بایگانی دسته: توسعه افسارگسيخته

این پسرک چوپان در سیوند … سیوند … سیوند!

    یادتان هست گفتم که رسوایی سیوند را فریاد خواهم زد؟ یادتان هست که گفتم سد 80 میلیارد تومانی سیوند به گل نشسته است؟ یادتان هست که گفتم: کشاورزان سعادت‌شهری هم به آب وعده داده خود نرسیدند، چه رسد به مردمان پایین‌دست در کم جان و طشک و بختگان!

    این تصاویر را که می‌بینید روزگار بهمن‌ماه 1388 در سد تاریخ‌برباد‌ده سیوند است و آن پسرک چوپانی را که با گوسفندانش ملاحظه می‌کنید در کف بستر دریاچه‌ی این سد ایستاده و دارد به دوربین لبخند می‌زند! لبخندی که فریاد تمسخرش تا ساختمان مجلل وزارت نیرو در تقاطع کردستان به نیایش هم می‌رسد! نمی‌رسد؟

استاندار چهارمحال بختیاری: چندین بار رکورد بتن‌ریزی در سد کارون 4 شکسته شده است!

    دیروز رجبعلی صادقی، استاندار نستوه دیاری که یک دیده‌بان شجاع به نام هومان خاکپور را در دل خود پرورانده است؛ به ملاقات با بلندترین و بتنی‌ترین و عظیم‌ترین و گران‌ترین ( و … چند تا دیگر ترین) سد ایران، یعنی کارون 4 شتافته تا به ستایش از این سازه‌ی غول‌پیکر سیمانی بپردازد و آرزو کند تا استان چهارمحال بختیاری به سدسازترین یا سددارترین استان کشور بدل شود!
    یک نکته‌ی عجیب در سخنان عالی‌ترین مقام اجرایی چهار محال و بختیاری – که در غیاب وزیر نیرو – وظیفه‌ی تعریف و تمجید از صنعت سدسازی کشور را به صورت داوطلبانه و مشتاقانه و صمیمانه و خالصانه برعهده گرفته بود – ماجرای بتن‌ریزی‌های بی‌سابقه و رکوردشکنانه‌ی این سد بوده است که به نقل از ایشان ذکر شده: «تاکنون در اين سد دو ميليون و200 هزارمترمکعب بتن‌ريزي صورت گرفته و چندين بار رکود بتن‌ريزي کشور شکسته شده است!» در عظمت حجم بتن ریزی این سد، کافی است بدانیم حجم کل بتن‌ریزی در بلندترین سازه‌ی کشور، یعنی برج میلاد، فقط 63 هزار متر مکعب بوده! یعنی در سد کارون چهار، 35 برابر بیشتر از برج میلاد از بتن استفاده شده است!
    کاش حضرت استاندار این را هم اضافه می‌کرد که یکی از دلایل این رکورد شکنی چندین باره، همانا دوبار سیل آمدن و کل تأسیسات را با خود بردن بوده است؛ رخدادی که 200 میلیارد تومان ( حدود 40 برابر بودجه سالانه‌ی بزرگترین نهاد متولّی تحقیقات منابع طبیعی در کشور!) خسارت برجای نهاده است.
    همچنین کاش جناب استاندار اشاره می‌کردند که این انرژی برق‌آبی به قیمت تلف شدن چند میلیون اصله از درختان ارزشمند زاگرس بدست خواهد آمد؟
    و سرانجام:
    کاش آقای رجبعلی صادقی می‌دانستند که راه‌های ساده‌تر، کم‌خرج‌تر و پاکیزه‌تری هم برای تولید برق در استان وجود دارد که عوارض سنگین سدسازی را هم ندارد؛ را‌هایی چون استحصال از انرژی لایزال خورشید.

    لطیف جان تو بگو: واقعاً شکستن رکورد بتن‌ریزی را هم می‌شود به عنوان یک افتخار برای یک استاندار به ثبت رساند؟!

و سرانجام ماجراي آن ميزگرد سبز در روزنامه جوان منتشر شد!

