بایگانی دسته: منابع آبی

سیاه نمایی را رها کنید، سفیدنمایی را بچسبید!

    چندی پیش اعلام شد که ایران در تازه‌ترین رتبه‌بندی کشورهای جهان از منظر شاخص سرزمین شاد یا HPI توانسته موقعیت خود را در سال 2012 نسبت به سال 2009 ، 4 پله بهبود ببخشد و از رتبه 81 به 77 در بین 151 کشور مورد بررسی برسد و در حقیقت خود را به صدر جدول نزدیک‌تر سازد . این موفقیت به ویژه زمانی بیشتر اهمیت می‌یابد که بدانیم قدرت‌های تراز اول جهان چون ایالات متحده آمریکا و روسیه در رتبه‌ای بهتر از 105 و 122 نتوانسته‌اند جای گیرند و حتا اغلب رقبای ما در شیخ‌نشین‌های حاشیه جنوبی خلیج فارس چون کویت، امارات متحده عربی و قطر در بین 10 کشور انتهایی این جدول قرار دارند. با این وجود، تقریباً همه در برابر این خبر خوش سکوت کردند، چه رسانه‌ها، چه مردم، چه تشکل‌های مردم‌نهاد و چه حتا نهاد متولی محیط زیست کشور. انگار کسی این خبرها را جدی نمی‌گیرد، حتا اگر نامش سازمان حفاظت محیط زیست ایران باشد! چرا؟

    در رخدادی دیگر، اشاره به حرکت ارزشی یکی از هموطنان عزیزم در منطقه سمیرم به نام غلام امیری کردم که چگونه کوشید تا یک خرس ماده را از غرق شدن در استخر باغش نجات دهد؛ این در حالی بود که اگر او آن خرس را مانند دیگر همشهری‌اش سلاخی می‌کرد، بی‌شک تا مدتها خبر نخست روزنامه‌ها و تارنماها بود! نبود؟

    همچنین، وقتی در سالگرد پروتکل مونترال در مورد حفره ازون اشاره به موفقیت ایران کردم، انگار داشتم در خلاء سخن می‌گفتم!

    چندی پیش با احسان محمدی، مدیر سختکوش پایگاه اطلاع رسانی زیست بوم گفتگو می‌کردم، او نیز از این مسأله شگفت زده بود و سیاهه‌ی مفصل‌تری از موفقیت‌های محیط زیستی کشورمان در طول چند ماه گذشته را به نگارنده یادآوری کرد که با کمترین عنایت و توجه رسانه‌ای و مردمی روبرو شده است. از او خواستم تا دیدگاهش را که حاوی هفت خبر خوش و افتخار محیط زیستی بود، منتشر کند تا در این باره شاید در فضای رسانه‌ای کشور بتوان بیشتر و جدی‌تر به فراکافت چرایی‌ بازتاب اندکش همت گمارد.

    به راستی شما چه فکر می‌کنید؟ چرا کسی موفقیت‌های محمدصادق فرهادی نیا، سید محمد مجابی، فتح الله امیری، صادق صادقی‌زادگان، علی نظری دوست، اصغر محمدی فاضل و … را که جملگی نام ایران را در عرصه‌های ملی و جهانی محیط زیست طنین‌افکن کرده‌اند، نمی‌بیند؟

    نگارنده بر این باور است که یکی از عمده‌ترین دلایل عدم توجه درخور اغلب رسانه‌ها، فعالان محیط زیست و عامه‌ی مردم به انتشار چنین اخبار امیدبخشی، ناشی از سیاست‌های انقباضی و سختگیرانه‌ی حاکم بر فضای رسانه‌ای کشور، به ویژه در طول سه سال اخیر بوده است؛ سیاست‌هایی که عامداً یا سهواً انتشار هر تحلیل تلخ و هر انتقاد جدی را با صفت نشر “سیاه‌نمایی” نهی کرده و از اصحاب رسانه می‌خواست تا برای پرنشاط‌کردن فضای جامعه به انتشار خبرهای خوش روی آورند. به سخنی ساده‌تر، با شگردی به نام “سفیدنمایی” به جنگ سیاه‌نمایی رفتند که حاصلش البته، نه‌تنها شوق و نشاط و امید مورد نظر را به همراه نداشت، بلکه نوعی وندالیسم پنهان را در جامعه گستراند. به عنوان شاهد، می‌توان به اُفت معنی‌دار فعالیت اغلب تشکل‌های مردم‌نهاد حوزه‌ی محیط زیست و کاهش چشمگیر تعداد تارنماهای محیط زیستی فعال در فضای مجازی در طول چند سال اخیر اشاره کرد.

    شما بگویید: وقتی از قول عالی‌ترین مقام‌های وزارت نیرو (علی ذبیحی، قائم مقام وزیر) اعلام می‌شود که نقش ندانم‌کاری‌های مدیریتی و فشارهای انسانی در بروز فاجعه در دریاچه ارومیه فقط سه درصد است! وقتی با صراحت می‌گویند که در اثر بارورسازی ابرها، سطح آب دریاچه ارومیه 70 سانتی‌متر افزایش یافته، در صورتی که در همان زمان معلوم می‌شود که 31 سانتی‌متر هم کاهش داشته است ! وقتی که اعلام می‌شود افسانه ببر مازندران را با کمک هم‌نوعان سیبریایی‌اش مجدداً زنده خواهیم کرد، اما حتا نمی‌توانیم میزبان خوبی از آن مهمانان بیگناه در تهران باشیم و جملگی را به کشتن می‌دهیم! وقتی با نواختن ساز و دهل از جشن خودکفایی در تولید گندم، حرف می‌زنیم و آنگاه دوباره به یکی از عمده‌ترین کشورهای واردکننده گندم بدل می‌شویم ؛ وقتی با افتخار از طرح‌های بزرگ سدسازی و انتقال آب در سرشاخه‌های کارون و دز و کرخه سخن گفته و اعلام می‌کنیم که خوزستان دیگر هرگز با کابوس کمبود آب با کیفیت روبرو نخواهد شد، اما در همان زمان شاهد مرگ بی‌سابقه بزرگترین نخلستان کشور در اروند کنار هستیم ؛ وقتی مشکل کمبود آب و خشکسالی در جنوب کشور را به گردن غربی‌ها و دزدی ابرها توسط ایشان می‌اندازیم؛ وقتی که بارها اطمینان می‌دهیم که جنگل زیبای ابر را از هر تجاوز و پروژه راهسازی جدیدی محافظت کرده و سپس آن را نقض می‌کنیم و ده‌ها و ده‌ها مورد نظیر آن؛ آیا شنوندگان خبرهای خوش حق ندارند تا پس از آن بمباران سفیدنمایی، به هر رویداد خوش و غرورآفرینی در کشور به دیده تردید بنگرند؟

    به نظرم اگر آن زمان که اشتباه کرده و خطایی مدیریتی را در حوزه محیط زیست و منابع طبیعی مرتکب شدیم، مردانه و صادقانه بر خطای خویش اذعان کرده و عذرخواهی می‌کردیم و به طور همزمان ظرفیت پذیرش نقد و تحلیل را در جامعه افزایش می‌دادیم، امروز هم می‌توانستیم در فضای شادمانه‌تری افتخارات خود را با مردم جشن بگیریم.

