بایگانی دسته: مدیریت

این شاهکار خلقت، این درخت در کوهستان ماغر چه گناهی دارد؟!

در حوزه‌ی قضا، رسم بر این است که اگر مرتکب شونده‌ی جرم، کمتر از 18 سال داشته باشد، هرگز با او مانند یک متهم بالغ و عاقل برخورد نمی‌شود و به مجازات نمی‌رسد.
اینک این پرسش جدی مطرح است که چگونه ما حاضریم درختی را به جرم کاری که او در رخدادن یا ندادنش مقصر نیست، به مسلخ برده و اعدام کنیم؟!
امیدوارم، برای یکبار هم که شده، نخبگان فقاهت و دیانت تکلیف همه را با بحران اعدام درختان کهنسال به بهانه‌ی مبارزه با خرافه پرستی روشن کنند.
حجت‌الاسلام حسینی اشکوری در مراسم اعدام درخت بقعه بی بی رقیه رشت، به درستی یک پرسش جدی را مطرح کرده و نگرانی خویش را آشکارا به نمایش می‌نهد: ایشان با اشاره به وجود 900 بقعه متبركه در گيلان، خاطر نشان می‌کند که نبايد اجازه داد درخت، سنگ و علم برابر با امامزادگان مورد تقدس و احترام باشند.
امّا نمی‌گوید که چرا مردم گیلان آن 900 امامزاده را رها کرده و روی به دامن درختان کهنسال آورده‌اند؟!
شما می‌دانید چرا؟

نگاه کنید به این درخت استثنایی در دامنه‌های کوهستان ماغر واقع در جنوب استان کهکیلویه و بویراحمد که البته تا بهبهان هم یک ساعت بیشتر فاصله ندارد. آیا آن پارچه‌های سبزرنگ آویخته به این اسوه‌ی مقاومت باید بلای جانش شود؟

مؤخره:

ممنون از نیره سعادتی عزیز بابت ارسال تصویر این درخت ماغرنشین.

فقر فرهنگی یا فقر مدیریتی؟ مسأله این است!

خوانندگان دیرآشنای مهاربیابان‌زایی، لابد از محتوای پرسشی که از تاریخ 5 مرداد 1387 در وبلاگ مهار بیابان‌زایی مطرح کرده‌ام، آگاهی دارند. تاکنون بیش از 1800 نفر در این نظرسنجی شرکت کرده و 113 نظر هم برای آن به ثبت رسیده است که از این میان، 53 درصد شرکت کنندگان، فقر مدیریتی را مهم‌ترین دلیل تخریب محیط زیست در ایران معرفی کرده‌اند؛ در حالی که 41 درصد نیز، فقر فرهنگی را متهم شماره یک معرفی کرده‌اند.

اینک پس از داستان پرتاب زباله، رودخانه‌ها و مسیل‌های آلوده‌ی درون شهری و جزایر مرگ در دریاچه‌ی سد کرج، می‌خواستم توجه دوستان را به روایت شرم‌آور هرمز سهرابی از تاراج بی‌بدیل زیباترین آیه‌های خلقت در دشت لاله‌های واژگون جلب کنم؛ روایتی که به اندازه‌ی کافی گویای سهم فقر فرهنگی یا مدیریتی در تشدید ناپایداری سرزمین هست! نیست؟ و به خوبی نشان می دهد که چرا فرمان آیش در آن منطقه به مدت 3 سال صادر شده است.

پیش‌تر در بازدیدی که از تنگ زندان داشتم، خود شاهد چنین سرقتی بودم؛ سرقتی که به گفته‌ی محیط‌بانان زحمتکش چهارطاق، هر روز بیشتر از روز پیش شتاب گرفته و گسترش می‌یابد! چرا؟

چرا بايد از دغاغله در جنوب تا كندس كوه در شمال، آسمان همين رنگ باشد؟!

خوانندگان گرامي مهار بيابان‌زايي هنوز ماجراي غمبار هموطنان عزيزمان را در گطيش، حموله و دغاغله فراموش نكرده‌اند …
قحطي آب و مشكلات بهداشتي در خوزستان – درست يا نادرست و به حق يا ناحق – سالهاست كه دامن اين استان آفتاب‌سوخته‌ي ايران و مردمان خونگرمش را فراگرفته است؛ مشكلي كه البته مي‌توانست و مي‌تواند هرگز وجود نداشته باشد، امّا فقر مديريت و نگاه بخشي و تمركزگرايانه و امنيتي به سرزمين سبب شده تا آن شود كه سزاوار نبوده است.

