به دنبال طرح پرسش یکی از خوانندگان عزیز مهار بیابان زایی از استاد کامبیز بهرام سلطانی، در بارهی ماهیت اندوختهگاههای زیستسپهر –
biospher reserve – (یا به قول جناب بهرام سلطانی: ذخیرهگاههای زیستکره)، ایشان لطف کرده و پاسخی سزاوارانه را به همراه این نامه برایم ارسال داشتند:
با عرض سلام خدمت جناب مهندس درويش عزيز
زماني كه مقاله « ضرورت بازگشت به بنيان هاي حفاظت از طبيعت » در وبلاگ شما انتشار يافت ، يكي از خوانندگان وبلاگ اشاره اي نسبت به ذخيره گاهها داشت . مقاله حاضر در حقيقت بخشي از كتابي است كه در دست تهيه دارم . فكر كردم مي توان در پاسخ به آن خواننده عزيز – البته در صورت موافقت شما – در وبلاگ انتشار يابد . متن اصلي از انجا كه از درون متني وسيع تر استخراج شده است ، گاه و بي گاه اشاراتي به مطالب قبلي يا بعدي دارد ، ولي در مجموع به كل مطلب كه نشان دهنده كم كاري ما در زمينه مديريت ذخيره گاههای زيستكره مي باشد ، آسيبي وارد نمي آورد . از ديد من حداقل بديهي است كه هرگاه از ذخيره گاههای زيستكره و منطقه دنا ياد مي شود ، مي بايست از مدير برجسته و بي نظير اداره كل محيط زيست استان كهگيلويه و بويراحمد ، آقاي مهندس محمد توكلي نيز ياد شود . مديري مدبر كه به منطقه عشق مي ورزيد و در راستاي ساماندهي به آن از هيچ كوششي دريغ نمي ورزيد . متأسفانه بعد از كناره گيري ايشان ، بر سر دنا آن آمد كه امروز مشاهده مي فرماييد .
با تشكر ، ارادتمند كامبيز بهرام سلطاني
اینک ضمن سپاس مجدد از مرد فرزانهی طبیعت ایران، توجه شما را به ماجرای ذخیرهگاهها از زبان کامبیز بهرام سلطانی جلب میکنم:
عضويت ايران در برنامه انسان زيستكره MAB سازمان يونسكو
هيچ ايده يا انديشه اي بدون برخورداري از مباني نظري و فلسفي مشخص و منسجم نمي تواند به منصه ظهور رسيده و مهمتر از آن به يك جريان اجتماعي تبديل گردد . همان گونه كه پيش تر نيز تاكيد گرديد ، فقدان مباني نظري و فلسفي در زمينه حفاظت محيط زيست يكي از بزرگ ترين مشكلات زيستي محيطي ايران است . بعد از گذشت نزديك به چهار دهه از تشكيل سازمان حفاظت محيط زيست ، نه از سوي سازمان حفاظت محيط زيست و نه از سوي مراكز علمي ، مباني تئوريك و فلسفي دانش حفاظت از محيط زيست و به ويژه اشكال مختلف حفاظت از طبيعت و از جمله ذخيره گاههای زيستكره كه با مباني فلسفي بسيار وزين همراه است، هرگز حل و بحث نشد و در سطح جامعه انتشار نيافت. حتا در مجموعه قوانين حفاظت محيط زيست نيز – جز ذكر اينكه كشور ايران عضو اين يا آن كنوانسيون است – ذخيره گاههای زيستكره ، به عنوان يكي از اشكال حفاظت از محيط زيست در ايران ، مورد توجه قرار نگرفته اند . مضاف بر اين ، تعدادي از ذخيره گاههای زيستكره به طور همزمان ، تحت طبقات حفاظتي ديگري نيز قرار دارند كه ، گذشته از عدم همخواني با تعاريف اتحاديه جهاني حفاظت ، طبق قوانين و مقررات محيط زيست ايران نيز ، از نظر كاربري زمين همخواني چنداني را با يكديگر نشان نمي دهند . براي مثال ذخيره گاه زيستكره ميانكاله ، پناهگاه حيات وحش نيز به حساب مي آيد . در حالي كه در يك پناهگاه حيات وحش سكونت و فعاليت هاي كشاورزي مجاز نمي باشد ، در مورد ذخيره گاههای زيستكره ، تا جاييكه اين قبيل فعاليت ها با محيط سازگار باشند ، حتا توصيه شده است . همين وضعيت را مي توان در مورد پارك ملي كوير و پارك ملي توران كه هر دو ذخيره گاه زيستكره نيز مي باشند صادق دانست ؛ كاربري زمين و سازماندهي فضايي پارك هاي ملي و ذخيره گاههای زيستكره را نمي توان با يكديگر همساز نمود . توجه به اين قبيل نكات براي مسئولين ايراني چندان مهم نبوده است . نكته اصلي عبارت بوده است از ثبت چند منطقه به عنوان ذخيره گاه زيستكره و تظاهر به اينكه ايران نيز در عرصه موضوعات علمي روز جهان حضور دارد ؛ نمايش نمايي ديگر از شبه مدرنيسم و نيز ارضاي بخشي از عقده خودبزرگ بيني ايراني و ديگر هيچ !
