بایگانی دسته: فقر مدیریتی

راه حل دکتر کریم‌زادگان برای نجات محیط زیست ایران

خوانندگان مهار بیابان‌زایی، پیش‌تر با حسن کریم‌زادگان آشنا شده‌اند، اینک بار دیگر این متخصص برجسته‌ی کشور بر نگارنده منت نهاده و حاصل اندیشه‌ها و تجربیات آکادمیک خویش را – برای گریز از بحرانی که دارد طبیعت ایران را به مرز ناپایداری برگشت‌ناپذیری سوق می‌دهد – با خوانندگان گرامی کلبه‌ی مجازی درویش به اشتراک نهاده است.
کریم‌زادگان در فرازی از یادداشت ارزشمندش، می‌نویسد: «ارزش یک درخت راش در طول زندگی‌اش 1030000000 ریال(یک میلیارد و سی میلیون ریال) است.  به عبارت دیگر، کسی که یک راش را قطع می‌کند باید بتواند معادل ارزش آن، ارزش جایگزین ایجاد کند.»
و این دقیقاً کاری است که برادران آب سالار در وزارت نیرو در هنگام ساخت سد و یا گرامیان راه و ترابری در زمان ساخت جاده و یا عزیزان انتقال دهنده‌ی لوله نفت و گاز دارند انجام می‌دهند! نمی‌دهند؟
با هم یادداشت دکتر کریم‌زادگان را می‌خوانیم:

رویکرد اقتصاد زیست محیطی، جلوگیری از تبدیل تهدید به فاجعه

مسیری که نظام اقتصادی موجود طی می‌کند، از نظر زیست محیطی ناپایدار و از لحاظ اجتماعی نا‌عادلانه است. اگر بنا باشد به توسعه پایدار برسیم، باید اقتصاد متکی بر سوخت‌های فسیلی، خودرو محور و دور ریزنده مواد را کنار بگذاریم و مدل اقتصادی جدیدی تعریف کنیم. این اقتصاد باید بر پایه منابع انرژی تجدیدپذیر، بازیافت و تنوع سیستم حمل و نقل با فاصله گرفتن از اتومبیل، پایه ریزی شود. این اقتصاد سازگار با محیط زیست احتمالن عادلانه‌تر و برای همه جهانیان بهتر است.
اگر چه در بخش هایی از جهان نشانه هایی از این رویکرد مشاهده می شود اما در کل جهان ، رشد نظام های اقتصادی از ظرفیت تحمل کره زمین بالاتررفته و تمدن ساخته دست  بشر را در قرن 21 میلادی تهدید و روز به روز آن را به فروپاشی  نزدیک تر می کند. نظام های اقتصادی موجود در سایه رشد افسار گسیخته و نابخردانه، جنگل ها، مراتع، خاک و منابع آب را نابود و به سرعت آلوده می کنند.این نظام ها با مصرف شدید سوخت های فسیلی گاز های گلخانه ای را به هواسپهر تخلیه می کند که طبیعت فاقد قدرت جذب تمامی آنها ست.جای خوشحالی است که این روند های مخرب محیط زیست مدت هاست مورد توجه قرار گرفته اندو در تعداد محدودی از کشور ها معکوس شده است اما هنوز یکی از آنها نیز در سطح جهانی معکوس نشده است.

در رویکرد اقتصاد محیط زیستی،  برای حفظ محیط زیست و مقابله با آلودگی ها ،از مکانیسم قیمت به عنوان یکی از  روش ها استفاده می شود.در این روش سعی می شود تا با استفاده از قیمت حقایق اکولوژیکی را نشان داد. نظام اقتصادی موجود بر پایه قیمت هایی شکل گرفته است که به مصرف کننده آدرس های غلط می دهد. قیمت های نادرست بازار های فعلی کالا و خدمات، ارزش خدمات اکولوژیکی و هزینه های خارجی تولید و مصرف را نشان نمی دهد. این امر باعث تخریب تنوع زیستی،آلودگی و در نهایت فروپاشی می شود.
رويداد جاري نابودي تنوع زيستي نتيجه تصميم هاي ميلياردها انسان استفاده كننده از جرياني از فرآورده ها و خدمات تنوع زيستي است. اين مهم، ثمره طبيعت «  خدمات بي قيمت» و « فقدان حق مالكيت » محيط زيست، منابع بيولوژيكي و به ويژه تنوع زيستي است. ايده « اثر خارجي» اينجا معنا مي‌دهد و بدان معني است كه ارزش اجتماعي جريان‌هاي مختلف كالا و خدمات تنوع زيستي در قيمت هاي بازار اصلاً، يا به اندازه كافي منعكس نمي شود. در نتيجه، توليد حد نامطلوب اجتماعي از اين كالا و خدمات منجر به وضعيتي مي‌شود كه از نظر  اقتصادي حد بهينه اجتماعي نيست. بسياري از فعاليت هاي انساني منجر به نابودي ميزان قابل توجه اي از تنوع زيستي شده است ، كه پايداري اكوسيستم ها و همچنين فراهم‌آوري كالا و خدمات شان را براي بشر تهديد مي كند . مي توان سئوال كرد چرا؟ ، زماني كه تنوع زيستي  فوائد بسياري براي  مادارد از آن غفلت شده و اجازه داده شده است كه نابودي تنوع زيستي رخ دهد؟ پاسخ اين است كه بسياري از خدمات تنوع زيستي ، كالاي عمومي در دسترس براي مصرف بدون قيمت در بازار هستند ، كه اين سهل انگاري به نابودي آنها ختم مي‌شود . لذا دو دليل مهم بنيادي باعث نابودي تنوع زيستي اند. اولي به كوتاهي بازار و دومي به نداشتن حق مالكيت مربوط مي شود. بسياري از فوايد تنوع زيستي، مانند تامين هواي پاك داراي قيمت نيستند، يعني ساز و كاري براي قيمت گذاري بازار كه بتواند چنين فايده هايي را كاملاً نشان دهد وجود ندارد. به عبارت ديگر، بازار در دروني كردن –  Internalize – سودمندي‌هاي حمايت تنوع زيستي قصور مي ورزد. اينها آثار خارجي‌اند – External – يعني آثار غير عمدي خارج از بازار بر رفاه، يا توليد ساير اشخاص. با اين مفهوم، ميزان  منافع حفاظت از تنوع زيستي به طور قريب به يقين در رقابت با ميزان  سودپروژه هاي عمراني شكست مي خورد. چنين موضوعي، شكست بنيادي در اطلاعات را باعث مي شود، يعني عدم درك ارزش هاي اقتصادي بي شماري كه ممكن است با حفاظت تنوع زيستي همراه باشند.