اينك امّا ابوطالب عزيز از روستايي به نام کندس کوه از توابع بخش گالیکش شهرستان مینودشت (در نزديكي آبشار بسيار زيباي لوه در غرب تنگراه) برايمان تصاويري را به ارمغان آورده كه نشان مي‌دهد آسمان مردمان محرومش، همان رنگي را دارد كه هزار و پانصد كيلومتر آن سوتر در آسمان دغاغله ديده مي‌شود! نمي‌شود؟

تأمل‌برانگيزتر آن كه چندين سال است اغلب مردم روستا – به ويژه زنان – تمايل خود را براي جابه جايي سكونتگاه خويش اعلام كرده‌اند تا درچارچوب طرح خروج دام از جنگل و كاهش فشارهاي معيشتي به نوار جنگلي خزر، سپر شرقي هيركاني نفسي تازه كند و هم مردم محروم روستا از مصيبت نداشتن راهي ايمن براي عبور و مرور و قطع پي در پي آب و برق نجات يابند و شاهد چنين تلفات و جراحاتي ناشي از نبود امكانات پزشكي و بهداشتي كمتر باشند.
اميد كه انتشار اين تصاوير عزم مسئولين را در شتاب دادن به جابه جايي اين روستا و پايان دادن به آلام مردم محرومش بيشتر كند.

نگاهي به لكه‌هاي برهنه شده در دل جنگل‌هاي هيركاني، نشان مي‌دهد كه چگونه به دست خود داريم استعداد سيل‌خيزي منطقه را در يكي از پرباران‌ترين نواحي ايران‌زمين افزايش داده و بالانس ظرفيت گرمايي ويژه منطقه را با افزايش برهنگي زمين، برهم مي‌زنيم.

آقاي فرود شريفي، لطفاً قاطعانه برخورد كنيد!

    متأسفانه با خبر شدم كه مديركل اوقاف استان گيلان، براي قطع درخت كهنسال موجود در رشت، مجوز لازم را از اداره منابع طبيعي و آبخيزداري رشت اخذ كرده است. بنابراين، يگانه اقدامي كه مي‌تواند خشم، تأسف و حيرت طرفداران محيط زيست را اندكي تسكين دهد، مجازات آن مديراني است كه چنين فرمان ننگيني را امضا و مجوز قطع يك درخت كهنسال را در بقعه سيد رقيه رشت صادر كرده‌اند. اين شايد آخرين فرصت براي نهاد متولّي جنگل‌ها و مراتع كشور باشد كه نشان دهد تا چه اندازه نسبت به آنچه مسئوليت پاسداري‌اش را برعهده دارد، عشق مي‌ورزد و حاضر است هزينه‌هاي اين پاسداري را هم بپردازد.
    چنين است كه از دكتر فرود شريفي، عالي‌ترين مقام سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخيزداري كشور – كه مي‌دانم عاشقانه طبيعت وطن را دوست دارد – مي‌خواهم و مي‌خواهيم تا دركوتاه ترين زمان ممكن، فرد خاطي را معرفي و سزاوارانه تأديب سازد تا همگان بفهمند كه وزارت جهاد كشاورزي در امر پاسداري از توان بوم‌شناختي سرزمين با احدي سر شوخي نداشته و حاضر به مماشات نيست.

    در همين باره:

    – قطع درختان كهنسال توهين به شعور ماست – محمد درويش

    – یک پیشنهاد سازنده به همه‌ی طبیعت‌ستیزان عزیز!

    – منابع طبيعي استان گيلان دستور قطع درخت كهنسال را صادر كرد نه اوقاف !

 

و اینجا مخزن بزرگترین منبع تأمین آب شرب تهران است!

دیروز در جریان فراخوان بزرگ حمایت از البرز، صحنه‌های شورآفرین و امیدبخش فراوانی را دیدم که آشکارا نشان می‌داد، شمار آدم‌هایی که حاضرند – بدون هیچ چشمداشتی – برای حفظ محیط زیست سرزمین‌شان هزینه کنند، در حال افزایش است. رخدادی که اندکی بعدتر به جلوه‌هایی از آن خواهم پرداخت.

امّا اینک در راستای طرح پرسش در یادداشت پیشین، قصد دارم تا هشداری جدی به هموطنانی دهم که بی‌مهابای فرداها در کار آلوده‌ساختن یکی از راهبردی‌ترین منابع آب شیرین کشور، فرصت را از دست نمی‌دهند!

به این تصاویر دقت کنید تا دریابید که چگونه برخی از ما، به بهانه‌ی گذراندن یک روز تعطیل در کنار رودخانه‌ی کرج، حاضریم در آفرینش چنین صحنه‌های تأسف‌باری نقش داشته باشیم! و متوجه خطر این جزایر مرگبار بر روی دریاچه سد کرج نباشیم!!

و البته نمی‌دانم چرا مسئولین مدیریت آب سد کرج، تمهیدات جدی‌تری برای جلوگیری از این آلودگی و یا پاکسازی سریع‌تر آنها اعمال نمی‌کنند؟
شما چه فکر می‌کنید؟
مردم در بروز این رخداد مقصرتر هستند یا متولیان آب کشور و یا نهادهای تبلیغاتی و فرهنگی و آموزشی ما؟!

البته این را هم بگویم که طرح جلوگيري از آلودگي آب شرب تهران با 4 ميليارد تومان اعتبار از  سال 86 اجرا مي شود یا قرار است که اجرا شود و یا به امید خدا بالاخره می شود! نمی شود؟

تصاویری تازه از جنایت بی‌سابقه در محمّدآباد ریگان!

