بایگانی دسته: توسعه افسارگسيخته

دلم می‌سوزد اگر مرجان‌ها در خلیج فارس دیگر نرقصند!

مرجان‌ها ممکن است برای همیشه رقص را فراموش کنند! باورتان می‌شود؟ یعنی امکان دارد مرجان باشی و نتوانی برقصی؟!
راستی! شما فکر می‌کنید تصور شاخاب پارس بدون مرجان، چگونه برزخی را در مقابل دیدگان می‌آفریند؟!
می‌خواهم در یادداشت پیش رو – که نخستین بار در مردمک منتشر شد، پاسخ این پرسش را بدهم؛ پاسخی که اینگونه آغاز می‌شود:

نگویید که نگفت:
مرجان‌های خلیج فارس ممکن است دیگر نرقصند!

سال‌ها پیش شاعر کاشانی و دلنواز وطن، سهراب سپهری عزیز، هشدار داده بود:
و بدانیم پیش از مرجان
خلایی بود در اندیشه‌ی دریاها …

بسیاری آن روز حرف سهراب را نفهمیدند؛ امّا امروز ماجرا فرق می‌کند! نمی‌کند؟ امروز در شرایطی داریم از مرگ مرجان‌ها سخن می‌گوییم که رشد گرایش‌های دانشگاهی در رشته‌های مرتبط با محیط زیست، چه در داخل و چه در خارج از کشور، صدها برابر فزونی داشته و حالا کمتر خانواده‌ای را می‌توان یافت که در آن یک جوان تحصیلکرده وجود نداشته باشد؛ جوانانی که اغلب – دست کم – 3 واحد محیط زیست پاس کرده‌اند.
با این وجود، گمان نبرم کسی با نگارنده متفق‌القول نباشد که روزگار طبیعت ایران، به رغم افزایش دانایی مردمانش نسبت به محیط زیست، به مراتب دردناک‌تر و تلخ‌تر از زمان سهراب است.
دریاچه‌ها و تالاب‌ها، یک به یک در حال نیستی و نابودی هستند؛ درختان کهنسال و دیرزیست را به بهانه‌های واهی به مسلخ می‌فرستند؛ اندوخته‌های آب را در زیرزمین بی مهابا تاراج می‌کنند و بیش از 90 درصد از رودخانه‌های کشور از چنان آلودگی‌ای رنج می‌برد که حتا نمی‌توان آبش را به مصرف کشاورزی و شرب دام رساند.
و اینک که از عرصه‌ی 164 میلیون‌هکتاری ایران مرکزی  ظاهراً فارغ شده‌ایم، یادمان افتاده که خلیج فارسی هم داریم که می‌شود آن را هم توسعه داد و زی‌گونگی منحصر به فردش را نابود کرد!
متأسفانه خبرهایی که از سواحل نیلگون خلیج فارس می‌رسد، حکایت از آن دارد که فعالیت‌های صیادی و صنعتی، به ویژه ورود شتابناک پساب آلوده‌ی کارخانه‌ها و نفت‌کش‌ها، مرجان‌های رقصان در دریا را به توده‌های سنگی سفید تبدیل کرده است؛ شناسه‌ای که نشان می‌دهد: حال خلیج فارس اصلاً خوب نیست و مرگ طبیعت در آن نقطه نزدیک است.
یادمان باشد که مرجان‌ها به طور متوسط فقط سالی نیم تا یک سانتی‌متر می‌توانند رشد کنند. بنابراین، آفرینش دوباره‌ی مرجان‌هایی که بین 5 تا 6 متر طول دارند، به 500 تا هزار سال زمان نیاز دارد. این در حالی است که حتا عملیات غواصی در اطراف کیش و برداشت شتابان ذخایر منطقه و ماهی‌های تزیینی موجود در جزایر مرجانی خلیج فارس، به شدت سبب تخریب مرجان‌ها را فراهم کرده و بیم آن می‌رود که با ادامه روند کنونی تخریب، اندوخته‌های مرجانی به شدت بیشتری مورد تهدید و تحدید قرار گیرند.

افزون بر آن، پروژه 2 میلیارد دلاری ساخت شهرک دریایی 405 هکتاری در سواحل کم عمق خلیج فارس  به همراه اسکله‌سازی در مناطق ساحلی به شدت می‌تواند جمعیت مرجانی را تحت تأثیر سؤء خویش قرار دهد؛ همان گونه که هم‌اینک در “لارک” و “هنگام” چنین رخدادی به قوع پیوسته و پدیده سفید شدن مرجان‌ها گزارش شده است .
نباید فراموش کنیم که اگر اکنون نیز تمامی عملیات تخریبی را متوقف سازیم، نخواهیم توانست در طول یک قرن آینده هم خسارت ناشی از مرگ مرجان‌ها را به طور کامل جبران کنیم. بنابراین، کمک به مهار فرآیند مرگ مرجان‌ها، خدمتی است بی‌منت به نسل‌های آینده.
کمکی که باید از همین امروز شروع کنیم.

