بایگانی دسته: فقر مدیریتی

ماجرای مالچ لیوانی در گفتگوی داغ سبز امروز با حضور اسماعیل کهرم!

بی شک یکی از تفاوت‌های بارز زندگی در دهه‌ی هشتاد با دهه‌ی شصت در ایران، برای هر ناظر بی‌طرفی، حضور پررنگ ظروف پلاستیکی موسوم به “یکبار مصرف” است که تقریباً در تمامی ابعاد زندگی شهری و روستایی ما نفوذ کرده و عملاً هیچ پهنه‌ی آبی/ خشکی را نمی‌توانی بیابی که از بقایای این محصولات ثانویه نفتی درامان مانده باشد، حتا اگر نام آن پهنه کویر شهداد لوت یا دریاچه مرحوم ارومیه باشد!
شرایط به نحوی است که نام ایران با تزریق سالانه 570 هزار تن مواد پلاستیکی به طبیعت در بین 10 کشوری در جهان مطرح می‌شود که بیشترین میزان مصرف چنین موادی در آنها گزارش شده است؛ رخدادی که البته بسیار تأسف‌بار است. به ویژه اگر بدانیم که ایران حتا در بین 15 کشور پرجمعیت جهان هم جای ندارد! گواه دیگری که نشان می‌دهد مدیریت مصرف در ایران زمین، نیاز به یک بازمهندسی جدی دارد! ندارد؟
شاید بتوان اوج تظاهرات دیداری ظروف یکبار مصرف را که نگارنده پیش‌تر از آن با عنوان “سیطره‌ی مالچ لیوانی” یاد کرده است، در مناسبت‌های ملی و مذهبی و مراسم ختم و عروسی دید.
به ویژه ترویج چنین مصرف زیانبخشی که آثار آن در محیط زیست، دست‌کم تا سیصد سال باقی می‌ماند، می‌تواند آشکارا با هدف نهضت‌های آزادیخواهانه‌ای چون عاشورا در تضاد باشد.
به همین مناسبت در نوزدهمین برنامه از سری گفتگوهای داغ سبز، به سراغ یکی از فعالان و زحمت‌کشان این حوزه، جناب حسین عبیری گلپایگانی رفته‌ایم تا به کمک او که تاکنون چندین طرح برای ساماندهی این معضل ارایه و اجرا کرده است، بتوانیم دقیق‌تر و جزیی‌تر به ابعاد مهار و گزینه‌های جایگزینش بپردازیم. همچنین، استاد بزرگوار، اسماعیل کهرم هم به صورت تلفنی با ما همراه خواهد بود تا بر وزن گفتگوی داغ سبز در پله‌ی نوزدهم افزوده شود و از گزینه های دیگر هم به عنوان جانشین جویا شویم.

پس قرار ما، مطابق معمول این پنج‌شنبه‌ها، ساعت 15 در درگاه مجازی رادیو اینترنتی ایران‌صدا و به مدت حدود 45 دقیقه.
همچنین، کماکان شماره تلفن 110 سبز می‌تواند، پل ارتباطی ما با شما باشد تا هم از نظرات‌تان آگاه شویم و هم برای تدارک برنامه‌های آینده، بهتر و بر بنیاد سلیقه‌ی بینندگان و شنوندگان عزیز برنامه حرکت کنیم.
درود بر شما که به شیوه‌ای مؤثر در گفتگوی داغ سبز مشارکت کرده و این برنامه را از خودتان می‌دانید.

همچنین ممنون از علیرضا مبینی و احمد پازوکی عزیز که همچنان جدی ترین یاوران دوام این سبزگفتگوهای داغ در عمارت بزرگ جام جم هستند.

گفتنی آن که برنامه تارنمای ایرانی را از ساعت 13 الی 16 می توانید به صورت زنده در این نشانی ببینید و بشنوید.

آخرین تغییر – شنبه 27 آذر 89:
فایل شنیداری این برنامه را 45 دقیقه و 8 ثانیه می توانید در این نشانی آپلود کرده یا گوش دهید.