    امید که یادمان نرود، اگر اعتماد از دست برود؛ همه چیز از دست خواهد رفت.

سیمای منابع طبیعی و آبخیزهای ایران

    عنوان این یادداشت، نام کتابی است که اخیراً به همت سیّد عطا رضایی و توسط انتشارات سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور منتشر شده است. این کتاب در هفت فصل کوشیده است تا چهره‌ای مجمل از دارایی‌های موجود در حوزه منابع طبیعی کشور را به نمایش نهد. نویسندگان این مجموعه به ترتیب فصول ارایه شده عبارتند از: سیّد عطا رضایی، خسروثاقب طالبی، مرتضی ابراهیمی رستاقی، نگهدار اسکندری، فاطمه مهدوی، محمّد خسروشاهی، محمّد درویش، روزبه اجلالی، محمّدرضا شجاعی و سیّد محمّد حسین لباسچی.

    همان طور که اشاره شد، نگارنده نیز در نگارش فصل چهارم (بیابان‌های ایران) و فصل ششم (امکانات اقتصادی سرزمین‌های خشک ایران) از این کتاب مشارکت داشته است.

    کتاب حاضر به قیمت 150 هزار ریال و توسط نشر پونه به شماره تلفن: 77605798 قابل تهیه است. همچنین، برای اطلاعات بیشتر، می‌توانید مستقیماً با آقای دکتر سیّد عطا رضایی با شماره همراه : 09122979706 در تماس باشید.

    خوشحال می‌شوم تا دیدگاه‌های شما خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی را در باره محتوای این کتاب 304 صفحه‌ای، به ویژه فصول چهارم و ششم آن بدانم.

برگرهایی که بلوط‌ ها را زغال می‌کنند و آسمان را آلوده!

    پژوهشی که اینک می‌خواهم به تحلیل ستاده‌های آن بپردازم، برای خیل عظیم دوستداران همبرگر می‌تواند بسیار غم‌انگیز و باورنکردنی باشد و حتا اثرات بازدارنده آن به مراتب بیشتر از کشف حیرت‌انگیز یکی از هموطنان عزیزم در دیار قم، است! نیست؟

    و امّا ماجرا چیست و چگونه آغاز شد؟

    در هیجدهمین روز از سپتامبر 2012، دانشمندان دپارتمان محیط زیست دانشگاه کالیفرنیا (CE-Cert)، نتایج پژوهشی را منتشر کردند که احتمالاً هیچ کس را به اندازه خودشان حیرت زده نکرد! آنها با بررسی سازوکار پختن فست‌فودهایی چون همبرگر بر روی کباب‌پزهای زغالی و تجاری در رستوران‌های چند شهر ایالات کالیفرنیا، از جمله لس‌آنجلس، با شگفتی دریافتند: میزان آلایندگی هوا ناشی از پختن یک همبرگر برابر است با مقدار ذرات خطرناکی که از موتور دیزلی یک کامیون 18 چرخ پس از 143 مایل رانندگی در یک آزادراه، ایجاد شده و در نیوار (اتمسفر) منتشرمی‌شود.

    این در حالی است که سالانه هزاران نفر از ساکنان کلان‌شهرهای بزرگ در ایران و جهان در اثر آلودگی هوا جان داده یا دچار بیماری‌های حاد و مزمن می‌شوند؛ بیماری‌هایی که درمان آنها، هزینه‌های گزافی را بر دولت و شهروندان تحمیل می‌کند. به دیگر سخن به نظر می‌رسد، یکی از مهم‌ترین دلایل افزایش آلودگی هوا در سکونتگاه‌های انسانی که تاکنون به صورت کامل از ذهن‌ها مغفول مانده، همانا نحوه‌ی تجاری کباب کردن گوشت و زغالی‌کردن برگر باشد؛ فرآیندی که عملاً هیچ تمهید یا مقررات و شیوه‌نامه‌ای برای مهار این پدیده‌ی خوفناک و تشدیدکننده‌ی آلودگی پیش‌بینی و تدارک دیده نشده است. از همین رو، اینک گروهی از متخصصان سرگرم بررسی مجدد سازوکار و فرآیند پختن خوراکی‌های گوشتی، به ویژه به صورت کباب شده هستند؛ معضلی که شاید در هیچ جا به اندازه ایران که یکی از مشهورترین غذاهای ملّی‌اش چلوکباب باشد، حاد نیست! هست؟

    به عبارت دیگر، ستاده‌های جدید پژوهشگران دانشگاه کالیفرنیا نشان داد که فرآیند تولید مواد غذایی گوشتی در مقایسه با همتایان غذایی گیاهی‌اش، خطر جدیدتری افزون بر خطراتی که تاکنون کشف شده بودند هم ممکن است دربرداشته باشد. زیرا همانگونه که چند ماه قبل دانشمندان سوئدی در پژوهشکده‌ی بین‌المللی منابع آب در شهر استکهلم (SIWI) نشان دادند ، نه‌تنها رژیم گوشتخواری می‌تواند تاراج اندوخته‌های آب شیرین جهان را شتاب بخشد؛ نه تنها سبب‌ساز انتشار 51 درصد از کل گازهای گلخانه‌ای را فراهم می‌آورد و نه‌تنها نرخ فرسایش آبی و بادی و جابجایی خاک را بیشتر کرده و بر وخامت پدیده‌ای چون ریزگردها در مناطق آسیب‌پذیری چون جنوب باختری آسیا می‌افزاید؛ بلکه اینک مشخص شده که به طور مستقیم، ‌هر برگر زغالی می تواند بیش از دو برابر یک کامیون 18 چرخ هوا را هم آلوده ساخته و نفس‌تنگی آدم‌ها را کامل کند!

    به دیگر سخن، هر چقدر که پروتئین حیوانی در سبد غذایی مردم، حضوری پررنگ‌تر داشته باشد، می‌توان انتظار داشت که منابع آب شیرین هم با تهدید جدی‌تری روبرو ‌شوند؛ شدت آب‌شدن یخ‌ها در جنوبگان و شمالگان هم افزایش یابد، فرآیند تغییر اقلیم و جهان‌گرمایی تسریع شود و کابوس خشکسالی بیش از گذشته مردم ساکن در مناطق آسیب‌پذیری چون نوار 35 درجه عرض شمالی، مثل ایران را جدی‌تر تهدید کند.