وقتی قیمت های بازاری ارزش یک درخت راش جنگل های هیرکانی را فقط بر مبنای چوب آن  محاسبه می کنند شکی نیست که قطع درختان راش بر حفظ آنها  پیشی می گیرد .در سیستم قیمت گذاری فعلی ارز ش های اکولوژیکی درخت راش یعنی کنترل فرسایش خاک،تنظیم شرایط اقلیمی، تولید اکسیژن، جذب دی اکسید کربن و دهها خدمت دیگر اکولوژیکی درخت که بر خوانندگان معلوم است اصلا به حساب نمی آید. نتیجه این قیمت گذاری غلط چیزی جز تخریب بیش از پیش جنگل ها نیست که ترمزی هم برای آن وجود ندارد.اما رویکرد اقتصاد زیست محیطی سعی دارد با تصحیح قیمت ها ترمز را بکشد. به عنوان مثال ارزش سالانه هر هکتار جنگل خزری 9829731 ریال است. دقت کنید این عدد سالانه است یعنی هر سال این ارزش تکرار می شود . ارزش یک راش در طول زندگی‌اش 1030000000 ریال(یک میلیارد و سی میلیون ریال) است.  به عبارت دیگر، کسی که یک راش را قطع می کند باید بتواند معادل ارزش آن ارزش جایگزین ایجاد کند که نظام اقتصادی موجود این ارزش فراوان را نادیده می‌گیرد و نتیجه آن افزایش خسارات سیل و …. در کشور  و جهان است.
به مثالی دیگر برای بیان ضعف نظام اقتصادی موجود جهت پایداری اشاره می کنم.از اعلام نخستین برنامه مقابله با آلودگی هوای شهر تهران 37 سال (سی و هفت سال) می گذرد و در این مدت علی رغم این همه هزینه،سمینار ، همایش  و وعده های متعدد مسئولین کیفیت هوای تهران مرتب رو به کاهش بوده است و آلودگی صوتی،تراکم و آب نیز به تهران اضافه شده است. شکی نیست با رویکرد نظام اقتصاد ی موجود این روند ادامه دارد مگر اینکه رویکرد فعلی را کنار بگذاریم و به. رویکرد جایگزین یا اقتصاد زیست محیطی توجه کنیم. در رویکرد اقتصاد زیست محیطی درهر فعالیت یا اقدامی هزینه های خارجی  یا منافع خارجی آن محاسبه می شود و تصمیم گیری  بر اساس هزینه اجتماعی و منافع اجتماعی انجام می گردد. به عنوان مثال هزینه خارجی آلودگی هوای تهران چقدر است؟ چه کسی  آن را ایجاد می کند؟و  ایجاد کننده چگونه باید آن را جبران کند؟در رویکرد  اقتصاد محیط زیست به این سئوالات پاسخ داده می شود.مطمئن باشید تا پاسخ این سئوالات را ندهیم ،آلودگی هوای تهران با همایش،توصیه اخلاقی و خواهش از مردم برای عدم استفاده از خودرو شخصی حل نمی شود. زیرا موتو محرکه انسان در هر فعالیتی سوداست و برای محاسبه سود، باید انواع هزینه ها و مقدار ریالی آنها را بدانیم. و مشخص شود این هزینه ها را چه کسی باید جبران کند ؟ به عنوان یک مثال، بر اساس مطالعات اینجانب هزینه های خارجی آلودگی هوای تهران را  به بخش های زیر  می توان خلاصه و محاسبه نمود.
1-    هزینه بهداشتی و مرگ ومیر
2-    هزینه تخریب ساختمان ها و تاسیسات شهری(هزینه پاک سازی و تعمیر)
3-    هزینه تخریب پوشش گیاهی شهر و کاهش تولید محصولات کشاورزی  در شهر و حومه تحت تاثیر آلاینده ها
4-    هزینه فرصت سوخت(بنزین و سایر سوخت های فسیلی …)
هزینه بهداشتی(مورد اول) به تنهایی 40 درصد از کل هزینه‌های اجتماعی آلودگی هوای تهران را شامل می شود. این هزینه دست کم به جز هزینه‌های طولانی مدت نظیر انواع سرطان ها که محاسبه آن بسیار مشکل است، سالانه بر اساس قیمت‌های سال 1382 به قرار زیر است: (كريم زادگان، حسن، رحمتيان مرتضي، 1382،”طرح جامع ارزيابي خسارات بهداشتي آلودگي هواي تهران، دانشكده بهداشت دانشگاه علوم پزشكي تهران”)

اگر هزینه های خارجی موارد 2-4 را به هزینه بهداشتی آلودگی هوای تهران اضافه کنیم(60 درصد باقی مانده، که یک سری محاسبات طولانی است که شاید از حوصله خونندگان به دور باشد). به طور میانگین مصرف هر لیتر بنزین  توسط هر فرد صاحب خودروی شخصی در تهران 6 برابر  قیمت فعلی بنزین در بازار (4000 ریال)  یعنی 24000 ریال هزینه اجتماعی دارد.اگر به طور متوسط ظرفیت هر باک خودرو را 40 لیتر فرض کنیم ، صاحبان خودروی شخصی در هر نوبت سوخت گیری برای جبران هزینه اجتماعی استفاده از خودروی شخصی ،به جای 160000 ریال باید 960000 ریال یا حدود صد هزار تومان بپردازد.در واقع نظام قیمت گذاری فعلی هزینه های بسیار سنگین احتراق بنزین در شهر تهران را در نظر نمی گیرد و این امر مبنای آلودگی هوای تهران است. طبیعی است این رویکرد(پرداخت هزینه های اجتماعی بنزین توسط مصرف کنندگان) باعث رونق بازار انرژی های تجدید پذیر، حمل و نقل عمومی ،دوچرخه و پیاده روی می شود.
البته این سیستم قیمت گذاری  را در شرایط فعلی،  بنده فقط برای سیاست گذاری و برنامه ریزی دولت و مدیریت شهری نهران پیشنهاد می کنم. یعنی در شرایط حاضر که مسائل اقتصاد کلان (درآمد، قیمت های جهانی ، قیمت خودرو و…) حل نشده است، نمی‌توان بحث پرداخت یا دریافت هزینه های اجتماعی  در ایران را مطرح کرد. تاکید می‌کنم در شرایط حاضر این محاسبات فقط برای سیاست گذاری است.

پدیده هشت پای آلمانی ، نشانه بیابان زایی! – 4

در سومین بخش از هشت پا نامه‌ی مهار بیابان‌زایی، این پرسش را طرح کردم که آیا ممکن است فردی که با دقتی کم‌نظیر می‌تواند ماجراهای 25 سال بعد از خود را شرح دهد، یک انسان معمولی باشد یا آن که بی شک فرازمینی است؟!
حقيقت اين است كه نه! براي رسيدن به دريافت هيگينز – همان گونه که برخی خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی هم اشاره کردند – نيازي به دارابودن هوشي خارق‌العاده نيست! كافي است نگاهي نه چندان عميق به مناسبات حاكم بر جهاني اندازيم، كه در آن زندگي مي‌كنيم و برخي آمارها را مرور كنيم تا دريابيم امكان پيشگويي فرجامي مخاطره‌آميز براي آيندگان تا چه اندازه سهل است! حتا مخاطره‌آميزتر از آنچه که هيگينز آن را به تصوير کشيد!!

