بایگانی دسته: بيابان و بيابان‌زايي

فضيلت برنامه‌هاي توسعه در چيست؟!

 روز گذشته، دو روزنامه اعتماد ملّي و اعتماد نيز، گزارش‌هاي نسبتاً مفصل و جامع‌تري را از هم‌انديشي شنبه‌ي گذشته بين منتقدين و مديران سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخيزداري كشور منتشر كردند. ضمن تشكر از درج اين دو گزارش ارزشمند، از آنجا كه امكان لينك دادن به گزارش اعتماد ملي وجود ندارد، متن كامل آن را مي‌آورم. همچنين گزارش اعتماد را با عنوان: «ناپايداري 100 ميليون هکتار از اراضي کشور، حقيقت تلخ مرگ طبيعت در ايران» را مي‌توانيد در اين نشاني بخوانيد.

گزارش روزنامه اعتماد ملي - 24 دي 1387

گزارش مفصل روزنامه اعتماد ملي از هم‌انديشي منتقدين و مديران منابع طبيعي كشور

     يك عضو هيات علمي موسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع هشدار داد: 15 متر افت آب‌هاي زيرزميني در 30 سال گذشته

     صدور مجوز‌هاي پي‌درپي براي احداث پالا‌يشگاه و پتروشيمي و كارخانه‌هاي خودروسازي در سه استان شمالي و در حريم امن جنگل‌ها و تالا‌ب‌هاي شمال كشور و تشديد فعاليت‌هاي معدن‌كاوي، راهسازي و سدسازي در جنگل‌هاي باستاني شمال كه اين روزها به نقطه اوج رسيده و اعتراض بسياري از كارشناسان و محققان را برانگيخته سرانجام واكنش سازمان جنگل‌ها و مراتع را برانگيخت. به نحوي كه اين سازمان براي نخستين‌بار فضاي يك مناظره كارشناسي را براي متخصصان و كارشناسان منتقد با مديران اين سازمان فراهم كرد و از جمعي از خبرنگاران تخصصي حوزه منابع طبيعي نيز براي ارائه پرسش‌هاي انتقادانه دعوت كرد.

    هر چند در اين ميزگرد مديران و معاونان سازمان جنگل‌ها كمتر به پرسش‌هاي مطرح‌شده پاسخ دادند اما همين كه انتقادات كارشناسي را شنيدند و برخي از تخريب‌هاي صورت‌گرفته در عرصه‌هاي ملي را تاييد كردند نقطه‌عطفي بود هم براي خبرنگاران و هم براي كارشناسان كه از اين پس اگر انتقادي هم صورت مي‌گيرد، ديگر كمتر مسوولي را مي‌توان در اين حوزه يافت كه اساسا ماهيت اين گزارش‌ها را انكار كند. اين ميزگرد كارشناسي نشان داد كه سازمان جنگل‌ها علي‌رغم اينكه هنوز هم تا رسيدن به شرايط آرماني فاصله بسيار دارد اما حداقل مديران آن گوش شنوا براي استماع انتقادات رسانه‌ها و كارشناسان دارند تا شايد بخشي از اين پيشنهادها و انتقادها را با برنامه‌هاي مديريت خود پيگيري كنند. آنچه در ذيل مي‌آيد بخشي از گزارش اين جلسه است كه به صورت اختصار تشريح شده است.
كانت معتقد است فضيلت چاقوي جراحي در تيز بودنش است بنابراين فضيلت برنامه‌هاي توسعه يك كشور هم در سياست‌ها و برنامه‌هاي حفظ محيط زيست است.>  اين بخشي از سخنان محمد درويش، ‌عضو هيات علمي موسسه تحقيقات جنگل‌ها است كه طي چند ماه گذشته از جمله كارشناساني بوده كه عموما با درج مطالب علمي و زيست‌محيطي در رسانه‌ها و سايت شخصي خود به بيان ديدگاه‌هايش درباره منابع طبيعي كشور پرداخته است. وي كه به‌شدت از سياست‌هاي جاري كشور در بخش منابع طبيعي و محيط زيست انتقاد مي‌كرد در نشست هم‌انديشي كارشناسان و مديران سازمان جنگل‌ها با ذكر آمار به بيان تنها گوشه‌اي از فجايع زيست‌محيطي كشور مي‌پردازد. درويش در اين جلسه خاطرنشان كرد: بر اساس گزارش كميته ملي توسعه پايدار 100 ميليون هكتار از اراضي كشور هم‌اكنون در شرايط ناپايدار قرار دارد به طوري كه نرخ فرسايش خاك بين 2 تا 5 ميليارد تن در سال برآورد و اعلا‌م شده است و از آنجا كه مساحت كشور چيزي در حدود 2/1 درصد خشكي‌هاي جهان است پس مي‌توان نتيجه گرفت كه 7/7 درصد از شست‌وشوي خاك جهان تنها در كشور ايران اتفاق مي‌افتد و اين در شرايطي است كه نرخ فرسايش خاك را تنها 2 ميليارد تن در سال درنظر بگيريم.  به گفته وي هم‌اكنون 80 درصد آبخوان‌هاي كشور با تراز منفي مواجه هستند و با توجه به ميزان آبي كه هم‌اكنون از عمق زمين استخراج مي‌شود عمق فاجعه به مراتب بدتر از اين است.
    وي مي‌افزايد: حال اگر در نظر بگيريد هر ساله فقط يك متر از عمق آبخوان‌ها كم شود و مساحت آبخوان‌هاي كشور را نيز يك ميليون هكتار در نظر بگيريم يعني هر ساله يك ميليارد متر مكعب آب سفره‌هاي زيرزميني را از دست مي‌دهيم. درويش اظهار داشت: بر اساس گزارش ديگري كه موسسه نشنال‌جئوگرافيك در 22 سپتامبر سال 2008 اعلا‌م كرده دانشمندان با استفاده از فناوري سيستم اطلا‌عات جغرافيايي GIS و سنجش از راه دور به اين نتيجه رسيدند كه از سال 1971 تا 2001، حداقل 15 متر از سطح آب‌هاي زيرزميني در ايران كاهش پيدا كرده است و اين افت شديد سفره‌هاي آب زيرزميني علا‌وه بر ايران در بخش‌هايي از چين و كاليفرنيا نيز در حد بحراني گزارش شده است. حال توجه داشته باشيد كه در همين دشت ورامين هر سال 2 متر سطح آبخوان پايين مي‌رود و در همدان و قهاروند و كبودرآهنگ در طول 10 سال اخير 4 متر از سطح آبخوان‌هاي منطقه كاسته شده است كه نتيجه آن ايجاد فروچاله‌هاي بزرگ در اين منطقه است.
   درويش با اشاره به سير قهقرايي محيط زيست ايران به تشديد روند انقراض گونه‌هاي جانوري و گياهي پرداخت و گفت: هم‌اكنون از 1028 گونه اندميك گياهي ايران، هزار گونه در فهرست سرخ آي‌يوسي‌ان قرار گرفته است. مگر نه اينكه همين چند وقت قبل بود كه معاون وزير جهاد كشاورزي اظهار داشت نيمي از سكونتگاه‌هاي روستايي كشور از سكنه خالي شده و ساكنان آن به ديگر مناطق مهاجرت كردند و اين همه نشان از روند قهقرايي محيط ‌زيست ايران دارد. اينكه در بين 148 كشور جهان از نظر شاخص‌هاي پايداري محيط زيست در پله 132 جهان قرار مي‌گيريم زنگ خطري است كه بايد به ما حق بدهيد تا نگران محيط زيست كشور باشيم و ‌اين نگراني را يا بايد به سازمان جنگل‌ها بگوييم يا به سازمان محيط زيست كه خوشبختانه وضعيت سازمان جنگل‌ها و مراتع حقيقتا بسيار بهتر از سازمان محيط زيست است چرا كه حداقل اين سازمان فجايع را كمتر انكار مي‌كند. پس وقتي صحبت‌هايي با يك رسانه مي‌شود اگر مسوولا‌ن مربوطه به خوبي از منابع طبيعي و محيط زيست دفاع كنند، بسياري از اين مسائل حل مي‌شود اما متاسفانه كمتر چنين چيزي را شاهديم.
   وي افزود:‌ببينيد وقتي رئيس‌جمهور در سفر استاني خود در مشهد اظهار مي‌دارد كه منابع طبيعي نبايد سد راه توسعه شود من مقصر را رئيس‌جمهور نمي‌دانم. من مقصر را وزير جهاد كشاورزي و سازمان جنگل‌ها و مراتع مي‌‌دانم كه اينچنين القا كرده‌اند. حتي آقاي فرود شريفي، ‌رئيس سازمان جنگل‌ها و مراتع سال گذشته در هفته منابع طبيعي اظهار داشتند اگر قرار باشد ملا‌حظات زيست‌محيطي رعايت شود، پس بايد همه كشور تعطيل شود! پرسش من اين است كه چرا فرود شريفي، عالي‌ترين مقام اجرايي صيانت از منابع طبيعي كشور بايد همان پنداري را داشته باشد كه يك طبيعت‌ستيز توسعه‌گرا دارد؟ چرا وقتي موضوع قطع درختان كهنسال چندصدساله در گيلا‌ن اتفاق افتاد آقاي فرود شريفي با يك موضعگيري ضعيف اظهار داشت كه اگر در ملك شخصي بوده، اشكالي ندارد. اين درختان ميراث چندين و چند ساله طبيعت اين سرزمين و نسخ خطي ارزشمندي است كه گنجينه‌اي از ژن‌هاي ناشناخته را در خود دارند. چرا بايد 30 درصد از رويشگاه‌هاي ارزشمند حرا در ناي‌بند عسلويه را به خاطر توسعه بي‌ضابطه صنايع نفت و گاز از دست دهيم؟ در كدام كشور دنيا اينچنين با طبيعت برخورد مي‌شود؟ پس به ما حق بدهيد كه در اين موارد نگران باشيم.
    برنامه‌ريزي سرزمين در دولت جديد هم تحقق نيافت
    از سوي ديگر دكتر شريعت‌نژاد، قائم‌مقام سازمان جنگل‌ها و مراتع گفت: مديريت منابع طبيعي به شكل موجود مطلوب نيست و اين از ديد هيچ‌كس پنهان نيست. نظام بايد براي سرزمين برنامه‌ريزي كند و بهترين نسخه‌هاي مديريتي را براي عرصه‌هاي خود بريزد. اما در كشور ما علي‌رغم تلا‌شي كه حتي آقاي احمدي‌نژاد داشتند كه نهايتا به انحلا‌ل سازمان مديريت ختم شد باز هم به اين مهم دست پيدا نكردند. از سوي ديگر تهاجمات ديگر دستگاه‌ها به منابع طبيعي هم موجب نگراني ما و همه كارشناسان و اساتيد شده است و اين انتظار بي‌جايي است اگر توقع داشته باشيم اساتيد و دلسوزان نسبت به اين تخريب‌ها بي‌تفاوت باشند ولي انتظار داريم كه آنها به ما كمك كنند. ما بايد از مشاركت مردم استفاده كنيم و شرط هم‌انديشي نيز صداقت است لذا بايد شفاف‌سازي كنيم و اطلا‌ع‌رساني وسيله‌اي براي شفاف‌سازي است كه بايد درست و صادقانه اطلا‌ع‌رساني كنيم و انصاف حكم مي‌كند كه حداقل درباره عملكرد 10 تا 15 سال اخير اقدامات موثري را انجام دهيم. وي افزود: من ترديد ندارم كه اغلب مصاحبه‌شوندگان نگران اين بحث هستند ولي متاسفانه تيترهاي انتخاب‌شده براي اين مطالب در جرايد با متن مصاحبه فرق مي‌كند و نشان مي‌دهد كه اين عناوين تنها براي جلب توجه خواننده بوده است.
    كاظم نصرتي، رئيس جامعه جنگلباني ايران نيز يكي ديگر از كارشناسان منتقد در اين جلسه بود كه وابستگي اين سازمان به وزارت جهاد كشاورزي را ريشه تمام معضلا‌ت موجود در بخش منابع طبيعي عنوان كرد. وي افزود: منابع طبيعي فقط سازمان محيط زيست و سازمان جنگل‌ها و مراتع نيست ولي چون سازمان جنگل‌ها متولي منابع طبيعي است پس نبايد كاري صورت گيرد كه اين سازمان تضعيف شود چون به اندازه كافي تضعيف‌شده است و دليلش هم اين است كه تابع وزارت جهاد كشاورزي است. منابع طبيعي در وزارت جهاد كشاورزي آخرين بخش است و من براي اين حرفم دليل دارم. مگر نه اينكه آخرين حرف را هميشه بايد بالا‌ترين مقام دستگاه بزند و بالا‌ترين مقام اين مجموعه نيز كسي است كه متولي است. ولي از شما مي‌پرسم در اين 3 سال اخير وزير جهاد كشاورزي چند جلسه در سازمان شما با مديران‌تان داشته است؟ آيا نبايد حداقل يك جلسه در اين مدت مي‌گذاشت تا از منابع طبيعي دفاع كند و حرف شما را هم بشنود؟ در تمام مصاحبه‌هايي كه از سوي ايشان در اين 3 سال صورت گرفته حتي يك جمله هم در حمايت از منابع طبيعي ديده نمي‌شود. اگر هست و ايشان با قاطعيت و جديت دفاع كردند، بگوييد. ايشان حتي از اعتبارات منابع طبيعي هم دفاع نكرده‌اند. منابع طبيعي آخرين حد دفاعيات است و متاسفانه اين شيوه اداره منابع طبيعي از ابتداي تشكيل اين سازمان تاكنون در تمام مدت اين 80،90 سال گذشته هم وجود داشته است.
    آمار درستي از جنگل‌ها موجود نيست
   وي افزود: نكته ديگر اين است كه اصلا‌ در تمام اين سال‌ها شفاف‌سازي وجود نداشته چون آمار درستي در اين سازمان وجود ندارد و تا همين 10 سال قبل اصلا‌ آمار درستي در اين سازمان وجود نداشته است و سند و مدركي كه بر اساس آمار تهيه كرده باشيد اصلا‌ وجود ندارد به طوري كه سطح جنگل‌هاي ما از 7 ميليون هكتار تا 18 ميليون هكتار گفته شده است ولي از وقتي سازمان به فكر مستند‌سازي افتاد مي‌گويد 2/14 ميليون هكتار جنگل داريم كه البته در اين هم شك و شبهه وجود دارد ولي همه اين را پذيرفتند.
    نصرتي افزود: وقتي شما در يك سيستم قرار مي‌گيريد كه مسوولا‌ن تراز اول اطلا‌ع‌رساني نمي‌كنند و آمار درستي ارائه نمي‌دهند طبيعي است كه من نوعي مفروضات ذهني خودم را مي‌گويم و از آن دفاع مي‌كنم و چون خودم 12 سال مدير كل دفتر فني و مهندسي سازمان جنگل‌ها و مراتع بودم و همه زندگي‌ام را گذاشتم تا آمارگيري كنيم- كه البته در داخل تشكيلا‌ت هم اين اجازه داده نمي‌شد تا آمار درستي تهيه شود- لذا سازمان به نظر من در جايگاه واقعي خودش نيست و ساختار سازمان مربوط به نيمه دهه 40 است و اين سياست جواب نمي‌دهد. آنچه ما مي‌گوييم بيشتر بر اساس آمار خود سازمان است.
    وي افزود: كشور ما از نظر سرانه مصرف چوب پايين‌تر از جاهاي ديگر است ولي همچنان نياز چوبي داريم و در يك اظهارنظر از سوي يكي از معاونان سازمان گفته شده كه قرار است ظرف 4 سال آينده در توليد چوب از مزارع چوب خودكفا شويم و من مي‌گويم چنين چيزي امكان ندارد. ما 40 سال پيش از اين در كشور انجمن صنوبر داشتيم و سال‌ها كار كرديم ولي بعدا رها شد و دوباره در اين زمينه فعال شديم ولي چون اين چوب‌ها خريدار ندارد از بين رفت. از سوي ديگر سازمان جنگل‌ها و مراتع وظيفه حاكميتي دارد نه تصدي‌گري و با اينگونه اظهارنظرها به نظر مي‌رسد به نوعي اين سازمان در تلا‌ش است وارد تصدي‌گري شود.
    وي افزود: ما مي‌خواهيم زراعت چوب را در كشور توسعه دهيم تا آسيب كمتري به جنگل‌هاي كشور وارد شود ولي افراد وقتي براي گرفتن تسهيلا‌ت مراجعه مي‌كنند دولت اين تسهيلا‌ت را در اختيار آنها قرار نمي‌دهد پس چگونه مي‌خواهيم در توليد چوب خودكفا شويم ؟! از سوي ديگر، جايي در كشور ما باقي نمانده تا زراعت چوب شود. ديگر اراضي‌اي براي واگذاري باقي نمانده و هرچه بوده واگذار شده است، ضمن اينكه براي مزارع چوب بايد اول شيب و ارتفاع زمين و از همه مهم‌تر آب را در نظر گرفت كه چنين زميني ديگر وجود ندارد، پس خودكفايي چوب تا 4 سال آينده امكان ندارد.
    نصرتي افزود: شرح وظايف سازمان جنگل‌ها و مراتع حفاظت، ‌احيا، ‌بهره‌بردري و توسعه منابع طبيعي است و اگر امروز اين همه مشكلا‌ت به وجود آمده به خاطر اين است كه اينقدر به حاشيه پرداختيم كه وظايف اصلي سازماني يادمان رفته است. وقتي همه رسانه‌ها اعلا‌م مي‌كنند كه 150 هزار هكتار از درياچه اروميه خشك و شوره‌زار شد يا زاينده‌رود و ديگر تالا‌ب‌هاي كشور خشك شدند و يا تالا‌ب هورالعظيم براي اكتشافات نفتي واگذار شد من هم مي‌گويم طبيعت ايران در حال مرگ است. به اعتقاد من آنچه امروز در كشور ما در حال وقوع است نشان مي‌دهد كه طبيعت ايران در حال مرگ است. اگر امروز اين همه اتفاقات ناگوار مي‌افتد و روستاها به دليل تخريب منابع طبيعي خالي از سكنه مي‌شوند، بالا‌ترين مسوولا‌ن وزارتخانه جهاد كشاورزي و منابع طبيعي بايد پاسخگو باشند كه چه كردند. اما برعكس است انگار ما وصل شده‌ايم به وزارت جهاد كشاورزي تا فقط حكم بانك زمين را داشته باشيم. امروز بسياري از كارشناسان و حتي مديران و بخش‌هاي فني به سيستم اداري سازمان جنگل‌ها و مراتع معترض‌ هستند. چون اين سازمان چنان خوار و ضعيف شده كه وزير جهاد كشاورزي در يك جلسه رسمي در شمال ايران مي‌گويد امروز ما سه نفر <ميرغضب> در سازمان جنگل‌ها داريم و سازمان سكوت مي‌كند؟ شما چه انتظاري از من داريد؟ ‌من كه سال‌ها در بين شما در سازمان جنگل‌ها و مراتع بودم و همه آمار و اطلا‌عات را مي‌دانم، انتظار نداشته باشيد كه موافق شما سخن بگويم.
    در ادامه اين جلسه منتظري معاون مناطق مرطوب سازمان جنگل‌ها و مراتع در پاسخ به پرسش خبرنگار اعتماد ملي درباره اينكه بر اساس كدام ماده قانوني اجازه ساخت سدهاي بزرگ و كوچك در جنگل‌هاي شمال را صادر مي‌كنيد آن هم در شرايطي كه حتي ساخت سدهاي بزرگ در جنگل‌هاي شمال اخيرا از سوي رئيس‌جمهور نيز مورد نكوهش قرار گرفته است، گفت: اينكه سد كجا احداث شود را ما تعيين نمي‌كنيم ما فقط وظيفه داريم كه بگوييم اين سد اينقدر از اراضي ملي را از بين مي‌برد و مرجع اصلي كميته ارزيابي زيست محيطي در سازمان محيط زيست است و اين كميته مي‌تواند زماني كه گزارش ارزيابي زيست‌محيطي سدها ارائه مي‌شود آنها را رد كند.
    اين سخنان در حالي مطرح شد كه خبرنگار اعتماد ملي اذعان داشت: مطابق قانون، ارزيابي زيست محيطي در پارك‌هاي ملي و مناطقي كه قانون به صراحت در مورد آنها حكم داده كه هيچ كس حق واگذاري يا انجام فعاليت‌هاي عمراني در آنجا را ندارد عملا‌ محلي از اعراب ندارد. اما شما در جنگل‌هايي كه طبق قانون حق واگذاري آنها را نداريد نه‌تنها با ساخت سد موافقت مي‌كنيد كه حتي عرصه را هم از درخت پاكتراشي مي‌كنيد و تحويل وزارت نيرو مي‌دهيد، همچون سد البرز در منطقه سوادكوه كه براي ساخت آن بيش از 500 هزار درخت تنومند قطع شده است و اين ارتباطي به سازمان محيط زيست ندارد و شما كه متولي حفظ منابع طبيعي هستيد، مسووليد و مجوز قطع درختان را شما صادر كرده‌ايد.
اما پاسخ شريعت‌نژاد قائم‌مقام سازمان جنگل‌ها و منتظري، معاون مناطق مرطوب و نيمه‌مرطوب سازمان جنگل‌ها به اين پرسش‌ها باز هم چيزي نبود جز پاس‌كاري توپ داخل زمين سازمان محيط زيست و اينكه كميته ارزيابي زيست محيطي سازمان مي‌تواند اين پروژه‌ها را تاييد نكند و….!
    شريعت‌نژاد همچنين خاطرنشان ساخت: اينگونه هم نيست كه ما در هيچ موردي مخالفتي با ساخت سدها نكرده‌ايم. مثلا‌ سدي در سمنان بود كه ما ساخت آن را رد كرديم به خاطر اينكه بخشي از جنگل را زير آب مي‌برد. مناطقي هم بوده همچون سد شفارود كه درخواست كرديم لا‌اقل حالا‌ كه از ساخت سد منصرف نمي‌شوند ارتفاع سد را پايين بياورند يا مواردي هم بوده كه مكان ساخت سد را تغيير داده‌اند. خبرنگار اعتماد ملي نام اين سدها را پرسيد كه هيچ‌يك از مديران شركت‌كننده در اين جلسه به دليل نداشتن حضور ذهن، ‌پاسخي به اين پرسش ندادند.
    در همين حال محمد درويش به انتقاد از سدسازي‌هاي بي‌ضابطه و گزارش‌هاي ارزيابي تهيه شده پرداخت و گفت: در حال حاضر 83 درصد از سدهايي كه ساخته شده‌اند فاقد شبكه‌هاي آبياري هستند چون اعتبارات وزارت جهاد كشاورزي دراين بخش بسيار كمتر از اعتبارات سدسازان است و اگر قرار باشد اين شبكه‌ها تكميل شوند 50 سال طول مي‌كشد كه قطعا تا آن زمان بسياري از اين سدها پر شده و از رده هم خارج شده‌اند. وي افزود: شما بگوييد كدام يك از گزارش‌هاي ارزيابي ارائه شده براي اين همه سد خطرآفرين در كميته ارزيابي رد شده است ؟ اصلا‌ مساله اساسي اين است كه در ماتريس ارزيابي عموما ما به مسائل اقتصادي ضريب 3 و 4 مي‌دهيم ولي به محيط‌زيست پايين‌ترين ضريب را مي‌دهيم بنابراين ماتريس نهايي هميشه مثبت مي‌شود و نهايتا گزارش‌ها هم تاييد مي‌شود.
    دكتر شريفي يكي ديگر از شركت‌كنندگان در جلسه كه عضو شوراي ‌عالي جنگل و مرتع نيز است در ادامه به تاييد سخنان ميهمانان پرداخت و گفت: سخن من هم اين است كه اگر يك نفر هم در اين سازمان اعتقاد به حفظ منابع طبيعي دارد بايد حرف بزند و مخالفت قانوني و علني خودش را ابراز كند. الا‌ن مساله تخريب درياچه اروميه همين سدسازي است كه اگر ارزيابي زيست محيطي هم شده ولي به درستي انجام نشده است در حالي كه كشور ايران متعهد به كنوانسيون تنوع زيستي و رامسر است و بايد سلا‌مت اكوسيستم‌هاي كشور و تنوع زيستي را در درازمدت تضمين كند. متاسفانه اغلب افرادي هم كه در كميته ارزيابي سازمان شركت مي‌كنند صلا‌حيت علمي ندارند و اگر يك نفر هم از دانشگاه وارد اين جلسه مي‌شد برخي معاونان سازمان محيط زيست توصيه مي‌كردند كه ديگر فلا‌ن آقا نيايد به همين ترتيب گزارش‌هايي هم كه در اين كميته تاييد مي‌شود محل اشكال است. وي افزود:‌چرا مديران سازمان هر جا سخن از تخريب منابع طبيعي در يك طرح عمراني مي‌شود، مساله اشتغالزايي را پيش مي‌كشند. مگر سازمان جنگل‌ها مسوول اشتغالزايي است؟ سازمان وظيفه‌اش حفظ منابع طبيعي است و از اين موضوع بايد دفاع كند نه سدسازي و راهسازي و ساخت پتروشيمي و پالا‌يشگاه.
    اظهارات پرسش‌برانگيز رئيس سازمان محيط زيست
     شريعت‌نژاد، قائم‌مقام سازمان جنگل‌ها در ادامه پاسخ داد: اينكه ميزان فرسايش خاك در كشور ما رو به فزوني دارد شكي نيست و هم اكنون به‌طور متوسط 10 تن در هكتار فرسايش خاك داريم لذا بهتر است كه به جاي سدسازي، روي مديريت آبخيزداري تمركز كنيم. وي افزود:‌خانم جوادي رئيس سازمان محيط زيست چندي قبل منت گذاشتند و تشريف آوردند سازمان جنگل‌ها و جلسه‌اي داشتيم كه ايشان در اين جلسه اظهار داشتند ما در دولت دخالت كرديم كه اگر قرار است عرصه‌اي براي سد‌سازي واگذار شود، ‌واگذار شود ولي به جاي جنگلي كه در مخزن سد زيرآب غرق مي‌شود شما عرصه ديگري در شمال كشور واگذار كنيد تا جنگل‌كاري شود. حال پرسش من اين است كه مگر در شمال عرصه ديگري هم وجود دارد كه ما واگذار كنيم تا جنگل‌كاري شود.
    وي در مورد ساخت پتروشيمي در استان گلستان كه بسيار مورد انتقاد كارشناسان حاضر در جلسه بود، افزود: <از نظر ما منطقه‌اي كه قرار است پتروشيمي در آن ساخته شود بياباني بوده و قابل واگذاري است و سازمان جنگل‌ها اعلا‌م كرده كه اين عرصه را واگذار مي‌كند.> اين درحالي است كه اين منطقه هم‌اكنون در نزديكي مجموعه تالا‌ب‌هاي سه‌گانه استان گلستان و نيز تالا‌ب بين‌المللي گميشان قرار دارد و احداث اين مجموعه مي‌تواند اين تالا‌ب‌ها را براي هميشه نابود كند. رئيس جامعه جنگلباني ايران در پايان اين سخنان گفت:‌اين نشانه ضعف يك دستگاه اجرايي است كه اگر كارگزاران دولتي شما را در جلسات دعوت مي‌كنند فقط براي واگذاري اراضي دعوت مي‌كنند نه حفاظت. 

