بایگانی دسته: ارزيابي و نقد مديران

مجید مخدوم: ستاد محیط زیست و توسعه پایدار 18 ماه است که تشکیل جلسه نداده!

همان طور که قول داده بودم، می‌کوشم تا مهم‌ترین فرازهای سخنان نخبگان محیط زیست را در گفتگوی 4 ساعته با شهردار تهران بیان کنم.
نخستین، فردی که خطاب به دکتر قالیباف سخن گفت، دکتر مجید مخدوم، استاد دانشگاه تهران و شناخته‌ترین چهره علمی محیط زیست ایران بود. ایشان به چند نکته مهم اشاره کردند و در حقیقت به نرمی سر محمد هادی حیدرزاده – رییس ستاد محیط زیست و توسعه پایدار شهرداری تهران – را بریدند و گذاشتند روی میز! به نحوی که آقا هادی دیگر تا انتهای مجلس هیچ چیز نگفت! گفت؟
دکتر مخدوم نخست در ارتباط با عنوان هم‌اندیشی امروز، تذکر داد : محیط زیست و توسعه پایدار با یکدیگر عجین هستند؛ یعنی اگر خواهان توسعه پایدار هستیم، باید محیط زیست سالم داشته باشیم و اگر خواهان محیط زیست سالم هستیم، باید توسعه‌ی ما پایدار باشد. در صورتی که در عملکرد شهرداری تهران، این واقعیت آنچنان که باید نمود ندارد! مثلاً پایان‌نامه‌های بسیار خوبی در باره وضعیت محیط زیست شهر تهران کار شده است که شهرداری از آنها خبر هم ندارد! به عنوان نمونه باید به پایان‌نامه‌ای اشاره کنم که در همین بهمن ماه سال 1387 در دانشگاه تهران دفاع شد و ظرفیت برد تهران را درآورده و عدد فشار بر روی 115 ناحیه تهران را با دقت محاسبه کرد؛ اما وقتی از خانم دکتر عباس زاده تهرانی می‌پرسم که تا حالا کسی از شهرداری برای استفاده از این پایان‌نامه مراجعه کرده است؟ جواب منفی است! درصورتی که این پایان‌نامه دارد مسیر امروز و آینده شهر تهران را تصویر می‌کند و شهرداری باید در برنامه‌ریزی‌های خود از آن سود ببرد.
نکته‌ی دیگر این که خوب است از محیط زیست حرف بزنیم و برایش وقت بگذاریم، امّا آقای شهردار الآن یک سال و نیم است که ستاد محیط زیست و توسعه پایدار که من هم عضو آن هستم، حتا تشکیل جلسه هم نداده است! حالا نمی‌دانم که آیا اصلاً تشکیل نشده یا مرا دعوت نمی‌کنند (در این لحظه چهره‌ی آقا هادی دیدنی می‌شود)؟!
در انتها و خطاب به جناب حیدرزاده که گزارش مفصلی هم از عملکرد شهرداری تهران در حوزه محیط زیست ارایه دادند، یادآور شدند: شما زحمات زیادی کشیده‌اید اما تا این عملکردها مورد پایش قرار نگیرد، اثربخش نخواهد بود. به همین دلیل شاید میزان افرادی که از عملکرد محیط زیستی شهرداری تهران، ناراضی هستند، بیشتر از افرادی است که راضی هستند! چون شما کارها و زحمات خود را به درستی معرفی هم نمی‌کنید.
جالب است که شهردار تهران هم عملاً هیچ پاسخی برای انتقادهای دکتر مخدوم ارایه نکردند!