به فاصله‌ی اندكي پس از انتشار كتاب هيگينز، يعني در آغاز دهه‌ی هشتاد ميلادي، شمار دانشمنداني كه در آزمايشگاه‌هاي تسليحاتي جهان شاغل بودند، از 400 هزار نفر فراتر مي‌رفت، به شکلی كه تا پايان آن دهه، هزينه‌ی جنگ‌افزارسازي زميني‌ها از يك‌هزار ميليارد دلار در سال نيز گذر كرد؛ كه اين رقم، از 200 برابرِ هزينه‌ی لازم براي خريد تمام ماشين‌آلات و ابزار كشاورزي مورد نياز كشورهاي گرفتار كمبود غذايي در آن دهه نيز بيشتر بود! نتيجه آنكه در پايان دهه‌ی هشتاد، 25 ميليون انسان آواره در سراسر جهان در جستجوي مأمني به دور از آتش جنگ بودند و 25 ميليون آواره‌ی ديگر از عقوبت بلاياي (به اصطلاح) طبيعي، خانه و كاشانه‌ی خويش را از دست داده بودند (فصلنامه‌ی جنگل و مرتع، ش 26، ص 62).

به سخنی ساده‌تر، دليل آوارگي گروه نخست، تلاش و هم‌انديشي 400 هزار تن از فناوران علمي جهان در آزمايشگاه‌هاي جنگ بود و علّت آوارگي 25 ميليون نفر دوّم، آنكه كسي در آزمايشگاه‌هاي صلح نبود تا بشر را در مواجهه با چالش‌هاي زيست‌محيطي ياري دهد! در واقع، نابخردي نظام حاكم بر جهان چنان آشكار است كه دبيركل وقت يونسكو – فدریکو مایور زاراگوزا (Federico Mayor Zaragoza)– را چنين به فغان واداشت: «اگر صدها ميليارد دلاري را كه صرف خريد و فروش جنگ‌افزارها يا مواد مخدر مي‌شود، با بودجه‌ی اختصاص يافته به آموزش و پرورش كشورها مقايسه كنيم، به چه بي‌تناسبي شرم‌آوري مي‌رسيم!»
و اگر امروز می‌بینیم که خسارت حاصل از به اصطلاح بلایای طبیعی همچنان در حال افزایش است؛ اگر می‌بینیم که روزی توفان کاترینا در غرب رکورد می‌زند، روز بعد سونامی در شرق و امروز سیل پاکستان در بیخ گوش ما و فردا … همه و همه برای این است که ما آنجا که باید هزینه کنیم و پژوهش‌های خویش را به پیش برانیم، نکردیم و درعوض برای دو لشکرکشی بزرگ به افغانستان و عراق 5 تریلیون دلار را سوزاندیم و بر باد دادیم! ندادیم؟

هشت پا را فراموش نکنید! دارم از جهانی برای شما سخن می‌گویم که هنوز یک رخداد سیل می‌تواند کشوری مانند پاکستان را که با صرف میلیاردها دلار به کلوپ هسته‌ای ملحق شد را کاملاً فلج سازد! ننگ بر آن ژنرال‌های خام‌دست و کوته‌بینی که پول ملّت و سرزمین‌شان را به جای آن که صرف پژوهش برای حفظ پایداری بوم‌شناختی سرزمین‌شان کنند، برای ساخت بمبی به هدر دادند که در بهترین حالت – یعنی حالتی که مورد استفاده قرار نگیرد – سرمایه‌ی بی‌امانی را تلف کرد و در بدترین حالت – یعنی حالتی که مورد استفاده قرار گیرد – فاجعه‌ای بزرگ برای بشریت به ارمغان خواهد آورد!
راستی! آیا در چنین ناکجاآبادی که مدرن ترین کشورش _ آمریکا – دقیقه ای 57 هزار و 77 دلار در افغانستان هزینه می کند، نباید مردمانش به همان شهروند افتخاری آکواریوم اوبرهاوزن دل خوش دارند؟ هیچ می دانید که اگر جهانیان برای مهار بیابان زایی فقط دقیقه ای 5 هزار دلار هزینه می کردند، امروز نه تنها نباید نگران مرگ از آب آلوده و افت کمی و کیفی آبهای سطحی و زیرزمینی و فرسایش بادی و ریزگرد و مهاجرت و … می بودیم، بلکه کابوس جنگ آب را هم برای همیشه به تاریخ پیوند می زدیم و به خاکش می سپردیم. افسوس …

ادامه دارد …

پدیده هشت پای آلمانی ، نشانه بیابان زایی! – 3

در دومین بخش از ماجرای پل، به این بزنگاه رسیدیم که آیا هیگینز یک پیش‌گو بود، یک رمال بود و یا یک آینده‌نگر؟ آینده‌نگری که برای آینده‌نگری‌هایش، کار زیاد دشواری هم برعهده نداشته است! کافی است به برخی از رخدادها و تصمیم‌ها و سلیقه‌ها در جهان دقت می‌کرد که کرد!
زیرا شايد هيچ گاه چون امروز، يعني در آغاز دومین دهه از سده‌ی بيست‌ و يكم ميلادي، چهره‌ی جهان از غم آوارگي‌ها، نسل‌كشي‌ها، تجاوزها، عملیات انتحاری و جنگ‌هاي داخلي در عراق، افغانستان، فلسطين، سودان، پاکستان، كشمير، هائيتی، روآندا، سومالی و پاره‌هايي ديگر از زيستگاه هايش، چنين افسرده و چروكيده نبوده است؛ 1.5 ميليارد فقير گرسنه، 13.5 ميليون آواره‌ی جنگي و ده ها هزار كشته، دستاورد خجلت‌بار تمدّن بشري در سپيده‌دم سوّمين هزاره‌ی پس از ميلاد مسيح(ع) است؛ تمدّني كه از آغاز شكوفايي‌اش در پنج هزار سال پيش تاكنون، وارث 14 هزار جنگ و قتل عام چهار ميليارد انسان بوده و هم-اکنون نيز به طور متوسط شاهد 20 جنگ مسلحانه در روز است؛ تمدنی که شهروندان پسامدرن آن، هر 40 ثانیه و به صورتی داوطلبانه زنگ خودکشی را به صدا در‌آورده و خود را به آن سوی انفجار بزرگ می‌رسانند! غافل از این که اخیراً ثابت شده که شاید اصلاً انفجار بزرگی هم در کار نبوده است!! از طرفي بحران‌هاي زيست‌محيطي، هيچ زمان چون امروز، مرگ‌آفرين و بنيان‌كن نشان نداده و هيچ گاه اُفول اندوخته‌هاي طبيعي و ذخيره‌گاه هاي ژنتيك جهان تا بدين‌ حد، شتاب نگرفته بودند؛ کافی است نگاهی به دسته گل بی پی در خلیج مکزیکو بیاندازیم و یا به بزرگترین فاجعه‌ی قرن در رخداد سیل پاکستان دقت کنیم؛ سرزمینی که تحمل این همه آدم را دیگر ندارد. افزون بر آن، دست‌كم سالي يكصد ميلياردتن مواد آلوده‌كننده در هوا، آب و زمين پخش مي‌شوند و آخرين برآوردها حكايت از آن دارد كه بيش از 5 ميليارد هكتار از سرزمين‌هاي جهان، يعني عرصه‌اي به وسعت 5 برابر كشور پهناور كانادا، از جريان‌هاي بيابان‌زايي آسيب‌ ديده و دچار اُفت توان توليد شده‌اند و هم‌اكنون با شتابي معادل 50 ميليون هكتار در سال (5 برابر مساحت استان اصفهان)، بر وسعت سرزمين‌هاي متأثر از بيابان‌زايي در جهان افزوده مي‌شود؛ رويدادهايي كه خود به شكلي ديگر سيماي زمين را فرتوت‌تر از آنچه كه هست، نشان خواهند داد.