    هر چند جلسه هم‌انديشي مديران سازمان جنگل‌ها با كارشناسان بيش از 3 ساعت به طول انجاميد اما عملا‌ پاسخ بسياري از سوالا‌تي كه خبرنگاران مطرح كردند به‌طور شفاف داده نشد.

گندم بریان ، ژرف‌ترین نقطه‌ی کویر لوت نیست!

به دنبال مجموعه جستارهایی که به یادداشت نگارنده تحت عنوان: “گندم بريان ، گرم‌ترين نقطه‌ي كره‌ي زمين نيست؟!” انجامید؛ اینک یک هموطن عزیز دیگر به نام  آقای احمد رونقی – دبیر انجمن حامیان کویر ایران – برایم چنین نوشته است:

با سلام

1- گرمترین منطقه زمین بودن مهم نیست، بلکه چگونگی استفاده از این نکته در توسعه پایدار و رفاه مردم منطقه مهم است که متأسفانه این طور نیست.
2- این نقطه عمیق‌ترین نقطه‌ی چاله لوت نیست، بلکه نقطه‌ای بسیار عمیق‌تر در پایین‌‌تر از نیمه غربی لوت وجود دارد (بنا به اسکن‌های ماهواره‌ای) و بنا به فرضیه‌ای، با استدلال محاسباتی و تئوریک می‌توان ثابت کردد که دمای آن تا بیش از 100 درجه هم می‌رسد!

3- آقای پروفسور کردوانی علی رغم بزرگواری و زحمتهایشان در مبحث کویرهای ایران، باید به این نکته توجه داشته باشند که ارایه تز دفن زباله‌های هسته‌ای در کویر لوت اصلاً با شأن ایشان جور نیست.