مؤخره:
هادی حیدرزاده یکی از مدیران دوست‌داشتنی و حقیقتاً سبزاندیش شهرداری تهران است و من می‌دانم که او برای ارتقای محیط زیستی پایتخت بسیار زحمت کشیده و می‌کشد. به ویژه تلاش او برای کاربست  بیشتر و عینی تر انرژی های نو در تهران کاملاً ستودنی است. به نظرم  حتا این پتانسیل را دارد تا روزی رییس سازمان حفاظت محیط زیست کشور هم بشود. اما هنوز در کارش ایرادهایی هم وجود دارد و برخی از انتقادهایی که به درستی و شهامتی ستودنی وارد می‌آورد، به خودش و زیرمجموعه تحت امرش هم وارد است. از جمله داستان ظریفی که آن روز اتفاق افتاد:
در شروع سخنانش اشاره کرد که سعی می‌کند مطالبش را در 10 الی 13 دقیقه ارایه کند و از آقای مهندس مجابی هم درخواست کردند که مدیریت زمان را برعهده داشته و به ایشان گوشزد کنند. آقای مجابی هم پس از گذشت 18 دقیقه! نخستین تذکر نرم را به ایشان دادند و پس از آن چند تذکر جدی‌تر دیگر را تا این که سرانجام آقای حیدرزاده بعد از 28 دقیقه و 17 ثانیه به سخنرانی خود پایان دادند! جالب‌تر آن که در انتهایی‌ترین بخش سخنرانی‌شان، تصویری از یک اتومبیل پلیس را انتشار دادند که جریمه شده است – و من ماجرایش را پیش‌تر در دل‌نوشته‌ها انعکاس داده بودم – و با اشاره به این موضوع گفتند: مهم‌ترین مانع ما در محیط زیست ایران، عدم تبعیت از قانون است و این که همه در برابر قانون یکسان دیده نمی‌شوند!
این مسأله آشکارا در همین نشست هم نمود داشت و در حالی که آقای حیدرزاده توانستند بین 15 تا 18 دقیقه بیشتر از زمان تعیین شده سخن بگویند، 5 نفر از اساتید حاضر اصولاً نتوانستند حرف بزنند که البته سبب دلخوری برخی از ایشان را فراهم کرد.

در همین رابطه:

وحید نوروزی عزیز هم گزارشی را در 5 بند تأمل‌برانگیز بر روی تارنمایش منتشر کرده است.

ادامه دارد …

سازمان منابع طبیعی و علی سلاجقه

شنیده‌ام که در مراسم معرفی رییس جدید سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور، جناب وزیر در طول سخنرانی‌شان و به بهانه‌ی مدیریت زمان، از ذکر این نام طولانی صرف‌نظر کرده و اختصاراً از عبارت “سازمان منابع طبیعی” استفاده کرده‌اند.
نگارنده هم بر این باور است که این نام، سزاواری بیشتری برای نامیدن نهادی دارد که متولّی بخش منابع طبیعی کشور است، زیرا منابع طبیعی که فقط جنگل و مرتع نیست و تأمل‌برانگیز‌تر آن که مگر می‌شود جنگل یا مرتعی را یافت که خارج از آبخیز شکل گرفته و مستقر شده باشد؟!
این درست مانند آن است که به جای سازمان حفاظت محیط زیست، بگوییم: سازمان حفاظت گیاهان، جانوران، تالاب‌ها، انسان‌ها، چشم‌اندازهای طبیعی و …
امید که دکتر علی سلاجقه در نخستین گام ورودش به این سازمان بزرگ و ارزشمند، بتواند نامی برازنده‌تر و کوتاه‌تر برایش یافته و نشان دهد که مانند دوران دانشکده، از شکستن کلیشه‌های فسیل‌شده، هراسی ندارد. به ویژه آن که وی در نخستین سخنرانی‌اش به درستی به مفهوم بزرگ و بسیط منابع طبیعی اشاره کرده و خواهان حرمت‌نهادن به همه‌ی کارکردهای غیرقابل تبادل منابع طبیعی شده است.
برای این یار و دوست دیرین در انجام مسئولیت بزرگی که بر عهده گرفته، بهترین‌ها را آرزو دارم.

پاسخ تلخ ماهیگیر متخلف در تالاب انزلی: امروز را چه کنم؟!

دیروز در هنگام بازدید از تالاب انزلی به همراه آقای مهندس ابراهیم افخمی، رییس اداره محیط زیست شهرستان انزلی به یک صیاد متخلف برخورد کردیم که در فصلی که صید ممنوع است، مشغول توراذداختن در تالاب و صید ماهی بود.
وقتی به وی متذکر شدیم که چرا این کار را می کند؟ گفت: شکم زن و بچه‌ام خالی است و چاره‌ای ندارم!
گفتیم: مگر نمی‌دانی که اگر در این زمان صید کنید، دیگر چیزی از نسل ماهی نخواهد ماند و همه‌ی صیادان هم بیکار خواهند شد و خسارتی بزرگ‌تر به 600 خانواری که از محل صیادی در تالاب انزلی روزگار می‌گذرانند، وارد خواهد شد؟
و باز او به تلخی گفت: بله می‌دانم … اما چه کنم؟ امروز را چه کنم؟

بعدازظهر آن روز، در مراسمی که در تالار اجتماعات اداره کل محیط زیست استان برپا شده بود، به همین نکته اشاره کردم و این که چرا باید، فقر در نگین سبز وطن اینگونه بی داد کند؟

روبرت صافاریان – یکی از منتقدان و مستندسازان مشهور و باسابقه کشور – هم پس از نمایش فیلم سعید نبی  – تالاب انزلی – به همین نکته اشاره کرد که کاش صدای مردم در این فیلم بیشتر شنیده می‌شد و به اصطلاح مانیفستی چندصدایی بود.

