کمتر از یکماه از آغاز سال 1392 میگذرد، با این وجود به جرأت میگویم که 25 روز گذشته از سال 1392 از منظر شوکهایی که به طبیعت ایران و دوستدارانش وارد شده، با هیچ یک از 25 روزهای نظیرش در طول سالهای گذشته قابل مقایسه و برابری نیست! دقت کنیم که در واپسین دقایق از سال کهنه، دستگاه متولی محیط زیست کشور، با حکم برکناری مدیری روبرو شد (دکتر اصغر محمدی فاضل، معاون محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست) که آشکارا دلیل برکناریاش را در مصاحبه با خبرگزاری ایسنا، مخالفتش با زمینخواری و مافیای قدرتمند شکار عنوان کرده بود. ادامهی خواندن
بایگانی دسته: فقر اقتصادی
آیا جنگ آب در سال 92 تشدید خواهد شد؟
پرسشی که در پیشانی این یادداشت نقش بسته است، عنوان سؤال خبرنگار خبرگزاری میراث فرهنگی از نگارنده است که مشروح پاسخم را میتوانید در این نشانی بخوانید. ادامهی خواندن
پانزده فروردین 1392؛ بررسی وضعیت محیط زیست ایران در حسینیه ارشاد
موضوع نخستین نشست علمی سال 1392 که به همت دکتر مهدی زارع، رییس پژوهشکده زلزلهشناسی ایران و همکارانشان در محل کتابخانه حسینیه ارشاد برگزار خواهد شد، بررسی وضعیت محیط زیست ایران است. رخداد خجستهای که آن را در نخستین روزهای سال نو به فال نیک میگیرم. چرا که قرار است این سلسله نشستهای علمی به طور مرتب در دیگر موضوعات هم ادامه یابد و از این که موضوع محیط زیست به عنوان آغازگر این رشته سخنرانیها انتخاب شده است، مسرورم. در این برنامه، نگارنده میکوشد تا به مدت حدود 45 دقیقه تصویری اجمالی از فرازها و فرودهای محیط زیست ایران ارایه داده و چشماندازی از آینده را به تصویر کشد. ادامهی خواندن
طبیعت ایران در سال 1392، آبستن چه حوادثی است؟
وقتی به پیشبینیهایی که برای سال 1391 انجام داده بودم، نگاه میکنم ، با شگفتی درمییابم که اغلب پیشبینیهای منفی من درست از آب درآمد؛ اما دریغ از آن که یکی از پیشبینیهای مثبتم برای محیط زیست ایران در سال 91، جامهی حقیقت به تن کند! چرا؟ ادامهی خواندن
پانزدهمین سالگرد روز جهانی مقابله با سدسازی گرامی باد
امروز، 24 اسفند 1391، پانزدهمین سالی است که جهانیان روز حفاظت از رودخانهها در برابر سدهای بزرگ را گرامی میدارند. سدهای بزرگ، مهمترین شناسهی تفکر سازهای در مدیریت منابع آب محسوب میشوند؛ شناسهای که نمایندهی بارز شکست تفکری است که پنهان کردنش در بسیاری از سرزمینهای موجود در کره خاک، به ویژه ایران آشکارا ممکن نیست! هست؟ ادامهی خواندن
شوک حقوق و دستمزد بر پیکر نحیف طبیعت ایران!
خبرهای رسیده از نهادهای متولی طبیعت ایران، چه در حوزهی وظایف وزارت جهاد کشاورزی و چه در قلمرو اختیارات سازمان حفاظت محیط زیست کشور، نشان میدهد که تنگناهای مالی و اعتباری، نهتنها دامن بسیاری از برنامهها و طرحهای پژوهشی، مطالعاتی، اجرایی و عمرانی را گرفته است، بلکه حتا حقوق و دستمزد پرسنل این نهادها، به ویژه در سازمان حفاظت محیط زیست به هیچ وجه با روند شتابان تورم، کاهش ارزش پولی ملّی و انفجار افسارگسیخته قیمتها تناسب ندارد. در حقیقت به جای آن که در اندیشهی تمهیداتی برای جبران این نابرابری فاحش درآمدها و هزینهها باشیم، شاهد آن هستیم که از میزان پرداختیهای ماهانه تا حدود 50 درصد هم کاسته شده است ؛ روندی که منجر به چندین نوبت اعتراض و تجمع در سازمانهای مرتبط شده و عملاً راندمان کاری و حس مسئولیت سازمانی را آشکارا کاسته است. ادامهی خواندن
قدر حضور سنجاب ایرانی را در ایران بدانیم!