4- جای تاسف است که کویر لوت ما به جای این که به عنوان یک منبع بزرگ و لایزال انرژی و عامل مهم رونق اکوتوریسم در منطقه باشد، مهم‌ترین مسیر تردد اشرار و ترانزیت مواد مخدر جهان به شمار می‌رود؛ به طوری که حتی در نقشه‌های ارایه شده توسط گوگل ارث هم می‌توان به راحتی این رفت و آمد را مشاهده کرد و اگر مثل من افتخار سفر به اعماق این کویر پهناور نصیب‌تان شود، می‌فهمید که در حقیقت این منطقه متعلق به دولت‌هایی دیگر است؛ هر چند که کنترل آن با این نیروی عظیم نظامی و انتظامی ما کاری بس آسان می‌نماید.
ضمن قدردانی از جناب رونقی عزیز و ابراز خوشحالی از درک چنین هموطنان جوان، اما فرزانه و دوراندیشی در همین دور و برها! این امیدواری را همچنان برای خود محفوظ می‌دارم که روزی – که چندان دور نیست – فرا خواهد رسید؛ روزی که به مفهوم واقعی کلمه باور خواهیم کرد که عرصه‌های بیابانی و کویری ما، چیزی نیستند جز همان صندوق ارزی پایدار ایرانیان.


مؤخره:

از جناب دکتر مهدی اشراقی عزیز می‌خواهم تا چنانچه فرصت دارند، در باره‌ی ویژگی‌های جغرافیایی و پیکرشناختی ژرف‌ترین نقطه‌ی چاله‌ی لوت اطلاعاتی کمی و دقیق‌تر تهیه و ارایه فرمایند.

سند چشم انداز بيست ساله آرمان است يا آرزو؟

همان طور كه خوانندگان عزيز تارنماي مهار بيابان‌زايي آگاه هستند، ماه گذشته و به دعوت مديريت دانشكده‌ي منابع طبيعي و محيط زيست دانشگاه فردوسي مشهد، كوشيدم تا جايگاه محيط زيست را در سبد اولويت‌هاي راهبردي نظام، براي اساتيد و دانشجويان مخاطب خويش به تصوير كشم. اينك مطلع شدم كه گزارش نسبتاً جامعي از آن نشست، توسط خبرگزاري ايسنا منتشر شده است كه به رغم وجود پاره‌اي لغزش‌ها، به گمانم خبرنگار محترم حاضر در نشست سزاوارانه توانسته‌اند، حق مطلب را ادا كنند.
اينك ضمن سپاس از ايشان و تشكر مجدد از دوستان مشهدي عزيزم، متن روايت ايسنا را از سخنراني نگارنده منتشر مي‌سازم:

گزارش ايسنا از سخنراني محمد درويش

چقدر تا اهداف زيست‌محيطي سند چشم‌انداز فاصله داريم؟
قرار گرفتن ايران در شمار کشورهاي داراي نگران‌ كننده‌ترين چالش‌هاي زيست‌محيطي

سند چشم‌انداز 20 ساله، تصويري از ايران آرماني آينده است؛ ولي آيا با توجه به وضعيت موجود در حوزه محيط زيست مي‌توان به اهداف اين سند چشم‌انداز دست يافت؟ و يا اصلاً در راستاي رسيدن به اين اهداف گام برمي‌داريم؟ به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) _ منطقه خراسان، بر اساس سند چشم‌انداز 20 ساله، سياست‌هاي فرابخشي در حوزه‌ي محيط زيست مصوب شوراي برنامه‌ريزي عبارتند از: عزم ملّي براي توسعه پايدار، آمايش و مديريت بهينه سرزمين با رعايت ملاحظات زيست محيطي، لحاظ كردن هزينه‌هاي زيست محيطي و ارزش منابع زيستي در اقتصاد خرد و كلان،‌ ممنوعيت هرگونه فعاليتي كه منجر به تخريب غيرقابل جبران محيط زيست گردد، پيش‌گيري و كاهش آلودگي‌ها و تخريب‌هاي قابل جبران و حفاظت، احياء و توسعه محيط زيست و تنوع زيستي كشور. همچنين بهره‌برداري پايدار از منابع پايه و بهينه‌سازي الگوي توليد و مصرف، ايجاد نظام جامع مديريت زيست محيطي در تمامي نهادهاي دولتي و غيردولتي، تنوير افكار عمومي و گسترش مشاركت عمومي براي حفظ محيط زيست و ايفاي نقش مسؤولانه در مناسبات جهاني زيست محيطي از ديگر اين سياست‌هاست. 5 سال از زمان تدوين اين سند مي‌گذرد، تا به امروز چقدر به اين اهداف نزديک شده‌ايم؟ اصلاً عملکردها در جهت اين اهداف بوده ‌است يا روز به روز محيط زيست را تخريب و از اهداف دور و دورتر شده‌ايم؟ آيا مي‌توان پذيرفت که احداث جاده در پارک ملي خجير، پارک ملي و جنگل گلستان، دشت لار، جنگل ابرشاهرود، عبور جاده از داخل تالاب انزلي، ساخت سد و ميان‌گذر و نابودي درياچه اروميه به علت افزايش شوري آب آن، اجراي پروژه ذخيره‌سازي گاز در پارك ملّي كوير و ويراني زيستگاه يوز ايراني، مرگ 2 يوز طي يک ماه اخير به دليل تصادف با خودروها، قطع درختان هزار و 500 ساله، نابودي 280 هکتار جنگل براي ساخت سد البرز، خطرنابودي صدها هكتار از جنگل‌هاي جنوب به دليل احداث تأسيسات پارس شمالي در جنگل‌هاي بوشهر، احداث ورزشگاه در تالاب بين‌المللي انزلي، فرسايش شديد بادي و آبي، هجوم ماسه‌هاي روان، سيل‌خيزي، شوري‌زايي، جنگل‌زدايي، اُفت حاصلخيزي خاک، متروکه شدن روستاها، خشک شدن تالاب‌ها، افزايش غبار آلودگي هوا، اُفت سطح آب‌هاي زيرزميني، نشست زمين، نابود شدن گونه‌هاي اندميک گياهي و جانوري و قرار گرفتن بخش قابل توجهي از زيست‌مندان اين بوم و بر در سياهه‌ي سرخ IUCN، ما را در راستاي برنامه‌ها و اهداف اين چشم‌انداز به پيش مي‌برند؟ بايد گفت که شوربختانه امروز نام ايران به عنوان يکي از 15 کشوري در جهان آورده مي‌شود که داراي ناپايدارترين شرايط بوم شناختي است؛ همچنين ايران در شمار 10 کشور اول داراي نگران‌ كننده‌ترين چالش‌هاي زيست‌محيطي كره زمين همچون فرسايش خاك، جنگل‌زدايي، فرونشست آب‌هاي زيرزميني، نابودي تالاب‌ها و بيابان‌زايي جاي دارد.

با اين وصف بايد پرسيد سند چشم انداز بيست ساله آرمان است يا آرزو؟

مهندس محمّد درويش، عضو هيأت علمي مؤسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع کشور در اين رابطه به خبرنگار محيط ‌زيست خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) _ منطقه خراسان، گفت: براي اين‌که بتوانيم به اهداف و آرمان بلندي که در چشم‌انداز بيست ساله براي ايران تعيين شده، دست پيدا کنيم و به جايگاه اول اقتصادي و فن‌آوري در خاور ميانه برسيم، لازم است حتماً به سمت توليد پايدار گام برداريم و هر نوع ملاحظه ديگري را غير از آن کنار بگذاريم. وي ادامه داد: بايد به سمتي برويم که در مجموعه فعاليت‌هايي که انجام مي‌دهيم، پايداري سرزمين اعم از منابع طبيعي و محيط زيست را در نظر بگيريم. وي افزود: امارات متحده عربي در سال 2007، حدود 179 ميليارد دلار صادرات و 130 ميليارد دلار واردات داشت و تراز مثبت اين کشور چيزي حدود 49 ميليارد دلار بود و اين در حالي است که ايران در سال گذشته با 79 ميليارد دلار صادرات و 61 ميليارد دلار واردات تراز مثبتي برابر با 16 ميليارد دلار داشت.

وي ادامه داد: کشوري مثل امارات که 4 صدم درصد مساحت و كمتر از نيم درصد جمعيت ايران را دارد و فاقد تنوع اقليمي است که ما در ايران داريم، تراز مثبتش در سال گذشته 4 برابر ايران بود و ما قرار است که با اين وضعيت در سال 1404 سرآمد منطقه باشيم. وي با بيان اين‌ که دستيابي به رفاه ملي هدف اصلي سند چشم‌انداز چهارم توسعه است، افزود: بر طبق اين سند يکي از شاخصه‌هاي ضروري براي رسيدن به رفاه ملي، محيط زيست مطلوب و پايدار است؛ اما آيا در حال حاضر مکانيزم‌ها و تدابير لازم براي تحقق اين آرمان بلند در کشور وجود دارد؟

تصوير مجملي از وضعيت موجود محيط زيست و منابع طبيعي ايران

درويش قرار گرفتن ايران در کمربند خشک جهان را يکي از محدوديت‌هاي اقليمي در اين کشور برشمرد و گفت: 90 درصد خاک ايران را مناطق خشک، نيمه خشک و فراخشک تشکيل مي‌دهد و محدوده‌ي زيست‌اقليم‌هاي مرطوب اين سرزمين کمتر از 10 درصد وسعت آن است، اين واقعيت نشان مي‌دهد که اگر تخريبي در کشور ما اتفاق بيافتد، حتا با حذف عامل مخرب، امکان برگشت به شرايط طبيعي بسيار دشوار و هزينه‌هاي نابخردي در حوزه محيط زيست در ايران به مراتب جبران‌ناپذيرتر از ساير کشورهاست. وي با بيان اين‌ که به دليل اقليم خشک ايران، سهم عمده‌اي از کشور ما دامنه‌ي آسيب‌پذيري و شکنندگي بالايي دارد، افزود: نقشه حساسيت اراضي نسبت به بيابان‌زايي نشان مي‌دهد که خاورميانه يکي از بحراني‌ترين مناطق جهان از نظر حساسيت به بيابان‌زايي است و ايران در مرکز اين منطقه‌ي بحراني قرار گرفته‌ است.

مسئول تهيه‌ي برنامه کلان پژوهشي بخش تحقيقات بيابان در چشم‌انداز 20 ساله افزود: اگر عامل تخريب‌هاي انساني را هم به ميزان حساسيت بالاي اراضي کشور به بيابان‌زايي اضافه کنيم، نتيجه اين مي‌شود که به جز بخش‌هايي از کوير مركزي، دشت لوت و شهداد که در واقع ديگر پتانسيل توليدي در آن‌ها وجود ندارد، اغلب نقاط کشور حتا حاشيه‌ي درياي مازندران نيز از نظر خطر بيابان‌زايي در شرايط حادي قرار دارند. درويش گفت: اين امر نشان مي‌دهد که مديريت‌هاي ضعيفي که در طول 50 سال گذشته بر کشور ما حاکم بوده‌اند، کم‌ترين التفات واقعي را به حفظ محيط زيست پايدار کشور نداشته‌اند.

وي افزايش کانون‌هاي بحراني فرسايش را يکي از عوارض بيابان‌زايي عنوان کرد و به ايسنا گفت: 235 ميليون هکتار يا 81/1 درصد از اراضي خشک و فراخشک جهان تحت تأثير فرسايش بادي است، اراضي تحت فرسايش بادي در ايران 20 ميليون هکتار يعني 12 درصد از کل خاک کشور است که اين يعني خطر فرسايش بادي در ايران بيش از 6 برابر متوسط جهاني است. وي افزود: در محدوده 82 شهرستان و 17 استان کشور آثار مخرب فرسايش بادي را به عنوان يکي از نشانه‌هاي آشناي بيابان‌زايي مي‌بينيم. درويش با بيان اين‌که يكي از مهم‌ترين عوامل مرگ و مير در زابل تصادفات رانندگي به دليل عدم ديد كافي است، افزود: اين امر ناشي از افزايش ذرات گرد و غبار به دليل شدت فرسايش بادي در منطقه است. وي ادامه داد: در غرب کرخه در فاصله زماني کمتر از 30 سال بيش از يک و نيم متر جابه‌جايي خاک داشته‌ايم و اگر به اين نکته توجه کنيم که براي تشکيل هر يک سانتي متر مکعب خاک بين 500 تا هزار سال زمان لازم است، متوجه مي‌شويم چه ثروت با ارزشي را به راحتي از دست مي‌دهيم.

وي آسيب ديدن تأسيسات زبربنايي، جاده‌ها، خطوط ريلي، پر شدن سدها از رسوب به جاي آب و زير خاک رفتن منازل مسکوني را از اثرات فرسايش خاک برشمرد و گفت: در خوزستاني که بر روي مخازن نفت و سوخت‌هاي فسيلي واقع شده، مردم غرب کرخه هنوز از نفت و گاز برخوردار نيستند و براي تأمين گرما گياهان منطقه را قطع مي‌کنند.

وي خاطرنشان کرد: دست‌كم 9/27 ميليون هکتار بيابان واقعي در ايران داريم که با توجه به وسعت کشور رقم بي‌نظيري در جهان است.

تهديدها و تنگناهاي محيط زيست کشور

درويش گفت: 60 درصد از خاک ايران در شرايط زيستي ناپايدار قرار دارد. عضو هيأت علمي مؤسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع کشور توضيح داد: شرايط زيستي ناپايدار يعني اين‌که بشنويم حتا جايي مثل دامنه‌هاي سبلان که شرايط آب و هوايي و اقليمي مطلوبي دارد، به دليل عدم توجه به ملاحظات زيست محيطي با تخريب گسترده‌ي محيط زيست مواجه است. وي با اشاره به اين واقعيت که فرسايش بادي در ايران بعد از چين در جهان اول است، گفت: نرخ فرسايش آبي در ايران 2 ميليارد تن يعني معادل 7/7 درصد شست و شوي خاک در جهان است و اين در حالي است که 2 ميليارد تن فرسايش آبي در ايران رقم بسيار خوشبينانه‌اي‌ است و اين رقم حتا تا 5 ميليارد تن نيز گزارش شده ‌است. وي اظهار داشت: با توجه به اين‌که ايران 2/1 درصد از خشکي‌هاي جهان را در خود جاي داده، نرخ فرسايش آبي در ايران 6 برابر متوسط جهاني است. وي افزود: هم از نظر فرسايش بادي و هم از نظر فرسايش آبي وخامت اوضاع در ايران 6 برابر حادتر از ساير نقاط جهان است و لازم است توجه کنيم هر کدام از اين پديده‌ها ارزشمندترين ماده طبيعت يعني خاک را از ما مي‌گيرند. عضو هيأت علمي مؤسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع کشور گفت: در کشوري که با بحران کم آبي مواجه است اين که بشنويم 15 درصد از اراضي زراعي کشور بر اثر آبياري بيش از حد و ترکيبي از فرآيندهاي شوري _ سديمي از حي انتفاع خارج مي‌شوند، نشان مي‌دهد تا چه اندازه مديريت‌ها بر مبناي آموزه‌هاي خردمندانه و اصول توسعه پايدار دربخش کشاورزي حرکت نکرده ‌است.