خوشبختانه جناب کامران زلفی‌نژاد – مدیرکل اداره کل محیط زیست استان گیلان – در پاسخ خبر خوشی را اعلام کردند و گفتند: سرانجام تالاب انزلی از امروز و با موافقت استاندار گیلان، صاحب یک ردیف اختصاصی بودجه به مبلغ قابل توجه 7 میلیارد تومان شد تا برای بهسازی و خودترمیمی آن هزینه شود.
زلفی‌نژاد این را هم اضافه کرد که فیلم سعید نبی تأثیر بسیار سازنده‌ای در بین مردم و مدیران استان برجای نهاده است.
امید که بخشی از این بودجه برای ساماندهی آن 600 صیاد و خانواده‌های محروم‌شان اختصاص یابد تا ایشان خود بیش از همه پاسدار موجودیت تالاب انزلی باشند. همچنین شایسته است تا کارهای هنری و مؤثری مانند مجموعه تتیس بیش از پیش مورد حمایت قرار گرفته و نظیر چنین مستندهای ارزشمندی با شمارگان بیشتر و تنوع فکری گسترده‌تری از رسانه ملی پخش شود.
فکرش را بکنید، امروز ما دریاچه پریشان، تالاب بختگان، تالاب گاوخونی و … را از دست داده‌ایم، بدون آنکه حتا یک مجموع مستند 30 دقیقه‌ای نظیر تتیس در مورد آنها ثبت و ضبط کرده باشیم!

15 هزار درخت 200 ساله بلوط در جنگل‌های دنا در نوبت اعدام قرار گرفتند!

ماجرای تلخ سینه نمک را در منطقه حفاظت شده دنا یادتان هست؟ یادتان هست که 25 هزار اصله درخت بلوط را به جرم قرار گرفتن در مسیر عبور پروژه گذر خط لوله گاز عسلویه به مرکز و شمال ایران قطع کردند و آنگاه پس از رسانه‌ای شدن موضوع و با شکایت سازمان حفاظت محیط زیست، به دستور دادستان کل کشور پروژه بعد از طی مسیر هفت کیلومتری متوقف شد.
اینک امّا خبر می‌رسد که گویا طبیعت‌ستیزان عزیز توانسته‌اند مجوزهای لازم را برای ادامه‌ی کشتار سبز خویش در این پاره‌ی منحصر به فرد زاگرس فراهم آورده و می‌خواهند معبر 16 متری خود را با قطع دست کم 15 هزار اصله درخت بلوط دیگر که عمر متوسط آنها بیش از 200 سال ارزیابی شده است، ادامه دهند.
شوربختانه‌تر آن که حتا اداره کل منابع طبیعی کهکیلویه و بویراحمد را تهدید کرده‌اند که اگر مجوز قطع را صادر نکند، خسارت هم باید به طبیعت‌ستیزان عزیزتر از جان پرداخت کند!

این درحالی است که به گفته‌ی مدیرکل اداره محیط زیست کهگیلویه و بویراحمد قرار بر بازنگری کارشناسی و انجام ارزیابی‌های زیست محیطی پروژه مزبور بوده و ایشان صراحتاً گفته بودند: خط لوله گاز با عرض 16 متر از کریدور سابق در جنگل‌های دنا خواهد گذشت و کریدور جدیدی لازم نیست.

یادمان باشد که داریم در باره‌ی کدام نگین بی‌بدیل ایران سخن می‌گوییم:
کافی است به یاد آوریم که تعداد 440 گونه‌ي گياهي (متعلق به 62 خانواده) در منطقه‌ي حفاظت‌شده‌ي دنا شناسايي شده است كه از اين تعداد، 123 گونه از اهميت حفاظتي بيشتري برخوردار هستند، چرا كه يا اندميك بوده يا در معرض خطر، آسيب‌پذير و يا نادر به شمار مي‌روند (28 درصد). بنابراين، افزون بر 6 درصد از مجموع گياهان آوندي كشور تنها در 6 صدم درصد  از خاك كشور تجمع يافته‌اند؛ به ديگر سخن، هر هكتار از خاك دنا، از منظر غناي پوشش گياهي، ارزشي معادل 100 برابر هر هكتار از خاك ايران دارد.
افزون بر آن، متجاوز از 77 گونه‌ي پرنده (15.6 درصد)، 23 گونه‌ي پستاندار (14.4 درصد)، 35 گونه خزنده (19.7 درصد) و 20 گونه‌ي ماهي (11.5 درصد) در محدوده‌ي مورد مطالعه شناسايي شده‌اند. يعني در مجموع 155 مهره‌دار در منطقه‌ي حفاظت‌شده‌ي دنا زيست مي‌كنند كه برابر است با 15.4 درصد از كل مهره‌داران شناخته شده‌ي كشور. به سخني ديگر، از منظر تنوع جانوري، هر هكتار از زيستگاه دنا، حدود 257 برابر هر هكتار از خاك كشور ارزش دارد.
یعنی در مجموع ميانگين ارزش گونه‌گونی زيستي گياهي و جانوري هر هكتار از سرزمين دنا معادل 179 برابر هر هكتار از خاك كشور است.
این دریافت به معنای آن است که تخریب یک معبر 16 متری در چنین منطقه‌ای، درست مانند این است که معبری به عرض 2864 متر را بخواهیم در جنوب تهران پاکسازی و تخریب کنیم!