چگونه است که در پی ايجاد ارتباط با موجودات احتمالی آن سوی منظومه‌ی شمسی بر می آييم و خواستار درک جهانی با فاصله‌ی 14 ميليارد سال نوری از خويش هستيم، امّا در مهارِ روند شتابناک پيدايش و شيوع امراض جديد و ناشناخته، عاجز مانده و تنها نظاره گرِ اين حقيقت تلخ باشيم که مرگ و ميرِ ناشی از ابتلا به ویروس  HIV در طول دهه‌ی گذشته 6 برابر رشد کند؟ اصلاً مگر می توان تولّد 60 ميليون انسان بیگناه حامل اين ويروس مرگ آفرين را در زمانه‌ی حاضر ناديده گرفت؛ انسان‌هايي که اين بخت را داشتند تا 3 هزار سال پس از افلاطون به دنيا آيند و سزاوارتر آن بود که از موهبت رفاهی سود جويند که می توانست تمدّن برایشان به ارمغان آورد، نه سمّی که در جانشان دميده شد! و مگر مي‌شود از شنيدن اين خبر اندوهگين نشد: ((در صورت ادامه‌ی روند كنوني، تا پايان قرني كه در آن هستيم؛ نسل بيش از نيمي از 1750000 (يك ميليون و هفتصد و پنجاه هزار) گونه‌ی زيستمندي كه اينك در جهان يافت مي‌شوند، براي هميشه نابود خواهند شد)).
چنين دريافت‌هايي نشان مي‌دهند، تا چه اندازه پيش‌بینی هيگينز به واقعيت نزديك بوده است. امّا چگونه؟ چگونه شهروندي از كره‌ی خاك كه چون بقيه‌ی شهروندان، به شدّت در بند زمان اسير است، توانسته چنان دقيق از آينده خبر دهد؟ آيا او انساني فرازميني يا نابغه بوده است؟!

ادامه دارد …

وقتي كه ناصر كرمي، استحاله ‌ي خودش را نقض مي‌كند! نمي‌كند؟

ناصر كرمي اين روزها كم مي‌نويسد و البته كم نوشتن در اين روزها عين خردمندي است؛ واقعيتي كه دايي‌جان ناپلئون وبلاگستان سبز هم آن را تأييد مي‌كند! نمي‌كند؟

كاش من هم مي‌توانستم مثل او خردمند باشم … افسوس!

بگذريم …

به رغم كم‌نوشتن، بايد بپذيريم كه ناصر كرمي همچنان يكي از مؤثرترين نويسندگان وبلاگستان سبز در ايران به شمار مي‌آيد كه اغلب نوشته‌هايش تلنگرهايي جدي را بر مخاطب وارد مي‌سازد.

او در تازه‌ترين يادداشتش كه سبب شده تا چرت تابستاني درگاه مجازي‌اش بعد از 34 روز پاره شود، كاري كرده كه چرت خيلي‌هاي ديگر هم پاره شود! نه؟

به ويژه ماجراي حضور گاوها در نزديكي‌هاي كمپ تيم ملي فوتبال ايران و توجه رسانه‌اي وحشتناك به آن، مرا پيوند مي‌زند به همين ماجراي پل كه چگونه ره صدساله را يك شبه طي كرد و حجم خبري كم‌نظيري را به خود اختصاص داد كه نه‌تنها تاكنون هيچ هشت‌پايي به چنين افتخاري نايل نشده، بلكه به جرأت مي‌توانم بگويم كه 99 درصد آدم‌هاي زنده و مرده‌ي جهان هم نتوانسته‌اند بيش از 11 ميليون سند از خود در گوگل به يادگار بنهند!

اين كه چرا براي رسانه‌ي ملّي ما، حضور گاوها در نزديكي‌هاي كمپ تيم ملي، مي‌تواند براي منافع ملّي‌مان و پرستيژ غيور فوتباليست‌هاي وطني، خطرناك‌تر از خروج شتابناك انديشه از مرزهاي سياسي وطن باشد، موضوعي است كه كرمي با هوشمندي آن را در تيتر يادداشتش برملا ساخته است! اما حقيقت اين است كه همين كه هنوز ناصر كرمي دارد از هواي ايران براي استمرار حياتش بهره مي‌برد، خود بهترين دليل براي نقض پندارينه‌ي چالش‌برانگيزش مي‌تواند باشد! نمي‌تواند باشد؟

با اين وجود و فارغ از اين اشاره‌ي طنازانه به هشدار تلخ ناصر، بايد بار ديگر تكرار كنم: آنچه هم‌اکنون خاکریزهای «زندگی» را تهدید می‌کند، چیدمان غلط رهبران جهان در طول یکصد سال گذشته در تعیین مهم‌ترین اولویت‌های راهبردی‌شان بوده است؛ رخداد غم‌باری که می توان از آن با عنوان «بیابان‌زایی انسانی» یاد کرد؛ فرآیندی که نه فقط کارمایه‌های طبیعی را به هدر داده و فرسوده می‌کند، که شیرینی و لذت زندگی امن و با کیفیت را نیز از نوع بشر ربوده و می‌رباید.