حدود 2 ماه پيش، به دعوت دبير سرويس اجتماعي روزنامه جوان در دفتر روزنامه حاضر شدم تا به همراه عليرضا فدايي، مديرکل توسعه پايدار سازمان حفاظت محيط زيست و امير حسين جعفري وراميني معاون تحقيق و توسعه ستاد محيط‌زيست و توسعه پايدار شهرداري تهران، در يك بحث چالشي بي‌پرده و صريح در باره دلايل عدم حركت كشور به سوي آموزه‌هاي توسعه پايدار مشاركت داشته باشم. بيژن تنها و سميه راهپيما هم پرسش‌ها را مطرح ‌كرده و مي‌كوشيدند تا بحث را سامان دهند. نخست قرار بود كه اين ميزگرد 90 دقيقه طول بكشد، امّا عملاٌ ساعت 13 شروع شد و ساعت 17 به پايان رسيد! در حالي كه همچنان حرف‌هاي بسياري گفته نشد و از ميان همه‌ي آنچه هم گفته شد، برخي از فرازهايش تعديل شد! نشد؟
به هر حال ديروز – 13 بهمن 1388 – سرانجام عمده‌ي مباحث مطروحه در آن ميزگرد در صفحات 5 و 13 روزنامه جوان (شماره 3054 ) منتشر شد كه همچنان برخي از مطالبش تأمل‌برانگيز است و اميدوارم دوستان با خواندن آن بتوانند تصويري از وضع موجود حاكم بر مديريت سرزمين در حوزه توسعه پايدار بدست آورند.
اين كه نحوه‌ي عملکرد رئيس جديد سازمان حفاظت محيط زيست (محمدي‌زاده) را چگونه بايد ارزيابي كرد؟
اين كه آيا ما هم‌اكنون يك نگاه غالب محيط زيستي را در سازمان مي‌بينيم؟
اين كه چرا كمتر نخبه‌ي دانشگاهي در اين حوزه طرح مسأله مي‌كند؟
اين كه چرا آمايش سرزمين عملاً هنوز روي كاغذ مانده است؟
اين كه سرانه آموزش توسعه پايدار در کشور چه ميزان است؟
اين كه شهر تهران در چه مرحله‌اي از توسعه پايدار قرار دارد؟
اين كه چرا تشكل‌هاي مردم‌نهاد محيط زيستي در ايران، آني نيستند كه بايد باشند؟
و اين كه چه بايد كرد؟
در شمار مهمترين سرفصل‌هاي جستارهايي است كه در اين ميزگرد داغ 4 ساعته مورد كنكاش قرار گرفت.

امید که چنین رویه ای در همه روزنامه های اونوری و این وری! استمرار یابد و محیط زیست به پای ثابت همه روزنامه های کشور – فارغ از گرایش های سیاسی شان –  بدل گردد.

آبرویی که – همزمان با روز جهانی تالاب‌ها – از سد سیوند می‌رود! نمی‌رود؟

    امروز به مناسبت روز جهانی تالاب‌ها در یک همایش کم‌سابقه در دانشگاه شهید بهشتی شرکت کردم و همچنین یک یادداشت را برای دوستان در خبرآن‌لاین فرستادم.
    پیش از آن که از آن همایش و از سعید نبی، حسين آخانی و بهرام حسن‌زاده کیابی عزیز بگویم، دوست دارم یادداشت امروزم را در خبر آن‌لاین بخوانید؛ یادداشتی که به نظرم پاسخی است از سوی دوست آسمانی‌ام به سکوتی که در اردیبهشت ماه 86 و در اعتراض به آبگیری سد سیوند در مهاربیابان‌زایی رخ داد؛ سدی که اینک کوس رسوایی سازندگانش می‌رود تا کارنامه‌ای سیاه برای آب‌سالاران نابخرد به همراه آورد …
    به زودی و همزمان با مراسم روز جهانی مقابله با سدسازی در اسفندماه سال جاری، در دو سخنرانی مشروح  در دانشگاه شهید بهشتی تهران و نیز تالار اجتماعات فرهنگسرای ارشاد تنکابن می‌کوشم تا گاف‌های صنعت سدسازی را – به ویژه در دهه‌ی گذشته – بیش از پیش آشکار کنم.
    امآ تا آن زمان بخوانید و بدانید که در سیوند چه ماجرایی رخ داده است و تالاب‌ها چگونه می‌توانستند و هنوز هم می‌توانند بر پایداری سرزمین مقدس مادری بیافزایند:

پایداری سرزمین مادری در گرو استمرار حیات تالاب‌ها

    افرادی که اخیراً از دریاچه‌ی سد بحث‌برانگیز سیوند بازگشته‌اند، شاید هرگز دیدن چنین منظره‌ای را تصور هم نمی‌کردند! اما حقیقت این است که سد سیوند می‌رود تا به سبب وجود یک حفره و آب‌دزدی کم‌سابقه در جدار حوضچه‌ی بالادستش، شرایطی به مراتب تلخ‌تر و شرم‌آورتر از سد لار و سد پانزده خرداد و سد سفیدرود و سد … را تجربه کند.
    راست آن است که اکنون دریاچه‌ی سد سیوند، عملاً خالی است و نه‌تنها نمی‌تواند به کشاورزان سعادت شهری کمکی کند، بلکه خود به شدت محتاج کمک است!
    امّا این همه‌ی ماجرا نیست! هشتاد میلیارد تومان هزینه کردیم تا زمان رسیدن مرگ برای سه تالاب ارزشمند کم‌جان، طشک و بختگان را در پایاب این سد و رودخانه‌های کر و سیوند سرعت بخشیم و هزاران هکتار به اراضی لم‌یزرع استان فارس بیافزاییم. تالاب‌هایی که می‌توانستند با استمرار بخشیدن به حضورشان، هم بالانس رطوبتی منطقه را حفظ کنند و هم به عنوان عاملی مهارکننده در حوزه‌ی فرسایش بادی استان عمل نمایند؛ آن هم استانی که خود با تراز منفی کم‌سابقه‌ای در بیلان آبهای زیرزمینی‌اش دست و پنجه نرم می‌کند.
    اما ما با جانمایی غلط در مکان‌یابی سد و استقرار آن در یک آبرفت درشت‌دانه – موضوعی که دکتر آهنگ کوثر 17 سال قبل از بهره‌برداری از سد سیوند آن را در مقاله‌ای مستند گوشزد کرده بود! – حال با جرثومه‌ای سیمان‌اندود و بی در و پیکر بر ویرانه‌های کهن‌زادبوم‌های تنگه‌ی بلاغی مواجه شده‌ایم که سبب‌ساز شرمندگی بیشتر توان مهندسان آب‌سالار ما را فراهم خواهد آورد و البته روح بلند کوروش بزرگ از این شرمساری طبیعت‌ستیزان نابخرد شاد خواهد شد! نخواهد شد؟
    این مقدمه را گفتم و نوشتم تا توجه خوانندگان گرامی خبرآن‌لاین را به یکی از عملکردهای کمتر آشکار تالاب‌ها؛ این عزیزترین پاره‌های بوم‌سازگان (اکوسیستم)ها – جلب کنم. اگر کانون‌های بحرانی فرسایش بادی چه از منظر کیفیت و چه از منظر کمیت در حال افزایشی معنی‌دار در سرزمین مقدس مادری، ایران عزیز من و تو است؛ یادمان باشد که داریم به دست خود یکی از مهم‌ترین ابزارها و اهرم‌های مهار ریزگردها را در آسمان وطن از میان می‌بریم.
کافی است به یاد بیاوریم تابستانی را که از سر گذراندیم؛ تابستانی که برای نخستین بار در طول 60  سال اخیر، شاهد هجوم ریزگردها و تصرف آسمان 18 استان غربی و مرکزی کشور توسط این ذرات خطرناک کوچک‌تر از دو میکرون بودیم؛ ذراتی که یکی از چشمه‌های تولیدشان را باید ریشه در تالاب‌های خشک‌شده‌ی میان‌رودان (بین‌النهرین) دانست. اما به موازات این نابخردی حیرت‌انگیز که مشترکاً توسط سه کشور همسایه (ترکیه، سوریه و عراق) رخ داد، طرف ایرانی هم بیکار نبود و با احداث سد کرخه و کوشش برای تغییر مسیر رودخانه‌های مرزی غربی کشور و یا برداشت آب از آنها، کوشید تا به سهم خود از این غافله‌ی نابخردی و کوته‌نظری عقب نماند! افزون بر آن، چند چشمه‌ی تولید گرد و خاک جدید در داخل مرزهای خود؛ یعنی در پایاب زاینده‌رود (تالاب گاوخونی)، پایاب هیرمند (هامون )، پایاب قم‌رود (مسیله)، پایاب زرینه رود و سیمینه رود (دریاچه ارومیه) و دشت ارژن و تالاب پریشان آفریدیم.
    کوتاه سخن آن که بیاییم در روز جهانی تالاب‌ها – سیزدهمین روز از یازدهمین ماه سال – دست به دعا برداریم و از خدای مهربان بخواهیم تا برای مسئولین و مدیران کشوری و نیز کشورهای همسایه این دانستگی را نهادینه سازد که: مرگ تالاب‌ها، مساوی خواهد بود با از دست دادن پایداری بوم‌شناختی (اکولوژیک) سرزمین؛ عقوبتی که در صورت رخدادن، با هیچ تمهید مهندسی و هیچ سرمایه‌گذاری میلیاردی هم نمی‌توان ضررهای جبران‌ناپذیرش را جبران کرد.

