مطابق رسم اردیبهشت در این سالها، مردمان نیک نهاد و سبزاندیش فراوانی امروز – ششم اردیبهشت 1392 – هم به دعوت مصطفی خوشنویس عزیز لبیک گفته و خود را به سیراچال رساندند … ادامهی خواندن
بایگانی دسته: خبرها و رخدادها
خوشحالم که انسانم!
خوشحالم در زمینی زندگی میکنم که در گوشهای از آن، ایوان فرناندز آنایا هم زندگی میکند؛ یک ورزشکار اسپانیایی، یک دونده استقامت که نشان داد: استقامت واقعی، پیروز شدن در برابر هوس پیروزی به هر قیمتی است. او در جریان یک مسابقه دو که در سال گذشته برگزار شد، دست به اقدامی عجیب زد و کاری کرد که قهرمان نشود تا قهرمان بماند … ادامهی خواندن
لطفاً از مهار بیابان زایی در یک مسابقه جهانی حمایت کنید!
به مهار بیابان زایی رفته و دستش را بگیرید تا در یک مسابقه جهانی و از بین سیزده رقیب بین المللی خویش، سربلند بیرون آید.
سپاسگزارم.
بهترین هدیه برای کودکان: هیزم شکنی که جنگلبان شد!
همیشه گفتهام که یکی از مؤثرترین و در عین حال سادهترین و کمخرجترین روشهایی که میتواند به بهبود وضعیت محیط زیست در هر کشوری بیانجامد، آن است که آموزش جذاب و هدفمند گرایههای محیط زیستی را به مقاطع دبستان و پیش دبستانی گسترش دهیم. تجربه موفقیت آمیز سه ساله دبستانفرزندم در تهران – فرهنگ سعادت – گواه همین واقعیت است که امیدوارم روزی در سطح همهی دبستانهای همهشهرهای ایران تعمیم یابد.
در این میان، یکی دیگر از ابزارهای مفید، تشویق نویسندگان توانا به آفرینش آثاری با مضامین محیط زیستی برای کودکان و نوجوانان است. یادم هست، چندی پیش چند داستان کوتاه از خانم مه لقا کاشفی – از اعضای جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست – را مطالعه کردم؛ داستانهایی به غایت اثرگذار و جذاب که دربردارندهی محتوایی غنی از مضامین و پیامهای محیط زیستی هم بود؛ اما متأسفانه کمتر ناشری هنوز به خود این جرأت را میدهد تا با حمایت از انتشار چنین آثاری، برگی زرین از آینده سبز وطن را به نام خود جاودانه سازد.
امروز اما میخواهم، کتابی با عنوان “هیزم شکنی که جنگلبان شد” را معرفی کنم که به قلم سرکار خانم آزیتا پایگانی صومعه سرایی به رشته تحریر درآمده و به همت انتشارات بعثت در تابستان 1391 و در شمارگان 2 هزار نسخه منتشر شده است. این داستان کوتاه و مصور 12 صفحهای که به قیمت فقط یک هزارتومان هماینک در دسترس همهی ایرانیان است، قصهی هیزمشکن نادان و منفعتطلبی را روایت میکند که به دلیل ماجرایی عبرتآموز که برایش پیش آمد، تصمیم میگیرد به جای آن که شکارچی درختان باشد، حافظ جان آنها شده و جنگلبان گردد.
امیدوارم یک روز هم فرزندان این دیار، قصهی شکارچیانی را بخوانند مانند اسکندر فیروز بزرگ که اسلحه را کنار گذاشتند و به شکاربان تبدیل شدند.
پس تا زمانی که کتاب “شکارچیای که شکاربان شد” را برایتان معرفی کنم، از شما هموطنان عزیزم میخواهم تا با خرید قصهی این هیزمشکن ِ نادم که جنگلبان شد، از انتشار چنین آثاری در جامعه حمایت کرده و مشوقی باشید برای نویسندگانی چون مه لقا کاشفیها و آزیتا پایگانیها.
شماره تلفن برای سفارش و خرید این کتاب: 88574412 و 09126592292
چه فرق میکند در کنار لاشه کدام مقتول به دوربین لبخند بزنیم؟!
اخیراً روزنامهی دیلی میل گزارشی مصور و غمانگیز از قتل عام باورنکردنی جنگل رد وودز در ایالت کالیفرنیا -California redwoods – آمریکا منتشر کرده است که بسیار تأملبرانگیز مینماید. چرا که هیچ جای دیگری در کره زمین را نمیتوان یافت که در آن درختانی برویند که بیش از 125 متر ارتفاع آنها و دهها متر قطرشان باشد.
اما شوربختانه مردم آمریکا در قرن هیجدهم دست به قتل عامی باورنکردنی و شبیخونی تکرارناشدنی زدند؛ به نحوی که از آن رویشگاه اساطیری که زمانی نزدیک به یک میلیون هکتار وسعت داشت؛ اینک فقط اندکی بیش از 50 هزار هکتار آن را باقی نهادند و شاید اگر امثال جولیاها نبودند، همان 50 هزار هکتار هم امروز باقی نمانده بود.
اما نکتهای که توجه مرا جلب کرد، حضور غرورمندانه، فاتحانه و پرنشاط قاتلین آن درختان بی نظیر در کنار لاشهی آنهاست تا عکسی به یادگار لابد از فتح الفتوح خود بگیرند؛ حضوری که بیشتر حکایت از نادانی دارد و بیاختیار مرا به یاد تصاویر تاریخی شکار وحوش در دوران قاجاریه انداخت؛ به ویژه آن یکی که قبله عالم دارد در کنار لاشه یک قوچ، قلیان هم میکشد!