پس از شما خواننده ي عزيز مهار بيابان‌زايي مي‌خواهم تا آخرين دست‌نوشته ناصر را دوباره و با دقتي بيشتر بخوانيد و ردپاي “بيابان‌زايي انساني” و به ويژه زنهار سام خسروي فرد را در آن ره گيري كنيد …

شايد بتوان هنوز از آن استحاله ممانعت كرد …

آخر اين سرمايه وطن است كه دارد از دست مي رود! نمي رود؟

پدیده هشت پای آلمانی ، نشانه بیابان زایی! – 2

در نخستین بخش از این نوشتار تا آنجا آمدیم که دریافتیم شهرت پل، هشت‌پای ساکن در آکواریوم شهر اوبرهاوزن، به یکباره از شهرت مرد شماره یک در صحنه‌ی سیاست اسپانیا پیشی گرفته است؛ واقعیتی که درستی آن را موتور جستجوگر گوگل می‌تواند تأیید کند! نمی‌تواند؟
امّا درست هنگامی که می‌کوشید تا پاسخی سزاوارانه برای این رخداد بیابید، متوجه می‌شوید که داستان شهرت یک‌شبه‌ی هشت‌پا، نماد یک نیاز دیرینه‌ی بشر برای گریز از منطق تلخ و تیره‌ی علم برای تشریح پایان زندگی است! برای همین است که با اندکی جستجو در سبد هزینه‌های خانواده‌های اروپایی درمی‌یابیم که هنوز برای فالگیری و رمالی میلیاردها دلار در شمال هزینه می‌شود! یعنی در جایی که انتظار می‌رود رشد شاخص‌های توسعه انسانی و علم‌محوری، اجازه‌ی چنین تظاهرات علم‌گریزانه‌ای را ندهد … اما می‌دهد! نمی‌دهد؟

آن هم در شرایطی که هنوز کابوس بی‌آبی، جان میلیون‌ها نفر از انسان‌های روی زمین را تهدید می‌کند و همچنان مصرف آب آلوده، مهم‌ترین عامل مرگ و میر کودکان در جهان است؟ رخدادی که برای ریشه‌کنی خطر ناشی از آن، شاید همان دلارهای هزینه شده برای رمالی کافی باشد.
راستی چرا روند پاک‌تراشی جنگل‌ها، افزایش خسارت‌های ناشی از سیل‌های ویران‌گر، اُفت سطح آب‌های زیرزمینی، نرخ فرسایش آبی و بادی، آلودگی هوا، جهان‌گرمایی، شیوع بیماری‌های ناشناخته و … با شتابی نگران‌کننده و دمادم افزاینده به پیش تاخته و کارمایه‌ها را می‌رباید؟ واقعیت تلخی که اغلب برای مواجهه‌ی هوشمندانه با آنها و مهار ویرانگری‌هاشان، آزمایشگاه‌ها و پژوهشکده‌های حوزه‌ی محیط زیست – حتا در بین کشورهای ثروتمند شمال – از توان مالی لازم برخوردار نیستند!

در سال 1978 ميلادي، كتابي منتشر شد به نام «دشمن هفتم»، كه حاوي پيشگويي تلخي بود؛ پيشگويي تلخي كه امروز بدل به حقيقتي غم‌انگيز شده است. آن حقيقت كه 32 سال پيش توسط رانالد هيگينز  – Ronald Higgins- صاحب كتاب فوق، به رشته‌ی تحرير درآمد، چنين است : «بيست و پنج سال آينده و شايد دهه‌ی آتي، براي صدها ميليون انسان، مرگ از گرسنگي به بار خواهد آورد و براي بقيه‌ی ما، سختي، ناامني يا جنگ .»
به نظر شما هیگینز یک پیشگو بود و با استفاده از شگردهای رمالی به چنین پیش‌بینی دقیقی دست یازیده بود؟!

ادامه دارد …

خطر دفن تالاب قوری گل در زیر زباله های گردشگری!

لطفاً این خطر را جدی بگیرید! بعد از ظهر دهمین روز از مردادماه در کنار این تالاب زیبا و منحصر به فرد – به ویژه از منظر زیستگاه اردک سر سفید – Oxyura leucocephala اردک مرمری  – Marmaronetta angustirostris– اردک بلوطی  (Aythya nyroca)– بودم و از مشاهده‌ی مناظری که دیدم و دیدیم، بسیار تأسف خوردیم.

یادمان باشد که قوری گل در شمار تالاب‌های ثبت شده در کنوانسیون بین‌المللی رامسر جای دارد و در همین وسعت 200 هکتاری خویش پذیرای بیش از 92 گونه پرنده است که برخی از آنها از منظر جهانی واجد ارزش‌هایی یگانه و تحت حفاظت شدید هستند. افزون بر آن، در محدوده‌ی زیستگاهی این تالاب، حدود 280 گونه‌ی گیاهی شناسایی شده است که چنین تنوع خیره‌کننده‌ای بی‌نظیر است و به همین دلیل مورد توجه کارشناسان بین‌المللی Iucn  قرار دارد.

با این وجود، اخیراً این منطقه به عنوان منطقه نمونه گردشگری هم در 40 کیلومتری تبریز معرفی شده و می‌خواهد که میعادگاه بوم‌گردان طبیعت دوست هم باشد و البته همان گونه که در این تصاویر ملاحظه می‌فرمایید، زیرساخت‌های لازم کاملاً برای چنین هدفی مهیا شده است! نشده است؟

افزون بر آن، تعداد یک نفر محیط بان – آن هم به صورت داوطلبانه و بدون دریافت پول – در منطقه حضور دارد که البته به نظر می‌رسد ایشان کهنسال‌تر از آن باشند که بتوانند به تنهایی چنین تالاب ارزشمندی را حراست و پاسداری کنند. این در حالی است که در همان استان آذربایجان شرقی ده ها جوان متخصص و علاقه مند به حوزه محیط زیست وجود دارد که عملاً بیکار هستند! یعنی واقعاً تشکیلات سازمان حفاظت محیط زیست تا این حد فقیر و بحران‌زده است؟!

وقتی که ارومیه خون می‌گرید!

صبح روز دوشنبه – یازدهم مرداد ماه 1389 – به همراه همکارانم در کمیته محیط زیست و توسعه پایدار کشاورزی از دریاچه ارومیه و سواحل خاوری آن در استان آذربایجان شرقی بازدید کردم و به اتفاق دیگر بازدیدکنندگان، همراه با این نگین بی‌بدیل در سر گربه‌ای و دوست‌داشتنی وطن، خون گریستیم …
کافی است به این تصویر سرخ فام نگاه کنید تا متوجه خون گریستن دریاچه ارومیه شوید … آری، ارومیه دارد به من و تو می‌گوید: خسته شدم از این همه تعلل، این همه خام‌دستی، این همه نابخردی و این همه دیوانسالاری احمقانه و تودرتو برای نجاتم … کی می خواهید پایان دهید این فرصت سوزی های جانکاه را؟ بستانید جانم را و خلاصم کنید … من این عذاب دردناک، این زندگی قطره ای را نمی خواهم! لطفاً تمامش کنید.
به گفته ی آقای دکتر سید غلامرضا میرکی، مدیرکل دفتر محیط زیست و توسعه پایدار سازمان تحقیقات کشاورزی – که در این بازدید همراه گروه بود – این پدیده حتا هفته پیش هم مشاهده نشده بود! پدیده‌ای که از آن تعبیر به بلوم پلانکتونی یا شکوفایی جلبکی – Algal bloom – کرده و در حقیقت چیزی نیست جز همان کشند قرمز مشهور – RED TIDE – که حالا پس از خلیج فارس و دریای مازندران (کاسپین)، اینک در دریاچه‌ی رو به احتضار ارومیه هم مشاهده شد تا سناریو (بخوان تراژدی) مرگ این تالاب بی‌همتا کامل شود. باید بدانیم که بلوم (شکوفایی) پلانکتونی یا جلبکی هنگامی رخ می‌دهد که پساب‌های حاوی مواد مغذی به محیط‌های آبی و کم عمق در سواحل وارد شوند. این مواد معمولاً ترکیبات فسفر و ازت هستند که عمدتاً از طریق زهاب‌های کشاورزی و فاضلاب‌های شهری و صنعتی به دریاچه ارومیه ریخته می‌شوند.
محمّد درویش اما همچنان امیدوار است که اروند‌های فردا و فردا‌ها … فرزندان آینده‌ی این بوم و بر مقدس، از گناه ما درگذرند و پدران و مادران خویش را به دلیل انفعال و سکوت شگفت‌آورشان در برابر مرگ بزرگترین دریاچه داخلی ایران ببخشایند …

