد” با تونلی به طول 64 کیلومتر، هم اکنون مراحل پایانی طراحی و مطالعه خود را طی می کند. طرح یادشده علاوه بر تامین آب استان چهارمحال وبختیاری، برای تامین بخشی از آب شرب استان های یزد، کرمان و اصفهان در دستور کار دولت قرار گرفته است.

البته حرف های دیگری هم هست:

سد بهشت آباد ، اصفهانی ها یا خوزستانی ها ؟

به استقبال روز جهاني بدون سم برويم

26 سال است كه جهانيان در سومين روز از آخرين ماه سال ميلادي، برابر با سيزدهمين روز از واپسين ماه پاييز، يك مناسبت محيط زيستي – No Pesticide Day – را گرامي مي‌دارند كه البته ريشه در يكي از تلخ‌ترين روزهاي قرن بيستم دارد. آن روز سياه، هنوز هم براي بازماندگان حادثه‌ي بوپال در هندوستان تلخ و سياه مانده است و از تبعات مرگ‌آفرينش كماكان نسل امروز هم رنج مي‌كشد.
چرا كه در آن فاجعه، ابر مرگ آوري سراسر آسمان بوپال را فراگرفت؛ ابري كه ناشي از نشت متجاوز از 40 تن گاز (methyl isocyante (MIC بود؛ يك گاز بسيار سمي كه در اثر خطايي انساني تاكنون 300 هزار انسان را معلول كرده و40 هزار از نوع بشر را به كشتن داده است.
چنين است كه جهانيان با درس گرفتن از آن رخداد مصيبت‌بار كوشيده‌اند تا تمام همت خود را براي ساختن جهاني بدون سم به كار بندند.

امسال هم مرضيه وحيد دستجردي، عالي‌ترين مقام كشور در حوزه سلامت و بهداشت با همكاري دفتر محيط زيست و توسعه پايدار كشاورزي كوشيده‌اند تا در روز شنبه – سيزدهم آذر ماه –  در تالار همايش‌هاي وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي (ساختمان نصر)، همايشي براي گراميداشت اين روز و آگاهي از پيشرفت‌هاي ايران در حوزه‌ي سم‌زدايي ترتيب دهند.
يادمان باشد كه در آغاز دهه‌ي 70 ميلادي از قرن بيستم، زماني كه عده‌اي از دانشمندان نسبت به مصرف د.د.ت هشدار مي‌دادند و آن را براي پایداری حیات در كره زمين يك تهديد برمي‌شمردند، گروهي به رهبري توماس بورولوگ )معروف به پدر انقلاب سبز) آنها را به سخره گرفتند تا این که مرگ سالانه‌ی متجاوز از ۲۰۰ هزار انسان، ناشی از مسمومیت حاد با آفت‌کش‌ها، نسل امروز را به خوبی از میزان صحت ادعاهای بورلوگ آگاه کرد و همه را از كرده‌ي خويش پشيمان ساخت! نساخت؟
عملكرد بورولوگ و حاميانش مرا ياد سروده‌ي جاودان فردوسي بزرگ مي‌اندازد كه افزون بر هزار سال پيش به من و تو زنهار داده بود:

كسي كو خرد را ندارد به پيش
دلش گردد از كرده خويش ريش

باشد كه همه‌ي ما عبرت گرفته و ياد بگيريم در اين يگانه سياره‌ي مسكون – تا اين لحظه – خردمندانه‌تر زندگي كنيم.

پيوست:
–   براي آنها كه مايلند سياهه‌اي از ندانم‌كاري‌هاي فاجعه‌بار آدم‌زميني‌ها را در طول 36 سال گذشته رصد كنند!
–    6  سم پرخطر در بخش كشاورزي حذف شد.
–    با فاجعه بوپال بيشتر آشنا شويم.

1389 ؛ سوزان ترین سال برای جنگل های ایران!

