بایگانی دسته: منابع آبی

وقتی که ارومیه خون می‌گرید!

صبح روز دوشنبه – یازدهم مرداد ماه 1389 – به همراه همکارانم در کمیته محیط زیست و توسعه پایدار کشاورزی از دریاچه ارومیه و سواحل خاوری آن در استان آذربایجان شرقی بازدید کردم و به اتفاق دیگر بازدیدکنندگان، همراه با این نگین بی‌بدیل در سر گربه‌ای و دوست‌داشتنی وطن، خون گریستیم …
کافی است به این تصویر سرخ فام نگاه کنید تا متوجه خون گریستن دریاچه ارومیه شوید … آری، ارومیه دارد به من و تو می‌گوید: خسته شدم از این همه تعلل، این همه خام‌دستی، این همه نابخردی و این همه دیوانسالاری احمقانه و تودرتو برای نجاتم … کی می خواهید پایان دهید این فرصت سوزی های جانکاه را؟ بستانید جانم را و خلاصم کنید … من این عذاب دردناک، این زندگی قطره ای را نمی خواهم! لطفاً تمامش کنید.
به گفته ی آقای دکتر سید غلامرضا میرکی، مدیرکل دفتر محیط زیست و توسعه پایدار سازمان تحقیقات کشاورزی – که در این بازدید همراه گروه بود – این پدیده حتا هفته پیش هم مشاهده نشده بود! پدیده‌ای که از آن تعبیر به بلوم پلانکتونی یا شکوفایی جلبکی – Algal bloom – کرده و در حقیقت چیزی نیست جز همان کشند قرمز مشهور – RED TIDE – که حالا پس از خلیج فارس و دریای مازندران (کاسپین)، اینک در دریاچه‌ی رو به احتضار ارومیه هم مشاهده شد تا سناریو (بخوان تراژدی) مرگ این تالاب بی‌همتا کامل شود. باید بدانیم که بلوم (شکوفایی) پلانکتونی یا جلبکی هنگامی رخ می‌دهد که پساب‌های حاوی مواد مغذی به محیط‌های آبی و کم عمق در سواحل وارد شوند. این مواد معمولاً ترکیبات فسفر و ازت هستند که عمدتاً از طریق زهاب‌های کشاورزی و فاضلاب‌های شهری و صنعتی به دریاچه ارومیه ریخته می‌شوند.
محمّد درویش اما همچنان امیدوار است که اروند‌های فردا و فردا‌ها … فرزندان آینده‌ی این بوم و بر مقدس، از گناه ما درگذرند و پدران و مادران خویش را به دلیل انفعال و سکوت شگفت‌آورشان در برابر مرگ بزرگترین دریاچه داخلی ایران ببخشایند …

پیوست:

برای آنها که دوست دارند بدانند: جلبک ها برای چه شکفته می شوند؟

توضیح ضروری:

به گزارش خبرگزاری مهر و ایرن ظاهراً بین علما هنوز اختلاف است! نیست؟ به هر حال، امیدوارم آقای دکتر میرکی و مهندس باقرزاده کریمی هر چه زودتر اختلاف نظر خود را حل کنند.

عقب‌نشینی نامحسوس سرخ‌ها در تیرماه!

بررسی تازه‌ترین یافته‌های هواشناسی منتج از نقشه‌های خشکسالی کشور که توسط تیم سختکوش دکتر مرتضی خداقلی عزیز در پایگاه مدیریت خشکسالی استان اصفهان تهیه شده است، نشان می‌دهد که مساحت بخشی از کشور که دریافت ریزش‌های آسمانی آن کمتر از میانگین درازمدت بوده از 67 درصد به 63.2 درصد کاهش یافته است. واقعیتی که نشان می‌دهد، سبزها توانسته‌اند چیزی در حدود 3.8 درصد از اراضی اشغال شده توسط سرخ‌ها تا پایان خردادماه 1389 را در تیرماه، پس بگیرند. این در حالی است که همچنان مجموع بارندگی رخ داده در 10 ماه نخست سال آبی جاری، 8.1 میلی متر بیشتر از مدت مشابه آن در میانگین درازمدت بوده است.
خبری که البته در ادامه خواهیم دید، بازخوردهای مثبتش چندان هم قابل اعتنا و امیدبخش نیست!

خلاصه وضعيت خشكسالي ايران در سال آبي جاري (مهرماه 1388 تا پايان تيرماه 1389)


    ميزان بارندگي متوسط کشور تا پايان تيرماه جاري 225.6 ميلي‌متر
    میزان بارندگی دراز مدت کشور تا پایان تیرماه جاری 217.5  میلی متر
    ميزان افزایش بارندگي نسبت به دوره آماري بلند مدت 1.15  درصد
    بالاترین درصد خشکسالی: در ایستگاه بندرعباس و نهبندان با 70 درصد کاهش بارندگی نسبت به میانگین دراز مدت
    بالاترین درصد ترسالی: در ایستگاه جلفا (آذربایجان غربی) با 92 درصد افزایش بارندگی نسبت به میانگین دراز مدت
    وضعيت خشكسالي: خشکسالی در بخش اعظم نیمه شرقی کشور و ترسالی در بخش غربی و شمال غربی مشاهده مي‌شود. همچنين مناطقي با مجموع بارندگي كمتر از ميانگين دراز مدت نسبت به ماه گذشته (خرداد 1389) 3.8 درصد کاهش داشته است.

بر بنياد آخرين بررسي‌هاي انجام گرفته در پايگاه مديريت خشكسالي استان اصفهان و تجزيه و تحليل نقشه‌هاي خشكسالي از مهرماه  1388 تا پايان تير ماه 1389، گستره خشكسالي تقریباً نيمه شرقی كشور را احاطه نموده و نسبت به ماه گذشته (خردادماه) تفاوت چندانی نشان نمی دهد. به نحوي كه مجموع بارندگي در 2/63 درصد از مساحت كشور كمتر از ميانگين دراز مدت بوده و خشكسالي خفيف تا بسیار شديد در اين مناطق حاكم شده است (نمودار شماره 1). به جز در گوشه غرب و شمال غربي و دو لکه سبز رنگ در شمال شرق و جنوب شرقی كه همچنان در روزگار ترسالي به سر مي‌برند ديگر نقاط كشور با شرايط سخت خشكسالي مبارزه مي‌‌نمايند. بنابراين نسبت به ماه گذشته از وسعت ترسالی نیمه غربی کاسته شده و بر وسعت ترسالی‌ها در گوشه شمال شرقی و جنوب شرقی افزوده شده است و در مركز كشور خشكسالي‌هاي خفيف تا بسیار شدید را شاهد هستيم.
جزئيات ديگري از مطالعه نقشه‌هاي خشكسالي به دست مي‌آيدكه در ذيل به ‌آن اشاره كوتاهي مي‌شود.