چند تن از دوستان عزیز و سبزاندیشم در منطقه، صبح امروز تصاویری از جنگل کهوری که بی‌رحمانه مورد تجاوز یک طبیعت‌ستیز از خدا بی‌خبر و پول‌پرست قرار گرفته است، برایم ارسال داشتند به همراه آن لودر جنایتکار مشهور که سرانجام در نیمه‌شب سه‌شنبه – 31 فروردین 1389 – از حرکت بازایستاد.

خوشبختانه آخرین خبرها حکایت از توقف کامل عملیات جنگل‌کُشی در دُم‌بویان ریگان دارد. همچنین، لودر مزبور توقیف شده و به سرعت مراحل قضایی این پرونده در حال طی شدن است.
متأسفانه دوستان من از ترس جان‌شان حاضر به افشای نام خویش نیستند که این خود نشاندهنده‌ی مظلومیت بیش از حد طرفداران محیط زیست در استان کرمان است.
به هر حال، ضمن سپاس فراوان از ایشان و نیز از مدیران سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور – به ویژه سرهنگ ایروانی  و مهندس چنانه عزیز – امیدوارم هر چه سریع‌تر این پرونده به سرانجام رسیده و شاهد مجازات سزاوارانه‌ی قاتل شش هزار درخت کهور در منطقه باشیم.

باورم این است که اگر با هم باشیم و از طبیعت‌ستیزان نترسیم، روزی خواهیم توانست جشن احیای مجدد طبیعت وطن را با چشمان خود ببینیم.

و البته باورم این است که سکوت مطلق دو خبرگزاری محیط زیستی ایران و دیگر خبرنگاران این حوزه در روزنامه ها و سایت های خبری شان در باره این جنایت بی سابقه،   ربطی به این ترس ندارد! و این همان درد بزرگ محیط زیست ایران است!!

دعوت وزارت نیرو از مخالفان سدسازی برای گفتگوی رودررو!

یک‌شنبه‌ی هفته‌ی گذشته  – 29 فروردین 1389 – در محل شرکت مدیریت منابع آب ایران (تماب سابق!)، یک نشست بی‌سابقه برگزار شد. زیرا برای نخستین‌بار، مدیران ارشد وزارت نیرو تصمیم گرفته بودند تا با دعوت از مخالفین صنعت سدسازی در ایران، به صورتی رودر رو به سخنان و استدلال‌های ایشان گوش فرا دهند.
از همه جالب‌تر این که یک جزوه‌ی دو صفحه‌ای نیز از سوی آقای مهندس انوش نوری اسفندیاری – مدیرکل دفتر امور اقتصادی شرکت مدیریت منابع آب ایران – بین حاضرین توزیع شد که به خوبی نیت خیر برگزارکنندگان این نشست را آشکار می‌ساخت.
در فرازی از آن جزوه که خلاصه‌ای از محتوای گزارش نهایی کمیسیون جهانی سدها –World Commission on Dams (WCD)- است، هفت مورد طلایی زیر به عنوان چالش‌های سدسازی قابل ذکر هستند:

1-   هزینه‌های اجتماعی سدها، خانمان‌برانداز است و تا حد زیادی نادیده گرفته شده است؛
2-   سدها گازهای گلخانه‌ای منتشر می‌کنند؛
3-    سدها عملکرد اقتصادی ضعیفی دارند؛
4-   سدها در تحقق منافع پیش‌بینی شده، غالباً ناکام بوده‌اند؛
5-    سدها عملکرد اقتصادی ضعیفی داشته‌اند؛
6-   راه حل‌های دیگری نیز وجود دارند، ولی اهمیت یکسانی به آنها داده نمی‌شود؛
7-    تعصب‌ورزی نسبت به سدهای بزرگ مشاهده می‌شود.

پس همان طور که ملاحظه می‌کنید، مدیران و کارشناسان عالی‌رتبه‌ی وزارت نیرو که در این نشست شرکت داشتند، ظاهراً با پرچم سفید وارد ماجرا شده بودند؛ نکته‌ای که بارها، مجید سیاری، معاون طرح و برنامه‌ریزی، محمودرضا عراقی، معاون هماهنگی حوزه‌های آبریز و مهندس معماری، مشاور عالی تماب به حاضرین متذکر شدند.
در این باره بیشتر خواهم نوشت.

يك پيشنهاد سازنده به همه‌ي طبيعت‌ستيزان عزيز و به بهانه روز جهانی زمین!