وي با بيان اين‌که 91 درصد از خاک ايران استعداد سيل‌خيزي دارد، افزود: در 10 سال اخير دفعات وقوع سيل‌هاي ويران‌گر در کشور بيش از 900 درصد افزايش پيدا کرده و بيش از 80 درصد آبخان‌هاي کشور با تراز منفي مواجه شده‌اند. مهندس درويش ادامه داد: در طول همين مدت ميزان برداشت آب از چاه‌ها به ميزان کمتري افزايش پيدا کرده ولي تعداد چاه‌ها به مراتب زيادتر شده ‌است و دليل اين امر اين است که ديگر آبي باقي نمانده که از چاه‌ها استخراج کنند يعني ما هزينه مي‌کنيم و چاه مي‌زنيم ولي چاه‌ها به ما آبي نمي‌دهند.

وي افزود: اين روند اثرات خود را در شاخص افت تراز آبخان‌هاي کشور نشان مي‌دهد که الان به رقمي در حدود 3/7 ميليارد متر مکعب رسيده ‌است، يعني ما هر ساله 3/7 ميليارد متر مکعب بيشتر از آبي که در آبخوان‌ها ذخيره شده برداشت مي‌کنيم. اگر يادمان باشد که اين آب در طول 300، 400 تا هزار سال گذشته در آبخوان‌ها ذخيره شده، عمق فاجعه و خطر را بيشتر احساس مي‌کنيم؛ خطري که اثرات خودش را شور شدن اراضي، نشست زمين، متروکه شدن روستاها، خشک شدن و شورشدن آب چاه‌ها و در يک جمله يعني بيابان‌زايي نشان مي‌دهد.

وي با اشاره به افت سطح آب زيرزميني و نشست زمين در نقاط مختلف کشور گفت: در مشهد وضعيت نشست زمين به مرز بحران رسيده و حتي تا 20 سانتي‌متر نشست داشته ‌است، در يزد 1 متر، در دشت ورامين 2 متر و در نهاوند همدان نيز نشست زمين تا عمق 4 متر گزارش شده ‌است.

وي ادامه داد: دشت قهاوند همدان يکي از قطب‌هاي کشاورزي کشور بود، ولي الان فرونشست‌هاي بزرگ و فروچاله‌هايي به عمق بيش از 15 متر و قطر 30 متر در منطقه ديده مي‌شود؛ به طوري که مردم محلي فکر مي‌کنند که اين دشت نفرين شده ‌است و اين موضوع تنش اجتماعي در منطقه ايجاد کرده‌ است.

وي وجود نيروگاه حرارتي شهيد مفتح را يكي از دلايل اصلي نشست زمين در دشت قهاوند همدان ذکر کرد و توضيح داد: اين نيروگاه با هدف ايجاد اشتغال و تأمين برق در منطقه احداث شد، استاندار و ديگر مسئولين و نمايندگان وقت استان نفوذ خوبي داشتند و كمك كردند تا نيروگاهي که به خاطر نوع سامانه‌‌هاي خنک کننده‌اش مي‌بايست در منطقه‌اي با منابع آبي درخور تأسيس شود، در اين دشت ساخته شود. اين نيروگاه بر اساس مصلحت انديشي‌هاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي، بدون توجه به نياز آبي فراواني که داشت در دشت قهاوند احداث و در نهايت با کمبود آب مواجه شد و مسئولان نيروگاه مجبور شدند براي تأمين آب بيش از ده‌ها حلقه چاه عميق جديد احداث کنند.

وي افزود: وقتي اين چاه‌ها را زدند، عمق آب در 2 تا 8 متري زمين بود و الان به 40 تا 60 متر پايين‌تر از سطح زمين افت پيدا کرده‌ است. خود نيروگاه در معرض فرونشست قرار دارد و يك روستا تخليه شده ‌است.

عضو هيأت علمي مؤسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع کشور گفت: دشت ورامين در جنوب تهران زماني از خيز آب در رنج بود، اما الان در مناطقي از آن، زمين تا 187 سانتي‌متر نشست کرده ‌است. وي افزود: اين‌ها فجايع بسيار بزرگي است که به دليل مسائل امنيتي و تنش‌ها معمولاً اعلام نمي‌شوند.

وي با اشاره به اين‌که بزرگ‌ترين فروچاله در کل خاورميانه امسال در کبودرآهنگ همدان ايجاد شده ‌است، گفت: مردم محلي فکر مي‌کنند يک شهاب سنگ باعث ايجاد فروچاله‌اي به اين عظمت شده و باورشان نمي‌شود کشاورزي و صنعت نابخردانه مي‌تواند حاصلخيزترين دشت‌هاي ما را به ويرانه‌اي چنين غمبار تبديل کند.

وي با بيان اين‌ که در حسين‌آباد خنداب در نزديکي نيروگاه آب سنگين اراک نيز چنين مشکلي وجود دارد، افزود: اين امر نشان مي‌دهد برخلاف آن چه همه تصور مي‌کنند، محيط زيست يک مقوله لوکس و ويتريني نيست و دقيقاً با زندگي انسان‌ها در ارتباط است و عدم توجه به آن مي‌تواند زندگي نسل امروز و فرداي کشور را به مخاطره بيندازد. وي وضعيت گونه‌هاي در خطر انقراض در يک سرزمين را از ديگر شناسه‌هاي بيابا‌ن‌زايي عنوان کرد و به ايسنا گفت: از مجموع يک هزار و 728 گونه گياهي اندميک ايران، هزار گونه در ليست سرخ IUCN و در معرض خطر انقراض قرار گرفته ‌است. وي با اشاره به ارزش بي‌همتاي اين گونه‌ها گفت: کل قاره اروپا هم اين تعداد گونه گياهي بومي ندارد، اما ايران با اين‌که 90 درصد خاک آن خشک است، داراي يک هزار و 728 گونه‌ گياهي انحصاري است که فقط در اين سرزمين مي‌رويند و اگر نابود شوند جايگزيني آن‌ها ممکن نيست.

عضو هيأت علمي مؤسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع کشور افزود: اين‌ها اندوخته‌هاي ژنتيکي و ميراث نسل آينده و حتا ميراثي جهاني است و ما ايرانيان که در سرزميني قرار گرفته‌ايم که هر هکتار آن از نظر تنوع زيستي، 22 برابر هر هکتار از خاک جهان ارزش دارد، بايد نشان بدهيم استحقاق الطاف خدا را داريم.

محدوديت‌هاي اقليمي و طبيعي سرزمين ايران

درويش توالي خشکسالي با شدت‌هاي متغير و در دوران‌هاي زماني نامشخص را يکي از آسيب‌پذيري‌هاي سرزمين ايران ذکر کرد و گفت: در 2 سال گذشته ايران با بدترين و بي سابقه‌ترين خشکسالي و سرمازدگي در طول 50 سال اخير مواجه بوده و آثار آن را مي‌توان در خشک شدن تقريبي درياچه لار و کاهش شديد پوشش گياهي اين منطقه و بسياري ديگر از مناطق کشور مشاهده کرد.

وي با بيان اين‌که ميانگين بارندگي در ايران يک سوم ميزان نظير آن در جهان و تبخير و تعرق به مراتب بيشتر از ميانگين جهاني است، ادامه داد: افزايش وابستگي معيشتي به سرزمين در کشوري که 90 درصد آن خشک و دوره‌هاي خشکسالي آن غيرقابل پيش‌بيني است، کاري نابخردانه است.

درويش گفت: وقتي بخواهيم 20 تا 25 درصد توليد ناخالص ملي را از کشاورزي‌اي به دست بياوريم که راندمان سامانه‌ي سنتي آبياري در آن تنها 32 درصد است، نتيجه‌اش فاجعه‌اي است که دارد در کشور اتفاق مي‌افتد.

وي ادامه داد: 4 سال پيش جشن خودکفايي گندم مي‌گيريم و امسال به عنوان بزرگ‌ترين وارد کننده‌ي گندم معرفي مي‌شويم، اين ساده‌انگاري است که فکر کنيم در چنين کشوري و با چنين ويژگي‌هاي اقليمي مي‌توانيم چنين شعارهايي بدهيم.

وي با بيان اين‌که نيمي از 15 هزار نقطه زيست جمعيتي کشور در طول 20 سال اخير از سکنه خالي شده ‌است، افزود: اگر از نقاطي از صحراي آفريقا صرف نظر کنيم، هيچ جايي از جهان در طول 20 سال، نيمي از سکونت‌گاه‌هايش را از دست نداده ‌است و اين يعني مرگ يک سرزمين! ولي خيلي از ما اين موضوع را اصلاً نشنيده‌ايم و خيلي راحت از کنار آن مي‌گذريم.

عضو هيأت علمي مؤسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع کشور ادامه داد: دست کم گرفتن مؤلفه‌هاي محيط زيست مي‌تواند حيات انسان‌ها را به خطر بياندازد.

فرصت‌هاي موجود

مهندس درويش با بيان اين‌که ايران يکي از 5 کشور جذاب جهان از نظر اکوتوريسم (طبيعت گردي) است، افزود: ما در سرزميني زندگي مي‌کنيم که فرصت‌هاي کم‌نظيري در آن وجود دارد و اگر اين فرصت‌هاي بالقوه را به بالفعل تبديل کنيم، مي‌توانيم به اهداف بلند سند چشم انداز 1404 برسيم.

وي وجود 5 دهه تجربه در بخش اجراي عمليات مهار بيابان‌زايي و 4 دهه تجربه در بخش پژوهش در همين حوزه را از جمله اين فرصت‌ها برشمرد و به ايسنا گفت: گربايگان فسا بياباني بود که تنها با استفاده از آب‌هاي سيلابي که هر 5 يا 6 سال جاري مي‌شوند، امروز به يک جنگل تبديل شده‌ است؛ با اين کار ظرفيت چاه‌ها در منطقه افزايش يافته، بيش از 27 چاه خشکيده پر آب شده و مهاجرت معکوس به منطقه رخ داده‌ است، چون به جاي استفاده بي‌رويه از طبيعت، قوانين آن را شناخته و از آن‌ها حمايت و پيروي کرده‌ايم.

وي با بيان اين ‌که قرار گرفتن ايران در کمربند تابش خورشيدي از ديگر فرصت‌هاي اين سرزمين است، افزود: قسمت‌هايي از عربستان، آفريقا و ايران بيشترين بهره‌مندي از تابش خورشيد را در جهان دارند. با وجود اين کشوري مثل آلمان که بيشينه‌ي تابش خورشيد در آن معادل كمينه‌ي ميزان تابش خورشيد در ايران هم نيست، در سال گذشته 25 درصد انرژي خود را از انرژي خورشيدي و بادي تأمين کرد و ما از اين نظر تقريباً صفر بوديم.

وي ادامه داد: در دفتر وزارت نيرو مطالعاتي در زمينه پهنه‌بندي نقاطي از کشور که بهترين وضعيت را از نظر استحصال انرژي خورشيدي دارند، انجام گرفته ولي ما نتوانسته‌ايم از اين مزيت استفاده کنيم.

وي افزود: بنا بر گزارش‌ها، نوع بشر از ابتداي خلقت تا 1952 همان قدر انرژي مصرف کرده که در طول يک صد سال پس از آن دارد مصرف مي‌کند؛ يعني 12 هزار تريليون کيلووات ساعت. پيش‌بيني مي‌شود در فاصله صد سال بعد اين نرخ به 120 هزار تريليون برسد؛ با اين شرايط، اين که فکر کنيم با استفاده از سوخت‌هاي فسيلي با خسارت زيست محيطي بالايي که دارند مي‌توانيم نيازهاي انرژي کشور را تأمين کنيم، يک خوش بيني عبث است.

وي با اشاره به سرمايه‌گذاري 50 ميليارد يورويي اورپاييان براي تأمين تمام نيازهاي انرژِي خود از نور خورشيد تا سال 2050 به ايسنا گفت: سرعت رشد تکنولوژي براي استفاده از انرژي خورشيدي بسيار بالاست و در حال حاضر مي‌توان از هر هکتار بيابان 2 مگاوات برق توليد کرد.

عضو هيأت علمي مؤسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع کشور با اشاره به وجود يک نيروگاه خورشيدي در استان فارس به ايسنا _ منطقه خراسان گفت: خيلي از ايراني‌ها از وجود چنين نيروگاهي بي‌خبرند، به گفته مسئولان نيروگاه، به رغم تمايل زيادي که آن‌ها براي حضور وزير نيرو در مراسم افتتاح نيروگاه داشتند، آقاي وزير به علت مشغله کاري در اين مراسم حاضر نشد، اين در حالي است که براي افتتاح يک سد با آن همه مشکلات زيست محيطي که براي کشور به ارمغان مي‌آورد، وزير نيرو تا مناطق خيلي دور هم سفر مي‌کند و تبليغات هم در اين باره بسيار زياد است.

وي خاطرنشان کرد: بنا بر پيمان مقابله با بيابان‌زايي مصوبه مجلس شوراي اسلامي، تمام وزارتخانه‌ها مؤظف‌اند از فرامين وزير جهاد کشاورزي در اين حوزه حمايت کنند، اما اين کميته در طول 3 سال گذشته فقط 2 بار تشکيل شد!

ضعف‌ها و چالش‌هاي مديريت منابع در ايران

مهندس درويش غلبه ديد بخشي و جزيره‌نگري در مقابله با بيان‌زايي را از ضعف‌ها و چالش‌هاي مديريتي کشور در اين زمينه عنوان کرد و گفت: چرا ما در بين 148 کشور جهان از نظر پايداري زيستي در رتبه 132 قرار داريم و فقط 15 کشور وضعيتي بدتر از ايران دارند؟

وي با بيان اين که دشت مسيله زماني شکارگاه سلطنتي بوده و از زيستگاه‌هاي بسيار خوب جبير، گورخر آسيايي و يوزپلنگ و … محسوب مي‌شده‌ است، افزود: ما براي جبران محبت‌هاي مردم قم که سهم بزرگي در انقلاب داشتند و با نيت تأمين آب براي مردم اين شهر، سد 15 خرداد را بر روي فم رود احداث کرديم؛ همان موقع کارشناسان اعلام کردند که جانمايي سد اشتباه است، چون عمق متوسط درياچه سد کمتر از 4 متر و تبخير و تعرق هم، تقريباً  به همين مقداراست، يعني در حقيقت آبي پشت سد باقي نمي‌ماند تا به دست مردم قم برسد؛ علاوه بر اين منطقه مشکل آب دزدي هم داشت.

وي ادامه داد: با وجود اين هشدارها سد احداث و در سال 74 آبگيري شد، در سال 81 بيش از 87 درصد پوشش گياهي مسيله از دست رفت و مسيله به يکي از کانون‌هاي فرسايش بادي تبديل شد، سال گذشته مشکل فرسايش بادي و آسيب‌ديدگي ناشي از ذرات گرد و غبار، آن قدر شديد شد که مسئولان حرم حضرت معصومه(س) مجبور شدند 47 ميليارد تومان براي تعمير و طلاکوبي دوباره ضريح هزينه کنند، شهرداري قم ماهانه يک تن ماسه از سطح معابر قم جمع آوري مي‌کند، در نهايت آبي هم به مردم قم نرسيد و در حال حاضر با صرف هزينه‌هاي ميلياردي آب را از سرشاخه‌هاي خوزستان و کارون به قم مي‌رسانند که اين خود اشتباه زيست‌محيطي ديگري ا‌ست.