عضويت ايران در برنامه « انسان و زيستكره » MAB بدون پرداختن به مباني فلسفي يك چنين بناي فكري عظيمي صورت گرفت و همانند ساير زمينه هاي محيط زيست ، هدفي جز خودنمايي بين المللي را دنبال نمي كرد . نكته بسيار جالب توجه اينجاست كه ، از آنجا كه در بسياري از فضاهاي طبيعي ايران سكونت ، زراعت ، باغداري و دامداري وجود دارد ، به نظر مي رسد روش مديريتي ذخيره گاههای زيستكره براي حفاظت و مديريت بسياري از پهنه هاي تحت حفاظت ايران ، مناسب ترين روش باشد . البته با اين پيش فرض كه جوامع محلي نيز متناسب با برنامه MAB آموزش ديده و شيوه زندگي و كار خود را با محيط سازگار نمايند . با اين وصف در ايران هرگز به موضوع ذخيره گاههای زيستكره توجه جدي به عمل نيامد و تقريبا” – به استثناي تعداد معدودي از كارشناسان – كمتر كسي نسبت به اين روش حفاظت و مديريت طبيعت و چشم اندازهاي فرهنگ ساخت آگاهي دارد . تا جاييكه اطلاعات موجود و قابل دسترس نشان مي دهد ، در طول اين سال ها در ايران تنها سه اثر در زمينه ذخيره گاههای زيستكره انتشار يافته است . نخست مجموعه مقالات هنريك مجنونيان كه زير عنوان ذخيره گاههای زيستكره در سال 1374 توسط سازمان حفاظت محيط زيست انتشار يافته است و سپس دو اثر تحقيقاتي كه توسط بهرام زهزاد / هنريك مجنونيان و همكاران درباره دو ذخيره گاه حرّا و گنو به انجام رسيد ، كه اين دو اثر نيز در سال 1376 توسط سازمان حفاظت محيط زيست انتشار يافته است . در مورد دو اثر اخير تذكر اين نكته ضروري است كه ، دو منطقه ياد شده ، نه از ديدگاه ذخيره گاه و برنامه ريزي براي ذخيره گاهها ، كه از ديدگاه اكولوژيك مورد بررسي قرار گرفته اند .
بنابراين ضرورت ايجاب مي نمايد در گام نخست ، به مباني نظري و فلسفي و بيش از آن روند شكل گيري انديشه ذخيره گاههای زيستكره ، البته تا جاييكه چارچوب بحث حاضر اجازه مي دهد ، پرداخته شود . با گذشت نزديك به چهل پنج سال از پيدايش ايده ذخيره گاههای زيستكره در ذهن خلاق Michel Batisse كه به حق « پدر ذخيره گاههای زيستكره » ناميده مي شود ، تا به امروز ، اهداف ذخيره گاههای زيستكره تحول و گسترش يافته اند . البته بايد خاطر نشان ساخت ، انديشه ذخيرهگاههای زيستكره به ميشل باتيس بر مي گردد ، ليكن واژه« بيوسفر » قبلا” توسط Eduard Suess (1883) مورد استفاده قرار گرفته بود ، ولي نام برده تعريفي براي اين واژه ارائه ننمود . نخستين بار انديشه بلندبالاي Wladmir I.Wernadski (1872 – 1954 ) بود كه به تعريف « بيوسفر » پرداخت و از جمله آن را « پاكت حيات دانست كه ماده زنده در آن حضور دارد » . وردنادسكي ضمن آنكه به بررسي اجزاء اين « پاكت حيات » مي پرداخت ، از استاد بزرگ خود Vasili Vasilievich Dukuchaev ، پدر خاك شناسي مدرن ، به خوبي آموخته بود كه ، نه اجزاء طبيعت ، هريك در خود و براي خود ، بلكه كنش متقابل اين اجزاء است كه طبيعت را پديد مي آورد . هرچند در اين خصوص مستنداتي در اختيار قرار ندارد ، ولي به نظر مي رسد ميشل باتيس با آثار وردنادسكي آشنا بوده است .
نخستين پرسش اين است كه نقش ايران در اين مجموعه تحولات علمي و هم انديشي ها چه بود ؟ . تا جايي كه منابع قابل دسترس نشان مي دهند ، هيچ . به نظر مي رسد ، متخصصين و مراكز علمي ايراني نه تنها در توليد و تكامل انديشه حفاظت از طبيعت هيچ نقشي نداشته اند ، بلكه دستگاههای اجرايي نيز ، در تحقق انديشه هاي وارد شده به ايران فاقد توانايي لازم بوده اند . از سال 1976 كه در ايران تعداد 9 ذخيره گاه توسط يونسكو پذيرفته شد ، هيچ اقدامي در زمينه سازماندهي و هدايت ذخيره گاههای نه گانه صورت نپذيرفته است ( در جدول زیر اسامي ذخيره گاههای ايران ، همراه با وسعت آنها درج گرديده است . ضمنا” ساير طبقات حفاظتي – مديريتي كه اين فضاهاي طبيعي را پوشش مي دهند ، در ستون هاي مجزا ذكر شده اند) . به نظر مي رسد ، تلاش ها تنها تا زمان ثبت رسمي پديده هاي طبيعي در نهادهاي مربوط ، صورت مي گيرند و از آن مرحله به بعد – در حقيقت مرحله اي كه كار اصلي بايد شروع شود – تلاش ها فروكش مي كنند .
نكته اخير را مي توان به شيوه اي ديگر نيز بيان كرد ؛ روش هاي نوين حفاظت و مديريت طبيعت وارد ايران ميشود (مانند ساير محصولات وارداتي)، ليكن هرگز موشكافي لازم در جهت درك و سپس اجراي دقيق روش هاي ياد شده صورت نمي گيرد .