از تپه‌های ماسه‌ای منجیل تا چهارمحال بختیاری ، راهی نیست! هست؟

این تصویر را به دقت بنگرید؛ اینجا منجیل است! اگر باور ندارید، به دکل‌های سفیدرنگ و آشنای توربین‌های بادی دقت کنید تا دریابید که آدمی آنقدر توان دارد که حتا در منطقه‌ای همچون منجیل در قلب البرز مرکزی و با اقلیمی نیمه‌مرطوب هم تپه‌های ماسه‌ای بیافریند! همان گونه که پیش‌تر در بورالان آذربایجان غربی آفریده بود!!
برای آنها که در آمفی تئاتر مرکزی دانشگاه شریف جمع شده بودند، گفتم که آن تپه‌های ماسه‌ای حاصل جانمایی اشتباه در ساخت سد سفیدرود است؛ سدی که 38 سال از افتتاحش می‌گذرد؛ اما هنوز بیش از 15 درصد ساخت شبکه‌های آبیاری‌اش پیشرفت نکرده، اما درعوض تا دلتان بخواهد رسوب تولید کرده است!
حال امّا گزارش تکان‌دهنده‌ی دیده‌بان شریف طبیعت بختیاری، حکایت از آن دارد که چشم‌انداز پرآب‌ترین استان کشور در بام ایران، شاید غم‌انگیزتر از منجیل شود! استانی که سدسازان عزیز، عزم‌شان را جزم کرده‌اند تا آن را به کارگاه پایلوت و حیاط خلوت ساخت و سازهای خویش در طول دو دهه‌ی آینده بدل سازند و ظاهراً نمی‌خواهند هیچ آب باریکه‌ای را از قلم بیاندازند! چه رسد به رودخانه‌ی بزرگ و پرآب استان.

به هر حال، یادتان باشد که محمّد درویش در هفتمین روز از خرداد 1389 چه گفت و چه نوشت؟
انشالله در هفتمین روز از خرداد 1409 و در آستانه‌ی سی و سومین مراسم نکوداشت روز جهانی مقابله با بیابان‌زایی – که در بروجن برگزار خواهد شد – از موفقیت عملیات تثبیت شن و مالچ‌پاشی در کنار تالاب بین‌المللی (بخوان سد مخزنی) چغاخور سخن رانده و جشن خواهیم گرفت! نخواهیم گرفت؟

15 هزار درخت 200 ساله بلوط در جنگل‌های دنا در نوبت اعدام قرار گرفتند!

ماجرای تلخ سینه نمک را در منطقه حفاظت شده دنا یادتان هست؟ یادتان هست که 25 هزار اصله درخت بلوط را به جرم قرار گرفتن در مسیر عبور پروژه گذر خط لوله گاز عسلویه به مرکز و شمال ایران قطع کردند و آنگاه پس از رسانه‌ای شدن موضوع و با شکایت سازمان حفاظت محیط زیست، به دستور دادستان کل کشور پروژه بعد از طی مسیر هفت کیلومتری متوقف شد.
اینک امّا خبر می‌رسد که گویا طبیعت‌ستیزان عزیز توانسته‌اند مجوزهای لازم را برای ادامه‌ی کشتار سبز خویش در این پاره‌ی منحصر به فرد زاگرس فراهم آورده و می‌خواهند معبر 16 متری خود را با قطع دست کم 15 هزار اصله درخت بلوط دیگر که عمر متوسط آنها بیش از 200 سال ارزیابی شده است، ادامه دهند.
شوربختانه‌تر آن که حتا اداره کل منابع طبیعی کهکیلویه و بویراحمد را تهدید کرده‌اند که اگر مجوز قطع را صادر نکند، خسارت هم باید به طبیعت‌ستیزان عزیزتر از جان پرداخت کند!

این درحالی است که به گفته‌ی مدیرکل اداره محیط زیست کهگیلویه و بویراحمد قرار بر بازنگری کارشناسی و انجام ارزیابی‌های زیست محیطی پروژه مزبور بوده و ایشان صراحتاً گفته بودند: خط لوله گاز با عرض 16 متر از کریدور سابق در جنگل‌های دنا خواهد گذشت و کریدور جدیدی لازم نیست.