سال 1389 بی شک یکی از مرگبارترین سال‌ها در طول چند دهه‌ی اخیر برای رویشگاه‌های درختی ایران‌زمین بوده است. زیرا نه‌تنها در سال 89 شاهد قطع هزاران اصله درخت در مناطق جنگلی زاگرس و هیرکانی (و حتا باغ گیاه‌شناسی نوشهر) به بهانه‌ی احداث خط لوله و جاده و مسکن مهر و … بوده‌ایم؛ بلکه برای نخستین بار مساحت قلمرویی از جنگل‌های طبیعی کشور که طعمه‌ی شعله‌های آتش شد، می‌رود تا از مرز 40 هزار هکتار بگذرد که این رقم دست‌کم 8 برابر مدت مشابه در سال 1388  و بی‌نظیر در طول یکصدسال اخیر است!
واقعیت تلخی که تأیید می‌کند: مدیران ارشد دولتی، به رغم آن که باید خود را عملاً پایبند به اجرای درست اصل 50 قانون اساسی نشان داده و اجازه ندهند تا با تخریب بیشتر و سهل‌انگارانه‌ی محیط زیست، حیات اجتماعی روبه رشد مردم ایران، مختل شود؛ دربرابر تجاوز به زیستگاه‌های طبیعی و آتش‌سوزی‌های رخداده در آن – اغلب – منفعلانه یا گاهاً پیش‌برنده و تسهیل‌کننده رفتار می‌کنند! چرا؟
چرا باید ارزشمندترین پارک ملّی ایران و گل سرسبد مناطق حفاظت شده در آسیای جنوب غربی، یعنی پارک ملّی گلستان بیش از 12 روز در آتش بسوزد؟ مگر ما چند زیستگاه 90 هزار هکتاری در ایران داریم که یکجا بیش از 50 درصد پستانداران و یک پنجم گونه‌های گیاهی طبیعت وطن را در خود جای داده باشد؟

چرا سطح قابل توجهی از جنگل‌های هیرکانی از رودبار تا عباس‌آباد و کلاردشت و از آنجا گرفته تا شاهرود و علی‌آباد کتول و جعرآباد گرگان و مینودشت و منطقه‌ی حفاظت شده‌ی لوه و پارک ملّی گلستان در آتش، مکرراً باید بسوزد؟
آیا همین که اعلام کنیم: رطوبت هوا کاهش داشته و در فصل برگریزان قرار داریم و یا شکارچی غیرمجاز و گردشگر وارد عرصه‌های حفاظت شده می‌شوند، کفایت کرده و می‌تواند گناه ما را در عدم اطفاء درست و به موقع آتش‌سوزی پاک کند؟
چگونه است که هنوز در این مملکت؛ مملکتی که می‌خواهد در افق 1404 به پیشرفته‌ترین کشور منطقه در حوزه‌های علمی، فنی، فرهنگی و اقتصادی بدل شود، یک فروند چرخ‌بال یا هواپیمای ویژه مهار آتش وجود ندارد؟
چرا به سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور به عنوان متولّی رویشگاه‌های جنگلی و مرتعی و سازمان حفاظت محیط زیست به عنوان مسئول حراست از مناطق چهارگانه ایران، اجازه داده نمی‌شود تا مجهز به یک یگان هوایی ویژه اطفاء حریق و کادری ورزیده و آموزش دیده در این حوزه شوند؟
و چرا باید همچنان در رخدادهای ویرانگری چون آنچه که اکنون گلستان را به آتش کشیده و چیزی در حدود دو هزار هکتار از این رویشگاه بی‌نظیر را متأثر کرده است، منتظر ماند تا یکی دو فروند چرخبال از هوانیروز یا هلال احمر از تهران به منطقه برسد؛ آن هم چرخ‌بال‌هایی که اصولاً به منظور اطفاء حریق ساخته و تجهیز نشده‌اند؟!
امید که حوادث تلخ پیش‌آمده در زاگرس، مازندران و گلستان، مسئولین امر را به صرافت استقرار یگان هوایی مجهز و مخصوص مهار آتش در استان‌های شمالی و غربی کشور ترغیب کند.
آمین.

در همین باره:

گلستان در آتش سوء مديريت – دکتر حسین آخانی

ماجراي اخطار قانون اساسي در باره ماده 170 برنامه پنجم!

در ماده 170 از پيش نويس برنامه پنجم توسعه آمده است: « به دولت اجازه داده می شود به منظور حفاظت، احیاء و بهره برداری پایدار از محیط زیست، منابع طبیعی و تنوع زیستی نسبت به موارد زیر حداکثر تا پایان سال دوم برنامه اقدام نماید:
الف – تدوین و اجرای برنامه مدیریت یکپارچه زیست بومی و برنامه عمل حفاظت و بهره برداری پایدار از تنوع زیست بومهای حساس و شکننده کشور
ب – تدوین طرح جامع حفاظت، ساماندهی و مدیریت یکپارچه سواحل کشور متضمن تعیین حریم و آزادسازی سواحل و ممانع از تخریب و تغییر کاربری سواحل و اراضی جلگه ای مجاوز و اجرای آن در طول برنامه.»
اينك، حجت الاسلام “سیدسلمان ذاکر” نماینده ارومیه  در مجلس شورای اسلامی در اخطار قانونی با استناد به اصل 50 قانون اساسی، وجود عبارت ” به دولت اجازه داده مي‌شود” را در ابتداي ماده 170 مغاير اصل 50 قانون اساسي دانسته است.
راستش من هر چه كوشيدم تا از منظر ديد جناب ذاكر به موضوع نگريسته و دليل نگراني‌شان را كشف كنم، متوجه نشدم! ظاهراً آقاي لاريجاني هم متوجه نشدند!
گفتم اگر كسي احتمالاً متوجه منظور ايشان شدند، كامنتي مرحمت فرموده و دلايل اين مغايرت را فاش كنند.