وقتی که بیژن فرهنگ دره‌شوری حجت را تمام می‌کند! نمی‌کند؟

    بیژن را همه می‌شناسند و عشق کم‌نظیرش را به مواهب ناب سرزمین مادری باور دارند. درباره‌اش پیش‌تر هم نوشته‌ام و با اشک‌هایش برای لاک‌پشت‌های قشم مثل بسیاری دیگر از هموطنان عزیزم – از جمله سام خسروی فرد – گریسته‌ام.
    اینک او در مصاحبه با خبرگزاری مستقل محیط زیست ایران، صراحتاً می‌گوید: آیش 5 ساله‌ی طبیعت ایران، نه‌تنها لازم است که کم هم هست؛ حتا آیش 50 ساله هم ممکن است جواب ندهد! چه رسد به 5 ساله.
    حال از آنجا که می‌دانم نویسنده‌ی آتشین‌مزاج آتش نوشت – که در زادگاه ماهاتیر محمّد دارد مشق حیات وحش می‌نویسد و می‌خواند، آن هم در مقطع دکترا –  بیژن را به عنوان یک متخصص و عاشق واقعی طبیعت به رسمیت می‌شناسد، امیدوارم اندکی با انعطاف و مهربانی بیشتر با آیش 5 ساله روبرو شود. چرا که دیگر نمی‌توان بیژن را با رمالی و موج‌سواری و … مرتبط دانست! می‌توان؟
تازه بیژن، سام را یاد این شعر شاملو هم می‌اندازد:

جاده‌ها با خاطره‌ی قدم‌هاي تو بيدار مي‌شوند
كه روز را پيش‌باز مي‌رفتي
هر چند سپيده تو را از آن پيشتر دميد
كه خروسان بانگ سحر كنند…

    بی‌ارتباط:
    پیش‌تر هم اشاره کرده‌ام که اغلب بزرگان محیط زیست ایران، از جمله اسکندر فیروز عزیز هم صراحتاً به نگارنده گفته‌اند که سالهاست تفنگ شکاری خود را کنار گذاشته و دیگر هرگز به چنین کاری فکر نمی‌کنند. خوب است تمام شکارچیانی که خود را مدعی مریدی از مراد خود می‌دانند، از اسکندر فیروز تبعیت کرده و اسلحه‌های شکاری خود را برای همیشه به دیوار بیاویزند و به فرزندان خود، عملاً درس مهرورزی با زیستمندان طبیعت دهند. باور کنید، طبیعت ایران – در صورت اعمال مدیریت خردمندانه –  آنقدر جاذبه و استعداد دارد که بی‌‌نیاز از درآمد حاصل از توریسم شکار هم بتواند به بقای خود امیدوار بماند.

    راستی!
    کسی می‌داند صدور 700 مجوز شکار در طول شش ماهه‌ی گذشته توسط سازمان حفاظت محیط زیست را باید نشانه‌ی داشتن آمار دقیق از سوی سازمان از جمعیت حیات وحش دانست یا نشانه‌ی هرج و مرج و حاکمیت یک بام و دوهوایی در آنجاها؟!
    واقعاً اگر مجوز شکار صادر می‌شود، یعنی ما آمار داریم و می‌دانیم در کجا جمعیت وحوش بیش از حد نرمال وجود دارد؛ پس چرا آمارها را اعلام نمی‌کنیم؟ و اگر آمار دقیقی نداریم و وضعیت محیط زیست و زیستگاه‌های حیات وحش خراب است – که هست – چگونه مجوز شکار صادر می‌کنیم؟

    می گویم نکند ماجرا به قصه سفارت آلمان ربط دارد! ندارد؟

    در همین ارتباط:

   – طرح آیش از نظر مردم ساکن در اطراف تالاب گندمان – هومان خاکپور

و سرانجام سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور هم پذیرفت!

    اواخر سال گذشته بود که به اتفاق چند تن از دوستان – از جمله ناصر کرمی و الهه موسوی – در همایشی شرکت کردیم که در آن عالی‌ترین مقام سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور – دکتر فرود شریفی – با افتخار اعلام کردند: «پس از ۴۰ سال، امسال برای نخستین بار توانستیم میزان تخریب منابع طبیعی کشور را با میزان احیاء آن به تعادل رسانده و در حقیقت تخریب را به صفر برسانیم
    ادعایی که البته همان زمان هم با مخالفت جدی بسیاری از محافل کارشناسی و دانشگاهی روبرو شد و حتا نویسنده‌ی روزنامه کیهان هم به مخالفت با آن پرداخت!
    اما اینک، یعنی به فاصله‌ی 11 ماه از انتشار آن ادعای بحث‌برانگیز، یکی دیگر از مدیران ارشد سازمان – رضا روشنی – در گفتگو با ایرن، صراحتاً اعتراف کرد که سرعت تخریب عرصه‌های جنگلی و مرتعی کشور بیشتر از سرعت احیاء آنهاست.
    البته معاون دفتر آبخيزداري و مناطق سيلخيز سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور این را هم اضافه کرد که دلیل اصلی شتاب گرفتن تخریب عرصه‌های منابع طبیعی در ایران، نبود حمايت قانوني از برنامه‌هاي حفاظت و نگهداري جنگل‌ها و مراتع در سطح ملّی است.
    و این سخن حقی است.
    در حقیقت، بازخورد سخن دیروز دکتر شریفی در نزد برنامه‌ریزان و کلان‌نگران دولتی آن است که الحمدالله وضع منابع طبیعی خوب است و دیگر نیازی به تزریق بودجه اضافی نیست! هست؟
    در صورتی که بازخورد جمله‌ی خبری امروز مدیر همان سازمان این است که نه! وضع در عرصه‌های منابع طبیعی نه‌تنها خوب نیست که تخریب دارد شتاب می‌گیرد و باید دولت بیشتر از این بخش حمایت کند.
    و این همه‌ی حرفی بود که نگارنده خود در آن گفتگوی مناظره‌گونه با فرود شریفی کوشید تا انتقال دهد.
    حالا به نظر شما کدامیک از این دو گزینه به نفع منابع طبیعی کشور بود یا است؟

