بایگانی دسته: منابع آبی

کم جان دیگر بی جان نیست! باورتان می‌شود؟

یادتان هست که هشت مرداد 1386 نوشتم که کم جان را بی جان کردیم؟
یادتان هست که نوشتم بی جان شدن و مرگ تالاب‌های اقماری بختگان، بیشتر از آن که متأثر از پدیده‌ای طبیعی و مرتبط با خشکسالی باشد، نشان از نابخردی و آزمندی نوع انسان دارد؛ انسانی که قرار بوده اشرف مخلوقات باشد، اما مخرب‌ترین مخلوقات شده است!

امشب امّا می‌خواهم خبری خوش به شما بدهم … نگاه کنید این تصاویر جان‌افزا را و ببینید که جوانان و مردمان کربال و کم‌جان چگونه با دست خالی و اصلاح کانال‌های زهکشی حفر شده، دوباره حیات را به تالاب کم‌جان بازگرداندند.

درود بر مسعود زارعی، شکرالله زارع، عباس زارع، علیرضا احمری، سیروس زارع، محمدامین احمری، مهدی زارع، عبدالخالق زارع، سعید زارع و … دیگر هموطنان عزیزی که نشان دادند مانند اهالی کانی برازان، قدر حضور مقدس تالاب را در آبادبوم خویش، خوب می‌دانند و برای استمرار حیاتش اینگونه سزاوارانه تن به آب و گل می‌دهند.

دلم می‌سوزد اگر مرجان‌ها در خلیج فارس دیگر نرقصند!

مرجان‌ها ممکن است برای همیشه رقص را فراموش کنند! باورتان می‌شود؟ یعنی امکان دارد مرجان باشی و نتوانی برقصی؟!
راستی! شما فکر می‌کنید تصور شاخاب پارس بدون مرجان، چگونه برزخی را در مقابل دیدگان می‌آفریند؟!
می‌خواهم در یادداشت پیش رو – که نخستین بار در مردمک منتشر شد، پاسخ این پرسش را بدهم؛ پاسخی که اینگونه آغاز می‌شود:

نگویید که نگفت:
مرجان‌های خلیج فارس ممکن است دیگر نرقصند!

سال‌ها پیش شاعر کاشانی و دلنواز وطن، سهراب سپهری عزیز، هشدار داده بود:
و بدانیم پیش از مرجان
خلایی بود در اندیشه‌ی دریاها …

بسیاری آن روز حرف سهراب را نفهمیدند؛ امّا امروز ماجرا فرق می‌کند! نمی‌کند؟ امروز در شرایطی داریم از مرگ مرجان‌ها سخن می‌گوییم که رشد گرایش‌های دانشگاهی در رشته‌های مرتبط با محیط زیست، چه در داخل و چه در خارج از کشور، صدها برابر فزونی داشته و حالا کمتر خانواده‌ای را می‌توان یافت که در آن یک جوان تحصیلکرده وجود نداشته باشد؛ جوانانی که اغلب – دست کم – 3 واحد محیط زیست پاس کرده‌اند.
با این وجود، گمان نبرم کسی با نگارنده متفق‌القول نباشد که روزگار طبیعت ایران، به رغم افزایش دانایی مردمانش نسبت به محیط زیست، به مراتب دردناک‌تر و تلخ‌تر از زمان سهراب است.
دریاچه‌ها و تالاب‌ها، یک به یک در حال نیستی و نابودی هستند؛ درختان کهنسال و دیرزیست را به بهانه‌های واهی به مسلخ می‌فرستند؛ اندوخته‌های آب را در زیرزمین بی مهابا تاراج می‌کنند و بیش از 90 درصد از رودخانه‌های کشور از چنان آلودگی‌ای رنج می‌برد که حتا نمی‌توان آبش را به مصرف کشاورزی و شرب دام رساند.
و اینک که از عرصه‌ی 164 میلیون‌هکتاری ایران مرکزی  ظاهراً فارغ شده‌ایم، یادمان افتاده که خلیج فارسی هم داریم که می‌شود آن را هم توسعه داد و زی‌گونگی منحصر به فردش را نابود کرد!
متأسفانه خبرهایی که از سواحل نیلگون خلیج فارس می‌رسد، حکایت از آن دارد که فعالیت‌های صیادی و صنعتی، به ویژه ورود شتابناک پساب آلوده‌ی کارخانه‌ها و نفت‌کش‌ها، مرجان‌های رقصان در دریا را به توده‌های سنگی سفید تبدیل کرده است؛ شناسه‌ای که نشان می‌دهد: حال خلیج فارس اصلاً خوب نیست و مرگ طبیعت در آن نقطه نزدیک است.
یادمان باشد که مرجان‌ها به طور متوسط فقط سالی نیم تا یک سانتی‌متر می‌توانند رشد کنند. بنابراین، آفرینش دوباره‌ی مرجان‌هایی که بین 5 تا 6 متر طول دارند، به 500 تا هزار سال زمان نیاز دارد. این در حالی است که حتا عملیات غواصی در اطراف کیش و برداشت شتابان ذخایر منطقه و ماهی‌های تزیینی موجود در جزایر مرجانی خلیج فارس، به شدت سبب تخریب مرجان‌ها را فراهم کرده و بیم آن می‌رود که با ادامه روند کنونی تخریب، اندوخته‌های مرجانی به شدت بیشتری مورد تهدید و تحدید قرار گیرند.