راستي!
بر طبق خبري كه فقط مجابي پرس تا اين لحظه انتشار داده است، نمايندگان مجلس در تكميل مواد محيط زيستي برنامه پنجم، شاهكار كرده‌اند كه جاي تقدير فراوان دارد؛ به ويژه تزريق ماده 59 برنامه چهارم به برنامه پنجم بسيار مهم است و اميدوارم در طول سال‌هاي برنامه پنجم، عملاً اجرايي شود.

سال گونه گونی زیستی هم به پایان رسید! چه کردیم؟

در واپسین روزهای سال جهانی گونه گونی زیستی هستیم. به همین مناسبت تا ساعتی دیگر در دانشکده محیط زیست دانشگاه تهران سخنانی را با عنوان: «بررسی عوامل تهدیدکننده گونه‌گونی زیستی در ایران» ارایه خواهم داد.
برای اطلاعات بیشتر می‌توانید به اینجا یا آنجا هم سری بزنید.

آنچه که از ماجرای باغ گیاه‌شناسی نوشهر هنوز نمی‌دانیم!

در آستانه سفر قریب‌الوقوع استانی دکتر احمدی‌نژاد و اعضای کابینه دهم به استان مازندران، نامه‌ای از سوی گروهی از پژوهش‌گران حوزه‌ی منابع طبیعی امروز خطاب به رییس جمهور و همکاران منطقه‌ای ایشان در مازندران تهیه و انتشار یافته است که حاوی نکات بسیار پراهمیتی است که تاکنون کمتر به آنها پرداخته شده و یا اصلاً پرداخته نشده است.
از آن جمله این که:
–     ايستگاه تحقيقات نوشهر از سال 1310 وآربراتوم باغ گياه‌شناسي آن از سال 1331 پايه‌گذاري شده است. بنابراین، قدمت این مجموعه بی‌نظیر را باید 79 سال در نظر گرفت و نه 54 سال.
–    در حال حاضر در سراسر باغ پايه‌هايي از بلند مازو،  نمدار،  توسكا و ممرز وجود دارد كه بيش از 150 تا 200 سال عمر دارند.
–    در اين باغ، تنها پايه بلوط چوب پنبه و  قديمي‌ترين پايه‌هاي دارتالاب و ژينكو در کشور موجود است. همچنین، 25 گونه كاج، حدود 30 گونه اكاليپتوس و ده‌ها گونه صنعتي و مهم از سراسر جهان در این پردیس پرشکوه موجود است.
با هم متن کامل این نامه بسیار مهم و روشنگرانه را می‌خوانیم:


به نام خدا

حدود  یک ماه از فاجعه در باغ گياه شناسي نوشهر مي‌گذرد. رسانه هاي مختلف در سطح وسيع به آن پرداختند. از سايت‌هاي مختلف حامي محيط زيست، خبرگزاري هاي مختلف، روزنامه ها و شبكه هاي مختلف تلویزيوني گرفته تا مسئولين مرتبط در وزارت جهادكشاورزي، ميراث فرهنگي و گردشگري، محيط زيست، ‏اعضا هيات علمي مراكز تحقيقاتي و دانشگاهيان سراسر كشور و صدها دانشجو در سطوح مختلف به نحوي به اين اتفاق اعتراض كردند. وبلاگ نويسان محترم كه اعتراض به تخریب باغ گیاه‌شناسی نوشهر را در فضای مجازی با راه اندازي موج سبز وبلاگي و با صدور بیانیه‌ای با اين جملات آغاز كردند. «نخستين ساعات هشتمين روز از آبان 1389، لحظاتي از هميشه تلخ‌تر براي مجموعه‌ زيستمندان و پژوهش‌گران شاغل در باغ گياه‌شناسي نوشهر بوده است؛ پرديس باشكوه و بي‌نظيري كه در آن گونه‌هاي گياهي كاملاً منحصر به فردي از بيش از نيم قرن پيش مستقر شده‌اند و امروز به يكي از مهم‌ترين مؤلفه‌هاي شناسنامه‌دار استان مازندران و شهر نوشهر بدل شده است. پرديسي كه به عنوان ديرينه‌ترين باغ اكولوژي ايران و خاورميانه از آن ياد مي‌شود و مي‌توانست جذابيت‌هاي بيشتر نوشهر را فراهم آورد، هيچ وقت از ياد نمي رود كه ايرانياني آزاده با جملاتي مانند: خواهش می‌کنم هر کسی هر کاری از دستش بر می‌آید دریغ نکند. نگذارید شناسنامه سبزمان را باطل کنند؟ از همه آنها که دلشان درگروی حفظ طبیعت این سرزمین می تپد خواهشمند است و…. مطالب خود را شروع كرده و يا دانشجوي عاشق طبيعت با روحي لطيف كه از نظاره فيلم حادثه روز شنبه شعر سرود.

