بایگانی دسته: ??? ??????

فرازها و فرودهای محیط زیست ایران در سال 1388

    این که ایرانیان در شمار مردم 10 کشوری در جهان قرار دارند که بیشترین تخریب را بر سرزمین‌شان روا می‌دارند، البته واقعیت خوشایندی نیست؛ اما این که بتوانی این حرف را از زبان فردی بشنوی که جانشین بی‌خاصیت‌ترین رییس سازمان حفاظت محیط زیست در همه‌ی دوران 50 ساله‌اش شده است، می‌تواند امیدبخش باشد و نشان دهد که اینک سکان مدیریت محیط زیست در دستان گروهی قرار گرفته که نمی‌خواهند واقعیت‌ها را انکار و صرفاً ویترین را بزک کنند. حضور محمّدباقر صدوق  و علی محمّد نوریان به عنوان دوبازوی اصلی سازمان در معاونت‌های طبیعی و انسانی را می‌توان در این راستا ترجمه کرد و امیدوار بود که میدان برای این دو عزیز کاربلد آنقدر باز خواهد بود تا بتوانند آموزه‌های محیط زیستی را در قلمرو تحت اختیار خویش عینیت بخشند و در پای این عینیت‌بخشی، از هیاهوی طبیعت‌ستیزان قدرقدرت و پول‌سالار هراسی به دل راه ندهند.
    اینک به بهانه‌ی پایان 88 و آغاز 89، می‌کوشم تا مروری فشرده به برخی از فرودها و فرازهای سال کهنه در حوزه‌ی محیط زیست و منابع طبیعی کشور انداخته تا از پی مرور و بازخوانی آنها بتوانیم مسیر خویش را در افق پیش رو، نورانی‌تر و فروزان‌تر سازیم. از مردمک که این یادداشت را منتشر کرده است، قدردانم.

روزگار سپری‌ شده طبیعت ایران در سال 1388

    به جرأت می‌توان گفت: طبیعت ایران کمتر سالی را در حافظه‌ی دیرینه‌ی خود می‌تواند به جا آورد که مانند سال 1388 اینگونه آماج تجاوز و تخریب انسانی و قهر اقلیمی بوده باشد. شاید اوج عقوبتی که ایرانیان در سال 88 از عدم توجه به ملاحظات محیط زیستی درک کردند را بتوان در تصرف بی سابقه‌ی آسمان 18 استان کشور توسط ریزگردهای عربی دانست؛ ریزگردهایی که یکی از مهم‌ترین دلایل افزایش چشمگیرشان برمی‌گردد به خشک شدن بسیاری از تالاب‌های منطقه در ایران، عراق و سوریه. اتفاقی که اگر در ساخت سدهای بالادست، حق‌آبه‌ی طبیعی این تالاب‌ها رعایت می‌شد و در دشت‌های ممنوعه از حفر چاه غیرمجاز ممانعت به عمل می‌آمد، هرگز با چنین وخامتی رخ نمی‌داد. اما سال 88 فقط سال طغیان ریزگردها نبود! زیرا کشند قرمز هم حیات زیستمندان بسیاری را در سواحل خلیج فارس، دریای عمان و دریای مازندران به یغما برد. افزون بر آن، حدود 30 هزار هکتار از ناب‌ترین عرصه‌های منابع طبیعی امسال هم مورد تجاوز قرار گرفته و به تصرف طبیعت‌ستیزان درآمد، اتفاقی که سال‌هاست تکرار شده و پرونده‌های متعدد و پرشمار قضایی‌اش در محافل دادگستری خاک می‌خورد و قطورتر می‌شود؛ ده‌ها هکتار دیگر هم به بهانه‌ی طرح مسکن مهر از  قلمرو سبز وطن خارج شد و کاربری‌اش برای همیشه تغییر یافت؛ صدها هزار مترمکعب از اندوخته‌های چوبی کشور هم کماکان در کوره‌های ذغال‌گیری غیرقانونی نابود شد و یا به مصرف تأمین نیازهای گرمایشی مردمان بوم‌نشین در سرزمینی رسید که دارای بالاترین میزان کارمایه‌های فسیلی و خورشیدی و بادی است! رخداد سیل‌های حادثه‌خیز هم، همچنان در سال 1388 ادامه یافت که شاید یکی از شگفت‌انگیز‌ترین آنها، سیل قم بود؛ سیلی که می‌توانست برای طبیعت خشک این استان نعمت باشد، اما به دلیل موانعی که در بستر رودخانه بوجود آورده بودیم، آن را به نقمت بدل ساختیم و میلیاردها تومان به اقتصاد ملی ضربه زده و جان و مال تعدادی از هموطنان بی‌گناه را نابود ساختیم. اُفت کم‌سابقه‌ی سطح آب زیرزمینی و فرونشست زمین، یکی دیگر از بحران‌های سال 88 بود که ابعاد و دامنه‌ی پیشروی آن، علاوه بر خراسان جنوبی و شمالی و رضوی و فارس و اصفهان و کرمان و همدان و … به دروازه‌های پایتخت هم رسید؛ پایتختی که همچنان شهروندانش 200 میلیارد دقیقه‌ی دیگر از وقتشان را در خیابان‌ها و به بهانه‌ی ترافیک از دست دادند. معضل بحران دفن زباله در شهرهای ساحلی نوار شمالی کشور، همچنان دست بالا را داشت و افزون بر آن، ساخت و سازهای پرشتاب در این نوار باریک هیرکانی، نفس اغلب رودخانه‌ها را به شماره انداخت، به نحوی که میزان برداشت شن و ماسه از بستر برخی از رودخانه‌های استان مازندران – به ویژه منطقه‌ی تنکابن – به بیش از 25 متر رسید؛ آن هم در حالی که هنوز خبری از افتتاح آزادراه تهران شمال نیست! هست؟ سال 88 سال خداحافظی غم‌بار با  درختان 400 ساله و خاطره‌انگیز باغ تاریخی فین کاشان هم بود، اتفاقی که اگر درست مدیریت می‌شد، می‌توانست هرگز رخ ندهد. درست مانند فاجعه‌ی خشک شدن زاینده‌رود و تالاب گاوخونی در فلات مرکزی کشور که می‌توانست هرگز اتفاق نیافتد و درست مانند آتش سوزی شرم‌آور تالاب گندمان که می‌توانست به جای 45 روز در یکی دو روز مهار شود و درست مانند …