وای بر ما که ناچاریم همچنان در باره‌ی این که روز خوب است و آفتاب مفید است و اکسیژن برای ادامه‌ی حیات ضروری است، سخن بگوییم.
وای بر ما که ناچاریم از طرفداران و نویسندگان محیط زیستی بخواهیم که پرداخت 10 هزار تومان برای یک سال، ارزش آن همه نفرین را به مهدی اشراقی عزیز ندارد! دارد؟
گاه با خود در این اندیشه فرو می‌روم که نکند لطیف راست می‌گوید و آن لشکر گرین‌بلاگی سابق، چیزی جز یک سراب نبوده است! وقتی آنها که از محیط زیست حرف می زنند، حاضر نیستند 10 هزار تومان برای استمرار یگانه تارنمای وبلاگخوان سبز در وبلاگستان بپردازند، چگونه انتظار داریم از مردم عادی و مدیران طبیعت گریز کشور که برای حفظ محیط زیست از جان مایه بگذارند؟!

و اینجا مخزن بزرگترین منبع تأمین آب شرب تهران است!

دیروز در جریان فراخوان بزرگ حمایت از البرز، صحنه‌های شورآفرین و امیدبخش فراوانی را دیدم که آشکارا نشان می‌داد، شمار آدم‌هایی که حاضرند – بدون هیچ چشمداشتی – برای حفظ محیط زیست سرزمین‌شان هزینه کنند، در حال افزایش است. رخدادی که اندکی بعدتر به جلوه‌هایی از آن خواهم پرداخت.

امّا اینک در راستای طرح پرسش در یادداشت پیشین، قصد دارم تا هشداری جدی به هموطنانی دهم که بی‌مهابای فرداها در کار آلوده‌ساختن یکی از راهبردی‌ترین منابع آب شیرین کشور، فرصت را از دست نمی‌دهند!

به این تصاویر دقت کنید تا دریابید که چگونه برخی از ما، به بهانه‌ی گذراندن یک روز تعطیل در کنار رودخانه‌ی کرج، حاضریم در آفرینش چنین صحنه‌های تأسف‌باری نقش داشته باشیم! و متوجه خطر این جزایر مرگبار بر روی دریاچه سد کرج نباشیم!!

و البته نمی‌دانم چرا مسئولین مدیریت آب سد کرج، تمهیدات جدی‌تری برای جلوگیری از این آلودگی و یا پاکسازی سریع‌تر آنها اعمال نمی‌کنند؟
شما چه فکر می‌کنید؟
مردم در بروز این رخداد مقصرتر هستند یا متولیان آب کشور و یا نهادهای تبلیغاتی و فرهنگی و آموزشی ما؟!

البته این را هم بگویم که طرح جلوگيري از آلودگي آب شرب تهران با 4 ميليارد تومان اعتبار از  سال 86 اجرا مي شود یا قرار است که اجرا شود و یا به امید خدا بالاخره می شود! نمی شود؟

تصاویری تازه از جنایت بی‌سابقه در محمّدآباد ریگان!

چند تن از دوستان عزیز و سبزاندیشم در منطقه، صبح امروز تصاویری از جنگل کهوری که بی‌رحمانه مورد تجاوز یک طبیعت‌ستیز از خدا بی‌خبر و پول‌پرست قرار گرفته است، برایم ارسال داشتند به همراه آن لودر جنایتکار مشهور که سرانجام در نیمه‌شب سه‌شنبه – 31 فروردین 1389 – از حرکت بازایستاد.