پرسش بعدي لاجرم عبارت است از اينكه ، محصول فقدان مباني نظري و فلسفي در باب حفاظت از طبيعت چيست ؟ . در وهله نخست عدم اعتقاد راسخ مسئولين ، كارشناسان ستادي ، صحرايي و نيز محققين محيط زيست به كاري كه انجام آن را پذيرفته و مي بايست انجام دهند . زماني كه كسي به كاري كه خود انجام مي دهد از صميم قلب و اعماق درون وجود خود اعتقاد ندارد ، نمي تواند و قادر نيست كه ديگران را به انجام آن كار متقاعد نمايد ؛ « سخني كه از دل برنيايد ، لاجرم بر دل نيز ننشيند » . اگر اين اعتقاد راسخ وجود مي داشت ، هرگز پهنه هاي طبيعي تحت مديريت سازمان حفاظت محيط زيست توسط نهادهاي مختلف اشغال و تخريب نمي شد .
بيشتر اين نابساماني ها تنها در شرايطي مي تواند رخ دهد كه ، مباني نظري و فلسفي حفاظت از طبيعت از جمله ذخيره گاههای زيستكره نا شناخته باشند . واضح است كه در چارچوب مطالعات حاضر به هيچ وجه فضاي لازم براي ورود به بحثي تفصيلي در زمينه بنيادهاي فلسفي و نظري ذخيرهگاههای زيستكره وجود ندارد ، ليكن بحثي موجز در اين خصوص ضروري مي نمايد . به ويژه آنكه ، اهداف كنوني ذخيره گاههای زيستكره ، نسبت به آنچه در دهه هفتاد ميلادي تعريف گرديده بود ، تغييرات بسيار يافته است .
پيش از شكل گيري انديشه ذخيره گاههای زيستكره و حتا پيش از برگزاري اجلاس بين دولتي 1968 پاريس يا « كنفرانس بيوسفر » با عنوان رسمي « بنيادهاي علمي براي استفاده عقلايي و مراقبت از ظرفيت هاي بيوسفر » نيز حفاظت از طبيعت وجود داشت . فراموش نشود كه در اروپاي صنعتي ريشه هاي انديشه حفاظت از طبيعت به قرن هجدهم باز مي گردد و از قرن نوزدهم شكل گيري فضاهاي طبيعي حفاظت شده ، در مفهوم امروزين آن آغاز گرديد . بنابراين موضوع بحث در كنفرانس پاريس به هيچ وجه ، در زمينه حفاظت از طبيعت به شيوه رايج آن نبود ؛ هدف دستيابي به راهكاري بود كه از طريق آن بتوان ضمن حضور انسان در طبيعت و همچنين حفظ شيوه هاي توليد سازگار با طبيعت ، يعني فرهنگ توليدي كه در سازگاري با طبيعت تكوين يافته بود ، طبيعت – يا به عبارت دقيق تر – چشم اندازهاي هاي شبه طبيعي فرهنگ ساخت را نيز حفظ نمود . در همين سال ها بود كه جامعه شناس آمريكايي Daniel Bell نظريه « جامعه مابعد صنعتي » يا postindustrial society خود را مطرح نمود . شايد نظريه دانيل بِل در شكل دادن و شتاب بخشيدن به جنبش ذخيره گاههای زيستكره چندان هم بي تأثير نبود . زيرا بانيان كنفرانس پاريس ، نهادها و شخصيت هاي علمي بودند كه با تاريخ حفاظت از طبيعت در اروپا و آمريكاي شمالي به درستي آشنايي داشتند و به خوبي مي دانستند كه در نتيجه انقلاب صنعتي ، بر طبيعت چه گذشته است و به همين سبب مي كوشيدند ، اين بار كه صحبت از جامعه مابعد صنعتي به ميان آمده است ، از آثار و پيامدهاي احتمالي آن پيش گيري نمايند ؛ يونسكو كه خود نقش برگزار كننده كنفرانس را داشت و اتحاديه جهاني حفاظت و برنامه بين المللي بيولوژي IBP كه توسط يونسكو تنظيم گرديده بود و بين سال هاي 1974 – 1964 با هدف شناخت ساختار بيولوژيك زمين به اجراء در آمده بود ، جملگي با مباني و اصول حفاظت از طبيعت آشنايي كامل داشتند . حتي شركت كنندگان كنفرانس بيوسفر ، علي رغم اينكه از پيش به عنوان يك كنفرانس بين كشوري تنظيم يافته بود ، بيشتر دانشمندان و نيز نهادهاي علمي بين المللي ، مانند سازمان ملل و زير مجموعه هاي آن ، همچون FAO و WHO بودند .
مسائل مطرح شده بيشتر حول محور افزايش رو به تزايد اهميت جهاني مسائل زيست محيطي كه رو در روي بشريت قرار داشت ، دور مي زد و اين خود نشان دهنده مقياس وسيع ديد و انديشه بنيان گذاران ذخيره گاههای زيستكره بود . اين زمان بيش و كم مقارن با ترك تازي هاي « سازمان شكارباني و نظارت بر صيد » در ايران بود ؛ تشكيلاتي كه در خدمت طبقه اشراف و لايه پيراموني آن قرار داشت و عده اي « رِنجِر » پرورش مي داد كه با آن كس كه به عنوان « متخلف » تشخيص مي داد ، آن كند كه مايل است . بدين ترتيب در حالي كه در يك طرف دنيا انديشه حفاظت از طبيعت در راه غناي علمي خود گام بر مي داشت ، در ايران شكاربان هاي سلطنتي بودند كه ، راه و رسم حفاظت از طبيعت را ، آنهم با استفاده از چماق ، به جامعه مي آموختند . امروز نيز هسته مركزي گروهي كه خود را « كانون شكار و دوستداران طبيعت » مي نامد ، از آثار و بقاياي همان معتقدين به فلسفه كانون شكار و سازمان شكارباني و نظارت بر صيد تشكيل يافته است .