پیوست:

برای آنها که دوست دارند بدانند: جلبک ها برای چه شکفته می شوند؟

توضیح ضروری:

به گزارش خبرگزاری مهر و ایرن ظاهراً بین علما هنوز اختلاف است! نیست؟ به هر حال، امیدوارم آقای دکتر میرکی و مهندس باقرزاده کریمی هر چه زودتر اختلاف نظر خود را حل کنند.

جنگل‌های مریوان همچنان در آتش می‌سوزند! چرا؟

در شانزدهمین روز از خرداد 1389 طی یادداشتی با عنوان: “در سال ۱۳۸۹ ؛ خطر ترسالی کمتر از خشکسالی نیست!” هشدار دادم که به دلیل بارندگی نسبتاً مطلوب در غرب کشور، گونه‌های علفی یکساله از رشد مطلوبی برخوردار شده‌اند که سبب شده پس از خشک شدن در اواخر خردادماه به بعد، آسیب‌پذیری مراتع و جنگل‌های غرب ایران را نسبت به رخداد آتش‌سوزی افزایش دهند.
این البته هشداری بود که اغلب کارشناسان این حوزه به درستی بر واقعیتش صحه نهاده و می‌نهند. با این وجود و به رغم چنین پیش‌آگهی‌ای، متأسفانه امسال شاهد یکی از سوزان‌ترین و پرآتش‌ترین سال‌های زاگرس بوده‌ایم.

آخرین مورد هم در جنگل‌های مریوان و سروآباد رخداده است که بیش از دو هفته از این آتش سوزی می‌گذرد و همچنان ادامه دارد. امروز در گفتگویی که با خانم اردلان – از اعضای یکی از تشکل‌های مردم‌نهاد منطقه به نام انجمن سبز چیا – داشتم، ایشان با نگرانی و ناامیدی درخواست کمک داشتند. گفتنی آن که تاکنون 150 مورد آتش سوزی در مساحتی به بزرگی 6 هزار هکتار رخ داده است که تصاویر مربوطه به این فاجعه را می‌توانید در این نشانی مشاهده فرمایید.
امید آن که علی سلاجقه عزیز بتواند این بار مسئولین کشور را متقاعد کند که سازمان متولی جنگل‌ها و مراتع کشور برای مهار آتش سوزی در کشوری که فقط 7 درصد آن دارای جنگل است، نیاز به یگان هوایی متخصص و پیش‌رفته ویژه اطفاء حریق دارد.

حرف آخر در ماجرای آلودگی هوای کلان‌شهرهای ایران – 6

سرانجام در چارچوب گزارشی که در پنج یادداشت تاکنون به آن پرداخته شده است، می‌توان نتایج زیر را گرفت:
– سابقه بحث در زمينه آلودگي هوا حد اقل به سال 1345 بر مي گرددو از آن زمان تاكنون تنها دورهاي باطل جريان داشته اند،
– كنترل آلودگي هواي تهران حداقل از سال 1352 داراي برنامه بوده و بر اين مبنا به طور منظم بودجه اي را از دولت دريافت داشته است ،
– از دهه پنجاه به بعد دانش فني كافي درباره علل آلودگي هوا ونيز منابع و مواد آلاينده در كشور وجود داشته
است . علي رغم اين واقعيت ، هر از چندگاهي نيز از مشاورين خارجي دعوت به عمل آمده تا درباره آلودگي هواي تهران مطالعه نمايند. اين اقدام نيز بودجه اي را به خود اختصاص داده است كه حاصل آن اساسا” معلوم نيست و يا به قول شهر دار تهران ، نتايج آن در طي پانزده سال آينده مشخص خواهد شد . اين پرسش كه در اين فاصله چه بايد كرد ، بدون پاسخ باقي مي ماند ،
– طي سال هاي طولاني از سوي مسئولين طرح هاي متعددي جهت پاكسازي هواي تهران اعلام گرديده اند كه به قول رياست سازمان حفاظت محيط زيست ، برخي از آنها قابل تعميم به ساير شهر ها نيز مي باشند ،
– در كشور قوانين ، مقررات ، آيين نامه اجرايي، مصوبه ، ضوابط و استاندارهايي نيز براي كنترل آلودگي هوا تهيه و تدوين يافته است كه هيچيك نتوانسته به حل مشكل كمك نمايد.
ترديدي نيست كه مي توان اين دورباطل را همچنان ادامه داد؛ ازمشاوران داخلي وخارجي، كارشناسان حقيقي و حقوقي ، نهادهاي بين المللي دعوت به عمل آورد كه آنان نيز از طريق مطالعه وضعيت آلودگي هوا در تهران كسب تجربه نمايند . با اين وصف تجربه سي و اندي سال گذشته  بي ثمر بودن اين روش را به اثبات رسانيده است .
واقعيت  حكايت از آن دارد كه مسئولين امر هنوز به اهميت موضوع حفاظت از محيط زيست ايمان و اعتقاد كافي نيافته اند. تا زماني كه اين اعتقاد و ايمان به وجود نيامده است ، هيچ طرح و هيچ موسسه اي نيز نمي تواند به حل مسائل زيست محيطي كشور و از جمله آلودگي هوا در شهر ها كمك نمايد. هرگاه چنين اعتقادي به وجود آيد ، در آن صورت توان نيروهاي متخصين داخلي در حدي هست كه بتواند مسأله آلودگي هواي شهرها را حل نمايد. به ويژه آنكه مسائل زيست محيطي و از جمله مسأله آلودگي هوا همواره داراي دو بعد مي باشند : يكي اجتماعي و ديگري فرهنگي . در وهله نخست در ايران همواره درباره بعد فني مسأله صحبت شده و ابعاداجتماعي قضيه بيش و كم ناديده گرفته شده است . نكته دوم اينكه ، كارشناسان خارجي هرگز نمي توانند همانند همتايان ايراني خود به درك مسائل اجتماعي و فرهنگي اين سرزمين نايل آيند. عدم توجه به ابعاد اجتماعي و فرهنگي مسأله آلودگي هوا منجر به آن مي شود كه همواره نيمي از صورت مسأله نانوشته باقي  بماند . در اين حالت بديهي است كه راه حل هاي يافته شده نيز همواره ناقص و فاقد كارايي باشند .
بنا بر آنچه كه گذشت ، مسأله در فقدان طرح و برنامه و ضعف نيروي كارشناسي نيست . مسأله اصلي عدم اعتقاد مسئولين به ضرورت حفاظت از محيط زيست است . پس نخست بايد به حل اين مسأله پرداخت .