فکر کنم همهی مخاطبان این سطور، دست کم در پویانماییهای ویژهی کودکان با شکل و شمایل خاص و دوستداشتنی سنجاب، این پستاندار کوچک، اما مشهور رویشگاه درختان بلوط در زاگرس آشنا باشند؛ جوندهای ریزاندام که آن را سنجاب ایرانی – persian squirrel – مینامند و اسم علمیاش sciurus anomalus است ؛ هموطنی که اصل و نصبش میرسد به گروه خانواده سنجابیان. ادامهی خواندن
چرا به جنگلهای ایران باید مجال تنفس دهیم؟
هیچ رویشگاه جنگلی در هیچ یک از قارههای جهان را نمیتوان یافت که قدمتش به حدود یک میلیون سال برسد. با این وجود، در نوار ساحلی شمال ایران، رویشگاهی وجود دارد به نام هیرکانی که بیش از یک میلیون سال از حضورش در دامنهها و دشتهای البرز شمالی میگذرد. این یعنی: بومسازگان (اکوسیستم) پیچیده و متنوع حاضر در استانهای گلستان، مازندران و گیلان، صدها هزار سال پیش از ظهور و ماندگاری جوامع انسانی و ابداع دانشی به نام علم مدیریت جنگل، ساز و کار ماندگاری و پایداری را آموخته بودند، حتا بهتر از هر جنگل دیگری در هر نقطهای در کرهی خاک. چرا که همچنان این یگانه یادگار جنگلهای زمین از دوران سوم زمینشناسی، توانسته بیش از 410 گونه اندمیک خاص ايران و 280 گونه اندميك هيركاني را در خود جای دهد و در مجموع پذیرای 3200 گونهی گیاهی باشد. پرسش این است که جنگلهای هیرکانی ایران، چگونه توانستند از دام سرمای مهلک زمین در عصر یخبندان به میزان منفی 45 درجه سانتیگراد رهایی یابند، اما از دام موجود دوپایی به نام انسان، نه؟!
و چگونه است که اینک روند شتابناک مرگ این فسیلهای زندهی گیاهی در وطن این گونه نگرانکننده سرعت گرفته است؟
یادمان باشد که مجموع مساحت جنگلهای هیرکانی ایران به دو میلیون هکتار هم نمیرسد و حتا اگر به این رقم، مساحت دیگر رویشگاههای جنگلی کشور در ارسباران، زاگرس، توران و سواحل خلیج فارس و دریای عمان را هم بیافزاییم، حتا به دو درصد مساحت رویشگاه 700 میلیون هکتاری همسایه شمالیمان (روسیه) هم نخواهد رسید. با این وجود، همهی راهها و همهی نگاهها در هیرکانی به برداشت چوب و تأمین علوفه برای دام ختم میشود! چرا؟ آیا این بدترین بدسلیقگی نیست که چنین رویشگاهی را صرفاً چون یک چراگاه یا کارخانه چوب بنگریم؟
یادمان باشد که در طول نیم قرن اخیر، به گفتهی رییس انجمن علمی جنگلبانی ایران، موجودی حجمی جنگلهای باستانی شمال کشور به نصف کاهش یافته است و در همان حال، دست کم سیصد هزار هکتار از رویشگاه راهبردیمان در باختر وطن (زاگرس) را از دست دادهایم، به نحوی که اینک برای رسیدن به شرایط ماقبل تخریب، دست کم به 150 سال زمان نیاز داریم.
در چنین شرایطی است که طرح 10 ساله تنفس جنگل در بین کارشناسان و پژوهشگران این حوزه جان میگیرد و بسیاری را بر این باور میرساند که هر چند، دانش مدیریت جنگل و علوم وابسته به آن، میتوانند سپری حفاظتی برای دوام جنگلها به شمار آیند؛ اما از آنجا که سازمان متولی و اجرا کننده این شگرد و دانش روز، از جایگاه و اختیارات و وزن درخور در مقایسه با دیگر بنگاههای اقتصادی قدرتمند کشور برخوردار نیست، عملاً حاصل این رؤیارویی نابرابر به سود مافیای تجارت چوب و رونق بازار دلالی در این حوزه تمام میشود.