اما در بين مطالب، نوشته‌ها، مصاحبه‌ها و غيره اعدادي ديده مي‌شود كه بهتر است يك دست شده تا همگان بدانندكه ايستگاه تحقيقات نوشهر از سال 1310 وآربراتوم باغ گياه شناسي آن از سال 1331 پايه گذاري گرديد يعني دقيقاَ 79 سال از تاسيس ايستگاه و 58 سال از تاسيس آربراتوم مي‌گذرد. براي احداث آربراتوم (كه نام ديگر آن مجموعه درخت و درختچه) است زحمات زيادي كشيده شد. مصاحبه با بازنشستگان اين اداره نشان مي‌دهدكه خاك اين 7 هكتار با دست و فرغون در اين بخش آورده شد تا كوچكترين سنگي در اين اراضي نباشد  که گياهان به خوبي در آن رشد كنند. كارگران باز نشسته يادشان نمي‌رودكه به خاطر راه رفتن با فرغون روي چمن آربراتوم 3 روز جريمه شدند و بايد بدون حقوق كار مي‌كردند. در اين بخش گونه‌هاي بومي را قطع نكرده و باقي گذاشتند و در واقع آربراتوم تشكيل شد از گونه‌هاي خارجي كه در بين سال‌هاي 1331 تا 1333 كاشته شد و گونه‌هاي بومي كه  بازمانده جنگل‌هاي جلگه‌اي شمال هستند. در حال حاضر در سراسر باغ پايه‌هايي از بلند مازو،  نمدار،  توسكا، ممرز و … وجود دارد كه بيش از 150 تا 200 سال عمر دارند. اين باغ تنها پايه بلوط چوب پنبه در ايران،  قديمي‌ترين پايه‌هاي دارتالاب و ژينكو در كشور، 25 گونه كاج، حدود 30 گونه اكاليپتوس و ده ها گونه صنعتي و مهم از سراسر جهان را در خود جاي داده است.  بذر بسياري از پايه‌هاي موجود تاكنون برای جنگلكاري صدها هكتار از عرصه‌هاي منابع طبيعي كشور به كار گرفته شده است. در سال 1364 در مؤسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع كشور براي شرايط اكولوژيك كشور، احداث 5 باغ گياه‌شناسي به تصويب رسيد كه باغ نوشهر به دليل قدمت زياد آن به عنوان تنها باغ گياه شناسي در شمال كشور انتخاب شد و از همان سال براي آن طرح توسعه نوشته و تمامي اراضي 35 هكتاري موجود در طرح توسعه باغ داراي طرح‌هاي مصوب و لازم‌الاجرا شد. روزها وقت صرف شد تابراي متر متر اين اراضي برنامه نوشته و طراحي سازه و طراحي كاشت انجام گيرد. اين باغ در راستاي دو هدف اصلي باغ‌هاي گياه شناسي در سراسر دنيا يعني آموزش به تمامي اقشار مردم (بنا به فرمايش مقام معظم رهبري عامه كردن فرهنگ منابع طبيعي) و نگهداري از گونه‌هاي نادر و در حال انقراض، فعاليت مي‌كند. تنها جايي كه مي‌توان دو گونه جديد و منحصر به فرد را كه در سال‌هاي اخير از استان مازندران به دنيا معرفي شده است (گونه اسپيره نوشهري و افراي مازندراني) به طور  كاشته شده يافت، باغ نوشهر است. در سال 1386 به دليل اهميت بالاي اين عرصه تمام 35 هكتار باغ  به عنوان يك اثر طبيعي در سازمان ميراث فرهنگي به شماره 17795 به ثبت رسيد. در بخش‌هاي جنوبي باغ كه هم اكنون تخريب يافته و با خاك يكسان شده از گونه‌هاي مختلف جنگلكاري شده بود و رشد گونه‌ها سالانه مورد بررسي و آماربرداري قرار مي‌گرفت. روز شنبه 8/ 8/ 89 علاوه بر سرنگوني هزاران درخت، صدها پرنده بي‌خانمان شدند و آشيانه بسياري از حيوانات بومي مثل قرقاول، خارپشت، گربه وحشي، شانه به سر و غيره از بين رفت و خودشان سرگردان شدند. تاكنون ميلياردها تومان پول نفت و ماليات شهروندان، براي ايجاد و نگهداري اين کلکسيون زيبا هزينه شده تا شايد با روند هولناک تغييرات اقليمي و چالش‌هاي مختلفي که نسل بشر را تهديد مي‌کند، ذخيره و مرهمي بر دردهاي نسل‌هاي آتي باشد.