    و البته همه‌ی خبرها در سال 88 بد نبود …
   طرفداران محیط زیست نگذاشتند تا آسفالت به قله‌ی دماوند برسد؛ آنها پایمردی کردند و نگذاشتند تا مجلسیان قانونی را وارد بودجه سال 89 کنند که به موجب آن، هر فردی که زمینی را به تصرف درآورده، جایزه گرفته و مالکش شود؛ آنها در برابر متجاوزین به پارک ملی گلستان و جنگل زیبای ابر در شاهرود ایستادند، آنها کوشیدند تا توجه مردم را به بهانه‌ی ورود به سال جهانی گونه‌گونی زیستی (2010) برانگیزند و پیشنهاد آیش 5 ساله طبیعت ایران را مطرح کردند، برای نخستین بار در برنامه‌های تبلیغاتی چند تن از داوطلبین ورود به ساختمان پاستور، رگه‌های نسبتاً پررنگی از توجه به محیط زیست دیده شد؛ یکی از خنثی‌ترین رؤسای سازمان حفاظت محیط زیست در طول 3 دهه‌ی گذشته از کار کنار گذاشته شد و محمدی‌زاده با شعارها و برنامه‌هایی سبز وارد میدان شد. همچنین کوشش برای انحلال سازمان حفاظت محیط زیست و ادغامش در وزارت جهاد کشاورزی به ثمر ننشست و همچنان دو خبرگزاری محیط زیستی به رغم تنگناهای مالی به حیات خود ادامه داده و به ظرفیت‌سازی در این حوزه پرداختند.
    اینک امیدی که برای سال 1389 در دل می‌پرورانیم و زنده نگه می‌داریم، آن است که بخشی از حرف‌های زیبای محمود احمدی‌نژاد در اجلاس کپنهاگ جامه‌ی عمل پوشیده و عملاً در سال جدید شاهد آن باشیم که گردن نهادن به ملاحظات محیط زیستی از شعار به شعور بدل شده و شاهد تکرار فجایع خودساخته، مشابه آنچه که در سال 88 و سنوات پیش از آن رخ داد، نباشیم، یا کمتر باشیم؛ دستاوردی که یکی از مهم‌ترین ابزارهای تحققش به نقش رسانه‌های گروهی و روشنگری‌های صادقانه‌ و جسورانه‌ی رکن چهارم دموکراسی – نظیر مردمک – در حوزه‌ی محیط زیست بازمی‌گردد. رسانه‌ها باید پیگیر جدی سخنان و وعده‌های مسئولین باشند و بر کوره‌راه‌ها و لکنت‌ها نور بتابانند.

طبیعت ایران در سال 88؛ کم جان بود، جاندار بود یا بی جان بود؟

    آنها که دوست دارند پاسخ این پرسش را بدانند، می‌توانند سری به صفحه‌ی محیط زیست درگاه مجازی دویچه‌وله زده و در آنجا گفتگوی نگارنده را با فریبا والیات بخوانند و یا بشنوند.
    منتها همان‌قدر می‌گویم که هرگز در سال 1378 گمان نمی‌کردم که به فاصله‌ی 10 سال باید شاهد مرگ پریشان، بختگان، کم‌جان، طشک، گاوخونی، مهارلو و هامون باشم و هرگز باور نمی‌کردم ممکن است روزی سخن از خشک شدن کامل دریاچه ارومیه، فقط یک کابوس ترساننده نباشد، بلکه تلخ‌ترین حقیقتی باشد که ممکن است در سال 1390 همه‌ی ما آن را درک کنیم!حقیقتی که لمس ریزگردها در آسمان تنکابن و رامسر و نوشهر آن را از همیشه رعب آورتر و نزدیک تر ساخته است!

چه حرفی زده است کامران زلفی نژاد!

    کامران زلفی‌نژاد در پاسخ به پرسش خبرنگار خبرگزاری مهر گفته است: «هیچ زباله‌ای در تالاب بوجاق ریخته نشده است. ما که نمی‌توانیم دور تالاب را سیم خاردار بکشیم و از ریختن زباله در آن جلوگیری کنیم
    بدتر از آن گفته: «برای حفاظت از این تالاب نیازی به پیگیری شما خبرنگاران نیست

    این در حالی است که همین مقام ارشد محیط زیست در استان گیلان چندی پیش گفته بود: «در صورتي كه اعتبار لازم براي راه‌اندازي سيستم تصفيه پساب‌هاي عفوني بيمارستان‌هاي گيلان تامين نشود، از مردم تقاضاي كمك خواهيم كرد
    و یا در جایی دیگر:
    «پارک ملي بوجاق کياشهر به لحاظ خشکي و دريايي بودن در نوع خود بي‌نظير و منحصر به فرد است  …این پارک، سايت مهم پرنده‌نگري کشور معرفي شده و طبق سرشماري‌هاي انجام شده تاکنون بيش از 236 گونه پرنده در اين منطقه شناسايي شده است (یعنی بیش از نصف کل پرندگان ايران در استان گيلان زيست مي‌کنند).

    و در جایی دیگر:
    «تخلیه ضایعات و نخاله‌‌های ساختمانی، خاک، فضولات دامی و زباله موجب آلودگی آب رودخانه و تبعات سوء زیست‌محیطی می‌‌شود.» و سالانه “ 116 میلیون مترمکعب پساب صنعتی، خانگی و بیمارستانی وارد رودخانه های استان گیلان می شود.”
    و سرانجام، او پیش‌تر و به صراحت از وضعیت دفن زباله در کل استان گیلان ابراز ناخشنودی کرده بود و هشدار داده بود: شیرابه زباله یکی از مهمترین دلایل آلودگی محیط زیست گیلان است.

    برای همین است که سخنان اخیر وی، بسیار حیرت‌انگیز می‌نماید. به خصوص که شاید ایشان بهتر از هر فرد دیگری بدانند که اگر همین رسانه‌ها و خبرنگارها نبودند، معلوم نبود تاکنون چند مدیر دیگرش در استان به سرنوشت آقای ساسان اکبری‌پور در آستارا دچار می‌شدند!
    گمان نبرم توضیح بیشتری لازم باشد برای آن که بدانیم اقدام بعدی و مورد انتظار از این مدیر ارشد سبز در گیلان چیست؟!

