منطقه حفاظت شده میانکاله با 69 هزار کیلومتر وسعت در منتهاالیه جنوب خاوری دریای مازندان، یکی از معدود زیستگاه های آبی/خاکی ایران است که هنوز توان زیست پالایی اش در بخش قابل توجهی از آن محفوظ مانده و با برخورداری از 65 کیلومتر نوار ساحلی، یگانه بخش از دریای مازنداران در طول 1600 کیلومتر ساحل طولانی آن است که از حضور مزاحمان دیداری در امان مانده و درحقیقت بی واسطه می شود در کنار آن به تماشای پرواز پرندگانش نشست یا از آمدن و رفتن خورشید طلایی رنگش لذت برد.
با این وجود، خبرهای رسیده از این نخستین تالاب ثبت شده ایران در کنوانسیون بین المللی رامسر – آن هم در سالروز تأسیس و روز جهانی تالابها – حکایت از آن دارد که شاید آن 65 کیلومتر نوار ساحلی بدون متعارض هم به زودی دارای متعارضانی از جنس همان 1600 کیلومتر شود. زیرا قرار است پلی چوبی به طول بیش از 10 کیلومتر از قلب آن عبور کند ؛ پلی که به نظر می رسد، هیچ ارزیابی محیط زیستی برای ساخت آن صورت نگرفته است و می تواند در صورت احداث، امنیت زیستمندان تالاب را به صورتی جدی به مخاطره اندازد.
این در حالی است که از ميانكاله به عنوان نخستین معبر و منزلگاه ورود پرندگان مهاجر در شمال ايران یاد می شود؛ منزلگاهي كه به دليل شرايط ناهمتاي طبيعياش ميتواند به صورتي همزمان هم قرقاول را در خود جاي دهد (که زیستگاهي عموماً جنگلي دارد) و هم دراج را که اغلب در مناطق شنی و ماسهای خوزستان زندگی میکند.
حضور همزمان قرقاول و دراج در ميانكاله شبيه به وجود آب شور و شيرين در درياچه بختگان مرحوم است كه سبب شده بود آن محيط آبي بي نظير هم در تمام دنيا يگانه و بی همتا باقي ماند. افسوس که دیروز قدر بختگان را ندانستیم؛ همان گونه که امروز قدر میانکاله را نمی دانیم! می دانیم؟
اگر امروز – آن گونه كه اسماعيل كهرم مي گويد – از مجموع 120 هزار بال پرندهاي كه تا سه دههي پيش در ميانكاله حضور داشتند، فقط 11 هزار بال باقيمانده است؛ و اگر بر بنياد مطالعات كامبيز بهرام سلطاني ، پارههايي از ميانكاله اينك در اثر تحمل فشار بيش از حد گاوميشها (حدود سه برابر بيش از ظرفيت در سطحي معادل 26 هزار هكتار)، نهتنها رويش طبيعيشان از ميان رفته، بلكه سطح زندهي خاك نيز به شدت آسيب ديده و تخريب شده است، بايد بپذيريم كه ناپايداري شرايط بومشناختي ميانكاله شتابان در حال اوج گرفتن است و بايد هرچه سريعتر برنامهي جامعي براي بهسازي، باززندهسازي يا Rehabilitation and Habitat Restorationدر اين زيستگاه منحصر به فرد ايران به مرحله اجرا درآید؛ برنامه ای که بدون نیاز به بهانه ی نگون بختی به نام ببر سیبریایی هم بتوان آن را با اراده و توان و جسارت لازم اجرایی کرد. اما متأسفانه نه تنها آن ببر نگون بخت روسی نتوانست میانکاله را نجات دهد، بلکه خودش را هم قربانی کرد!
