دقیقاً ساعت 12 ظهر روز 29 بهمن، اتوبوس حامل برخی از نمایندگان تشکلهای مردمنهاد که توانسته بودند خود را تا ساعت 4:30 بامداد همان روز به میدان ونک تهران برسانند، در مقابل استانداری گلستان ایستاد. امّا همراهان خستهی من، به جای دیدن و لمس مهماننوازی و استقبال گرم مسئولین در استانداری گلستان، با کمال تأسف شاهد برخوردی سرد و امنیتی بودند … بلافاصله چندین دستگاه خودرو ویژه نیروی انتظامی و دیگر نهادهای امنیتی در محل حاضر شد، مرتباً درخواست میکردند که بازگردیم و عکس هم نگیریم! در همان زمان اما رخدادهای خوشایندی هم در حال وقوع بود، این که احساس کردی تنها نیستی و نهتنها از تهران که از گرگان و برخی دیگر از شهرهای شمالی کشور هم عدهای از عاشقان پارک ملّی گلستان خود را به محل رسانده بودند. به ویژه باید از یار نامآشنای طبیعت ایران، دکتر بسکی یاد کنم که مثل همیشه، مرد و مردانه خود را از روستای تنگراه به مقابل استانداری رسانده بود تا فریادمان رساتر شود …
سرانجام در اثر پیگیریهای کمنظیر یاسر انصاری و جناب شفیعی عزیز و دیگر دوستان، مسئولین اندکی نرم شده و پذیرفتند تا از بین حاضرین با 5 نفر به عنوان نماینده صحبت کنند که البته در اثر اصرار ما، این تعداد در نهایت به 10 نفر افزایش یافت و به بقیه حتا اجازه داده نشد تا در محوطهی استانداری باقی مانند؛ موضوعی که نگارنده با گلهمندی فراوان به آقای مهندس جمشیدی، مدیرکل حوزهی استانداری و مشاور عالی استاندار گلستان اعلام داشتم و به ایشان یادآوری کردم: کمینهی کاری که از شمایان انتظار میرفت، پذیرش آدمهایی است که رنج سفر را بر خود هموار کرده تا به دفاع از یکی از میراثهای ارزشمند طبیعت گلستان بپردازند؛ آنگاه شما چرا و چگونه به جای حمایت و تشویق چنین روحیهی مسئولیتشناسانهای، با آنها اینگونه تحقیرآمیز روبرو شده و دلشان را به درد آوردید؟
برای جناب جمشیدی توضیح دادم که نگارنده چند سال پیش و در معیت یک گروه کارشناسی از سوی وزارت جهاد کشاورزی برای بررسی ابعاد سیل ویرانگر تنگراه به منطقه آمده و با تشریح ویژگیهای آبشناختی آبخیز تنگراه، استعداد سیلخیزی حوضه را تشریح کردم؛ استعدادی که سبب شد گروه به این جمعبندی برسد که بهتر است جادهی دیگری در محور گلیداغی طراحی شود که نه خطرات جادهی کنونی را دارد و نه بر پارک گلستان، تنش وارد میسازد. افزون بر آن، سبب تسهیل رفت و آمد ساکنان 60 روستای منطقه هم خواهد شد. آخرین نکتهای که برای آقای جمشیدی و همکارانشان توضیح دادم، اشاره به تودهی منحصر به فرد بلوطی است که در پارک ملّی گلستان وجود دارد و نظیر آن به سبب تخریب اغلب جنگلهای جلگهای نوار ساحلی شمال، دیگر وجود ندارد؛ به ویژه آن که اصولاً آن پایهای که در مرز تغییر بومسازگان (اکوسیستم) جنگلی به استپی و کوهستانی مستقر شدهاند، از مقاومت بیشتر و کمنظیرتری برخوردارند و باید تحت هر شرایطی محفوظ مانند.
سخنان دیگر نمایندگان حاضر، به ویژه سرکار خانم میترا البرزیمنش که از ارزیابان باسابقهی مهابقدس هستند و نیز مژگان جمشیدی، عباس محمّدی، حسین عبیری گلپایگانی و … بسیار مفید بود و در بین آنها هم دکتر بسکی گاه به گاه با زبان تند اما هوشمندانهی خود حجت را تمام میکرد! نمیکرد؟
مژگان جمشیدی تصاویری از نحوهی مدیریت دیگر کشورهای جهان بر پارکهای ملیشان را به جمشیدی و دکتر قرهخانی – نماینده مردم علیآباد کتول در مجلس شورای اسلامی و از حامیان احداث جاده ابر – نشان داد تا دریابند که چقدر از دنیا عقب ماندهایم. البرزی منش هم اشاره کرد که بیش از 50 درصد از پستانداران شناخته شدهی ایران در پارک ملی گلستان زندگی میکنند و ارزیابی و ساخت این جادهها چرا باید 10 سال طول بکشد؟ (دکتر بسکی در این لحظه گفت: آیا این شرمآور نیست که رضا شاه در آن زمان و با پول افزایش قیمت شکر توانست هزاران کیلومتر جاده و پل و خط آهن بکشد و ما برای ساخت این 20 یا 30 کیلومتر اینگونه درماندهایم؟!)