سخنرانی در دانشگاه شیراز

ساعت 4 بعدازظهر امروز – 20 اسفندماه 1388 – در دانشگاه شیراز خواهم بود تا به مناسبت هفته‌ی منابع طبیعی از دردهای جانکاه و نواهای  دل‌انگیز طبیعت وطن برای دانشجویان عزیز شیرازی سخن بگویم.
استان فارس، دارای بیشترین تراکم مناطق حفاظت شده است؛ این استان به حق دارای بزرگترین و مشهورترین کهن‌زادبوم‌های تاریخی وطن هم هست و استعداد شگرفی در استحصال انرژی‌های نو دارد. با این وجود، نه مزیت‌های تاریخی و نه امتیازهای جذاب طبیعی، نتوانسته مدیران ارشد این قلمرو سیاسی را وادارد تا چیدمان اولویت‌های راهبردی خویش را بر بنیاد توانمندی‌های بوم‌شناختی و تاریخی از نو بازمهندسی کنند.
از همین روست که یک سوم میزان تراز منفی آبخوان‌های کشور در استان فارس رخ داده است؛ زنگ خطری که اگر دیربجنبیم، به ناقوسی مرگبار بدل خواهد شد.

باز هم خاطره‌ای دیگر از کهنسال‌ترین درخت چش ایران در میدان بهمنی بوشهر!

    یادتان هست برایتان از دیرینه‌ترین درخت چش (بایل) ایران در بوشهر سخن گفتم؟ یادتان هست گفتم این چش پیر (Acacia nilotica) می‌توانست امروز روزگاری بهتر داشته و در کنار شش برادر دیگرش به بوشهری‌ها طراوت عطا کند …

    حال می‌خواهم شما را دعوت کنم تا خاطره‌ی یک هموطن بوشهری و دور از وطن را – دکتر محمود دهقانی – از آن درخت چش بخوانید …
    من آن خاطره را خواندم و اشک ریختم … شما را نمی‌دانم؟ امّا ایمان دارم که پس از خواندن این خاطره، از دوست آسمانی‌تان خواهید خواست تا خودش نگه‌‌دار این درخت و دیگر درختان کهنسال این بوم و بر مقدس باشد و هرگز نگذارد تا به هیچ بهانه‌ای در تاروپود سبزشان، میخ سیاه جهالت و آزمندی فرو رود.
    به خدا سواران سبز وطن نباید ایستاده باشند، وقتی که آیه‌های ناهمتای طبیعت اینگونه درد می‌کشند …

بر زمینه‌ی سربی صبح
سوار
   خاموش ایستاده است
و یال بلند اسبش در باد
پریشان می‌شود

خدایا خدایا
سواران نباید ایستاده باشند
هنگامی که
حادثه اخطار می‌شود

                               احمد شاملو

رودخانه‌ها، سدها و زندگی

    عنوان این یادداشت، نام همایشی است که روز 22 اسفندماه در دانشگاه شهید بهشتی تهران برگزار خواهد شد. همایشی که با همت پژوهشکده علوم محیطی دانشگاه شهید بهشتی و یاری پنج سازمان و انجمن مردم‌نهاد (انجمن علمی کشاورزی بوم‌شناختی  ایران، جمعیت زنان مبارزه باآلودگی محيط زیست، مرکز توسعه پایدار محیط زیست، انجمن کوهنوردان ایران و انجمن زنان ايراني طرفدارتوسعه پايدار محيط‌زيست)، می‌کوشد تا با ارایه‌ی سخنرانی صاحبنظران و هم‌اندیشی علاقه‌مندان، مهم‌ترین چالش‌های سد راه حیاط و نشاط دوباره‌ی رود‌خانه‌های کشور را آشکار سازد و تأثیر احداث سدها را بر این مهم مشخص کند.
    امید که چنین کوشش‌هایی که همزمان با روز جهانی مقابله با سدسازی رخ می‌دهد، استمرار یافته و نور بر تاریکی‌های مدیریت آب کشور تابیده شود!

    تاریخ و زمان برگزاری همایش: شنبه 22 اسفند 88 از ساعت 8 بامداد تا 12:30
    مکان: سالن مرکز رشد فناوری، دانشگاه شهید بهشتی، جنب بانک ملی
    شماره تماس دبیرخانه همایش: 22045266

وقتی آن ببر در راجستان می‌تواند، چرا این یوزپلنگ در میاندشت نتواند؟!

یکی از تصاویر برتر سال 2009 از حیات وحش، متعلق بود به خرامیدن یک ببر در پارک ملی Ranthambore واقع در ایالت راجستان هند. این عکس زیبا را یک عکاس 36 ساله‌ی بریتانیایی به نام اندی روسه – Andy Rouse – گرفته است؛ عکاسی که در کارنامه‌ی هنری خود، تصاویر زیبا کم ندارد. مانند خرسی که در تلاش برای تصاحب یک ماهی، صحنه‌ای بدیع را آفریده، یا پرنده‌ی کوچکی در زیر باران که مانند جادوگر انیمیشن‌های والت‌دیزنی دارد با خود چوب کوچکی را حمل می‌کند و یا این سلطان بی بدیل رنگ و وقار … این پرنده‌ی کوچک اما پرجلال اسپانیایی …

نکته‌ی پندآموز ماجرا این است که حضور ببرها در راجستان به مفهوم تزریق کمکی 10 میلیون دلاری از سوی گردشگران حیات وحش به شمار آمده و می‌تواند زندگی مردم محروم منطقه را به کلی دگرگون سازد.

اینک این پرسش جدی می‌تواند مطرح شود که اگر ببرهای راجستان می‌توانند اینگونه به افزایش درآمد سرانه‌ی مردم‌شان کمک کنند، چرا یوزپلنگ‌های خوش خط و خال ایرانی در میان‌دشت نتوانند چنین کاری را تکرار کنند؟
بارها گفته‌ام و بر این واقعیت پای‌فشرده‌ام که مزیت ایران در حوزه‌ی جذابیت‌های طبیعی، یعنی قرار گرفتن در بین 5 کشور نخست جهان، به مراتب می‌تواند ارزشمند‌ر از داشتن ذخایر عظیم گاز و نفت باشد؛ فقط کافی است در این حوزه به تربیت دانش‌آموختگانی متخصص اقدام کرده و مدیریتی علمی را حاکم کنیم. مدیریتی که هرگز در پای ملاحظات سیاسی، قومی، اجتماعی و اقتصادی کوتاه مدت و بخشی ذبح نشود.

در آن صورت، می‌توان امیدوار بود که هم وابستگی معیشتی به سرزمین کاهش یابد و هم طبیعت خرج نگهداری خود را به راحتی درآورد و دیگر نهادهای متولی طبیعت مجبور به دریوزگی در پیش این یا آن نهاد طبیعت‌ستیز متمول نباشند.