وي خاطرنشان کرد: امسال 45 ميليارد تومان هزينه شد تا ارتفاع سد اکباتان همدان از 54 متر به 79 متر افزايش يابد، بخش زيادي از درياچه پشت سد با رسوبات پر شده و خيلي بهتر بود به جاي اينکه 45 ميليارد تومان را صرف بالا بردن سد کنيم، آن را براي انجام عمليات آبخيزداري در بالادست سد هزينه مي‌کرديم يا مديريت بهينه‌ي چراي دام  را در منطقه اعمال مي‌کرديم تا سد به دليل فرسايش خاک در بالادست از رسوب انباشته نشود. وي افزود: اين در حالي است كه 45 ميليارد تومان، 9 برابر بودجه سالانه‌ي بزرگترين نهاد تحقيقاتي متولي منابع طبيعي کشور يعني مؤسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع كشور است.

وي با اشاره به وجود 93 سد مخزني در كشور گفت: با بودجه‌اي كه براي احداث شبكه‌هاي آبياري پشت سدها اختصاص داده‌ شده،  حدود 50 سال طول مي‌كشد تا وزارت جهاد كشاورزي بتواند اين شبكه‌ها را بسازد و امکان بهره‌برداري از اين آب‌ها را براي کشاورزان فراهم کند، اين در حالي است كه وزارت نيرو اعلام كرده كه همزمان داريم 105 سد مخزني ديگري را مي‌سازيم.

وي ادامه داد: سوال اين است كه آيا بهتر نيست هزينه 80 هزار ميليارد ريالي را كه سالانه براي ساخت سدهاي بيشتر صرف مي‌كنيم به وزارت جهاد كشاورزي اختصاص بدهيم تا همين كانال‌هاي آبياري سدهاي موجود را بسازد.

وي با اشاره به ادعاي مسوولان مبني بر اختصاص 90 درصد آب پشت سدها به بخش كشاورزي گفت: كانال‌هاي لازم براي رساندن آب پشت سدها به زمين‌هاي كشاورزي زماني ساخته خواهد شد كه ديگر آبي پشت سدها باقي نمانده‌است.

عضو هيأت علمي موسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع کشور افزود: وزارت نيرو نبايد بخشي فكر كند و فقط ملاحظات خودش را ببيند؛ اگر به جاي اين كه بخشي فكر كنيم به منافع ملي بينديشيم، ‌از اين ضررها جلوگيري خواهد شد.

درويش در ادامه به ايسنا گفت: هميشه اين سوال هست كه كشور ما با اين همه درآمد نفتي چرا نمود ندارد و چرا توليد ناخالص ما واقعا افزايش پيدا نمي‌كند، بايد گفت چون ما با چنين اشتباهاتي روبه‌رو هستيم.

وي با بيان اين‌که تمام سدهاي کشور با انجام ارزيابي‌هاي زيست‌محيطي احداث شده‌اند، افزود: در ماتريس‌هاي ارزيابي زيست محيطي در ايران وزن ملاحظات فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي به مراتب بسيار بالاتر از وزن ملاحظات زيست محيطي است و اين ارزش‌گذاري بسيار بالا سبب مي‌شود، ارزيابي‌ها در نهايت مثبت و مجوز ساخت سد صادر شود، چون ما فقط ژست ملاحظات زيست محيطي را مي‌گيريم.

وي در ادامه عنوان كرد: در حالي كه سازمان حفاظت محيط زيست ايران به دليل نبود امکانات براي مهار حريق در ارزشمندترين پارك ملي كشور يعني گلستان با دبه‌هاي 20 ليتري آتش‌سوزي را مهار مي‌كند، وزارت نيرو 80 هزار ميليارد ريال تنها براي يك سال پول مي‌گيرد.

وي با اشاره به اين‌كه اغلب ملاحظات سياسي، اجتماعي و اقتصادي بر ملاحظات زيست پايدار غالب مي‌شود، افزود: چرا بعضي از بخش‌ها را اين قدر به صورت قارچي گسترش مي‌دهيم و بعضي بخش‌ها با چنين کمبودهايي روبه‌رو مي‌شوند؟

وي از خشک شدن تدريجي درياچه بختگان به دليل احداث سه سد بر روي اين درياچه خبر داد و به ايسنا گفت: بدون توجه به هشدارهاي کارشناسان، سد سيوند بر روي اين درياچه ساخته شد تا به 330 هکتار از اراضي کشاورزي سعادت‌آباد آب‌رساني شود، اما با خشک شدن درياچه بختگان 6 هزار هکتار از اراضي اطراف بختگان به شوره‌زار تبديل شد و از بين رفت، 40 هزار خانوار که به اين اراضي وابسته بودند دچار تنش‌ها و مشکلات اساسي شدند، و در نهايت به آن 330 هکتار اراضي کشاورزي هم آب نرسيده و به کشاورزان سعادت آباد اعلام کرده‌اند که احداث شبکه‌هاي آبرساني از سد به زمين‌هاي کشاورزي 12 سال طول مي‌کشد.

مهندس درويش گفت: امسال ده‌ها هزار پرنده‌ي مهاجر و كنارآبزي را در درياچه بختگان از دست داديم، پرندگاني که برخي از آنها از چند هزار كيلومتر آن طرف‌تر و از سيبري به سرزمين ما مي‌آمدند و ما نتوانستيم اين امانت جهاني را حفظ کنيم.

وي با بيان اينکه کارون پرآب‌ترين رود ايران و تنها رودي بوده که قابليت کشتيراني داشته است، گفت: آن قدر سد زديم و طرح‌هاي انتقال آب در بالادست اين رود اجرا کرديم که امروز کارون به بيابان تبديل شده است. حالا بوي فاضلاب و پساب به قدري مردم را دچار مشکل کرده که با احداث کانال، آب کرخه را به کارون منتقل کرده‌اند تا اين رود جريان پيدا کند و بوي بد آن کم شود؛ اما چرا بايد چنين اتفاقي بيفتد.

وي عدم اعتنا به مزيت‌ها و ميراث طبيعي کشور را يکي از معضلات موجود برشمرد و گفت: يکي از دلايل حفظ درختان در طول سال‌هاي طولاني باور و اعتقاد مردم بوده است، اما مسوولي در گيلان به بهانه مبارزه با خرافات درخت يک هزار و 500 ساله اين شهر را قطع و اعلام کرده که 40 درخت کهنسال در گيلان شناسايي شده که به همين جرم قطع خواهند شد. وي افزود: غم انگيزتر اين است که اين خبر در صدا و سيما به عنوان يک افتخار ملي اعلام شد.

وي با اشاره به قطع سرو 500 ساله قم ادامه داد: ما در تمام ايران 400 پايه درخت کهنسال داريم که 40 اصله از اين درختان در استان گيلان است، اين مسئله مورد رشک اروپاييان است، درختان کهنسال ذخيره ژنتيکي و تاريخ گوياي اين سرزمين هستند و وضعيت اکولوژيکي و اقليمي گذشته را در خود ثبت مي‌کنند، يک درخت 50 ساله 200 هزار دلار ارزش دارد و درختي که در گيلان قطع شد هزار و پانصد ساله بود.

عضو هيأت علمي مؤسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع کشور با اشاره به ادعاي مسوول اداره اوقاف گيلان مبني بر اينکه اين درخت در ملک شخصي و وقفي بوده است، افزود: 1500 سال پيش حتي اسلام هم نيامده بود، چه طور مي‌گويند درخت در ملکي بوده که وقف شده است؟

وي افزود: وقتي با دادستان گيلان صحبت کرديم، ايشان بسيار ناراحت شدند و گفتند چرا مسئولان ردهبالاي سازمان محيط زيست و منابع طبيعي شکايتي در اين زمينه تنظيم نکرده‌اند.

وي خاطرنشان کرد: کساني که مسئوليت دارند و متولي اين حوزه‌ها هستند، اغلب عشق و علاقه لازم را ندارند که اگر داشتند چنين اتفاقاتي براي طبيعت کشور نمي‌افتاد.

وي در ادامه بيان فجاياي زيست محيطي که در کشور رخ مي‌دهد، گفت: بزرگترين کلوت‌هاي شناخته شده در جهان در نزديکي شهداد و گندم بريان (گرم‌ترين نقطه جهان) که سالانه 150 هزار گردشگر داخلي و 7 هزار گردشگر خارجي داشت، امسال دريک رزمايش نابود شد، انگار ما در عرصه يک ميليون و 648 هزار کيلومتري کشورمان هيچ جايي به جز کلوت‌هاي شهداد را براي رزمايش پيدا نکرديم و اين پديده‌هاي طبيعي منحصر به فرد را با آر.پي.جي از بين برديم.

وي با بيان اين که ملاحظات زيست محيطي در ايران از جايگاهي که بايد برخوردار نيست، افزود: در يکي از بخش‌هاي آمريکا که جاذبه هاي ديدني آن به مراتب قابل قياس با کلوت‌هاي ما در لوت نيست، سال گذشته 12 ميليارد دلار از صنعت طبيعت‌گردي درآمد داشته است.

وي عدم شناخت دقيق استعدادهاي طبيعي ايران، عدم ارزيابي منابع و حساسيت‌هاي سرزمين و غلبه تفکر سنتي و رويکرد معيشتي به سرزمين به جاي رويکرد آمايشي را از چالش‌هاي موجود در کشور برشمرد و گفت: رويکرد معيشتي را مي‌توان در چراي بيش از ظرفيت در مراتع، کشاورزي افراطي، شخم در جهت شيب زمين، قطع بي رويه درختان جنگلي و بوته‌هاي مرتعي، سرشاخه‌زني در جنگل‌هاي غرب کشور و تامين نيازهاي گرمايي از چوب‌هاي جنگلي تعريف و در نقاط مختلف کشور مشاهده کرد.

وي ادامه داد: هر کيلو گوشت قرمز با هزينه‌اي بسيار گزاف در ايران توليد مي‌شود و اين يعني اگر ما تمام گوشت مصرفي کشور را از خارج وارد کنيم به مراتب از نظر اقتصادي به صرفه است.

وي افزود: با قطع درختان و شخم در جهت شيب زمين، پس از چند سال کشاورزي، خاک به دليل شيب زياد از بين مي‌رود و ديم‌زارهاي متروکه ايجاد مي‌شود که نرخ فرسايش در آن‌ها بيش از 100 تن در هکتار است.

درويش عملکرد وزارت صنايع و معادن، وزارت نيرو، سازمان محيط زيست و سازمان مديريت و برنامه‌ريزي را در پيشبرد اهداف به سمت پايداري سرزمين ضروري دانست و گفت: سازمان بازرسي کل کشور مسئول نظارت بر سازمان‌هاي مختلف کشور است و اينکه آيا هزينه‌هايي که مي‌کنند به پايداري اين سرزمين کمک مي‌کند يا حيف و ميل مي‌شود.

وي مدعي شد: اين سازمان امسال ساختمان جديد خود را با صرف ميليارد‌ها تومان اعتبار ساخت و 2 تا درخت چنار در اين ساختمان در حال خشک شدن است، چه طور از سازماني که نمي‌تواند از خشک شدن دو درخت در مقابل ساختمان ميلياردي‌اش جلوگيري کند، انتظار داريم که به پايداري اين سرزمين کمک كند. اين موضوع سمبليک و نمادين است اما حقيقت داستان محيط زيست و نظارت را به ما نشان مي‌دهد.

وي ادامه داد: محيط زيست ما مثل درختي است که شاخه‌هاي آن آتش گرفته و ما داريم پاي درخت را با آب‌پاش آب مي‌دهيم، بسياري از کارهايي که در کشور ما صورت مي‌گيرد، همين طور است و در حقيقت کتابي را مي‌سوزانيم تا بتوانيم کتاب ديگري را بخوانيم!

وي با بيان اين که مشکل ما در مديريت محيط زيست اين است که به جاي پرداختن به علت، با معلول‌ها سرگرم شده‌ايم، افزود: فردي را تصور کنيد که چندين بار براي نجات افرادي که در حال غرق شدن هستند به داخل آب رفته و بازگشته است در حالي که اگر همان بار اول سرش را بلند مي‌کرد و ديوانه‌اي که مردم را به داخل آب مي‌انداخت، مي‌ديد و جلوي اين کار را مي‌گرفت، کار مؤثرتري انجام داده بود. اين مصداق وضعيت حفاظت محيط زيست ماست.

درويش با اشاره به وجود دو فراکسيون زيست محيطي و كشاورزي در مجلس گفت: کساني که در رأس اين فراکسيون‌ها قرار دارند، اطلاعات كافي و تخصصي از محيط زيست و توسعه پايدار ندارند و اين بيشتر يک ژست سياسي است که به دليل اهميت بسيار بالاي محيط زيست در ساير کشورها، به اين نحو در کشور ما نمود پيدا مي‌کند.