خلاقيت كنفرانس بيوسفر در اين نكته نهفته بود كه ، براي نخستين بار ، در سطحي بين دولتي ، ضرورت حفاظت و همزمان بهره برداري از منابع اكولوژيك را از طريق رهيافتي بين بخشي مطرح مي ساخت . هرگاه درباره اين رهيافت كمي تعمق شود ، اين نتيجه حاصل مي آيد كه ، در حدود 37 سال پيش از برگزاري كنفرانس سران UNCED در ريو دو ژانيرو ، بنيان گذاران انديشه ذخيره گاههای زيستكره به توسعه پايدار مي انديشده اند . در كنفرانس بيوسفر چنين استدلال شد كه « انسان به عنوان يك پديده بيولوژيك و جزيي از زيستكره ، از وجداني بيولوژيك برخوردار بوده و به همين سبب ذاتا” داراي اين قابليت هست كه در هماهنگي با طبيعت زندگي كند » . آنچه مهم است عبارت است از اينكه ، اين وجدان بيولوژيك كه در نتيجه زندگي ماشيني مستهلك و به انبار ناخودآگاه انسان رانده شده ، باز سازي گرديده و مجددا” به محدوده خودآگاه ذهن انسان هدايت گردد .
قبلا” درباره هدف اوليه از تشكيل ذخيره گاههای زيستكره صحبت شد ؛ حفاظت و بهره برداري از چشم اندازهاي شبه طبيعي فرهنگ ساخت ، ضمن مراقبت و حفظ فرهنگ ها و روش هاي توليد سازگار با طبيعت . ليكن به تدريج اين انديشه گسترش يافت و به شكل گيري اين ايده انجاميد كه ، ذخيره گاهها را مي توان در قالب شبكه اي جهاني مطرح ساخته و بدين منظور ، از هر بيوم Biome موجود بر روي زمين نمونه اي را انتخاب نمود و مجموعه اين بيوم ها را در درون يك شبكه جهاني سازماندهي نمود . براين مبنا در كنفرانس بيوسفر از يونسكو خواسته شد ، برنامه اي تحقيقاتي و بين المللي باعنوان « انسان و زيستكره » Man & Biosphere تنظيم و به اجراء در آورد . به عنوان برنامه اي بين بخشي و بين المللي ، برنامه انسان و زيستكره موفق گرديد ، در كنار مسائل زيست محيطي ، مسائل اجتماعي ، اقتصادي و فرهنگي را نيز مورد توجه و بررسي قرار داده و در اين زمينه به طور خاص توجه خود را بر كشورهاي جهان سوم متمركز نمايد . اصطلاح « انسان و زيستكره » توسط Edgar Barton Worthington كه مديريت برنامه IBP را عهده دار بود پيشنهاد گرديد . اين اصطلاح عزم يونسكو را در برجسته سازي انسان و جامعه در تحقيقات اكولوژيك نشان مي داد .
در سال 1972 نخستين كنفرانس جهاني محيط زيست در استكهلم ( سوئد ) برگزار گرديد و اين كنفرانس به تشكيل « برنامه محيط زيست سازمان ملل » UNEP انجاميد . در سال 1974 اجلاس ويژه UNEP به منظور تدقيق برنامه ، اهداف و همچنين ويژگي هاي ذخيره گاههای زيستكره برگزار شد . از اين مرحله به بعد ، به تدريج انتخاب ذخيره گاهها مطابق الگويي از پيش تعيين شده آغاز گرديد و علي الاصول ايران را مي توان در شمار نخستين كشورهايي قرار داد كه ، ذخيره گاههای پيشنهادي آن توسط يونسكو به رسميت شناخته شد و به ثبت رسيد .
« ذخيره گاههای زيستكره محيط هايي متشكل از محيط هاي خشكي ، ساحلي و همچنين دريايي يا تركيبي از آنها مي باشند كه ، در چارچوب معيارهاي بين المللي تعيين شده توسط برنامه انسان و زيستكره و طبق معيارهاي بين المللي راهنما براي شبكه جهاني ذخيره گاههاهي زيستكره به رسميت شناخته مي شوند » .