یادمان باشد که داریم در باره‌ی کدام نگین بی‌بدیل ایران سخن می‌گوییم:
کافی است به یاد آوریم که تعداد 440 گونه‌ي گياهي (متعلق به 62 خانواده) در منطقه‌ي حفاظت‌شده‌ي دنا شناسايي شده است كه از اين تعداد، 123 گونه از اهميت حفاظتي بيشتري برخوردار هستند، چرا كه يا اندميك بوده يا در معرض خطر، آسيب‌پذير و يا نادر به شمار مي‌روند (28 درصد). بنابراين، افزون بر 6 درصد از مجموع گياهان آوندي كشور تنها در 6 صدم درصد  از خاك كشور تجمع يافته‌اند؛ به ديگر سخن، هر هكتار از خاك دنا، از منظر غناي پوشش گياهي، ارزشي معادل 100 برابر هر هكتار از خاك ايران دارد.
افزون بر آن، متجاوز از 77 گونه‌ي پرنده (15.6 درصد)، 23 گونه‌ي پستاندار (14.4 درصد)، 35 گونه خزنده (19.7 درصد) و 20 گونه‌ي ماهي (11.5 درصد) در محدوده‌ي مورد مطالعه شناسايي شده‌اند. يعني در مجموع 155 مهره‌دار در منطقه‌ي حفاظت‌شده‌ي دنا زيست مي‌كنند كه برابر است با 15.4 درصد از كل مهره‌داران شناخته شده‌ي كشور. به سخني ديگر، از منظر تنوع جانوري، هر هكتار از زيستگاه دنا، حدود 257 برابر هر هكتار از خاك كشور ارزش دارد.
یعنی در مجموع ميانگين ارزش گونه‌گونی زيستي گياهي و جانوري هر هكتار از سرزمين دنا معادل 179 برابر هر هكتار از خاك كشور است.
این دریافت به معنای آن است که تخریب یک معبر 16 متری در چنین منطقه‌ای، درست مانند این است که معبری به عرض 2864 متر را بخواهیم در جنوب تهران پاکسازی و تخریب کنیم!

وای بر ما که ناچاریم همچنان در باره‌ی این که روز خوب است و آفتاب مفید است و اکسیژن برای ادامه‌ی حیات ضروری است، سخن بگوییم.
وای بر ما که ناچاریم از طرفداران و نویسندگان محیط زیستی بخواهیم که پرداخت 10 هزار تومان برای یک سال، ارزش آن همه نفرین را به مهدی اشراقی عزیز ندارد! دارد؟
گاه با خود در این اندیشه فرو می‌روم که نکند لطیف راست می‌گوید و آن لشکر گرین‌بلاگی سابق، چیزی جز یک سراب نبوده است! وقتی آنها که از محیط زیست حرف می زنند، حاضر نیستند 10 هزار تومان برای استمرار یگانه تارنمای وبلاگخوان سبز در وبلاگستان بپردازند، چگونه انتظار داریم از مردم عادی و مدیران طبیعت گریز کشور که برای حفظ محیط زیست از جان مایه بگذارند؟!

سخنرانی امروز در دانشگاه صنعتی شریف

همان طور که آگاه هستید، تا ساعتی دیگر در دانشگاه صنعتی شریف، سخنرانی خواهم کرد. عنوان سخنرانی من:

برای درمان بیماری محیط زیست ایران، چه باید کرد؟

و چه نباید کرد؟

امید که حاصل این هم اندیشی ها به ارتقاء ظرفیت سازی علمی/فرهنگی در حوزه محیط زیست ختم شود.

تصویری را که ملاحظه می کنید، روزگار امروز و پژمان دریاچه ارومیه است.

آيا راهي براي درمان بيماري محيط زيست ايران وجود دارد؟

كيست كه نداند حال زمين خوب نيست؟
و كيست كه نداند، حال بخشي از زمين به نام ايران، اصلاً خوب نيست؟
چه بايد كرد؟
تا كي بگوييم: نبريد؛ نكنيد؛ نكشيد؛ نزنيد؛ نخوريد …
به جاي نبريدن درخت، حفر نكردن چاه، نكشيدن جاده، نزدن سد و خيلي نكردن‌هاي ديگر، چه بايد كرد؟
فردا  – در پنجمين روز از خرداد 1389 – ساعت 14 در آمفي تئاتر مركزي دانشگاه شريف حاضر خواهم بود تا به اين بهانه با دانشجويان دانشگاه شريف و ديگر علاقه‌مندان به اين حوزه درد دل كنيم …
اطلاعات بيشتر در باره‌ي مراسم هفته محيط زيست دانشگاه شريف را مي‌توانيد در تارنماي حاميان محيط‌زيست اين دانشگاه ملاحظه فرماييد.
همچنين براي هماهنگي حضور در اين مراسم كه به همراه نمايش و نقد فيلم مستند تالاب انزلي با حضور كارگردان – سعيد نبي – و جمعي از اساتيد محيط زيست ايران برگزار خواهد شد، مي‌توانيد با ايميل [email protected] تماس گرفته و يا مستقيماً با آقاي مهندس هامون طهماسبي، مسئول برگزاری برنامه هفته محیط زیست شریف به شماره:   09188116651
تماس بگيريد.