افزون بر آن، پروژه 2 میلیارد دلاری ساخت شهرک دریایی 405 هکتاری در سواحل کم عمق خلیج فارس  به همراه اسکله‌سازی در مناطق ساحلی به شدت می‌تواند جمعیت مرجانی را تحت تأثیر سؤء خویش قرار دهد؛ همان گونه که هم‌اینک در “لارک” و “هنگام” چنین رخدادی به قوع پیوسته و پدیده سفید شدن مرجان‌ها گزارش شده است .
نباید فراموش کنیم که اگر اکنون نیز تمامی عملیات تخریبی را متوقف سازیم، نخواهیم توانست در طول یک قرن آینده هم خسارت ناشی از مرگ مرجان‌ها را به طور کامل جبران کنیم. بنابراین، کمک به مهار فرآیند مرگ مرجان‌ها، خدمتی است بی‌منت به نسل‌های آینده.
کمکی که باید از همین امروز شروع کنیم.

روزگار رؤیایی گوش‌های دوست داشتنی گربه‌ ی ایران!

نه تنها در اردیبهشت ماه 16 درصد از غلظت خشکسالی در کل کشور نسبت به ماه پیش از آن کاسته شد، بلکه به جرأت می‌توان گفت که مردمان جلفا، سرخس، ماکو و خوی کمتر به یاد دارند اردیبهشتی چنین خیس و پرباران را … به نحوی که آمارهای برآمده از کوشش همکاران سختکوش اصفهانی‌ام، نشان می‌دهد، آنچه که در طول 8 ماهه‌ی مهر 1388 تا پایان اردیبهشت 1389 بر آسمان نیمه‌ی شمالی گربه‌ی ایران باریده است، بیش از 60 درصد میانگین بارشی است که در طول 30 ساله گذشته رخ داده است. به دیگر سخن، آسمان گویا به داد مدیریت سهل‌انگار حوضه‌ی آبخیز دریاچه‌ی ارومیه رسیده و با تمام قدرت خویش، هرآنچه در توان داشته بر سر و روی ارومیه‌ی تشنه باریده است … نعمتی که متأسفانه از زیستمندان شمال استان کرمان، جنوب یزد، شمال و مرکز سیستان، شرق و مرکز فارس و بسیاری از مناطق استان هرمزگان دریغ شده است. هرچند شاید مردم هیچ نقطه‌ای از کشور به اندازه‌ی مردمان شریف امیدیه خوزستان با چنین شوکی روبرو نشده و به یکباره با کاهش 86 درصدی بارندگی خویش مواجه نشده‌اند، رخدادی که مردمان پارس‌آباد مغان به صورت وارونه آن را درک کرده و میانگین بارندگی ماهانه‌شان بیش از 76 درصد رشد را نشان می‌دهد و دست آخر آن که مردمان اصفهان، بروجن و لردگان همچنان مرکزی‌ترین نواحی کشور را شامل می‌شوند که میزان بارندگی ماهانه‌شان بین 20 تا 45 درصد بیش از میانگین 30 ساله بوده است.
به رغم همه‌ی مهرورزی‌های بی‌منت آسمان، نباید فراموش کنیم که ایران‌زمین همچنان به دلیل کاهش چشمگیر ریزش‌های جامد و گرم‌شدن محسوس میانگین دمای هوا در سال آبی جاری، بیشتر از آن که از مواهب ترسالی، کبکش خروس بخواند، متأثر از خشکسالی مجبور به کابوس دیدن است!
اما جزییات دیگری هم از گزارش پایگاه مدیریت خشکسالی استان اصفهان قابل دریافت است که ضمن تشکر از دکتر مرتضی خداقلی عزیز، آنها را در مهار بیابان‌زایی انتشار می‌دهم:

پایش وضعیت خشکسالی ایران در سال آبی جاری (مهرماه 1388 تا پایان اردیبهشت‌ماه 1389)
پایش و تحلیل آخرین نقشه‌های خشکسالی تهیه شده توسط کارشناسان پایگاه خشکسالی اصفهان تا پایان اردیبهشت ماه 1389 نشان از کاهش مناطق مواجه با خشکسالی نسبت به ماه گذشته (پایان فروردین-ماه1389) دارد. مطابق بررسی‌های انجام گرفته، در 64 درصد از مساحت کشور بارش دریافتی کمتر از میانگین دراز مدت آن بوده است و در حقیقت خشکسالي خفيف تا بسيار شديد در این مناطق حاکم بوده است (نمودار شماره 1). بارش‌های قابل ملاحظه در اردیبهشت ماه باعث کاهش حدود 16 درصد سطح خشکسالی‌ها در مقایسه با ماه قبل شده است. به طور خلاصه وضعیت خشکسالی در ایران طی این مدت به شرح ذیل است:
خشکسالی بسیار شدید (کاهش بیش از 60 درصد از بارش نرمال) به طور پراکنده در شهرستان‌هایی مانند رفسنجان و شهربابک (استان کرمان) بروز یافته است. قسمت اعظم استان‌های فارس(داراب، فسا، شیراز، زرقان و سد درودزن)، هرمزگان(بندرعباس، بندر‌ لنگه و جاسک)، نیمی از استان‌های خراسان جنوبی، کرمان (کرمان، سیرجان، انار و بافت)، یزد (بافق و یزد) و شهرستان‌های زهک، زابل و چابهار (سیستان و بلوچستان) شاهد خشکسالی شدید (کاهش 45 تا 60 درصد بارش نرمال) طی این مدت بوده‌اند.
کل استان بوشهر (بوشهر و کنگان)، نیمه جنوبی استان خراسان جنوبی (بیرجند)، قسمت اعظم استان یزد (طبس و رباط) و بخش‌های وسیعی از استان فارس (اقلید، آباده و لار)  خشکسالی متوسط (کاهش 20 تا 45 درصد بارش نرمال) را طی این مدت پشت سر گذاشته‌اند.