لابد ماجراي شگفت‌انگيز قطع يك درخت كهنسال ديگر را در استان گيلان شنيده‌ايد؟ درختي كه در بقعه سيد رقيه رشت زيست مي‌‌كرد و ظهر روز 30 فروردين 1389، در حضور جمعي از مردم و مسئولين و به فرمان رييس اداره اوقاف استان گيلان به مسلخ رفت  تا به عنوان ششمین نماد خرافه پرستی در گیلان قرباني جهالت‌هاي شگفت‌آور اين روزگاران شود …
آن هم در حالي كه شكايت دو سال پيش نگارنده به همراه 11 نفر از متخصصان منابع طبيعي كشور، از ايشان – حجت‌الاسلام والمسلمين سيدكاظم ميرحسيني اشكوري – بر عليه اقدام پيشين وي به دليل عدم كفايت ادله‌ي لازم، مختومه اعلام شد! چه دليلي از اين بالاتر براي اثبات جرم؟
کافی است به یاد آوریم که در همین هفته‌ی منابع طبیعی اخیر در اسفندماه 1388، عالی‌ترین مقام جمهوری اسلامی ایران، چگونه بر حفظ درختان تأکید کردند و آیت‌الله امامی کاشانی در خطبه‌های نماز جمعه با چه شور و حرارتی از قطع‌کنندگان درخت به عنوان خارج شدگان از دیدن یاد کردند!
چیزی که بر غم آدم می‌افزاید، همین پارادوکس‌هاست! نیست؟
بگذریم …
ظاهراً طبیعت‌ستیزان در مملکت همچنان دست بالا را دارند و به راحتی آب خوردن می‌توانند درخت اعدام کنند و تازه از اقدام‌شان در حضور مقامات کشوری و لشکری رونمایی کرده و مصاحبه هم بنمایند! منتها من  – با توجه به آیین های نکوداشت روز جهانی زمین – یک پیشنهادی برای سهولت بیشتر امور برای وزارتین راه و ترابری، صنایع، نفت، نیرو و بقیه‌ی طبیعت‌ستیزان محترم دارم! لطفاً از الگوی اداره کل اوقاف استان گیلان درس بگیرید و از این پس برای سهولت بیشتر کار درخت‌کشی‌هاتان، قبل از شروع تخریب، یک چند تکه‌ای پارچه‌های رنگی کهنه به درختان مورد نظر ببندید (برای تداعی معانی بهتر نگاهی بیاندازید به فیلم حاتمی کیای عزیز: به رنگ ارغوان!) و آنگاه به بهانه‌ی مبارزه با خرافه‌پرستی دمار از روزگار جنگل ابر و زاگرس و پارک ملی گلستان و … درآورید!
کسی چه می‌دونه؟ شاید مورد قدردانی ویژه هم قرار گرفتید! و به خاطر رهایی مردم از خطر سوسک و مارمولک و دیگر حشرات موذی، دعای خیری هم پشت‌ سرتان روان شد! نشد؟

بیشتر بدانید:

آن پارچه سبز رنگ بر روی این تنه‌ی اعدام شده در رضوان‌شهر … رضوان‌شهر … رضوان‌شهر!

ماجرای قطع درختان کهنسال ، به دادگاه ویژه روحانیت رسید!

درخت‌ستیزان در گیلان بر اراده‌ی خود همچنان استوار هستند!

سریال قتل‌های زنجیره‌ای درختان کهنسال به تهران رسید!

قتل عام درختان کهنسال، از گیلان به قم رسید!

بر علیه این جرم آشکار باید ایستادگی کرد

اعتراض کم‌سابقه به درخت‌سوزان اداره‌ی ‌اوقاف در گیلان!

قطع درختان کهنسال گیلان به بهانه‌ی مبارزه با خرافات!

فكر نكنم تو را ديگه پيدات كنم!

من از زبان آب، پرنده، نسیم و ماه

با مردم زمانه سخن‌ها سروده‌ام

من از زبان برگ، درد درخت را

در زیر تازیانه بیداد برق و باد

در پیش چشم مردم عالم گشوده‌ام

فریدون مشیری


بعد از گذشتن از البرز بزرگ و سلام به کاکل سپید دماوند عزیز، عبور از شهرهای شرقی مازندران و گذشتن از گرگان و آزادشهر و گنبد کاووس و رودخانه گرگان رود، می‌توانی خودت را در نزدیکی های مرز ایران و ترکمنستان – زادگاه محتوم قلی بزرگ – سرزمین ترکمن‌صحرا  احساس کنی؛ سرزمینی که هنوز رد پای گلن اوجای افسانه ای در آن قابل لمس است و در آن گله‌های بزرگ اسب، گاو و شتر در کنار هم در حال جولان دادن هستند و گمان نبرم چنین خصلتی را جز در داشلی برون و مناطق همجوارش، بتوان در جای دیگری از ایران‌زمین مشاهده کرد … آنقدر که با انرژی حاصل از تماشای این مناظر دلفریب و غرق در شقایق و نور، متوجه نمی‌شوی که چگونه بعد از 9 ساعت رانندگی، 650 کیلومتر از پایتخت فاصله گرفته‌ای و در ساعت 11 صبح 26 فروردین 1389 دوباره وارد دشت چالقرب و فضای آشنای آن مدرسه‌ی جادویی شده‌ای؛ مدرسه‌ای که دانش‌آموزانش هنوز پای برهنه و با سنگ، هفت‌سنگ بازی می‌کنند؛ توپ فوتبالشان اینگونه نخ نما است و طناب‌بازی و وسطی را در دستور کار خود دارند و شاید بیشتر از هر دانش‌آموز دیگری در وطن می‌خندند و پا می‌کوبند. آن هم در حالی که به گفته‌ی اسحاق و یونس – دو معلم سختکوش مدرسه که روزی 260 کیلومتر را می‌پیمایند تا به 26 دانش آموز دبستان خرد، علم بیاموزند – میانگین معدل این دانش‌آموزان همواره بالاتر از 16 بوده و به خصوص در درس ریاضی استعداد فراوانی دارند.