گاه فکر میکنم به رغم همهی افسوسهایی که از گذشتهها میخوریم، دست کم، فرصتهایی برای احساس رضایت از اکنون هم وجود دارد، چرا که امروز دیگر کمتر چنین صحنههایی را میتوان دید و یا اگر هم رخ دهد، شکارچیان محترم، کمتر حاضر میشوند تا رو به دوربین لبخند زده و تصاویرشان را با افتخار در فضای وب منتشر کنند و یا اگر عکس یادگاری هم بگیرند، سعی میکنند آن را در هزار پستو مخفی کرده تا بیش از این آبرویشان، مثل آبروی پادشاه اسپانیا نریزد!
امروز آدمها اینگونه در کنار درختان عکس میگیرند:
و اینگونه به شکار شیرها میروند …
بیاییم همه از تاریخ عبرت گیریم و هرگز لبخند چنین قاتلینی را – که از کشتن زیستمندان زمین لذت میبرند – رو به دوربین تحمل نکنیم.
چرا ورزشگاه های فوتبال را با محل دپوی زباله اشتباه می گیریم؟!
یادم میآید در زمان بازی تیم باشگاهی کاوازاکی ژاپن و سپاهان اصفهان، تماشاگران اندک طرفدار تیم ژاپنی، پس از پایان بازی درس بزرگی به طرفداران پرشمار تیم اصفهانی دادند و شروع کردند به جمعآوری زبالههایی که در اطراف صندلیهاشان پراکنده شده بود؛ درسی که همچنان ادامه یافت تا همین سهشنبه گذشته و در جریان بازی بین دو تیم ایران و کره جنوبی؛ آن هم در شرایطی که طرفداران کرهای شاهد شکست تیم محبوبشان بودند؛ اما باز هم تلاش کردند تا زبالهای از خود باقی ننهند. در صورتی که تماشاگران ایرانی، کمترین کاری که اغلب میکنند؛ اگر ناسزاگویی نکنند، صندلی ها را نشکنند؛ مواد منفجره پرتاب نکنند و شیشههای اتوبوسهای شرکت واحد را خرد نکنند؛ آن است که محل ورزشگاه را به دپوی زباله بدل میسازند و میروند! چرا؟
چندین سال پیش در مورد این ناهنجاری اخلاقی بزرگ در وبلاگ اروند صحبت کرده بودم. نکتهای که به نظرم نباید فراموش شود؛ آن است که اگر کرهایها و ژاپنیها چنین میکنند، به دلیل آسمانی بودنشان نیست، بلکه ناشی از دریافت آموزشی است که از کودکستان شروع شده و بیش از نیم قرن قدمت دارد. ما برای کودکانمان چه کردهایم؟ چرا آموزشهای محیط زیستی هنوز در مقطع پیش دبستانی و ابتدایی اجباری نشده است؟ نگاه کنید به نوع دیالوگی که بین سیاستمداران کشور در دو سوی مخالف و منتقد در جریان است و نگاه کنید به ادبیات به کار رفته در ماجرای مناظرههای تلویزیونی در بین کاندیداهای ریاست جمهوری سال 1388. آیا سزاوار است تا متهم شماره یک در ترویج فرهنگ ناسزاگویی را محیط های ورزشی و جوانانی بدانیم که اموزشهاشان را از ما گرفتهاند؟
آیا شایسته است که فقط آن جوانان فوتبال دوست هموطن را مورد حمله قرار دهیم یا باید آن کلاننگران و سیاستمدارانی را خطاب دهیم که در این زمینه بسیار کم کاری کردند! نکردند؟
خورشید سیاهی که از سفیدیهای سبزستان وطن میخواند!
همان طور که پیشتر اعلام کرده بودم، پنج شنبه گذشته و همزمان با چهلمین روز شهادت محیط بان شجاع ملایری، عبدالله یاری عزیز، به مناسبت روز ملی مقابله با خشونت بر علیه حیوانات، نخستین و تنها گروه موسیقی محیط زیستی ایران، برای دومین بار اقدام به برگزاری یک کنسرت به سبک راک در فرهنگسرای ابن سینای تهران کرد که خوشبختانه با استقبال خوب شهروندان تهرانی و به ویژه علاقهمندان به محیط زیست و حقوق حیوانات روبرو شد.
در بخشی از این مراسم بیادماندنی، قطعهای تأثیرگذار به یاد شهید عبدالله یاری و 112 محیطبانان شهید دیگر کشور اجرا شد که شعر آن را هم جهانگیر رها سروده بودند. همچنین نشان خرس قهوهای از سوی دیدهبان حقوق حیوانات به روح پاک این شهید جان برکف و سبزاندیش ملایری تقدیم شد.
امیدوارم اعلام حضور رسمی این گروه موسیقیایی در حوزه محیط زیست کشور و توجه درخور مخاطبان فارسی زبان به آن، سبب شود تا چنین رویهای در بین دیگر موسیقیدانان و هنرمندان کشور هم ترویج و تکثیر یافته و با بهبود فضای رقابتی، شاهد آفرینش کارهایی ماندگارتر در این حوزه باشیم؛ کارهایی که سبزستان وطن را بیش از پیش حرمت نهاده و سلوک قدردانیاش را یاد نسل جوان این بوم و بر اندازد.