داستان پر پيچ و خم راه دسترسي بندر به كمربندي نوشهر از سال 1381  شروع شد و با توجه به اين كه متاسفانه  ارزش‌هاي باغ خيلي بيان نشده و در سطح شهر و استان خيلي به آن پرداخته نشده بود، به عنوان باغي ديده شد كه چه بسيار است مانند آن در سراسر خطه  سر سبز مازندران!؟ متأسفانه قرعه به نام اين باغ افتاد و تقاضا براي تصرف آن شروع گرديد و تا امروزكه قضيه ختم به خير نشد و اين بلا بر سر باغ افتاد. تاكنون ده ها جلسه در سطح كشور و استان و شهرستان برگزار شد و ساعت‌ها وقت افراد و مديران در سطوح مختلف صرف بحث در اين زمينه شد، ولي يكي نپرسيد: آيا سازمان بنادر راه غير از گذر از باغ را  بررسي و برآورد هزينه كرده است؟ آيا اين برآورد را برای مصوب كردن مطرح كرده، ولي دولت مخالفت  نموده؟ چرا به نظر مشاور زيست محيطي پروژه  اعتنايي نكردند؟ آيا راه گذر از باغ با 8 سال بحث و بررسي گران‌تر از راه‌هاي ديگر نيست؟ چرا سازمان بنادر حاضر نمي‌شود جواب دهد چرا راه آهن نه؟ چرا از جاده‌هاي موجود استفاده نمي‌شود؟ براي  جاده‌اي به طول 1500 متر و عرض 30 متر چرا تخريب باغ؟ جاده به عرض30  متر مورد نظر بود،‏ چرا به عرض100 متر تخريب شد؟ آيا به جز سهل الوصول بودن تخريب اين باغ  جهت ايجاد يك راه براي بندر و رفع ترافيك شهر دليل محكم ديگري براي اين انتخاب وجود دارد؟ ترافيك نوشهر را با كدام شهر مقايسه كرده‌اند كه اين ضرورت را ديده‌اند؟ شهري كه يك چراغ قرمز ندارد، آيا مشكل ترافيك دارد؟ چرا نمي‌توان پل را از شمال به جنوب  احداث كرد؟ چرا پل شرقي و غربي با طول بيشتر و هزينه چندين ميلياردي ترجيح داده مي‌شود؟  چرا يك گروه مهندس اين گزينه ها را بي طرف بررسي نمي‌كند تا بهترين گزينه را براي عزت ميهن اسلامي انتخاب كند، طوري كه نه سيخ بسوزد نه كباب؟  سازمان مسکن و شهرسازی هم مخالف این راه بود، چرا به آن توجه نمی‌شود؟  در هر صورت مكاتبات موجود نشان مي‌دهد در تمامي جلسات ضمن بيان اهميت باغ و لزوم ساخت جاده خارج از باغ، هميشه درخواست بررسي راه‌هاي ديگر و بحث كارشناسي توسط صاحبان قانوني باغ، ارایه مي‌شد. درآخرين جلسه كه در باغ برگزار شد (در تاريخ 1389/7/8 ، درست يك ماه قبل از فاجعه فوق) قرار شد نقشه با مقياس ارایه گردد تا در وزارت جهاد كشاورزي مورد بررسي قرار گيرد و پس از توافق هيأت امناء سازمان تحقیقات کشاورزی، تصميم نهايي اتخاذ گردد كه هيچ وقت اين اتفاق نيافتاد و هيچ نقشه‌اي مورد تأييد وزارت جهاد قرار نگرفت و هيچ توافقي در ميان نبود، همان طور كه مديران ارشد آن را گوشزد كرده بودند. با اصرار وزارت جهاد ملزم به استعلام از يك مشاور زيست محيطي براي اين پروژه شدند، ولي نظر او را كه گذر از بيرون باغ با رعايت موارد زياد بود‏، ناديده گرفتند.  هرچند كه هيچ كس اين فاجعه را پيش‌بيني نمي‌كرد، ولي علاج واقعه قبل از وقوع بايد كرد تا با وقايع اين چنيني در نخستین روز هفته سورپرايز نشويم و نتيجه تحقيق 30 ساله زير چرخ لودر پرس نشود! 11295اصله درخت چطور بدون مجوز قطع مي‌شود؟ آيا اين موضوع آنقدر مهم نبود كه از 7 سال پيش كه اولين تقاضا مطرح شد، هيأت مشخصي براي بررسي آن در اين چند سال تشكيل شود تا گزينه‌هاي ديگري را بررسي کند؟ براي روشن شدن ذهن خوانندگان نقشه‌اي از باغ  و اراضي اطراف آن  در زیرمي‌آيد تا خوانندگان نظر دهند كه كدام راه به نفع ميهن اسلامي ايران است؟ آیا از دیگر جاذبه‌های این خطه نمی‌توان در توسعه صنعت بهره جست؟ آیا معنی توسعه همین تخریب است یا چیز دیگری است؟ آیا آب رفته به جوی باز خواهد گشت؟
ما جمعی از اعضای هیأت علمی مراکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی سراسر کشور از ریاست محترم جمهور و مسئولین محترم کشوری و استان‌های شمالی تقاضا داریم  موضوع هر چه سریع‌تر به نحو مقتضی مورد بررسی دقیق قرار گرفته و در حمایت از باغ گیاه شناسی دستورات فوری به منظور احیای مجدد این مکان با ارزش را صادر فرمایند. به امید روزی که دیگر شاهد اتفاقات این چنینی در میهن عزیزمان نباشیم.