عضو هيأت علمي مؤسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع کشور افزود: مردم به جاي متهم کردن مسوولان، بايد نشان بدهند که محيط زيست براي آن‌ها اهميت دارد يا نه؟ آيا تاکنون نماينده‌اي را به خاطر شعارهاي سبز و زيست محيطي به مجلس راه داده‌ايم؟

جايگاه محيط زيست در سبد اولويت‌هاي راهبردي ايران

به دعوت دانشكده منابع طبيعي و محيط زيست دانشگاه فردوسي مشهد، ساعت 11 صبح فردا – 17 آذرماه 1387 – همزمان با هفته پژوهش، در تالار اجتماعات آن دانشكده به ايراد سخنراني با موضوع بررسي «جايگاه واقعي محيط زيست در سبد اولويت‌هاي راهبردي كشور» خواهم پرداخت.
    خلاصه‌ي سخنراني‌اي كه براي مخاطبين فرزانه‌ي ديار حكيم جاودان طوس ارايه خواهم داد، به شرح زير است:

 

 

     اگر نگاهي – حتا اجمالي – به روح قوانين موجود و فرامين و توصيه‌هاي رهبران ايران – چه در قبل و چه در پس از پيروزي انقلاب اسلامي – بياندازيم، با شگفتي درخواهيم يافت: كمتر موضوعي را مي‌توان پيدا كرد كه مانند حفظ محيط زيست و پاسداري از طبيعت، چنين مورد حمايت قوانين رسمي، فرامين مذهبي و سخنان دولت‌سالاران كشور قرار گرفته باشد. به نحوي كه بر پايه‌ي منابع و مستندات تاريخی موثق، افتخار تعيين و نامگذاری نخستين منطقه‌ي حفاظت شده‌ي جهان به ايرانيان می رسد و قدمتی 2500 ساله دارد. در آن زمان، خشايارشاه (465-486 پيش از ميلاد) نسبت به حفاظت از جنگل‌ها و درختان علاقه‌ي زيادی داشت و در يکی از لشکرکشي‌های خود به آسيای صغير برای نخستين بار دستوری در مورد حفاظت از يک منطقه‌ي جنگلی «سرو» را صادر و بدين ترتيب نخستين منطقه‌ي حفاظت شده‌ي جهان را بنيان نهاد. در كتاب مقدس ايرانيان باستان نيز، بارها و بارها بر حفظ و حراست از درختان و عدم آزار حيوانات و آلوده نساختن آب تأكيد شده است. در كلام بزرگان دين اسلام و كتاب آسماني قرآن نيز به كرات بر اهميت حفظ طبيعت و پاسداري از مواهب آن توصيه شده است. اين توصيه به حدي است كه در ميثاق‌نامه‌ي ملّي امروز ما، يعني قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، براي نخستين بار يك اصل (اصل پنجاهم) به اين موضوع مهم اختصاص يافته و نه‌تنها حفظ محيط زيست را وظيفه‌ي عمومي آحاد شهروندان ايراني قلمداد كرده است، بلكه به صراحت تأكيد شده كه لازمه‌ي حيات اجتماعي روبه رشد مردم ايران، در سايه‌ي حفظ محيط زيست است كه تحقق مي‌يابد.
    و درست از همينجاست كه حيرت نگارنده افزون‌تر مي‌شود! چرا كه هر چه بيشتر در سرزمين پهناور ايران به مطالعه و سفر بپردازيم و هر چه با دقت‌تر به پايش و اندازه‌گيري شاخص‌هاي مؤيد پايداري سرزمين، همت گماريم، بيشتر درخواهيم يافت كه بين آن قوانين وضع شده‌ي اغلب مترقي و خطابه‌هاي پرشور و حكيمانه با وضعيت پيش روي محيط زيست و منابع طبيعي كشور، شكافي ژرف و ناسازه‌اي باورنكردني فاصله انداخته است. به نحوي كه كمتر مي‌تواني بازخورد عيني و مصداقي سزاوارانه را بر آن همه تأكيد رهبران و توصيه‌ي دين و الزامات قانوني و حقوقي در زيست محيط وطن بيابي.
    درعوض، آنچه كه مشاهده مي‌شود، روندي نگران‌كننده با شيبي منفي است كه با حركتي شتابناك در حال كاهش كارمايه‌ها و كارايي‌هاي سرزمين مادري است؛ حركتي كه نمود آن را در نرخ بالاي فرسايش آبي و بادي، هجوم ماسه‌هاي روان، سيل‌خيزي، شوري‌زايي، جنگل‌زدايي، اُفت حاصلخيزي خاك، متروكه شدن روستاها، خشك‌شدن تالاب‌ها، افزايش غبارآلودگي هوا، اُفت سطح آب‌هاي زيرزميني، نشست زمين، ناپديد شدن گونه‌هاي اندميك گياهي و جانوري كشور و قرار گرفتن بخش قابل توجهي از زيستمندان اين بوم و بر در سياهه‌ي سرخ IUCN و در يك كلام: «بيابان‌زايي» مي‌توان آشكارا رديابي كرد و از اين همه غفلت و نابخردي در حق طبيعت ناب ايران‌زمين و پاسداري شايسته از «امانت» امروز وطن، آه كشيد و شرمسار شد.
    چنين است كه شوربختانه امروز نام ايران به عنوان يكي از 15 كشوري در جهان آورده مي‌شود كه داراي ناپايدارترين شرايط بوم‌شناختي (اكولوژيكي) است.
    اين كه چرا با وجود آن همه حمايت‌هاي قانوني، كلامي و نوشتاري، وضعيت پايداري زيست‌محيطي وطن، چنين نگران‌كننده شده است؛ اين كه چه مؤلفه‌هايي سبب شده تا جايگاه جستارهاي محيط زيستي، در ظرف مباحث كليدي كشور از منزلگاهي درخور برخوردار نبوده و اغلب در پاي مصلحت‌انديشي‌هاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي كوتاه مدت ذبح شوند؛ و سرانجام اين كه چه بايد كرد تا وزن ملاحظات زيست‌محيطي، جايگاه سزاوارنه‌ي خود را در چيدمان اولويت‌هاي كلان كشور بيابد، در شمار دريافت‌ها و گرايه‌هايي است كه كوشيده‌‌ام در اين مجال با مخاطبين فرزانه‌ي ديار جاودان فردوسي بزرگ به اشتراك نهم.
    باشد كه حاصل اين هم‌انديشي‌ها و تعاملات فكري، بتواند به گرانيگاهي درخور براي آفرينش تشكل‌هاي قدرتمند و پرنفوذ سبز در ايران عزيز منجر شود.

تمدن 9 هزار ساله‌ي سيلك در كاشان، سندي ارزشمند در مطالعات بيايان‌زايي

    هفته‌ي گذشته به منظور ارزيابي روند پيشرفت طرح ملّي خويش با عنوان: «تهيه‌ي نقشه‌ي حساسيت اراضي به بيابان‌زايي با استفاده از روش اصلاح شده فائو و يونپ در حوضه آبخيز درياچه نمك» مهمان همكاران عزيزم در ايستگاه تحقيقات مناطق خشك شهرستان كاشان بودم. در جريان اين مأموريت، فرصتي دست داد تا از تپه‌هاي 9 هزارساله و باستاني سيلك  (Sialk)‬ كاشان بازديد كرده و به مشاهده‌ي يافته‌هاي ارزشمند باستان‌شناسي در منطقه بپردازيم.

     يك نكته‌ي جالب كه از طرف مسئول و راهنماي كهنسال اين منطقه براي ما عنوان شد، ساخته شدن بناي عظيم زيگورات كاشان با استفاده از 2.5 ميليون قطعه خشت 40 كيلويي بوده است؛ خشت‌هايي كه در آن از كاه و كلش فراواني براي افزايش مقاومت و ايستايي آن استفاده شده است. به ديگر سخن، ساخت چنين بناي عظيمي با اين حجم كم‌نظير از كاه، گواه آباداني و رونق بسيار زياد كشت و كار و زراعت در 9 هزار سال پيش دارد؛ رونق و آبادي و سرسبزي‌اي كه ديگر از آن خبري نيست!

     و در عوض اين، ناهمواري‌هاي مواج ريگ‌بلند است كه سكونتگاه‌هاي انساني را به مبارزه مي‌طلبد. افزون بر آن، سطح ايستابي سفره‌هاي آب زيرزميني منطقه نيز به شدت كاهش يافته است. اين در حالي است كه بر بنياد يافته‌هاي ديرين‌شناسان به سرپرستي دكتر كريشمن فرانسوي، دست‌كم دو رودخانه‌ي پرآب و دايمي از نزديكي سيلك عبور مي‌كرده است! شناسه‌هايي كه نشان مي‌دهند روند اُفت كارايي سرزمين مادري در طول 10 هزار سال گذشته چگونه بوده است.

خوانندگان گرامي مهاربيابان‌زايي، پيش‌تر از تجربه‌ي مشابه افلاطون در همين تارنما آگاه شده‌اند؛ تجربه‌اي كه با افزايش غناي مطالعات ديرين‌شناسي و هم‌افزايي دانش‌هاي بين‌رشته‌اي مي‌توان بر كيفيت و بهره‌مندي آن در زيست محيط وطن نيز افزود.

    اما چند حاشيه:
1- تماشاي يكي از كهن‌ترين گردن‌آويزهاي شناخته شده در جهان در موزه‌ي سيلك، حقيقتاً دريافت نابي را منتقل مي‌كند؛ دريافتي كه نشان مي‌دهد: زنان ايراني – دست‌كم در 5 هزار سال پيش هم – براي افزايش جذابيت‌هاي ديداري خويش از زيورآلات استفاده مي‌كرده‌اند!
2- مسئول منطقه به ما گفت كه تا سال 1378، اين تپه‌ها فاقد هر نوع مراقبت و مديريتي بوده‌اند؛ در حالي كه بيش از 70 سال از نخستين‌كاوش‌هاي باستان‌شناسي در اين منطقه مي‌گذرد (دربيست و چهارم شهريور سال 1310 تپه‌هاي سيلك كاشان در سياهه‌ي آثار ملّي ايران با شماره 38 به ثبت رسيده است). در حقيقت، تا همين چند سال پيش، تپه‌هاي سيلك جولانگاه موتورسواران و معتادان مواد مخدر بوده، به شكلي كه در هنگام ساماندهي مجموعه‌ي حاضر و پاكسازي آن، بيش از 2500 سرنگ آلوده در منطقه كشف و منهدم شده است!
3- متأسفانه هنوز هم ميزان مديريت و كيفيت سرمايه‌گذاري براي حراست از اين مجموعه‌ي بي‌نظير، كافي نيست و به نظر مي‌رسد براي جلوگيري از آسيب بيشتر اين سازه‌ي عظيم خشت و گل از گزند فرآيندهاي طبيعي، بايد هر چه زودتر آن را مسقف كرد.

4- كشف يك شمايل از دو گاو كه كره زمين را نگه داشته‌اند، يكي ديگر از نكات عجيب و حيرت‌انگيز كيفيت و غناي تمدن ايران باستان را در سرزمين مادري نشان مي‌دهد.

چگونه مي‌توان از فروچاله‌هاي همدان عبرت گرفت؟

    تاكنون چنين فروچاله‌اي با چنين ابعادي در كشور گزارش نشده بود. 

      رخداد فروچاله‌هاي كم‌نظير همدان چنان عجيب و غافلگير‌كننده بوده كه بسياري از مردم و رسانه‌ها را متوجه خويش ساخته است؛ هر چند كه هنوز اظهار نظري جدي و پيگيرانه از مسئولين ارشد وزارتين نيرو يا جهاد كشاورزي در اين خصوص نديده يا نخوانده‌ام. كه احياناً اين موضوع برمي‌گردد به اينكه از ديدگاه اين مديران عزيزتر از جان! احتمالاً رخدادهايي بسيار مهم‌تر و روبان‌هايي قرمزتر وجود دارد كه بايد در اولويت نخست به آنها انديشيد!
     به هر حال ضمن سپاس از مديران روزنامه‌ها، رسانه‌هاي ديداري و شنيداري درون و برون مرزي، تارنماها و خبرگزاري‌هايي كه اين رخداد مهم و نگران‌كننده را پوشش داده‌اند، توجه خوانندگان عزيز مهار بيابان‌زايي را به مصاحبه‌ي خويش با مينو صابري در راديو زمانه جلب مي‌كنم؛ مصاحبه‌اي كه در آن كوشيده‌ام علاوه بر تشريح ابعاد اين فاجعه‌ي انسان‌ساز، به راه‌هاي برون‌رفت از اين بحران هم اشاره كنم.

Download it Here!

براي آنها كه پيگير «صداي طبيعت» هستند!

    از اين هفته، سلسله برنامه‌هاي كوتاهي در روزهاي دوشنبه (بين ساعت 12:30 تا 13) از راديو فرهنگ در غالب «صداي طبيعت» پخش خواهد شد كه نگارنده در آن به برخي پيامدهاي ناميمون بيابان‌زايي و اثرات مخرب زمين‌نشست در ايران و جهان اشاره كرده و خواهد كرد. مردم تهران و استان‌هاي هم جوار مي‌توانند اين برنامه را روي موج Fm رديف 106.7 مگا هرتز و موج Am رديف 558 كيلو هرتز دريافت كنند. گفتني آن كه، برنامه‌ي صداي طبيعت بيش از 2 سال است كه به سردبيري سارا حضايي، تهيه‌كنندگي پروين كاووسي و گويندگي صديقه رامهرمزي تهيه و از شبكه‌ي راديويي فرهنگ پخش مي‌شود.

تصاويري از بزرگترين فروچاله شناخته شده در ايران

    بعدازظهر ديروز به همراه عمار رفيعي امام و علي‌اكبر كريمي در حوالي روستاهاي بابان و قزل‌جه در يك كيلومتري غرب شهر كبودرآهنگ بوديم؛ شهري كه چند روزي است به واسطه‌ي پديدارشدن بزرگترين و ژرف‌ترين فروچاله‌ي كشور، به مركز توجه پژوهشگران كشور، به ويژه در حوزه‌هاي مرتبط با دانش زمين‌شناسي، آب‌شناسي، محيط زيست و پيكرشناسي زمين بدل شده است.

حتا همان گونه كه در تصاوير مي‌بينيد، اينك اين فروچاله‌ي عظيم و پرهيبت – كه بيستمين فروچاله منطقه در طول 10 سال اخير به شمار مي‌رود – به يكي از اصلي‌ترين گردشگاه‌هاي منطقه بدل شده و نه‌تنها اهالي كبودرآهنگ، كه بسياري از مردم ساكن تا محدوده‌ي 60 كيلومتري اين فروچاله، با زن و فرزند خود را به اين محل رسانده و ساعتي در كنار آن توقف مي‌كنند.

جالب آن كه در گفتگويي كه با ايشان داشتم، اغلب اهالي به خوبي از اصلي‌ترين دليل پديدآمدن اين فروچاله آگاهي دارند، امّا نمي‌دانند كه چه بايد كرد!

ظاهراً جوان ترها زياد خطر را جدي نمي گيرند!

ظاهراً جوان ترها زياد خطر را جدي نمي گيرند!

    گفتني آن كه از جمله مهمترين علت‌هاي رخداد فروچاله بايد به تشديد پديده‌ي انحلال سنگ‌هاي آهكي، گچ و نمك و نيز كاهش حجم رسوبات كم چگال اشاره كرد كه متهم رديف نخست در بروز اين پديده در دست‌كم 90 درصد موارد، بهره برداري غير اصولي و افراطي از آب‌هاي زيرزميني است.

     يك نكته‌ي حايز اهميت ديگر آن كه پديده‌ي نشست زمين در شعاعي به طول 400 متر از مركز فروچاله – حتا با چشم غير مسلح – كاملاً آشكار و نمايان است و حتا ميزان نشست زمين در امتداد شمالي فروچاله به مراتب بيشتر بوده و بيم آن مي‌رود كه دامنه و ابعاد اين عارضه‌ي خطرناك به سرعت گسترش يابد. در حالي كه هيچ تمهيد امنيتي براي دورنگه‌داشتن مردم از اين منطقه پيش‌بيني نشده است!

     كاش از اين حادثه – كه مي‌توانست ابعادي مرگ‌آفرين هم داشته باشد – عبرت گرفته و از اين پس در چيدمان توسعه‌ي خويش، به بنيان‌ها و توانمندي‌هاي بوم‌شناختي سرزمين بيش از پيش توجه كرده تا ناچار نباشيم براي تأمين آب نيروگاه حرارتي شهيد مفتح همدان – در جوار اين ناحيه – بيش از يكصد و 10 حلقه چاه عميق حفر كنيم و افزون بر آن بيش از 80 درصد آب قابل استحصال استان را همچنان با راندماني در حدود 30 درصد به مصرف كشاورزي برسانيم.