شرح وضعيت خشكسالي در سال آبي مهرماه 1388 تا پايان تيرماه 1389 در ايران

خشكسالي بسيارشديد (كاهش بيش از 60 درصد از بارش نرمال): خشکسالی بسیار شدید نسبت به ماه گذشته افزایش یافته است. به طوری که در حدود 9.3 درصد از سطح کشور را شامل می شود. خشکسالی شدید نیمه شمالی استان کرمان (انار، رفسنجان، سیرجان، شهر بابک و کرمان)، استان سیستان و بلوچستان (زهک و زابل)، نهبندان در استان خراسان جنوبی، بافق در استان یزد، فسا در استان فارس و بندر لنگه در استان هرمزگان را در بر گرفته است.

خشكسالي شديد (كاهش 45 تا 60 درصد بارش نرمال):  خشكسالي شديد در حدود 14درصد از سطح كشور را در بر مي‌گيرد. اين خشكسالي استان یزد (رباط و یزد)، بخش اعظم استان فارس (زرقان، داراب، سد درودزن و شیراز)،  بندر عباس و بافت در استان کرمان را شامل مي‌شود.

خشكسالي متوسط (كاهش 20 تا 45 درصد بارش نرمال): خشكسالي متوسط از  گوشه شمال شرقي به جنوب كشور همانند نواري خشكسالي شديد را احاطه كرده است و مساحتي در حدود 16.5 درصد را شامل مي‌شود. در استان خراسان جنوبی (بیرجند و قائن)، خراسان رضوی (فردوس)، طبس در استان یزد، استان سمنان (سمنان و گرمسار)، استان قم، بخش شمال شرقی و شمال استان اصفهان (خور و بیابانک و کاشان)، استان فارس (آباده و اقلید فارس)، استان بوشهر (بوشهر و کنگان)، جاسک و میناب (استان هرمزگان)، لار در استان فارس و بم در استان کرمان شاهد اين نوع خشكسالي مي‌باشيم.

خشكسالي خفيف (كاهش كمتر از 20 درصد نرمال): اين خشكسالي مانند كمربندي از بخش شمال شرقی كشور به سمت جنوب غرب كشيده شده است كه درصد قابل ملاحظه‌اي از كل ايران مي‌باشد و 22.9  درصد از مساحت كشور را در بر مي‌گيرد. در بخش اعظم استان خراسان رضوی (تربت جام، سرخس، فردوس، کاشمر و مشهد)، بخش مرکزی استان سمنان (شاهرود)، بخشی از استان گرگان، استان مازندران (بابلسر، فیروزکوه و نوشهر)، استان تهران، بخش مرکزی استان اصفهان (اردستان، گلپایگان، نایین و نطنز)، نیمه غربی استان خوزستان (آبادان، اهواز، بستان، بهبهان، دزفول)، جیرفت در استان کرمان و استان سیستان و بلوچستان (زاهدان و خاش) خشكسالي خفيف مشاهده مي‌شود.

خلاصه وضعيت خشكسالي استان اصفهان در سال آبي جاري (مهرماه 1388 تا پايان تيرماه 1389)

    ميزان بارندگي متوسط استان اصفهان تا پايان تيرماه جاري 155.2 ميلي‌متر
    میزان بارندگی دراز مدت استان اصفهان تا پایان تیرماه جاری 154.3 یلی متر
    ميزان افزایش بارندگي نسبت به دوره آماري بلند مدت 1.15 درصد
    بالاترین درصد خشکسالی: در ایستگاه خور و بیابانک با 33 درصد کاهش بارندگی نسبت به میانگین دراز مدت
    بالاترین درصد ترسالی: در ایستگاه اصفهان با 65 درصد افزایش بارندگی نسبت به میانگین دراز مدت
    وضعيت خشكسالي: در بيشتر نقاط استان خشكسالي حاكم مي‌باشد و درصد كمتری از استان ترسالي متوسط و خفيف را شامل مي‌شود. همچنين مناطقي با مجموع بارندگي كمتر از ميانگين دراز مدت نسبت به ماه گذشته (خرداد 1389) افزايش داشته است.

فراکافت نقشه‌هاي خشكسالي از مهرماه  1388 تا پايان تير ماه 1389 نشان می‌دهد، نیمه شرقی و شمالی استان در وضعیت خشکسالی متوسط به سر می برد در حالی كه در بخش غربی و جنوب غربی، روزگار ترسالی را سپری می‌کند. به نحوي كه مجموع بارندگي در 66.6  درصد از مساحت كشور كمتر از ميانگين دراز مدت بوده و خشكسالي خفيف تا متوسط در اين مناطق حاكم شده است (نمودار شماره 2).
جزئيات حاصل از مطالعه نقشه‌هاي خشكسالي به شرح زیر است.

شرح وضعيت خشكسالي در سال آبي مهرماه 1388 تا پايان تيرماه 1389 در استان اصفهان

خشكسالي متوسط (كاهش 20 تا 45 درصد بارش نرمال): خشكسالي متوسط در حدود 29.8 درصد از سطح استان را در بر مي‌گيرد. اين خشكسالي نيمه شرقي استان (خور و بيابانك و چوپانان) و شمالی‌ترین بخش استان (آران و کاشان) را شامل می شود.

خشكسالي خفيف (كاهش كمتر از 20 درصد نرمال): اين خشكسالي درصد بيشتري را نسبت به خشكسالي متوسط نشان مي‌دهد و در حدود 36.8 درصد از مساحت استان را شامل مي‌شود. در نواحي اردستان، حنا، خوانسار، گلپایگان، میمه، نايين و نطنز شاهد اين نوع خشكسالي مي‌باشيم.

ترسالي خفيف (افزایش كمتر از 20 درصد نرمال): اين خشكسالي مانند كمربندي از بخش غرب كشور به سمت جنوب كشيده شده است و مساحتي در حدود 27.8 درصد را در بر مي‌گيرد، كه شامل نواحي تیران، چادگان، سمیرم، شاهین شهر، شهرضا، فریدن، فریدونشهر، مورچه خورت و ورزنه مي‌باشد.

ترسالي متوسط (افزایش 20 تا 45 درصد بارش نرمال): به طور كلي ترسالی متوسط از مرکز استان به سمت جنوب غرب کشیده شده است و مساحتي حدود 5.6 درصد دارد. در اصفهان، دهاقان، زرین شهر، فلاورجان و مبارکه ترسالي متوسط مشاهده مي‌شود.