خوشبختانه آخرین خبرها حکایت از توقف کامل عملیات جنگل‌کُشی در دُم‌بویان ریگان دارد. همچنین، لودر مزبور توقیف شده و به سرعت مراحل قضایی این پرونده در حال طی شدن است.
متأسفانه دوستان من از ترس جان‌شان حاضر به افشای نام خویش نیستند که این خود نشاندهنده‌ی مظلومیت بیش از حد طرفداران محیط زیست در استان کرمان است.
به هر حال، ضمن سپاس فراوان از ایشان و نیز از مدیران سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور – به ویژه سرهنگ ایروانی  و مهندس چنانه عزیز – امیدوارم هر چه سریع‌تر این پرونده به سرانجام رسیده و شاهد مجازات سزاوارانه‌ی قاتل شش هزار درخت کهور در منطقه باشیم.

باورم این است که اگر با هم باشیم و از طبیعت‌ستیزان نترسیم، روزی خواهیم توانست جشن احیای مجدد طبیعت وطن را با چشمان خود ببینیم.

و البته باورم این است که سکوت مطلق دو خبرگزاری محیط زیستی ایران و دیگر خبرنگاران این حوزه در روزنامه ها و سایت های خبری شان در باره این جنایت بی سابقه،   ربطی به این ترس ندارد! و این همان درد بزرگ محیط زیست ایران است!!

قصه‌ی پل قربت در لردگان، غربت را دوباره معنا می‌کند! قسمت سوم

    در ادامه سفرنامه‌ی نوروزی‌ام که تاکنون دو قسمت از آن منتشر شده است، می‌خواهم شما را با محله‌ای در لردگان به نام پل قربت آشنا کنم که گویا اشاره به کولی‌ها یا همان قربتی‌هایی دارد که در سال‌های دور در اینجا تردد داشته و به داد و ستد می‌پرداختند.

    یکی از مناظر غم‌انگیز، اما تکراری که در سفرهایم به جای جای وطن می‌بینم، انفجار زباله در جاهایی است که علی‌القاعده باید بیشترین دقت و حساسیت برای منزه نگه‌داشتن آن صورت بگیرد.

    پیش‌تر از ماجرای غم‌انگیز شادگان برایتان روایتی تصویری نقل کرده بودم، ماجرای سوادکوه و ریختن 33 سال زباله‌های شهری در رودخانه را هم که فراموش نکرده‌اید، اینک هم می‌خواهم شما را به تماشای پل قربت در مرکز شهرستان لردگان ببرم؛ جایی که محل فروش گوشت تازه هم هست و انواع و اقسام منقل و سیخ کباب و متعلقات آن به فروش می‌رسد!

    نگاه کنید که چه مناظر تأسف‌باری در نهر مرکزی لردگان قابل مشاهده است! و اینجا سرچشمه کارون است!!
    انگار این نهر را مردم با محل دفن زباله‌های خویش اشتباه گرفته‌اند و متأسفانه کودکان نیز در همان نزدیکی مشغول بازی هستند.

    به رحمت، یکی از اهالی شهر می‌گویم: این چه وضعی است؟ چرا اعتراض نمی‌کنید؟ چرا از شهرداری نمی‌خواهید تا به وظایف خویش عمل کرده و زباله‌ها را جمع‌آوری کند؟ الآن که در نوروز اینگونه است (مثلاً در نوروز دستی به سر و روی شهر کشیده اند!!)، فردا در اوج گرمای تابستان با این بوی نامطبوع و محیط بیماری زا می خواهید چه کنید؟!
می‌گوید: ای بابا آقا جان! شما که آنقدر در تهران اعتراض کردید، کجا رو گرفتید و کی به حرف‌تان گوش کرد که انتظار دارید اینجا کسی اصلاً ما رو تحویل بگیرد، چه برسد به این که بخواهد به حرف‌مان گوش کند؟! کدام شهردار و کدام شهرداری … (البته درد دل های این شهروند لردگانی تمامی نداشت، از جمله اشاره‌اش به نزاع‌های خیابانی پرشمار شهر و … که من ناتوان از انتشار همه‌ی آنها هستم!)

    نمی‌دانم چرا یه هویی حرفم نمی‌آید! شما می‌دانید چرا؟

در ستایش یک حکم قضایی نوروزی!

    روز گذشته، زنجان کانون خبری طرفداران محیط زیست در ایران بود. شهری که در آن برای نخستین بار با یک قطع‌کننده‌ی درخت، مانند یک بزه‌کار اجتماعی برخورد شد و به فرمان دادستان شهر، او را به تنه‌ی همان درختان بی گناهی بستند که تا 20 اسفند 1388 می‌توانستند مانند او نفس کشیده و فضای زنجان را پاکیزه‌تر کنند. اما این مرد 51 ساله برای رونق دادن به کسب و کار غیرقانونی خویش، نه‌تنها خود به قطع درختان پرداخت، بلکه سبب تشویق 9 نفر دیگر شد تا در مجموع 204 اصله درخت را نابود کنند.