    و اینها همه در حالی است که می‌دانیم از منظر شاخص‌های سلامتی و بدون توجه به معیارهای اخلاق در محیط زیست هم، حذف برگرهای زغالی و دیگر فست‌فودها ار رژیم غذایی، به مراتب بر کیفیت زندگی، کاهش خدمات درمانی و افزایش طول عمر می‌افزاید.

    بنابراین، اینک در شرایطی که مهم‌ترین و بزرگ‌ترین رویشگاه جنگلی کشور در باختر وطن موسوم به زاگرس با بدترین شرایط بوم‌شناختی‌اش روبروست؛ در شرایطی که حدود 30 درصد از گستره‌ی شش میلیون هکتاری آن با خطر خشکیدگی مواجه شده ؛ در شرایطی که همچنان هزاران هکتار از این رویشگاه‌ها طعمه‌ی کوره‌های زغال می‌شود تا حرارتی متبوع برای به سیخ کشیدن گوشت حیوانات بیگناه را فراهم کند و در شرایطی که شمارش معکوس برای خشک شدن اندک تالاب‌های موجود در این منطقه مانند گندمان هم به صدا درآمده است؛ آیا بهتر و سزاوارانه‌تر نیست که بکوشیم تا مصرف گوشت، به ویژه گوشت قرمز را اگر نمی‌توانیم قطع کنیم، دست‌کم به کمینه برسانیم و یا حداقل، کباب کردن گوشت را متوقف سازیم؟

دریاچه ارومیه صفحه نخست روزنامه همشهری را اشغال کرد!

    همان طور که پیش‌تر هم اشاره کردم، تجربه سفر اخیرم به دیار آذربایجان غربی نشان داد: ظاهراً در ارومیه موضوعات مهم‌تری از مرگ تدریجی دریاچه، برای قرار گرفتن در سبد اولویت‌های مردم و مسئولین قرار دارد و هنوز آنگونه که سزاوار است، مرگ نگین فیروزه‌ای شمال باختری وطن جدی گرفته نشده است؛ واقعیت تلخی که دیروز در گفتگو با اسدالله افلاکی، دبیر صفحه محیط زیست پرشمارگان‌ترین روزنامه کشور – همشهری – در میان نهادم و از چنین بی‌تفاوتی و فضای وندالیسمی  حاکم بر حوضه آبخیز دریاچه ارومیه گله کردم.

    امّا امروز، با مشاهده صفحه نخست همشهری، اندکی امیدوارتر شدم؛ چرا که دیدم مرگ تدریجی بزرگترین آبگیر داخلی کشور، هنوز آنقدر مهم است که بتواند سهم عمده‌ای از فضای آن را به تصرف درآورد.
مشروح این گزارش به همراه گفتگوی نگارنده با اسدالله افلاکی را می‌توانید در این نشانی بخوانید؛ گفتگویی که تا همین لحظه هم، بازتاب‌های رسانه‌ای گسترده‌ای در فضای مجازی کشور به همراه  داشته است.
امید که این حساسیت‌ها سبب شود تا مرگ دریاچه ارومیه اینگونه غریبانه تداوم نیابد.

ارومیه؛ از دریاچه ای که داشتیم تا دریاچه ای که داریم!

    سطح تراز دریاچه ارومیه در اردیبهشت 1375 رقمی در حدود 1278.5 متر را نشان می‌داد. شانزده سال و پنج ماه پس از آن تاریخ، آن رقم به 1270.65 متر کاهش یافته است؛ یعنی نزدیک 8 متر از ژرفای آب در دریاچه ارومیه کاسته شده و اینک تا نقطه صفر، یعنی ارتفاع 1267 متر، کمتر از 3.65 متر فاصله مانده است.

     تصاویری را که ملاحظه می‌کنید، نمایشگر وضعیت امروز دریاچه ارومیه است که در بیستمین روز از مهرماه 1391 در سواحل باختری این دریاچه از شمال تا جنوب ثبت کرده‌ام.

     امّا آنچه که برای نگارنده در طول این سفر غم‌انگیزتر از مرگ تدریجی دریاچه ارومیه بود، نگرانی مردم محلی از کاهش درآمدشان، از افزایش قیمت کارگر، از هزینه بالا برای کف شکنی چاه‌ها، از قیمت گزاف کود شیمیایی و از پوست کلفت شدن آفات در برابر سم‌های چینی موجود در بازار بود! آری … هیچ جا ندیدم که کسی دلش به حال این نگین فیروزه‌ای بسوزد و در ماتم از دست دادنش، آنقدر نگران باشد و دلش بلرزد که بخواهد شیوه معیشتی خود را تغییر دهد و فشار بر سرزمین را دست کم برای یک مدت کوتاه به کمینه رساند.

     کشف دلیلش هم به نظرم چندان دشوار نیست، ما هیچ کاری برای همراهی و آگاهی مردم در حل این بحران نکرده‌ایم و فقط شعار داده‌ایم که یا همه چیز خوب خواهد شد و از زاب یا ارس آب خواهیم آورد و یا این که خشکسالی به پایان خواهد رسید و بغض آسمان دوباره بر ارومیه باریدن خواهد گرفت و اگر هم بغضش نترکید، با ابزارهایی روسی، ابرها را بارور کرده و بغضش را می‌ترکانیم.

عقب نشینی دریاچه در جوار محور ارومیه به سلماس در شمال باختری حوضه

خبر خوشی که برای ارومیه مرگ به بار می آورد!

    در بیست و دومین روز از مهرماه سال جاری، مقصود قربانی – معاون بهبود و تولیدات گیاهی سازمان جهاد کشاورزی آذربایجان غربی – از تولید حدود 1.1 میلیون تن سیب درختی در استان طی سال جاری خبر داد و اشاره کرد که این میزان، 40 درصد افزایش تولید را نسبت به سال قبل نشان می‌دهد ؛ افزایشی که به اعتقاد عبدالرحمن کلیجی، مدیر باغبانی سازمان جهاد کشاورزی استان آذربایجان غربی، حتا می‌توان مقدار دقیقش را 41 درصد عنوان کرد .

    ظاهراً افزایش تولید، به ویژه تولیدات غیر نفتی که بخشی از آن هم به صورت خالص یا کنسانتره – عمدتاً از طریق مرز ترکیه – صادر شده و بر درآمدهای ارزی و صادرات غیرنفتی کشور می‌افزاید، باید خبری خوشحال‌کننده باشد. اما در این مورد خاص به نظر می‌رسد پیش از شادمانی و پای‌کوبان، باید اندکی احتیاط کرده و برخی از ملاحظات در این حوزه را با هم مرور کنیم:

     نخست آن که این افزایش بی‌سابقه و 41 درصدی در شرایطی در استان آذربایجان غربی، به عنوان یکی از سه استان اصلی درگیر در حوضه آبخیز بحران‌زده‌ی دریاچه ارومیه رخ داده است که در یادداشت مورخ 22 مهر و به نقل از گزارش پایگاه مدیریت خشکسالی کشاورزی، تأکید شد در سال آبی منتهی به مهر 1391، سهم عمده‌ای از منطقه مورد نظر از خشکسالی ضعیف تا متوسط در رنج بوده و آسیب دیده است.