در مورد تعريف ارائه شده در بالا ، ذخيره گاه زيستكره ميانكاله ، به عنوان يك چشم انداز شبه طبيعي فرهنگ ساخت ، واجد كليه ويژگي هاي ذكر شده در تعريف فوق مي باشد و از اين رو نمونه اي بارز محسوب مي شود ؛ از ورودي كنوني ميانكاله تا آشوراده محيط هايي چون درياي مازندران ، خليج گرگان ، تالاب هاي ساحلي و داخلي ، رويشگاههای سازيل و جنگل هاي انار- ازگيل- تمشك و در نهايت محيط بسيار زيباي ساحلي برخوردار از بارخان ها كه تدايي كننده چشم اندازهاي بياباني مي باشد ، جملگي ميانكاله را به صورت محيطي تيپيك براي تبديل شدن به يك ذخيره گاه زيستكره واقعي در آورده اند . در اينجا پرورش اسب ، گاوميش ، گاو ، دام كوچك و صيد ماهي نيز وجود دارد ، ولي جملگي به صورت كنترل نشده بوده و همه ساله آسيب هاي بسيار سنگين بر محيط وارد مي آورند . سازمان حفاظت محيط زيست ، ظرف سال هاي طولاني اين فرصت را داشت كه به اين همه سامان داده و شيوه توليد و بهره برداري را با محيط سازگار نمايد ؛ ليكن هرگز چنين اتفاقي رخ نداد . در حاليكه چشم انداز شبه طبيعي فرهنگ ساخت ميانكاله به مناسب ترين شكل ممكن در قالب تعريف ذخيره گاههای زيستكره قرار مي گيرد ، ذخيره گاه از نظر مديريت در سطوح مختلف و نيز كادر صحرايي هيچ قرابتي با اهداف و خواسته هاي MAB نشان نمي دهد . به ويژه با توجه به گسترش وظايف ذخيره گاهها ، ديگر امكان مديريت اين قبيل مكان ها در قالب انديشه كانون شكار و سازمان شكارباني و نظارت بر صيد وجود ندارد ؛ وظايف جديد ذخيره گاههای زيستكره حضور دائمي دانشمندان و كارشناسان محيط زيست و رشته هاي مرتبط را مي طلبد و نه پرسنل صحرايي كه يا به دنبال متخلف مي گردند و يا با دوربين چشمي به مشاهده پرندگان مي پردازند . ذخيره گاههای زيستكره قرار است به عنوان مدل عيني توسعه پايدار عمل نمايند و بدين منظور روش هاي سنتي مديريتي ديگر كارايي ندارند .
در سال هاي نخستين قرن بيست و يكم چه آينده اي را مي توان براي بشريت و زيستكره اي كه انسان نيز جزيي از آن محسوب مي شود – به قول وردنادسكي اين پاكت كه در آن حيات در غليان است – به تصور در آورد ؟ . علائمي چون رشد جمعيت و توزيع اقوام مختلف در سراسر جهان و حركت ملت هاي فقير به سمت كشورهاي ثروتمند ، جهاني شدن و آثار خُرد كننده آن بر تجارت جهاني و به ويژه مبادلات فضاهاي روستايي ، خطر تهي شدن و حتا محو برخي فرهنگ ها ( براي نمونه محو شدن تدريجي عشاير كوچرو از صحنه فرهنگ ايران ، مهاجرت روستاييان به شهرها ، هويت زدايي تدريجي از شهرها و روستاها ) و ارزش هاي فرهنگي ، روند رو به تزايد مصرف انرژي و منابع اكولوژيك ، تجميع و تمركز اطلاعات علمي در چند كشور جهان و دشواري روز افزون در دسترسي به اطلاعات دست اول و دانش روز ، توزيع ناعادلانه تكنولوژي و دست آوردهاي فني و ممانعت از دست يابي كشورهاي جهان سوم به دانش روز و بسياري ديگر از اين قبيل تصوير ناخوش آيندي را به نمايش مي گذارد كه ، هر روز بيش از پيش به نحو شفاف تري نمايان مي شود .
كنفرانس سران UNCED و دستور كار 21 (AGENDA 21 ) گزينه هاي را مطرح ساخت و به نمايش گذارد – مانند الگوي توسعه پايدار ، پذيرش مسئوليت در برابر حفظ محيط زيست و همچنين كوشش در جهت دستيابي به عدالت اجتماعي بيش تر و به ويژه توجه هرچه بيش تر به جوامع محلي و دانش سنتي اي كه از آن برخوردار است – كه با تكيه بر آن مي توان حداقل بابخشي از مشكلات زيست محيطي قرن بيست و يكم به مقابله برخاست ؛ حركت به سمت الگوي توسعه پايدار ، دستور كار 21 ، كنوانسيون هاي تنوع زيستي ، كنوانسيون هاي منعقد شده در زمينه مقابله با تغييرات اقليمي ، مقابله با بيابان زايي ، مقابله با تخريب جنگل ها و در نهايت كوشش در جهت عقد پيمان هاي بين دولتي و بين المللي نشان دهنده مسيرهايي مي باشند كه بايد پيموده شوند . با اين وصف دولت ها ، خود بايد سعي نمايند در اين راستا گام بردارند ؛ گزينه هاي مطرح شده را نمي توان با استفاده از پول هاي نفتي خريد و مانند بسياري ديگر از كالاهاي وارداتي ، وارد كشور نمود .
امروزه روز به ذخيره گاههای زيستكره به مثابه آزمايشگاههایي نگريسته مي شود كه ، در آن عملا” امكان آزمون الگوي توسعه پايدار وجود دارد و يا در اصل بايد وجود داشته باشد . واقعيت اين است كه اگر نتوان در محدوده ذخيره گاههای زيستكره كه در سال 2006 تعداد آنها به 502 ذخيره گاه ، با وسعتي برابر 5 ميليون كيلومتر مربع و در 102 كشور مي رسيد ، به الگوي توسعه پايدار تحقق بخشيد ، قطعا” عينيت بخشيدن به الگوي توسعه پايدار در مقياس جهاني به امري ممتنع تبديل خواهد شد .