نمودار شماره 3 ميزان بارش دريافتي استان‌هاي مختلف كشور را نسبت به ميانگين دراز مدت آن و نمودارهاي 4 الي 7 تغييرات بارش را بصورت تجمعي و نيز به تفكيك ماه در بازه زماني ابتداي مهرماه 1388 تا پايان تيرماه 1389 نشان مي‌دهند. لازم به ذكر است تمامي مقايسه‌هاي انجام شده بر اساس آمار ايستگاه‌هاي سينوپتيك و به صورت حسابي محاسبه شده‌اند.

آيا آب تهران هنوز هم بهترين آب ايران است؟

موج جديد بحران بر سر كيفيت آب تهران را شايد بتوان از ماجراي دعوت نخبگان و فعالان محيط زيست توسط شهردار تهران در بيست و دومين روز از تيرماه 1389 آغاز كرد. روزي كه محمّدباقر قاليباف متخصصان و فعالان محيط زيست را جمع كرده بود تا عملكرد كابينه‌ي او را در شهرداري تهران از منظر ملاحظات و آموزه‌هاي محيط زيستي نقد كنند. امّا يكي از حاضران به نام دكتر جلال‌الدين شايگان در مقام رييس شاخه‌ي محيط زيست فرهنگستان علوم ايران و استاد دانشگاه صنعتي شريف، سخناني گفت كه خواب از سر بسياري در جلسه و بيرون از آن ربود! ايشان كه خود متخصص پساب و فاضلاب‌هاي شهري و صنعتي هستند، به نتايج مجموعه آزمايش‌هايي اشاره كردند كه با نظارت مستقيم وي انجام گرفته و جملگي خبر از آلودگي خطرناك آب تهران مي‌دهد . شايگان گفت: نه تنها نيترات، بلكه شناسه‌ي ديگري به نام TOC يا همان Total organic carbon در آب تهران وجود دارد كه ميزان استاندارد آن در آب شرب بايد صفر باشد، در صورتي كه ميزان آن در خروجي تصفيه خانه‌ها و چاه‌هاي آب مورد بررسي در تهران بين 3 تا 14 ميلي گرم در ليتر اندازه‌گيري شده است كه بسيار خطرناك است. زيرا اين مواد، هنگامي كه با كلر موجود در آب شرب تركيب مي‌شوند، اغلب تركيبات كلره‌اي را مي‌آفرينند كه بسياري از آنها سرطان‌زا است.


4 روز پس از اين اظهار نظر صريح و قول شهردار تهران براي پيگيري موضوع، براي نخستين‌بار مقامي از كابينه‌ي دهم در حد وزارت؛ يعني مرضيه وحيد دستجردي هم در اظهاراتي كه بسياري را شگفت‌زده كرد، از آلوده بودن آب شرب در برخي از مناطق تهران به نيترات خبر داده و از مادران و كودكان شيرخوار! درخواست كرد كه از آب موجود در بطري استفاده كنند. منتها او نگفت كه كودكان شيرخوار چگونه و با چه اراده‌اي بايد اين كار را انجام دهند؟! زيرا احتمالاً كودكان شيرخوار نخواهند توانست منظور خانم وزير را در مصاحبه‌هاي ديداري و نوشتاري‌اش درك كنند!!

به دنبال اين اظهار نظر و بازتاب‌هاي فراوانش در رسانه‌هاي گروهي، ناگهان بطري‌هاي آب معدني در تهران ناياب شد و موج تلفن‌ها از سوي مردم به نهادهاي ذيربط افزايش يافت كه بايد چه كنند؟ در اين ميان، البته وزير نيرو موضوع را كاملاً تكذيب كرد و استاندار تهران حتا متخصصان آلودگي آب را به مناظره فراخواند تا ثابت كند، آب تهران پاك است و حتا از توطئه مافیای آب معدنی خبر داد! متعاقب آن گروهي هم بر اين پندارينه دامن زدند كه شايد همه‌ي اين جنجال‌ها براي اين بوده تا دولت كارمندان خويش را تشويق به مهاجرت و انتقال از تهران كند!

در اين ميان، اما دكتر عليرضا مرندي، وزير سابق بهداشت، درمان و آموزش پزشكي و عضو كميسيون بهداشت مجلس شوراي اسلام، با انكارناپذير دانستن آلودگي آب تهران، با انتقادي كم‌سابقه از مردم و دولت گفت : «در حال حاضر مردم به سادگی انواع آلودگی‌ها را پذیرفته‌اند و می‌پندارند که در این مقطع از زمان زندگی با آلودگی آب، صدا، هوا و خطرات ناشی از آن طبیعی است، غافل از آنکه این مردم هستند که سرنوشت خود را تعیین می‌کنند و طبق نیاز خود از زندگی به هر آنچه که طلب می‌کنند، می‌رسند. در این جا بروز ندادن واکنش از سوی مردم و پیگیری نکردن آنها می‌تواند نقش به سزایی در ادامه یافتن این آلودگی‌ها داشته باشد. به نظر می‌رسد مسئولان نیز در این میان به روزمرگی افتاده‌اند و تنها پاسخگوی مسائل روز هستند و چشم‌اندازی برای داشتن آینده‌ای سالم ترسیم نمی‌کنند

و در نهايت، اين علي محمد نوريان، رييس سابق سازمان هواشناسي و معاون كنوني محيط انساني سازمان حفاظت محيط زيست كشور بود كه آب پاكي را – هرچند دير – ريخت بر روي دست وزير نيرو و استاندار تهران و صراحتاً پرده از كلاه شرعي وزارت نيرو براي سالم اعلام كردن آب تهران برداشت ! زيرا به گفته‌ي او وزارت نيرو با پايين‌ترين استاندارد موجود در جهان، سلامت آب را در تهران مي‌سنجد كه به هيچ وجه اين كار با استانداردهاي سازمان بهداشت جهاني who مطابقت ندارد.
حالا ميل، ميل تهراني‌هاي عزيز است كه يكي از اين سه گزينه را انتخاب كنند:
يا همچنان مانند قورباغه مشهور در فيلم «يك حقيقت ناخوشايند» اثر دیویس گوگنهایم که به ماجراي جهان‌گرمايي پرداخته بود، سكوت كرده و منفعلانه منتظر بيماري و مرگ خويش شوند؛ يا بار و بنديل خود را بسته و عطاي تهران نشيني را به لقايش بخشيده و به زادگاه اجدادي خويش برگردند و يا اين كه پند عليرضا مرندي را به اجرا درآورند!
نظر شما چيست؟ شما كدام گزينه را انتخاب مي‌كنيد؟
هرچند هر گزينه‌اي را كه انتخاب مي‌كنيد، بايد يادتان باشد كه آب تهران ديگر، باكيفيت‌ترين آب ايران نيست!