به عنوان شاهد میتوان به برآیند ابزاری به نام “نشانهگذاری” در وضعیت جنگلهای شمال اشاره کرد که به گفتهی دکتر هادی کیا دلیری، به جای الگو گرفتن از طبیعت، از اقتصاد حاکم بر بازار سنتی الگو گرفته شده و نیاز دلالان چوب بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. افزون بر آن، واژه “به گزینی” به جای “تک گزینی”، مد نظر متولیان طرحهای جنگلداری بوده که حاصلش البته فاجعه بار شده است.
به هر حال، در خوشبینانهترین حالت، هماکنون حدود یک و نیم برابر بیشتر از ظرفیت تولید سالانه چوب در جنگلهای هیرکانی که رقم آن کمتر از 4 میلیون متر مکعب است، دارد از این رویشگاه چوب برداشت میشود؛ وضعیتی که در زاگرس به مراتب غمانگیزتر است و اگر نتوانیم جلوی آن را بگیریم، باید بپذیریم که بدهکاری بومشناختی سرزمین ایران به مرحلهای خواهد رسید که دیگر هیچ بانکی توانایی جبران رقم تراز منفی آن را ندارد.
بس کنیم این رویه ی خونریزانه را …
چهارشنبه گذشته، پس از ماهها بررسی و مطالعه، سرانجام کار انتشار مقالهای را به پایان بردم که میدانستم مورد مخالفت جدی طرفداران فرهنگ شکار و شکارچیهای محترم قرار خواهد گرفت. با این وجود، به نظرم، برای پایان دادن به این رسم غیر اخلاقی و این رویهی خونریزانه لازم بود تا با عدد و رقم با افرادی سخن گویم که همچنان با افتخار از این که شکارچی نامیده شوند، دفاع کرده و به مرام خونریزانه خود مباهات و افتخار میورزند. ادامهی خواندن
پیام نگران کنندهی قتل وحشیانه یک جنگلبان!
یک روز پس از سخنان جنجالی رییس دولت دهم در صحن بهارستان مبنی بر آن که نه فقط دامداران و گلههای آنها را نباید از جنگل اخراج کرد، بلکه باید اجازه داد تا دوباره دامها وارد جنگل شده و جنگلها توسط دامداران اداره شوند تا بدینترتیب 400 هزار شغل جدید هم ایجاد گردد؛ یک جنگلبان جوان به نام رضا ارغوان مطابق معمول با موتورسیکلت خود راهی منطقه جنگلی گوئنک واقع در ناحیه تنگه راز بجنورد در استان خراسان شمالی بود تا وظیفهی گشت زنی خود را در مورد اطمینان از قرق منطقهی تحت امرش انجام دهد؛ مأموریتی که برای این جوان 26 ساله هرگز به پایان نرسید و او دیگر به نزد خانوادهاش برنگشت! زیرا شوربختانه، جسد دست و پا بستهی وی که به شکل دلخراشی با ضربات چاقو آسیب دیده بود ، فردای آن روز در منطقه یافت شد. ادامهی خواندن
وقتی که هوای آتن آدم را یاد هوای تهران میاندازد!