انديشه ذخيره گاههای زيستكره هرگز از تحرك باز نمانده است و به تناسب شرايط جهاني ، همواره به طرح پرسش هايي فراگيرتر و جدي تر از گذشته پرداخته است . در دهه نود ميلادي ، با توجه به انديشه توسعه پايدار ، يكي از پرسش هاي كليدي مطرح شده توسط برنامه انسان و زيستكره عبارت بود از اينكه ، « چگونه مي توان ميان كوشش در جهت حفاظت از تنوع زيستي ، توسعه اقتصادي ، اجتماعي و همچنين حفاظت از ارزش هاي فرهنگي آشتي و پيوندي سازنده برقرار كرد ؟ » . براي پاسخ به اين پرسش و بسياري ديگر همانند آن ، در ماه مارس 1995 پونسكو كنفرانس بين المللي و تخصصي اي را در سويلا ( اسپانيا ) برگزارنمود . استراتژي سويلا كه در چارچوب همين كنفرانس تخصصي تدوين گرديد ، گام هاي مشخصي را در جهت تداوم توسعه ذخيره گاههای زيستكره در قرن بيست و يكم نشان مي دهد .
در كنفرانس بين المللي سويلا ( سويل ) از يك روش دو مرحله اي پيروي شد :
1) بررسي تجربه هاي گذشته در زمينه ابتكار عمل هاي تحقق يافته در خصوص ايده و انديشه ذخيره گاهها ،
2) آينده نگري در اين باب كه ، چگونه مي توان اهميت سه كاركرد حفاظت ، توسعه و لجستيك ( برنامه ريزي و تدارك مجموعه فعاليت هاي معنوي و مادي ) را تقويت نمود و به واقعيت نزديك تر كرد .
كنفرانس سويلا به اين نتيجه دست يافت كه ، علي رغم دشواري ها و محدوديت هايي كه در تجهيز ذخيره گاهها طبق برنامه MAB وجود داشته اند ، موفقيت هايي نيز كسب شده اند . به ويژه سه كاركرد حفاظت ، توسعه و لجستيك مي بايست در سال هاي آتي نيز اعتبار خود را حفظ كرده و همچنان پي گيري شوند . بر مبناي اين تحليل تعداد ده اقدام يا « برنامه عمل » تعيين گرديد كه اسكلت اصلي استراتژي سويلا را تشكيل مي دهند :
1) تقويت مشاركت ذخيره گاههای زيستكره در عينيت بخشيدن به موافقتنامه هاي بين المللي در خصوص پيش برد حفاظت و توسعه پايدار ؛ اين بند به طور خاص موافقتنامه هاي تنوع زيستي ، تغييرات اقليمي ، بيابان زدايي و حفاظت از جنگل ها را نشانه رفته است ،
2) توسعه ذخيره گاههای زيستكره در محيط هاي متفاوت از نظر اكولوژي ، بيولوژي ، اقتصاد و فرهنگ ، از مناطق بيش و كم دست نخورده گرفته تا محيط هاي شهري . در محيط هاي دريايي و ساحلي ، هم ظرفيت هاي زياد و هم ضرورت هاي غير قابل كتمان به منظور توسعه ذخيره گاهها وجود دارد ،
3) تقويت و گسترش ذخيره گاههای زيستكره منطقه اي و فرامنطقه اي و افزايش تنوع موضوعي محتواي ذخيره گاهها به عنوان بخشي از شبكه جهاني ذخيره گاههای زيستكره ،
4) تقويت تحقيقات علمي ، پايش محيط زيست و آموزش ، به ويژه آموزش عملي در داخل ذخيره گاههای زيستكره ، زيرا حفاظت و توسعه پايدار اين فضاها نيازمند تحقيقات بنيادي قابل اعتماد در زمينه شناخت طبيعت ، جامعه و علوم انساني مي باشد . اين ضرورت به صورت حاد در كشورهايي قابل مشاهده است كه ، از نظر نيروي انساني و امكانات مالي داراي محدوديت مي باشند ،
5) تضمين گردد ، كه كليه ناحيه هاي سه گانه ذخيره گاه زيستكره نقشي مناسب در جهت حفاظت ، توسعه پايدار و تحقيقات ايفا مي نمايند ،
6) گسترش ناحيه انتقالي يا گذار (transition zone ) در مناطق مناسب به سمت بهره برداري از منابع اكولوژيك و استفاده از ذخيره گاههای زيستكره به منظور نمايش روش هاي توسعه پايدار در مقياس منطقه اي ؛ به همين دليل در آينده مي بايست نسبت به ناحيه گذار توجه بيشتري مبذول گردد ،
7) انجام تحقيقات گسترده و عميق در زمينه حضور انسان و ابعاد فعاليت هاي آن در ذخيره گاه زيستكره . دراين خصوص مي بايست روابط موجود ميان تنوع فرهنگي و تنوع بيولوژيك رديابي و تبيين گردد . دانش سنتي و ذخاير ژنتيك بايد حفظ گردند و سهم آنها در توسعه پايدار بايد شناخته شده و افزايش يابد ،
8) پيش برد اهداف اقتصادي هر ذخيره گاه منوط به عقد يك قرار داد يا عهدنامه با جامعه محلي به طور اخص و جامعه به طور عام بوده و اين اقدام مي بايست به عنوان يك اصل شناخته شود . بهره برداري [اقتصادي ] بايد به صورت آشكار يا علني بوده و از قابليت توسعه و سازگاري با محيط برخوردار باشد . اتخاذ چنين رويه اي مي تواند متضمن اين نكته باشد كه ، جامعه محلي ذخيره گاه خود را از نظر سياسي ، اقتصادي و اجتماعي بهتر از زماني اداره مي كند كه ، تحت فشار از بيرون قرار گرفته باشد ،
9) تجميع و پيوند كليه گروههاي ذي مدخل و بخش هاي (sector ) متأثر در چارچوب روشي كه در ذخيره گاه زيستكره به نوعي همكاري منتهي شود ؛ هم در مقياس محلي و هم در مقياس شبكه . در ميان تمامي گروههاي ذي مدخل مي بايست جريان آزاد اطلاعات صورت پذيرد ،
10) سرمايه گذاري براي آينده ؛ به كمك ذخيره گاههای زيستكره و برنامه هاي مرتبط و بلند مدت مي بايست ادراك ما نسبت به رابطه انسان و طبيعت به ايجاد آگاهي در سطح جامعه ، نشر اطلاعات و نيز آموزش عملي و نظري منتهي گرديده و در نهايت دورنما و روشن بيني اي را گسترش دهند كه نسل هاي متمادي را در مي نوردند .