تخریب جنگل وردآورد در سکوت طرفداران محیط زیست و هیاهوی طرفداران دولت! چرا؟

    این دیگر از عجایب روزگار است … فقط کافی است نگاهی به تیتر روزنامه‌ها و خبرگزاری‌های طرفدار دولت مانند کیهان، ایران، هموطن سلام، رجا نیوز، خبرگزاری فارس، ایرنا، خبرگزاری برنا و … بیاندازید تادریابید که چگونه همه‌ی روزنامه‌ها و خبرگزاری‌های اغلب غیرمحیط‌زیستی کشور، این بار شمشیر را از رو بسته و می‌خواهند به جنگ یک طبیعت‌ستیز سبزرنگ بروند!
    باورتان می‌شود؟ حتا سایت رسمی دولت هم وارد میدان شده و صریحن اقدام شهرداری تهران را در قلع و قمع جنگل‌کاری‌های وردآورد محکوم کرده است. سازمان حفاظت محیط زیست هم، بسیار قاطعانه موضع‌گیری کرده و خواستار تنبیه مسببین این جنایت سبز یا به قول کیهان: «جنگل‌زدایی” شده!
    ما که البته بخیل نیستیم! امیدواریم در ادامه هم شاهد موضع‌گیری‌های سبز رسانه‌های یاد شده باشیم و ببینیم که چگونه از درخت‌کُشی به بهانه احداث جاده در جنگل ابر یا جنگل گلستان، اعلام انزجار کرده و آشکارا به انتقاد از وزارت راه و استانداری گلستان خواهند پرداخت. ما منتظریم ببینیم که آیا وقتی نسبت به تخریب 10 هکتار جنگل دست‌کاشت، اینگونه عکس‌العمل نشان می‌دهند، حتمن نسبت به تخریب بیش از 300 هکتار از رویشگاه ارزشمند زاگرس در لرستان هم عکس‌العملی شایسته نشان خواهند داد! حتمن دیگر نخواهند گذاشت تا در پارک ملی کویر یا شهداد و یا دنا رزمایش برگزار شود؛ حتمن نسبت به قطع 200 هزار درخت بلوط به بهانه آبگیری سد کارون 4 واکنش نشان خواهند داد؛ حتمن نسبت به لکنت‌های پیش آمده در جریان تشدید آلودگی هوای تهران واکنش نشان خواهند داد؛ با کارخانه‌های خودروسازی که استاندارها را رعایت نمی‌کنند، برخورد خواهند کرد و حتمن از خشک شدن بختگان و پریشان و گاوخونی و کارون و … به شدت ناراحت خواهند شد! همان طور که از سدسازی بی رویه مثل ماجرای این ۲۵۰ سد جدید ناراحت شده اند! نشده اند؟

    و اما سخنی با دست‌اندرکاران روزنامه همشهری!
    دوستان عزیز من: چرا در برابر این جنایت در غرب تهران ساکت مانده‌اید؟ چرا هر نوع طبیعت‌ستیزی را پوشش می‌دهید، جز آنچه که مربوط به شهرداری تهران باشد؟ چرا به همین راحتی حیثیت و اتوریته‌ی خبری خود را پایمال می‌سازید تا همه بدانند که همشهری هم همیشه دلش برای طبیعت و محیط زیست نمی‌سوزد! می‌سوزد؟
   پریروز با دکتر فرهنگ قصریانی برای بازدید از یک ایستگاه جدید تحقیقاتی در جنوب شهرستان قم، همسفر بودم؛ ایشان که عضو گروه کارشناسی کمیته محیط زیست شورای شهر تهران هم هستند، به شدت از این ماجرا ابراز انزجار کرده و گفتند: متأسفانه این تخریب در زمانی صورت گرفته که دیگر کمیته‌ی محیط زیست هم تا بعد از تعطیلات نوروزی نشستی ندارد!

    یادمان باشد:
    تخریب و ریشه‌کنی درختان 15 الی 20 ساله‌ی وردآورد در حالی به بهانه‌ی ساخت مسکن برای پرسنل شهرداری تهران در غرب این کلان‌شهر و همزمان با آیین‌های نکوداشت هفته منابع طبیعی و روز درختکاری ادامه دارد كه از 50 سال پیش تاکنون زمین‌های باختر مسيل كن در شمار مناطق كم آب از سوی مدیران شهری و طراحان طرح جامع تهران بزرگ اعلام شده است و همه می‌دانند که مردمان مغرب‌نشین در تهران بزرگ سال‌هاست که به جای آب کرج، از آب‌های زیرزمینی و نه چندان مرغوب منطقه که املاح زیادی هم دارد، بهره می‌برند. فاجعه‌بارتر آن که  احتمال فرو نشستن زمين‌هاي اين منطقه وجود دارد كه در اين صورت – به گفته‌ی کیهان – خسارت‌هاي آن از وقوع يك زلزله 8 ريشتري هم می‌تواند بيشتر باشد. البته اگر نگذاریم آن را به حساب هارپ! نه؟
    پرسش‌های پایانی کیهان، البته می‌تواند پرسش‌های همه‌ی طرفداران محیط زیست باشد:
    “حال معلوم نيست كه چرا شهرداري تهران اصرار دارد در اين مناطق خانه ساخته شود؟ حفظ درختان اراضي وردآورد به عنوان حريم شهر تهران با كاربري تفريحي بهتر است يا احداث ده‌ها واحد آپارتمان؟ با توجه به لزوم حفظ فضاي سبز، زمين‌هايي كه متعلق به تمام مردم است، چطور به تعاوني‌هاي مسكن شهرداري واگذار شده است؟ آيا جلوگيري از توسعه‌ی شهر تهران تنها يك شعار است؟

    پی‌نوشت:
    شاید یکی از ثمرات رقابت برای تصاحب قدرت همین باشد! این که دو طرف برای ضربه فنی کردن طرف مقابل هم که شده، از ملاحظات محیط زیستی مردم ایران و طبیعت ناهمتایش دفاع کنند.

رخداد ریزگردها در خوزستان از شش بار در سال 80 به 62 بار در سال 88 رسیده‌ است!