کسی از 90 محیط زیستی ، اکبر جاهد و اسماعیل میرفخرایی خبر دارد؟!

در بیست و چهارمین روز از خردادماه 1389 بود که به دعوت دبیر گروه دانش رادیو ایران، آقای اکبر جاهد برخی از فعالان حوزه محیط زیست گردهم آمدند تا خبر خوشی را بشنوند! این که توجه به محیط زیست چنان جدی شده است که رادیو ایران می‌خواهد در پرشنونده‌ترین ساعت خود، یک برنامه زنده با رویکرد گفتگو محور را به طرح چالشی و باز مسایل محیط زیستی اختصاص دهد.
نگارنده هم از این طرح و ابتکار استقبال کرده و آرزو کرد که شاهد متولد شدن یک 90 محیط زیستی در رادیو ایران باشیم؛ به ویژه آن که قرار بود چهره نام‌آشنا و دوست‌داشتنی‌ای چون دکتر اسماعیل میرفخرایی مجری این برنامه باشد.
اما می‌دانید چه شد؟
فقط 5 بخش از این برنامه پخش شد و با آغاز ماه مبارک رمضان برنامه به محاق رفت! با این نوید که بعد از ماه رمضان، پرتوان تر باز‌می‌گردیم!
خواستم از مسئولین رادیو ایران بپرسم: آیا می‌دانید که چند ماهی از پایان ماه رمضان گذشته است؟
و آیا می‌دانید وقتی مردم اعتماد‌شان را به شما و گفته‌ها و وعده‌هاتان از دست دهند، این یک خسران جدی برای شما و رسانه متبوع‌تان خواهد بود؟!
کمینه‌ی کاری که می‌توانستید انجام دهید، آن بود که صادقانه دلایل عدم پخش این برنامه را با مخاطبین‌تان مطرح می‌کردید و یا دست‌کم اعلام می‌کردید که این برنامه دیگر پخش نخواهد شد.
به نظرم اما توهین‌آمیزترین روش را انتخاب کردید! نکردید؟

شگفت آورتر از همه این که همین برنامه نیم بند و در نطفه خفه شده، امسال برنده جایزه نخست از جشنواره رسانه و محیط زیست هم شد و رییس رادیو – شیخ محمدی – به بهانه کسب این افتخار! فرمودند: گذشته از جنبه هاي تشريفاتي، ازنظر واقعي نيز محيط زيست در معرض نابودي و خطر قرار دارد و جريان توسعه و پيشرفت بشري آسيب هاي جدي به محيط زيست وارد کرده که رسانه ها بايستي وظايف خود را در اين باره انجام دهند.

در همین باره، مصاحبه نگارنده با رادیو دویچه وله صدای آلمان را می‌توانید در این نشانی بخوانید و گوش دهید (البته اگر فیل‌سواری‌تان خوب باشد)!

برای بررسی معضل آلودگی هوای تهران، چند سال زمان لازم است؟!

شهر تهران دارای آب و هوای متغیر و ناسالمی است. فراوانی ماشین‌های گوناگون متحرک و ثابت که با صرف نفت و بنزین خود اکسیژن هوا را گرفته و به گاز کربنیک تبدیل می‌نماید بر مسئله بدی آب و هوا افزوده است.”
جملات بالا متعلق به یادداشتی در روزنامه اطلاعات است که بیش از 53 سال پیش، یعنی در 28 آبان 1336 نگاشته شده است.
نگرانی‌ای که 9 سال پس از آن منجر به برپایی نخستین سمینار بررسی آلودگی هوای تهران در 15 آذر 1345شد.
منتها از آن سال تاکنون، ظاهراً هنوز دارند بررسی می‌کنند! نمی‌کنند؟

مؤخره:

– روايت ناصر كرمي از 10 اشتباه كميته اضطرار را هم حتمن بخوانيد!

جنگلهاي عزير تا آمدن باران بايد بسوزيد از دست ما كاري ساخته نيست! – محمد خسروشاهي

جنون سوختن در جنگل‌های ایران کی پایان می‌گیرد؟!