در همین باره:

آلودگی هوای پنج کلان شهر ایران ؛ پرونده ای که هنوز روی میز مانده است!
موضوع آلودگی هوا در نظام برنامه ریزی کشور – 2
برنامه هایی که خارج از نظام ملی برنامه ریزی تهیه و تدوین گردیده اند – 3
نظري اجمالي بر مباني قانوني حفاظت از آلودگي هوا –4

عملکرد مجموعه فعالیت های انجام شده در زمینه مقابله با آلودگی هوا –5

ماتادورهای اسپانیایی و نهنگ‌کش‌های دانمارکی را رها کنید! خودمان را بگیرید!!


پیش‌تر از ماجرای نسل‌کشی حیوانات توسط مردمان چند کشور خیلی متمدن مانند کانادا، ژاپن، دانمارک و … یاد کرده بودم. اخیراً هم که بابت شجاعت نمایندگان کاتالونیا در برابر ماتادورهای گاوکش مقادیری ابراز شادمانی نشان دادیم …

اما به نظر می‌رسد برخی از ما ایرانی‌ها (اگر نگویم خیلی از ماها!) شایسته‌ی دادن چنین تذکرات بهداشتی و طبیعت‌محورانه‌ای به حیوان‌کش‌های دیگر نقاط جهان نیستیم. می‌گویید نه! سری به  تارنمای حمید میرزاده بزنید تا از خود بپرسید این چه بلایی است که باید بر سر این پلنگ بی‌نوا آورده شود؟ آن هم بعد از ماجرای تلخی که مرضیه ناظری برایمان شرح داده بود … واقعاً زندگی بدون پلنگ به چه می‌ارزد؟
ژاله‌ی فتوره‌چی هم از درد کهنه‌ی دیگری خبر داده است و پیش‌تر هم به ماجرای خرس تبریز، سوزاندن مارها، قصه ‌شرم‌آور فک‌ها و دلفین‌ها، نسل‌کشی گرازها و سمورها، تفریح در پارک ملی خبر! و آن روباه نگون‌بخت خلخالی اشاره کرده بودم …

راستی! آیا ما حق داریم که از مردم دیگر نقاط جهان بخواهیم تا با حیوانات مهربانانه‌تر برخورد کنند؟!

عملكرد مجموعه فعاليت هاي انجام شده در زمينه مقابله با آلودگي هوا – 5

بايد اذعان داشت ، مجموعه فعاليت هايي كه تاكنون در جهت كاهش آلودگي هواي شهر ها به انجام رسيده، از موفقيت لازم برخوردار نبوده است . اگر تاچند سال پيش آلودگي هوا صرفا مشكل شهر تهران تلقي مي شد، امروز اين مشكل دامنگير بسياري ديگر از شهرهاي كشور نيز شده است . از اعلام نخستين برنامه مقابله با آلودگي هواي شهر تهران در سال 1352 تاكنون ، كيفيت هواي تهران به طور مداوم رو به كاهش داشته است.
در برنامه دوم هدف هاي كمي در زمينه كاهش ميزان آلودگي هوا ي شهر تهران به شرح زير اعلام گرديده بود :
– كاهش ميزان منواكسيد كربن از 40 ppm وضع موجود به 15 ppm در سال پاياني برنامه ،
– كاهش هيدروكربورها از 5/3 ppm وضع موجود به5/1 ppm در سال پاياني برنامه ،
– كاهش اكسيد هاي ازت از 1/0 ppm  وضع موجود به 70/0 ppm در سال پاياني برنامه ،
– كاهش انيدريد سولفورو از 1/0 ppm وضع موجود به 50/0 ppm در سال پاياني برنامه ،
– كاهش ذرات معلق در هوا از 170 ميكروگرم / مترمكعب  به 100 ميكرو گرم / متر مكعب در سال پاياني برنامه (پيوست لايه برنامه دوم ، همان ، ص ص 21-2 و 22 – 2).
سال هاي بعد و بحران هاي پي در پي آلودگي هوا در شهر تهران نشان دهنده اين واقعين بودندو هستند كه اين اهداف هرگز تحقق نيافته اند. نه پرسش كننده اي وجود داشت و نه پاسخ دهنده اي و در فضاي تاريك تهران همه چيز روال هميشگي خود را مي پيمود: انواع مصاحبه ، انواع ميز گرد ، انواع وعده و وعيد ، انواع شعارها و انواع اقدامات نمايشي .
حتي آمارهايي كه گاه و بيگاه انتشار مي يافتند، يا از دقت كافي برخوردار نبودند ( مانند اعلام مقادير آلاينده ها بر حسب تن يا emission ) و يا به صورت ميانگين ارائه مي گرديدند .
واضح است كه ميانگين ها هرگز نمي توانند عمق فاجعه را نشان دهند . در نمودار موجود در این یادداشت روند تغييرات هيدروكربورها (HC ) در طول سال 1375 به نمايش گذارده شده است . انتخاب هيدروكربورها جهت نمايش به دو دليل اصلي صورت گرفته است :
1- قابليت سرطان زايي اين تركيبات كه مورد تاييد اكثر منبع علمي است،
2- تفاوت چشمگير بين استاندارد HC كه در ستون13 درج گرديده و برابر 24/0ppm است و آنچه كه در هواي تهران وجود دارد.
در ايران به دليل فقدان تحقيقات در زمينه رابطه آلودگي هوا و بيماري هاي مختلف و از جمله سرطان، به سختي مي توان درباره عمق فاجعه اي كه اين تفاوت بارز به وجود آورده است – تفاوت ميان رقم استاندارد و واقعيت – قضاوت کرد.
لازم به ذكر است كه ارقام مورد استفاده قرار گرفته در اينجا نيز ميانگين هاي ماهانه بوده و حداكثر ها را نشان نمي دهند. ميانگين ها در ايستگاه نجات الهي بين 3 تا 71/9 ppm ، ايستگاه فاطمي بين 62/3 تا 39/6 ppm و ايستگاه سبزه ميدان بين 59/3 تا 71/5 ppm در نوسان مي باشند . در مورد ساير منابع آلاينده هوا نيز وضع بيش و كم به همين منوال است .