کیفیت آب تهران وابستگی تام و تمام به کیفیت کوهستان‌های شمالی آن دارد و چه کسی است که ادعا کند: وضعیت امروز البرز مرکزی، چه از نظر چشم‌اندازهای طبیعی، چه جامعه‌ی گیاهی و چه زیستمندان جانوری‌اش بهتر از گذشته است؟!
راست آن است که ما کوهستان‌های خود را در طول نیم‌قرن گذشته به بی‌رحمانه‌ترین شکل ممکن به تاراج برده‌ایم و افزون بر آن، هر روز بر میزان زباله‌های ماکرو و میکرو ریخته شده بر پیکر رنجورش افزودیم؛ اینک چگونه انتظار داریم از آن بوم‌سازگان بیمار، آبی گوارا چون سال‌های دور به ارمغان آوریم؟

پیشینه موضوع:
هشدار براي چندمين بار: آب تهران آلوده است!

از قورباغه ی تنها در زریوار تا قورباغه‌های مست عشق در شورمست!

خانم ناهید غفاری، یکی از خوانندگان گرامی مهار بیابان‌زایی تصویر این زوج عاشق را در کنار دریاچه شورمست – واقع در محدوده شهرستان سوادکوه در مازندران – برایم ارسال کرده و نوشته‌اند: این دو بر خلاف آن قورباغه‌ی بی‌نوا در کنار زباله‌های زریوار، انگار هنوز آرامش دارند!

ایشان می‌گوید: هنوز! زیرا شتاب ویلاسازی در اطراف دریاچه و هجوم بی‌ضابطه‌ی گردشگران دارد این منطقه را نیز از بین می‌برد. به نحوی که متأسفانه مردم به راحتی می‌توانند با خودرو شخصی خود را به کنار دریاچه برسانند که به شدت می‌تواند پایداری بوم‌شناختی و آرامش اکوسیستم منطقه را برهم زند.
به هر حال از ما که گذشت، امیدوارم به خاطر آن قورباغه‌های عاشق هم که شده، اندکی بیشتر به طبیعت کم‌نظیر شورمست احترام نهیم. تا شورمست هم به سرنوشت تلخ کلاردشت: بهشت دیروز؛ دوزخ امروز و جهنم فردا بدل نشود!


لب کارون، دیگر گل‌بارون نیست!

کارون، روزگاری پرآب‌ترین، باکیفیت‌ترین و یگانه رودخانه‌ی ایران بود که قابلیت کشتیرانی داشت. اصلاً کارون در روزگاری نه‌چندان دور، گل بارون بود … لب کارون را که یادتان هست! نیست؟
اینک اما چندسالی است که کارون نفسش به شماره افتاده و بدتر از آن، این که فقط این سدهای پرشمار بالادست و تونل‌های عظیم انتقال آب نیست که روزگار کارون را به خاک سیاه نشانده است؛ چرا که پساب‌های آلوده‌ی صنعتی، کشاورزی و شهری و روستایی را نیز باید به دلایل این نفس‌تنگی افزود … به نحوی که بخش‌هایی از کارون سیمای بیابانی پیدا کرده و بخش‌های دیگرش اینگونه تغییر رنگ داده و از بوی تعفن نمی‌شود به آن نزدیک شد …

نتیجه آن که استانی که 30 درصد حجم آبهای سطحی کشور را در خود جای می‌داده است، زنان و کودکانش باید اینگونه در پی مایه‌های حیات باشند و استانی که بر روی مخازن نفت و گاز خوابیده، باید مادرانش اینگونه در پی کپسول گاز باشند …

کسی چه می‌داند؟ شاید روزی همین شازده کوچولوی تنها یا آن معصومیت دوخته شده به آن بادبادک رنگی توانست دوباره خنده را به سرزمین خوزستان بازگرداند …

درود بر امین نظری که چشمانش هوش رباست …

در همین باره:
این عاقبت برای کارون، عقوبت کدامین نابخردی است؟!
در باره این دو تصویر از قدیمی‌ترین پل معلق ایران بر روی کارون!

این کارایی اقتصادی نیست که پایداری می‌آفریند – 4

در چهارمین و واپسین بخش از سلسله گفتارهایی که به موضوع جنگ آب در آینده و خطر بیابان‌زایی اختصاص یافته بود، می‌خواهم بر این دریافت تأکید کنم که اینک نمی‌توان به راحتی از کارایی اقتصادی، بدون لحاظ مبانی اخلاقی و محیط زیستی، به عنوان معیاری برای پایداری و رفاه جوامع یاد کرد. وگرنه نباید شاهد مرگ‌بارترین تهدیدهای محیط زیستی در قدرتمندترین و ثروتمندترین کشورهای جهان امروز می بودیم.
شايد از همین رو باشد که شخصیت‌های متنفذی چون آمارتیا کومار سن – (Amartya Kumar Sen) برنده‌ی نوبلِ اقتصاد سال 1998- خود يكي از منتقدان جدي کارایی اقتصادی یک سویه بوده و بارها برخی از سیاست‌های بانك جهاني را در طول سال‌هاي گذشته به چالش گرفته است. آن هم فردی که خود مدت زیادی در بالاترين سطوح تصميم‌گيري اين بانك مشاركتی فعال داشته است.

چنین است که آمارتیا در كتاب بحث‌برانگيزش (توسعه به مثابه آزادي – Development as Freedom)، اعتراف مي‌كند: «بانك جهاني مي‌توانست بسيار بهتر از آني عمل كند كه كرد.» وي به وضوح، ملاكِ ‌قرارگرفتن صرفِ كارايي اقتصادي را (كه سال‌ها از سوي بانك‌جهاني ترويج شده بود)، براي ارزش‌گذاري پايداري جوامع، نفي مي‌كند و ارزش‌هاي ديگري همچون رويكردهاي اخلاقي و زيست‌محيطي را مطرح مي‌سازد؛ همان رویکردهایی که جای خالی آن در سیاست‌های حاکم بر دولت‌های منطقه‌ای که در آن زیست می‌کنیم، سبب شده تا کسری موازانه‌ی اکولوژیک میان‌رودان و فلات ایران به بحرانی‌ترین حد خود تا امروز برسد؛ به نحوی که نه فقط اُفت کمی آب در دسترس، که اُفت کیفی آن برای مردمان این سرزمین – که روزگاری گرانیگاه تولید جهان به شمار می‌رفتند – به کابوسی دهشت‌انگیز بدل شده است. نزاع هند و پاکستان که به زودی، البته افغانستان هم به آن خواهد پیوست، گواهی دیگر بر احتمال گسترش جنگ بر سر آب در منطقه به سوی خاور است.