از این رو باید بپذیریم که ظاهراً نه فقط هيچ ارادهاي براي اجرايي شدن چنين برنامهاي در سطح منطقه و سازمان ديده نميشود، بلكه برعكس شاهد خراش بيشتر ميانكاله به بهانه اشتغالزايي و رفاه مردم بهشهر هم هستيم! غافل از اين كه بهشهر تا زماني بهشهر است كه بتواند همجواري مسالمتآميز خود را با يك تالاب بانشاط و دربردارندهي توان زيستپالايي درخور حفظ كند. وگرنه توسعه بدون توازن با توانمندی های بوم شناختی میانکاله می تواند همان کارکردی را برای این زیستگاه ارزشمند وطن داشته باشد که زدن آخرین میخ بر تابوت مردگان دارد! ندارد؟
به ديگر سخن، تنها ويژگي ممتاز و كمتر آسيب ديده ميانكاله همانا وجود یک خلیج آرام و پاك از هر نوع آلودگي ديداري است؛ خصلت ارزشمندی که سبب شده تا خلیج میانکاله را زایشگاه امن ماهیان خاویاری بنامند؛ اما متأسفانه میخواهند آن آرامش و امنیت را هم به بهانهي دسترسی به دریا با احداث پلی چوبی تخریب کرده و اصلیترین محل تخم ریزی 90 درصد ماهیان جنوب دریای مازندران را نابود سازند! چرا؟
باید بدانیم که میانکاله از منظر سه معیار بینالمللی واجد ارزش است: نخست آن که در برنامه انسان و کره مسکون یونسکو به عنوان اندوخته گاه زیست سپهر شناسایی شده است؛
دوم این که پناهگاه حیات وحش برخی از گونه های نادر و ارزشمند کره زمین است و سوم آن که نخستین تالابی است که در سیاهه ی جهانی کنوانسیون رامسر از سوی ایران به ثبت رسیده است. درحقیقت بسیاری از کارشناسان بر این باورند که میانکاله یکی از 59 منطقه اکوتون ویژه شناخته شده در جهان با کارکردهایی چندجانبه است؛ منطقه ای که مادر طبیعت برای آفرینش معماری هوش ربایش میلیون ها سال زمان مصروف کرده و اینک ما حق نداریم با ساخت سازه هایی طبیعت ستیزانه، همه ی آن زیبایی ها و طنازی های اهورایی را یک شبه نابود ساخته و ویران کنیم.
میانکاله به میلیون ها پرنده ی مهاجری تعلق دارد که همه ساله با پیمودن هزاران کیلومتر خود را به این نخستین ایستگاه سوختگیری و تجدید قوای بی نظیر در خاک وطن می رسانند تا ایرانیان دیروز، امروز و فردا از تماشای این پرواز شکوهمند از فرش به عرش برسند. چه کسی می تواند بهای تماشای این منظره استثنایی را محاسبه کند؟
باشد که نسل امروز ایران نشان دهد که می تواند امانتداری شایسته برای پاسداری از میانکاله باشد.
بایگانی دسته: فقر اقتصادی
و سرانجام نخستین تصاویر از کویر ارومیه انتشار یافت!
همهی آنهایی که تاکنون دریاچه نمک قم را از نزدیک دیدهاند، بیشک چنین مناظری را به خاطر دارند؛ همان ذوزنقههای آشنا و نمکیای را میگویم که در اغلب فیلمها و سریالهای تلویزیونی هم نقش عالم برزخ را بازی میکنند!
اما اینک علی اصغر شادجو، عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی، تصاویری را از دریاچه ارومیه به سراسر جهان مخابره کرده است که نشان میدهد، برای دیدن آن ذوزنقههای آشنا، دیگر مردم شریف ساکن در سرگربهنشان و دوستداشتنی وطن، لازم نیست تا رنج سفر را بر خود هموار کرده و به مرکز ایران بیایند! کافی است خود را به محوطهای برسانند که سابق بر آن، نگین فیروزهای وطن – دریاچه ارومیه – مینامیدنش و امروز همان عالم برزخ یا کویری دستساز به نام ارومیه!
وای بر ما که به مرگ طبیعت عادت کردهایم و همچنان حاضر نیستیم تا دست از خودخواهیها و آزمندیهای خویش برداریم!
میگویید نه! کافی است به مناظره نگارنده با نماینده مردم ارومیه – آقای نادر قاضی پور – از یک سو و آقای علیرضا دائمی، مدیر کل برنامه ریزی کلان آب و آبفا وزارت نیرو در ایران صدا گوش دهید تا خود متوجه ماجرا بشوید!
توهین به خلیج فارس فقط تحریف نامش نیست! هست؟
گمان نبرم هیچ ایرانی را در هیچ نقطه از جهان بتوان سراغ گرفت که اهل اینترنت باشد و تاکنون در صندوق پست رایانهاش ایمیلی در دفاع از نام خلیج فارس و هشدار در برابر تحریف این نام باستانی دریافت نکرده باشد.
اغلب هم ما دریافتکنندگان این ایمیلها، مشتاقانه وظیفهی ملّی/ میهنی خود را انجام داده و فکر میکنیم با پر کردن فلان پتیشن یا شرکت در بهمان نظرسنجی اینترنتی توانستهایم مشت محکمی به دهان یاوهگویانی که در صدد دزدی یا تحریف این نام اصیل و کهن هستند، بزنیم و به این ترتیب حرمت آبیترین دریای وطن را در جنوب ایرانزمین به جا آوریم.
اما حقیقت آن است که حرمتشکنی خلیج فارس فقط در تحریف نامش خلاصه نمیشود.