اندکی بیش از یک چهارم ایران (4/25 درصد) در شرایط خشکسالی خفیف قرار گرفته است که این مناطق شامل کل استان قم، مناطقی از استان‌های خراسان رضوی، سمنان، قسمت‌هایی از استان های خوزستان، تهران، اصفهان، کهگیلویه و بویراحمد، سیستان و بلوچستان و کرمان بوده است.
طی این بازه‌ی زمانی حدود 36 درصد کشور بارشی بیش از میانگین دراز مدت خود دریافت کرده است که نسبت به ماه قبل 16 درصد به سطح این مناطق در کشور افزوده شده است. در این رابطه مناطقی که افزایش تا 20 درصد از بارش نرمال داشته‌اند، شامل استان‌های خراسان شمالی، گرگان، بخش‌های وسیعی از استان‌های مازندران، خوزستان، ایلام، چهارمحال و بختیاری و نیمی از استان‌های تهران، مرکزی و سیستان و بلوچستان است.

در بخش‌هایی از استان‌های گیلان، قزوین، مرکزی، لرستان، کردستان، کرمانشاه، ایلام، و چهارمحال و بختیاری افزایش 20 تا 45 درصد از بارش نرمال را شاهد بوده‌اند. ترسالی شدید در بخش¬های غربی و شمال غربی کشور در کل استان‌های زنجان و همدان، قسمت اعظم استان‌های اردبیل، آذربایجان غربی، کردستان، بخش‌هایی از استان کرمانشاه، گیلان و قزوین دیده می‌شود. افزایش بیش از 60 درصد بارش نرمال تنها در شهرستان‌های پارس‌آباد ( اردبیل)، سراب و جلفا (آذربایجان شرقی) و خوی و ماکو (آذربایجان غربی) قابل ملاحظه بوده است.
در نهایت امیدیه با حدود 84 درصد کاهش بارندگی و پارس‌آباد مغان با بیش از 76 درصد افزایش بارش نسبت به میانگین درازمدت به ترتیب کم‌باران و پرباران‌ترین نقاط کشور طی این مدت بوده‌اند.
مقایسه میزان بارش دریافتی استان‌های مختلف کشور نسبت به میانگین دراز مدت آن در بازه زمانی ابتدای مهر ماه تا پایان اردیبهشت ماه 1389 در نمودار 3 نشان داده شده است. این مقایسه که صرفاً بر اساس آمار ایستگاه‌های سینوپتیک و بصورت حسابی محاسبه شده است، تغییرات بسیار شدید میزان بارش دریافتی در استان‌های مختلف را نشان می‌دهد. استان قم (با دارا بودن تنها یک ایستگاه سینوپتیک) با کاهش حدود 43درصد نسبت به میانگین دراز مدت، خشک‌ترین استان و آذربایجان شرقی (تبریز، اهر، مراغه، سراب، میانه، مرند، جلفا، سهند) با حدود 47 درصد افزایش نسبت به میانگین دراز‌مدت، پربارش‌ترین استان کشور بوده است. در مجموع میانگین حسابی آمار بارش ایستگاه‌های سینوپتیک کل کشور از ابتدای مهر تا پایان اردیبهشت ماه سال جاری معادل 316 میلی‌متر است که نسبت به آمار بلند مدت آن (303میلی‌متر) حدود 4 درصد افزایش داشته است.
نمودار های4 الی 7 تغییرات بارش را بصورت تجمعی و نیز به تفکیک ماهانه در بازه زمانی مهرماه 1388 تا پایان اردیبهشت‌ماه1389 در سطح کشور و استان اصفهان نشان می‌دهد. بر اساس داده‌های این نمودارها، به طور کلی در سطح کشور و تقریبا در استان اصفهان پاییزی مرطوب، زمستانی خشک و بهاری با بارش متوسط را تا کنون شاهد بوده‌ایم.