    از آنجا که چنین تنبیهی در متن قانون برای اعدام‌کنندگان درخت، پیش‌بینی نشده است، جا دارد تا مراتب سپاس عمیق خود را از حرکت سبزمدارانه‌ی قاضی زنجانی اعلام داشته و آن را چون هدیه‌ای نوروزی از سوی این هموطن دادگستر و طبیعت‌محور بپذیرم و بپذیریم.
    کاش در مورد درختان النگ‌دره گرگان، پارک نشاط کرمان، وردآورد تهران، سیاه‌بیشه چهارباغ، پارک ملی گلستان و آن 200 هزار بلوط 50 تا 400 ساله‌ی بالادست سد کارون 4 هم چنین احکامی صادر می‌شد.

سیاه‌بیشه؛ از بهشتی که بود تا جهنمی که شد!

    اگر ایرانیان، هرجایی از طبیعت وطن را ندیده باشند، دست‌کم یکبار در طول عمر خویش از کنار سیاه‌بیشه عبور کرده‌اند و از عطر نسیم بی‌مانند و خنکش سیراب شده‌اند. سیاه‌بیشه برای آن 20 میلیون نفری که سالانه از نوار شمالی و سبز مازندران دیدن می‌کنند، نامی آشنا و پرخاطره است؛ از دوغ و ماست‌های چکیده‌اش بگیر تا دامنه‌ها و دره‌های عمیق، پرآب و پردرختش. برای همین است که منطقه‌ی حفاظت شده و کم نظیر چهارباغ در این عرصه جای دارد؛ چهارباغی که دارای یک دریاچه‌ی بسیار زیبا به نام دریوک بود که در ارتفاع 3 هزارمتری سر به آسمان می‌سایید و حیات زیستمندان و وحوش ارزشمند و تیزپای دامنه‌های سیاه‌بیشه را تأمین و تضمین می‌کرد. اما …

    اما وزارت محترم نیرو، به بهانه‌ی ساخت سد و نیروگاه تلمبه ذخیره‌ای، در طول 6 سال گذشته چنان بلایی بر سر منطقه آورده که گویی، بمب اتم سوم در آنجا آزمایش شده است. حقیقتاً میزان تخریب طبیعت و شتاب پسرفت سرزمین در این منطقه حیرت‌انگیز و کم‌نظیر است. شاید پس از عسلویه، هیچ نقطه‌ی دیگری را نتوان در ایران‌زمین سراغ گرفت که اینگونه در کوتاه‌ترین زمان ممکن به تاراج رفته و می‌رود؛ آن هم در سکوت دردناک من و تو …

    و من – محمّد درویش – امروز در آغاز فروردین ماه 1389 اعلام می‌دارم که وضعیت ناپایدار و ساخت متزلزل زمین‌شناسی منطقه، به چنان درجه از تخریب و ویرانی رسیده که دیگر هرگز نخواهند توانست، آن دامنه‌های گریزپا را به پایداری پیش از تخریب بازگردانند.

    و غم‌انگیزتر آن که سازمان حفاظت محیط زیست هم فقط 9 میلیارد تومان مجری این پروژه طبیعت‌ستیزانه را در سال 1385 جریمه کرده است و تمام!
    در حالی که خسارت وارد به آب و خاک و پوشش گیاهی و چشم‌انداز بی‌مانند طبیعی منطقه، حقیقتاً غیرقابل اندازه‌گیری و اصطلاحاً «پرایس‌لس» است.

    تصاویری که می‌بینید در روز 24 اسفند 1388 از منطقه گرفته شده است؛ در حالی که به همراه عباس محمدی عزیز راهی تنکابن بودیم تا در همایش روز جهانی مقابله با سدسازی شرکت کنیم؛ امّا یادمان نبود که در این دیار، سخن گفتن از مضرات سدسازی هم می‌تواند خط قرمز باشد، به نحوی که عنوان همایش به شکلی که در یادداشت بعدی خواهید دید، تغییر کرده بود! آن گونه که نخست فکر کردیم، سیزده به در را در تنکابن، قرار است 24 اسفندماه رونمایی کنند!

