بایگانی دسته: سدسازي

پایان دوران سدسازی و طرح های انتقال آب بین حوضه ای را باید اعلام کرد!

    حتی اگر خسارت‌های جبران‌ناپذیر سدسازی به توان اکولوژیک کشور را در نظر نگیریم و حتی اگر به فجایع محیط زیستی ناشی از اجرای طرح‌های انتقال آب بین حوضه‌ای توجهی نکنیم؛نمی توانیم جراحتی که غلبه تفکر سازه‌ای در مدیریت آب کشور بر رابطه‌ی بین اقوام ایرانی نهاده را فراموش کنیم.
و خسارت بزرگ تهدید امنیت ملی و همبستگی ایرانیان ناشی از اجرای این طرح‌های آزمندانه و نامتناسب با توان بوم‌شناختی فلات ایران است. ادامه‌ی خواندن

بحران آب و مسئولیت اجتماعی

    در تازه‌ترین شماره ماهنامه اندیشه پویا که از چند روز پیش بر روی دکه‌های روزنامه‌فروشی‌ها هم پخش شده است، نگارنده به همراه یک استاد جامع‌شناس از دانشگاه تهران – دکتر علی اصغر سعیدی – و دکتر محمّد فاضلی، معاون پژوهشی مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست جمهوری به گفتگو در باره‌ی موضوعی پرداخت که امروز به بزرگترین تهدید امنیت ملّی ایرانیان بدل شده و پیامد بی‌توجهی کامل به رعایت موازین و ملاحظات محیط زیستی در چیدمان توسعه است.

بحران آب و مسئولیت اجتماعی ما

    از بحران آب سخن می‌گویم؛ بحرانی که اینک بسیاری از فرهیختگان جامعه را واداشته تا برای درمانش از ظرفیت علوم اجتماعی کمک گیرند و گفتگو در مورد آن را به دانشکده‌های فنی آب و آبیاری و آبخیزداری محدود نسازند. اینکه چگونه نظام حاکم بر مدیریت آب کشور که برخوردار از شورای عالی آب به ریاست عالی‌ترین مقام جمهور هم بود و یک کمیته‌ی ملّی توسعه پایدار هم به ریاست یکی از اعضای برجسته‌اش فعالیت می‌کرد، اجازه داد تا به جای 40 درصد، افزون بر 85 درصد از اندوخته‌های آبی زیرزمینی کشور مصرف – بخوان تاراج – شود …
مشروح این گفتگوی دو ساعته را که به همت مریم شبانی فراهم شده است، می‌توانید در صفحات 22 الی 25 از شماره بیستم ماهنامه اندیشه پویا با عنوان: «خشکسالی مدیریتی؛ علت بحران آب» مطالعه فرمایید.

از سری حیرت‌انگیزترین سدهای مخزنی جهان در خراسان جنوبی!

    تاکنون از همین قلم به سیاهه‌ای از سدهای شگفت‌انگیز ساخته شده در کشور اشاره شده است؛ سدهایی چون 15 خرداد قم، کریت طبس، گتوند خوزستان، شهید مدنی تبریز و … در یادداشت پیش‌رو هم به بهانه‌ی سفر اخیرم به دیار دوست‌داشتنی طلای سرخ (قاین)، کوشیده‌ام تا از یک سد شگفت‌انگیز دیگر و جانمایی حیرت‌آورش رونمایی کنم … ادامه‌ی خواندن

یک پوشش 100 میلیاردتومانی برای دیده نشدن یک میراث غرورآفرین ملّی!

    به طبس رفته بودم تا از نزدیک سازه‌ی‌ای را ببینم که می‌گویند دست کم به مدت 550  سال، مرتفع‌ترین سد قوسی جهان بود؛ سدی که حتا زلزله‌ی پرقدرت طبس – که آن آبادبوم را در سال 1357 تقریباً با خاک یکسان کرد – هم نتوانست، گزندی جدی بر آن وارد سازد. با این وجود، آنجا منظره‌ای دیدم حیرت آور که اگر به چشم خود نمی‌دیدم، باور نمی‌کردم! چرا که هر چه به محوطه‌ی سد کریت نزدیک‌تر می‌شدم، چیزی جز یک سد مدرن که در سال 1384 ساخته شده بود، نمی‌دیدم؛ سدی که البته دریاچه‌ای هم نداشت و پیدا بود که تاکنون آب چندانی هم دیواره‌های پهن‌پیکرش را لمس نکرده است! کنجکاو شدم و از تنها نگهبان این سازه غول پیکر و گرانقیمت پرسیدم که پس سد باستانی کُریت کجاست؟

    و او آنگاه منظره‌ای را نشانم داد که باورکردنی نبود! اما شوربختانه حقیقت داشت …

    شما هم اگر دلش را دارید می‌توانید در این نشانی آن منظره‌ای که من دیدم را ببینید و داستانش را بخوانید …

چرا باید از رودخانه ها در برابر سدهای بزرگ محافظت کرد؟

    امروز – 29 اردیبهشت – برابر است با روز ملّی حمایت از رودخانه‌ها در برابر سدهای بزرگ. روزی که در ایران، سابقه‌ای کمتر از یک دهه دارد؛ اما جهانیان، از سال 1998 چنین روزی را وارد تقویم خود در 14 مارس کرده‌اند. این که چرا سازه‌ای که به ادعای سازندگانش قرار بوده تا آب را مدیریت و تنظیم کند، خود به مهم‌ترین عامل مرگ رودخانه‌ها تبدیل شده، حکایت تلخی است که نشان می‌دهد: بشر مدرن امروز، بسیار کمتر از بشر سنتی دیروز از قوانین حاکم بر طبیعت سردرمی‌آورد و یا آن که در برابرش کرنش می‌کند. ادامه‌ی خواندن

نرخ واقعی فرسایش خاک در ایران چقدر است؟

آیا انجمن علمی خاک ایران راست می گوید؟

    دوشنبه هفته گذشته – 27 آذرماه 1391 – نشستی تخصصی در پژوهشکده حفاظت خاک و آبخیزداری کشور برگزار شد که هدفش، بررسی نقاط قوت و ضعف تازه‌ترین پیش نویس طرح جنجالی قانون جامع منابع طبیعی کشور بود؛ طرحی که پس از هشت سال از شروع تدوینش، هنوز نهایی نشده و بین مجلس و دولت همچنان در رفت و آمد است. در این نشست که آقایان دکتر شعاعی، دکتر فرود شریفی، دکتر نادر جلالی، دکتر بازرگان، دکتر بلالی، مهندس هومان خاکپور، مهندس مهرداد مسیبی، مهندس امیر سررشته داری و نگارنده حضور داشتند، بیش از 40 مورد از خطاها و لکنت‌های فاحش فنی، حقوقی و محیط زیستی موجود در این طرح مورد نقد و بررسی قرار گرفت و مقرر گردید تا پیش از ارایه نهایی در صحن بهارستان، در کمیسیون کشاورزی مجلس مجدداً مورد بازنگری قرار گیرد.