    دوم این که مطابق سندی که در آبان ماه 1387 از تصویب سه استاندار (آذربایجان غربی، شرقی و کردستان)، دو وزیر (جهاد کشاورزی و نیرو) و یک معاون رییس جمهور (رییس سازمان حفاظت محیط زیست)، در اقامتگاه تفریحی باری گذشت، گسترش کشاورزی ناپایدار که متکی بر شیوه‌های سنتی آبیاری باشد، در شمار مهم‌ترین دلایل تشدید بحران در دریاچه ارومیه ذکر شده و خواهان بازمهندسی کشاورزی در حوزه آبیاری، ضایعات کشاورزی و الگوی کشت شدند.

     سوم این که هرگز در طول 12 هزار سال گذشته، سطح تراز آب دریاچه ارومیه به رقم 1270.65 سانتی‌متر کاهش نیافته و دست‌کم 70 درصد از وسعت این چالاب نیم میلیون هکتاری، خشک نشده بود .

    در چنین شرایطی، فکر می‌کنید دلیل افزایش 41 درصدی تولید سیب در آذربایجان غربی چیست؟ به ویژه اگر بیاد آوریم که مسئولین رده بالای سازمان حفاظت محیط زیست، پیوسته تأکید کرده‌اند: وزارت نیرو امسال در تأمین حق آبه دریاچه ارومیه ناکام ماند. این در حالی است که برخی از مدیران و کارشناسان کشاورزی محلی، تولید سالانه دو میلیون تن سیب در استان آذربایجان غربی را هم کاملاً دست‌یافتنی و امکان‌پذیر می‌دانند و اصلاً انگار نه انگار که در بیخ گوش و مقابل چشمان‌شان این طبیعت و نماد فیروزه‌ای‌اش – دریاچه ارومیه – است که دارد جان می‌دهد.

    نگارنده خود در هفته گذشته در منطقه بود و سراسر کرانه باختری و جنوبی دریاچه را از سلماس تا بوکان بازدید کرد؛ چشم‌انداز دیداری غالب این روزهای منطقه، انباشت عظیم هزاران تن سیب‌های زیردرختی و نامرغوب در کنار محورهای مواصلاتی اصلی استان، به ویژه در محمدیار بود که به قیمتی نازل (کیلویی 160 الی 170 تومان) عرضه می‌شد و خود اهالی و باغداران منطقه می‌گفتند: با چنین قیمتی حتا پول کارگر حمل‌کننده سیب هم درنمی‌آید. جالب این که اغلب سیب‌کاران هم می‌گفتند: مجبور شده‌اند تا بیش از 60 متر کف شکنی کرده و چاه‌های آب خود را ژرف‌تر کنند؛ چاه‌هایی که شتابان در معرض افت کیفیت و تشدید شوری هم هستند. آیا تشدید ریزش‌های پیش از برداشت و افزایش سهم سیب‌های نامرغوب، خود دلیلی بر افت کیفیت آب و کاهش حاصلخیزی خاک در پردیس‌های سیب آذربایجان غربی نیست؟

    آیا این گونه می‌خواهیم ارومیه را نجات دهیم و دریاچه‌اش را … این امانت الهی و بی بدیل را … به نسل فردا، به فرزندان پاکنهاد این بوم و بر مقدس تحویل دهیم؟

    حقیقت داستان آن است که مشاهدات نگارنده از سطح منطقه، مطالعات میدانی و گفتگو با اغلب مدیران و کارشناسان مرتبط نشان می‌دهد که به رغم ابراز نگرانی‌ها و تظاهرات دیداری، همچنان نه مردم و نه مسئولین، مرگ ارومیه را جدی نگرفته و کماکان چشم به آسمان دارند تا بلکه باران رحمت الهی، یکبار دیگر همه‌ی نابخردی‌ها و آزمندی‌ها و نامدیریتی‌ها را با خود شسته و نگین فیروزه‌ای و دوست‌داشتنی‌شان را به آنها بازگرداند تا به همه بگویند: دیدید مشکل ما نبودیم و فقط خشکسالی و قهر آسمان، متهم شماره یک بود و بس!

روند مرگ ارومیه از منظر کاظم داشی!

    زیبایی‌های دریاچه ارومیه را سالها با این تصویر از کوه کاظم خان داشی در کنار روستایی به همین نام واقع در محور ارومیه به سلماس بیاد آورده‌ایم؛ کوهی قرار گرفته در شمال باختری این دریاچه زیبا در جایی که ژرفای آب در آن، روزگاری بیشترین رکورد را داشت.

هفته گذشته – 20 مهر 1391 – مجدداً به این منطقه سرزدم تا باور کنم که دیگر چیزی از آن نگین فیروزه‌ای نمانده است …

این هم تصاویر همین مکان در خرداد ماه سال 1389

آیا بارورسازی ابرها ارومیه را خشک‌تر کرد؟

    چند روز اخیر را به دیار آذربایجان غربی رفته بودم تا با بازدید از سد زرینه‌رود در منطقه بوکان (موسوم به سد شهید کاظمی)، اطلاعات لازم را برای یک پژوهش با عنوان “بررسی نشان‌زدهای ساخت سد زرینه رود بر روی مؤلفه‌های پایداری بوم شناختی حوضه آبخیز دریاچه ارومیه با تأکید بر بخش کشاورزی” جمع‌آوری کنم. جا دارد در همین جا از مساعدت آقایان دکتر هدایت فهمی، علیرضا دایمی، غلامرضا کشتیبان (مدیر سد شهید کاظمی)، مسعود باقرزاده کریمی، اصغر محمدی فاضل و عباس نژاد (مدیر کل محیط زیست استان آذربایجان غربی) فرهاد خاکساریان و عهدیه کالیراد که نگارنده را در طول این سفر و برای بازدید و دستیابی به اهداف و اطلاعات مورد نظر یاری دادند، قدردانی کنم.
متأسفانه همان طور که می‌دانید، وضعیت سطح آب در دریاچه ارومیه همچنان به روند نزولی خویش ادامه داده و اینک سطح آب در پایین‌ترین میزان خود در طول 12 هزار سال گذشته قرار دارد؛ این در حالی است که امسال چند خبر خوش و امیدبخش برای مهار این بحران در فضای رسانه‌ای کشور منتشر شد که یادداشت اخیر، به بهانه‌ی ارایه تحلیلی از آن اخبار خوش! است:

     تازه‌ترین گزارش پایگاه مدیریت خشکسالی کشاورزی در مورد وضعیت اقلیمی کشور در سال آبی 91-1390 (مهر 1390 تا پایان شهریور 1391) اخیراً و به همت دکتر مرتضی خداقلی و همکاران سختکوش‌شان منتشر شده است . یکی از نکات تأمل‌برانگیز در این گزارش، وضعیت حوضه آبخیز دریاچه ارومیه است که نشان می‌دهد اغلب نواحی این عرصه 5.2 میلیون هکتاری متأثر از خشکسالی ضعیف تا متوسط بوده است، به نحوی که هر چه از شمال حوضه به سمت جنوب آن حرکت کنیم، بر میزان شدت خشکسالی افزوده شده و در برخی از نواحی آن که اتفاقاً سرچشمه‌ی مهم‌ترین و پرآب‌ترین رودخانه‌های منتهی به دریاچه ارومیه هم به شمار می‌آیند (مانند زرینه رود)، حجم ریزش‌های آسمانی تا 45 درصد از میانگین درازمدت منطقه کمتر بوده است. به رغم چنین وضعیتی، برخی از عالی‌ترین مدیران وزارت نیرو و سازمان حفاظت محیط زیست در سال جاری اعلام کردند که حدود دومیلیارد مترمکعب آب را در دریاچه ارومیه تخلیه کرده‌اند. از آنجا که درخواست سازمان حفاظت محیط زیست برای حق آبه‌ی دریاچه حدود 3.1 میلیارد متر مکعب در سال است؛ به نظر می‌رسد در یک سال نرمال، به راحتی بتوان چنین حق‌آبه‌ای را تأمین کرد؛ اتفاقی که البته هرگز در این پهنه آب‌شناختی و راهبردی کشور رخ نداده است. به عنوان مثال، در سال آبی گذشته، بیش از دوسوم از آبخیز دریاچه ارومیه شرایط ترسالی خفیف و یک سوم آن، خشکسالی خفیف را تجربه کرد ؛ یعنی به مراتب وضعیتی بهتر از امسال داشت؛ اما حتا همان دو میلیارد متر مکعب آب هم به آن اختصاص نیافت. تأمل‌برانگیزتر آن که در سال قبل‌تر از آن، یعنی سال آبی 89-1388، حوضه آبخیز دریاچه ارومیه به استناد گزارش پایگاه مدیریت خشکسالی کشاورزی، یک سال رؤیایی را سپری کرده، به نحوی که حجم ریزش‌های آسمانی آن دست کم 60 درصد یا بیشتر از میانگین درازمدت سالانه حوضه افزون‌تر بوده و تقریباً تمامی مناطق آن از شمال تا جنوب متأثر از ترسالی شدید تا بسیار شدید بود. به دیگر سخن، وقتی در سال آبی اخیر، توانستیم حدود دو میلیارد متر مکعب آب برای دریاچه اختصاص دهیم، آن هم به رغم خشکسالی گسترده در سطح منطقه؛ اگر می‌خواستیم، به راحتی می‌توانستیم تا 5 برابر این رقم را در سال 1389 به دریاچه اختصاص داده و بحران را در سطح معنی‌داری مهار کنیم که نکردیم.

     امّا یک نکته‌ی شگفت‌انگیز‌تر دیگر هم در این ماجرا وجود دارد که کمتر تاکنون مورد توجه قرار گرفته و آن نقش گزینه یا تکنیکی به نام بارورسازی ابرهاست که همواره از سوی برخی از متولیان و مدیران منطقه‌ای و ملّی به عنوان راهکاری جدی برای نجات دریاچه ارومیه ذکر می‌شود و اگر یادتان باشد، لابد می‌دانید که در بهار سال گذشته و امسال، برخی از همین مسئولان با شادی و سرور اعلام کردند که بارندگی‌های اخیر ناشی از کاربرد همین تکنیک بوده و حدود 15 تا 20 درصد توانسته‌ایم بر میزان ریزش‌های آسمانی بیافزاییم که البته نگارنده و برخی دیگر از متخصصان و پژوهشگران این حوزه در همان زمان نسبت به صحت چنین ادعایی ابراز تردید جدی کردند؛ تردیدی که اینک در پایان سال آبی 91-1390 و به استناد گزارش مرکز پایش خشکسالی کشاورزی، بیش از هر زمان دیگری به واقعیت نزدیک و از تردید دور شده است! به ویژه اگر بیاد آوریم که در سال آبی رؤیایی آبخیز دریاچه ارومیه منتهی به مهر 1389 که میزان ریزش‌های آسمانی منطقه تا بیش از 60 درصد نسبت به میانگین درازمدت افزایش یافت، اصولاً از این تکنیک استفاده نکردیم! کردیم؟

    باشد تا از این رخدادها عبرت گرفته و بربنیاد آموزه مدیریت به هم پیوسته منابع آب، سامانی بایسته برای نجات این مهم‌ترین آبگیر داخلی کشور ارایه دهیم و به اجرا درآوریم.

چرا دراز شدن پاي يك پروانه مي تواند نگران كننده باشد؟

    می‌گویند: دانشمندان ژاپنی ثابت کرده‌اند پاهای نوعی پروانه ساکن در زیستگاهی که هزاران کیلومتر با ایران فاصله دارد، دارد بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود!

    می‌گویم: مهم نیست که چقدر با ایران فاصله دارد، مهم این است که نه فقط مردم ژاپن، که همه مردم جهان – از جمله ایرانیان – باید نگران درازتر شدن پای این پروانه باشند!
در یادداشت پیش رو که امروز در صفحه 13 روزنامه اعتماد هم منتشر شده است، به چرایی این نگرانی پرداخته‌ام:

    برخي مردم جهان – به ويژه ما ايراني ها – ممكن است به تدريج ماجراي سونامي اسفندماه 1389 و بروز فاجعه در نيروگاه داييچي- Dai-ichi – واقع در فوكوشيماي ژاپن را فراموش كنند: اما بي‌شك ژاپني‌ها نه تنها هرگز فراموش نخواهند كرد، بلكه ممكن است با وجود گذشت بيش از 500 روز از آن رويداد دلخراش، همچنان بر ابعاد نگراني‌هاشان افزوده شود. به عنوان مثال، اخيراً دانشمندان ژاپني با قطعيت بروز يك جهش ژنتيكي را در نوعي پروانه محلي موسوم به Zizeeria maha به اثبات رسانده‌اند: جهشي كه البته مي‌توانست زياد نگران‌كننده نباشد، اگر روي پروانه‌اي شكل مي‌گرفت كه زيستگاهش در اطراف فوكوشيما نبود! ولي اينك، جهش يادشده به شدت بر ابعاد نگراني‌ها افزوده است: زيرا متخصصان ژاپني مي‌گويند آلودگي‌هاي حاصل از بروز آن فاجعه اتمي و نشت رادیواکتیو، سبب پيدايش ژن‌هاي معيوب شده و در نتيجه پروانه‌هاي اين منطقه، پا ها و شاخك‌هاي درازتري پيدا كرده‌اند و شكل بال‌هاشان نيز به طرز غيرعادي تغيير يافته است. تأمل‌برانگيزتر آن كه در نسل اول اين پروانه‌ها فقط آثار تغيير و جهش در حد 12 درصد ظاهر شده بود، اما اينك از مرز 52 درصد گذشته و همچنان در حال گسترش است.
چنين است كه دانشمندان ژاپني، شايد با وجود ميل اغلب دولتمردان محافظه كارشان كه ترجيح مي دهند وانمود كنند همه چيز آرام و ابعاد آن اتفاق ناخوشايند در داييچي كاملاتحت كنترل است: چاره يي نداشتند تا به وظيفه خود عمل كرده و نسبت به افزايش جهش‌هاي ژنتيكي در پروانه‌هاي جمع‌آوري شده در اطراف منطقه فوكوشيما هشدار دهند: هشداري كه نه فقط مردم ژاپن بايد آن را جدي بگيرند، كه همه‌ی مردم ساكن در همه‌ی قاره‌هاي جهان بايد به ابعاد آن بيانديشند و آن را جدي بگيرند.