با این وجود، من از بین همه‌ی رخدادهای زیبا و چشم‌اندازهای بی نظیر و محیط خاص دبستان خرد، بیشتر از همه تحت تأثیر این دختر پاکنهاد ترکمن قرار گرفتم که برایمان انشایش را قرائت کرد …

نامش آيناز بود … و نشانش «هم‌خيال» … و من هنوز هم در خيال‌ِ خويش، او را مي‌بينم كه مانند آن پنج‌شنبه‌ي رؤيايي و در كنار آن اتوبوس مشهور و آن دعاي مشهورتر دارد آخرين انشايش را برايمان مي‌خواند … مي‌دانيد موضوع انشايش چه بود؟

«در مدرسه جديد خود چه احساسي داريد؟»

و آن دختر ترکمن به ساده‌ترين و دلنشين‌ترين شكل ممكن برايمان نوشته است كه بعد از رفتن آن اتوبوس‌هاي فرسوده و آمدن كانكس‌هاي جديد، چگونه لبخند زندگي را در دشت چالگرد داشلي برون باور كرده است. اين كه حالا ديگه از باد و توفان و باران درامان هستند و وقتي كه گرم‌شان مي‌شود، پنكه‌ها خواهند چرخيد تا هواي كلاس را خنك كنند.

و شما نمي‌دانيد كه آيناز، تا چه اندازه آي ناز بود … ناز بود … ناز بود …

برايش دعا كردم … دعا كردم تا همچنان صدايش به “او” برسد و همچنان نعمت‌هايي را ببيند كه من و تو نمي‌توانيم ببينيم و نواهايي را بشنود كه گوش‌هاي عادت كرده‌ي ما به زندگي شهري، از شنيدن آنها عاجز است.

آيناز دختر شادي بود، درست مثل همه‌ي آن 25 دانش دختر و پسر ديگر مدرسه خرد که پاکوبیدن‌ها و شلیک خنده‌های بی‌مهابای‌شان را هرگز در پای نگرانی‌های فردا قربانی نمی‌کنند.

هر چند من همچنان در حیرتم که چرا باید روزگار مردمی که در دشت‌های زرخیز و سبزفام ترکمن صحرا، هنوز شاهد خرامیدن اسب‌هایی بسیار گران‌بها هستند، اینگونه باشد؟ یادمان باشد حجم سرمایه‌گذاری‌های صورت گرفته در مسابقات اسب‌دوانی گنبدکاووس، به عنوان بزرگترین و هیجان‌انگیز‌ترین و پرتماشاچی‌ترین مسابقات اسب‌دوانی کشور، حقیقتاً چشمگیر و حیرت‌انگیز است و تعداد اسب‌هایی که قیمتی بالاتر از یکصد میلیون تومان دارند، قابل توجه است. اما چگونه است که در سرزمینی که از چنین پتانسیلی برخوردار است و افزون بر آن، درآمد حاصل از پرورش گاو و شتر و برخی از اقلام کشاورزی‌اش همیشه زبانزد بوده، سیمای فقر اینگونه عالمتاب است و برخی از دانش‌آموزانش هنوز با چنین  بیماری‌های قارچی روبرو هستند؟

یادمان باشد:

گاه برای مهار بیابان‌زایی، لازم نیست تا فرمان عملیات مالچ‌پاشی، یا تثبیت زیست‌شناختی خاک (بیولوژیک) یا حفر کنتورفارو و احداث سازه‌هایی چون گابیون و تراست و دایک و اپی و سدهای کوچک و بزرگ مخزنی را صادر کنیم؛ فقط کافی است مزیت‌های سرزمین را بشناسیم و بر بنیاد آن مزیت‌ها، نشاط را به مردمانش هدیه کنیم.

باورم این است که بیابان‌زایی هرگز در سرزمینی که صاحب مردمانی با نشاط و امیدوار باشد، شتاب نخواهد گرفت.

برای همین است که آیناز را، خنده‌های نمکینش را و چهره‌ی پرمهر و معصومش را هرگز فراموش نمی‌کنم و فکر می‌کنم که توی این دنیای درهم و برهم، با این آب و هوای مبهم، احتمال دیدن آینازها چقدر داره کم و کم و کمتر می‌شه! نمی‌شه؟

در حالی که هنوز دارم با ابوطالب از آیناز حرف می‌زنم، به سوی گنبد بازمی‌گردیم و در چشم‌انداز کوچک‌شده‌ی آن اتوبوس‌های فرسوده، ترانه‌ی سعید قاسمی فضای اتومبیل را پر می‌کند …

توی این دنیا که توهم تو همه

توی خیابونای دنیا آدمه

توی این آب و هوا که مبهمه

احتمال دیدنت خیلی کمه

.

فکر نکنم دیگه تو را پیدات کنم … فکر نکنم … نکنم …

.