    اخیرن مرد نام‌آشنای محیط زیست خوزستان، هرمز محمودي‌راد – مدیرکل محیط زیست استان خوزستان – در جمع خبرنگاران ظاهر شده و اخباری بس نگران‌کننده از وضعیت رو به وخامت طبیعت در خوزستان ارایه داده است. محمودی راد هشدار داده که ميزان آلاينده‌ها در کارون به مرحله‌اي رسيده كه آلوده كردن این رودخانه اینک در ردیف “جرایم خاص” قرار گرفته است.
    محمودی راد، همان محیط بانی است که چند سال پیش در حضور رییس دولت نهم چنان از محیط زیست سخن گفت که حتا دکتر احمدی نژاد هم چاره‌ای نداشت تا برای آهوها و بلوط‌ها گریه کند …
    محمودی راد، انسان بسیار با احساسی است و طبیعت ایران را  با تمام وجودش دوست دارد. او که دبیر كارگروه گرد و غبار خوزستان هم هست، آمار تکاندهنده و مستندی از روند شتابناک و نگران‌کننده‌ی افزایش رخداد گرد و غبار در خوزستان ارایه داد. روندی که از سال 1380 آغاز شد (با شش مرتبه و ماندگاري 48 ساعت) و سپس تا امروز به شرح زیر ادامه یافته است:

در سال 81، 10 مرتبه با 72 ساعت ماندگاري؛
سال 82، 11 مرتبه با 36 ساعت ماندگاري؛
سال 83، 9 مرتبه با 48 ساعت ماندگاري؛
سال 84، 12 مرتبه با 60 ساعت ماندگاري؛
سال 85، 19 مرتبه با 120 ساعت ماندگاري؛
سال 86، 32 مرتبه با 84 ساعت ماندگاري؛
سال 87، 59 مرتبه با 240 ساعت ماندگاري
و سال 88 تاكنون  (9 اسفند) 62 مرتبه با 120 ساعت ماندگاري روي داده است.

    به دیگر سخن، شتاب افزایش ریزگردها در آسمان خوزستان نسبت به سال آغازین آن، بیش از یک هزار درصد رشد داشته است؛ آن هم فقط در طول 9 سال!
    و حیرت‌انگیزتر آن که هرگز پژواکی شایسته از مرکز شنیده نشد، تا این که ریزگردها به تهران رسیدند! چرا؟

 

    به نظرم درد و رنج این چرا برای مردم دردمند خوزستان اگر بیشتر از ریزگردها نباشد … کمتر هم نیست! هست؟

آیا امام حسین (ع) به چنین قتل عامی راضی است؟!

دلم گرفته
دلم عجیب گرفته است
و هیچ چیز،
نه این دقایق خوشبو، که روی شاخه‌ی نارنج می‌شود خاموش،
نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست
نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی‌رهاند
و فکر می‌کنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد.

                           سهراب سپهری

 

    قبول دارم که این روزها اغلب خبرها در حوزه‌ی محیط زیست، رنگ و بویی از نشاط و طراوت ندارد و یا کمتر می‌شود چنین رنگ و بویی را در آن جستجو کرد؛ امّا با این وجود، تلخی و درد و شرم هم حدی دارد!
    به نظرم آنچه که احمدرضا کلانتری، مدیرکل منابع طبیعی و آبخیزداری استان لرستان دیروز در جمع خبرنگاران افشا کرد، خیلی بیشتر از یک خبر تلخ می‌تواند ناگوار و شرم‌آور باشد.
    وقتی پیامبر اسلام (ص) آشکارا به پیروان خویش زنهار می‌دهد: مباد که شاخه‌ی درختی را بشکنید؛ چون انگار که بال فرشته‌ای آسمانی را شکسته‌اید.
    چگونه ممکن است پیروان آن حضرت و در سوگ نوه‌اش – امام حسین (ع) – دست به چنین جنایتی زده و برای پخت و پز در ایام سوگواری تاسوعا و عاشورا، 314 هکتار از رویشگاه جنگلی زاگرس را متلاشی کرده و 3750 اصله درخت بلوط آن را بسوزانند!
    درد آنجاست که آن مقام مسئول با خوشحالی اعلام می‌دارد: «خوشبختانه میزان قطعی درختان تر امسال نسبت به سالهای گذشته کمتر بوده است.»
    واقعن ما را چه می‌شود؟ چگونه است که حال ناچاریم برای پاسداری از موجودیت سبزینه‌ی کشور، به ذکر بدیهاتی بپردازیم که علی‌القاعده انتظار می‌رود، کودکان دبستانی ما هم آنها را بلد باشند؟ این که درخت چیز خوبی است؛ به کاهش گرد و خاک کمک می‌کند؛ جلوی فرسایش خاک را می‌گیرد؛ تولید اکسیژن می‌کند؛ عمر مفید سدها را کم می‌کند و …
    شما فکر می‌کنید سومین امام شیعیان راضی به چنین قتل‌عام شرم‌آوری، آن هم به بهانه‌ی تکریم مجاهدت‌هایش است؟ آیا تصور نمی‌رود که این دوستان نادان، خسارتی به مراتب بزرگ‌تر از دشمنان دانا دارند بر پیکر ماجرای عبرت‌آموز عاشورا می‌آورند؟ آیا نباید رهبران مذهبی و علمای دین به پاخیزند و با روشنگری‌های بی‌وقفه‌ی خویش، پیروان محمد (ص) را از ارتکاب به چنین جنایت‌هایی بازدارند؟
    کجا هستند آن آخوندهای سبز؟ شدیدن و هم‌اکنون نیازمند یاری سبزشان هستیم! نیستیم؟
    ممنون از رؤیا و دانش عالی پور، دو هموطن عزیزم که مسئولیت‌شناسانه این خبر را به آگاهی نگارنده رساندند.
    من ایمان دارم که مردم دیار فلک‌الافلاک، هم می‌توانند چون مردمان سرخ‌چشمه در خراسان شمالی به سلحشوران زیست‌بوم بدل شده و پاسدار زاگرس شوند، اگر همه دست به دست هم  دهیم از احمدرضا کلانتری در منابع طبیعی تا کاکاوند در محیط زیست و تا استاندار و امام جمعه و دیگر تشکل‌های مردم نهاد دیار لرستان  … همه باید نشان دهیم که لرستان می‌تواند پاسدار سبزینه باشد تا تخریب‌کننده‌ی آن.
    و در آن صورت ایمان دارم که در موسم تاسوعا و عاشورای حسینی، دیگر بلوط‌های زاگرس به خود نخواهند لرزید و این ترنم ناموزون حُزن پایان خواهد گرفت …

بياييم همه براي اهالي سرخ‌چشمه در خراسان شمالي درود بفرستيم …

مردم بالادست‌، چه صفایی دارند!
چشمه‌هاشان جوشان‌، گاوهاشان شیرافشان باد!
من ندیدم دهشان‌،
بی‌گمان پای چپرهاشان جاپای خداست‌.
ماهتاب آن‌جا، می‌کند روشن پهنای کلام‌.
بی‌گمان در ده بالادست‌، چینه‌ها کوتاه است‌.
مردمش می‌دانند، که شقایق چه گلی است‌.
بی‌گمان آن‌جا آبی‌، آبی است‌.
غنچه‌ای می‌شکفد، اهل ده باخبرند.
چه دهی باید باشد!
کوچه‌باغش پُرِ موسیقی باد …