گراند کانیون ایران را یادتان هست؟ نه تنها خودش که پرنده‌هایش هم دارند می‌میرند!

    به دنبال درخواست عمومی برای گریستن در سوگ تنگه هایقر (higher) و گراندکانیون ایران، امروز ایمیلی تکان دهنده از یک هموطن عزیز به نام فرشید دریافت کردم که مرا به شدت نگران کرد.

    فرشید برایم نوشته که یک کوهنورد است و در طول هفت سال گذشته تا امروز 10 بار به این منطقه آمده و تمامی تنگه را درنوردیده است. او می‌نویسد که تنگه هایقر در بین مناطق فراوانی که دیده است، یکی از منحصربه‌فردترین‌هاست و قرار بوده به ژئو‌پارک بدل شود و در حقیقت به یکی از قطب‌های گردشگری طبیعی ایران تبدیل گردد که متأسفانه فتنه‌ی سدسازی به جان این تنگه هم افتاد.

    او می‌گوید: در آخرین باری که در مرداد ماه سال جاری به منطقه رفته، مشاهده کرده که در اثر عملیات تکنوژنیک سدسازی رنگ آب تغییر نموده و لاشه‌ی پرندگان فراوانی در منطقه به چشم می‌خورده است!

امیدوارم هر چه زودتر، مسئولین محترم اداره کل محیط زیست استان فارس و امام جمعه محیط زیستی استان، به این موضوع توجه کرده و نگذارند تا یکی از چشم‌اندازهای استثنایی طبیعت ایران، اینگونه آسان به دلیل توسعه‌ی نامتعادل نابود شود.

    درود بر فرشید و فرشیدهایی که دلشان با طبیعت ایران است.

قانون جامع مدیریت خاک ؛ زمانی برای پایان پاسکاری مجلس و دولت!

    هیچ زمان چون امروز، منابع و اندوخته‌های آبی/خاکی کشور با دیو پلشت آلودگی روبرو نبوده‌اند؛ هیچ زمان نبوده که بلای آلودگی در اثر اُفت کمی منابع آب و جابجایی گسترده‌ی خاک در اثر فرسایش اینگونه نمایان شود.
    و هیچ زمان دیگری را نمی‌توان سراغ گرفت که پساب‌های خام این گونه افسارگسیخته و بی‌مهابا و در چنین حجم باورنکردنی، زیستگاه‌های انسانی و جانوری ما را نشانه رفته باشند.
    با این وجود، نکته‌ی تلخ‌تر و غم‌انگیزتر داستان این است که وقتی به قوانین موجود کشور نظر می‌اندازیم و شرح وظایف سازمان‌ها و وزارتخانه‌های ذیربط را مطالعه می‌کنیم، به واقعیتی حیرت‌انگیز می‌رسیم! به این که هنوز هیچ متولّی قانونی برای حفظ توان زیست‌شناختی (بیولوژیک) خاک وجود ندارد! باورتان می‌شود؟
    نه وزارت جهاد کشاورزی، نه سازمان حفاظت محیط زیست، نه مؤسسه استاندارد و نه هیچ نهاد دیگری این مسئولیت را برعهده نگرفته و نمی‌گیرد!
    برای همین است که همچنان منتظریم تا ببینیم لایحه‌ی جامع مدیریت خاک، چه زمان توسط نمایندگان مجلس در صحن بهارستان به شور و تصویب می‌رسد و مملکت را از این بلاتکلیفی نجات می‌دهد؟!
    فقط امیدوارم در آن زمان، هنوز خاک پاکی وجود داشته باشد که بشود از آن حراست کرد!
    در همین باره، مصاحبه نگارنده را می‌توانید در صفحه‌ی 3 از شماره‌ی امروز – 10 بهمن 88 – روزنامه  جوان بخوانید.

تالاب‌های ایران در اتاق احتضار!