ادامه دارد …

آيا آب تهران هنوز هم بهترين آب ايران است؟

موج جديد بحران بر سر كيفيت آب تهران را شايد بتوان از ماجراي دعوت نخبگان و فعالان محيط زيست توسط شهردار تهران در بيست و دومين روز از تيرماه 1389 آغاز كرد. روزي كه محمّدباقر قاليباف متخصصان و فعالان محيط زيست را جمع كرده بود تا عملكرد كابينه‌ي او را در شهرداري تهران از منظر ملاحظات و آموزه‌هاي محيط زيستي نقد كنند. امّا يكي از حاضران به نام دكتر جلال‌الدين شايگان در مقام رييس شاخه‌ي محيط زيست فرهنگستان علوم ايران و استاد دانشگاه صنعتي شريف، سخناني گفت كه خواب از سر بسياري در جلسه و بيرون از آن ربود! ايشان كه خود متخصص پساب و فاضلاب‌هاي شهري و صنعتي هستند، به نتايج مجموعه آزمايش‌هايي اشاره كردند كه با نظارت مستقيم وي انجام گرفته و جملگي خبر از آلودگي خطرناك آب تهران مي‌دهد . شايگان گفت: نه تنها نيترات، بلكه شناسه‌ي ديگري به نام TOC يا همان Total organic carbon در آب تهران وجود دارد كه ميزان استاندارد آن در آب شرب بايد صفر باشد، در صورتي كه ميزان آن در خروجي تصفيه خانه‌ها و چاه‌هاي آب مورد بررسي در تهران بين 3 تا 14 ميلي گرم در ليتر اندازه‌گيري شده است كه بسيار خطرناك است. زيرا اين مواد، هنگامي كه با كلر موجود در آب شرب تركيب مي‌شوند، اغلب تركيبات كلره‌اي را مي‌آفرينند كه بسياري از آنها سرطان‌زا است.


4 روز پس از اين اظهار نظر صريح و قول شهردار تهران براي پيگيري موضوع، براي نخستين‌بار مقامي از كابينه‌ي دهم در حد وزارت؛ يعني مرضيه وحيد دستجردي هم در اظهاراتي كه بسياري را شگفت‌زده كرد، از آلوده بودن آب شرب در برخي از مناطق تهران به نيترات خبر داده و از مادران و كودكان شيرخوار! درخواست كرد كه از آب موجود در بطري استفاده كنند. منتها او نگفت كه كودكان شيرخوار چگونه و با چه اراده‌اي بايد اين كار را انجام دهند؟! زيرا احتمالاً كودكان شيرخوار نخواهند توانست منظور خانم وزير را در مصاحبه‌هاي ديداري و نوشتاري‌اش درك كنند!!

به دنبال اين اظهار نظر و بازتاب‌هاي فراوانش در رسانه‌هاي گروهي، ناگهان بطري‌هاي آب معدني در تهران ناياب شد و موج تلفن‌ها از سوي مردم به نهادهاي ذيربط افزايش يافت كه بايد چه كنند؟ در اين ميان، البته وزير نيرو موضوع را كاملاً تكذيب كرد و استاندار تهران حتا متخصصان آلودگي آب را به مناظره فراخواند تا ثابت كند، آب تهران پاك است و حتا از توطئه مافیای آب معدنی خبر داد! متعاقب آن گروهي هم بر اين پندارينه دامن زدند كه شايد همه‌ي اين جنجال‌ها براي اين بوده تا دولت كارمندان خويش را تشويق به مهاجرت و انتقال از تهران كند!

در اين ميان، اما دكتر عليرضا مرندي، وزير سابق بهداشت، درمان و آموزش پزشكي و عضو كميسيون بهداشت مجلس شوراي اسلام، با انكارناپذير دانستن آلودگي آب تهران، با انتقادي كم‌سابقه از مردم و دولت گفت : «در حال حاضر مردم به سادگی انواع آلودگی‌ها را پذیرفته‌اند و می‌پندارند که در این مقطع از زمان زندگی با آلودگی آب، صدا، هوا و خطرات ناشی از آن طبیعی است، غافل از آنکه این مردم هستند که سرنوشت خود را تعیین می‌کنند و طبق نیاز خود از زندگی به هر آنچه که طلب می‌کنند، می‌رسند. در این جا بروز ندادن واکنش از سوی مردم و پیگیری نکردن آنها می‌تواند نقش به سزایی در ادامه یافتن این آلودگی‌ها داشته باشد. به نظر می‌رسد مسئولان نیز در این میان به روزمرگی افتاده‌اند و تنها پاسخگوی مسائل روز هستند و چشم‌اندازی برای داشتن آینده‌ای سالم ترسیم نمی‌کنند

و در نهايت، اين علي محمد نوريان، رييس سابق سازمان هواشناسي و معاون كنوني محيط انساني سازمان حفاظت محيط زيست كشور بود كه آب پاكي را – هرچند دير – ريخت بر روي دست وزير نيرو و استاندار تهران و صراحتاً پرده از كلاه شرعي وزارت نيرو براي سالم اعلام كردن آب تهران برداشت ! زيرا به گفته‌ي او وزارت نيرو با پايين‌ترين استاندارد موجود در جهان، سلامت آب را در تهران مي‌سنجد كه به هيچ وجه اين كار با استانداردهاي سازمان بهداشت جهاني who مطابقت ندارد.
حالا ميل، ميل تهراني‌هاي عزيز است كه يكي از اين سه گزينه را انتخاب كنند:
يا همچنان مانند قورباغه مشهور در فيلم «يك حقيقت ناخوشايند» اثر دیویس گوگنهایم که به ماجراي جهان‌گرمايي پرداخته بود، سكوت كرده و منفعلانه منتظر بيماري و مرگ خويش شوند؛ يا بار و بنديل خود را بسته و عطاي تهران نشيني را به لقايش بخشيده و به زادگاه اجدادي خويش برگردند و يا اين كه پند عليرضا مرندي را به اجرا درآورند!
نظر شما چيست؟ شما كدام گزينه را انتخاب مي‌كنيد؟
هرچند هر گزينه‌اي را كه انتخاب مي‌كنيد، بايد يادتان باشد كه آب تهران ديگر، باكيفيت‌ترين آب ايران نيست!

کیفیت آب تهران وابستگی تام و تمام به کیفیت کوهستان‌های شمالی آن دارد و چه کسی است که ادعا کند: وضعیت امروز البرز مرکزی، چه از نظر چشم‌اندازهای طبیعی، چه جامعه‌ی گیاهی و چه زیستمندان جانوری‌اش بهتر از گذشته است؟!
راست آن است که ما کوهستان‌های خود را در طول نیم‌قرن گذشته به بی‌رحمانه‌ترین شکل ممکن به تاراج برده‌ایم و افزون بر آن، هر روز بر میزان زباله‌های ماکرو و میکرو ریخته شده بر پیکر رنجورش افزودیم؛ اینک چگونه انتظار داریم از آن بوم‌سازگان بیمار، آبی گوارا چون سال‌های دور به ارمغان آوریم؟

پیشینه موضوع:
هشدار براي چندمين بار: آب تهران آلوده است!