    در حاشیه این نشست، آقای دکتر بازرگان، از اعضای هیأت مدیره انجمن علوم خاک ایران، نشریه کوچکی را به نگارنده دادند که توسط انجمن متبوع‌شان در بهار سال 1390 تهیه و منتشر شده بود. در این نشریه، آمارهایی بس تکاندهنده از وضعیت فرسایش خاک در ایران ارایه شده است که در صورت صحت، می‌تواند دورنمایی تیره و تار در حوزه امنیت غذایی بیش از یکصد میلیون ایرانی حاضر در افق 1404 بیافریند و شگفتا که این آمار در سکوت و انفعال کامل نهادهای متولی و رسمی این حوزه در وزارت جهاد کشاورزی انتشار یافته و هیچ پژواکی را نه در سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور، نه در معاونت خاک و آب و نه در پژوهشکده‌های مرتبط، از جمله همین پژوهشکده حفاظت خاک و آبخیزداری برنیانگیخته است! چرا؟

    بر بنیاد این آمار، اعضای تخصصی‌ترین انجمن در حوزه خاک کشور دارند می‌گویند:

– نرخ سالانه فرسایش خاک در ایران تا 33 تن در هکتار گزارش شده که 5 تا 6 برابر حد مجاز است.

– میانگین سالانه فرسایش خاک نیز به حدود 15 تن در هکتار رسیده که سه برابر متوسط قاره آسیاست.

   در حقیقت، نویسندگان یا گردآورندگان این گزارش، مدعی شده‌اند که هم‌اکنون ایران نه فقط در بین کشورهای در حال توسعه که در بین تمام کشورهای موجود در تمام قاره‌های جهان، صاحب بالاترین نرخ فرسایش خاک در سال است؛ آن هم خاکی که به طور متوسط و با توجه به اقلیم کشور، بین 400 تا 500 سال زمان لازم دارد تا فقط یک سانتی‌متر مکعب آن ساخته شود.

   اگر این ادعا درست باشد، یعنی میزان جابجایی خاک در ایران، نه 2 میلیارد تنی است که اغلب در گزارش‌های رسمی به آن استناد می‌شود و نه حتا 4.5 میلیارد تنی است که معاون وقت رییس جمهور و رییس سازمان حفاظت محیط زیست کشور، چند سال پیش آن را اعلام کرده بود! بلکه سخن از فرسایشی در حدود 5 تا شش میلیارد تن در سال است که به راستی فاجعه‌بار می‌نماید!

   چرا همه سکوت کرده‌ایم در برابر این آمارهای مرگ‌آور؟ متخصصان خاک کشور می‌گویند: سالانه حدود 30 درصد از ظرفیت ذخیره سازی آب در سدهای بزرگ مخزنی کشور توسط رسوب از بین می‌رود؛ این یعنی از رده خارج شدن چند سد به بزرگی سد کرج در سال! آیا واقعیت دارد؟ بدتر از همه در این نشریه آمده است: «در 40 سال گذشته (1350 الی 1390)، در حدود 1890 واقعه مهم سیل در سطح کشور گزارش شده است که 53 درصد آنها در طول 10 سال اخیر رخداده است.» این یعنی: همه‌ی آن سدهایی که ساخته شده و عملیات آبخیزداری که انجام شده، عملاً نه تنها نتوانستند سیل‌ها را مهار کنند که بر ابعاد خسارت و شمار آنها هم افزودند. چرا؟

   آنها ( به نقل از فصلنامه پژوهش‌های اقتصادی – شماره بهار 1384) می‌گویند: فقط هزینه‌های مستقیم فرسایش خاک در کشور ما در سال 1379 حدود 22590 میلیارد ریال بود. مقایسه این رقم با ارزش افزوده بخش کشاورزی، محیط زیست و منابع طبیعی در همان سال (73170 میلیارد ریال) نشان می‌دهد که تقریباً 31 درصد این ارزش افزوده به نابودی کشیده شده است.

    آیا نباید یکبار و برای همیشه و بر بنیاد پژوهشی مستقل و دقیق، نرخ سالانه فرسایش خاک در پهنه 165 میلیون هکتاری ایران زمین را تعیین و ارایه داد؟ آیا برای کشوری که می‌خواهد در افق 1404 در زمره صادرکنندگان محصولات غذایی باشد؛ برای کشوری که می‌گوید: استعداد پذیرش 150 میلیون نفوس انسانی را دارد و برای کشوری که خودکفایی در محصولات کشاورزی، شعار محوری نقشه جامع علمی کشاورزی آن است، نباید اولویت نخست، آگاهی از آسیب‌پذیری و درجه شکنندگی زیست‌بوم فلات ایران در مواجهه با فرآیند ویران‌گر جابه جایی خاک باشد؟

    امیدوارم هرچه سریع‌تر این مهم در دستور کار جدی نهاد متولی پایداری بوم‌شناختی (اکولوژیک) کشور، یعنی وزارت جهاد کشاورزی قرار گیرد.

    انشاالله.

 

هشت سدی که ساخته نشد؛ اما کشاورزی را سیراب کرد!