نگارنده در یادداشتی که 187 روز پیش در همین تارنما و پیش از آغاز فصل تابستان نوشت، هشدار داد که بر بنیاد قرائن و شواهد موجود، امسال یک سال غیرعادی بوده و می‌بایستی که تمامی متولیان رویشگاه‌های جنگلی کشور در آماده‌باش باشند تا بتوانند با رخداد آتش‌سوزی در کمینه‌ی زمان ممکن مواجه شوند.
متأسفانه اینک آشکار شده است که آن هشدار بدل به حقیقتی تلخ گردیده و برای نخستین بار وسعت سرزمین‌های سوخته‌ی جنگلی‌مان در البرز و زاگرس می‌رود تا از مرز 40 هزار هکتار هم عبور کند! چرا که حال خبر می‌رسد پس از 26 روز از آغاز آتش سوزی در پارک ملی گلستان، اینک جنگل‌های رامسر هم پس از آزاد‌شهر سوختن را شروع کرده‌اند … تو گویی انگار همه‌ی جنگل‌های ایران برای سوختن مسابقه نهاده‌اند!
در همین باره گفتگوی نگارنده را با فرهنگ آشتی می‌توانید در این نشانی مطالعه فرمایید.

همچنین، در مورد ماجرای آب بازی … ببخشید! آب پاشی در تهران هم می‌توانید اینجا را نگاه کنید.

پیوست:

برای تماشای تازه ترین تصاویر از ادامه رخداد آتش سوزی در جنگل های شمال به ابوطالب ندری سری بزنید.

همه‌ی آنچه که باید از پارک ملی گلستان بدانیم!

همان طور که می‌دانید، در هیجدهمین روز از آذر 89، هیجدهمین بخش از گفتگوی داغ سبز با حضور دکتر حسین آخانی و مهندس علی‌نژاد مدیرکل محیط زیست استان گلستان بر روی شبکه‌ی جهانی اینترنت قرار گرفت.
در این گفتگوی داغ که 49 دقیقه و 52 ثانیه به طول انجامید، آخانی، مؤلف کتاب ارزشمند فلور مصور پارک ملی گلستان، توضیحات بسیار دقیق و جامعی در باره‌ی ویژگی‌های یگانه‌ی این پارک ارایه می‌دهد. پارکی که فقط 5 صدم درصد از مساحت ایران را به خود اختصاص داده است، اما در آن بیش از 1300 گونه‌ی گیاهی مستقر است که 20 نوع از آنها در هیچ نقطه‌ی دیگری از کره زمین یافت نمی‌شوند؛ در حالی که در تمام کشور انگلستان، حتا یک گونه‌ی اندمیک گیاهی مشاهده نمی‌شود.

یک نکته جالب دیگری که دکتر آخانی به آن اشاره کرد، ویژگی انحصاری جنگل‌های هیرکانی ایران به عنوان تنها باقیمانده از دوران سوم زمین‌شناسی است؛ جنگل‌هایی که در آن 410 گونه اندمیک خاص ايران و 280 گونه اندميك هيركاني وجود دارد؛ گونه‌هایی که توانستند از یخبندان شدید نیم‌کره شمالی با دمای منفی 45 درجه سانتی‌گراد، جان سالم به در برده و اینک به عنوان فسیل‌های زنده گیاهی از آنها یاد می‌شود؛ فسیل‌هایی که نمی‌توان برای آنها ارزشی تعیین کرد و ما شوربختانه یک ماه است که شاهد سوختن آنها هستیم! گفتني آن كه در مجموع قلمرو سياسي سه استان شمالي كشور، بالغ بر 3200 گونه گياهي شناسايي شده است.
به عنوان مثال باید به درخت انجیلی – Parrotia persica – اشاره کرد که هم‌اکنون در برخی از کشورهای اروپایی به عنوان درخت زینتی کاشته می‌شود و ما در  ارتفاعات پایینی هیرکانی آن را هنوز به صورت طبیعی مشاهده می‌کنیم.
این گفتگو را می‌توانید در این نشانی گوش دهید.