    نوشتاري كه ملاحظه خواهيد كرد، حاصل نزديك به 3 سال تلاش مطالعاتي و پژوهشي دوست عزيزم، مهندس حسين آبسالان است كه از مورخه 1/12/1381  لغایت 1/7/1384 و به صورت مداوم در پناهگاه حیات وحش میاندشت جاجرم، به عنوان مسئول اداره محيط زيست شهرستان در منطقه حضور مستقيم داشته است.
     در حقیقت، آنچه خواهيد خواند و خواهيد ديد، تجربه‌ای عملی از مشارکت مردمان محلی، خصوصن روستای سرخ‌چشمه در حفاظت از طبيعت است؛ يعني همان كيميايي كه در به در به دنبالش هستيم و همواره آن را ضامن موفقيت طرح‌هاي منابع طبيعي و محيط زيست در كشور معرفي كرده و مي‌كنيم.
    سرخ‌چشمه، روستايي كوچك و 15 خانواري است كه در مرز شرقی پناهگاه حیات وحش میاندشت مستقر است. در حقیقت اهالی آن، عشایر کوچنده‌ای بودند که در سال‌هاي پيش از انقلاب، سكني‌گزيني را پيشه كردند. مردمان سرخ‌چشمه به علت هم مرز بودن با منطقه همچون بسیاری ديگر از روستای همجوار به طور شبانه روز درتمام فصول دام‌های خود را از مرتع قشلاقی قسمتی از پناهگاه میاندشت جاجرم و مناطق همجوار آن تعلیف می‌کردند که نتیجه آن نابودی کامل پوشش گیاهی منطقه، هجوم شن‌های روان و همچنین ایجاد ناامنی برای تمام حیات‌وحش منطقه خصوصاً یوزپلنگ بود، گاهاً اهالی روستا نیز با شکارچیان در شکار حیوانات وحشی (قوچ و میش و آهو و حتا کشتن سه قلاده یوزپلنگ) دخالت داشتند.

    حسين آبسالان در آغاز مسئوليت خود با انتخاب این روستا به عنوان روستای هدف، نقش مردمان محلی و توانایي‌های آنان در حفاظت از منطقه را در دستور كار قرار داد. او كوشيد با حضور در روستا، صحبت و گفتگو با مردم محل، بکارگیری نیرو از اهالی روستا برای حفاظت از منطقه و نیروهای خدماتی دیگر در احداث ساختمان محیط‌بانی، تعمیر و ساخت آبشخورها و تلمبه بادی و سایر کارهای عمرانی، تعامل درست و منطقی و احترام به توانایي‌های بسیار ارزنده‌ي اهالی این روستا را نشان دهد؛ در نتیجه نه تنها اهالی روستا دام‌های خود را در خارج از فصل چرا از منطقه خارج و با شکارچیان متخلف قطع رابطه كردند، بلکه برای نخستين بار با کمک این اهالی فیلم و عکس از یوزپلنگ در منطقه تهيه شد، پوشش گیاهی منطقه دوباره احياء گرديد، آرامش رواني زيستمندان تأمين شد و همچنین افزایش درآمد این روستا از طریق عدم خرید علوفه دستی، بوجود آمد؛ رخدادهاي دلپذيري كه اميدوارم در نقاط مشابه بتوان آن را تكرار كرد.
تجربه‌ي آبسالان نشان داد كه اگر بخواهيم و مردم را خردمندانه وارد بازي مديريت خود سازيم، مي‌توانيم معجزه كرده و طبيعت را از نو بسازيم.
حال برايم بگوييد كه آيا با محمّد درويش هم آوا نيستيد كه بايد قدر حسين آبسالان‌ها و مردمان پاك‌نهادي چون اهالي سرخ‌چشمه را بيشتر دانست و كوشيد تا اينگونه مديران و كارشناسان و مردمان در زيست محيط وطن امكان رشد و تكثير يابند؟
اينك شما را دعوت مي‌كنم به اصل گزارش جناب آبسالان از حاصل اين تجربه ارزشمند سه ساله توجه فرماييد.

بررسی مشارکت مردم روستای سرخ چشمه در حفاظت از منطقه
پناهگاه حیات وحش میاندشت جاجرم

از : حسین آبسالان
معاون فنی اداره کل محیط زیست خراسان شمالی

 

    مقدمه : 
    مردمان محلی و بومی ساکن در روستاهای داخل و یا مرز مناطق با قدمت سکنی صدها ساله خود در این مناطق و دارا بودن رسم و رسوم و فرهنگ و آداب اجتماعی خاص خود در حقیقت جزئی از اکوسیستم منطقه محسوب می گردند که در حقیقت نگاه اصلی ترین بخش آن اکوسیستم را نیز تشکیل می دهند، زیرا با تأثیر گذاری مثبت یا منفی همچنین در حفاظت و یا نابودی مناطق دخالت اصلی را دارند و وجود این اکوسیستم ضامن حفظ و بقاء این مردمان محلی است و همچنین اصلی ترین ذینفعان اکوسیستم محسوب می گردند. بکارگیری هر روشی که منجر به نابودی این مردمان محلی چه از لحاظ کوچ اجباری، کمی درآمد و غیره گردد، در حقیقت نابودی اکوسیستم و مناطق را رقم می زند. تجربه در سالهای گذشته در منطقه توسط مردم محلی گویای این واقعیت است، مردمان بومی و محلی با دارا بودن توانائی خاصی به نوعی بر این مناطق تسلط یافته اند یعنی مناطق و اجزاء آن را بهتر از هر کسی می دانند و استفاده های مختلف از آن را در طی سالیان سال تجربه کرده اند که متأسفانه هنوز به این توانایهای مردمان محلی نه تنها بهایی داده نشده بلکه وجود آنان را نیز مانع حفاظت از مناطق می دانند و این افراد را تخریب گران مناطق دانسته در حالی که با توفقات بسیار کمی که این افراد دارند می توانیم آنها را به حامیان اصلی مناطق تبدیل نماییم. عدم درک واقعی توانایی این افراد ، عدم آموزش های مختلف، عدم مشارکت و بکارگیری این افراد و همچنین سلیقه ای عمل کردن و برخورد با این افراد در سالیان سال به نوعی بی اعتمادی متقابل را بین سازمان های درگیر و این افراد بوجود آورده است در حالیکه با صرف هزینه های بسیار اندک و با برنامه ریزی درست و منطقی و نه سلیقه ای رفتار کردن با این افراد محلی با توان را می توانیم در حفاظت از منطقه بکار گیریم و با حفظ این مردمان محلی در حقیقت ضمن حفاظت از طبیعت و اکوسیستم از نابودی فرهنگ و رسوم هزاران ساله این افراد که خود میراثی بسیار گرانبها است جلوگیری کنیم و عدم توانایی و برنامه ریزی خود به تقصیر این مردمان محلی و کم توقع و پرتوان نیندازیم در نهایت عدم دخالت این افراد در حفاظت از مناطق یعنی فاصله گرفتن بیشتر با این افراد شکست در حفظ طبیعت و منابع طبیعی است.