     در چهارم مرداد ماه سال گذشته، دکتر علی سلاجقه، رییس وقت سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور در واپسین سخنرانی رسمی‌اش که در جریان برگزاری سمینار مدیریت حریق در عرصه‌های منابع طبیعی کشور ایراد شد، خبر از بایگانی شدن سالانه یک سد به بزرگی سد کرج در اثر نرخ بالای فرسایش خاک در ایران داد. او از مسئولان وزارت نیرو خواست تا به جای اصرار بر ساخت سدهای بزرگ و ادامه سیاست‌های کنونی سدسازی، در اندیشه استحصال آب از مناطق کارستی (آهکی) زاگرس برآیند که می‌تواند حدود چهار برابر کل آبی را در اختیار نهد که هم اکنون توسط تمام 590 سد بزرگ مخزنی ساخته شده در کشور تنظیم و استحصال می‌شود.

    هر چند که دست کم در ظاهر کسی به سخنان هشداردهنده سلاجقه توجه نکرد و خود او در شمار مدیرانی قرار گرفت که کمترین طول مدیریت را بر نهاد متولی منابع طبیعی کشور تجربه کرد! اما یکسال پس از آن تاریخ، مردم ایران یکشنبه گذشته – 19 آذر 1391 – بر سیمای تلویزیون‌های خود دیدند که دریچه‌ی برخی از مهم‌ترین سدهای مستقر در حوضه آبخیز دریاچه ارومیه با حضور برخی از مدیران بلندپایه‌ی کشوری گشوده شد تا بخشی از حق آبه دریاچه ارومیه پرداخت شود. مهم‌تر آن که، اندکی پیش‌تر معاون وزیر نیرو در امور آب و آبفا نخستین اعتراف تاریخی خود را انجام داد و ضمن بیان تداوم سیاست وزارت متبوع خویش در توقف پروژه‌های سدسازی در حوضه آبخیز دریاچه ارومیه، صراحتاً اعلام کرد که در بخش سدسازی کشور اشتباه عجیبی رخداده و سدهای مخزنی به جای آن که تنظیم کننده آب باشند، خود به مصرف‌کننده آب بدل شده‌اند! فقط کافی است سری به بالادست بسیاری از سدهای کشور بزنید و متوجه تغییر کاربری اراضی و افزایش چشمگیر زمین‌های فاریاب در آن نواحی کوهستانی (مثل کوهستان‌های اطراف سدهای زرینه رود، حسن لو، زاینده رود، شهرچای و …) باشید تا دریابید که علیرضا دایمی دارد از کدام اشتباه عجیب سخن می‌گوید؟! اشتباهی که البته برای اعترافش باید این مقام عالی‌رتبه در وزارت نیرو را ستود.

    این درحالی است که بسیاری از منتقدان سدسازی بی رویه در کشور، همواره بر این نکته پای فشرده‌اند که وقتی میانگین راندمان آبیاری در بخش کشاورزی؛ یعنی مهمترین و بزرگترین مصرف کننده آب کشور، هنوز در حد 30 الی 35 درصد است؛ آیا بهتر نیست به جای آن که اولویت نخست مدیریت آب کشور، تهیه آب بیشتر برای این بخش باشد، نخست به ارتقای نرم‌افزاری بخش کشاورزی اقدام کرده و پس از آن که راندمان آبیاری، ضایعات زراعی و مصرف کود و سموم شیمیایی‌اش را به سطح استاندارهای جهانی رساندیم، آنگاه به دنبال استحصال آب بیشتر باشیم؟

    در همین راستا، اخیراً معاون وزیر جهاد کشاورزی، سید رحیم سجادی آمار جالبی ارایه داده است؛ وی می‌گوید: در دو سال گذشته بابت اجراي طرح‌های آبیاری تحت فشار در كشور معادل يك هزار و 552 ميليون متر مكعب آب صرفه‌جويي شده است كه حدود 8 برابر گنجايش سدكرج است. به دیگر سخن، تلاش دو ساله وزارت جهاد کشاورزی برای ارتقای راندمان آبیاری تا همین لحظه، بیشتر از منافع ساخت هشت سد به بزرگی سد کرج برای کشور سود داشته است، آن هم در شرایطی که میزان هزینه‌های مصروف شده حتا به اندازه ساخت یک سد مثل کارون 4 یا گتوند هم نبوده است.

    امید است که همچنان با تقویت خردمندانه این بخش، در برهه‌ای که باید با شگرد اقتصاد مقاومتی کشور را به پیش ببریم، بتوانیم هم کشاورزی را بایسته سیراب سازیم و هم سرمایه‌های این ملک و ملت را سزاوارانه حراست کنیم؛ چرا که به نظرم این هشت سدی که نساختیم، بیشتر از آن 590 سدی که ساختیم، می‌تواند هم کشاورزی را سیراب کند، هم سرمایه‌ها را محفوظ دارد و هم میراث طبیعی و تاریخی وطن را از جراحت بیشتر مصون دارد.

همبستگی جهانی در برابر سد ایلی سو در ترکیه


    سد غول‌پیکر ایلی سو، یکی از 22 سد بزرگی است که ساخت آن در قالب پروژه بلندپروازانه ترکیه، موسوم به آناتولی از سال 2006 بر روی یکی از سرشاخه‌های اصلی رودخانه دجله کلید خورده است. حجم مخزن این سد 10.4 میلیارد متر مکعب است که بیش از دو برابر بزرگ‌تر از بزرگ‌ترین سد کشور – کرخه – است. این سد، قرار بوده با هزینه‌ای بالغ بر دو میلیارد یورو و مشارکت مهندسین مشاور سه کشور آلمان، سوئیس و اتریش تا سال 2015 به بهره‌برداری برسد. اما از سال 2009 و به دنبال اعتراض‌های گسترده رهبران جوامع محلی منطقه حسن کیف و طرفداران محیط زیست در سه کشور آلمان، سوئیس و اتریش، با لکنت‌های جدی در ادامه فعالیت خود روبرو شده است، چرا که به رغم سود سرشاری که از این پروژه به کشورهای یاد شده می‌رسید، آنها سرانجام به دلیل عدم التزام دولت ترکیه در رعایت ملاحظات محیط زیستی و میراث فرهنگی/ تاریخی منطقه، از این پروژه سودآور خارج شدنددولت آلمان صراحتاً گفت: به این دلیل که ترکیه در پروژه سد ایلی سو تدابیر کافی برای حفظ حقوق محیط زیست و میراث فرهنگی مردم این کشور نیاندیشیده است، از این پروژه کناره‌گیری می‌کند. در حقیقت به نوشته روزنامه فرانکفورت روند شاو، این نخستین باری است که آلمان به دلیل نقض قوانین مورد توافق بین‌المللی در حوزه محیط زیست از یک پروژه عمرانی کنار می‌رود؛ تصمیمی که سبزها و تشکل‌های مردم‌نهاد سه کشور آلمان، اتریش و سوییس از آن  استقبال کردند. در این باره، وزیر کمک‌های عمرانی آلمان نیز از توقف ساخت این سد که امکان به زیر آب رفتن 200 روستا و منطقه را فراهم می‌کند، استقبال کرد. اما وزیر محیط زیست ترکیه گفت: ترکیه از دانش فنی و پول کافی برای ساخت این سد برخوردار است و آن را خواهد ساخت. او با لحنی که حاکی از احساسات ناسیونالیستی بود، گفت: جمهوری ترکیه کشوری نیرومند است و می‌تواند حتی صدها سد مشابه این سد بسازد! به نظر شما این لحن آشنا نیست؟