پیوست:

فوت رييس کلانتري نزديک باغ گياهشناسي نوشهر در اثر جراحات

استفاده ابزاری از دین برای نفی تغییرات اقلیمی در کنگره آمریکا!

انتشار عقاید شگفت‌انگیز یک نماینده‌ی مشهور کنگره آمریکا از حزب جمهوری‌خواه – به نام John Shimkus – بار دیگر همه را متوجه خطر استفاده ابزاری از دین کرده است.
این آقای نماینده که می‌کوشد تا صندلی ریاست کمیته انرژی و بازرگانی را در کنگره آمریکا هم بدست آورد، اعلام کرده که ترس در برابر خطر نابودی محیط زیست کاملاً بی معنی و بی‌دلیل است. البته اظهارنظر آقای شیمکوس شاید چیز تازه‌ای در بین سیاستمدران آمریکایی نباشد؛ منتها نکته‌ای که در گفته‌های آقای شیمکوس تازگی دارد، همانا شیوه برخورد وی و دلایلی است که او عرضه می‌دارد.
به گفته آقای شیمکوس:  خدا در انجیل به انسان وعده داده است که پس از طوفان نوح دیگر هیچ فاجعه طبیعی به وقوع نخواهد پیوست که خواست خدا بوده باشد. بنابراین هیچ فاجعه‌ی محیط زیستی‌ای نخواهد توانست که حیات سیاره ما را تهدید کرده و نابودش سازد.
شیمکوس این سخنان را در ماه مارچ سال 2009 در برابر کنگره بیان کرده بود و در آن به بخش هشتم، آیه بیست و دوم انجیل استناد جسته بود که در آن از سوی خدا گفته شده : تا زمانی که زمین باقی است چرخه بذرپاشی و برداشت محصول، سرما و گرما، زمستان و تابستان و شب و روز متوقف نخواهد شد.
اما مسأله هنگامی جالب می‌شود که آقای شیمکوس درصدد برمی‌آید تا از باورهای خود به نفع حاکمیت آمریکایی نتیجه گیری کند! وی می‌گوید: بنا به برداشت او، کتاب مقدس (انجیل) این مسأله را تائید می‌کند که رژیم آمریکا لازم نیست که در مذاکرات بین‌المللی مربوط به حفظ محیط زیست و گازهای گلخانه‌ای شرکت به عمل آورد و بحثی انجام دهد. او می‌گوید : برای من انجیل آخرین کلام خدا است.
شیمکوس پس از سفری که به گروئنلند کرد در برابر این پرسش که آیا تغییرات اقلیمی – climate change – وجود دارند یا نه، پاسخ داد:  بلی وجود دارند. اوضاع اقلیمی تغییر می‌کند، همان طور که همیشه در حال تغییر بوده است؛ اما این دلیل نمی‌شود که مالیات مردم را برای این منظور خرج کرد و بکار گرفت.
شیمکوس در ماه مای سال 2007 هم در بحبوحه جنگ عراق، این جنگ را با بازی تیم بیس بال محبوبش سنت لوئیز کاردینالز در مقابل تیم شیکاگو مقایسه کرده بود و جنجال آفریده بود.
برای تصدی مقام ریاست کمیته انرژی و بازرگانی کنگره آمریکا سه نفر دیگر با آقای شیمکوس رقابت می‌کنند و بزرگترین رقبای او برای کسب این مقام  جو بارتن Joe Barton   و  فرد اپتون Fred Upton  هستند.
بیاییم همه دعا کنیم تا چنین افکاری نتواند وارد سامانه قدرت در هیچ حکومتی شود!
کاش آقای شیمکوس می‌دانست که معضل فعلی محیط زیست ساخته دست بشر است؛ بشری که مسئولیت به او محول گشته و خود اختیار را بدست دارد.
به قول مولانا:
اینکه گویی  این  کنم یا آن کنم
خود دلیل اختیار است ای صنم
ممنون از فرهاد عزیز که برگردان فارسی لینک‌ها از زبان آلمانی را داوطلبانه انجام داده و هر از چندگاه نگارنده و مهار بیابان‌زایی‌اش را در دانسته‌هایش به اشتراک می‌نهد.