   مرگ تالاب‌ها؛ این گوهر‌ترین گوهر؛ این الماس‌ترین الماس و این یاقوتی‌ترین یاقوت طبیعت ایران شتاب گرفته است … اما انگار در این دیار دیگر کسی مرگ تالاب‌ها را جدی نمی‌گیرد! اصلاً انگار این «مرگ» هم مثل مرگ‌های دیگر به رخدادی عادی در جامعه‌ی امروز بدل شده! نشده؟
    اما به راستی چرا قدر تالاب‌ها را نمی‌دانیم و چرا دمادم شاهد افزایش شیب منفی در حیات زیباترین و یگانه‌ترین تالاب‌ها و دریاچه‌های کشور در بختگان، ارومیه، پریشان، گاوخونی،  هامون، شادگان، هورالهویزه، انزلی و … هستیم؟
    در همین باره گفتگوی نگارنده با حسین صرافی در خبرآن‌لاین، همزمان با نزدیک‌شدن به 13 بهمن، روز جهانی تالاب‌ها را می‌توانید در خبرآن‌لاین بخوانید.

عنوان این گفتگو: تالاب های ایران در مطب دکتر مرگ

اشتباه نکنید؛ این کاریز ربطی به عایشه ندارد! لطفاً نابودش نکنید …

    فرزانه‌ی فرهیخته، محمّد حسین شیرازی همچنان از ارسنجان و شناسه‌های پایداری‌اش دفاع می‌کند؛ او به راستی الگویی برای جوانان این دیار است. سالهاست می‌کوشد تا از مرگ حیات در ارسنجان به بهانه‌ی توسعه‌ی ناپایدار و آزمندانه در قالب تأسیس شهر صنعتی جلوگیری کند. به هر کجا که لازم بوده، نامه نوشته، هر جا که امکان داشته رفته و برای هر جریده و خبرگزاری که در توانش بوده، مقاله و یادداشت و تومار تهیه کرده تا بلکه بتواند با افزایش ظرفیت‌سازی در این حوزه از مرگ ارسنجان جلوگیری کند و ثابت کند که با ساخت شهر صنعتی ارسنجان در موقعیت کنونی‌اش، یکی از اصلی‌ترین رگ‌های حیات منطقه، یعنی کاریز عایشه از میان خواهد رفت و دود از دهانه‌ی آن درخواهد آمد. همان گونه که در قنات همت‌آباد یزد این اتفاق افتاد و بیش از 35 سال پیش، استاد باستانی پاریزی آن را به بی‌همتی مهندسان ما ربط داد.
     آخرین تلاش محمّد حسین شیرازی – این دیده‌بان عزیز طبیعت ارسنجان – تهیه و ارسال نامه‌ای است که به رییس جدید سازمان حفاظت محیط زیست نوشته و در آن در باره‌ی ارسنجان چنین آورده است: « … این خطه هم گوشه‌ای از ایرانِ پُر عظمت است که یک تصمیمِ عجولانه، غیر کارشناسانه ،دور از منطق و خرد و انصاف، بدون ارزشیابی زیست محیطی و مکان‌یابی در صدد است تا آن را به نابودی سوق دهد و با اصرار و ابرام و سماجت، سعی در سرپوش گذاشتن بر روی اشتباهات پی در پی دارد
شیرازی از محمّدی‌زاده می‌خواهد: «حسب وظیفه گوشه‌ی چشمی به فریادهای به حق مردم ،کارشناسان، دست‌اندر کاران، خبرگان، دانشگاهیان، طرفداران محیط زیست و ا زهمه مهم‌تر کشاورزان و ساکنان این «پدرام شهر» داشته و سایه‌ی شوم دغدغه،کابوس و عفریتِ مرگ و بیماری، ناپاکی و پلیدی، نابودی ثروت‌های ملی، فقر، فلاکت، آوارگی، بی خانمانی، بلای بی آبی، عدم امنیت غذایی و …که پیامدی از این بی ‌توجهی زیست محیطی خواهد بود را از چهره‌ی پاک و از آسمان پرستاره‌ی این زادگاه و کهن بوم ما بزدایید
    گفتنی آن که ارسنجان سکونتگاهی دیرینه با مردمانی پاکنهاد است که شمارشان به 20هزار نفر می‌رسد؛ شهری باستانی و به قدمت امپراتوری هخامنشی که در يکي از خوش آب‌وهواترين مناطق استان فارس مستقر شده است. حیات این کهن‌زادبوم کم‌مانند وطن در تمامی این سال‌های دراز مدیون جریان پاک و خنک و زلال سه کاریز به نام‌های عايشه، بُناب و فيجان بوده است که به برکت حضور آنها، کشتزارها و پردیس‌های مشهور انار در ارسنجان، یاقوتی کم‌نظیر را به ایرانیان هدیه کرده است. وجود دو رویشگاه جنگلی (خليل‌بيگ) بُنه و بادام ‌وحشي نیز در قلمرو كوهستاني از ديگر ويژگي‌هاي جالب ارسنجان است.
     بار دیگر تأکید می‌کنم، آنچه برای محمّد درویش تحسین‌برانگیز است و آن را کیمیایی در جامعه‌ی امروز می‌داند، پشتکار مثال‌زدنی محمّدحسین‌ شیرازی است؛ پشتکاری که دوست دارم در این بوم و بر و میان جوانان وطن بیش از پیش تکثیر یابد.
    در این باره توجه خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی را به یادداشتی با عنوان: «كاريز عايشه؛ رگ‌هاي زندگي‌ساز ارسنجان» جلب می‌کنم که در روزنامه اطلاعات منشر شده است.