    به هر حال، هم اینک 32585 نفر از مخالفان احداث این سد، پای نامه‌ای را خطاب به رهبران ترکیه، آلمان، سوئیس، اتریش و کمیته میراث جهانی یونسکو در پاریس امضا کرده‌اند که هدفش متوقف کردن ادامه ساخت این سازه‌ی غول‌آسا برای همیشه است؛ چرا که ساخت سد ایلی سو به معنای به زیر آب رفتن تمدن 11 هزارساله حسن کیف و بی خانمان شدن دست کم 60 هزار انسان است؛ سرزمینی که به دلیل برخورداری از 200 کهن‌زادبوم‌ تاریخی و تلفیقی از میراث‌های فرهنگی/طبیعی از سال 1981 به عنوان منطقه حفاظت شده معرفی شده و افزون بر آن، پژوهشگران دانشگاه استانبول در بیانیه‌ای رسمی آن را سزاوار الحاق به میراث فرهنگ جهانی معرفی کرده‌اند.
حسن کیف از دوران نوسنگی، باستان، و سده های میانه تا به امروز پیوسته سکونتگاه انسان بوده و نمونه‌ای با ارزش جهانی از آمیختگی چشم‌اندازهای طبیعی و میراث‌های فرهنگی بشری است. به همین دلیل، این منطقه توانسته 9 معیار از ده مورد شاخص‌های سایت‌های میراث جهانی را برخوردار باشد؛ رتبه‌ای که کمتر سایت ثبت شده‌ای در یونسکو هم‌اکنون از آن بهره‌مند است.

    جالب این که رجب طيب اردوغان، نخست وزير تركيه، بدون توجه به مخالفت مردم و نخبگان جامعه ترکیه و جهان، در بیاناتی که بسیار شبیه به سخنان برخی از مدیران سدساز کشور خودمان بود، ساخت سد ايلی‌سو را بيانگر توجه دولت متبوعش به جنوب شرقی ترکیه دانسته و گفت: اين سد با بوجود آوردن 10 هزار فرصت شغلی و 1200 مگاوات برق و تأمین آب کشاورزی، منافع بسياری را برای ساكنان اين منطقه به همراه می‌آورد و حتا به رونق گردشگری در منطقه هم می‌انجامد.
در حالی که مخالفان اين پروژه می‌گويند: اين اقدام سبب ازبين‌رفتن کهن‌زادبوم‌هایی چون قلعه‌ی حسین‌کیف، کاخ بزرگ، مساجد، غارها و آرامگاه‌های باستانی منطقه شده و این خسارت‌ها جبران‌ناپذیر است. از طرفی، مهم‌تر آن که نگه‌داشت چنین حجم عظیمی از آب، سبب می‌شود تا میان‌رودان (بین‌النهرین) با چالش‌هایی جدی‌تر روبرو شده و بحران ریزگردها پس از سال 2015 در ابعادی وخیم‌تر، تمامی خاک ایران را متأثر سازد.

    چنین است که همزمان با عزم دوباره دولت ترکیه برای پیگیری ساخت این سد مرگ‌آور، نگارنده از مقامات وزارت خارجه ایران انتظار دارد تا دست‌کم همپای دولت‌هایی چون آلمان، سوئیس و اتریش رفتار کرده و مراتب ناخشنودی جدی خویش را از چنین اقدامی که بی‌شک دودش به چشم همه‌ی مردم منطقه خواهد رفت، اعلام دارند. به ویژه که این اقدام، حق آبه‌ی تالاب بین‌المللی هورالعظیم در جنوب عراق و هم مرز با ایران را هم به مخاطره می‌اندازد و مراتب را از طریق دبیرخانه کنوانسیون جهانی رامسر هم می‌توان پیگیری کرد.

    پسین گفتار:

    همانطور که در پتیشن مورد اشاره هم می‌بینید، 17415 نفر دیگر لازم است تا آن را امضاء کنند تا مسئولان یونسکو به عنوان یک دادخواست معتبر مردمی آن را در اسناد خویش مورد توجه جدی قرار داده و بدین ترتیب، فشار بین‌المللی بیشتری به دولت ترکیه برای متوقف کردن ساخت این سد مرگ آور، وارد شود. بنابراین، خواهش می‌کنم که هم خود آن را امضا فرمایید و هم در اختیار دوستان و آشنایان‌تان قرار دهید تا امضاء کنند.
متشکرم.

 

چرا دریاچه ارومیه اینگونه پژمان شد؟

تازه‌ترین گفتگویم در باره‌ی دلایل اُفول غمناک نگین فیروزه‌ی شمال باختری ایران را با فرزانه صدقی می‌توانید در صفحه 12 از شماره 25 مرداد روزنامه جام جم بخوانید.

    به نظرم، هر زمان که شجاعت پذیرش اشتباهات مدیریتی‌مان را داشته باشیم، از درایت لازم برای حرکت به سمت نجات دریاچه ارومیه هم برخوردار خواهیم شد.