منشا 30 درصد از گیاهان مهم جهان، در سرزمین‌های خشک قرار دارند

سرزمین‌های خشک یا Dry lands بیش از 5 میلیارد هکتار از مجموع 13 میلیارد هکتار خشکی‌های زمین را متأثر کرده است، با این وجود، اگر خوب دقت کرده و به درستی عمل کنیم، درمی‌یابیم که همه‌ی خبرها در این پاره‌های خشک زمین بد نیست!
اگر دوست دارید بدانید که در سرزمین‌های خشک ایران چه خبر است؟ سری به مردمک بزنید و یادداشت نگارنده را با عنوان:
نابودی تدریجی گونه‌ها در سرزمین‌های خشک” مطالعه فرمایید.

در گیلاوند رخ داد: یک مهربانی دیگر از سوی مسکن مهر به منابع طبیعی!


به این جمله دقت کنید: «در دماوند متولیان منابع طبیعی که سال‌ها پیش اقدام به برپایی جنگل دست‌کاشت در مدخل ورودی گیلاوند کرده بودند، خواستار تغییر محل احداث ساختمان‌های مسکن مهر به فاصله 100 تا 200 متر شدند که پس از مخالفت، این درختان قطع و سازه‌های آهنی  به جای این درختان بر زمین نشانده شدند!»
به این می‌گویند: قاطعیت مدیریتی یا کلنگ مدیریتی یا مدیریت کلنگی که پیش‌تر هم در مورد آن نوشته بودم!
فقط نمی‌دانم چرا این قاطعیت‌های کلنگی شامل حال ماجرای رالی تراکتورسواران هیچگاه نمی‌شود؟!
شما می‌دانید؟
اصل ماجرا را از زبان مهرداد مسیبی عزیز بخوانید و اگر حس داشتید، بگریید و سبک شوید …

آیا در ایران فلسفه حفاظت از طبیعت وجود خارجی دارد؟! – 5

کامبیز بهرام سلطانی در پنجمین بخش از مقاله اش دست بر روی پاشنه آشیل مدیریت محیط زیست در ایران گذاشته است …

این مقاله وزین را با هم پی می گیریم:

اتحاديه جهاني حفاظت براي سهولت و تشريح هرچه بهتر اهداف و روش‌هاي مديريتي، جدول شماره 1 را تنظيم کرده ‌است كه در آن مشخص می‌سازد، اولاً هدف اصلي از حفاظت طبيعت در هر يك از پهنه‌هاي طبيعي متعلق به طبقه‌بندي شش‌گانه چيست و ثانياً در كنار هدف اصلي، چه ‌اهداف يا كاربري‌هاي ديگري می‌توانند در سازگاري با هدف اصلي، برنامه‌ريزي، طراحي و به‌ اجراء در آيند.