    من نمی‌دانم، آیا 10 سال دیگر که فاجعه‌ای بزرگ در سیاه‌بیشه رخ داد و حتا سیمان‌اندود کردن همه‌ی دامنه‌ها هم نتوانست منطقه را از لغزش نجات دهد، کسی هست که شهامت پاسخگویی داشته باشد؟ آیا کسی هست که بگوید چرا نرخ فرسایش خاک را در منطقه به بالای 100 تن در هکتار افزایش دادید و به بهانه‌ی ساخت ویلاهای از مابهترون برای مدیران ارشدتان، یکی از زیباترین دریاچه‌های ایران را نابود کردید؟
    آیا برای تولید آن هزار مگاوات برق، راه آسان‌تری و کم‌خطرتری وجود نداشت؟ آیا نمی‌شد که با نیمی از آن هزینه‌ها، یک نیروگاه خورشیدی در یزد افتتاح می‌کردید؟
   چرا این جنایت‌ها را متوقف نمی‌کنید آب‌سالاران طبیعت‌ستیز عزیز من و ما؟ تا کی می‌خواهید به بهانه‌ی سازندگی و اشتغال‌زایی، خون طبیعت دردمند وطن را در شیشه کنید و جیب شرکت‌های مافیایی خود را پرپول‌تر سازید؟

    شرم هم بد چیزی نیست به خدا …
    من ایمان دارم که سرانجام یک روز در دادگاه عدل و در پیشگاه این ملت مظلوم باید جزای این نابخردی‌های آزمندانه را پس دهید. من ایمان دارم آن ارزیابانی که مسئولیت ارزیابی زیست‌محیطی این نیروگاه را برعهده داشته و چراغ سبز به طبیعت‌ستیزان داده‌‌اند، هرگز دستمزدهای میلیونی‌شان از گلوی‌شان پایین نخواهد رفت و چوب خیانت‌شان را خواهند خورد.
    من ایمان دارم که روزی آه درختان سرنگون‌شده‌ی سیاه‌بیشه و چهارباغ، آه وحوشی که آشیان‌شان نابود شد و آه دریاچه‌ای که مثل اشک چشم، پاک و زلال بود، گریبان نابخردانی که برای ذخیره‌سازی فقط 7 میلیون متر مکعب آب، دست به چنین جنایتی زدند، را رها نخواهد کرد (کافی است به یاد آوریم که حجم مخزن سد کرج، 205 میلیون متر مکعب است).

    آری … من ایمان دارم که روز مجازات فراخواهد رسید و آنها که فقط بر طبل مدیریت سازه‌ای برای حل بحران آب در ایران‌زمین می‌کوبیدند، رسوا خواهند شد … من ایمان دارم … ایمان دارم.

آمده بود بلایی، اما به خیر گذشت!

    ماجرای غم‌انگیز تبصره‌ی الحاقي بند 2 لايحه‌ی بودجه سال 1389 که در کميسيون تلفيق اضافه شده و در صحن علني مجلس به تصويب رسيد؛ سرانجام در آخرین لحظه‌های سال 1388 با پادرمیانی برخی از بزرگان نظام، پیگیری سرسختانه‌ی سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور و اعتراض سزاوارانه‌ی تصمیم‌سازان حوزه‌ی پژوهشی و اجرایی کشور، ختم به خیر شد و در عمل آن تبصره‌ی الحاقی از بودجه سال 1389 حذف گردید. افزون بر آن، مصوبه‌ی جنجالی دیگر مجلس نیز توسط شورای نگهبان حذف شد؛ مصوبه‌ای که می‌کوشید نحوه رفع اختلافات ناشي از مالکيت اراضي زارعي و باغي اوقافي به کشاورزان را حل کند و به موجب آن، دولت موظف مي شد براي مجموعه اراضي زراعي و باغي اختلافي بين مردم و اوقاف به نام زارع سند مالکيت صادر کند و ما به ازاي آن از اراضي ملي با درنظر گرفتن تبديل به احسن وقف، زمين واگذار شود. مصوبه‌هایی که هر دو می‌توانست تمامیت عرصه‌های منابع طبیعی را بیش از پیش مورد خدشه قرار داده و آشکارا با اصل 45 قانون اساسی در تضاد قرار داشته باشد.
    صبح امروز در گفتگوهای جداگانه‌ای با دکتر فرود شریفی، رییس سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور، دکتر عباس رجایی نماینده مردم اراک و رییس کمیسیون آب، کشاورزی و منابع طبیعی و نیز مهندس  چنانه، مدیرکل روابط عمومی و امور بین‌الملل سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور موضوع را پیگیری کردم که خوشبختانه هر سه مسئول تأیید کردند که آن تبصره‌ی الحاقی جنجال‌آفرین مورد بحث با درایت رییس و برخی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی و پیش از ارسال به شورای نگهبان تصحیح شده که جا دارد از همه‌ی افراد حقیقی یا حقوقی که کوشیدند تا از شلیک این آخرین و زهرآلود‌ترین تیر به پیکر مجروح منابع طبیعی کشور، جلوگیری کنند، قدردانی کنم.
    امیدوارم این خبر مسرت‌بخش در پیشانی درگاه مجازی سازمان هم قرار گیرد و عیدی خوبی به همه‌ی دوستداران طبیعت وطن داده شود.
    گفتنی آن که فرود شریفی به نگارنده گفت: متأسفانه به دلیل اطلاع‌رسانی ضعیف این موضوع همچنان بیم آن می‌رود که برخی از متجاوزین درصدد باشند تا در ایام تعطیلات نوروزی به عرصه‌های طبیعی تجاوز کنند. بنابراین، شایسته است تا صدا و سیما در این روزهای تعطیل، بیش از پیش نسبت به خبر لغو این مصوبه‌ی خطرناک اطلاع رسانی کنند.