دو میلیون هکتار واگذاری جدید! آیا فريادرسي نيست؟

در بيست و سومين روز از تيرماه 1391، خبرگزاري كشاورزي ايران، به نقل از رييس اتحاديه ملي محصولات كشاورزي كشور – مختار مهدي زاده – خبر داد كه 35 درصد ميوه ها در طول زمان حمل ونقل از بين مي روند. خبري كه البته حتي به اندازه يك ميليونيوم خبر افزايش قيمت مرغ و تخم مرغ براي كسي جذابيت نداشت و سوخت.

اما به راستي اين خبر دارد چه واقعيت زنهاردهنده اي را هشدار مي دهد و چرا آنهايي كه بايد، پيام هشداردهنده نهفته در آن را درك نمي كنند؟ مگر جز اين است كه آمارهاي رسمي، راندمان آبياري در بخش كشاورزي را در بهترين حالت، افزون از 35 درصد نمي داند؟ و مگر جز اين است كه نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، دولت را موظف کرده‌اند اين رقم را تا پايان برنامه پنج ساله پنجم به 5/42 درصد برساند كه در آن صورت هم دست كم 20 درصد كمتر از ميانگين هاي جهاني آن است. به ديگر سخن، 65 درصد از آبي كه با اين هزينه گزاف در اختيار بخش كشاورزي قرار مي گيرد، پيش از توليد به هدر مي رود و از آنچه كه به مصرف توليد مي رسد هم، عملا35 درصد ديگر به دست مصرف كننده واقعي نمي رسد!

اگر فرض كنيم كه در هيچ جاي ديگري از سازوكار پيچيده و درهم تنيده بخش كشاورزي، ديگر هيچ لكنتي وجود ندارد – كه دارد – باز هم، تامل در همين دو عدد، اوج هدررفت سرمايه را در ايران نشان مي دهد! نمي دهد؟ فقط كافي است به بودجه هنگفت بخش سدسازي و هزينه هاي گزاف حفر چاه و نصب موتورپمپ هاي برقي براي تامين آب مورد نياز در بخش كشاورزي دقت كنيم و آنگاه با خود اين پرسش را تكرار كنيم: آيا به جاي اولويت قراردادن تامين آب در بخش كشاورزي، نبايد تجهيز نرم افزاري و افزايش دانش كاربران آن در اولويت قرار مي گرفت؟ چگونه است كه براي ساخت يك سد مثل گتوند عليا حاضريم 3000 ميليارد تومان هزينه كنيم، اما به گفته سيد رحيم سجادي (معاون آب و خاك و صنايع وزارت جهاد كشاورزي)، با اعتبارات موجود حتي نميتوان به اهداف مندرج در برنامه پنجم، يعني همان راندمان 42.5 درصد در بخش آبياري رسيد، چراكه براي اين مهم، نيازي به 2300 ميليارد تومان اعتبار است كه موجود نيست! هست؟

بنابراين، همچنان ما سد مي سازيم و 90 درصد از آب تنظيم شده به وسيله سدها را هم در اختيار بخش فقيري به نام كشاورزي قرار مي دهيم تا آن بخش هم تقريبا همه آن را به هدر دهد. به راستي نام اين روند حيرت انگيز را چه مي توان نهاد؟ آيا محمد درويش دارد از يك معادله سخت چندمجهولي با شما سخن مي گويد كه براي حلش بايد به سراغ چند ابررايانه و دانشمند نابغه رفت؟! اگر اين طور نيست كه نيست، پس چرا هيچ اقدام جدي براي وارونه كردن تخصيص اعتبارها در سطح ملي در حوزه موصوف نمي بينيم؟ شگفت آورتر و خطرناك تر آنكه اينك از قول رييس جمهور در ديدار با مردم سبزوار در 24 ارديبهشت سال جاري مي شنويم: قرار است دو ميليون هكتار ديگر به مجموع اراضي كشاورزي كشور اضافه شود! يعني قرار است، كاربري اراضي دو ميليون هكتار از منابع طبيعي كشور به كشاورزي تغيير كند!

نگارنده در طول چند ماه نخست سال جاري با هر صاحب نظر و متخصصي كه در حوزه كشاورزي، آب، منابع طبيعي و محيط زيست گفت وگو كرده است؛ جملگي نسبت به تبعات اجراي اين دستور جديد رييس جمهور ابراز نگراني شديد كرده اند؛ حتي عالي ترين مديران وزارت نيرو، آشكارا و نهان ناخشنودي خود را از اجراي چنين تصميمي ابراز داشته اند، چراكه ورود دو ميليون هكتار اراضي كشاورزي جديد به چرخه توليد، يعني تخصيص 10 تا 20 ميليارد متر مكعب آب جديد؛ آن هم در شرايطي كه كشور با بي سابقه ترين بحران كم آبي مواجه است. اغلب دشت ها ممنوعه اعلام شده، سطح سفره آب زيرزميني به شدت افت كرده، بسياري از تالاب ها و درياچه ها خشك شده و حتي در خان ميرزاي لردگان و دامنه هاي سهند و سبلان هم فرونشست زمين گزارش شده است.

به راستي چرا همه سكوت كرده ايم؟ چرا كسي اعتراض خود را علنا به چنين تصميم غيركارشناسي اعلام نمي دارد؟ و چرا چشم خود را روي ويراني دوميليون هكتار ديگر از منابع ارزشمند طبيعي خود در بخش مرتع و جنگل به بهانه رونق كشاورزي بسته ايم؟ به خدا ما در برابر آيندگان مسووليم اي كارشناسان، اي مديران و اي نخبگان حوزه آب و منابع طبيعي و محيط زيست! تا كي مي خواهيم در نقش روشنفكران هيزم كش، الواربيارِ آتش ناداني باشيم؟ چرا كسي نمي پرسد: مگر از آن 17 ميليون هكتار اراضي كشاورزي موجود، داريم به خوبي استفاده مي كنيم كه در صدد گسترش سطح آن برآمده ايم؟ چرا نمي پرسيم: آيا تلاش براي افزايش توليد در واحد سطح، تلاش براي كاهش ضايعات كشاورزي و تلاش براي ارتقاي راندمان آبياري، نبايد بر تلاش بر گسترش افقي اراضي كشاورزي اولويت داشته باشد؟

آيا من دارم سوال هاي سخت مي پرسم؟!