 
     موقعیت و توصیف پناهگاه حیات وحش میاندشت:
     منطقه با مساحت 84435 هکتار در آذرماه 1352 توسط شورایعالی محیط زیست با عنوان پناهگاه حیات وحش تحت حفاظت قرار گرفت. این منطقه در موقعیت َ3/˚37 تا َ46 و ˚36 درجه شمالی و َ26 و˚56 تا َ48 و ˚56 شرقی و در 10 کیلومتری شرق شهرستان جاجرم قرار دارد. آب و هوای منطقه از نوع اقلیم گرم و خشک که در زمستانها نسبتاً ملایم و تابستانها گرم و خشک است و میانگین درجه حرارت ماهیانه حداقل 2/3- تا حداکثر 1/26  سانتیگراد است و متوسط بارندگی 240 میلی متر است.

    از نظر ریخت شناسی منطقه به سه ناحیه تقسیم می گردد که توصیف از شمال به جنوب به این ترتیب است:
    1) دشت های پست و کم ارتفاع که پست ترین نقطه منطقه در این قسمت با ارتفاع 895 متر واقع شده است کال شور جاجرم حد مرز شمالی منطقه در این قسمت قرار دارد. در داخل کال شور گیاهان شورپسند Salsola  sp و Chenopodium sp و Tamarix sp وجود دارد.  دشتهای شوره زار که دق های در آن نیز دیده
می شود کال شور دارای آب شور و زیستگاه مناسب برای گونه های حیات وحش خصوصاً گراز، کفتار، پرندگان آبزی همچون آووست و آنقوت در زمستان می باشد و تأمین کننده آب مورد نیاز آهو و یوزپلنگ می باشد .

    2) کمربند میانی که تپه ماهورهای کم ارتفاع و بیشترین مساحت منطقه را تشکیل داده است گونه های غالب درمنه Artimizia sp و تاغ Haloxylon sp و گرامینه ها Gramiene به همراه Afaxis و تا حدود کمی قیچ  Ziygophlum sp تشکیل دهنده اصلی گیاهان می باشند، شن های روان در این قسمت منطقه وجود دارد که در حال حاضر تا حدود زیاد تثبیت شده اند، این قسمت به علت تپه ماهوری بودن ، وجود منابع آب مانند وجود تلمبه بادی- آب انبارها و همچنین آبراهه بیشترین جمعیت حیات وحش را در خود جای داده است و اکثر گونه های حیات وحش منطقه در این قسمت وجود دارد قسمت عمده محدوده امن پناهگاه در این منطقه قرار گرفته است و دامداران در فصل چرا در این منطقه در خارج از محدوده امن در فصل قشلاق حضور دارند. 
    3) رشته کوه کم ارتفاع جوین که از شرق به غرب امتداد دارد و در حقیقت مرز جنوبی منطقه می باشد.
رشته کوه جوین با دارابودن حداکثر ارتفاع 1342 متر در کوه خواجه که یک زیارتگاه هم در آن وجود زیستگاه قوچ و میش ، آهو و یوزپلنگ می باشد که گیاهانی نظیر افدرا Ephedra sp و  Artmizia sp گونه های غالب را تشکیل داده و چشمه های دائمی منطقه در این رشته کوه واقع شده که دارای آب نسبتاً شیرین می باشد در جنوب این رشته کوه که دشت وسیع جوین واقع شده است که تقریباً اکثر دامداران ذینفع از منطقه در روستاهای این دشت می باشند
    در حال حاضر حفاظت از منطقه با 3 محیط بانی قلعه چه، ضامن آهو (حسین آباد) و سرخ چشمه و تعداد 10 نفر پرسنل و با موتور سیکلت انجام می گیرد.
    با بررسی های بعمل آمده 120 گونه گیاهی از 29 تیره و 96 جنس همچنین تعداد 28 گونه پستاندار متعلق به 6 راسته و 13 خانواده و 22 جنس و 77 گونه پرنده متعلق به 13 راسته، 28 خانواده و 52 جنس و 13 گونه مارمولک و 4 گونه مار در منطقه شناسایی شده است.

    منابع آبی منطقه شامل 3 تلمبه بادی، 8 چشمه و 7 چاه می باشد که چاهها مورد استفاده دامداران در فصل قرار می گیرد. دامداران دارای پروانه چرا پناهگاه به مدت 100 روز در فصل زمستان ( اول دی ماه تا 10 فروردین ماه) از مراتع قشلاقی داخل منطقه دامهای خود را وارد منطقه می کنند که در 8 پلاک با مشخصات ذیل مطابق با تعداد پروانه چرای دام وارد منطقه می شوند:

    موقعیت و توصیف روستای سرخ چشمه:
   این روستا در مرز شرقی پناهگاه حیات وحش میاندشت قرار دارد که به علت وجود چشمه ای که سنگهای اطراف آن قرمز رنگ از جنس بوکسیت می باشد نامگذاری شده است . اهالی این روستا در آخرین سرشماری 15 خانوار می باشند که زبان کرمانجی یا کردی محلی تکلم می کنند در حقیقت اهالی سرخ چشمه عشایر کوچنده ای بوده اند که قبل از انقلاب در فصل قشلاق در این محل چادر می زدند و از مراتع منطقه استفاده می کردند و در فصل ییلاق از مراتع ییلاقی کوههای شاه جهان اسفراین 100 کیلومتری شرق روستا استفاده کردند در اوایل انقلاب از طریق واگذاری زمین و یک حلقه چاه آب در 20 کیلومتری شمال شرق روستا توسط دولت اهالی آن در محل ساکن شده و در کنار کار دامداری به کشاورزی هم مشغول می باشند، این روستا آخرین روستای حوزه استحفاظی شهرستان اسفراین می باشد که در مرز پناهگاه حیات وحش میاندشت جاجرم واقع شده است.