در مجموع ذخيره گاههای زيستكره مي بايست از طريق تحقيقات دقيق علمي ، خلاقيت فرهنگي و اقتصاد پايدار ارزش هاي طبيعي و فرهنگي را حفظ كرده و يا ارزش هايي جديد خلق نمايند . از اين رو شبكه جهاني ذخيره گاههای زيستكره ابزاري يكپارچه كننده است كه كمك مي نمايد ، ميان انسان ها و ملت ها همبستگي بيشتري پديد آيد .
با توجه به مباني استراتژي سويلا كه براي ساماندهي ذخيره گاههای زيستكره در طول قرن بيست و يكم تنظيم يافته است ، مشخص مي شود كه اولا” ذخيره گاههای زيستكره ايران به شيوه اي كه تاكنون اداره شده اند نمي توانند ادامه حيات داده و پذيرش جهاني كسب كنند و ثانيا” براي اداره ذخيره گاههای زيستكره به شيوه اي قابل قبول از نظر جهاني ، چه وظايف سنگيني در پيش رو قرار دارد . جاي تعجب بسيار فراوان است كه ، در حالي كه سازمان حفاظت محيط زيست در مورد 9 ذخيره گاهي كه نزديك به بيست و پنج سال از عمر آنها مي گذرد ، كم ترين اقدام را انجام داده است ، امروز پيشنهاد تبديل دو منطقه دنا و تنگ صياد را به ذخيره گاه زيستكره مطرح مي نمايد . با مراجعه به پايگاه اينترنت MAB به وضوح مشاهده مي شود كه برگه هاي مربوط به ذخيره گاههای ايران بيش و كم تهي از هرگونه اطلاعات است .
هر چند در شرايط فعلي مديريت ذخيره گاههای زيستكره در ايران ، بحث درباره برنامه عمل مادريد بي ثمر مي نمايد ، ولي اشاره اي مختصر به آن نمي تواند خالي از فايده باشد . در سال 2008 توسط برنامه MAB « برنامه عمل مادريد » مطرح گرديد . زمينه يا بستر اوليه كه تدوين برنامه عمل مادريد را ضروري مي ساخت ، از چندين موضوع حياتي – و يا به قول برنامه عمل مادريد « چالش هاي جديد » – تشكيل يافته بود :
1) تغييرات اقليمي و شتاب گيري بيش از پيش آن ،
2) فرآهم سازي بستر مناسب براي بهره مندي از بازدهي هاي سازنده و تعادل بخش اكوسيستم ها ،
3) گسترش شهر نشيني به عنوان مهم ترين عامل فشار بر اكوسيستم ها .
برنامه عمل مادريد ، براي مقابله با مشكلات سه گانه مذكور ، بررسي موضوع هاي زير را در دستور كار خود قرار داد :
ارزيابي و اظهار نظر درباره وضعيت شبكه جهاني ذخيره گاههای زيستكره در چارچوب برنامه « انسان و زيستكره » ،
اظهار نظر و تعيين موضع درباره وظايف شبكه جهاني ذخيره گاههای زيستكره در چارچوب برنامه « انسان و زيستكره » ،
ارزيابي چگونگي پيش رفت ها از مقطع زماني تدوين و انتشار استراتژي سويلا .
بر مبناي نتايج به دست آمده از اقدامات فوق قرار بر اين شد ، برنامه عمل مادريد به موضوع هاي زير بپردازد :
همكاري ، مديريت و تبادل اطلاعات ،
ناحيه بندي ؛ برقراري رابطه ميان كاركرد و اراضي متعلق به هر ناحيه ،
توليد دانش و تخصص .
درسال 1995( برابر 1374 خورشيدي ) و به موازات تدوين استراتژي سويلا ( سويل ) دوران جديدي براي شبكه جهاني ذخيره گاههای زيستكره آغاز گرديد . استراتژي تدوين شده ، در چارچوب قانوني Statutory Framework شبكه جهاني ذخيره گاههای زيستكره ادغام گرديد و هر دو در مجمع عمومي يونسكو در سال 1995 به تصويب رسيدند . درسال 2000( برابر 1379 خورشيدي ) در پامپالونا ( اسپانيا) به منظور تحقق بخشيدن به توصيه هاي استراتژي سويلا ، اجلاسي به نام سويلا+5 ( Sevilla+5 ) تشكيل يافت و طي آن اقدامات متعددي به تصويب رسيد .