    وقتي چند سال پيش جانورشناسان آمريكايي دريافتند كه علت ضعيف شدن جدار بيروني تخم‌هاي پنگوئن‌ها در جنوبگان و احتمال نابودي نسل اين حيوانات زيبا، ناشي از مصرف ددت توسط بشر در نيم قرن پيش است: يا وقتي كه مي‌شنويم پلاستيك‌هايي كه آدم ها در طول 50 سال اخير وارد محيط زيست كرده اند، اكنون به از بين بردن یا در معرض انقراض قرار گرفتن نسل 247 آبزي در اقيانوس آرام منجر شده است: حق داريم و بايد كه به ابعاد كشف اخير دانشمندان ژاپني بيش از پيش توجه كرده و نگران شويم! حق نداريم؟ چرا که اگر آثار نشت رادیواکتیو در فوکوشیما، توانسته منجر به بروز جهش ژنتیکی در نوعی پروانه شود، چه بسا که قادر باشد، جهش‌های دیگری را بر روی آن گروه از آبزیان دریا، پرندگان، گیاهان و دیگر موجوداتی بوجود آورد که ممکن است باواسطه یا بی‌واسطه در زنجیره غذایی به انسان برسند و آنگاه این دیگر فقط مردمان ساکن در سرزمین کوچک ژاپن نیستند که از ابعاد این جهش ژنتیکی آسیب خواهند دید! نه؟
به یاد بیاوریم، یکی از بندهای بیانیه پایانی جنبش غیرمتعهد در تهران را که تمامی اعضا خواستار خاورمیانه‌ای عاری از سلاح‌های هسته‌ای شدند و بیاد بیاوریم که دولت آلمان در پاسخ به درخواست مردمش تصمیم گرفته تا 9 نيروگاه اتمي خود را تا سال 2022 از مدار خارج کند .
خواستم بگویم که کاش در بیانیه تهران یک گام فراتر رفته و خواستار جهانی بدون جنگ‌افزار یا نیروگاه اتمی می‌شدیم و هزینه‌های گزاف در این حوزه را به سوی استحصال کارآمدتر و ارزان‌تر انرژی خورشیدی و بادی هدایت می‌کردیم که بی‌شک جهانی امن‌تر با محیط زیستی سالم‌تر برای همه به ارمغان می‌آورد و این البته به عدالت نزدیک‌تر است! نیست؟

همبستگی جهانی در برابر سد ایلی سو در ترکیه


    سد غول‌پیکر ایلی سو، یکی از 22 سد بزرگی است که ساخت آن در قالب پروژه بلندپروازانه ترکیه، موسوم به آناتولی از سال 2006 بر روی یکی از سرشاخه‌های اصلی رودخانه دجله کلید خورده است. حجم مخزن این سد 10.4 میلیارد متر مکعب است که بیش از دو برابر بزرگ‌تر از بزرگ‌ترین سد کشور – کرخه – است. این سد، قرار بوده با هزینه‌ای بالغ بر دو میلیارد یورو و مشارکت مهندسین مشاور سه کشور آلمان، سوئیس و اتریش تا سال 2015 به بهره‌برداری برسد. اما از سال 2009 و به دنبال اعتراض‌های گسترده رهبران جوامع محلی منطقه حسن کیف و طرفداران محیط زیست در سه کشور آلمان، سوئیس و اتریش، با لکنت‌های جدی در ادامه فعالیت خود روبرو شده است، چرا که به رغم سود سرشاری که از این پروژه به کشورهای یاد شده می‌رسید، آنها سرانجام به دلیل عدم التزام دولت ترکیه در رعایت ملاحظات محیط زیستی و میراث فرهنگی/ تاریخی منطقه، از این پروژه سودآور خارج شدنددولت آلمان صراحتاً گفت: به این دلیل که ترکیه در پروژه سد ایلی سو تدابیر کافی برای حفظ حقوق محیط زیست و میراث فرهنگی مردم این کشور نیاندیشیده است، از این پروژه کناره‌گیری می‌کند. در حقیقت به نوشته روزنامه فرانکفورت روند شاو، این نخستین باری است که آلمان به دلیل نقض قوانین مورد توافق بین‌المللی در حوزه محیط زیست از یک پروژه عمرانی کنار می‌رود؛ تصمیمی که سبزها و تشکل‌های مردم‌نهاد سه کشور آلمان، اتریش و سوییس از آن  استقبال کردند. در این باره، وزیر کمک‌های عمرانی آلمان نیز از توقف ساخت این سد که امکان به زیر آب رفتن 200 روستا و منطقه را فراهم می‌کند، استقبال کرد. اما وزیر محیط زیست ترکیه گفت: ترکیه از دانش فنی و پول کافی برای ساخت این سد برخوردار است و آن را خواهد ساخت. او با لحنی که حاکی از احساسات ناسیونالیستی بود، گفت: جمهوری ترکیه کشوری نیرومند است و می‌تواند حتی صدها سد مشابه این سد بسازد! به نظر شما این لحن آشنا نیست؟

    به هر حال، هم اینک 32585 نفر از مخالفان احداث این سد، پای نامه‌ای را خطاب به رهبران ترکیه، آلمان، سوئیس، اتریش و کمیته میراث جهانی یونسکو در پاریس امضا کرده‌اند که هدفش متوقف کردن ادامه ساخت این سازه‌ی غول‌آسا برای همیشه است؛ چرا که ساخت سد ایلی سو به معنای به زیر آب رفتن تمدن 11 هزارساله حسن کیف و بی خانمان شدن دست کم 60 هزار انسان است؛ سرزمینی که به دلیل برخورداری از 200 کهن‌زادبوم‌ تاریخی و تلفیقی از میراث‌های فرهنگی/طبیعی از سال 1981 به عنوان منطقه حفاظت شده معرفی شده و افزون بر آن، پژوهشگران دانشگاه استانبول در بیانیه‌ای رسمی آن را سزاوار الحاق به میراث فرهنگ جهانی معرفی کرده‌اند.
حسن کیف از دوران نوسنگی، باستان، و سده های میانه تا به امروز پیوسته سکونتگاه انسان بوده و نمونه‌ای با ارزش جهانی از آمیختگی چشم‌اندازهای طبیعی و میراث‌های فرهنگی بشری است. به همین دلیل، این منطقه توانسته 9 معیار از ده مورد شاخص‌های سایت‌های میراث جهانی را برخوردار باشد؛ رتبه‌ای که کمتر سایت ثبت شده‌ای در یونسکو هم‌اکنون از آن بهره‌مند است.