    بیشتر بدانید:

    – ارسنجان ؛ آخرين قرباني توسعه‌ي ناپايدار (البته تا امروز)!

به پژمان سر بزنید، ببینید کره زمین دارد غرق می‌شود یا نمی‌شود؟

    پیشنهاد می‌کنم اگر وقت دارید، یا ندارید! حتماً سری به کلبه‌ی مجازی دکتر محمّدرضا (پژمان) نوروزی بزنید تا دریابید که در گلزار ادبش، چگونه این شکل ترسیمی و شماتیک نشنال جیوگرافیک را با زبانی ساده ترجمه کرده تا کودکان من و تو به راحتی دریابند که بلای انتشار شتابناک دی اکسید کربن، چگونه دارد کارمایه‌ها را می‌بلعد و این یگانه زمین مسکون را در خود فرو می‌برد.
    درود بر پژمان عزیز و کار ارزشمندش که سخاوتمندانه داوطلب شده تا پیشنهاد محسن تیزهوش  را هم از محاق به درآورد؛ بلکه امتحان های مژگان هم تمام شود و یادش بیافتد که علاوه بر پول و یاسر به وبلاگستان سبز هم تعهداتی دارد! ندارد؟ به هر حال قرار بود که روی زیبا دوبرابر شود! نه این که نصفه نیمه شود! نه؟

    امیدوارم آخرین هشدار درویش را این زوج سبز و دوست داشتنی وبلاگستان جدی گرفته و کاری نکنند که به قانون گیاه بربخورد! باشه؟