فرازنای سخن آنکه پندارِ توسعه‌ای متکی بر جلوه‌های سازه‌ای مديريت و مبتنی بر قدرت فناوري‌های فراپيشرفته، پنداری است که شناسه‌های باطل بودنِ آن سالهاست که آشکار شده است. فاجعه‌ی آرال، گسترش شتابان ریزگردها در میان رودان (بین‌النهرین)، خشک شدن پی در پی اغلب تالاب‌های کشور و نشست بی‌سابقه‌ی زمین در شرق، مرکز و شمال خاوری ایران‌زمین از جمله‌ی آن شناسه‌هاست که نشان دادند هنوز هم برای حکومت بر طبيعت راهی جز پيروی از قوانينِ آن وجود ندارد؛ راهی که عقوبتِ کژروی از آن، به صدا درآمدنِ بال‌های پروانه است؛ بال‌هایی که اگر طنینش را جدی نگیریم، ممکن است روند تشدید بیابان‌زایی و افزایش فرآیندهای کاهنده‌ی کارایی سرزمین را تا بدانجا پیش برد که به وقوع تنش‌هایی جدی و مناقشات منطقه‌ای بر سر آب منجر شود؛ رخدادی که شناسه‌هایش هم‌اکنون در مصر، سودان، اسراییل، سوریه، ترکیه، عراق، هند، پاکستان و … آشکار است.

دانایی فردی برای مهار طبیعت ستیزی ، کافی نیست! – 3

در سومین بخش از مجموعه یادداشت‌هایی که به دلایل خطر مناقشات منطقه‌ای بر سر آب می‌پردازد، اشاره می شود بر تبعات ویران‌گر فراموشی اصل پروانه … اصلی که نمودش را در همه جا می‌توان آشکارا ملاحظه کرد، به ویژه در سخن برخی از مدیران ارشد دولتی.
کافی است نگاهی بیاندازیم به تازه‌ترین اظهارات عالی‌ترین مقام سلامت کشور – دکتر مرضیه وحید دستجردی – که آشکارا از دو فرزند به عنوان کمینه‌ی مطلوب شمار کودکان در هر خانواده ایرانی دفاع می‌کند! یادمان باشد که 30 سال پیش، پتانسیل سالانه‌ی آب قابل استحصال برای 30 میلیون ایرانی، 140 میلیارد متر مکعب بود؛ امروز به دلیل تغییرات اقلیمی حتا 140 میلیارد متر مکعب هم نیست، اما جمعیت ایرانیان به 75 میلیون نفر رسیده است! یعنی سهم سرانه‌ی آب دردسترس هر ایرانی از بیش از 4 هزار متر مکعب به کمتر از 2 هزار متر مکعب (مرز تنش آبی در جهان) سقوط کرده است! و آنگاه با چنین بضاعتی همچنان بر طبل افزایش جمعیت کوبیدن، شگفت‌آور است! نیست؟

و این ها در حالی است که ما بسیار خوشبین باشیم و فرض کنیم که در طول این مدت، مدیریت حاکم بر بخش آب در ایران، بی نظیر بوده و توانسته همه‌ی کارمایه‌های بالفعل را، بالقوه سازد! در حالی که عملاً چنین نبوده و خود به عنوان یکی از مهم‌ترین شناسه‌ها و عوامل بیابان‌زایی عمل کرده است.
به هر حال، به نظر می‌رسد راه ِ گریز از این مناقشات، از طریق دانایی فردی صرف عبور نمی‌کند. آموزه‌ای که 155 سال پیش، یک نفر دیگر هم به نوعی آن را زنهار داده بود!

سروده‌ی هشيارانه‌ی والت ويتمن  – Walt Whitman – كه در سال 1855 ميلادي آفريده شده است، نشان مي‌دهد: دانايي فردي براي مهار بحران‌هاي اجتماعي و ممانعت از ارتكاب خطاهاي فاحش كافي نيست، هر چند كه لازم است! زیرا اگر کافی بود در فاصله این 155 سال، نباید جهان به سمتی میل پیدا می‌کرد که همه حسرت روزگار ویتمن را بکشند!

باور دارم كه يك برگِ علف كمتر از سيرِ ستارگان نيست،
و مور نيز به همان اندازه كامل است،
و يك دانه‌ی ماسه و تخم سوسك و داروگ،
شاهكاري است براي والاترين‌ها،
و توت سياه، شايسته‌ی زينت‌بخشيدن به رواق‌هاي آسمان است،
و باريكترين مفصل دست من، همه‌ی ابزارهاي ماشيني را
مسخره مي‌كند،
و گاوي كه با سري غمزده نشخوار مي‌كند،
از هر پيكره‌اي فراتر است
و موش، معجزه‌اي است كافي براي در ترديدافكندنِ
ميلياردها ميليارد بي‌ايمان.

ادامه دارد …

مؤخره:

ممنون از بهروز عزیز که به این جستارهای پروانه ای پیوسته است و تاکنون دو یادداشت منتشر کرده است.

شناسه‌های فراموشی پروانه – 2

در ادامه‌ی نوشتار پیشین باید تأکید شود که درست اندكي پيش از فروپاشي كامل اقتصاد آرژانتين و اعلام ورشكستگي رسمي دولت – به رغم حراج کم‌سابقه‌ی مواد خام خویش – يوهانس رائو، رئيس‌جمهور وقت آلمان، در نشست سالانه‌ی اعضاي پيمان (كنوانسيون) مبارزه با بيابان‌زايي سازمان ملل متحد(COP4)، اعلام كرد: « تنها در چهار سال مياني دهه‌ی 90 (97-1994)، جهانيان شاهد بروز 30 جنگ و مناقشه بين كشورها، ناشي از تخريب محيط‌زيست بودند.» جنگ‌هايي كه شناسه‌ی ناديده‌گرفتن هنجارهاي بوم‌شناختي در آموزه‌هاي راهبردي كشورهاي درگير به شمار مي‌آيند.
و يكي از بنياني‌ترين و در عين‌حال مشهورترين اصول در حوزه‌ی محيط‌زيست، قانوني است كه از آن با عنوان: «تأثير پروانه» یا  Butterfly Effect ، ياد مي‌كنند (اين قانون، نخستين بار در دسامبر 1972 توسط يك هواشناس آمريكايي به نام پروفسور ادوارد لورنز (Edward Lorenz)، استاد مؤسسه‌ی فناوري ماساچوست(MIT) ايالات متحده مطرح شده است.)  اصلي كه مضمونش چنين است: «جهاني كه در آن زيست مي‌كنيم، چنان كوچك و به هم وابسته است كه اگر يك پروانه، بال‌هاي خود را در جنگل‌هاي آمازون به هم زند، ممكن است طوفان مهيبي در آن سوي كره‌ی زمين رخ دهد. » (Predictability: Does the Flap of a Butterfly’s Wings in Brazil set off a Tornado in Texas)