وقتی در سواحل هرمزگان برای چندمین بار شاهد قتل عام فجیع اهالی آبزی خلیج فارس و دریای عمان هستیم (و از تاریخ درس نمی گیریم)؛ وقتی در نایبند بی مهابای فرداها به خلیج فارس سم تزریق میکنیم؛ وقتی در بوشهر اینگونه با سواحل رؤیاییمان رفتار میشود؛ وقتی در ماهشهر سالهاست که کسی جرأت خوردن ماهی را ندارد و وقتی در اروند رود، به جای آب زلال چشمهسارهای سبزکوه و دنا، پساب مسموم و فاضلاب متعفن کارخانهها و اراضی کشاورزی و سکونتگاههای انسانی را به باختریترین مرز خلیج فارس هدیه میدهیم؛ دیگر نباید فقط از تحریف نام خلیج فارس نگران باشیم.
شما به من بگویید: فارس نامیدن آلودهترین محیط آبی جهان چه فخر و وقاری برای ما دارد؟
واقعیت تلخ این است که ما خلیج فارس را به یک آبریزگاه عمومی و متعفن بدل ساختهایم و بگذار نام این آبریزگاه هر چه میخواهد باشد!
تنها امیدی که دارم، تصویب ماده 173 در برنامه پنج ساله پنجم توسعه است که در آن دولت مؤظف شده است تا پایان سال چهارم برنامه اجازهی ورود هیچ پساب و فاضلاب آلودهای را به محیطهای تالابی و سواحل کشور ندهد و همهی سکونتگاهها و مراکز صنعتی جنب این محیطهای آبی، پسماندهای خود را با روشهای نوین و فناوریهای جدید «با اولویت روشهای ارگانیک از قبیل ورمی کمپوست» بازیافت کند.
به نظرم همت مضاعف برای اجرای درست ماده 173 و نظارت تمام و دقیق بر حسن اجرای زمانبندیشدهی آن، بهترین و سزاوارانهترین نشانه است که گواهی میدهد: ایرانیان هنوز عاشقانه به حفظ حرمت خلیج فارس میاندیشند و حاضر به تحمل هیچ توهین یا تحریف و حرمتشکنی نسبت به آن نیستند.
در همین باره:
– سفرنامهي بوشهر ؛ دردناكترين گزارشي كه تاکنون نوشتهام!
– دلم میسوزد اگر مرجانها در خلیج فارس دیگر نرقصند!
– تصاویری از مرگ حیات در کارون، خارک و نایبند به روایت ابوحنانه!
– لب کارون، دیگر گلبارون نیست!
وقتی پرهامها در خون میغلتند و پلنگها به دکلهای برق پناه میبرند!
سعید پرهام هم رفت؛ او تا این لحظه آخرین شهید محیط زیست ایران است. امّا چه کسی میتواند تضمین کند که همچنان سعید آخرین شهید باقی میماند؟ یک حقیقت تلخ این است که هر چه به پیش میرویم از ضرباهنگ جان باختن سلحشوران طبیعت ایران کاسته نشده است! شده است؟ و از آن تلختر آن که این خونهای ریخته شده و جراحات وارد شده بر تمامی حدود پنج هزار جنگلبان و محیط بانی که در طول سه دههی اخیر شهید شده یا آسیب جانی و مالی دیدهاند؛ هرگز نتوانسته تا از شتاب ناپایداری بومشناختی سرزمین مقدسمان بکاهد. آیا اینگونه میخواهیم پاسدار خونهای به ناحق ریخته شده در راه حراست از زیستبوم وطن باشیم؟
چرا باید کار طبیعت ایران به جایی رسد که امروز را بهترین روز آیندهی محیط زیست ایران بنامیم؟!
ما کجای راه را اشتباه رفتیم و داریم عقوبت کدامین اشتباه را پس میدهیم؟
یحیی شاکوهمحلی، ناصر پیروی، میرداوود مؤمنی، اسماعیل خانزاده، رشید غفاری، غلامرضا جعفری، بهرام حنیفی، سعید پرهام و دهها سلحشور دیگر مردانه در پای دفاع از تمامیت طبیعت ایران ایستادند و جان دادند تا طبیعتستیزان گمان نبرند که مواهب طبیعی ایرانزمین عاشق جان بر کف ندارد.
اما پرسش این است که چرا این خونهای ریخته شده برای آبیاری دشت سبز وطن کافی نبوده است؟
اگر رییس اداره محیط زیست در آستارا به فرمان شهردار شهر تهدید به مرگ میشود؛ اگر سلطان بیمنازع طبیعت ایران باید تابوتش را بر روی دکلهای برق بجوید و اگر تلفات یگانهای حافظ طبیعت ایران، سالهاست که سه رقمی شده است؛ باید دریافته باشیم که راه را اشتباه رفتهایم! نرفتهایم؟
و یادمان باشد:
وقتی میدانیم که راه را اشتباه میرویم، کاستن از سرعت، هرگز ما را به هدف نزدیکتر نمیکند؛ زیرا باید نخست دور زده و در مسیر درست قرار بگیریم!