اي مديران كه در ساحل، خرم نشسته ايد، يك نفر دارد مي دهد جان؛ يك نفر كه نامش «منابع طبيعي» است! آيا فريادرسي نيست؟

 

رکوئیمی برای کارون (پیامی از فرهاد ورهرام به مجید انتظامی)!

    فرهاد ورهرام را همه‌ی آنهایی که با سینمای مستند آشنایی دارند می‌شناسند؛ به جرأت می‌گویم که او تاریخ سینمای مستند این کشور، به ویژه در حوزه محیط زیست است و برخی از قدیمی‌ترین و ماندگارترین آثار این حوزه، مدیون وجود او و تلاش‌های ارزشمندش است. افزون بر آن، وی آرشیوی گرانبها از عکس‌های طبیعت ایران را دارد که بسیاری از مناظر ثبت شده در قاب دوربین او در طول نیم قرن اخیر، متأسفانه امروز دیگر وجود ندارد و من امیدوارم روزی این مجموعه نفیس منتشر شود …
امروز اما ورهرام طی یادداشتی که اختصاصاً برای مهار بیابان‌زایی ارسال کرده، به بهانه سمفونی کارون اثر مجید انتظامی، نکات بسیار مهمی را مطرح کرده است که امیدوارم آقای انتظامی پیام و زنهار نهفته در کلام این مرد خردمند و آبدیده را دریافته و خود را برای همیشه از جریان سدسازی به شیوه‌ای شفاف و بدون ابهام جدا کند.
ضمن سپاس از ورهرام عزیز، توجه شما گرامی خوانندگان مهار بیابان‌زایی را به این یادداشت زنهاردهنده جلب می‌کنم:

    رکوئیمی برای کارون
شکل‌گیری حیات شهر اهواز وابسته به جریان رودخانه کارون است. این رودخانه به عنوانِ تنها رودخانه‌ی قابل کشتیرانی در ایران، از شاخه‌های مختلف رشته‌کوه‌های زردکوه بختیاری سرچشمه می‌گیرد و پس از پیوستنِ رودخانه دز در بند قیر، کارونِ بزرگ در دشت خوزستان جریان می‌یابد و در نهایت به خلیج فارس ملحق می‌شود.
شهر اهواز را «اردشیر بابکان» بنا کرد و نام آن را «هرمز اردشیر» نهاد. بر اساس مطالعات باستان‌شناسی، بازمانده خرابه‌های شهرِ کهنِ اهواز در دوره ساسانیان در امتدادِ تپه‌های شرقِ این شهر که به کوهِ اهواز مشهور است، واقع شده است.
در سده‌های نخستین اسلامی به سببِ بنای سدی بر رودخانه کارون، اهواز از بزرگ‌ترین و آبادترین شهرهای خوزستان به شمار می‌آمد. اما در قرن پنجم هجری به دلیلِ شکستنِ سد، اهواز زیر لایه‌ای عظیم از رسوبات سیل مدفون می شود و رونقِ شهر از دست می‌رود و تا قرن‌ها نامی از آن در کتاب‌ها نیست.
در سال 1842 کلنل چریکف، نماینده دولتِ روسیه و سی سال بعد از او سیاحِ فرانسوی، مادام دیالافوآ، اهواز را روستایی بسیار کوچک دیده‌اند در کنارِ سدِ قدیمی که بیش از 100 نفر سکنه در آن زندگی می‌کردند.
در سال 1869، افتتاح کانال سوئز، جنوب ایران را به اروپا نزدیک ساخت. اروپاییان به خیال توسعه، نفوذ اقتصادی و سیاسی خود را در این منطقه گستراندند.
ناصرالدین شاه پس از افتتاح کانال سوئز از این پیش‌آمد استفاده کرد و در تاریخ 27 صفر 1306 اعلانی مبنی بر آزادی کشتیرانی در کارون منتشر کرد. این امر سرآغازِ حیاتی دوباره در شهر اهواز گردید.
ناصرالدین‌شاه، حسینقلی‌خان نظام‌السلطنه که مردی کاردان و توانمند بود، را برای آبادانی اهواز فرستاد.