چه كسي فكر مي‌كرد، عاقبت روشنايي شهرها و چراغاني اماكن بلندمرتبه در شب، ممكن است نسل پرنده‌ها، خفاش‌ها و قورباغه‌ها را در معرض نيستي كامل قرار دهد! چرا كه اين نورافشاني‌ها مانند جاروبرقي حشرات گوناگون نظير پشه‌ها را به خود جذب كرده و با از بين رفتنِ آنها، پرندگان و قورباغه‌ها نيز ديگر چيزي براي خوردن نخواهند داشت و كيست كه امروز نداند، تصورِ جهانِ بي‌پرنده، چقدر مي‌تواند دهشتناك و دلهره‌آور باشد؟! چگونه است كه هنوز پس از گذشت نزدیک به چهار دهه از پیدایش اين قانون، كماكان در اولويت‌سنجي‌هاي خويش و در ساز و كارِ تخصيص اعتباراتِ ملي، بي‌مهاباي فرداها، آن را ناديده مي‌گيريم؟ آنچه که امروز در دريای خزر و خليج فارس روی می‌دهد و اين دو بوم‌سازگانِ ناهمتای آبی را بدل به نخستين و دوّمين محيط‌های آبی آلوده‌ی جهان کرده است (البته گمان برم تا مدتها، خلیج مکزیک سبب روسفیدی ما را فراهم بیاورد! نمی‌آورد؟)؛ پساب‌های آلوده‌ای که هر روز با شتابی بيشتر، آبخوان‌های کشور را به نابودی می‌کشانند، سدهاي پهن‌پيکری که شوراب‌ها را می‌افزايند و تالاب‌های ناهمتای ايران‌زمين را به خشکی تهديد می‌کنند و صنايع آلوده‌کننده‌ای که اصول ارزيابی زيست‌محيطی را به سخره گرفته‌اند … همه و همه نشان می‌دهند که ما تا چه اندازه پروانه را از خاطر برده‌ايم! نبرده‌ایم؟
فراموشی دردناکی که در بخش بعدی خواهم گفت می‌تواند عواقبی جبران‌ناپذیر برای‌مان به ارمغان آورد.

ادامه دارد …

تشدید بیابان‌زایی ، خطر رؤیارویی بر سر آب را افزایش می‌دهد – 1

تأکید بیش از حد بر مدیریت سازه‌ای، غره شدن بر توانایی‌های دانش مهندسی و عدم اعتنا به قوانین طبیعی در شمار مهم‌ترین دلایلی است که می‌توان برای افزایش ناپایداری کره‌ی زمین ذکر کرد. در این میان، شوربختانه باید بپذیریم که کشور عزیز ما نیز از این عقوبت مصون نبوده و دارای یکی از پرشتاب‌ترین روندهای پس‌رفت در حوزه محیط زیست در بین کشورهای جهان است. اما ایران در این مصیبت تنها نیست؛ مصیبتی که سبب شده تا حیات با شتابی دمادم افزاینده از طبیعت ایران عقب‌نشینی کند …
و همان طور که پیش‌ترها هم در همین تارنما اشاره کرده‌ام: اینها همه از نشانه‌های فراموش کردن پروانه است!

کافی است سخنان لستر تاروProf. Lester C. Thurow – را در نخستين سال‌هاي آخرين دهه‌ی سده‌ی بيستمِ ميلادی، به یاد آوریم؛ اقتصاددان شهیری که در مقام مشاور اقتصادي بيل كلينتون، رئيس‌جمهور وقت ايالات متحده آمریکا، گفت: «در قرن بيست و يكم فقدان منابع طبيعي (در يك كشور) ممكن است، مزيتي باشد.» سخن تلخی که به باور نگارنده، یکی از بزرگترین خطاهای راهبردی در شیوه‌ی مدیریت جهان را برای دست کم یک دهه به دنبال داشت. در آن زمان، آرژانتين هنوز چون سال‌های نخست هزاره‌ی سوّم، يك كشور ورشكسته محسوب نمي‌شد و شايد حتّي در شمارِ يكي از سفيدترين ممالک آمريكاي لاتين قرار داشت؛ كشوري كه تارو در صفحه‌ی 48 از كتاب خويش (رويارويي بزرگ، نبرد اقتصادي آينده – ژاپن، اروپا و آمريكا – برگردان عزيز كياوند، 1372. تهران. مؤسسه‌ی عالي پژوهش در برنامه‌ريزي و توسعه، 387 صفحه)، منابع‌طبيعي انبوهش را با ژاپن مقايسه مي‌كند كه از منابع طبيعي اندكي به نسبت آرژانتين برخوردار است و مي‌گويد: به رغمِ  برخورداري از چنين منابعي، آرژانتين فقير است و ژاپن ثروتمند. اينك از زمان مقايسه‌ی تارو، بيش از 18 سال مي‌گذرد، در اين مدّت، قدرتمندترين كشور آمريكاي لاتين، سخت‌ترین بحران تاریخ خود را گذراند، آن هم به رغم آن که یکصد و سی میلیارد دلار وام بر پیکر اقتصاد بیمارش تزریق شد؛ زیرا به خطا دریافته بود که «راه ثروتمند‌شدن از طبيعت نمي‌گذرد!» نتيجه آنكه كشوري كه در آغاز دهه‌ی نود ميلادي، مي‌شد آن را دست‌كم با ژاپن قياس كرد، در آغاز هزاره‌ی سوّم بايد با جمهوري‌هاي آسياي ميانه مقايسه می‌شد و تا مدت‌ها كسي قادر به اداره‌ی آن نبود، در كمتر از يكماه 5 رئيس جمهور عوض ‌كرد و بي‌ساماني را بدانجا رساند كه هر كودك آرژانتيني در بدو تولّد، ناگزير بود تا سنگيني چهار هزار دلار بدهي خارجي را بر دوش خويش تحمل كند، آن هم سرزميني كه تا چندي پيش، درآمد سرانه‌ی ساكنانش به حدود هشت هزار دلار در سال بالغ مي‌شد!