اما مسیر درست کدام است؟ چرا پیوسته به نظر میرسد که ما از هدف حفاظت و حراست دور میشویم؟ چگونه باید تلفات وارد شده بر حافظان بی ادعای طبیعت را کاهش داد؟ چرا همهی تلفات رنجرهای آمریکایی در مناطق حفاظت شده پهناورشان از 1927 تاکنون به یک چهارم تلفات و شهدای محیط بان ما هم نمیرسد؟ چگونه میتوان آن گروه از ایرانیانی که در صف شکارچی و شکارکش جای گرفتهاند را سوار بر قطار سبز پاسداری از طبیعت وطن کرد؟ چگونه باید وزن ملاحظات محیط زیستی را در عالیترین سطح از گفتگوهای مملکتی در صحن بهارستان، پاستور و حسینیهی امام خمینی (ره) افزایش داد؟
آیا چنین دغدغهها و گرایههایی ارزش یک فراخوان و همافزایی در بین همهی دوستداران محیط زیست ایران را ندارد؟
آیا نباید سازمان حفاظت محیط زیست کشور در تدارک همایشی برآید که نامش نجات طبیعت ایران است؟
ما طرفداران محیط زیست باید نشان دهیم که به راستی سلوکی متأثر از طبیعت داریم؛ طبیعتی که بر بنیاد داد و دهش آفریده شده است، در این نظام اهورایی هرگز نباید سخن از انتقام و خون در برابر خون کرد؛ خون سعید پرهام هنگامی حرمت نهاده شده و مؤثر خواهد افتاد که ثمرهاش آشتی مردم شیروان با محیط زیست زادبومشان باشد؛ ما باید به آموزش و پرورش مردمی بیاندیشیم که برایشان آب خوردن یک سار، سیراب شدن یک سپیدار و سوختن شاخههای جنگلهای گلستان و زاگرس و ارسبارانش مانند حراست از جان و مال عزیزترین کسانشان، مهم باشد؛ ما باید مردمی را در وطن به جا آوریم که از میلیاردها دلار سرمایهگذاری در سکونتگاهشان میگذرند تا 300 اصله درخت قطع نشود، ما باید بکوشیم تا نظیر آن شهروندی که میکوشد تا شهرش زیباتر شود، بیشتر گردد؛ نظیر آن روستانشینان طبیعت دوستی که در چین و اشترانکوه تومار تهیه میکنند که برایشان جاده نسازند تا درختها و طبیعتشان حفظ شود و نظیر آن مردمی که در تالاب کانیبرازان، دیگر هرگز پرندهها را شکار نکرده و تالاب را خشک نمیکنند و یا روستانشینانی که در سرخ چشمه یوز را روی چشم خود می گذارند و …
ما نیاز به تقویت دوستی و عشق و محبت داریم … بس است خون و انتقام و قصاص.
همین و تمام.
شهادت یکی دیگر از حافظان طبیعت ایران در منطقه حفاظت شده گلول و سرانی
متأسفانه خبر رسیده است که شامگاه دیروز، آقای سعید پرهام – محیط بان اداره کل محیط زیست خراسان شمالی – در جدالی نابرابر با شکارکُشهای از خدابیخبر که سالهاست به حرفهی قاچاق گوشت شکار در جنگلهای اطراف منطقه حفاظت شده گلول و سرانی – شیروان مشغولند، جان به جان آفرین تسلیم کرده و به دلیل اصابت گلولهی مهاجمان به سرش، شهید شده است. برای بازماندگان این جوان 28 ساله که یک ماه از مراسم نامزدیاش نگذشته است، آرزوی صبر میکنم و امیدوارم شمار شهدای طبیعت ایران هرگز به عدد 120 نرسد.
شایان ذکر آن که منطقه حفاظت شده گلول و سراني 18 هزار و 144 هكتار وسعت داشته و در فاصله 85 كيلومتري شمال شيروان و در منتهياليه حد شمال خاوری استان خراسان شمالي واقع شده است؛ جایی که حد شمالیاش به طول 30 کیلومتر با كشور تركمنستان هم مرز است.
از مهمترین گونههای جانوری این منطقهی زیبا باید به قوچ و ميش اوريال، پلنگ، گربه وحشي، گراز، سمور سنگي، خرگوش، داركوب قهوهاي، سهره سياه و كبك دري اشاره کنم.
باشد که آه زیستمندان بینظیر این زیستگاه رؤیایی، بتواند کاری کند که دیگر هیچ انسانی به خود اجازهی شلیک گلوله در این منطقه را ندهد.
از همین نویسنده و در همین باره:
سهم زنان در بیابان زایی یا مهار بیابان زایی!