    در سال 1306 هجری قمری پس از آزادی کشتی‌رانی بر روی رودخانه کارون، تاجری بوشهری به نام «حاج محمد رحیم دهدشتی»، ملقب به «معین‌التجار»، شرکت ناصری را برای کشتیرانی بر روی رودخانه کارون تأسیس می‌کند و تجارتخانه‌ای بزرگ در حاشیه رودخانه کارون بنا می‌نهد.
نظام‌السلطنه درباره اقداماتِ معین‌التجار در این سال‌ها می‌نویسد: «در اهواز دو نقطه‌ای که برای اسکله تعیین شده بود بنایِ کاروانسرا و انبار گذاشته و دو بازار که مشتمل بر چهل دکان بود، بنا کرد و ایجاد سکوی اسکله را کرد و اسبابِ تراموای از آنجا به بالای اهواز که هزار و هفتصد ذرع راه است آورد.
ناصرالدین‌شاه برای پیشرفت بازرگانی رودخانه کارون را برای کشتیرانی بیگانگان آزاد ساخت و نخستین بازرگانانی که به کشتیرانی در روی کارون پرداختند، انگلیس‌ها بودند. انگلیسی‌ها در اهواز – که تا آن زمان دهکده‌ای بیش نبود – جایگاهی برای کارکنان خود ساختند و می‌توان گفت که اولین پایه‌های شهر در آن زمان گذارده شد. نظام‌السلطنه در اواخر زمان سلطنت ناصرالدین‌شاه برای ایمنی راه اهواز در نزدیکی این شهر بناهایی ساخت و سربازان را در آنجا گماشت و به‌ دلیل اینکه آنجا را بندری برای کشتی رانان در نظر گرفت، نام آن را بندر ناصری نامید (نخستین عکس این یادداشت). این شهر در زمانی کوتاه بزرگترین و بهترین شهر خوزستان گردید.
اوایل ماه مه 1908 میلادی، مته حفاری شرکت دارسی بی‌وقفه و پرهیاهو بر زمین‌های مسجد‌سلیمان ضربه می‌زد تا این که در 26 ماه مه سال 1908 میلادی برابر با 5 خرداد ماه 1287 شمسی در ساعت چهار بامداد مته حفاری، آخرین ضربه خود را به صخره‌ای که روی معدن معروف مسجدسلیمان قرار گرفته بود فرود آورد و نفت در عمق 360 متری از چاه شماره یک مسجد سلیمان با فشار زیادی فوران کرد و خبر کشف نفت در ایران به سراسر دنیا مخابره شد.
سال 1923 میلادی شرکت دارسی برای ارسال وسایل و تجهیزات حفاری به مسجدسلیمان، در محلی به نام «درخزینه» در 75 کیلومتری اهواز و 50 کیلومتری مسجدسلیمان که در کنار رودخانه کارون قرار دارد، اسکله‌ای بنا کرد و تا قبل از احداث جاده اهواز به «در خزینه»، وسایل و تجهیزات حفاری را از طریق رودخانه کارون به این محل ارسال و از آنجا با خط آهنی که در مسیر رودخانه «تمبی» ساخته بودند، به مسجد‌سلیمان انتقال داده می‌شد.
کشتی‌رانی به صورت محدود تا حوالی سال‌های 1335 شمسی در کارون مرسوم بوده است و پس از افزایش رسوب‌گذاری کارون و عدم لایروبی آن به تدریج از رونق افتاد.
متأسفانه این رسوب‌گذاری تاکنون ادامه دارد و مسیر کارون در شهر اهواز به مجمع‌الجزایری تغییر شکل داده که جریان آب از آن به سختی صورت می‌گیرد.
امروزه اما ماندابی شدن رودخانه در این بخش از کارون و اضافه شدن پس‌آب‌های شهری و کارخانه‌جات به خصوص شرکت توسعه نیشکر به داخل این رودخانه و بوی تعفن آن به ویژه در بخشی از شهر، سبب شد تا چهره شاداب و خروشان کارون – که روزگاری در شعر شاعران تجلی می‌کرد و اغلب مردمان ترانه‌های کوچه و بازاری که در توصیف این رودخانه ساخته شده بود را زمزمه می‌کردند – به تاریخ پیوسته و فراموش شود.

    «رکوییم یا مَس رکوییم فرمی موسیقیایی است که برای طلب آمرزش ارواح مردگان اجرا می‌شود و در لغت به معنی نماز وحشت، نماز میت و فاتحه است.»
اینک سمفونی کارون ساخته مجید انتظامی با حمایت شرکت توسعه منابع آب و نیرو به عنوان حامی مالی در تاریخ 16 و 17 تیرماه در تالار وحدت اجرا خواهد شد.
با انتشار این خبر موجی از اعتراضات از سوی حامیان و علاقه‌مندان محیط‌زیست، رسانه‌ها را درنوردید و اجرای این سمفونی با حواشی بسیاری روبرو شد تا اینکه در تاریخ 10 تیرماه نشست خبری سمفونی کارون از سوی دست‌اندرکاران و حامیان مالی آن لغو شد.
هر هنرمندی حق دارد در هر شرایط کار هنری خود را با حمایت هر کس و یا هر گروه به انجام برساند. ولی از دو موضوع نباید غافل شد: یکی اینکه این هنرمند آیا روشنفکر است؟ و دوم اینکه آیا اثر این هنرمند ماندنی است؟ آیا این اثر می‌تواند در میان آثار هنری جهان جایی داشته باشد؟ همان‌گونه که آثار خانم لنی ریفشنال، فیلمساز شهیر آلمانی از ماندنی‌ترین آثار مستند تاریخ سینما است که در بزرگداشت رایش سوم ساخته شد.

    آقای انتظامی آیا برای ساختن این اثر احتمالآ بازدیدی هوایی و یا زمینی از عظمت این سازه‌ها کافی است؟ آیا به خود زحمت داده‌اید درباره جغرافیا و جغرافیای تاریخی و سرگذشت مردم حاشیه این تنها رودخانه قابل کشتیرانی ایران مطالعه کنید؟ آیا تاکنون مطالب روزنامه‌ها و سایت‌هایی که درباره آثار مخرب این سازه‌ها بر محیط‌زیست بسیار نوشته و فریاد زده‌اند، خوانده و یا شنیده‌اید؟ آیا فیلم «علف» اثر «مریان سی کوپر» که در سال 1924 ساخته شد و تصاویری از این رودخانه که همانند دریایی روان است را دیده‌اید؟ آیا حتی نه پیاده بلکه با وسیله‌ای نقلیه بخشی از مسیر رودخانه کارون را از سرچشمه آن در یال جنوبی زردکوه تا دریا دیده‌اید؟ آیا عشایر کوچ‌رو منطقه که به دلیل نابسامانی‌های اقتصادی و اجتماعی و تخریب سرزمین، چندی است که از زندگی کوچ‌گری دست کشیده و به خیل بیکاران شهرهای مسجدسلیمان و اندیکا و قلعه خواجه و دیگر روستاهای متورم بدون تولید پیوسته‌اند را دیده‌اید؟ آیا زیبایی‌های حوضه آبخیز کارون را دیده‌اید که می‌تواند دستمایه آثار هنری باشد؟ آیا نوای نی چوپانان این منطقه که با صدای طبیعت و زنگوله‌های دام‌ها ترکیب شده‌اند را شنیده‌اید؟ آیا نوای زنده‌یاد علاء‌الدین یا همان مسعود بختیاری را گوش کرده‌اید؟ آیا آثار تاریخی و بلوط‌های کهن و پوشش‌های گیاهی دره‌های کارون که اکنون در زیر دریاچه‌ی سدها مدفون شده‌اند را دیده‌اید؟ آیا شیرهای سنگی بر روی قبر مردان و دلاوران ایل را که اکنون آنها را می‌توان شیر آبی نامید دیده‌اید؟ آیا فیلم مستند «دره ما چه سبز بود» اثر خانم فرشته جغتایی را دیده‌اید؟