مؤخره:

1-      وقتی داشتم برمی‌گشتم، پسرک به من نزدیک شد و گفت: آقا! اسم شما چیه؟ گفتم: درویش … یه مقداری نگاهم کرد و بعد در حالی که لبخند می‌زد، گفت: خیلی ممنون آقا که اومدید … راستش باید اعتراف کنم که تا حالا چنین خیلی ممنون دلچسبی از هیچ انسان دیگری نشنیده بودم …

2-      ساعت 2 بامداد پنج شنبه به سوی داشلی برون حرکت کردم تا بتوانم خود را پیش از تعطیلی دبستان خرد به بچه‌ها برسانم، بین راه گرگان – آزادشهر ناگهان خوابم برد … همه چیز می‌توانست در آن لحظه تمام شود، اما نشد! من فکر می‌کنم یک بار دیگر آن رفیق آسمانی، آن اوی دوست‌داشتنی‌ام، هوایم را داشت – مثل آن دفعه – و به من باوراند که نیت‌های سپید و مهرورزی‌های سبز هرگز در پای هیچ واقعیتی ذبح نخواهند شد.

3-      یکی از بخت‌یاری‌های من در این سفر، آشنایی‌ نزدیکم با عکاس علاقه‌مند و سختکوش خبرگزاری مهر در استان گلستان – ابوطالب ندری – عزیز بود. نوع ارتباط ابوطالب با دوربین برایم سخت جالب بود، انگار در هنگام عکاسی با دوربینش یکی می‌شد و هیچ خطری را نمی‌دید. برایش احترام فراوانی قایل هستم و البته به کلبه‌ی روستایی و دلنوازش در آهنگر محله سخت غبطه می‌خورم …

در داشلی‌برون آسمان آبی است!

من اینجا که سرزمین حکمت است، ایستاده‌ام
تابرخاستن خورشید را گواهی دهم
اینجا که سرزمین زمستان است، ایستاده‌ام
تا یاد بهار را زنده نگه دارم
ایستاده‌ام تا از بودن و خوبی سخن بگویم
و یک تنه گواه حقیقت باشم

بیژن جلالی(1378-1306)

تا ساعتی دیگر راهی ترکمن صحرا هستم. می‌خواهم خودم را به دانش‌آموزانی برسانم که خدا را برای نعمت‌هایی که به آنها داده، دوست می‌دارند؛ نعمت‌هایی که شاید خیلی از ماها نتوانیم آنها را ببینیم! دارم می‌روم پیش آن بچه ها که تا دیروز برای آنچه نداشتند، می خندیدند؛ و امروز برای آنچه که دارند، می خندند! می خواهم ببینم راز و رمز بد نگفتن به مهتاب، اگر تب داشتیم، چیست؟ و این که چرا آنجا، بالای سر بچه‌های سرخوش دبستان خرد در دشت چالقرب  بخش داشلی برون گنبد کاووس، آسمان انگار از همیشه و همه جا آبی تر است؟

ممنون از همه‌ی دوستانی که در این سفر، بدون آن که اعلام کنم، هدایایی را فراهم کردند تا به آن دانش‌آموزان عزیز برسانم …
دوستتان دارم و می‌دانم که این دوستی‌ها روزی، ایران را فراخواهد گرفت.

همچنین، وظیفه‌ی خود می‌دانم تا از یکان یکان عزیزانی که در فراخوانی کم‌نظیر به حمایت از مهار بیابان‌زایی پرداختند تا نام ایران در بین 11 وبلاگ برتر محیط زیستی جهان خوش بدرخشد، صمیمانه و از ته دل سپاسگزاری می‌کنم.
باور کنید که آن پاروزدن‌های مثال‌زدنی را هرگز فراموش نخواهم کرد …
درود بر شما باد که این روزها محمّد درویش را شور و شوقی مضاعف بخشیدید تا با صبر و استقامت، بتواند همچنان در این کارزار مقدس به دفاع از مواهب ناب سرزمین مادری ادامه دهد و ناامیدی و نامهربانی‌ها را شرمنده سازد!