هنوز هم زنان در بسیاری از نقاط روستایی و عشایری ایران در شمار مهمترین نیروی کار در بخش کشاورزی و دامداری محسوب میشوند. از همین رو، در موفقیت طرحهایی که با هدف مهار بیابانزایی و تثبیت شنهای روان در کشور انجام میشود، نباید و نمیتوان از نقش توانمندیسازی این قشر – به عنوان شناسهای تعیینکننده که میتواند عیار موفقیت طرحها را به نمایش نهد – غفلت کرد.
واقعیتی که بیش از دو دهه است در رئوس اهداف و برنامههای UNCCD هم جای گرفته است، امّا هنوز در ایران مورد عنایت جدی قرار ندارد. یک دلیل غفلت یادشده را شاید بتوان مرتبط کرد با این واقعیت که اصولاً اغلب برنامهها و راهکارهای مد نظر سازمانهای متولی پایداری سرزمین در ایران به روشهایی سازهای یا زیستشناختی (بیولوژیک) ختم میشود و کمتر به عامل انسانی، به عنوان مهمترین دلیل شتاب یا مهار بیابانزایی توجه شده است.
نسبت نازل متخصصان جامعهشناسی، روانشناسی و تخصصهای مرتبط در دستگاه اجرایی و پژوهشی مسئول در حوزهی مهار بیابانزایی، شاهدی است بر این مدعا؛ نسبتی که شوربختانه به دلیل تنگناهای اداری و مقررات انقباضی استخدامی، هر آیینه فاصلهاش از آنچه که باید باشد، معنیدارتر هم میشود! آن هم در بخشی که وظایف حاکمیتی را برعهده دارد و نباید هرگز دچار چنین محدودیتهایی گردد.
کافی است نگاهی اجمالی به حدود نیمقرن تلاش برای مهار بیابانزایی در ایران کنیم و بکوشیم تا سهم پروژههای جامعهشناختی و روستایی را در میان انبوهی از فعالیتهای فیزیکی تثبیت شن و آبخیزداری و جنگلکاری و بذرپاشی بجوییم.
راست آن است که نتیجه اصلاً قابل دفاع نیست! هست؟
دریافت زنهاردهندهای که باید ما را به سوی بازنگری و بازمهندسی در مدیریت پروژههای مهار بیابانزایی سوق دهد.
دلاور نجفی: وزارت نفت در پارک ملی کویر دروغ میگوید!
همان طور که میدانید، دکتر دلاور نجفی حاجی پور – عالیترین مقام در معاونت محیط طبیعی تیم فاطمه جوادی – دیروز مهمان ما در برنامه گفتگوی داغ سبز بود؛ مهمانی که باید اذعان داشت، سخنان صریح و بدون هر نوع ملاحظه و مصلحتسنجیهای مرسوم وی، سبب شده تا این گفتگو از همیشه داغتر شود!
دلاور نجفی آشکارا با دلیل و مدرک نشان داد که وزارت نفت دروغ میگوید و چنانچه پای این آقایان به پارک ملّی کویر باز شود، به دلیل عملیات لرزهنگاری و انفجارهای متعدد و عبور ماشینآلات سنگین، باید برای همیشه فاتحهی یکی از ارزشمندترین و بزرگترین پارکهای ملی کشور را خواند.
مشروح سخنان دلاور را میتوانید در سبزپرس بخوانید. همچنین به زودی، احمد پازوکی عزیز هم فایل شنیداری برنامه را در چهاردهمین پله منتشر خواهد کرد.
به نظرم وقتش رسیده تا یک تجمع گسترده در اعتراض به شتاب بیسابقه تخریب در طبیعت ایران را کلید بزنیم.
اگر جنگلهای ارزشمند زاگرس در طولانیترین و گستردهترین آتشسوزی یکصدسال اخیر همچنان دارند میسوزند؛
اگر دیرینهترین باغ اکولوژی کشور در نوشهر به دست عدهای چماق به دست قدرقدرت مورد تجاوزی بیسابقه قرار گرفته و 50 هزار نهال و درختچه و درختش را در کمتر از 5 ساعت از دست میدهد؛
اگر گستردهترین پارک ملی ایران که مأمن حدود 20 درصد از مجموع گونههای گیاهی و جانوری ارزشمند ایران است، به خاطر یک مشت دلار بیارزش در شرف نابودی کامل قرار میگیرد؛
اگر نخلهای زیبای اروند کنار و بهمنشیر، اینگونه در معرض شوری بیسابقه ناشی از خیز آب خلیج فارس (در اثر کاهش فاحش حجم آب در رودخانههای کارون و دز) قرار گرفته و ایستاده میمیرند؛
و اگر وزن سازمان حفاظت محیط زیست در دولت دهم آنچنان نزول میکند که حتا یک کرسی هم به نماینده محیط زیست در شورای عالی معادن نمیدهند!