یک اعتراف دیرهنگام اما خوشایند از محمّدجواد محمّدی زاده!

    در نخستین روزهای اسفندماه 1388، گزارشی از مصاحبه‏ی مطبوعاتی عالی‏ترین مقام سازمان حفاظت محیط زیست کشور در خوزستان منتشر شد که روزنامه‏ی ایران  متن ویرایش‏شده (بخوان تعدیل شده!) آن را به زیور طبع آراست. اما حقیقت گفته‏های محمدی‏زاده نشان از انتقادی بزرگ‏تر نسبت به سامانه‏ی حاکم بر نظام مدیریت آب کشور داشت!
زیرا محمّدی‏زاده صراحتن زبان به انتقاد از وزارت نیرو گشوده و گفته بود: «كاهش دبي رودخانه كارون در نتيجه برداشت‌هاي آب در بالادست بوده است.» وی این را هم اضافه کرده بود که هم‏اینک آب کارون رهسپار استان‏هایی چون قم، كرمان، يزد، اصفهان و لرستان می‏شود.

    به دیگر سخن، محمّدی‏زاده برای اولین‏بار و بر خلاف ادعای مسئولین وزارت نیرو، گناه کم‏آبی و خشکی کارون را یکسره به گردن آسمان و قهر طبیعت و خشکسالی نیانداخته و بر خطای انسانی در بروز این بحران تأکید کرده بود.
    ضمن قدردانی از ایشان برای بیان گوشه‏ای از واقعیت‏های تلخ حاکم بر صحنه مدیریت آب کشور، این انتظار می‏رود اینک تکلیف جایزه‌ای که سازمان حفاظت محیط زیست کشور به وزارت نیرو داده و آن را در دولت نهم به عنوان “وزارتخانه سبز”  معرفی کرده است، روشن شود.

    این البته انتظار زیادی نیست، در ورزش قهرمانی هم هنگامی که کمیته‌ی بررسی دوپینگ اعلام می‌کند که ورزشکار برنده‌ی مدال از مواد نیروزا استفاده کرده، مدالش را پس که می‌گیرند، هیچ؛ با چند سال محرومیت هم از میادین ورزشی مواجه‌اش می‌سازند تا درس عبرتی شود برای دیگران.

ماجرای گلستان، سرمقاله ی امروز پول!

    این که چرا استاندار گلستان – جواد قناعت – و معاونینش در ماجرای 29 بهمن 1388، حاضر نشدند تا با نمایندگان تشکل‏های مردم‏نهاد به مذاکره بنشینند و سخن ایشان را گوش دهند؛ یکبار دیگر این پرسش جدی را در محافل محیط زیستی کشور به چالش می‏کشاند که چرا آنچه که طرفداران و متخصصان محیط زیست را نگران می‏کند؛ سبب نگرانی دولتمردان را بوجود نمی‏آورد که هیچ؛ برعکس این خود فعالین محیط زیستی هستند که مواجهه‏ی با آنها به یک نگرانی جدی دولتیان بدل می‏شود!؟
    سرمقاله‏ی امروز روزنامه‏ی پول، در صفحه‏ی نخست خویش صفحه 9) همین موضوع را به چالش کشیده است و نگارنده کوشیده تا در حد بضاعت خود، پاسخی برایش بیابد.

    پی نوشت:
    از معاون وزیر کشور، یاد گرفته‏ام تا در هر رخداد تلخی، شناسه‏هایی مثبت را بجویم و به آنها بیاویزم! ماجرای گلستان و استقبال سرد مسئولین محلی از آنهایی که عشق به مواهب طبیعی وطن برایشان در اولویت ارزش‏های زندگی‏شان قرار دارد؛ آنقدر برای مدیریت یک روزنامه‏ی سراسری کشور مهم بود که حاضر شدند، سرمقاله‏ی خود را به آن اختصاص دهند؛ آیا همین یک نکته نمی‏تواند برای ما دلگرم‏کننده باشد؟
    سپاس از همه‏ی آنهایی که هنوز محیط زیست برایشان یک مقوله‏ی جدی است.