و سرانجام نخستین تصاویر از کویر ارومیه انتشار یافت!

همه‌ی آنهایی که تاکنون دریاچه نمک قم را از نزدیک دیده‌اند، بی‌شک چنین مناظری را به خاطر دارند؛ همان ذوزنقه‌های آشنا و نمکی‌ای را می‌گویم که در اغلب فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی هم نقش عالم برزخ را بازی می‌کنند!
اما اینک علی اصغر شادجو، عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی، تصاویری را از دریاچه ارومیه به سراسر جهان مخابره کرده است که نشان می‌دهد، برای دیدن آن ذوزنقه‌های آشنا، دیگر مردم شریف ساکن در سرگربه‌نشان و دوست‌داشتنی وطن، لازم نیست تا رنج سفر را بر خود هموار کرده و به مرکز ایران بیایند! کافی است خود را به محوطه‌ای برسانند که سابق بر آن، نگین فیروزه‌ای وطن – دریاچه ارومیه – می‌نامیدنش و امروز همان عالم برزخ یا کویری دست‌ساز به نام ارومیه!

وای بر ما که به مرگ طبیعت عادت کرده‌ایم و همچنان حاضر نیستیم تا دست از خودخواهی‌ها و آزمندی‌های خویش برداریم!
می‌گویید نه! کافی است به مناظره نگارنده با نماینده مردم ارومیه – آقای نادر قاضی پور – از یک سو و آقای علیرضا دائمی، مدیر کل برنامه ریزی کلان آب و آبفا وزارت نیرو در ایران صدا گوش دهید تا خود متوجه ماجرا بشوید!

ردپای دریاچه ارومیه در این تارنما

و سرانجام گروهی از تهرانی‌ها به دعوت دادستان تهران لبیک گفتند!

چند روز پیش در ماجرای گاف بزرگ آقای هواشناسی، نوشتم که عباس جعفری دولت‌آبادی، دادستان کل تهران چراغ سبز خود را به آن گروه از شهروندانی که از این هوای آلوده و کاسه‌ی چه کنم چه کنم مدیریت حاکم بر پایتخت به تنگ آمده‌اند، نشان داده و گفته: مردم می‌توانند در مورد آلودگی هوا به دادسراها شکایت کنند. در انتها هم پرسیده بودم که آیا می‌شود یقه‌ی بهرام صناعی را هم در همین راستا گرفت یا خیر؟
اینک کانون عالی گسترش فضای سبز  و حفظ محیط زیست، نشان داده که پاسخ آن پرسش می‌تواند مثبت باشد! زیرا دیروز آستین‌ها را بالا زده و نخستین دادخواست تهرانی‌ها را در قالب یک تشکل تخصصی مردم‌نهاد نه تنها به دادستان تهران که دادستان کل کشور ارایه داده و بر علیه آنچه که آن را مصلحت اندیشی‏های سیاسی و اقتصادی برخی از نهادهای تصمیم‌گیر در موضوع آلودگی هوای تهران دانسته، اعلام جرم کرده است.
یادمان باشد که این حق را، پیش از آن که دولت‌آبادی به ما بدهد، اصل 50 قانون اساسی به ما داده بود و به صراحت هر نوع فعالیت‌ اقتصادی و غیر آن که با آلودگی محیط زیست یا تخریب غیرقابل جبران آن ملازمه پیدا کند را ممنوع اعلام کرده بود.
تصورش را بکنید که اگر مردم در ماجرای تعلل نابخشودنی برای مهار آتش در جنگل‌های زاگرس و هیرکانی، تخریب نایبند، پارک ملی کویر، خشک شدن تالاب‌ها در اثر قطع حق‌آبه‌ی آنها ناشی از سدسازی بی‌رویه، آلودگی خلیج فارس، خشک شدن نخلستان‌های اروند کنار، مرگ قریب‌الوقوع دریاچه ارومیه و هزاران مورد مشابه دیگر چنین حرکتی را به عنوان مسئولیت شهروندی خویش انجام می‌دادند، آیا باز هم شاهد شتاب روند تخریب در طبیعت وطن با چنین سرعتی بودیم؟