باید کاری کرد؛ باید فریادی زد؛ باید اشکی ریخت؛ باید نشان داد که این طبیعت وطن است که در سکوت تلخ من و تو دارد میمیرد! نمیمیرد؟
باور کنید، اگر امروز کاری نکنیم، چه بسا فردا نه تنها پلنگهایمان را باید در بالای دکلهایمان ببینیم؛ بلکه خودمان هم شاید از ترس خودمان مجبور شدیم برویم کنار پلنگها!
چرا مردم اشتوتگارت ميتوانند؛ اما مردم نوشهر و مريوان و سمنان و … نميتوانند؟!
ماجراي آن دو تصوير را كه يادتان هست! نيست؟ قرار گذاشتيم كه در بارهي مردمي صحبت كنيم كه شجاعانه به استقبال باتوم و گاز اشكآور و آب داغ ميروند، اما از خواستهي خويش عقب نمينشينند. قرار گذاشتيم تا ذهنها را شخم زده و بپرسيم: مگر آنها از چه هدف و آرماني ميخواهند دفاع كنند كه به خاطرش از جان و مال و آسايش شان اينگونه ميگذرند؟!
اينك، هنگامهي وفاي به عهد است و ميخواهم برايتان بگويم: آن مردمي كه در تصاوير ميبينيد نه براي افزايش حقوق، نه براي مسكن، نه در اعتراض به تورم و گراني، نه براي اشتغال و نه هيچ خواستهي اقتصادي ديگري گردهم جمع نشده بودند! بلكه آنها شهروندان عادي شهر اشتوتگارت هستند كه در اعتراض به قطع 25 اصله درخت در يك پارك اجتماع كرده بودند!
باورتان ميشود؟
آن شهروندان در اعتراض به طرح بزرگ 7 ميليارد يورويي موسوم به اشتوتگارت 21 كه ميخواهد با احداث شبكه مترو، اين شهر را در كمترين زمان به قلب اروپا پيوند دهد، دور هم جمع شده بودند. طرحي كه مي تواند اشتغالزايي فراواني در منطقه ايجاد كرده و به رونق كسب و كار بيانجامد. اما اينك مخالفتها حتا از اشتوتگارت هم فراتر رفته و به كل كشور آلمان رسيده، به نحوي كه تازهترين نظرسنجيها حكايت از آن دارد كه 53 درصد از آلمانيها با اين طرح مخالف هستند. وضعيت چنان براي حزب حاكم به رهبري آنجلا مركر خطرناك شده كه بسياري بر اين عقيده هستند كه حزب حاكم دموكرات مسيحي ممكن است در انتخابات آينده سقوط كرده و حزب سبزها – كه مخالف اين طرح بوده و ميزان محبوبيتش از 12 درصد به 32 درصد افزايش يافته است – بتواند يك دولت اعتلافي را براي نخستين بار در آلمان پديد آورد.
و همهي اين تحولات براي آن است كه مردم اشتوتگارت مايل نيستند چنين هزينه گزافي بر شهرشان تحميل شده و در نهايت، 300 درخت را از دست بدهند!
چرا پارک مّلی کویر به بهانهی استخراج نفت، مورد حرمتشکنی قرار میگیرد، یا جنگلهای مریوان در معرض شدیدترین آتشسوزی یک قرن اخیر قرار میگیرند، یا دریاچه ارومیه میرود تا برای همیشه با تاریخ پیوند یا … ولی همهی ما همچنان ساکت هستیم؟
کلام آخر را از زبان جبران خلیل جبران میگویم:
«دريغ بر ملتي كه دَم برنميآورد، مگر هنگامي كه در تشييع جنازه گام برميدارد؛ خود را نميستايد، مگر در ميان ويرانههايش؛ و عصيان نميكند، مگر هنگامي كه گردنش در ميان تبر و كنده قرار دارد.»
به راستی چه فاجعهی دیگری باید در محیط زیست ایران رخ دهد تا ما بیدار شویم؟!
مؤخره:
دیروز – جمعه 14 آبان – با دکتر محمد جعفری، رییس سابق دانشکده منابع طبیعی کرج و مشاور عالی دکتر علی سلاجقه گفتگو کردم. ایشان ضمن ابراز انزجار از افرادی که در این جنایت سهیم بودهاند، قولهای بسیار خوبی به نگارنده داد و از خبرهای خوشی نوید دادند که ظرف چند روز آینده به گوش خواهد رسید. امیدوارم چنین شود و متجاوزین به باغ اکولوژی نوشهر بدون هیچ مماشاتی به سزای عمل جنایتکارانهی خود برسند.
بیاییم همه برای محمد جعفری دعا کنیم تا بتواند به وعدههای خود سزاوارانه عمل کند.
در همین باره:
– چرا مردم اشتوتگارت ميتوانند؛ اما مردم نوشهر نميتوانند؟! – محمّد درویش
– شورای تامین نوشهریک روز پس از تخریب باغ گیاهشناسی، مجوز صادر کرد!