    این فیلم درباره آبگیری یکی از سدهای کارون است که با بالا آمدن آب، خانه‌ها، قبرستان و امامزاده «شه پیر» به تدریج در زیر آب فرو می‌رود. زنان بختیاری این روستا سیاه‌پوش و به شیوه برگزاری مراسم سوگواری در میان بختیاری‌ها به گرد امامزاده نشسته و ناله و شیون می‌کنند و از امامزاده و ارواح گذشتگان‌شان، خشک شدن آب سد را طلب می‌کنند. آنسوی دیگر مردان، قبور را شکافته و استخوان‌های مردگانشان را برای انتقال به جایی امن درون کیسه می‌ریزند.
اگر شما لحظات گشودن قبور و شیون زنان را نظاره می‌کردید که خود یک سمفونی است و یا این فیلم را دیده بودید و اگر قراردادی برای ساختن سمفونی کارون در میان نبود، شاید دل به دریا می‌زدید و برای کارون یک «رکوئیم» تصنیف می‌کردید. شاید بر عکس دیگر قطعات ساخته شده، آوازه‌اش مرزها را در‌می‌نوردید و مورد توجه جهانیان قرار می‌گرفت.
تصنیف والس دانوب آبی اثر یوهان اشتراوس در زمان سلطنت فرانتس یوزف و تصویب قانون کشتی‌رانی بر روی رودخانه کارون در ایران در زمانی نزدیک به هم یعنی در دوره پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار ساخته شد. در سال 1867 میلادی یوهان اشتراوس با الهام از رودخانه دانوب که آنچنان هم آبی نیست، والس دانوب آبی را تصنیف کرد و نام این رودخانه را با هنر موسیقی پیوند زد. والس دانوب آبی اثری مربوط به دوره رومانتیسیسم، آشناترین قطعه‌ی موسیقی برای تمامی علاقمندان موسیقی در پنج قاره جهان است. اغلب مردمی که اطلاعات جغرافیایی آنها اندک است، رودخانه دانوب را از آن اتریش می‌دانند. در صورتی که این رودخانه به طول 2850 کیلومتر از جنگل سیاه کشور آلمان سرچشمه گرفته و پس از عبور از کشورهای اتریش، اسلواکی، مجارستان، صربستان و رومانی سرانجام در دریای سیاه آرام می‌گیرد.

انعکاس این یادداشت در:
سبزپرس ؛

لور ؛

دیده بان کوهستان

آقای انتظامی؛ لطفاً سمفونی مرگ کارون را بنوازید!

    در خبرها آمده است که هنرمند نامی و موسیقیدان بزرگ کشور، استاد مجید انتظامی به سفارش شرکت آب و نیرو – وابسته به وزارت نیرو – آخرین مراحل ساخت یک قطعه موسیقی جدید با نام سمفونی کارون را به پایان برده و مقرر است تا در اعیاد شعبانیه برای نخستین بار تالار وحدت تهران را در امواجش شناور کند!

    خبری که برای اغلب فعالین و متخصصین حوزه محیط زیست و منابع طبیعی و حتا کشاورزی بهت‌آور و کاملاً ناامیدکننده بود. زیرا هدف از آفرینش این قطعه هنری تجلیل از صنعت سدسازی و آنهایی که در آن مشارکت داشته‌اند به بهانه دستیابی به خودکفایی اعلام شده است. این در حالی است که بیش از 35 سال است که بسیاری از نخبگان و فعالین محیط زیست و منابع طبیعی در جهان نسبت به عواقب نامیمون تأکید بیش از حد بر مدیریت سازه‌ای و روند شتابناک ساخت سدهای بزرگ مخزنی اعتراض کرده و هشدار داده و می‌دهند. افزون بر آن، 16 سال است که آیین‌های روز جهانی مقابله با سدسازی در 14 مارس هر سال در بسیاری از کشورهای جهان، از جمله ایران برگزار می‌شود و همه ساله حجم عظیمی از نتایج مطالعات و پژوهش‌هایی منتشر می‌شود که نشان می‌دهد، آنچه یک حوضه‌ی آبخیز را نجات داده و اندوخته‌های آبی آن را سامانی بخردانه می‌دهد، نه سدسازی که مدیریت به هم پیوسته منابع آب و خاک در آن پهنه‌ی آب‌شناختی است.

    کافی بود تا استاد مجید انتظامی، پیش از آن که چنین پیشنهادی را بپذیرند، سری به کارون می‌زدند و از نزدیک روزگار غم‌انگیز آن را با یک دهه‌ی پیش مقایسه می‌کردند؛ حتا کافی بود اندکی در محتوای رسانه‌های مکتوب و مجازی در طول این چند سال اخیر، جستجو کرده تا درمی‌یافتند که در مرگ بختگان، طشک، کم‌جان، گاوخونی، دریاچه ارومیه، آلاگل، آلماگل، آجی گل، هورالعظیم، هورالحمار، هورالهویزه، دریاچه مسیله، تالاب گمیشان، تالاب شادگان، نخلستان‌های اروند کنار و بهمن‌شیر، تالاب گندمان و … آیا می‌توان نقش مخرب سدسازی را انکار کرد؟

    یادمان باشد که هنرمند باید آن افق‌هایی را ببیند که مردم عادی از دیدن‌شان اغلب عاجزند و در پی رصد نواهایی باشد که گوش‌های معمولی قادر به شنیدنش نیستند؛ هنرمند باید پیش‌رو و راهبر باشد و این کمینه‌ی انتظار ما از مردی است که نام پرافتخار عزت‌الله انتظامی را به عنوان “پدر” در پیشانی‌اش دارد.

    چنین است که از مجید انتظامی عزیز می‌خواهم و می‌خواهیم تا به جای سرودن شادمانی در مرگ کارون و زاینده رود و زرینه رود و کر و سیوند و مُند و کرخه و اترک و … در سوگ همه‌ی زیستمندانی که جان‌شان را و موجودیت‌شان را قربانی توسعه‌ای چنین ناهماهنگ با زیست‌بوم کردند، سمفونی مرگ طبیعت ایران را بیافریند و بنوازد تا بلکه آنهایی که همچنان خود را به خواب زده‌اند، بیدار شوند و بدانند:

    انچه دارد از دست می‌رود، طبیعت وطنی است که اگر نباشد، همواره گفته‌ایم و فریاد برآورده‌ایم که نخواهیم بود!

    چو ایران نباشد، تن من مباد …