وقتی مقامات مسئول از مرگ 3641 نفر در اثر آلودگی هوا در تهران خبر می‌دهند، باید کاری کرد و بر علیه این جنایت اقدامی بازدارنده و سزاوارانه انجام داد، یادمان باشد که اسراییلی‌ها تاکنون چیزی در حدود هزار نفر از مردم غزه را قربانی تجاوزگری‌های خود کرده‌اند؛ چگونه است که اینک که رقم تلفات چندین برابر قربانیان تجاوز صهیونیست‌های جنایتکار است، حتا یک هزارم آن حساسیت‌ها برانگیخته نمی‌شود؟!
مگر این جان مردم ایران نیست که دارد تهدید می‌شود؟

جمعیت ایران در آستانه ورود به دو مرز!

اگر هم اینک سری به درگاه مجازی مرکز آمار ایران بزنید و ساعت جمعیتی ایران را در گوشه‌ی بالای سمت چپ سایت نظاره کنید، در می‌یابید که کمتر از 162 هزار نفر با مرز 75 میلیون فاصله داریم.
مفهوم سخن فوق این است که هم‌اکنون سرانه‌ی آب قابل دسترس برای هر ایرانی به 1733 متر مکعب در سال کاهش یافته است که این رقم یک چهارم میانگین جهانی آن است. و نشان می‌دهد که ایرانیان با مرز تنش آبی که 1710 متر در سال است، فاصله‌ای اندک دارند! ندارند؟
حال به نظر شما ورود توأمان به این دو مرز را باید تبریک گفت و خوشحال بود یا تسلیت گفت و نگران شد؟!
یادمان باشد که در سال 1335 هر ایرانی 7 هزار متر مکعب آب در اختیار داشت و در طول این نیم‌قرن، حتا اگر مدیریت حاکم بر اندوخته‌های آبی سرزمین، بی‌نظیر هم بوده باشد که نبوده است، باز هم افزایش شمار جمعیت را باید به عنوان جدی‌ترین تهدید و تحدید توسعه و افزایش شناسه‌های بیابان‌زایی در ایران‌زمین مورد توجه قرار داد.
اگر اینک سخن از فرونشست زمین در سرزمین سبز سبلان به میان می‌آید؛ اگر حاصلخیزترین دشت‌های ما در همدان و فارس و خراسان و تهران و قزوین و گلستان و … با اُفت بی‌سابقه‌ی سفره‌های آب زیرزمینی مواجه شده و آثار نشست زمین را تجربه می‌کنند؛ همه و همه گواه آن است که کفگیر به ته دیگ خورده است! نخورده است؟
با این وجود چگونه است که همچنان از زبان عالی‌ترین مقام جمهور نظام می‌شنویم که آشکارا باید بر طبل افزایش جمعیت کوبید و توطئه غربی ها را در مهار رشد جمعیت به شکست کشانید؟!
دکتر احمدی‌نژاد از این حیرت می‌کنند که چرا علمای دین نسبت به برنامه تنظیم خانواده و زدن افسار بر قوه‌ی نامیه‌ی ایرانیان اعتراض نکرده و سکوت می‌کنند!
و البته محمّد درویش هم به خود حق می‌دهد تا ابراز شگفتی کند که چرا هیچیک از نخبگان کشور در حوزه‌ی دانش جمعیت‌شناسی آن گونه که سزاوار است به روشنگری در این بحث نمی‌پردازند و سکوت کرده‌اند؟!
هر چند سکوت نخبگان قابل درک‌تر است! نیست؟

در همین باره:

افزایش جمعیت و بحران کم‌آبی

با حضور حسین آخانی، امروز آتش در گلستان، گفتگوی داغ سبز را سوزان می‌کند!