     يادمان باشد كه استان همدان در طول يك دهه‌ي گذشته شاهد بيشترين رشد و افزايش جمعيت بوده كه نه‌تنها گراني سرسام‌آور زمين و مسكن را در پي داشته است، بلكه به گفته‌ي دكتر مجتبي حيدري، استاد زمين‌شناس دانشگاه بوعلي در دهه‌ي اخير ميزان اُفت آب در دشت مركزي همدان تا 40 متر گزارش شده است كه حقيقتاً هراس‌انگيز و بي سابقه است. به ويژه اگر بدانيم ميانگين افت آب در كل كشور براي سه دهه گذشته 15 متر بوده است.

    آخرين نكته اينكه تاكنون علاوه بر ايران، مردم ساكن در شمال كشور چين و نيز ايالت‌هاي كاليفرنيا، فلوريدا، تگزاس، آلاباما، ميسوري، كنتاكي، تننسي، پنسيلوانيا و … خسارت‌هاي فراواني را از اين پديده متحمل شده‌اند.

 

      لينك‌هايي براي آگاهي بيشتر:
– نحوه شکل گیری فروچاله های ریزشی دشت جابر بدره، استان ایلام، کنفرانس بررسی خطرات فروچاله ها در مناطق کارستی، دی ماه 84، کرمانشاه، ص 178
– نشست ۲ مترى زمين در جنوب تهران
– ارتباط بين فروچاله‌هاي دشت فامنين، قهاوند و كبودرآهنگ با سنگ كف منطقه – منوچهر اميري
– احتمال نشست زمین در اراضی وسیعی از تهران
– بررسي مكانيزم تشكيل فروچاله‌هاي حاشيه نيروگاه همدان
– عوامل تشکیل فروچاله های دشت فامنین – قهاوند در استان همدان
– علل و مكانيسم تشكيل فروچاله‌ها در دشت فامنين – كبودرآهنگ
– فرونشست‌ها و خطرات آن در ايران
– كنفرانس بررسي خطرات فروچاله ها در مناطق كارستي برگزار شد

وقتي كه زمين هم تاب ماندن را از دست مي‌دهد!

بي‌شك بسياري از هموطنانم كه شب گذشته بيننده‌ي بخش‌هاي خبري سيما بودند، با مشاهده‌ي صحنه‌هاي هول‌انگيز ريزش زمين و پديدارشدن فروچاله‌هاي حيرت‌آور و ژرف در منطقه‌ي عمومي شهرستان كبودرآهنگ همدان برخود لرزيدند؛ درست مانند اهالي سختكوش و كشاورزان منطقه كه چندسالي است از كابوس دهان بازكردن زمين و بلعيدن آنها كه رويش ايستاده‌اند، خواب راحت و آرام را از ياد برده‌اند!
امّا چرا كار را به اين بي‌ساماني رسانده‌ايم؟! چگونه است كه شناسه‌هاي آشكار اُفت سطح آب زيرزميني را در منطقه در طول دو دهه‌ي اخير نديديم و باور نكرديم؟ چگونه است كه كاهش عملكرد در هكتار را در اغلب اراضي كشاورزي استان، به ويژه در قهاوند، كبودرآهنگ، آوج و فامنين مورد مداقه قرار نداديم؟ چرا از فروچاله‌‌هاي اطراف روستاي «همه‌كسي» عبرت نگرفتيم و چرا همچنان كوشيديم تا آخرين قطره‌هاي آب موجود در آبخوان روبه زوال قره‌چاي را هم مكيده و فاجعه‌اي چنين دهشتناك را بيافرينيم؟

 

اگر امروز حتا به استواري زمين زير پاي‌مان هم نمي‌توانيم اعتماد كنيم، بايد يادمان باشد كه «از ماست كه بر ماست.»
آن روز كه كارشناسان و دل‌سوزان اين آب و خاك فرياد برآوردند كه اين شيوه‌ي كشاورزي و آبياري فقط و فقط تيشه به ريشه زدن است؛
آن روز كه اعلام كردند: به جاي ساخت سدهاي مخزني روزميني، بايد با شناسايي آبرفت‌هاي درشت‌دانه، بكوشيم تا از فناوري ساده و ارزان‌قيمت، امّا پايدار هدايت و ذخيره‌ي آب در زيرزمين سود ببريم؛
آن روز كه از لزوم پيروي از موازين آمايش و چيدمان توسعه بر اساس خواهش‌هاي بوم‌شناختي (اكولوژيك) سرزمين سخن راندند؛
آن روز كه از كاهش وابستگي معيشتي در سرزميني گفتند كه 90 درصد از قلمرو آن در محدوده‌ي سرزمين‌هاي خشك (drylands) قرار گرفته است؛
و آن روز كه هشدار دادند، صنايع پرمصرفي چون نيروگاه حرارتي شهيد مفتح همدان نبايد و نمي‌تواند در زير حوضه‌ي آبخيز شكننده‌اي چون «قره‌چاي» به بقاي خود ادامه دهد؛ كسي حرف آنها را نشنيد و يا اگر شنيد، با لبخندي سبكسرانه از آن گذشت!

 

و امروز عقوبت آن سبكسري در هيبت طنين مرگبار ريزش زمين در همدان، رفسنجان، خراسان، يزد، كرمان، سيرجان، بيرجند، ورامين، شهريار، بويين‌زهرا، قزوين، اراك، ساوه، اصفهان، جهرم، بختگان، ارژن، مرودشت، سعادت‌شهر و … گريبان‌مان را گرفته و بازخوردهايش چنان رسا شده كه نه‌تنها به صدر گزارش‌هاي معتبرترين نشريات علمي جهان مي‌رسد؛ بلكه ابعاد رسانه‌اي يافته و شبكه‌هاي مختلف تلويزيوني نيز ناچار از انعكاس آن مي‌شوند.

 

و اين، همان بيابان‌زايي است كه بارها نسبت به وقوع پنهان و ناپيدا، امّا شتابناك آن در همين تارنما هشدار داده‌ام.
هموطن عزيز من!
بيابان‌زايي، فقط به هجوم ماسه‌هاي روان و برخاستن گرد و غبار در هوا و شورشدن اراضي محدود نمي‌شود. بيابان‌زايي مي‌تواند استوارترين تكيه‌گاه بشر، يعني همين زميني كه بر روي آن ايستاده‌ايم را نيز به چالش كشيده و نااستوار سازد.
ياد جمله‌اي زنهاردهنده از بوم‌شناس مشهور معاصر، دانيل چيراس افتادم كه نااميدانه مي‌گويد: «با گذشت سال‌ها به اين دريافت رسيده‌ام که بسياری از تلاش‌های ظاهراً اساسی صورت گرفته به انگيزه‌ي حفاظت از محيط زيست، اصلاً ربطی به موضوع نداشته‌اند! در حقيقت، بيشتر تلاش‌ها را دقيقاً می‌توان به مثابه جانشين و وسيله‌ای موقت تلقی و ترسيم کرد، زيرا اغلب آنها فقط به نشانگانِ بيماری می‌پردازند و از فهم دلايل اصلی نهفته در آن عاجزند.»
نگاه كنيد كه وقتي چيراس از حاصل كوشش‌هاي صورت گرفته در غرب با چنين عباراتي ياد مي‌كند، ما ديگر چه بايد بگوييم؟ مايي كه حتا ظاهر داستان را هم حفظ نكرده و بعضاً مي‌شنويم كه از منابع طبيعي به عنوان سد راه توسعه ياد مي‌شود، سياست‌هاي مهار جمعيت را نيرنگ‌هايي شيطاني معرفي كرده و آموزه‌هاي زيست‌محيطي در رده‌ي دسايس امپرياليستي قرار مي‌گيرد!

 

درحقيقت، اگر تا امروز سرزمين مادري به رغم زخمهاي فراوان، دوام آورده است، نه به دليل هوشمندي و مديريت شايسته‌ي اعمال شده بر آن، كه فقط به خاطر كندي رشد اقتصادي كشور بوده است! وگرنه همين صداي پرندگان و زمزمه‌ي كوهساران و پاكي چشمه‌ساران و سرسبزي هيركاني را هم نداشتيم!

و …
روزگار بدي داريم … اميد كه مشاهده‌ي اين فروچاله‌ها سبب شود تا بيشتر فرو نرويم و به سوي روشنايي‌ها بازگرديم؛ هر چند به قول سروده‌ي مانا و دوهزارساله‌ي ويرجيل:
آسان است پايين‌رفتن از دوزخ
چرا كه درهاي تاريك دوزخ
همواره شبان و روزان گشوده است
امّا بازگشتن به سوي بهشت و روشنايي روز
رنج است و محنت بسيار     

فروچاله در دشت قهاوند همدان - 1385

فروچاله در دشت قهاوند همدان - 1385

 
مؤخره:
1- زير حوضه‌ي رودخانه قره‌چای، 1783325 هکتار وسعت دارد (معادل 2/19 درصد از کل آبخيز مادر آن، يعني درياچه‌ي نمک) و در داخل ارتفاعات واقع بين البرز مرکزی و زاگرس قرار گرفته است. اين زيرحوضه در تقسيم‌بندي ‌طرح جامع آب کشور به عنوان زيرحوضه‌ي شماره‌ي 4 از حوضه‌ي هفتم مطالعاتی و با کد 4-1-7 مشخص شده است. بلندترين نقطه‌ي اين زيرحوضه کوه الوند با 3580 متر ارتفاع از سطح دريا بوده و کمينه‌ي ارتفاعی آن هم 864 متر است. قره‌چای از دو شاخه‌ي اصلی جنوبی (رود شراء از ارتفاعات دشت شازند اراک) و غربی (از اتصال شش رود کوچک از دامنه‌ي شمالی الوند ) سرچشمه گرفته و پس از به هم پيوستن شاخه‌های مزبور در شمال شرق استان همدان  (در انتهای دشت کبودرآهنگ و رزن)، به فاصله‌ي 120 کيلومتر از مغرب به مشرق جريان يافته و در حدود 30 کيلومتری جنوب غربی ساوه وارد دشت می‌شود تا در نهايت به درياچه‌ي قم منتهی گردد.
2- جالب است بدانيم كه دست‌کم 4 واحد از مجموع 9 واحد آب‌شناختی حوضه‌ي كبودرآهنگ به مساحت 103 هزار هکتار، در شمارِ سيل‌خيزترين نقاط آبخيز قره‌چای محسوب می‌شوند. همچنين، درباره وجه تسميه «كبودراهنگ» نقل شده است كه اين شهرقبلاً چمنزار وسيع با آب زيرزميني فراواني بوده كه به وسيله‌ي كاريز آبها را به سطح زمين مي‌رسانده‌اند، درفرهنگ فارسي «راهنگ» به معناي رودخانه، قنات و مجراي عبور آب آمده است، به دليل وجود سنگ‌هاي كبود و كبودي بستر قنوات (راهنگ) رنگ آب نيزكبود به چشم آمده است و بدين سبب«كبود ـ راهنگ » شهرت يافته است. گرچه اسم شهرستان را كبوترآهنگ نيز تلفظ مي‌كنند. ليكن نام رسمي و تلفظ صحيح آن «كبود راهنگ» است: rahang ـ kabud
3-        در خبرها آمده بود كه مدير آموزش و پرورش كبودرآهنگ گفته: از مجموع 918 كلاس درس در اين شهرستان 231 كلاس قابل بازسازي نبوده و در شرايط تخريبي قرار دارند. كاش مي‌دانست كه اتفاقاً او دست به ريشه‌گاه زده است. ملتي كه براي آموزش و پرورش كودكانش هزينه كند، بي‌شك رستگاري‌اش را در طول زمان تضمين كرده است و ديگر با چالش‌هايي چنين فرونشست زمين، آن هم در چنين ابعادي مواجه نخواهد شد.
4-      نيروگاه حرارتی شهيد مفتح همدان – که پس از نيروگاه شهيد رجايي، دوّمين نيروگاه حرارتی بزرگ کشور محسوب می‌شود – در سال 1375 با ظرفيت 4 واحد 250 مگاواتی، به وسيله‌ي رئيس‌جمهور وقت افتتاح شد (همشهری، شماره‌ 1020‏‎، مورخ 28 تير 1375، ص 1)، امّا ظاهراً خيلی ديرتر وارد مدار شد و به هرحال مردم و کشاورزان منطقه، هم‌اينک با عوارض فزاينده‌ي آن در حوزه‌ي آب، خاک و هوا مواجه هستند. تأسف‌آورتر آن‌ که پساب‌های آلوده‌ي نيروگاه بدون هيچ پالايشی و يا لحاظ هرگونه تمهيد زيست‌محيطی در اراضی اطراف نيروگاه (دشت فامنين در کيلومتر 44 محور همدان- تهران) رها شده و منطقه‌ي اطراف را شبيه به درياچه‌ي نمک قم، آن هم در مواقع خشکسالی کرده‌اند که خود اين مسأله، سبب تشديد آلودگی و پراکنش زمينی و فضايي آن در سطح منطقه، به ويژه در مواقع رخداد بادها يا سيل‌های شديد خواهد شد. علاوه بر اين، فعاليت نيروگاه تأثير منفی زيادی در اُفت سطح آب سفره‌های آب زيرزمينی منطقه داشته، به نحوی که مسئولين برای تأمين آب نيروگاه اقدام به اجرای دو طرح بزرگ انتقال آب از سد مخزنی شنجور و چاه‌های آب شرب رزن کرده‌اند. واپسين نکته اشاره به آثار مخرب نيروگاه‌های حرارتی در تشديد پديده‌ي گلخانه‌ای است، به گونه‌ای که مقدار انتشار CO2 از نيروگاه‌هاي حرارتي کشور را در سال 1378 بالغ بر 4/89 ميليون تن برآورد کرده‌اند (دفتر طرح ملّی تغيير آب و هوا ، 1382). در عظمت اين رقم همان بس که بدانيم، توان جنگل‌های هيرکانی کشور، يعنی بهترين و انبوه‌ترين رويشگاه جنگلی ايران در ترسيب کربن از حدود 08/14 ميليون تن در سال تجاوز نمی‌کند.

بحران فرونشست زمين در ايران ، ابعادي بين‌المللي مي‌يابد!

فروچاله - قهاوند همدان (بر روي عكسها كليك كنيد تا بزرگتر ديده شوند)نشست زمين در حسين آباد اراك

ناقوس مرگبار نشست زمين در وطن، چنان طنيني يافته است كه اينك، تارنماي معتبر نشنال جيوگرافيك نيز به آن مي‌پردازد و ابعاد هراس‌انگيزش را براي جهانيان باز مي‌نماياند؛ باشد كه اين رخداد زنهاردهنده بتواند تلنگري مؤثر را به برنامه‌ريزان مديريت سرزمين در كشور زده و آنها را متوجه ژرفناي هول‌انگيز و برگشت‌ناپذير اين خطر بگرداند.