جدول شماره 1 به وضوح نشان می‌دهد، كليه‌اهدافي كه براي طبقه بندي‌هاي شش گانه مديريتي مورد نظر می‌باشند، به نحوي از انحاء در جهت حفاظت از طبيعت، تقويت زمينه‌هاي آموزشي و احترام به فرهنگ‌هاي محلي تنظيم يافته‌اند. به بيان ديگر، احداث بزرگراه، آتش سوزي، حضور نظاميان و اجراي عمليات نظامي، اجراي اقداماتي كه باعث بروز تغييرات اكولوژيك در طبيعت می‌شود ( زهكشي، آبياري، معرفي گياهان و جانوران غير بومی‌و غير محلي، دامداري، زراعت ) در هيچ يك از اهداف مندرج در جدول ذكر نشده‌است.
راهنماهاي اتحاديه جهاني حفاظت، در اكثر زمينه‌هاي حفاظت از طبيعت، در دسترس عموم مسئولين و كارشناسان قرار داشته و در صورت احساس نياز می‌توانسته‌اند از آنها استفاده کنند. البته درست است كه ‌اتحاديه جهاني حفاظت از اعتبار جهاني برخوردار است، ولي امروزه نهادهاي ديگري نيز – مانند نهادهاي زيست محيطي اتحاديه‌اروپا – داراي پايگاه‌هاي اطلاعاتي بسيار گسترده بوده و دسترسي به آنها از طريق اينترنت به مراتب ساده تر از دسترسي به ‌اطلاعات موجود در يكي از نهادهاي علمی ‌ايراني است!
بنابراين می‌توان چنين نتيجه گرفت، از زمان تبديل سازمان شكارباني و نظارت بر صيد به سازمان حفاظت محيط زيست تا به‌ امروز، چه مسئولين امر و چه كارشناسان، ضمن اينكه خود فاقد هرگونه‌ ايده در زمينه مديريت هر چه بهتر پهنه‌هاي طبيعي حفاظت شده بوده‌اند، از دانش موجود در اين زمينه نيز استفاده نكرده‌اند.
از تاريخ تشكيل سازمان حفاظت محيط زيست، 1350 خورشيدي، تا به‌امروز نمايندگان ايران در اكثر نشست‌هاي زيست محيطي جهان شركت كرده‌اند، ولي به دليل عدم توليد انديشه و دانش زيست محيطي در كشور، ظاهراً در مجامع بين‌المللي نيز تنها در نقش شنونده ظاهر شده‌اند. ضمن اينكه بايد توجه داشت، سازمان حفاظت محيط زيست، حتا در سال‌هاي بعد از انقلاب نيز، نتوانست خود را از تفكر دوران كانون شكار و سازمان شكارباني و نظارت بر صيد رها سازد. اقدامات اخير در ارتباط با تبادل گونه‌هاي جانوري با كشورهاي همسايه، بي شباهت به‌ ايده‌هاي مندرج در بندهاي ت، ث و ج  قانون شكار و صيد مورخ 1346 نیست. در بندهاي مذكور آمده‌است :
ت – فراهم آوردن موجبات و محيط مساعد جهت تكثير و پرورش حيوانات قابل شكارو صيد،
ث – كوشش در اصلاح نژاد حيوانات قابل شكار،
ج – بررسي و تحقيقات علمی‌ درباره حيوانات قابل شكار .
آنچه كه‌ اصلاح نژاد ناميده شده ‌است و خوشبختانه به نظر می‌رسد كه سازمان شكارباني و نظارت بر صيد هرگزتوفيق آن را نيافت، در تعارض كامل با اصول اكولوژيك پذيرفته شده در مديريت حيات وحش قرار دارد. اقدام به چنين عملي می‌تواند به تدريج موجبات از بين رفتن ژن‌هاي بومی ‌را فراهم آورد. لذا اين هدف شبه علمی‌ نيز فاقد سازگاري با اهداف واقعي حفاظت از طبيعت و حيات وحش است. نكته جالب اينجاست كه ‌امروز نيز همين بند، بدون كوچكترين تغيير درقانون شكار و صيد سازمان حفاظت محيط زيست ( بند ث از ماده 6 ) همچنان وجود دارد . نكته‌‌ی اخير بدين معنا قابل تفسير است كه در طول سال‌هاي 1346 (تصويب مقررات شكار و صيد ) تا 1383( انتشار آخرين نسخه‌ از مجموعه قوانين و مقررات حفاظت محيط زيست در ايران)، هنوز منظور از حفاظت از طبيعت و حيات وحش به درستي درك نشده ‌است. در انديشه حفاظت از طبيعت – بر خلاف دامداري، پرورش طيور، پرورش گياهان زينتي و مانند آن – اين اصالت و ارزش‌هاي ذاتي طبيعت است كه بايد مورد حفاظت قرار گيرد. در اين مورد كافي است به‌اهداف طرح تنوع زيستي انديشيده شود؛ حفاظت از ژن، حفاظت از گونه، حفاظت از اكوسيستم. كاشت گياهان غير محلي و حتا بيگانه – مانند درختان عرعر، اُكاليپتوس، اقاقيا، سرو نقره‌اي،  و غيره- در اكثر پهنه‌هاي حفاظت شده ‌ايران نيز از همين طرز تفكر غير منطقي نشأت می‌گيرد. در اين شرايط برخي از نيروهاي صحرايي نيز در برابر پاسگاه خود اقدام به ‌احداث باغچه و پرورش سبزيجات می‌کنند. هيچ نهاد زيست محيطي‌اي به دست خود گونه‌هاي بيگانه گياهي و جانوري را وارد طبيعت سرزمين خود نمی‌كند. اين همه و همه نشان از آن دارد كه در ايران فلسفه حفاظت از طبيعت كه می‌بايست زيربناي كليه ‌اقدامات بعدي باشد، يا اساساً وجود ندارد و يا – آنچه كه بيشتر به واقعيت نزديك است – به ‌انحراف كشيده شده‌است.

ادامه دارد …

بهرام‌سلطانی: از پارک‌های کاغذی تا پارک‌های واقعی!