و این در حالی است که لستر تارو هشت سال بعد از انتشار این کتاب، کتاب جدیدی با عنوان ثروت آفرینان (Building Wealth) منتشر کرد و در آن آشکارا نظر خویش را اصلاح کرده و در بین یازده قاعده‌ای که برای بازی در قرن بیست و یکم اعلام داشت، یکی هم این بود:
پیشرفت اقتصادی و ارتقای سطح محیط زیست مترادفند، نه متضاد.
و این آموزه‌ای است که بسیاری از دولتمردان ما، حتا در مسئولیت‌های مرتبط با محیط زیست و منابع طبیعی، عملاً به آن اعتقاد ندارند! دارند؟

ادامه دارد …

دکتر جلال ‌الدین شایگان: آب تهران ناسالم است!

در ادامه‌ی چهار یادداشت گذشته که به روایت مهم‌ترین فرازهای گفتگوی رو در روی برخی از فعالان و نخبگان محیط زیست  با شهردار تهران پرداخته شد، اینک می‌خواهم سخنان دکتر جلال‌ الدین شایگان را انتشار دهم، استاد دانشگاه صنعتی شریف و رییس شاخه‌ی محیط زیست فرهنگستان علوم ایران؛ سخنانی که بخش‌هایی از آن بسیار بحث‌برانگیز و مهم ارزیابی شد.
استاد شایگان، سخنان خود را در چهار بند تنظیم و ارایه کرد:
1-    آب تهران ناسالم است. بررسی‌ها و اندازه‌گیری‌هایی که توسط خود من در خروجی تصفیه‌خانه‌ها و چاه‌های آب تهران صورت گرفته، جملگی نشان از آلوده بودن این آب می‌دهد. اما نکته مهم این است که آب تهران فقط به نیترات آلوده نیست، بلکه یک ماده‌ی خطرناک‌تر دیگر در آب تهران مشاهده شده است به نام TOC که یک پارامتر نسبتاً ناشناخته است که در هنگام کلر زدن به آب آشامیدنی به ترکیبات کلره تبدیل می‌شود که اغلب سرطان‌زا هستند. نکته نگران‌کننده آن است که میزان این ماده از 3 تا 14 میلی‌گرم در جاهای مختلف – اعم از خروجی تصفیه خانه‌ها تا چاه‌های آب متغیر است؛ در حالی که استاندارد آن در آب شرب باید صفر باشد. من از شما آقای شهردار می‌خواهم تا به این موضوع رسیدگی فرمایید، هرچند که می‌دانم مدیریت آب در تهران برعهده‌ی سازمان دیگری است.
2-    معضل زباله‌ی تر هنوز در تهران حل نشده است، در صورتی که من طرحی دارم که خانواده‌ها به راحتی می‌توانند زباله‌های تر خود را به کمپوست تبدیل کنند و کتابی به زبان ساده در این خصوص نوشته‌ام که امیدوارم شهرداری تهران در توزیع آن بین مناطق شهری تسهیل فرماید.
3-    متأسفانه جنگل‌کاری‌های وردآورد در غرب تهران، به بهانه ساخت و ساز – آن هم برای تعاونی‌های متعلق به شهرداری – دارد قلع و قمع می‌شود (ماجرایی که نگارنده هم بر آن تآکید کرد و پیش‌تر هم در همین تارنما به آن پرداخته‌ام). دکتر شایگان این موضوع را حیرت‌آور و غیرقابل قبول دانست و به آقای قالیباف گفت: اگر مایل باشند، می‌توانند اطلاعات جزیی‌تری را در اختیارشان قرار دهند (موضوعی که شهردار قول پیگیری آن را دادند).
4-    آخرین نکته‌ای که دکتر شایگان بر آن تأکید کردند، روند نگران‌کننده‌ی تخریب محیط زیست نه فقط در تهران که در ایران بود؛ ایشان خواستار برانگیختگی بیشتر آحاد مردم شده و از نخبگان خواستند تا بنیادی با نام “بنیاد محیط زیست ایران” تشکیل دهند که بتوانند بدون وابستگی‌های دولتی و صنفی به روشنگری در این حوزه بپردازند و از شهردار تهران خواست تا به این موضوع عنایت بیشتری کنند.

مؤخره:

–    دکتر صدرالدین علی‌پور هم روایت خویش را از این ماجرا ارایه داده‌اند.

در همین باره:

مجید مخدوم: ستاد محیط زیست و توسعه پایدار ۱۸ ماه است که تشکیل جلسه نداده!

نبی بیدهندی: مدیریت زباله در ایران با کیست؟!

تا الگوهای فشار تغییر نکند، در تهران کاری نمی‌توان انجام داد!

به این نمی‌گویند: آستانه بحران! به این می‌گویند: فاجعه تمام و کمال!

امروز از قول مدیرکل محیط زیست استان فارس خواندیم که “استان فارس در آستانه بحران زيست‌محيطي قرار گرفته است“.
خواستم بگویم:
برادر عزیز، جناب آقای مهندس ابراهیمی، مدیرکل محترم اداره محیط زیست استان فارس! به مصیبتی که استان فارس دچارش شده است، نمی‌گویند: آستانه‌ی بحران؛ نام شرایط حاضر، اتاق مرگ است!
تقریباً تمامی تالاب‌ها و دریاچه‌های استان فارس، از بختگان و طشک گرفته تا مهارلو و ارژن و پریشان، خشک شده است، کف‌گیر بسیاری از چاه‌های مجاز به ته دیگ خورده؛ سهم بزرگی از پردیس‌های جهرم نابود شده است، تراز منفی سطح آب زیرزمینی به بیش از 2 میلیارد متر مکعب در سال رسیده و میزان افت سطح آب به 5 برابر کاهش یافته است، کانون‌های فرسایش بادی در استان افزایشی معنی‌دار یافته، میانگین دما فزونی یافته و ظرفیت گرمایی ویژه‌ی سرزمین فارس کاسته شده است؛ حتا گزارش‌هایی از نخستین نشانه‌های نشست زمین هم در فارس منتشر شده و همه خبر از فاجعه می دهند؛ با این وجود، کماکان استان فارس در تولید گندم در کشور رکورددار است و کماکان به بهانه طرح فلاحت در فراغت، رویشگاه‌های طبیعی اطراف شیراز به یغما رفته و دچار شدیدترین ناپایداری بوم‌شناختی در طول یکصد سال اخیر شده است و کسی هم نمی‌پرسد آب این زراعت‌ها و پردیس‌ها چگونه و با چه هزینه‌ای تأمین می‌شود؟

آنگاه و آنگاه جناب مدیرکل، صرفاً نگران آتش سوزی مراتع بوده و خبر از آستانه‌ی ورود به بحران می‌دهند!
آقای مدیرکل عزیز: یعنی باید دیگر چه اتفاقی می‌افتاد تا باور کنیم، کسری موازنه‌ی بوم‌شناختی در استان فارس را دیگر نمی‌توان جبران کرد؟!