دکتر حسین آخانی، استاد گیاه‌شناس دانشگاه تهران که بیش از 20 سال از عمرش را بر روی ارزش‌های منحصر به فرد جغرافیای گیاهی در زیباترین پارک ملی ایران – گلستان – سپری کرده است، امروز در هجدهمین برنامه از سری گفتگوی داغ سبز – که در هیجدهمین روز از سومین ماه سومین فصل سال پخش می شود –  مهمان تارنمای ایرانی در استودیو ایران صداست تا به بحث در باره‌ی چرایی آتش‌سوزی پردامنه در استان گلستان و به ویژه پارک ملّی مشهورش بپردازیم.
آتشی که از 26 آبان شروع شده و هنوز تا باران نبارد، کسی نمی‌تواند ادعا کند که به طور کامل مهار شده است؛ هر چند تاکنون چندین بار خبر مهار آتش اعلام شده و سپس تکذیب گردیده است!
آخرین خبرها حکایت از بازدید شب گذشته استاندار گلستان از منطقه علی آباد کتول دارد؛ جایی که جواد قناعت فاش ساخت هنوز جنگل‌های مینودشت در حال سوختن است!
صبح امروز با آقای آگاهی از محیط بانان زحمت‌کش پارک ملی گلستان هم تماس گرفتم. ایشان هم گفتند: فقط دود از کنده‌ها بلند می‌شود که برای مدیریت اوضاع مأمورین ما در محل حاضر هستند؛ هرچند که بسیار خسته شده‌اند و نیاز به نیروی کمکی دارند.
احمد پازوکی هم تلاش کرده‌ است تا آقای علی‌نژاد، مدیرکل محیط زیست استان را ترغیب کند تا به صورت تلفنی در برنامه  حاضر شود که تا این لحظه نه ایشان و نه هیچ یک از دیگر مسئولین منابع طبیعی و محیط زیست، راضی به اطلاع‌رسانی در این حوزه نشده‌اند!
گفتگوی داغ سبز را می‌توانید مطابق هفته‌های اخیر از ساعت 15 به مدت یک ساعت بر روی صفحه نخست درگاه مجازی رادیو اینترنتی ایران صدا ببینید و بشنوید.
همچنین، شماره تماس با برنامه – 110 سبز – همچنان مشتاق شنیدن نظرات و انتقادهای شما هست.

آقای هواشناسی شما دیگه چرا؟!

پرده‌ ی نخست:
به رغم آن که بهرام صناعی، عالی‌ترین مقام هواشناسی کشور در اوایل این هفته اعلام کرد که از عصر دوشنبه آلودگی هوای تهران کاهش یافته و در روزهای سه شنبه و چهارشنبه باد خواهد وزید و دیگر نیازی به تعطیلی پایتخت نیست، اما متأسفانه پیش‌بینی آقای رییس و همکاران‌شان کاملاً غلط از آب درآمد و هوای تهران نه تنها بهتر نشد که بدتر هم شد! نشد؟
این در حالی بود که دکتر کاظم ندافی، نماینده وزارت بهداشت در کمیته‌ی اضطرار، همه کاری کرد تا تهران را در روزهای پایانی هفته تعطیل کند؛ اما پیش‌بینی سازمان هواشناسی، سبب شد تا دیگر اعضای کمیته به نظرش توجه نکنند!
وحید نوروزی هم نوشته است: بیچاره دکتر رشیدی (رییس شرکت کنترل کیفیت هوای تهران) که پیش بینی آلودگی هوا را روی صفخه مانیتور لپ تاپش به من نشان می داد و فریاد می زد هوا آلوده تر خواهد شد اما در نهایت پیش بینی هواشناسی ملاک عمل قرار گرفت!