به طورکلی این نکته حایز اهمیت است که گرچه از ابتدای سال آبی جاری (مهرماه 1388) تا پایان اردیبهشت ماه برخی از نقاط کشور بارشی بیش از میانگین دراز مدت دریافت کرده‌اند، ولی ارزیابی و تحليل وضعیت خشکسالی فقط محدود به وضعیت حال نیست، بلکه عواملي چون شرايط حاکم بر ميزان رطوبت خاک و ذخاير آب‌هاي سطحي و زير‌زميني سال قبل در تعيين ميزان شدت خشکسالي مؤثر هستند. همچنین معضل درجه حرارت و افزایش آن در سال جاری نسبت به سال قبل و کاهش ریزش‌های جامد حتا در مناطق مرتفع و کوهستانی، باعث افزایش تبخیر بارش‌های دریافتی و در نتیجه کاهش میزان رطوبت خاک ، منابع آب و ذخیره آب سدها به طور قابل توجهی می‌گردد. در مجموع اثرات مخربی که خشکسالی سال‌های 86 و 87 بر بسیاری از بخش‌های کشور داشته، همچنان به قوت خود باقی است.

وضعیت خشکسالی استان اصفهان تا پایان اردیبهشت ماه 1389
بررسی نقشه وضعیت خشکسالی استان تا پایان اردیبهشت ماه 1389نشان می‌دهد که درصد مناطقی با مجموع بارندگی کمتر از میانگین درازمدت به حدود 7/46 درصد می‌رسد که نسبت به ماه گذشته (پایان فروردین1389) 24درصد خشکسالی کاهش داشته است.
بررسی نقشه پایش خشکسالی استان نشان می دهد در هیچ یک از نقاط استان، بارش، بیش از 45 درصد کاهش نداشته است بنابراین خشکسالی بسیار شدید و شدید ملاحظه نمی گردد. در خاوری‌ترین نقاط استان (خوروبیابانک) و آران و کاشان در شمال استان، خشکسالی متوسط دیده می‌شود. قسمت¬های وسیعی از استان (42 درصد) در بخش‌های چوپانان، نطنز، میمه،گلپایگان، خوانسار و حنا در جنوب استان خشکسالی خفیف (کاهش کمتر از 20 درصد از بارش نرمال) دیده شد.
مساحت قابل توجهی از استان (3/48 درصد) شامل نواحی چادگان، فریدن و فریدونشهر (در غرب استان)، زرین شهر، ورزنه، شاهین شهر و مورچه‌خورت، تیران و نجف‌آباد تا پایان اردیبشهت ماه 1389 شاهد افزایش بارشی کمتر از 20 درصد از بارش نرمال بوده‌اند. شهرضا، دهاقان، مبارکه، فلاورجان، نایین، اردستان و
خمینی‌شهر طی این مدت افزایش بارشی در حدود 20 تا 45 درصد از بارش نرمال را تجربه کرده‌اند. افزایش 45 تا 60 درصد بارش نرمال صرفا در شهر اصفهان مشاهده شده است.
در نهایت خوروبیابانک با حدود 32 درصد کاهش بارندگی و اصفهان با 64 درصد افزایش بارش نسبت به میانگین درازمدت به ترتیب کم‌باران و پرباران‌ترین نقاط استان طی این مدت بوده‌اند.

در همین باره:

رد پای نقشه های خشکسالی ایران در این تارنما

از تپه‌های ماسه‌ای منجیل تا چهارمحال بختیاری ، راهی نیست! هست؟

این تصویر را به دقت بنگرید؛ اینجا منجیل است! اگر باور ندارید، به دکل‌های سفیدرنگ و آشنای توربین‌های بادی دقت کنید تا دریابید که آدمی آنقدر توان دارد که حتا در منطقه‌ای همچون منجیل در قلب البرز مرکزی و با اقلیمی نیمه‌مرطوب هم تپه‌های ماسه‌ای بیافریند! همان گونه که پیش‌تر در بورالان آذربایجان غربی آفریده بود!!
برای آنها که در آمفی تئاتر مرکزی دانشگاه شریف جمع شده بودند، گفتم که آن تپه‌های ماسه‌ای حاصل جانمایی اشتباه در ساخت سد سفیدرود است؛ سدی که 38 سال از افتتاحش می‌گذرد؛ اما هنوز بیش از 15 درصد ساخت شبکه‌های آبیاری‌اش پیشرفت نکرده، اما درعوض تا دلتان بخواهد رسوب تولید کرده است!
حال امّا گزارش تکان‌دهنده‌ی دیده‌بان شریف طبیعت بختیاری، حکایت از آن دارد که چشم‌انداز پرآب‌ترین استان کشور در بام ایران، شاید غم‌انگیزتر از منجیل شود! استانی که سدسازان عزیز، عزم‌شان را جزم کرده‌اند تا آن را به کارگاه پایلوت و حیاط خلوت ساخت و سازهای خویش در طول دو دهه‌ی آینده بدل سازند و ظاهراً نمی‌خواهند هیچ آب باریکه‌ای را از قلم بیاندازند! چه رسد به رودخانه‌ی بزرگ و پرآب استان.