سهم زنان در بیابان‌ زایی یا مهار بیابان زایی!

هنوز هم زنان در بسیاری از نقاط روستایی و عشایری ایران در شمار مهم‌ترین نیروی کار در بخش کشاورزی و دامداری محسوب می‌شوند. از همین رو، در موفقیت طرح‌هایی که با هدف مهار بیابان‌زایی و تثبیت شن‌های روان در کشور انجام می‌شود، نباید و نمی‌توان از نقش توانمندی‌سازی این قشر – به عنوان شناسه‌ای تعیین‌کننده که می‌تواند عیار موفقیت طرح‌ها را به نمایش نهد – غفلت کرد.

واقعیتی که بیش از دو دهه است در رئوس اهداف و برنامه‌های UNCCD هم جای گرفته است، امّا هنوز در ایران مورد عنایت جدی قرار ندارد. یک دلیل غفلت یادشده را شاید بتوان مرتبط کرد با این واقعیت که اصولاً اغلب برنامه‌ها و راهکارهای مد نظر سازمان‌های متولی پایداری سرزمین در ایران به روش‌هایی سازه‌ای یا زیست‌شناختی (بیولوژیک) ختم می‌شود و کمتر به عامل انسانی، به عنوان مهم‌ترین دلیل شتاب یا مهار بیابان‌زایی توجه شده است.

نسبت نازل متخصصان جامعه‌شناسی، روانشناسی و تخصص‌های مرتبط در دستگاه اجرایی و پژوهشی مسئول در حوزه‌ی مهار بیابان‌زایی، شاهدی است بر این مدعا؛ نسبتی که شوربختانه به دلیل تنگناهای اداری و مقررات انقباضی استخدامی، هر آیینه فاصله‌اش از آنچه که باید باشد، معنی‌دار‌تر هم می‌شود! آن هم در بخشی که وظایف حاکمیتی را برعهده دارد و نباید هرگز دچار چنین محدودیت‌هایی گردد.

کافی است نگاهی اجمالی به حدود نیم‌قرن تلاش برای مهار بیابان‌زایی در ایران کنیم و بکوشیم تا سهم پروژه‌های جامعه‌شناختی و روستایی را در میان انبوهی از فعالیت‌های فیزیکی تثبیت شن و آبخیزداری و جنگلکاری و بذرپاشی بجوییم.
راست آن است که نتیجه اصلاً قابل دفاع نیست! هست؟
دریافت زنهاردهنده‌ای که باید ما را به سوی بازنگری و بازمهندسی در مدیریت پروژه‌های مهار بیابان‌زایی سوق دهد.

ماهي روي خاك چه مي‌كند؟!