وقتي مي‌توانيم كيك زرد بپزيم، چرا نتوانيم كيك سبز بپزيم؟

در نخستین روز کاری مجلس شورای اسلامی در سال 1389، 150 نفر از نمایندگان مردم در صحن بهارستان بر پای طرحی، مهر تأیید زدند که به موجب آن، تمام چاه‌های عمیق و نیمه‌عمیقی که پیش از سال 1384 و به صورتی غیرقانونی در کشور حفر شده‌‌اند، مجاز شمرده شده و صاحبان قانون‌شکن آن چاه‌ها نه تنها می‌توانند به فعالیت خود ادامه دهند، بلکه صاحب سند و مجوز قانونی هم برای چاه غیرقانونی‌شان می‌شوند! و این شاید یکی از نادرترین و شگفت‌انگیز‌ترین قوانین مصوب نمایندگان ملت در صحن بهارستان در طول همه‌ سال‌های پاگرفتن مدنیت و نهاد پارلمان در ایران بوده است. مردم ایران، هرگز نام آن 150 نماینده‌ای که این طرح طبیعت‌ستیزانه را پیشنهاد و به تصویب رساندند، فراموش نخواهند کرد؛ مردم ایران هرگز از خاطر نخواهند برد که این قانون در همان مجلسی به تصویب رسید که عالی‌ترین مقامش – دکتر علی لاریجانی – گفته بود: محیط زیست شاخصی مهم در توسعه کشور است.
و ایرانیان در خاطرشان خواهد ماند که رییس فراکسیون محیط زیست همین مجلس گفته است: برای سنجش عملکرد یک حکمران، می‌توان به ارزیابی محیط‌زیستی اقدام کرد که آن حکمران در آن حکم‌رانی کرده و می‌کند! به راستی بازوی مشورتی نمایندگان مجلس و کمیسیون آب و کشاورزی آن چیست و یا کیست؟ کدام استاد دانشگاه، کدام پژوهشگر، کدام کارشناس و کدام سازمان تخصصی دولتی یا مردم‌نهادی در حوزه‌ آب و محیط زیست را می‌توان سراغ گرفت که اقدام اخیر نمایندگان مجلس هشتم را تأیید کرده و بر این مصوبه‌ حیرت‌انگیز و بی‌نظیر! مهر تأیید بزند؟ این یک خودکشی بزرگ است و من – محمّد درویش – به عنوان پژوهشگری که بیش از دو دهه از عمرم را در این حوزه خدمت کرده‌ام، به صراحت می‌گویم: تصویب این قانون، به منزله‌ تشدید اُفت سطح آب‌های زیرزمینی، فرونشست پیش‌برنده دشت‌ها و مرگ شتابناک رویش‌گاه‌های طبیعی در دشت‌های پهن‌پیکر کشور خواهد بود؛ فاجعه‌ای که به دنبال خویش، افزایش برهنگی سرزمین و تقویت فرسایش بادی را به همراه داشته و معضل ریزگردها را دامن خواهد زد. امّا آنچه گفته شد، تنها سهم کوچکی از عمق فاجعه و عقوبت‌های هولناک تصویب چنین طرحی را نشان می‌دهد! فاجعه بزرگ‌تر، پیام گمراه‌کننده و بسیار خطرناکی است که تصویب چنین طرح‌هایی برای طبیعت‌ستیزان و عوام دارد؛ این که بتازید و تصرف کنید و غارت نمایید! زیرا دولتمردان و قانون‌گذاران سرانجام چاره‌ای نخواهند داشت، جز آنکه کوتاه آمده و به خواست شما گردن نهند و برای تصرف‌های غیرقانونی‌تان در عرصه‌های منابع طبیعی یا حفاری‌های مرگ‌آفرین‌تان در پهنه دشت‌های رنجور و تشنه وطن، مجوز صادر کرده و کام‌تان را شاد و جیب‌تان را پرپول‌تر کنند! هنوز یادمان نرفته ماجرای تبصره الحاقی بند ۲ لایحه بودجه سال ۱۳۸۹ را که اگر هوشیاری مسئولان سازمان جنگل‌ها و مراتع کشور و برخورد به موقع کارشناسان مستقل این حوزه در انتهایی‌ترین روزهای اسفند 1388 نبود، معلوم نبود چه فاجعه دیگری رخ می‌داد و چند صد هزار هکتار دیگر از اراضی ملّی ما به تاراج می‌رفت که خوشبختانه به کمک برخی از نخبگان و دلسوزان نظام در مجلس شورای اسلامی و خارج از آن، تبصره مورد نظر به کلی از قانون بودجه سال 1389 حذف شد.

برادران بزرگوار در مجلس شورای اسلامی! که می‌دانم دلتان برای مردم حوزه‌ انتخابیه‌تان می‌سوزد که چنین طرحی را ارایه و به تصویب رسانده‌اید؛ باور کنید راه‌های بهتر و خردمندانه‌تری هم برای کمک به این مردم محروم و کشاورزان بی‌پناه وجود دارد. چرا نباید پیگیری کنید و ببینید دلیل متوقف ماندن طرح‌های گسترش آبیاری تحت فشار در ایران چه بوده است؟ مگر قرار نبود که دولت تا پایان برنامه پنج‌ ساله سوم ، سه میلیون هکتار از اراضی کشاورزی را به این سامانه‌ها تجهیز کند؟ چرا در پایان برنامه پنج ساله سوم که هیچ، تا امروز هم این رقم به یک میلیون هکتار نرسیده است؟ چرا عزم جدی برای افزایش راندمان آبیاری در بخش کشاورزی مشاهده نمی‌شود و چرا سرمایه‌گذاری‌ها به این سو هدایت نمی‌شود؟ مگر 90 درصد آب کشور در این بخش مصرف نمی‌شود؟ آیا این کار سزاوارانه‌تر از تصویب چنین طرح‌ها یا اجازه احداث سدهای جدید در کشور نیست؟ اندکی بیندیشید و آنگاه به این پرسش ساده پاسخ گویید که اگر بتوانیم راندمان آبیاری را در کشور دوبرابر کنیم، آنگاه با نیمی از همین آب موجود هم می‌توانیم همین‌قدر محصول کشاورزی تولید کنیم! یعنی نه به زدن سد دیگری نیاز هست و نه حفر چاه مجاز یا غیر‌مجاز دیگری! آیا فناوری دست‌یابی به چنین آرمانی، دشوارتر از فناوری دست‌یابی به کیک زرد است؟ اگر ما توانستیم به رغم همه تحریم‌ها و تهدیدها، کیک زرد بپزیم و کام ایرانیان را شیرین کنیم، حتما خواهیم توانست تا کیک سبز هم پخته و نگذاریم تا موجودیت پوشش‌های گیاهی کشور بیش از این آسیب ببیند. پس بیاییم شجاعت به خرج داده و اجازه ندهیم تا آن 90 هزار حلقه چاه غیر‌مجاز در کشور (حدود یک چهارم مجموع چاه‌های آب کشور)، بتوانند از این پس با خیال راحت به تاراج اندوخته‌های آبی وطن پرداخته و حیات کودکان پاک‌نهاد ایرانی را به مخاطره اندازند! یادمان باشد در طول 30 سال گذشته، بیش از 15‌متر از عمق سفره‌های آب زیرزمینی‌مان را از دست داده‌ایم! یعنی ایرانیان ذخیره‌ هزارساله آب خود را در طول 30 سال – دانسته یا نادانسته – به تاراج برده‌اند! به خدا ما دیگر اندوخته و مجالی برای یک اشتباه مرگ‌بارتر نداریم.همین!