به هر حال، یادتان باشد که محمّد درویش در هفتمین روز از خرداد 1389 چه گفت و چه نوشت؟
انشالله در هفتمین روز از خرداد 1409 و در آستانه‌ی سی و سومین مراسم نکوداشت روز جهانی مقابله با بیابان‌زایی – که در بروجن برگزار خواهد شد – از موفقیت عملیات تثبیت شن و مالچ‌پاشی در کنار تالاب بین‌المللی (بخوان سد مخزنی) چغاخور سخن رانده و جشن خواهیم گرفت! نخواهیم گرفت؟

تخریب 430 سد در طول 13 سال گذشته در آمریکا!

در حالی که آب‌سالاران طبیعت‌ستیز، پیشنهاد ساخت 600 سد جدید با اعتبار 61 هزار میلیارد تومان را برای برنامه‌ی پنج ساله‌ی پنجم داده‌اند تا به این ترتیب، حیات آب‌شناختی (هیدرولوژیکی) کشور را  به ممات برسانند؛ از آمریکا خبر می‌رسد که در طول 13 سال گذشته، 430 سد بزرگ و کوچک تخریب شده است تا زندگی را از تخریب و مرگ نجات دهند.
اصل خبر و تحلیل را در تارنمای عبداللطیف عبادی بخوانید تا دریابید که چرا دکتر آهنگ کوثر سالهاست فریاد می‌زند: این ره که مدیریت آب کشور می‌رود، به ناکجاآباد است! نیست؟
منتظر تازه‌ترین یادداشت زنهاردهنده‌ی آهنگ کوثر در همین تارنما باشید …

آيا راهي براي درمان بيماري محيط زيست ايران وجود دارد؟

كيست كه نداند حال زمين خوب نيست؟
و كيست كه نداند، حال بخشي از زمين به نام ايران، اصلاً خوب نيست؟
چه بايد كرد؟
تا كي بگوييم: نبريد؛ نكنيد؛ نكشيد؛ نزنيد؛ نخوريد …
به جاي نبريدن درخت، حفر نكردن چاه، نكشيدن جاده، نزدن سد و خيلي نكردن‌هاي ديگر، چه بايد كرد؟
فردا  – در پنجمين روز از خرداد 1389 – ساعت 14 در آمفي تئاتر مركزي دانشگاه شريف حاضر خواهم بود تا به اين بهانه با دانشجويان دانشگاه شريف و ديگر علاقه‌مندان به اين حوزه درد دل كنيم …
اطلاعات بيشتر در باره‌ي مراسم هفته محيط زيست دانشگاه شريف را مي‌توانيد در تارنماي حاميان محيط‌زيست اين دانشگاه ملاحظه فرماييد.
همچنين براي هماهنگي حضور در اين مراسم كه به همراه نمايش و نقد فيلم مستند تالاب انزلي با حضور كارگردان – سعيد نبي – و جمعي از اساتيد محيط زيست ايران برگزار خواهد شد، مي‌توانيد با ايميل sharifgs@gmail.com تماس گرفته و يا مستقيماً با آقاي مهندس هامون طهماسبي، مسئول برگزاری برنامه هفته محیط زیست شریف به شماره:   09188116651
تماس بگيريد.

هدیه تولد سدسازان به آهنگ کوثر!

امروز 4 خرداد 1389، هفتاد و چهارمین سالگرد نخستین روز ورود دکتر آهنگ کوثر به زمین است … این روز را بسیار دوست دارم و ایمان دارم که روزی تندیس های این مرد بزرگ را در معابر عمومی شهرهای بیابانی ایران خواهیم دید … او تقریباً همه ی زندگیش را پای این آرمان نهاده تا بگوید: با یکصدم هزینه ای که برای سدسازی تخصیص داده می شود، می توان آب را در زیر زمین ذخیره کرد. اما به خاطر همین حرف، بسیاری از آب سالاران طبیعت ستیز می خواهند سر به تن این مرد فرزانه نباشد … چرا؟

ماجرای آخرین هدیه ی شوم سدسازان به این مرد بزرگ را در گفتگوی نگار حسینی با نگارنده در سبزپرس بخوانید.

همچنین پژواک رهبری نظام را در مواجهه با سدسازان، اینجا نگاه کنید.

پهنه‌های شش گانه تحت حفاظت واجد کدام ویژگی‌ها باید باشند؟ – 10

در دهمین بخش از جستار ارزشمندی که توسط کامبیز بهرام‌سلطانی گشوده شده است، به موضوع تقسیم‌بندی اتحادیه جهانی حفاظت و طبقات شش گانه‌ی آن پرداخته می‌شود. وی در بخشی از نوشتار خویش به صراحت پرده از نقطه ضعفی بزرگ برداشته و می‌گوید: « سازمان حفاظت محيط زيست با اين تصور كه ممكن است عنوان پارك ملي براي پهنه‌اي طبيعي حفاظت و اعتبار بيشتري به همراه‌ آورد، تعدادي از پهنه‌هاي طبيعي تحت مديريت خود را، بدون توجه به ضوابط مورد قبول جوامع علمی‌جهاني، پارك ملي ناميده ‌است. اتخاذ اين سياست نه تنها به حفاظت بيشتر اين پهنه‌ها كمكي نمی‌كند، بلكه‌ اعتبار دانش محيط زيست و مفاهيم علمی ‌آن را نيز مورد ترديد قرار می‌دهد.»
با هم دهمین بخش از یادداشت وزین استاد را پی می‌گیریم:

اتحاديه جهاني حفاظت، شش طبقه‌بندي براي پهنه‌هاي طبيعي تحت حفاظت تدوين کرده‌است كه به شرح زير است:
طبقه يك حفاظتي كه خود در دو گروه طبقه بندي می‌شود. طبقه I ذخيره گاه طبيعي برخوردار از حفاظت شديد/ طبيعت وحشي ؛ پهنه طبيعي حفاظت شده‌اي كه اصولاً با هدف انجام تحقيقات يا حفاظت از خصلت وحشي و مهار نشده آان تحت مديريت قرار می‌گيرد. طبقه Ia ذخيره گاه طبيعي برخوردار از حفاظت شديد؛ پهنه طبيعي حفاظت شده‌اي كه به منظور انجام تحقيقات مديريت می‌شود. طبقه بندي I شامل پهنه‌اي از خشكي يا درياست كه نشان دهنده اكوسيستم‌ها، خصلت‌هاي زمين شناختي و فيزيولوژيك و يا گونه‌هاي [گياهي و جانوري ] برجسته و مثال زدني بوده و مديريت آن در گام نخست به منظور انجام تحقيقات علمی ‌و پايش محيط زيست صورت می‌گيرد.
طبقه II  پارك ملي ؛ پهنه حفاظت شده‌اي كه‌ اصولاً با هدف حفاظت از اكوسيستم‌ها و كاربري طبيعت‌گردي و تجديد قوا در طبيعت اداره می‌شود. از ديدگاه‌ اتحاديه جهاني حفاظت، پارك ملي پهنه‌اي طبيعي از خشكي يا درياست كه به عنوان حفاظت شده معرفي می‌گردد تا (الف) از سلامت اكولوژيك يك يا چندين اكوسيستم در جهت حفظ منافع نسل‌هاي حاضر و آينده حفاظت نمايد، (ب) از استفاده‌ها و مالكيت‌هايي كه به‌اهداف حفاظتي لطمه وارد می‌آوزند جلوگيري نمايد، (پ) زمينه‌اي براي كسب تجربه رواني – روحي و نيز تحقيقات، آموزش و تجديد قوا در طبيعت براي بازديد كنندگان فرآهم آورد. كليه فعاليت‌هاي ياد شده بايد با محيط و فرهنگ سازگار باشند.
اين تعريف با آنچه در قوانين ايران پارك ملي ناميده می‌شود، كاملاً متفاوت است. ضمن اينكه سازمان حفاظت محيط زيست با اين تصور كه ممكن است عنوان پارك ملي براي پهنه‌اي طبيعي حفاظت و اعتبار بيشتري به همراه‌ آورد، تعدادي از
پهنه‌هاي طبيعي تحت مديريت خود را، بدون توجه به ضوابط مورد قبول جوامع علمی‌جهاني، پارك ملي ناميده ‌است. اتخاذ اين سياست نه تنها به حفاظت بيشتر اين پهنه‌ها كمكي نمی‌كند، بلكه‌ اعتبار دانش محيط زيست و مفاهيم علمی ‌آن را نيز مورد ترديد قرار می‌دهد. به‌ اين پرسش كه چرا سازمان حفاظت محيط زيست ايران از قبول معيارهاي مديريتي و حفاظتي اتحاديه جهاني حفاظت آشكارا سرباز می‌زند، نمی‌توان پاسخي منطقي يافت. تنها به‌اين نكته‌اشاره می‌شود كه، اتحاديه‌اروپا، علي رغم برخورداري از متخصصين برجسته در زمينه حفاظت از طبيعت، در اواخر دهه 1990 از اتحاديه جهاني حفاظت درخواست تدوين راهنماي حفاظت از طبيعت براي كشورهاي عضو را کرد و اتحاديه نيز در سال 2000 اين راهنما را دريافت کرد و سپس نيز به تصويب كليه كشورهاي عضو رساند و از آن تاريخ به بعد كشورهاي عضو بيش و كم شيوه‌اي استاندارد شده را براي حفاظت و مديريت پهنه‌هاي طبيعي خود بكار می‌برند . كشورهاي عضو اتحاديه‌اروپا حق دارند از روش‌هايي سخت تر از روش‌هاي ارائه شده در راهنما استفاده كنند، ولي حق كاربرد روش‌هايي پايين تر از استانداردهاي اتحاديه‌اروپا را ندارند.
اين در حالي است كه‌اولاً در ايران سطح دانش محيط زيست بسيار پايين تر از كشورهاي اتحاديه‌اروپاست و ثانيا” بسياري از افرادي كه در حوزه محيط زيست فعال می‌باشند، اصولاً كارشناس محيط زيست نبوده و داراي مدرك تحصيلي در ساير رشته‌ها می‌باشند.
طبقه III     اثر طبيعي ملي : پهنه طبيعي حفاظت شده‌اي كه، اساسا” به منظور حفاظت از پديده‌اي خاص اداره می‌شود.  به پهنه‌اي كه حاوي يك يا چندين پديده طبيعي يا طبيعي – فرهنگي استثنايي يا بي همتا بوده و بخاطر ويژگي‌هاي كميابي، بي همتايي، كيفيت زيبايي شناختي و يا اهميت فرهنگي داراي ارزش‌هاي حفاظتي می‌باشد، اطلاق می‌شود.