همان‌طور که اشاره کردم، کامبیز بهرام‌سلطانی، روز گذشته یادداشت وزین و مشروحی را برای نگارنده ارسال داشته است که در آن با زبانی علمی، اما ساده از ضرورت‌های بازگشت به به بنیان‌های حفاظت از طبیعت سخن گفته و ضمن نقد موشکافانه‌ی رویدادها و تظاهرات سبزنگارانه‌ی متولیان حوزه‌ی محیط زیست، نسبت به آفت‌زدایی و آسیب‌شناسی آن هشدار و زنهار داده است.
اینک در دومین بخش از روایت بهرام‌سلطانی، با هم از ماجرای پارک‌های کاغذی آشنا می‌شویم؛ پارک‌هایی که رد آنها را فقط می‌توان در دیوان‌سالاری حاکم بر نظام مدیریتی کشور دید و در هنگام ارایه گزارش‌های سالانه، به احترام‌شان کلاه از سر برداشت! پارک‌هایی که عملاً هر چه دست را سایبان چشم سازی و به افق‌های دور هم خیره شوی، ردی و نشانی از آنها در عالم واقعیت ندیده و نخواهیم دید … بهرام‌سلطانی برایمان خواهد گفت که چرا و البته در این بین، پرده از نارسایی بزرگ شیوه‌نامه‌ی مطالعات امروزین محیط زیست در ایران هم برخواهد داشت …
گوش کنید:

اگر حفاظت از محيط زيست را به عنوان نشاني شبه مدرنيستي تصور كرده‌ايم كه می‌بايست به سينه آويخت، تا با توسل به آن در جامعه جهاني حضور يافت و از خود چهره‌اي امروزين ارايه کرد، بايد بدانيم از دولتي سركشورهايي امثال ما ساليان دراز است كه ‌اصطلاح پارك‌هاي كاغذي يا paper parks وارد متون محيط زيست گرديده و اين حنا ديگر رنگي ندارد؛ يعني پارك‌ها و پهنه‌هاي طبيعي حفاظت شده‌اي كه تنها در گزارش‌هاي رسمي، مكاتبات اداري و به طور خلاصه فقط بر روي كاغذ وجود دارند و در جهان واقع اثري از آنها مشاهده نمی‌شود.
به نظر مي‌رسد در لابلاي دستور‌العمل‌هاي پيچيده‌ی درون دستگاه‌هاي اداري و جامعه كارشناسي كه توان جدايي از تفكر بخشي و تك ساحتي را ندارد، موضوع حفاظت از طبيعت و اهداف اصلي آن به فراموشي سپرده شده و يا اصلا” گم شده‌ است. ما از ريشه‌هاي فلسفي و علمی ‌حفاظت از طبيعت بسيار دور شده و به بي راهه‌هايي كشيده شده‌ايم كه ‌انتهاي آن نامشخص است. البته در سرزمين ما اين ديوار از اول كج ساخته شد!
حتا در تحقيقات محيط زيست نيز ديگر كمتر رنگ و بويي از تفكر و خلاقيت بوم‌شناختی (اكولوژيك) مشاهده می‌شود. دست‌کم در دوران ماقبل GIS و روزگار خوش كار كردن روي ميزهاي روشنايي، نخست در حد توان، تحقيقاتي ميداني صورت می‌گرفت و هدف آن، شناخت محيط طبيعي تا حد ممكن بود. نتيجه همين مطالعات بود كه مشخص می‌كرد، چه بخش‌هايي را بايد به صورت نوشته توضيح داد و چه موضوعاتي را بايد با استفاده ‌از نمودار، جدول، شكل، تصوير و سرانجام چه موضوعاتي را با استفاده‌ از نقشه به نمايش گذارد. به هنگام روي‌هم گذاري نقشه‌هاي موضوعي و توليد نقشه يا نقشه‌هاي تلفيقي، كارشناسان به وجود يا فقدان منطق علمی ‌در نقشه‌ی تلفيقي حاصل می‌انديشيدند و همه جزييات را با چشم، فكر و مهم تر از همه، آن فضاي طبيعي كه در طول مطالعات صحرايي تجربه کرده و در حافظه خود ضبط كرده بودند، دنبال می‌كردند. هرگاه پهنه‌اي در نقشه خاك نشان از رطوبت خاك داشت، نقشه موضوعي تقسيمات گياه شناختي مربوط به همان پهنه نيز بايد رويش مرتبط با خاك مرطوب را به نمايش می‌گذارد و اگر چنين نمی‌شد، بي‌منطقي موجود در نقشه ‌اشكار می‌گرديد و كنترل ميداني ضروري می‌گشت. به همين ترتيب خطوط هم تراز دما بر پيرامون يك تالاب می‌بايست نشان دهنده روندي كاهنده باشد و هرگاه ‌اين روند مشاهده نمی‌گرديد، تفكر كارشناسي وجود نوعي اشتباه در نقشه‌هاي موضوعي توليد شده را حس می‌كرد.