    جالب این که رجب طيب اردوغان، نخست وزير تركيه، بدون توجه به مخالفت مردم و نخبگان جامعه ترکیه و جهان، در بیاناتی که بسیار شبیه به سخنان برخی از مدیران سدساز کشور خودمان بود، ساخت سد ايلی‌سو را بيانگر توجه دولت متبوعش به جنوب شرقی ترکیه دانسته و گفت: اين سد با بوجود آوردن 10 هزار فرصت شغلی و 1200 مگاوات برق و تأمین آب کشاورزی، منافع بسياری را برای ساكنان اين منطقه به همراه می‌آورد و حتا به رونق گردشگری در منطقه هم می‌انجامد.
در حالی که مخالفان اين پروژه می‌گويند: اين اقدام سبب ازبين‌رفتن کهن‌زادبوم‌هایی چون قلعه‌ی حسین‌کیف، کاخ بزرگ، مساجد، غارها و آرامگاه‌های باستانی منطقه شده و این خسارت‌ها جبران‌ناپذیر است. از طرفی، مهم‌تر آن که نگه‌داشت چنین حجم عظیمی از آب، سبب می‌شود تا میان‌رودان (بین‌النهرین) با چالش‌هایی جدی‌تر روبرو شده و بحران ریزگردها پس از سال 2015 در ابعادی وخیم‌تر، تمامی خاک ایران را متأثر سازد.

    چنین است که همزمان با عزم دوباره دولت ترکیه برای پیگیری ساخت این سد مرگ‌آور، نگارنده از مقامات وزارت خارجه ایران انتظار دارد تا دست‌کم همپای دولت‌هایی چون آلمان، سوئیس و اتریش رفتار کرده و مراتب ناخشنودی جدی خویش را از چنین اقدامی که بی‌شک دودش به چشم همه‌ی مردم منطقه خواهد رفت، اعلام دارند. به ویژه که این اقدام، حق آبه‌ی تالاب بین‌المللی هورالعظیم در جنوب عراق و هم مرز با ایران را هم به مخاطره می‌اندازد و مراتب را از طریق دبیرخانه کنوانسیون جهانی رامسر هم می‌توان پیگیری کرد.

    پسین گفتار:

    همانطور که در پتیشن مورد اشاره هم می‌بینید، 17415 نفر دیگر لازم است تا آن را امضاء کنند تا مسئولان یونسکو به عنوان یک دادخواست معتبر مردمی آن را در اسناد خویش مورد توجه جدی قرار داده و بدین ترتیب، فشار بین‌المللی بیشتری به دولت ترکیه برای متوقف کردن ساخت این سد مرگ آور، وارد شود. بنابراین، خواهش می‌کنم که هم خود آن را امضا فرمایید و هم در اختیار دوستان و آشنایان‌تان قرار دهید تا امضاء کنند.
متشکرم.

 

دورنمایی گوارا برای یک رخداد ناگوار!

    اخیراً و همزمان با کاهش محسوس اندوخته‌های آب شیرین در دسترس کره زمین، ستاده‌های حاصل از پژوهشی منتشر شده که توسط دانشمندان شاغل در یک پژوهشکده‌ی بین‌المللی منابع آب در شهر استکهلم (SIWI) سامان گرفته است ؛ پژوهشی که هشدار می‌دهد: اگر روند مصرف مواد غذايی به شکلی که اینک در اغلب کشورهای موسوم به شمال شاهد آن هستيم، ادامه پيدا کند، دورنمای هراس‌آوری برای تأمین آب کافی به منظور تولید مواد غذایی انتظارمان را می‌کشد. کافی است بدانیم که برای تولید یک کیلو گوشت گاو، پانزده هزار و پانصد لیتر آب مورد نیاز است؛ گوشتی که مصرف کننده اصلی آن در شمال زندگی می‌کند؛ در حالی که هر شهروند کشور هندوستان، تمامی نیازهای روزانه‌اش به آب را با 20 لیتر به سرمی‌آورد! به دیگر سخن، آبی که برای تولید یک کیلو گوشت قرمز در دامداری‌های صنعتی به مصرف می‌رسد، معادل نیاز روزانه‌ی بیش از 760 هندی است؛ از همین رو، تهدیدی که اندوخته‌های آب شیرین جهان از سوی 300 میلیون آمریکایی با آن روبرو هستند، بیش از دو برابر خطرناک‌تر از تهدیدی است که یک میلیارد و دویست میلیون هندی ممکن است بوجود آورند!
چنین است که دانشمندان سوئدی اینک هشدار می‌دهند: دوام چنین رویه‌ای دیگر امکان‌پذیر نیست و ممکن است سبب شود، وقتی که جمعیت جهان در سال 2050 به 9 میلیارد نفر می‌رسد، ميزان پروتئين حيوانی در رژيم غذايی مردم از 20 درصد کنونی به ۵ درصد کاهش یابد.

    این گزارش می‌افزاید: از آنجا که به طور متوسط توليد مواد غذايی حيوانی به نسبت همتایان گیاهی‌اش – دست کم – ۱۰ برابر آب بيشتر طلب می‌کند؛ مردم چاره‌ای نخواهند داشت تا برای تطبیق با شرایط جدید، سهم تولیدات گیاهی را در سبد روزانه غذایی خود افزایش دهند. به ویژه اگر بدانیم، هم اینک حدود يک سوم از تمام اراضی قابل کشت در سطح جهان برای توليد خوراک دام مورد استفاده قرار می‌گيرد که با تغییر ذائقه، می‌توان اراضی پهناوری را به منظور کشت محصولات راهبردی‌تری چون گندم و جو و دیگر حبوبات و سبزیجات اختصاص داد؛ راهکاری که هم به آب کمتری نیاز دارد، هم آلودگی محیط زیستی کمتری ایجاد می‌کند و هم بی‌شک، هزینه‌های درمانی گزاف ناشی از مصرف فرآورده‌های گوشتی را کاهش می‌دهد.