در مورد ساير طبقه بندي‌هاي حفاظتي نيز راهنماي اتحاديه جهاني حفاظت به جزييات بيشتري پرداخته كه در اينجا از ذكر آنها خودداري گرديده‌است. ولي از آنجا كه در مورد آثار طبيعي ملي ذكر جزييات ضروري به نظر می‌رسد، بخشي از نكات مورد نظر اتحاديه جهاني حفاظت در اينجا ذكر می‌شود :
    حفاظت و تضمين حفاظت مستمر براي پديده‌هاي طبيعي بارز برحسب اهميت ويژگي‌هاي طبيعي و يا خصلت‌هاي نادر بودن يا بي همتايي و يا اهميت رواني – روحي آنها،
    خلق امكانات براي تحقيقات، آموزش، تفسير و يا گذران اوقات فراغت در طبيعت با دامنه و وسعتي كه با اهداف پيش گفته موافق باشند،
    خاتمه بخشيدن و در پي آن ممنوعيت هر نوع استفاده يا مالكيتي كه در تعارض با اهداف حفاظتي قرار دارند،
    ايجاد فرصت‌ها و امتيازهايي براي ساكنين بومي، تا جايي كه‌اين فرصت‌ها و امتيازات با اهداف مديريتي همخواني نشان می‌دهند.
طبقه IV پهنه حفاظت از زيستگاه/گونه همراه با مديريت ؛ پهنه طبيعي حفاظت شده‌اي كه مديريت برآن همراه با
دخالت‌هاي هدفمند می‌باشد. پهنه‌اي از خشكي يا دريا كه در آن دخالت‌ها و دستكاري‌هايي با هدف تضمين بقاي فضاي زيست و يا رفع نيازهاي گونه‌ها[ي گياهي و جانوري ] خاص صورت می‌گيرد.
در حقيقت اكثر پهنه‌هاي طبيعي حفاظت شده در ايران بيش و كم با استفاده‌از روشي، نزديك به طبقه مديريتي IV اتحاديه جهاني حفاظت و مديريت می‌شود. با اين تفاوت كه، در ايران هيچ پهنه طبيعي حفاظت شده‌اي از انواع مختلف تجاوز در امان نمی‌باشد. طبق اطلاعات موجود تنها چيزي نزديك به 3/7 % از كل مساحت كشور تحت عناوين مختلف حفاظت شده‌اعلام گرديده‌اند. نكته جالب هم در همينجاست ؛ اگر قرار است جاده‌اي كشيده شود، پلي ساخته شود، سدي احداث
گردد، زهكشي صورت گيرد، مكاني براي انجام تمرين‌هاي نظامی‌انتخاب شود، شهركي احداث گردد و بسياري ديگر از اين قبيل، پيش از هر مكان ديگري، متوليان امور به همين 3/7 % روي می‌آورند.
طبقه V چشم انداز طبيعي حفاظت شده/ پهنه دريايي حفاظت شده ؛ پهنه‌اي كه مديريت بر آن اساسا” با هدف حفاظت از چشم انداز طبيعي يا پهنه‌اي از دريا كه در خدمت گذران اوقات فراغت می‌باشد، اعمال می‌شود.پهنه‌اي از خشكي و در صورت لزوم، با منظور كردن قطعه‌اي از ساحل و دريا كه در آن در طول زمان تأثير متقابل انسان و طبيعت شكل گيري چشم اندازي با خصلت‌هاي ويژه را موجب گرديده و اين چشم انداز حاوي ارزش‌هاي فوق العاده زيبايي شناختي، اكولوژيك، فرهنگي و تنوع بيولوژيك گرديده‌است. تداوم عاري از اختلال اين تعامل سنتي [ميان انسان و طبيعت ] براي حفاظت، مراقبت و روند تكامل پهنه ضرورتي غير قابل اجتناب محسوب می‌شود.
طبقه VI پهنه‌هاي حفاظت از ذخاير همراه با مديريت ؛ پهنه حفاظت شده‌اي كه، مديريت آن در راستاي استفاده پايدار از اكوسيستم‌ها سازمان يافته‌است.  پهنه‌اي كه قسمت‌هاي وسيعي از آن از سيستم‌هاي طبيعي بكر تشكيل يافته و مديريت مستمر بر آن می‌تواند متضمن حفاظت و نگهداري تنوع زيستي موجود در آن بوده و همزمان توليدات طبيعي و خدمات آن، طبق اصول پايداري، در جهت رفع نيازهاي جامعه عمل می‌نمايد.
علاوه بر طبقه بندي‌هاي شش اتحاديه جهاني حفاظت، بايد به تالاب‌هاي بين المللي ثبت شده در فهرست كنوانسيون رامسر و دو طبقه بندي ذخيره گاههاي زيستكره ( بيوسفر ) و ژئوپارك‌ها نيز اشاره كرد كه در شمار برنامه‌هاي سازمان يونسكو قرار داشته و ايران عضويت در اين برنامه‌ها را پذيرفته‌است و ثانيا” پهنه‌هايي تحت همين عناوين در ايران وجود دارند.