فروچاله همدان (قهاوند)فروچاله - حسين آباد اراكفروچاله - قهاوند


نگارنده به شهادت همين تارنما و گزارش سفرهايي كه از جاي جاي وطن منتشر كرده‌ است، تاكنون چندين بار از خطر فرونشست زمين و پديدارشدن فروچاله‌هايي حيرت‌انگيز در دشت قهاوند همدان، دشت ورامين، رفسنجان، شمال خراسان، مناطق مركزي و جنوبي استان فارس و … سخن گفته و آمارهايي ارايه داده است. اينك اما به دليل تراز منفي آبخوان‌هاي كشور كه ميزان آن از منفي شش ميليارد متر مكعب در سال هم گذر كرده است (يعني ايرانيان سالانه دست‌كم شش ميليارد متر مكعب آب بيشتر از آن چيزي كه در سرزمين‌ پهناورشان فرو مي‌رود، از آن برداشت مي‌كنند)، ابعاد خطر چنان شگرف و كم‌سابقه شده كه پژوهشگران زمين‌شناس در يك مركز تحقيقاتي كشور آلمان هم مي‌توانند با استفاده از فناوري سنجش از دور و تصاوير ماهواره‌اي بر فرونشست شتابناك زمين در ايران مهر تأييد زنند. به نحوي كه اين پژوهشگران اعلام كرده‌اند: در طول 30 سال گذشته (از 1971 الي 2001)، دست‌كم 15 متر از عمق سفره‌هاي آب زيرزميني در ايران كاسته شده است. يعني، به طور متوسط سالي نيم متر سطح آبخوان پايين رفته است؛ رخدادي كه منجر به نشست زمين و برجاي ماندن خسارت‌هاي هنگفت به تأسيسات زيربنايي كشور شده است و مطابق اين گزارش، ميزان نشست زمين ناشي از اُفت سطح آبخوان در برخي مناطق كشور به 50 سانتي‌متر در سال هم رسيده است كه بسيار خطرناك و كم‌نظير در سطح جهان است. در حقيقت از اين منظر، تنها مي‌توان مناطقي در شمال چين و ايالت كاليفرنيا آمريكا را با وضعيت بحراني ايران قابل مقايسه دانست.

نقشه حساسيت اراضي به بيابان زايي در جهان - منطقه خاورميانه و ايران با رنگ غالب قرمز مشخص شده كه نشان از وخامت درجه بيابان زايي دارد.وضعيت بحراني ايران از منظر خطر بيابان زايينقشه خطر بيابان زايي - ۱۹۹۹


كافي است نگاهي به نقشه‌ي حساسيت اراضي به بيابان‌زايي در جهان و نيز خطر بيابان‌زايي انساني كه در آغاز هزاره سوم و توسط سرويس حفاظت منابع طبيعي ايالت متحده آمريكا  تهيه شده است، بياندازيم تا دريابيم كه اوضاع در سرزمين مادري تا چه اندازه به سوي ناپايداري گرايش دارد.
بنابراين، ديگر چه جاي حيرت، اگر مي‌خوانيم كه ايران‌زمين از منظر شاخص‌هاي پايداري زيست‌محيطي ESI حتا در بين 130 كشور نخست جهان هم جايي ندارد.
اصرار بيش از حد بر روش‌هاي سنتي آبياري در كشاورزي و مقاومت در اصلاح و افزايش راندمان آبياري، حفر بي‌رويه چاه‌هاي عميق و نيمه‌عميق، گسترش شهرنشيني و چيدمان غلط صنايع پرمصرف (از نظر آب) در مناطق و دشت‌هاي بحراني كشور، به همراه رشد نگران‌كننده جمعيت و تبعات جهاني تغيير اقليم و جهان‌گرمايي، از جمله مهمترين دلايل افزايش شتاب در خالي شدن ذخاير آب زيرزميني كشور به شمار مي‌رود. ذخايري كه ارزشش به مراتب از ذخاير ارزي كشور بالاتر است، چرا كه با تمهيداتي بخردانه و مدبرانه مي‌توان چرخ اقتصاد را دوباره رونق بخشيد و خزانه كشور را آباد ساخت، امّا اگر زمين نشست كند و اگر اندوخته‌هاي آبي سرزمين به تاراج رود، صدها سال زمان نياز است تا بوم‌سازگان وطن بتواند اين خسران را جبران كرده و قدرت زيست‌پالايي‌اش را ترميم سازد.
اميد كه چنين زنهارهايي بتواند ارزش واقعي آب را براي يكايك ايرانيان و به ويژه دولتمردان آشكار ساخته و آنها را بيش از پيش در صرفه‌جويي، مديريت و حراست دورانديشانه از اين منبع ارزشمند ياري رساند.

    در همين باره:

   – خطر فرونشست نيروگاه همدان

   – ۳۰۰‬دشت در كشور در مرحله فرونشست زمين قرار دارند!

   – فرو نشست زمين در اثر افت سطح آب زيرزميني در دشت رفسنجان

   – فرونشست زمين در جنوب تهران

گوستاو را رها كنيد، لوار را بچسبيد!

با سپاس از عليرضا راشكيوضعيت توفان و حركت آن در روز شنبه - ۱۶ شهريور ۸۷

چرا كسي گوستاو زابلستان را نمي‌بيند؟!

در جهان غرب و به ويژه آمريكا، اخبار مربوط به توفان سهمناك گوستاو، مدتي است كه اغلب خبرهاي ديگر را به حاشيه برده و حتا كنوانسيون سالانه‌ي حزب جمهوري‌خواه در آمريكا را نيز متأثر كرده است؛ آن هم در زماني كه همه‌ي نگاه‌ها متوجه معرفي كانديداي منتخب حزب، جان مك كين و معاونش بود. حتا اگر جستجوي كوتاهي در رسانه‌هاي داخلي هم بكنيم، درمي‌يابيم كه تقريباً رسانه‌اي درون مرزي را نمي‌يابيم كه به انعكاس گوستاو نپرداخته باشد.

توفان اخير آسمان زابل و زهك را  تيره كرد.


در اين سوي آب، امّا انگار همچنان ارزش‌هاي خبري آكسفورد و مدارك دكترايش يا فلان گفته‌ي فلان مقام در باره‌ي مردم فلان كشور، بيشتر از خاكي مي‌ارزد كه اينك چند هفته‌اي است بر سر هموطنان محروم‌مان در استان سيستان و بلوچستان و به خصوص دشت سيستان و ديار زابلستان مي‌ريزد.
ديروز كه با همكار عزيزم در مركز تحقيقات كشاورزي و منابع طبيعي زابل – عليرضا راشكي – گفتگو مي‌كردم، وي عنوان داشت كه حجم توفان و شدت آن به مرز تحمل‌ناپذيري رسيده، به نحوي كه روز گذشته تمامي ادارات دولتي و بنگاه‌هاي خصوصي نيز در سطح منطقه به دستور فرماندار تعطيل شده بود و مردم حتا توان نفس كشيدن را نيز به دشواري فراهم مي‌ديدند!

جاده‌هاي بخش ميانكنگي در سيستانروستاهاي مدفون در خاك …

امّا بر عكس گوستاو، كمتر رسانه‌اي را مي‌بيني كه به ابعاد لوار يا همان بادهاي مشهور 120 روزه سيستان پرداخته باشد؛ بادهايي كه در سال جاري با سرعتي بيش از 90 كيلومتر در ساعت وزيدن گرفته و به دليل خشكسالي كم‌سابقه در منطقه بر شدت حمل گرد و خاك نيز افزوده‌اند. به نحوي كه همان گونه كه در تصاوير ماهواره‌اي مي‌بينيد، علاوه بر ايران، دو كشور پاكستان و افغانستان نيز به شدت از آثار اين توفان سهمگين متأثر شده‌اند. امّا آنجا نيز احتمالاً ماجراهاي مربوط به طالبان و بمب‌گذارهاي انتحاري و استعفاي ژنرال و انتخاب رييس‌جمهور جديد، مجالي براي پرداختن به فجايع ناشي از توفان فراهم نكرده است! خلاصه اينكه انگار مظلومين و محرومين عالم، در همه‌ي موارد بايد مظلوم و محروم باقي بمانند. نگاه كنيد كه چقدر فيلم خبري از همين توفان گوستاو از رسانه ملي خودمان در طول يك هفته اخير پخش شده و آن را مقايسه كنيد با فيلم‌هاي خبري از فاجعه‌ي زابل و تعطيلي ادارات در سيستان (و يا موارد مشابه‌اش در خوزستان).

نحوه شكل‌گيري بادهاي ۱۲۰ روزه سيستان

در باره‌ي دلايل وجودي لوار بايد گفت: در ارديبهشت‌ماه هواي گرم منطقه سيستان و جنوب غربي افغانستان به طبقات بالاي سطح زمين سعود کرده و در همين زمان در كوه‌هاي مرتفع شرقي و مركزي افغانستان كه داراي قلل مرتفع و هميشه پوشيده از برف است، هواي سرد دايمي با فشار زياد وجود دارد. هواي مذكور با سرعت به سمت دامنه‌هاي جنوب غربي پايين آمده، از منقطه ريگستان (در جنوب غربي افغانستان) به سمت دامنه‌هاي جنوب غربي پايين آمده، به سمت سيستان و كوير لوت حركت مي‌کند و به دليل مقدار وزش، به بادهاي 120 روزه مشهور است. بيشينه‌ي سرعت اين بادها در تيرماه تا صد كيلومتر در ساعت و در بعضي از منابع براي بيشترين سرعت اين باد ارقام بالاتري نيز ذكر شده است. متوسط سرعت باد در ماه‌هاي تابستان، حدود 26 كيلومتر در ساعت و در ماه‌هاي زمستان به 13 كيلومتر در ساعت مي‌رسد. در مورد منشأ پيدايش بادهاي 120 روزه عده‌ايي آن را دنباله موسمي‌هاي اقيانوس هند دانسته‌اند كه به دليل وجود مراكز فشار در بيابان Tahr تغيير شكل داده در ناحيه‌ی سيستان با جهت شمال شرقي- جنوب غربي مي‌وزد. همچنين اختلاف فشار هوا بين كوهستان‌هاي افغانستان و دشت سيستان را نيز عامل تشديدكننده‌ی اين جريان دانسته‌اند. آن چنان كه در معجم‌البلدان آمده است: «باد سيستان لحظه‌اي از جنبش نمي‌ايستد». گروهي ديگر مسأله را اينگونه شرح مي‌دهند كه منطقه‌ي مورد مطالعه به دليل واقع شدن در دو کانون پرفشار و کم فشار – به ترتيب در جنوب اقيانوس هند و شمال خراسان- در معرض جابجايی هوا و بادهای نسبتاً شديد 120 روزه قرار دارد.
گفتنی آنکه هرچند جريان باد در سيستان در تمامي فصول سال برقرار است، اما بيشترين موارد وزش باد مربوط به ماه‌هاي خرداد، تير، مرداد و شهريور بوده كه از شهريور به تدريج از شدت وزش بادها كاسته و هوا به آرامش مي‌رسد. بيشترين جهت وزش باد نيز مربوط به بادهاي شمال و شمال‌غربي است.
پرسش اصلي اين است كه چرا كسي گوستاو (بخوانيد لوار) زابلستان را نمي‌بيند و در انديشه مهار آن برنمي‌آيد؟ چرا سرمان را مانند كبك در برف كرده و تصور مي‌كنيم با پاك كردن صورت مسأله همه چيز حل مي‌شود؟ چرا تا اين حد به واقعيت‌هاي طبيعي منطقه دهن‌كجي كرده و مي‌كنيم، وقتي كه حتا از فناوري لازم براي مقابله با آن نيز برخوردار نيستيم. آن همه بوته‌كاري و بادشكن و مالچ‌پاشي چه شد؟
چرا درنمي‌يابيم كه براي تضمين حيات سيستان راهي جز احياي مجدد تالاب هامون نداريم و بقيه راهكارها جز مسكني كم‌اثر و پرضرر، ثمري دربرنخواهد داشت.
بار ديگر تأكيد مي‌كنم: شرط حكومت بر طبيعت، پيروي از قوانين آن است و نه گردن‌كشي در برابر آن.

مديريت خشكسالي يا خشكسالي مديريتي؟ مسأله اين است!

     چندي پيش، يعني دقيقاً در بيست و دومين روز از مرداد ماه 1387، وقتي پاي سخنراني عباس كشاورز، معاون بازنشسته وزير كشاورزي در هم‌انديشي تخصصي خشكسالي و پيامدهاي آن نشسته بودم، از شنيدن اين خبر كه حدود 11 ميليون تن يا 47 درصد   TDNعلوفه‌ي مورد نياز دام كشور در سال جاري به دليل خشكسالي كاهش يافته است، حيرت نكردم. مهندس كشاورز در همان نشست اعلام كرد: ما چاره‌اي نداريم جز آن كه – دست كم – يك تا دو ميليون تن علوفه در سال جاري وارد كنيم (موضوعي كه نگهدار اسكندري، عالي‌ترين مقام مسئول در حوزه‌ي مديريت مراتع كشور نيز در همين نشست تخصصي بر آن صحه نهاد). از همين رو، وقتي امروز مصاحبه‌ي محمّد حسين انصاري‌فرد، مديركل روابط عمومي وزارت جهاد كشاورزي را خواندم كه در آن از واردات علوفه و جو به منظور شكستن قيمت‌ها سخن گفته و مژده داده بود كه دولت مي‌خواهد قيمت علوفه را از كيلويي 500 تومان به 290 تومان كاهش دهد، باز هم حيرت نكردم.
امّا شما بگوييد: چگونه با چنين شرايطي مي‌توان از كنار اين خبر به راحتي گذشت و چشم بر روي صف كاميون‌هايي كه علوفه‌ي ايراني را به مقصد كشورهاي عربي آن سوي خليج فارس اهدا مي‌كنند، بست؟! آيا اينگونه مي‌خواهيم تراز صادرات غيرنفتي خود را افزايش دهيم؟!

كداميك را باور كنيم؟! اين صف خروج علوفه از كشور را يا  خبر واردات علوفه به كشور را؟!

     مي‌گويند: در جهان امروز ديگر نمي‌توان از «هماهنگي» به عنوان يكي از وظايف «مديريت» نام برد؛ چرا كه در حقيقت، «هماهنگي» امروز، يعني: «مديريت».
و آنچه كه در صحنه‌ي صادرات و واردات حيرت‌انگيز علوفه به كشور رخ داده است، شاهدي گويا در تشريح اين مدعاست كه آنچه كشور را بيش از خشكسالي اقليمي در تنگنا و فشار قرار داده است، «خشكسالي مديريتي» است!
همين.