در این روزها که هوای تهران، هوای آدم را ندارد؛ مردم ساکن در پایتخت کشوری که از آن با عنوان دروازه اروپا یاد میشود – آتن – هم روزگاری بهتر را تجربه نمیکنند ! این البته شاید اندکی از درد و تألم خاطر پایتختنشینان تهرانی کم کند؛ به ویژه وقتی بدانند که در تحمل این مصیبت تنها نیستند و اخوان ثالث راست گفته که آسمان هر کجا شاید همین رنگ است! نیست؟ ادامهی خواندن
آیا میشود از یک دریاچه خشک، ماهی صید کرد؟
عنوانی که بر پیشانی این نوشتار برگزیدهام، جملهای است که سه روز پیش، وزیر محیط زیست چین، آقای ژو شنگ سیان Zhou Shengxian خطاب به مدیران بزرگترین شرکتهای چینی بر زبان آورد. وی، ضمن ابراز ناخشنودی از روند توسعه کشور متبوعش در طول دو دههی اخیر، هشدار داد که اگر همچنان بدون توجه به ملاحظات محیط زیستی در صدد رشد اقتصادی به هر قیمتی برآییم، کشور را با یک ورشکستی جبرانناپذیر و آیندهای خطرناک همآغوش کرده و درست مانند آن فرد نادانی عمل میکنیم که نخست فرمان خشک شدن یک دریاچه را میدهد و آنگاه به ماهیگیرها میگوید: تورها را در آب بیاندازید و هر چقدر میخواهید، ماهی صید کنید! نوش جان …
میدانم که خوانندگان تیزبین این نوشتار، بلافاصله با خواندن سطور بالا، یاد پیشنهاد شگفتانگیز دکتر پرویز کردوانی برای تغییر ماهیت بومسازگان دریاچه ارومیه افتادند که یکی دو هفته پیش، برای نخستین بار در دانشگاه هنر تهران از آن رونمایی کرد . اما، روی سخنم در اینجا، فراتر از یک فاجعهی منطقهای یا ملّی است؛ زیرا آنچه که به وزیر محیط زیست کشوری که همچنان توسط بزرگترین تشکیلات کمونیستی جهان اداره میشود، قدرت و جسارت طرح چنین انتقادهای کمسابقهای را داده است، همانا آگاهی از ژرفای اطلاعات گسترده و نگرانکنندهای است که نه فقط کشور متبوعش، که تمامیت حیات در همهی کشورهای موجود در همهی قارههای جهان را به چالش گرفته است . زیرا او بهتر از هر کسی میداند که از سال 2006 تاکنون، این چینیها بودهاند که گوی سبقت را از آمریکاییها در تولید گازهای گلخانهای ربودند و به مقام نخستین کشور آلوده کننده جهان با تولید 6200 میلیون تن دی اکسید کربن (400 میلیون تن بیشتر از آمریکا در سال 2012) مفتخر شدند؛ مقامی که دیر یا زود باید عقوبتش را بچشند و البته هندیها هم دارند چهار نعل میتازند تا مقام نایب قهرمانی را از آمریکاییها بربایند. هر چند، همچنان با توجه به جمعیت، به نظر میرسد رکورد سرانه تولید دیاکسید کربن، در رقابت بین این سه کشور، همچنان در دست آمریکاییها باقی خواهد ماند؛ با این وجود باید بسیار خوشحال باشیم که قطریها در آمریکا زندگی نمیکنند! چرا که هیچ انسانی به اندازه مردم اندک موجود در کشور کوچک اما زیادهخواه قطر نیست که بر طبل مصرف، بی مهابای فرداها میکوبد؛ طبلی که طنین آن، دیر یا زود گریبانمان را خواهد گرفت و شوربختانه خشک و تر را با هم خواهد سوزاند.
کافی است نگاه کنیم به گزارش هفته گذشته بانک جهانی که در 18 نوامبر 2012 منتشر شد و در آن به صراحت اعلام گردید: اگر جامعهی جهانی نتواند اقدامی برای مهار تغییرات اقلیمی انجام دهد، در پایان نخستین سده از هزاره سوم میلادی، یعنی تا کمتر از 88 سال دیگر دمای زمین چهار درجه سانتیگراد افزایش خواهد یافت. این در حالی است که در طول قرن بیستم، فقط 0.76 درجه سانتیگراد بر میانگین دمای کره زمین افزوده شد و حاصلش اینگونه فاجعهبار در شمالگان، جنوبگان و یخچالهای هیمالیا تا جزایر اقیانوس هند و سواحل نیویورک و فوکوشیما خود را نشان داد. به فاصله فقط سه روز از انتشار این گزارش، سازمان ملل متحد در یک گزارش تکاندهندهتر فاش ساخت که برآورد پیشین دانشمندان در مورد میزان انتشار گازهای گلخانهای اشتباه بوده و هماکنون این مقدار، دست کم 14 درصد حتا بیشتر از میزانی است که برای سال 2020 پیشبینی شده بود . در این گزارش که گروهی مرکب از 55 دانشمند صاحبنام از 20 کشور جهان تحت هدایت برنامه محیط زیست ملل متحد (UNEP) و بنیاد اقلیم اروپا کار تهیه و انتشار آن را برعهده داشتند ، آمده است: در صورتی که اقدام فوری از جانب کشورها در زمینه کاهش تولید گازهای گلخانهای صورت نگیرد، انتظار میرود میزان اشاعه این گازها تا 58 گیگا تن طی 8 سال برسد. درصورتی که گزارشهای ارزیابی قبلی تاکید داشتند که میانگین انتشار و گسترش گازهای گلخانهای تا 2020 از مرز 44 گیگاتن هرگز عبور نخواهد کرد.