   علت اصلی انتخاب این روستا به عنوان روستای هدف عبارت است از 1- موقعیت روستا، گرچه در اطراف پناهگاه حیات وحش میاندشت بیش از 13 روستا وجود دارد که حداقل فواصل این روستاها با منطقه 3 کیلومتر بوده  ولی روستای سرخ چشمه از موقعیت خاص برخوردار بود.  2- حضور دائمی اهالی این روستا در این محل و حضور دائمی دامها در این منطقه (در حالی که دامداران روستاهای دیگر بعد از فصل چرای قشلاق از منطقه خارج می شوندو به طور شبانه وارد منطقه می شوند) تأثیر گذارترین روستا بر این منطقه اهالی روستای سرخ چشمه می باشد. 3- ارتباط اهالی این روستا با شکارچیان و سوابق شکار 3 قلاده یوزپلنگ توسط اهالی سرخ چشمه (روستاهای دیگرتا این حد با شکارچیان ارتباط نداشته و حتی اطلاعات زیادی در مورد حیات وحش منطقه خصوصاً یوزپلنگ نداشته اند). 4- وابسته بودن اقتصاد اهالی این روستا به منطقه و دامداری محل.

کل خانوار روستا: 15 خانوار
جمعیت روستا:  جمعیت روستا 50 نفر می باشد..
وضعیت اشتغال : دامداری و کشاورزی
مساحت مرتع مورد استفاده : 10800 که 5000 هکتار آن در محدوده داخل منطقه واقع شده ولی دامها از مراتع داخل منطقه استفاده می کنند.
دام مجاز چرا در مراتع:  3666 رأس
فصل چرا و مدت زمان: ابتدای آذر تا پایان اسفندماه و به مدت 120 روز
زمین های قابل کشاورزی :  62 هکتار بصورت دیم در داخل پناهگاه حیات وحش قرار دارد.
زمین های آبی:  200 هکتار با چاه عمیق و 50 لیتر در ثانیه در خارج از منطقه و 20 کیلومتری شرق روستا
سایر درآمدها : از طریق فروش محصولات کشاورزی و دامی

    نتایج :
   با بررسی نتایج بررسی و تحقیقات به عمل آمده نتایج ذیل که در نتیجه اعتماد متقابل بین اداره محیط زیست و اهالی این روستا بدست آمد
– تهیه فیلم و عکس مستند از وجود یوزپلنگ در منطقه با کمک اهالی این روستا و شناسایی مکانهای محل زیست این حیوان برای اولین بار که با تهیه این فیلم نگرش سازمان محیط زیست به پناهگاه حیات وحش میاندشت جاجرم که آزاد رو به نابودی می پنداشت و حتی زمزمه خروج آن از مناطق تحت مدیریت می رفت تغییر می کرد.
– خروج دام اهالی از پناهگاه میاندشت جاجرم برای اولین بار به صورت داوطلبان در خارج از فصل چرا در حالیکه دامهای اهالی روستای دیگری بصورت غیرقانونی شبانه روز در منطقه رفت و آمد می کردند.
– کمک و دستگیری چندین شکارچی توسط اهالی این روستا که به عنوان همیار همراه کارکنان محیط زیست منطقه کمک می کردند.
– احداث محیط بانی با کمک و اهالی این روستا که در ساختن سرمحیط بانی با پرداخت حق و حقوق افراد بکار شده روستا به نوعی به درآمد افراد اضافه شده و اینکه احداث این محیط بانی با توجه به فرهنگ و آداب اجتماعی این مردم که همه از یک قبیله بودند و احداث پاسگاه محیط بانی را مانعی برای حضور دام خود در منطقه می دیدند که با اعتماد متقابل و مشارکت این افراد خود در ایجاد محیط بانی نقش بسزایی داشتند. 
– افزایش درآمد اهالی روستا از طریق حفظ و پوشش گیاهی منطقه و رفع نیاز به خرید علوفه – جو ، در زمستانها زیرا با افزایش پوشش گیاهی منطقه نیاز علوفه دامها در زمستان تأمین گردید.
– افزایش درآمد تعدادی از اهالی روستا از طریق بکارگیری آن در کارهای عمرانی منطقه همچون تعمیر تلمبه بادی- آبشخورها و …
– بکارگیری سه نفر نیروی شرکتی از اهالی روستا در حفاظت از منطقه، وجود این سه نفر به طور شبانه روزی در طول ماه و آشنایی کامل به منطقه
– در نهایت حفاظت از منطقه با مشارکت این افراد و با صرف هزینه های بسیار کم که در این تحقیق و اجرا در منطقه شاهد آن هستیم .  

ماجرای گلستان، سرمقاله ی امروز پول!

    این که چرا استاندار گلستان – جواد قناعت – و معاونینش در ماجرای 29 بهمن 1388، حاضر نشدند تا با نمایندگان تشکل‏های مردم‏نهاد به مذاکره بنشینند و سخن ایشان را گوش دهند؛ یکبار دیگر این پرسش جدی را در محافل محیط زیستی کشور به چالش می‏کشاند که چرا آنچه که طرفداران و متخصصان محیط زیست را نگران می‏کند؛ سبب نگرانی دولتمردان را بوجود نمی‏آورد که هیچ؛ برعکس این خود فعالین محیط زیستی هستند که مواجهه‏ی با آنها به یک نگرانی جدی دولتیان بدل می‏شود!؟
    سرمقاله‏ی امروز روزنامه‏ی پول، در صفحه‏ی نخست خویش صفحه 9) همین موضوع را به چالش کشیده است و نگارنده کوشیده تا در حد بضاعت خود، پاسخی برایش بیابد.

    پی نوشت:
    از معاون وزیر کشور، یاد گرفته‏ام تا در هر رخداد تلخی، شناسه‏هایی مثبت را بجویم و به آنها بیاویزم! ماجرای گلستان و استقبال سرد مسئولین محلی از آنهایی که عشق به مواهب طبیعی وطن برایشان در اولویت ارزش‏های زندگی‏شان قرار دارد؛ آنقدر برای مدیریت یک روزنامه‏ی سراسری کشور مهم بود که حاضر شدند، سرمقاله‏ی خود را به آن اختصاص دهند؛ آیا همین یک نکته نمی‏تواند برای ما دلگرم‏کننده باشد؟
    سپاس از همه‏ی آنهایی که هنوز محیط زیست برایشان یک مقوله‏ی جدی است.