در نهایت، مهندس جمشیدی ضمن احترام به دغدغههای حاضرین، خاطرهای تأملبرانگیز از دوران فرمانداری خود در شهرستان سوادکوه را ذکر کرد؛ شهرستانی که به گفتهی وی، بیش از 33 سال، زبالههایش در رودخانه تخلیه میشد و به دریای مازندران میریخت! زیرا مسئولین منابع طبیعی و محیط زیست منطقه حاضر نبودند یک هکتار زمین را در اختیار شهرداری قرار دهند تا زبالهها در آنجا دفن شوند! رخدادی که نشاندهندهی اوج نابخردی و تنگنظری مسئولین مربوطه در سوادکوه است (اگر صحت داشته باشد). در واقع چنین دفاعهای بدی از محیط زیست است که وضعیت امروز طرفداران راستین طبیعت وطن را اینگونه ضعیف ساخته است. جمشیدی و قرهخانی این را هم اضافه کردند که هماکنون بیش از 120 هزار مترمکعب چوب در قالب فعالیت 98 شرکت بهرهبردار، استحصال شده و از منطقه خارج میشود، شرکتهایی که برای عبور و مرور راحت خود و قاچاقچیان چوب، با مجوز منابع طبیعی بیش از 480 کیلومتر راه جنگلی در دل جنگلهای بکر سوادکوه کشیدهاند و از ما پرسیدند: چرا در برابر چنین جنایتی ساکت ماندهاید؟ ما هم جواب دادیم چون اطلاع رسانی نمیشود و ما نمیدانیم. دکتر قرهخانی هم قول داد تا این موارد را در نطق چهارشنبه آینده در صحن بهارستان بازگو کند و از وزارت راه بخواهد تا به تصمیم محیطزیست در پارک ملی گلستان گردن نهد. همچنین در نهایت، آقای جمشیدی قول داد که جلوی تخلف در ساخت جاده را گرفته و نگذارد عرض جاده از 11.6 متر تجاوز کند. همچنین ایشان قول دادند که آن بخشهایی که به عرض 40 متر تخریبشده و جاده ساخته شده بود، شخم خورده و مجدداً به حریم پارک بازگردند و نیز همزمان پروژه ساخت محور گلیداغی را پیگیری کنند.
حال باید دید آیا این بار مسئولین به تعهدات خود عمل خواهند کرد یا خیر.
سرانجام مذاکرات ما بعد از 4 ساعت به پایان رسید و البته این بار جناب جمشیدی به مشایعت و دلجویی حاضران پرداخت و بابت رفتار بد همکاران خویش از مردم حاضر در مقابل استانداری عذرخواهی کرد. ما نیز مجدداً با همان اتوبوس برگشته و در نخستین لحظههای بامداد جمعه – 30 بهمن 88 – در میدان ونک تهران از اتوبوس پیاده شدیم.
از طرف خودم دستمریزادی جانانه به همهی عزیزان و سرورانی میگویم که رنج چنین سفر خستهکنندهای را برخود هموار کردند تا پاسدار سبزینهی وطن باشند.
درود بر شرفشان.
مؤخره:
یک تشکر جانانه دیگر باید از هموطن عزیزی به نام “بی نام” کنم که در کامنتدونی یادداشت پیشین، بنده را به شدت نواختهاند! ننواختهاند؟ ممنونم رفیق گرامی! زیرا یادم انداختی که چه دوستان خوبی در فضای مجازی و حقیقی دارم؛ دوستانی که وقتی پیامهای پرمهر و حمایتآمیزشان را خواندم، بی اختیار در این خنکای صبحگاهی اشک شوق در چشمانم جاری شد … ممنون عبداللطیف، شقایق، عمو محسن، اشکار و دیگر دوستان عزیزی که به دفاع از درویش پرداختید … یاد همراهیهاتان هرگز در دل و جان من خاک نخواهد خورد.