پرده ی دوم:
دیروز – چهارشنبه ، 17 آذر 1389 – برای بدرقه‌ی ابدی یکی از بستگانم راهی بهشت زهرا شدم و آنجا را بسیار شلوغ‌تر از معمول دیدم. برخی دیگر از حاضران نیز با پندار نگارنده هم‌نظر بودند که ازدحام پیش آمده در روزی که پنج‌شنبه نیست، نامعمول است.
یادم افتاد که تعداد روزهای پیوسته‌ای که هوای تهران را در شرایط هشدار و اضطرار قرار داده، برای نخستین بار از مرز 30 روز گذشته است!
باز یادم افتاد که همین چندی پیش، مدیرعامل کفن و دفن تهرانی‌ها گفته بود که میانگین سن درگذشتگان تهرانی در سال گذشته به 49 سال و 4 ماه کاهش یافته است که این میزان حدود 20 سال با آستانه اعلام شده رسمی امید به زندگی در ایران متفاوت است! نیست؟

پرده ی سوم:
در همین فکرها بودم که دیدم: دادستان تهران هم فرمایش فرموده‌اند که می‌توان ماجرای استمرار آلودگی هوا را به دادسراها کشاند! چرا که دولت باید خسارت آلودگی هوا را بپردازد!!
خواستم بدانم آیا می‌شود بر علیه پیش‌بینی غلط سازمان هواشناسی هم به دادسرا رفت؟!

چترها را بازکنید ؛ تهران خیس می شود! نمی شود؟

25 روز است که تهران نفسش بند آمده است؛ آن گونه که ظاهراً مدیران ارشد شهر که در اتاق بحران گرد هم آمده‌اند، هم داغ کرده‌اند و شاهکارترین طرح طنز همه‌ی تاریخ را برای گریز تهرانی‌ها از دود و دم ارایه داده‌اند. آنها می‌خواهند 640 هزار پرواز را در طول چند سال آینده و با مصرف میلیون‌ها لیتر بنزین بر بالای سر پایتخت عملی کنند تا هوای تهران تا آخر همین هفته مشکلش حل شود!! تازه از یکصد دستگاه تهویه هوا هم به عنوان بادبزن می خواهند بهره برند!

فقط یکی نیست از آنها بپرسد، شما اگر چنین ناوگان هوایی و چنان آبی دارید، چرا نزدیک به یک ماه است که جنگل‌های‌تان در شمال می‌سوزد و چرا بیش از 600 بار جنگل‌های زاگرس در آتش سوخته است؟
بنابراین، نزدیک‌ترین احتمال این است که بعد از ماجرای پوست کلفتی … دوستان خودشان هوای سالم کم آورده‌اند و شدیداً به اکسیژن نیاز دارند! ندارند؟
البته در این باره حرف‌های دیگری هم می‌شود زد که همه را وحید نوروزی زده ا‌ست!

فقط این یادآوری را کردم تا بار دیگر تأکید کنم که ایران دارد خشک می‌شود و با چنین روندی درصدر کشورهایی قرار می‌گیرد که خطر بیابان‌زایی را از رگ گردن به خود نزدیک‌تر احساس می‌کنند!
راست آن است که ما ملاحظات بوم‌شناختی را در چیدمان توسعه‌ی خود، به پشیزی نگرفتیم و حالا باید پاسخگوی خشم طبیعت باشیم.
این‌ها را نوشتم تا عبرت آیندگانی باشد که ممکن است گذرشان روزی روزگاری به اینجا بیافتد …

بعد از سد اکباتان، حال نوبت دز رسیده است!