عباس رجايي، رييس كميسيون كشاورزي، آب و منابع طبيعي مجلس شوراي اسلامي اخيراً پرده از يك بي‌قانوني بزرگ به بهانه‌ي احداث آزادراه تهران شمال برداشته است كه شگفتي و افسوس نگارنده و بسياري همچون او را به همراه داشته است. ايشان گفتند : «عرض آزاد راه تهران ـ شمال را به جاي 50 متر 150 متر ‌كرده‌اند و حجم وسيعي از جنگل‌ها را تخريب نموده‌اند. ولي زماني كه از وزير سؤال مي‌كنيم، مي‌گويد اين كار را كرده‌ايم شايد بعداً بخواهيم توسعه دهيم
استدلال جناب وزير راه و ترابري مملكت، حقيقتاً دردناك و غم‌انگيز است و نشان مي‌دهد كه تا چه اندازه سرمايه‌هاي طبيعي و بي نظير ما در هيركاني كه در شمار ميراث يگانه‌ي جهاني، مورد توجه يونسكو هم قرار گرفته است، از منظر مردان شماره يك كابينه‌ي دولتي كه بايد پاسدار اجراي درست اصل 50 قانون اساسي باشد، حقير است. از سوي ديگر، عرض 150 متر يعني بيش از 5 برابر عرض پرترافيك‌ترين آزادراه كشور (آزادراه تهران كرج) كه روزانه تا 200 هزار خودرو در آن تردد مي‌كند. تصورش را بكنيد كه روزانه 200 هزار خودرو بتوانند وارد نوار باريك ساحلي شمال كشور شوند! به راستي چه خواهد شد؟ همين الآن كه چنين بزرگراهي وجود ندارد، در روزهاي تعطيل، رفت و آمد خودروها در اغلب محورهاي مواصلاتي استان‌هاي شمالي كشور، به ويژه مازندران مختل مي‌شود! نمي‌شود؟
اما دردناك‌تر و غم‌انگيز‌تر آن است كه چرا بايد اين خبر را پس از مدت‌ها از زبان رييس كميسيون كشاورزي مجلس بشنويم و نه سازماني كه متوّلي حفظ و حراست از جنگل‌هاي ارزشمند هيركاني – يعني سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخيزداري كشور – است؟
چگونه امكان دارد در كشوري كه فقط 7 درصد از خاكش را پوشش‌هاي جنگلي دربرگرفته، اينگونه سهل‌انگارانه با ارزشمندترين منابع جنگلي‌اش برخورد شود؟ مگر نه اين است كه هم‌اكنون هم سهم سرانه‌ي فضاي سبز دردسترس براي هر ايراني كمتر از يك چهارم ميانگين جهاني آن – يعني فقط دو دهم هكتار است؟
اين در حالي است كه  تاکنون مساحتی حدود 3 میلیون هکتار از اراضی ملی برای طرح‌های متفاوت واگذار شده و تعهد احياي 25 درصد فضای سبز (يعني: 750 هزار هکتار) توسط مجریان بسيار  محترم و كارآفرين! طرحهای تولیدی به اجرا در نیامده است. و باز اين در شرايطي است كه مطابق ماده 15 قانون افزایش بهره وری بايد بیش از 500 میلیون اصله درخت برای احیا و توسعه منابع طبیعی در كشور كاشته شود؛ تكليفي كه مطابق قانون اجراي آن برعهده دولت نهاده شده است.

پسين گفتار:
خواستم به نمونه‌هاي مشابه جهاني اشاره كنم؛ به ماجراهايي نظير اشتوتگارت  21، يا آن همه سخت‌گيري كه در پارك‌هاي ملي آمريكا نظير يوسميت  (Yosemite National Park) اعمال مي‌شود تا مبادا حتا انتخاب مسير نادرست پياده‌روي كوهنوردان منجر به آسيب رسيدن به گلسنگ‌ها شود، چه رسد به درختچه‌ها و بوته‌ها و نهال‌ها و درختان‌شان …
اما ديدم، تلاش بي‌حاصلي است! نيست؟ ما داريم در باره مملكتي صحبت مي‌كنيم كه پلنگ‌هايش از ترس جان به دكل‌هاي فشار قوي برق پناه مي‌برند!
مملكتي كه رييس سازمان محيط زيستش به دفاع از استخراج و اكتشاف نفت در بزرگ ترين پارك ملي اش در كوير مي پردازد!
مملكتي كه سوختن هزار هكتار از پارك ملي گلستان، مي تواند يك خبر خوش باشد و همه خوشحال باشند كه بيشتر نسوخت!
و مملكتي كه در روز روشن به ديرينه‌ترين باغ اكولوژي‌اش در نوشهر حمله شده و بيش از 11 هزار نهال و درختش در كمتر از 70 دقيقه تخريب مي‌شود  و همچنان آن طبيعت‌ستيزاني كه عامل اين تخريب بوده‌اند، آشكارا از حركت خود دفاع هم مي‌كنند؛ در حالي كه تقريباً همه‌ي توان كارشناسي و پژوهشي كشور در حوزه منابع طبيعي و محيط زيست اين عمل را محكوم كرده است!
شما بگوييد: آيا مجالي براي يافتن دريچه‌اي به نور مي‌ماند؟


به قول حسن اسماعيل زاده‌ي عزيز:
بالا و پایین پریدنم
از شوق ِ زندگی نیست،
ماهی
روی خاک
چه می‌کند؟