گزارش 4 ساعت گفتگو با شهردار تهران در باره محیط زیست!

ساعت 15 روز سه شنبه، 22 تیرماه 1389، تالار کنفرانس مرکز مطالعات و برنامه‌ریزی شهر تهران، میزبان جمعی از صاحبنظران و نخبگان حوزه محیط زیست ایران بود تا در فضایی متفاوت به بیان مهم‌ترین دردهای محیط زیست تهران و ایران بپردازند. به ویژه آن که این بار عالی‌ترین مقام شهری پایتخت، دکتر محمّدباقر قالیباف به همراه دوتن از معاونینش (دکتر عسگری‌آزاد، معاون تحقیقات برنامه‌ریزی و توسعه و دکتر حسین کلخورانی، معاون خدمات شهری)، حاضر بودند تا به سخنان 18 نفر از فعالان محیط زیست گوش دهند و جوابگو باشند.
عنوان این نشست: «نقش محیط زیست در توسعه پایدار شهر تهران» بود و آن 18 نفر عبارت بودند از آقایان دکتر: علی یخکشی (استاد دانشگاه)، مجید مخدوم (رییس انجمن ارزیابی محیط زیست ایران)، اسماعیل کهرم (استاد دانشگاه)، حسن علی لقایی (استاد دانشگاه)، محمّد سلطانیه (استاد دانشگاه و مسئول سابق دفتر تغییر اقلیم سازمان حفاظت محیط زیست)، حجت (استاد دانشگاه و معاون اسبق انسانی سازمان حفاظت محیط زیست)،  نبی بیدهندی (رییس دانشکده محیط زیست دانشگاه تهران)، امیر حسین چرخابی (عضو هیأت علمی پژوهشکده حفاظت خاک و آبخیزداری)، مجید شفیع‌پور مطلق (استاد دانشگاه تهران)، بهلول علیجانی (اقلیم‌شناس)، جلال‌الدین شایگان (استاد دانشگاه صنعتی شریف)، سیّد محمود شریعت (استاد دانشگاه)، عبدالرضا کرباسی (مدیرعامل سازمان بهره‌وری انرژی‌های ایران)، هومان لیاقتی (رییس پژوهشکده محیط زیست دانشگاه شهید بهشتی)، محمّد حسن پیراسته (مسئول فنی کمیته محیط زیست شورای شهر تهران)، داریوش کریمی (عضو هیأت علمی سازمان تات) و خانم دکتر اردلان (از وزارت نفت).
و البته نمی‌دانم چگونه محمّد درویش هم آنجا بود؟!
برخی دیگر از حاضرین در این نشست سبز، عبارت بودند از آقایان دکتر برهان ریاضی، صدرالدین علی‌پور، برقعه‌ای، ، شفیع پور، خویی، هادی حیدرزاده، سید محمّد مجابی ، غیاث الدین ، امیر حسن جعفری و وحید نوروزی.
در باره‌ی این نشست و مهم‌ترین فرازهای آن، به ویژه پژواک حیرت‌انگیز و امیدبخش شهردار تهران و سخنان جالب ایشان، بیشتر سخن خواهم گفت. اما تا آن زمان، اشاره کنم به یکی از آمارهایی که هادی حیدرزاده، مرد سبز کابینه‌ی شهردار در طول 5 سال گذشته ارایه کرد: این که در سال 1388، هوای تهران در 40 روز از سال در شرایط ناسالم قرار داشت و این در حالی است که استاندارد آن فقط یک روز در سال است!
نگارنده هم تلاش کرد تا بر روی دو نکته پای فشارد: نخست آن که اگر قرار است در اندیشه‌ی پایداری تهران باشیم، باید به پاسداری از مواهب طبیعی آن در کوهستان‌های شمالی و دشت‌های جنوبی‌اش، بیش از پیش همت گماریم. متأسفانه روند رشد شاخص‌ها و شناسه‌های بیابان‌زایی در دامنه‌های جنوبی البرز تا دماوند آشکارا ملموس است و به بهانه‌ی انواع عملیات تکنوژنیک مانند جاده‌سازی، سدسازی و معدن‌کاوی، مهم‌ترین منابع تولید و ذخیره آب تهران در حال متلاشی شدن است. به آقای قالیباف متذکر شدم که چرا باید در برابر تاراج دماوند با شتاب 500 کامیون در روز سکوت کنیم؟ مگر نه این است که دماوند، نماد غرورآفرین سرزمین و طبیعت ایران است؟ همچنین آمارهایی از افت سطح آب زیرزمینی و نشست زمین در جنوب تهران هم ارایه کردم.
اما دومین نکته‌ای که به آن پرداختم و ظاهراً بسیار مورد توجه آقای قالیباف قرار گرفت، وضعیت روزنامه همشهری، به عنوان نخستین روزنامه محیط زیستی ایران و آینه تمام‌نمای عملکرد شهرداری تهران بود. پرسیدم چرا نباید محیط زیست یک صفحه ثابت روزانه در همشهری داشته باشد؟ و مهم‌تر آن که چرا روزنامه‌ی همشهری حاضر نیست تا هیچ نوع انتقادی از عملکرد شهرداری تهران در حوزه محیط زیست را انتشار دهد؟ می‌خواهم بدانم: این دستور شماست یا نوعی خودسانسوری است و یا …؟
اشاره کردم که تیم حرفه‌ای و کاری روزنامه همشهری در بخش محیط زیست باید تقویت شود و باید بتواند عملکرد هر سازمانی را در این حوزه به نقد بکشد؛ به ویژه اشاره کردم به ماجرای پرسروصدای تخریب جنگل وردآورد که همشهری کاملاً در باره‌ی آن سکوت کرد!
شهردار هم پاسخ داد که من این موضوع را حتماً پیگیری خواهم کرد و بارها به مسئولین همشهری گفته‌ام که نخستین نهادی را که باید مورد نقد قرار دهید، همین شهرداری تهران باید باشد.
ضمن خسته نباشید به سید محمّد مجابی عزیز که در برپایی و اداره‌ی این جلسه بسیار کوشید و آرزوی تداوم چنین نشست‌هایی، تلاش خواهم کرد تا در یادداشت‌های بعدی به برخی دیگر از ماجراهای این نشست کم‌نظیر بپردازم.
ادامه دارد …