در خصوص برنامه عمل مادريد در سومين كنگره جهاني ذخيره گاههای زيستكره كه در ماه فوريه 2008 ( برابر 1387خورشيدي ) برگزار گرديد ، توافق به عمل آمد . بنابراين ضمن مبنا قرار دادن استراتژي سويلا ، قرار شد ابزارهايي كه اين استراتژي در اختيار قرار مي دهد ، در راستاي ارتقاي ذخيره گاههای زيستكره به عنوان مناطقي بين المللي و به منظور عينيت بخشيدن به اهداف توسعه پايدار در قرن 21 مورد استفاده قرار گيرند . از اين ديدگاه ايده ، طرح يا Concept ذخيره گاههای زيستكره ، ارزش ها و كارايي خود را حتا فراتر از فضاهاي طبيعي حفاظت شده مطرح مي نمايد . زيرا در ذخيره گاههای زيستكره قرار است انسان سكونت و توليد نمايد ، با اين پيش شرط كه اين همه در سازگاري با قابليت ها و آستانه بردباري محيط باشد ؛ يعني شرايطي كه در بسياري از فضاهاي طبيعي حفاظت شده مجاز تشخيص داده نمي شود . به همين دليل بسياري از شاخه هاي علمي ، برنامه ريزي ( آمايش و منطقه اي ) ، محققين علوم سياسي و اجتماعي و بيش از همه جوامع محلي و بومي از اين تفكر استقبال كرده و جملگي مي كوشند ، طيف گسترده اي از دانش ، تحقيقات علمي و تجربيات را در جهت پيوند با حفاظت از تنوع زيستي و توسعه اجتماعي- اقتصادي در جهت رفاه و آسايش هرچه بيشتر انسان ها مورد استفاده قرار دهند .
بنابراين محور اصلي تكامل مدل هاي جهاني ، ملي و محلي براي توسعه پايدار ، ذخيره گاههای زيستكره قرار مي گيرند كه قادرند به عنوان مركزي براي آموزش سياست بانوان/مردان ، تصميم گيرندگان و ساير گروههاي علاقمند كه به طور مشترك و از طريق همكاري در راستاي انتقال اصول توسعه پايدار و تحقق آن در سطح محلي فعاليت مي نمايند ، عمل كند .
در مجموع پيش رفت ها بعد از تصويب استراتژي سويلا در سال 1995 را مي توان به صورت زير خلاصه و جمع بندي نمود . از سال 1995 جوهر و هويت ذخيره گاههای زيستكره حول محورهاي زير متمركز گرديده و تعميق يافتند :
كاركردهاي چندگانه و در عين حال يكپارچه و هماهنگ در جهت تداوم كاركرد هاي حفاظت ، توسعه ، پشتيباني ( لجستيك ) و تحقيقات . بدين وسيله فرصت هايي ويژه ، متكي بر قابليت هاي اكولوژيك محيط براي تحقق توسعه پايدار در سطح محلي و منطقه اي به نمايش گذارده مي شوند ،
سيستم سه ناحيه اي ( ناحيه هسته ، ناحيه سپر ، ناحيه انتقالي يا توسعه ) به عنوان مبناي برنامه ريزي در مقياس چشم انداز كلان منطقه ( يا بيومي كه ذخيره گاه در درون آن واقع شده است ) و جهت برقراري تعادل و توازن ميان منافع و تمايلات ذي مدخلان ( Stakeholders ) در ارتباط با كاركردهاي مختلف ،
وجود سكونتگاههای جوامع محلي و مهاجران در درون ذخيره گاه ،
پذيرش وظيفه پايش توسط نهادهاي مسئول براي حداقل هر ده سال يكبار ، پس از آنكه منطقه توسط شبكه جهاني ذخيره گاههای زيستكره مورد پذيرش قرار گرفت .
برمبناي آنچه تاكنون تشريح گرديد ، به سختي مي توان سازمان حفاظت محيط زيست را در امر برنامه ريزي ، سازماندهي و مديريت ذخيره گاههای زيستكره موفق دانست . در اين ميان مشخص نيست ، برمبناي كدامين تجربه ، اقدام سازنده و تحقيقات علمي ، سازمان حفاظت محيط زيست مجددا” به فكر ذخيره گاههای زيستكره افتاده و منطقه حفاظت شده دنا و پارك ملي تنگ صياد را براي پذيرش به عنوان ذخيره گاه زيستكره به برنامه MAB معرفي نموده است . تنگ صياد در وضعيتي هست كه اگر از روش هاي اتحاديه جهاني حفاظت پيروي نمايد ، در آينده به يك پارك ملي مناسب تبديل گردد ، ولي در اين صورت اهداف پارك ملي و ذخيره گاه زيستكره با يكديگر همخواني ندارند . در مورد منطقه حفاظت شده دنا ، در سال 1381 و زماني كه طرح جامع مديريت منطقه حفاظت شده دنا تدوين مي گرديد ، توسط مشاور طرح پيشنهاد تبديل اين منطقه به ذخيره گاه مطرح شد . اين پيشنهاد توسط مدير فرهيخته اداره كل حفاظت محيط زيست استان كهگيلويه و بوير احمد ، آقاي مهندس محمد توكلي ، به عنوان يكي از برجسته ترين مديران ادارات كل حفاظت محيط زيست در ايران ، نيز مورد پذيرش قرار گرفت و متعاقب آن ، مشاور برگه هاي لازم جهت معرفي منطقه را دريافت و تكميل نمودن آن را آغاز نمود . همزمان به تغيير مديريت در اداره كل محيط زيست استان كهگيلويه و بوير احمد ، موضوع تبديل منطقه به ذخيره گاه نيز منتفي گرديد و در وضعيت موجود ، حتا حفظ دنا به عنوان منطقه حفاظت شده نيز دشوار مي نمايد .