نقشه بالا میزان انتشار گازهای گلخانهای توسط کشورهای جهان را نشان میدهد (هر چه رنگ قرمزتر باشد، سهم بالاتر است) و نقشه پایین، اثر تغییر اقلیم بر کشورهای جهان.
یادمان باشد که خطر تغییرات اقلیمی یکی از بزرگترین چالشهایی است که توسعه با آن مواجه است و رهبران جهان باید مسئولیت اخلاقی خود را برای انجام اقدامی به نفع نسلهای آینده، به ویژه فقیرترین آنها ایفا کنند. چرا که در صورت تحقق این افزایش 4 درجهای، شهرهای ساحلی به زیر آب میروند؛ مناطق خشک (مانند ایران)، خشکتر میشوند و مناطق مرطوب، مرطوب تر؛ بروز موجهای گرمای بیسابقه در بسیاری از سرزمینها به ویژه در مناطق حارهای؛ تشدید کمبود آب شیرین در اغلب نواحی زمین؛ افزایش شدت توفانهای گرمسیری؛ از دست دادن غیرقابل برگشت تنوع زیستی از جمله سامانهی شکننده و بسیار مهم صخرههای مرجانی از دیگر تغییرات مهیبی است که میتواند اثراتی جبران ناپذیر بر توان زیستپالایی کره زمین برجای نهد.
و اینها همه شناسههای دهشتناکی است که وزیر محیط زیست چین، آنها را دریافته و میداند تا چه اندازه از برنامه عقب است.
کافی است به نقشه جهانی کشورهای اثرگذار و متأثر از انتشار گازهای گلخانهای نگاه کنیم که هفدهم مارس 2011 منتشر شده است و آشکارا نشان میدهد که اتفاقاً کشورهایی چون ایالات متحده آمریکا، کانادا، روسیه، اروپا و استرالیا که در طول یک قرن اخیر بیشترین انتشار گازهای گلخانهای را سبب ساز شدهاند، خود به مراتب کمتر از کشورهایی نظیر ایران، عربستان، مصر، افغانستان و برزیل در معرض آسیب قرار دارند که گواه دیگری بر نابرابری خطرناک اقلیمی در سدهی پیش رو است.
حال، جای یک پرسش کلیدی از دولتمردان ما در این میان مطرح است؛ ما چه کار داریم میکنیم؟ چه برنامهی عملی و جدی برای مهار این بحران، به ویژه در ایرانی داریم که به شدت از تغییر اقلیم آسیبپذیر نشان میدهد. آیا میدانیم که سهم انتشار گازهای گلخانهای برای کشورهای در حال توسعه از میزان کمتر از 40 درصد در سال 1990 به بیش از 50 درصد در سال 2012 افزایش یافته است ؟
نباید از خاطر برد که همهی خبرها بد نیست و هنوز اگر بتوانیم، به سمت استحصال انرژیهای نو حرکت کنیم، به سمت تغییر سامانههای کشاورزی و استقرار روشهای بیخاکورزی و کاهش مصرف کود و سموم شیمیایی همت گماریم، به سمت حراست از رویشگاههای جنگلی و حفاظت از محیطهای تالابی گامهای اساسی برداریم و نیز از سهم پروتئین حیوانی در سبد غذایی خود در تعاملی جهانی بکاهیم، میتوانیم مانع گرم شدن بیش از 2 درجهای کره زمین تا پایان قرن پیش رو شویم.
آیا این آرزویی محال و دستنایافتنی است؟ برای یافتن پاسخ، کافی است این روزها به حجم بحثهای درگرفته در صحن بهارستان و در ساختمان پاستور دقت کنید و سهم چنین جستارهایی را در آنها بجویید که به خطر تغییر اقلیم پرداختهاند تا خود متوجه شوید که ما در کجای این داستان گم شدهایم!