نقشه جهانی تنش آبی در سال 2012

    امّا نکته‌ای که این پژوهشگران در گزارش خود به نظر می‌رسد که از قلم انداخته باشند، یک مزیت دیگر و گوارا از این رخداد ناگوار، یعنی کمبود منابع آب شیرین است! چرا که اگر این کمبود سبب شود تا مردم بیشتری به سمت گیاهخواری میل پیدا کنند، در حقیقت یکی از عوامل اصلی انتشار گازهای گلخانه‌ای (گاز متان) که حاصل فعالیت دامداری‌هاست، کاهش یافته و افزون بر تعدیل روند تغییر اقلیم، نرخ برهنگی سرزمین ناشی از حضور چند برابر ظرفیت دام در عرصه‌های مرتعی نیز کاهش خواهد یافت؛ رخدادی که در صورت وقوع، هم به کاهش میزان فرسایش خاک منجر می‌شود و هم یکی از عوامل بالقوه‌ی افزایش ریزگردها را تعدیل می‌بخشد.

    بنابراین، همانگونه که افزایش ناگهانی قیمت سوخت‌های فسیلی در طول یک دهه‌ی اخیر، سبب شد تا نرخ سرمایه‌گذاری در صنعت استحصال انرژی‌های نو به طرزی معنی‌دار افزایش یابد و بدین ترتیب، یک تهدید جای خود را به یک فرصت برای احیای توان زیست‌پالایی کره زمین داد؛ اینک نیز به نظر می‌رسد، حاصل کمبود منابع آب شیرین و بازخوردهای ناشی از آن، در نهایت به نفع ماندگاری باکیفیت‌تر حیات در جهان خاکی تمام شود.

نقشه تنش آبی در خاورمیانه و موقعیت هشداردهنده ما

    انعکاس این یادداشت در:

    شرق

جنبش عدم تعهد و پیدایش قاره هفتم

    تا اینجای کار، باید شانزدهمین اجلاس غیرمتعهدها در تهران را، محیط زیستی‌ترین اجلاس برگزارشده در طول بیش از نیم قرن گذشته دانست؛ چرا که از بین یازده بند پایانی بیانیه سران که شب گذشته منتشر شد، گرایه‌های محیط زیستی به صورت مستقیم در بند نخست و هفتم آن آمده است و در چند بند دیگر هم به صورت غیر مستقیم، برخی از ملاحظات محیط زیستی و امنیت غذایی مورد اشاره قرار گرفته است. افزون برآن، دست کم 33 بند از سند 700 بندی اجلاس تهران مربوط به محیط زیست است؛ رخدادی که تاکنون نظیر نداشته است و این امید را می‌تواند بوجود آورد تا با بهره‌گیری از ظرفیت‌های این جنبش، محیط زیست از جایگاهی شایسته‌تر در همگرایی کشورهای عضو بهره‌مند شود. به ویژه آن که جمهوری اسلامی ایران، از امروز به مدت سه سال، عهده‌دار ریاست بر نهادی است که پس از سازمان ملل متحد، بزرگترین هم‌گرایی دیپلماتیک جهان محسوب می‌شود. و همان طور که اشاره شد تا پیش از اجلاس شانزدهم، این همگرایی بزرگ و مهم که با نام جنبش عدم تعهد از آن یاد شده و قدمتی بیش از نیم قرن دارد، تاکنون آن گونه که بایسته و سزاوار بوده، نتوانسته یکی از مهم‌ترین اهرم‌های هم‌گرایی و نفوذپذیری‌اش، یعنی طرح خواهش‌ها و ملاحظات محیط زیستی 120 کشور عضو در مجامع بین‌المللی و مرتبط را بکار گیرد. این در حالی است که مجموع سرمایه‌های طبیعی، اندوخته‌های ژنتیکی، زیگونگی حیات، رویشگاه‌های جنگلی، تالاب‌های ارزشمند کره‌ زمین و ذخایر فسیلی که در این کشورها وجود دارد، خیلی بیشتر از سهم دوسومی شمار آنها به نسبت دیگر دولت‌های عضو سازمان ملل متحد است. اما هرگز از این قدرت و ثروت برای پیشبرد قوانین و طرح‌های محیط زیستی مشترک به ویژه پیمان کیوتو استفاده نشده است.

    اینک اما کره زمین با یکی از مرگبارترین تهدیدهای خود، یعنی انباشت زباله‌های پلاستیکی در بخشی از اقیانوس آرام (واقع در سواحل باختری ایالت متحده آمریکا و کانادا) مواجه شده است؛ منطقه‌ای که تازه‌ترین برآوردها، وسعت آن را از سه و نیم میلیون کیلومتر مربع (یعنی بیش از دو برابر وسعت خاک ایران) هم بیشتر اندازه‌گیری کرده و تاکنون سبب انقراض بیش از 240 گونه از موجودات آبزی و پرندگان کنار‌آبزی شده است.

    پرسش اصلی این است که چرا موجودیت این پهنه آلوده و خطرناک که به آن قاره هفتم یا قاره کثیف می‌گویند، تا این حد دیر (سال 1997) کشف شد (آن هم با وجود این همه سازه‌ها و ابزار فرامدرن ماهواره‌ای و جاسوسی و سنجش از دور) و چرا به رقم آن که 15 سال از کشف رسمی این کثیف‌ترین نقطه کره زمین می‌گذرد، دولت‌های ثروتمند شمال که خود، بیشترین نقش را در تولید و انتشار این زباله‌ها داشته‌اند، عملاً کار چندانی برای از میان بردن یا دست کم مهار گسترش این غده سرطانی نکرده‌اند؟ به نحوی که بررسی‌های جدید نشان می‌دهد در صورت ادامه روند کنونی، سالانه ممکن است تا 10 درصد به وسعت این قاره‌ی مرگ آور افزوده شود.

    چنین است که به نظر می‌رسد یکی از مهم‌ترین و کارآمدترین اهرم‌های فشار در این حوزه برای واداشتن ایالات متحده آمریکا و متحدانش در ایفای نقش بازدارندگی خود در مقابله جدی و مؤثر با گسترش شتابناک این قاره، مواضع منسجم و هماهنگ 120 کشور عضو جنبش عدم تعهد به رهبری ایران است؛ فرصتی که اگر به درستی مورد استفاده قرار گیرد، هم به عاملی مهم در تقویت هم‌گرایی این 120 کشور تبدیل می‌شود و هم به ترسیم نظامی عادلانه‌تر و مشارکت‌پذیرتر برای مدیریت جهان در سایه صلح مشترک کمک می‌کند.

    باشد که اینبار ورود “محیط زیست” به صحنه‌ی اولویت‌های راهبردی جنبش عدم تعهد، بتواند تفاوت‌های پیچیده و متعدد فرهنگی، نژادی، ایدئولوژیک و زبانی موجود در بین این 120 کشور را کاهش داده و به ایجاد یک خاکریز مشترک کمک کند.