ليكن امروزه روز به نظر می‌رسد، در فرآيند مطالعات و تحقيقات در محيط طبيعي، طبيعت شناسي و اكولوژي مسير مطالعات وارونه شده‌است. هدف مطالعات نه شناخت قطعه‌اي از بيوسفر به عنوان يك سيستم و درك فرآيندهاي جاري در آن در قالب روابط، پيوندها، كنش و واكنش‌ها، بلكه صرفاً به توليد نقشه‌هايي تبديل شده‌است كه در پي به نمايش گذاردن فضاهايي تحت عنوان واحدهاي اكولوژيك هستند. در حقيقت همان روشي كه در دانش جغرافيا از آن تحت عنوان تقسيمات فضاهاي طبيعي ياد می‌شود، با اين تفاوت كه در مطالعات اكولوژيك به سبك ايراني، نه به مفهوم فضاي طبيعي و نه به فرآيندهايي كه موجبات تشخص يك فضا و قابليت تفكيك آن از ديگر فضاها را فرآهم می‌آورد، پرداخته می‌شود. گسترش استفاده‌از كامپيوترهاي شخصي و استفاده نادرست از نرم افزارهاي GIS، باعث هرچه ضعيف‌تر شدن مباني علمی‌مطالعات و تضعيف تفكر اكولوژيك در ميان كارشناسان گرديده‌است ؛ ديگر بدون تعمق درباره چگونگي ارتباط عوامل طبيعي با يكديگر، نقشه‌هاي موضوعي يا لايه‌هاي اطلاعاتي توليد و به شيوه‌اي كاملا” مكانيك روي‌هم‌گذاري شده و در نهايت نقشه‌اي كه ‌از ملقمه كليه نقشه‌هاي موضوعي حاصل آمده، شامل پليگون‌هايي كه می‌توانند فاقد هرگونه معنا، مفهوم و منطق باشند، بدون هرگونه كنترل ميداني، عنوان نقشه تقسيمات اكولوژيك را به خود می‌گيرد. حال آنكه هدف مطالعات اكولوژيك به هيچ وجه توليد نقشه نيست؛ نقشه تنها نشان‌دهنده شكل به شدت ساده شده واقعيت است و از اين منظر تنها می‌تواند نقش وسيله را ايفا نمايد و نه هدف.
هدف مطالعات اكولوژيك، از بدو امر همواره شناخت روابط متقابل موجودات زنده و محيطي كه آنها را احاطه كرده ‌از يك سو و روابط متقابل ميان همان موجودات زنده، از سوي ديگر بوده‌است؛ روابطي كه كشف آن جز از طريق تحليل سيستميك ميسر نمی‌گردد. در اينجا موضوع دخل، خرج، موازنه و در نهايت دست‌يابي به ترازنامه يا بيلان اكوسيستم‌ها مطرح است؛ يعني دقيقا” به همان شيوه‌اي كه ‌انسان دخل و خرج جيب خود را اداره می‌كند. در مديريت يك اكوسيستم شناخت و كنترل همين فرآيندها است كه می‌تواند به حفظ تعادل پوياي اكوسيستم كمك كرده و تداوم حيات سالم آن را تضمين كند. به همين سبب شناخت همين قبيل روابط و تعامل‌هاست كه هدف مطالعات محيط زيست به طور عام و مطالعات اكولوژيك به طور خاص قرار می‌گيرد. كاشت گونه‌هاي گياهي بيگانه و معرفي گونه‌هاي جانوري به‌اكوسيستم‌هايي كه ‌اصولا” فاقد هرگونه جايگاه براي اين قبيل گياهان و جانوران می‌باشند، و انجام اين همه در پهنه‌هايي كه حداقل بر طبق قانون به نحوي تحت حفاظت قرار دارند، تنها يكي از نشانه‌هاي سردرگمی‌در اهداف حفاظت از طبيعت و فقدان آگاهي و درك درست از تكوين و تكامل اجتماعات زيستي و اكوسيستم‌ها است. اگر قرار بود در اجتماع زيستي جزاير درياچه‌اروميه گوزن زرد و قوچ و ميش ارمني و در جزيره كيش و خارك آهو وجود داشته باشد، طبيعت خود بهتر می‌توانست تركيب اجتماع زيستي مورد نظر خود را پديد آورد و نيازي به دخالت‌هاي انسان خردمند نداشت.