اين يادداشت، امروز با عنوان : “قانون بي قانوني” ، در صفحه نخست روزنامه پول منتشر شده است.

وقتی که در برزیل نعمت به نقمت بدل می‌شود!

گزارش‌ها حکایت از آن دارد که در طول 24 ساعت از آسمان ریودوژانیرو به حدی باران باریده (288 میلی متر) که در طول یک سال هم در ایران نمی‌بارد! و البته باران همچنان ادامه دارد …
آری ریزش 288 میلی‌متر باران در یک سال می‌تواند برای مردم زابل که از میانگین بارندگی 50 میلی‌متر در سال بهره‌مند هستند و سالهاست به جای بلم‌رانی در هامون به تثبیت شن‌زارهایش می‌پردازند، شیرین‌ترین رؤیا باشد، امّا برای اهالی سبزترین کشور جهان، هرگز چنین نیست و حتا می‌تواند علاوه بر مرگ دست کم 200 انسان بی گناه، به افزایش جابه جایی خاک و تشدید فرآیند تخریب سرزمین (Land degradation)  و بیابان‌زایی منجر شود!

امّا به راستی چرا اینگونه شده است؟ کافی است نگاهی بیاندازیم به رخدادهای حادثه‌بار در طول نیم قرن اخیر تا دریابیم که چگونه با افزایش دانایی بشر و تسلطش بر ابزارهای فناورانه‌ی فرامدرن و پیشرفت حیرت‌انگیز و شتابناک مهندسی سازه‌ای، خسارت‌های رخداده بر جان و مال آدمی ناشی از حوادث طبیعی نظیر سیل و طغیان رودخانه‌ها، ریزش کوه و لغزش زمین، زلزله، توفان، آتشفشان و خشکسالی و … به طرز شگفت‌آور و نگران‌کننده‌ای افزایش یافته است.

تصویر نیمه مغروق امروز ریودوژانیرو و مردمان دردمندش که در تمامی درگاه‌های مجازی معتبر جهان قابل مشاهده است، می‌تواند تداعی‌کننده‌ی فردای نیویورک در این کابوس مشهور ناشی از تغییر اقلیم (Climate Change) و جهان گرمایی (Global warming) باشد.

و غم‌انگیز‌تر آن که، بشر مغرور امروز، خود با عدم توجه به اصل پروانه، با غره شدن به توان مهندسی خویش و با تجاوز به حریم‌های طبیعی در کوهستان‌ها و رودخانه‌ها – مانند سیل قم –  عملن سبب می‌شود تا به طرز ناعادلانه‌ای رخدادهای طبیعی را با عنوان بلایای طبیعی –  Natural disaster – بنامیم و نعمت‌ها را نقمت بخوانیم.
و بعد هم بگوییم: خدا خواست و تمام!
امّا به قول دکتر کوثر عزیز در سخنرانی اخیرشان در دانشگاه شیراز: خداوند کی می‌خواهد تا من و تو خانه و کاشانه‌ی خود را از دست دهیم؟ چرا چنین بی‌رحمانه در حق آن دوست آسمانی تهمت روا می‌داریم؟

مؤخره:
ممنون از مدیران عزیز تارنماهای زمستان/ یل قوان، پالاس ایرانی و سبزامین که مخاطبان خویش را به حمایت از مهار بیابان‌زایی در مسابقه‌ی جهانی برترین وبلاگ محیط زیستی ایران فراخوانده‌اند. همچنین از دیده‌بان عزیز محیط زیست ایران بابت تجهیز آن لشکر 600 نفره‌ و تشویق‌شان به پارو زدن، قدردانم.
آخرین وضعیت رتبه‌بندی 11 وبلاگ برتر محیط زیستی جهان را می‌توانید در این نشانی رصد کنید. فعلن که دوباره جای بنگلادش و اسپانیا تغییر کرد (هر دو 31 درصد آرا را دارند و مهار بیابان زایی با 14 درصد در مقام سوم است).