ماجرای افزایش ارتفاع سد اکباتان را که یادتان هست! نیست؟ سدی که 45 میلیارد تومان برایش هزینه شد تا ارتفاعش 25 متر دیگر افزایش یابد تا بتواند جوابگوی نیاز آب شرب همدان باشد. بدون توجه به این واقعیت که چرا باید در فاصله‌ی زمانی کوتاه‌تر از محاسبات کارشناسی، دریاچه سد به چنان فلاکتی برسد که از شدت رسوب، نفس کم‌بیاورد. آن روز پرسیدم که آیا اگر آن پول صرف افزایش پایداری بوم‌شناختی بالادست سد می‌شد تا بتوان نرخ تولید رسوب در آن را متعادل کرد، اقدامی خردمندانه‌تر به شمار نمی‌آمد؟
البته آشکار است که هرگز پاسخی بر آن پرسش دریافت نکردم، منتها وقتی متوجه شدم که طرح افزایش ارتفاع تاج سد اینک به دز هم رسیده است؛ پاسخ خود را دریافت کردم! نکردم؟
جالب است که جناب اسماعیل صالحی، یکی از مدیران سازمان آب و برق خوزستان در توصیف این مطالعه و کوشش برای افزایش 10 متری سد دز فرموده‌اند: «این طرح یكی از معدود طرح‌هایی است كه در دنیا درحال مطالعه است
پرسش این است که آیا این خبری خوب است یا بد؟! چرا در دنیا طرح افزایش ارتفاع یک سد باید اینگونه یگانه و تنها بماند؟! چرا هیچ عاقل دیگری به صرافت اجرای چنین ابتکارهای گران‌قیمتی جز ما نمی‌افتد؟
ایشان همچنین پرده از واقعیت دیگری هم برداشته‌اند: «آمار 40 ساله بهره‌برداری از سد نشان می‌دهد حجم قابل توجهی از رسوب به دلیل جوان بودن سازندهای زمین شناسی حوضه و بالا بودن پتانسیل رسوب خیزی به دریاچه سد وارد شده، به گونه‌ای كه میزان رسوب مخزن به 30 متر بالاتر از دریچه‌های آبیاری سد رسیده و تنها 10 متر تا رقوم آبگیر نیروگاه فاصله دارد.»
خب چرا نباید برای کاهش رسوب‌خیزی حوضه اقدام کرد؟ چرا در طول 47 سال گذشته متوجه نشدیم که اگر می‌خواهیم تا بیشینه‌ی کارایی را از سد دز انتظار داشته باشیم، باید در اندیشه‌ی مهار فرسایش پیش‌برنده‌ی سراب آبخیز باشیم! نباید باشیم؟

راستی چرا هیچکس نمی‌پرسد که چرا هنوز شبکه‌های آبیاری پشت این سد 47 ساله کامل نشده و به بهره‌برداری واقعی نرسیده است؟
حرفم این است:
اگر به راستی برای ما منافع ملّی در اولویت باشد، هرگز نباید فراموش کنیم که هنگامی می‌توان از سرمایه‌گذاری‌های کلان رخ داده در بخش صنعت سدسازی بهره‌ی درست و اصولی را انتظار داشت که پیش از آن، توانسته باشیم بر معضل نرخ فرسایش و رسوب‌خیزی در اغلب آبخیزهای کشور – به میزان شش برابر میانگین جهانی آن – فایق آمده باشیم.
کاری که ما در حقیقت می‌کنیم، بسیار شبیه ساخت خانه‌ای شنی توسط یک کودک در ساحل دریاست؛ خانه‌ای که می‌دانیم ممکن است هر لحظه با نخستین موج دریا نابود شود. امّا البته کسی کودک را به دلیل این جانمایی غلط مؤاخذه نخواهد کرد! ولی مسئولین وزارت نیرو را حتمن روزی مورد بازخواست قرار خواهند داد! نخواهند داد؟
همین ماه گذشته، بازدیدی از سد کرخه داشتم و در گفتگو با مسئولین سد، آنها آشکارا از روند افزاینده‌ی رسوب در پشت سد که به حدود 220 میلیون مترمکعب رسیده بود، ابراز نگرانی می‌کردند. ظاهراً قرار بوده تا یک سد رسوب‌گیر دیگر در بالادست بزنند که البته هنوز نزده‌اند و به گفته‌ی رییس وقت سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور، اصولاً مطالعات آبخيزداري سدهاي كرخه، كارون ۳ و ۴ و سدهايي كه در حوضه آبخیز زاگرس در حال احداث هستند، در مطالعات اوليه ديده نشده و مورد توجه قرار نگرفته بودند!
گفتنی آن که سد مخزني دز در فاصله 25 كيلومتري شهرستان انديمشك بر روي رودخانه دز احداث شده و ارتفاع كنوني آن از پي 203 متر و طول تاج آن 212 متر است.

در همین باره:

در صورت انجام نشدن عمليات آبخيزداري، مخزن سد دز تا 15 سال آينده پر از رسوب مي شود!

انباشت رسوبات پشت سدهاي خوزستان