ادامه دارد …

آیا می‌دانیم در محیط زیست ایران به دنبال چه هستیم؟

نه تنها اخبار هفته‌هاي اخير درباره مبادله‌ی ‌انواع گونه‌هاي جانوري در معرض خطر بين سازمان حفاظت محيط زيست ايران و چند كشور همسايه، بلكه ‌اساسا” نگاهي جدي به وضعيت محيط زيست در ايران به طور اعم و چگونگي حفاظت از طبيعت به طور اخص ذهن انسان علاقه‌مند به موضوع حفاظت از محيط زيست را به ‌اين سمت سوق می‌دهد كه آيا اصولا” ما مي‌دانيم كه به دنبال چه هستيم و آيا براي حفاظت از طبيعت سرزمين و پهنه‌هاي طبيعي واجد ارزش‌هاي ويژه‌ی حفاظتي، راهبرد (استراتژي) خاصي را ترسيم کرده‌ايم؟ پرسشي ديگر؛ آيا اصولا” در ذهن ما تصوير و تصوري جدي از آنچه كه حفاظت از طبيعت ناميده مي‌شود شكل گرفته ‌است و وجود دارد؟ يا آن كه چون كشورهاي پيش رفته ‌از نظر تكنولوژي و برخي نهادهاي بين‌المللي درباره ضرورت حفاظت از طبيعت صحبت می‌كنند، نگران انقراض و نابودي گونه‌هاي گياهي و جانوري، بوم‌سازگان‌ (اكوسيستم)‌هاي كلان و خُرد، زيستگاه‌ها، چشم‌اندازهاي طبيعي، از بين رفتن هويت طبيعي بيوم‌هاي جهان و سرزمين‌هاي خود هستند، ما نيز – براي آنكه ‌از ديگران عقب نيافتيم – دم از حفاظت از طبيعت می‌زنيم و از آن تنها به عنوان نمادي از همبستگي با دل نگراني‌هاي جهاني استفاده می‌كنيم؟
این ها فرازهایی از مهم‌ترین پرسش‌ها و دغدغه‌هایی است که کامبیز بهرام‌ سلطانی، بوم‌شناس شهیر ایرانی به تحلیل و بررسی آنها پرداخته و به زودی خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی با این نگاه طبیعت‌محورانه و خردمندانه آشنا می‌شوند.
ممنون از استاد بهرام‌سلطانی عزیز که در این وانفسای ننوشتن، این گونه بی‌منت می‌نویسد و دانسته‌هایش را با خوانندگان مهار بیابان‌زایی به اشتراک می‌نهد.

آیا لاله‌های واژگون را می‌شود به زور سرنیزه و چکمه نجات داد؟!

بسیاری بر این باورند که اگر امسال بر بالای سر هر لاله‌ی واژگونی یک محیط‌بان مسلح وجود نداشت، معلوم نبود از نسل این گل‌های خجالتی و محجوب چیزی باقی بماند یا خیر؟
امّا آیا واقعاً این سزاوار است که فرزندان آن ایرانی آزاده‌ای که 2500 سال پیش ندا در داده بود:

هرکه رونده ای را بیازارد
جهان را آزرده است.
او که درختی را بیافکند،
بی اجاق خواهد مرد.

اینگونه رفتار کنند …

ما را چه شده است که به جای پاسداری از میراث طبیعت ایران، میراث مشترک و مقدس سرزمین مادری‌مان، دست به غارت آن زده‌ایم؟

مانند این مرد که حتا جیب‌هایش را هم پر از لاله‌های واژگون کرده بود! چرا؟
ممنون از مه‌لقا کاشفی که این تصاویر را در اختیار نگارنده قرار داد.

در همین باره:

فقر فرهنگی یا فقر مدیریتی؟ مسأله این است!

و اینجا مخزن بزرگترین منبع تأمین آب شرب تهران است!

دیروز در جریان فراخوان بزرگ حمایت از البرز، صحنه‌های شورآفرین و امیدبخش فراوانی را دیدم که آشکارا نشان می‌داد، شمار آدم‌هایی که حاضرند – بدون هیچ چشمداشتی – برای حفظ محیط زیست سرزمین‌شان هزینه کنند، در حال افزایش است. رخدادی که اندکی بعدتر به جلوه‌هایی از آن خواهم پرداخت.

امّا اینک در راستای طرح پرسش در یادداشت پیشین، قصد دارم تا هشداری جدی به هموطنانی دهم که بی‌مهابای فرداها در کار آلوده‌ساختن یکی از راهبردی‌ترین منابع آب شیرین کشور، فرصت را از دست نمی‌دهند!

به این تصاویر دقت کنید تا دریابید که چگونه برخی از ما، به بهانه‌ی گذراندن یک روز تعطیل در کنار رودخانه‌ی کرج، حاضریم در آفرینش چنین صحنه‌های تأسف‌باری نقش داشته باشیم! و متوجه خطر این جزایر مرگبار بر روی دریاچه سد کرج نباشیم!!

و البته نمی‌دانم چرا مسئولین مدیریت آب سد کرج، تمهیدات جدی‌تری برای جلوگیری از این آلودگی و یا پاکسازی سریع‌تر آنها اعمال نمی‌کنند؟
شما چه فکر می‌کنید؟
مردم در بروز این رخداد مقصرتر هستند یا متولیان آب کشور و یا نهادهای تبلیغاتی و فرهنگی و آموزشی ما؟!

البته این را هم بگویم که طرح جلوگيري از آلودگي آب شرب تهران با 4 ميليارد تومان اعتبار از  سال 86 اجرا مي شود یا قرار است که اجرا شود و یا به امید خدا بالاخره می شود! نمی شود؟