آيا واقعاً محيط زيست شاخصي مهم در توسعه كشور است؟

     اخيراً عالي‌ترين مقام قانونگذاری كشور در صحن بهارستان اعلام داشته‌اند: «محيط زيست شاخصي مهم در توسعه‌ي كشور است.» سخني كه از دوشنبه گذشته – زماني كه علي لاريجاني براي نخستين بار و در حضور اعضاي فراکسیون محیط زیست و توسعه پایدار مجلس شوراي اسلامي، آن را بر زبان آورد؛ دست كم در بيش از 480 روزنامه، خبرگزاري و ديگر سايت‌هاي رسمي و نيمه‌رسمي كشور  در دنياي اينترنت بازانتشار يافته است. دكتر لاريجاني اين را هم گفت كه «رسانه‌ها باید در موضوع محیط زیست به گونه‌ای وارد شوند که جامعه نسبت به آن حساس شود.» و در انتها نيز اعترافي تلخ امّا اميدبخش كردند! اين كه «ما آسیب‌های زیادی در بخش محیط زیست از معضل تخريب جنگل‌ها تا آلودگی هوا احساس کردیم که لازم است نسبت به آن به صورت جدی وارد عمل شویم.»
    خب بياييم از منظري ديگر به سخنان بسيار مهم رييس قوه‌ي مقننه‌ي كشور دقت كنيم؛ چنانچه بپذيريم كه محيط زيست، شناسه‌اي آشكار در نمايش كيفيت توسعه در كشور است؛ آنگاه به پارادوكس‌هايي حيرت‌انگيز مي‌رسيم!
    كافي است بدانيم در ابتداي برنامه 5 ساله‌ي چهارم كشور عزيز ما از منظر شاخص‌هاي پايداري محيط زيست در رتبه‌ي 130 از بين 148 كشور مورد بررسي قرار داشت. يعني در آغاز به كار دولت نهم و ورود تيم فاطمه واعظ جوادي به ساختمان سبز و جديد تشكيلات محيط زيست ايران، فقط 18 كشور در جهان وجود داشتند كه شدت تخريب محيط زيست‌شان بيشتر از ايران بود! شايد به همان دليل بود كه در همان زمان دكتر فاطمه جوادي اعلام كرد: من يك ويرانه را تحويل گرفته‌ام. سال گذشته اما همان مجامع بين‌المللي در مؤسسه مرسر و دانشگاه كلمبيا اعلام كردند كه ايران 5 پله‌ي ديگر سقوط كرده و حالا به رتبه 135 رسيده است! يعني به ازاي هر سال اجراي برنامه 5 ساله چهارم بيشتر از يك پله سقوط كرده‌ايم و در پايان سال 2008 فقط 13 كشور بودند كه وضعيتي بدتر از ما داشتند!
    امّا اين نيز همه‌ي ماجرا نيست! هست؟ چرا كه جانشين فاطمه جوادي (فردي كه اعلام كرده بود يك ويرانه را در محيط زيست تحويل گرفته است و البته يك سازمان و طبيعت ويران‌تر را هم تحويل داد و رفت)؛ يعني آقاي محمّدي‌زاده به صراحت اعلام كرد: «فقط 9 كشور در جهان وجود دارند كه بيشتر از ما زمين را آلوده كرده و محيط زيست خود را تخريب مي‌كنند
    حال با اين حساب، به نظر شما و از منظر ملاحظات محيط زيستي، آيا مي‌توانيم ايران را كشوري در مسير توسعه‌يافتگي بدانيم؟ آيا سخن به حق رييس قوه‌ي مقننه با سخنان متعدد همتاي ايشان در قوه‌ي مجريه – كه ايران را بارها كشوري ممتاز و درخشان و پيش‌برنده در توسعه خوانده و مي‌خواند – پارادوكس ندارد؟ و آيا اينگونه مي‌خواهيم آرمان‌هاي بلند سند چشم‌انداز 20 ساله‌ي كشور را تحقق بخشيده و به كشوري ممتاز و يگانه در منطقه بدل شويم؟
    هفته‌ي گذشته گفتم كه ما اكنون در سال جهاني تنوّع زيستي قرار داريم، امروز اما آمارهاي غم‌انگيزي كه انتشار يافته است حكايت از اُفت كمي و كيفي شتابناك اغلب گونه‌هاي گياهي و به ويژه جانوري كشور در طول دو دهه‌ي گذشته دارد. بر بنياد آمارهايي كه خبرگزاري مستقل محيط زيست ايران و به نقل از منابع قابل اطمينان در سازمان حفاظت محيط زيست كشور منتشر كرده است، در 10 منطقه اصلي حفاظت شده كشور، ميزان كاهش شمار وحوش از 10 تا 100 درصد در طول 20 سال گزارش شده است كه بسيار نگران‌كننده و شرم‌آور است.
    دامنه و ابعاد اين تأسف چنان عميق است كه اغلب طرفداران و نخبگان اين حوزه اينك بر اين باورند كه سال 2010 را بايد سال عزاي عمومي براي تنوّع زيستي كشور اعلام كرد و طرفداران محيط زيست، به جاي برافراشتن پرچم‌ها و نشان‌هاي سبزرنگ، پارچه‌هاي سياه بر محل كار و خانه‌هاي حقيقي و مجازي‌شان بياويزند.
    خواستم بگويم: آقاي علي لاريجاني عزيز! ممنون كه به اين واقعيت مهم اشاره كردي؛ لطفاً نشان‌مان هم بده كه در مجلسي كه شما رياستش را برعهده داريد چند قانون طبيعت محور به تصويب رسيده و جلوي تصويب چند قانون طبيعت‌ستيز هم گرفته شده است؟ لطفاً برايمان بگو چگونه مي‌خواهيد با پيش‌نويس برنامه پنجم 5 ساله‌ي كشور برخورد كنيد؛ برنامه‌اي كه به نسبت برنامه چهارم در حوزه محيط زيست چند گام اساسي به عقب برداشته است؟ آقاي رييس مجلس قانونگذاري وطن! آيا مي‌دانيد كه فقط در طول 9 ماهه‌ي گذشته از سال 1388 متجاوز از 25 هزار و 624 هكتار از اراضي ملّي كشور به صورت غيرقانوني به تصرف طبيعت‌ستيزان قدرقدرت افتاده است؟ ما حق داريم كه براي يكبار هم كه شده، نمايندگان مردم در صحن بهارستان يك هيأت تحقيق و تفحص را سامان دهند براي بازبيني و بررسي نابخردي‌هاي حاكم در عرصه‌ي محيط زيست كشور و در انتها نشان دهند كه مقصر اصلي وضعيت وخامت‌بار كنوني كيست؟ آيا سير قهقرايي طبيعت ايران نبايد ما را به اندازه‌ي دلايل شكست تيم ملي فوتبال نگران كند؟ چرا براي آن موضوع آن همه هزينه مي‌شود و چندين هيأت دلايل شكست را بررسي مي‌كنند، امّا كسي دلش براي مرگ خاموش طبيعت وطن و به فراموشي سپرده‌شدن اصل 50 قانون اساسي ما نمي‌سوزد؟

                                   همين!

“این یادداشت روز شنبه – ۲۶ دی ۱۳۸۸ – در صفحه ۹ روزنامه پول منتشر شده است.”