ریزگردها تا چه زمانی مهمان تهرانی‌ها هستند؟!

اگر دوست دارید پاسخ این پرسش را بدانید، گفتگوی نگارنده را با آمنه شیرافکن در فرهیختگان بخوانید تا شاید برای این پرسش هم پاسخی بیابید که چرا در چنین شرایطی، طراحان برنامه پنجم توسعه درصدد گنجاندن احداث ششصد سد برای 5 سال آینده هستند؟!

سدسازان حتا به حريم امن گربايگان فسا هم رحم نكردند!

آهنگ كوثر را همه مي‌شناسند؛ او پدر نوين دانش ديرينه‌ي آبخوانداري در ايران و جهان است. تاكنون ده‌ها بار از سوي عالي‌ترين نهادهاي معتبر بين‌المللي مورد تشويق و تقدير قرار گرفته و كوشش ستايش برانگيز وي و همكارانش در بيشه زرد، هم‌اكنون از سوی یونسکو در قالب طرح SUMAMAD به عنوان یک الگوی برتر در مدیریت منابع آب در حال معرفی شدن به جهان است.
اما ما با اين سرمايه‌ي بزرگ انساني و شگرد بومي و ارزشمند خود چه كرده‌ايم؟ جز اين كه آن پيرمرد فرزانه را هر روز سوزانديم و دلش را ريش كرديم …
آخرين ضربه را نيز اخيراً آب‌سالاران طبيعت‌ستيز با تكميل مطالعات خويش براي احداث يك سد جديد در بيخ گوش طرح آبخوانداري كوثر، مي‌خواهند بر پيكر اين پيرمرد وارد آورند و لابد در آستانه‌ي هفتاد و چهارمين بهار زندگيش، اين هديه‌ي شوم را به او اهدا كنند تا همه بدانند كه در اين مملكت؛ جايي كه به قول مجتبي پاك‌پرور: «نادرست بودن گزينه سد مانند سفيدبودن ماست، دليل نمي‌خواهد.» دليل مي‌خواهد!
يادمان باشد:
بودجه ای که برای بهره‌برداری بهینه از آب سیلاب مازاد در این منطقه به طریقه‌ي پخش سیلاب مورد نیاز است، چیزی حدود یک صدم هزینه احداث سد پیشنهادی است.
چیز دیگری هم باید بگویم؟!
جز اين كه باز هم تأكيد كنم:
اين حق ما نيست! هست؟

تصاویری از امروز تهران در زیر چکمه های ریزگردها !

تهران دوباره نفس کم آورده است؛ از مردادماه سال گذشته تا امروز، این برای بیست و هشتمین بار است که تهران متأثر از ریزگردهایی که منشأ بسیاری از آنها تالابی است، نفس کم می آورد.

دوستان و سپهسالاران سدسازی، لطفاً کلاه خود را بالاتر بگذارند و باز هم برای خود نوشابه بازکرده و مدال توزیع کنند … حتا می توانند مطمئن باشند که اعتبار 61 هزارمیلیاردی آنها برای برنامه پنجم هم بدون کمترین مقاومتی پذیرفته شده و از حالا میتوانند به فکر اشتغالزایی فرزندان و نوهها و دوستان فرزندان و نوه های شان هم باشند! اصلن ریزگرد چه اهمیتی دارد؟ آن ششصد سد را عشق است؛ تازه مگه جزایر قناری را از ما گرفتند؟ خب در چنین روزهایی می شود مستقیم رفت آنجا و آمد! نمی شود؟

تصاویری را که می بینید، روزگار پایتخت ایران را در ساعت 8:30 روز 30 اردیبهشت 1389 نشان می دهد. دیروز در اصفهان، البته هوا به مراتب بدتر و نفس گیرتر بود؛ گویا بیش از یکصد میلیون هکتار از سرزمیتن ایران، چند روزی است که نفس کم آورده است …

و اینها همه از نتایج سحر است …

لطفن باز هم تا می توانید و به بهانه های مختلف درختان را ریشه کن کرده، خون سفره های آب زیرزمینی را به وسیله چاه های مجاز و غیر مجاز در شیشه کرده و تالاب ها را به بهانه گسترش کشاورزی ناپایدار بخشکانید.

دیدار ما به قیامت …

فردا، دوباره تن سدسازان به لرزه می‌افتد!

فردا، دانشگاه صنعتی اصفهان، میزبان و متولی همایشی است با عنوان: “ناگفته‌های سدسازی در ایران”. همایشی که بی‌شک در نوع خود و به ویژه در شهر اصفهان بی‌نظیر است و می‌تواند دوباره لرزه بر اندام مافیای سدسازی در کشور انداخته و آب‌سالاران طبیعت‌ستیز را به چالش کشاند.
منتظر گزارش نگارنده از این همایش متفاوت در دیار زنده رود باشید.
تا آن زمان، می‌توانید گزارش عباس محمدی را بخوانید یا به سامانه‌ی اطلاعات حوضه‌ی آبخیز نگاهی بیاندازید و یا ردپای سدسازی را در مهار بیابان زایی رصد کنید.