– دانشگاهیان در اعتراض به تخریب باغ گیاهشناسی نوشهر طومار امضا کردند
– کسی که دستور قطع گیاهان را داده طبق احادیث مفسد فی الارض است!
درود بر آنهایی که در مازندران تسلیم فشار طبیعت ستیزان نمیشوند!
خبرهای رسیده حاکی از آن است که تمامی پرسنل زحمتکش باغ اکولوژی نوشهر و پژوهشگران مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی مازندران با یکدیگر هم قسم شدهاند تا به هیچ عنوان تسلیم فشار بیسابقهی مقامات محلی برای صرفنظر کردن از شکایت خویش نشوند.
از سوی دیگر خبر میرسد که خوشبختانه امروز آقای شیخ هم به نمایندگی از وزارت جهاد کشاورزی در برابر نمایندگان استانداری مازندران و فرمانداری نوشهر دفاعی جانانه از ارزشهای باغ اکولوژی نوشهر کرده و سرانجام ایشان را مجاب کرد تا ظرف 48 ساعت آینده طرح مورد نظر بندرگاه نوشهر را برای احداث جاده کمربندی در اختیار وزارت جهاد کشاورزی قرار دهند تا آنها هم ظرف 2 هفته نظر خود را اعلام دارند. یعنی همان درخواستی که شش ماه است از طبیعتستیزان میشد و آنها زیربار نمیرفتند و میخواستند با قلدری کار خود را پیش ببرند.
امید است در مرحلهی بعدی، مقامات قضایی استان سزای عمل افرادی را که سبب نابودی حدود 5 هزار درخت و درختچه و نهال را در طول دو روز گذشته در باغ اکولوژی نوشهر موجب شدند را بدهند و نشان دهند که قوهی قضاییه بیشتر از دولت از اصل 50 قانون اساسی حمایت عملی میکند.
تصاویری را که ملاحظه میکنید، شدت و عمق خشونت جلادان درختکش را در باغ گیاهشناسی نوشهر آشکارا نمایش میدهد.
آنهایی که تا این لحظه به پنجمین موج سبز پیوسته اند:
– بیانیه انجمن اعضای هیات علمی موسسه تحقیقات جنگلها و مراتع به مناسبت تخریب باغ گیاهشناسی نوشهر
– باغ گياه شناسي نوشهر و خوش بيني ما به محيط زيست!!
– اعتراض به تخریب باغ گیاهشناسی نوشهر در فضای مجازی ( بازتابها )
– هجوم به باغ گیاه شناسی نوشهر را محکوم کنید
– اينبار جلادان طبيعت باغ اكولوژيكي نوشهر را نشانه رفته اند!!
تصاویری که میتواند به آتش مریوان و اکتشاف نفت در کویر مرتبط باشد!
بر روی تصویر کلیک کنید تا بزرگ تر دیده شود
گمان میبرید دلیل این شورش خیابانی چیست؟!
اینجا کجاست و در چه زمانی رخ داده است؟
به زودی میخواهم در بارهی این تصاویر و رابطهای که با رخداد آتشسوزیهای پی در پی و غمانگیز در مریوان دارد، یادداشتی در مهار بیابانزایی انتشار دهم!
تصاویری که حتا به نامهپراکتیهای اخیر بین دو معاون سابق و کنونی سازمان حفاظت محیط زیست هم میتواند مرتبط باشد! نمیتواند؟
پیوست:
کامنت محمّد سوزنچی را در پست قبلی خواندهاید؟ پاسخ شما چیست؟!
گفتگوی داغ سبز به فضای سبز پایتخت رسید!
در یازدهمین قسمت از برنامه گفتگوی داغ سبز، امروز نوبت به رامین عرفانیان سلیم، معاون فنی سازمان پارکها و فضای سبز شهرداری تهران میرسد تا برای بینندگان و شنوندگان رادیو اینترنتی ایران صدا بگوید که چرا نرخ سرانهی فضای سبز شهر تهران را از 2 متر (رییس شورای شهر تهران) تا 12 متر مربع (سازمان متبوع ایشان) برای هر تهرانی اعلام میکنند؟ و چرا حتا اگر همان 12 متر را هم قبول کنیم، باز این رقم تا استاندارد جهانیاش که حدود 25 متر مربع است، فاصلهای بسیار دارد؟
امروز از جناب عرفانیان خواهیم پرسید که چرا در سال 1335 متجاوز از 70 درصد محدودهی تهران کنونی در قلمرو فضای سبز بود، اما 20 سال بعد این رقم به 55 درصد کاهش یافت و در سال 1386 تنها 15 درصد از آن باقی مانده است؟
اگر این بیابانزایی نیست، پس چیست؟
گفتگوی داغ سبز را مطابق معمول از حدود ساعت 15 امروز و به صورت زنده میتوانید در صفحهی نخست ایران صدا ببینید و بشنوید و اگر موفق به تماشای زندهی برنامه نشدید، ندا ناصری و احمد پازوکی، ماجراهای این برنامه به همراه فایل شنیداریاش را بر روی تارنمای گفتگوی داغ سبز قرار خواهند داد. همچنین اگر وقت یاری کند، میخواهیم از یک متخصص خاکشناس نیز به صورت تلفنی در بارهی چالشهای فضای سبز تهران پرسش کنیم.
دوستان عزیز اگر پرسش یا نقطه نظری در باره موضوع امروز دارند، می توانند در همین جا مطرح کنند تا با مسئولین شهرداری تهران در میان نهاده شود.
پخش زنده برنامه تارنمای ایرانی از ساعت 13 الی 16 در این نشانی قابل دریافت است.
واقعیت شگفتآوری که در طرحهای انتقال آب از خوزستان فراموش شده است!
حتا اگر فجایع جبرانناپذیر حاصل از انتقال آب کارون به نواحی مرکزی کشور در اصفهان، قم، کرمان و یزد را بر روی محیط زیست منطقه نادیده بگیریم؛ حتا اگر فراموش کنیم که ممکن است برای همیشه مجبور شویم با تولید بخش بزرگی از خرمای کشور که از نخلستانهای خوزستان بدست میآید، خداحافظی کنیم؛ حتا اگر افزایش وسعت و غلظت چشمههای تولید گرد و خاک در پاییندست جلگهی خوزستان را بتوان نادیده انگاشت و سرانجام اگر فرض کنیم که مردم اهواز عاقبت به بوی تعفن کارون عادت کرده و ترانهی ماندگار لب کارون را برای همیشه در خاطرهی سینههاشان دفن خواهند کرد؛ باز هم از این ناسزهی شگفتانگیز نمیتوان گذشت و نمیتوان از چنین پارادوکسی انگشت به دهان نگرفت!
پارادوکسی که حمیدرضا خدابخشی، دبیر انجمن صنفی مهندسان صنعت آب خوزستان به شیوایی هر چه تمامتر بر آن انگشت نهاده و خسارت درنظرگرفته نشدن آن را بالغ بر دهها میلیارد تومان برآورد کرده است. خدابخشی در گفتگو با ایسنا میگوید: «با اجرای طرحهای انتقال آب از خوزستان به استانهای دیگر، قابلیت تولید انرژی برقآبی در استان خوزستان و کل کشور از دست میرود.» رخدادی که به گفتهی او خسارت ناشی از آن، بدون در نظر گرفتن عوارض و تبعات محیط زیستی ناگوارش و به همراه خسارتهای بخش کشاورزی به یک هزار میلیارد تومان میرسد!
آیا به نظر شما شگفتآور نیست؟
از یک سو دولت دهها هزار میلیارد تومان هزینه میکند تا سدهای مرتفع زده و بر توان تولید انرژی برقآبی کشور از سرشاخههای کارون و دز بیافزاید و از سوی دیگر با اجرای طرحهای انتقال آب در بالادست همین سدها و مصرف میلیاردها تومان اعتبار دیگر، عملاً سدهای مزبور را از کارایی انداخته و آنان را به جرثومههایی بیمصرف بدل میسازد! چرا؟
حمیدرضا خدابخشی، حتا به این هم اکتفا نکرده و اشاره میکند که از مجموع 3.3 میلیون هکتار اراضی قابل کشت در خوزستان، به دلیل کمبود آب، تنها 1.2 میلیون هکتار آن به زیرکشت میرود. یعنی ما آب را از استانی میگیریم که خود با محدودیت آب برای توسعه مواجه است؛ استانی که میزان بهرهوری آبش در بخش کشاورزی از استان اصفهان هم بیشتر است!
به نظر شما اگر نام این حرکت را نابخردی نگذاریم (در بهترین حالت!)، چه باید بگذاریم؟
تصورش را بکنید، شهردار یک شهر برای تشویق مردم به ورزش کوهنوردی و صعود به ارتفاعات اقدام به صدور مجوز سرمایهگذاری برای تولید بهترین لوازم مرتبط با این ورزش کرده و کلنگ احداث تلهکابین را زده و با چند سرمایهگذار برای احداث پیست اسکی به توافق رسد و در همان حال، به دلیل خطر سقوط هواپیما و جانمایی غلط فرودگاه شهر، مجبور شود فرمان برداشتن کوه را صادر کند!
به نظر شما با شهردار چنین شهری چه باید کرد؟
توضیح ضروری:
هر گونه تشابه بین این روایت خیالی با ماجرای فرودگاه بجنورد، تصادفی بوده و اصلا و ابدا عمدی در کار نیست! هست؟